این واژه به معنای عقل مداری (عقل محوری، عقل معیاری و عقل بسندگی) یا اصالت دادن به عقل و عقل گرایی است.
در اصطلاح به معنای این است كه عقل به تنهایی و مستقل از وحی و پیام آسمانی میتواند قانون گذاری كند كه در این صورت، بشر دیگر به ادیان، پیامبران، كتابهای آسمانی و آموزشهای الهی نیازی ندارد؛ زیرا با كمك عقل و تصمیم گیریهای عقلانی میتوان نیاز بشر را برطرف نمود.
پایه گذار این اندیشه، رنه دكارت (1596 ـ 1650 م) میباشد. وی در این باره میگوید: «مذهب اصالت عقل كه بر اولویت و حاكمیت عقل استوار است، از تعابیر مشتركی است كه بر معانی و مفاهیم مختلف اطلاق میشود. اصول عقل كه قوانین اذهان است، قوانین اعیان نیز هست و نه فقط برای فاعل شناسایی، بلكه برای متعّلق شناسایی نیز معتبر است. به عبارت دیگر، قدر و اعتبار آنها مطلق است. پس میتوان برای شناخت اشیاء به آنها متّكی بود و بر حسب اینكه امری عقلاً ضروری یا ممتنع باشد، آن را در واقع و در نفس الأمر نیز ضروری یا ممتنع دانست.» (1)
عدهای از نظریه پردازان غربی مانند: ولتر، منتسكیو، هیوم، كندیاك، دالامبر، دیدرو، ولف، لامبرت و زملر در قرن هجدم (عصر روشنگری) با تأكید بر این نظریه و عمل بدان، در گسترش این اندیشه نقش داشتند. (2)
نظر هواداران اندیشههای عصر روشنگری و عقلانیت درباره انسان و مسائل انسانی به شرح زیر است:
الف. به توانایی عقل در همه شئون زندگی انسانی اعم از دانش و دین اطمینان داشتند.
ب. «طبیعت» و «عقل» را دلسوزترین راهنمایان مسیر تعالی بشریت میدانستند.
ج. به فطرت پاك انسان خوش بین بودند و عقیده سنتی مسیحی را درباره گناه جبلّی و آلودگی فطری انسان مردود میدانستند. هواداران این نظر معتقد بودند كه انسان به طور طبیعی مایل به خیر است و شرّ، از نهادهای اجتماعی و جهل بشری بر میخیزد.
د. عقیده داشتند كه علم و پیشرفت مادی، خود به خود، خوشبختی و فضیلت به همراه میآورد و علم را رهایی بخش بزرگ میشمردند.
ه. بر این باور بودند كه انسان در همین دنیا با تلاش خود، به كمال دست خواهد یافت و تكنولوژی منشأ این رستگاری خواهد بود و...
این گروه، آموزههای دینی معاد و حیات اخروی و بهشت و سعادت ابدی در عالم دیگری را به گونهای دنیوی تفسیر و به قول كارل بكر، به یك نوع «معاداندیشی معاش آمیز یا آخرت اندیشی دنیاپرستانه» دعوت میكردند.
ز. میگفتند آیندگان، و نه خداوند، در مورد تلاشهای كنونی بشر قضاوت و داوری خواهند كرد؛ یعنی به جای اینكه قضاوت و نظارت الهی، ملاك و معیار فعالیتهای انسان باشد، تاریخ و قضاوتهای تاریخی، مقیاس و میزان كارهای بشر خواهد بود.
ح. بر سنت ستیزی و دین ستیزی تأكید میورزیدند. (3)
عمل به این اصول خواه ناخواه مستلزم پیدایش یك جامعه دنیاگرا، دین گریز و مادی محض بوده و سبب ایجاد یك اجتماع بشری كاملاً سكولاریستی است.
آموزههای عقلانی و معارف وحیانی
باید دانست اندیشمندان غربی در مورد رابطه آموزههای عقلانی با معارف وحیانی، دو دیدگاه كاملاً متفاوت و متناقض دارند كه عبارتاند از:
یك. عقل گرایی افراطی
این گروه بر این باورند كه همه آموزههای دینی باید با عقل بشری هماهنگ باشد. از این رو عقل را در جایگاهی بسیار برتر قرار میدهند و حتی از آن به عنوان چیزی كه میتواند اسرار و افكار الهی را درك كند، یاد میكنند.
ویلیام هوردرن میگوید: «تمام اعتقادات باید به محك عقل و تجربه آزموده شود و عقل انسان قادر است افكار الهی را درك كند.» (4)
پل فولیكه مینویسد: «در اصطلاح متكلمان مسیحی، مذهب اصالت عقل مخصوصا در مقابل مذهب اصالت ایمان به كار برده میشود. اصحاب مذهب اصالت عقل قائلند به اینكه باید از قبول سمعیات ابا كرد و فقط چیزی را پذیرفت كه با عقل بتوان بدان پی برد.» (5)
دو. ایمان گرایی افراطی
این گروه كاملاً در نقطه مقابل دسته نخست قرار دارد. به عقیده این گروه، میان دین داری و خردورزی هیچ گونه رابطه مثبتی وجود ندارد؛ چون به واسطه خرد، نه میتوان حقیقت را دریافت و نه میتوان اصول و قواعدی مطمئن برای زندگی به دست آورد. بنابراین، به ناچار، باید تنها از ایمان پیروی كرد. ایمان نیز یك امر قلبی است كه با وجدان دریافت یا به عنوان منقول شرعی پذیرفته میشود و در هیچ یك از این دو حال، چون و چرای منطقی جایگاهی نخواهد داشت. (6)
براساس این باور، سمیوئل تیلر كولریج (1772 ـ 1834م.) از فیلسوفان بزرگ انگلیسی میگوید: «ایمان مربوط به احتجاجات عقلی نیست، بلكه منبعث از حق شناسی، تعهد و اراده است.» (7)
سورن كی یركگور (1813 ـ 1855 م.) فیلسوف و متكلم دانماركی و دیگر ایمان گرایان افراطی بر این باورند كه ماهیت حقایق دینی با هر نوع اثبات عقلانی، ناسازگار است. حقایق دینی تنها براساس ایمان مورد پذیرش و مبنای اعتقاد قرار میگیرند. اصول دینی نه تنها فراعقل، بلكه ضد عقل هستند. (8)
كوتاه سخن اینكه براساس نظریه این گروه، عقل را راهی به سوی درك معارف دینی نیست. از این رو، برخی از ایمان گرایان افراطی اظهار داشته اند كه «در پی آن مباش كه بفهمی تا ایمان آوری، (9) بلكه اگر میخواهی ایمان و دین داری خالصانه ات را نشان بدهی، هر آنچه را كه پوچ و عقل ستیز است، باور كن.» (10)
ایمان گرایان افراطی مسیحی از آنجا كه از اثبات عقلی اصول بنیادی دین خویش ناتوان مانده اند، از ارزش استدلال عقلی كاسته و ایمان را برابر با به صلیب كشیدن عقل دانسته اند. (11)
گفتنی است رد پای این دو دیدگاه در دنیای اسلام نیز در میان برخی گروههای اسلامی دیده میشود. برای نمونه، اهل حدیث و حنابله، از اساس، منكر به كارگیری عقل در استدلال برای عقاید مذهبی اند (عقل گریزند) و اشاعره، اصالت را از عقل گرفته و آن راتابع ظواهر الفاظ كرده اند (ظاهر گرایند) و معتزله عقل گرایانی افراطی و جدلی اند.
پس چنان كه دیدیم، هر دو گروه (چه در جهان مسیحیت و چه در اسلام) در افراط و تفریطند؛ به قول ابو العلاء: (12) «گروهی خردمند، ولی بی دین و گروهی دیگر دین دار، ولی بی خرد.»
در اندیشه اسلام ناب، عقل وسیله شناخت دین و یكی از منابع دریافت احكام شرعی به شمار میرود و براساس این باور، عقل نمیتواند به تنهایی و مستقل از وحی، دین و آموزشهای الهی، قوانین جامعی را برای زندگی بشر، تعیین و با برنامه ریزیهای خود، خوشبختی بشر را تضمین كند. بنابراین، اگر در آیههای قرآن و روایتهای معصومین علیهم السلام، انسان به خردورزی و اندیشیدن دعوت میشود، بیشتر در راستای اصل اثبات دین و باورهای دینی و ابزاری جهت درك آموزههای دینی است.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. پل فولیكه، ما بعد الطبیعة، ترجمه یحیی مهدوی، انتشارات دانشگاه تهران، 1366، ص188 و 191.
2. نك: فرهنگ واژهها، صص 385 ـ 386.
3. نك: علم و دین، ج2، صص 78 ـ 80.
4. ویلیام هوردرن، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاووس میكائیلیان، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1368، چ1، ص64.
5. مابعد الطبیعه، ص188.
6. همان، صص 188 ـ 189.
7. عقل و دین، ص83.
8. فرهنگ واژهها، ص65.
9. آتین ژیلسون، عقل و وحی در قرون وسطی، ترجمه شهرام پازوكی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371، ص10.
10. جیمز كیوان فیبل من، آشنایی با فلاسفه غرب، ترجمه بقایی، تهران، حكمت، 1375، ص326.
11. روژه ورنو و ژان وال، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن، ترجمه یحیی مهدوی، تهران، خوارزمی، 1372، ص77.
12. ابوالعلاء المعرّی شاعر نابینای عرب میگوید: زمینیان دو دسته اند: خردمندان بی دین و دین داران بی خرد. (اثنان أهل الأرض ذو عقل بلا دین و اخر ذو دین لا عقل له) . «لزوم ما لایلزم، دمشق، دارالطلاس، 1988 م. ، چ3، ص1269.»