مقدمه
اقدام به امور ناپسند و منكرات به خاطر تصور منافع و مزيت هايی است كه شخص يا نهادی مدنی دارد. از اين رو ايستادن در مقابل اعمال و برنامههای آنان به قصد بازداری از منكرات و خلاف ها، در تعارض مستقيم با منافع متصوره يا تخيلی آنان قرار دارد و ممكن است مخاطبان را به واكنش جهت دفاع از منافع و به تبع آن توجيه كردار خود وادار سازد. از سوی ديگر شهروندان مكلف به اعمال امر به معروف و نهی از منكر نيز به دلايل متعدد مانند احساس ضرر و... اين فريضه را ترك میكنندو سرانجام با متروك ماندن امر به معروف و نهی از منكر، آموزههای دينی به مرور از متن جامعه دينی رخت بر میبندد. در اين مقاله به مناسبت 21 رمضان سال روز شهادت امام علی عليه السلام به بازخوانی علل مهجور ماندن اين فريضه از ديدگاه امام علی عليه السلام مینشينيم.
1 - جو سازی و جو زدگی
علاقمندان به اجرای اعمال خلاف و ناپسند، با هر انگيزهای كه باشد، در صدد فضاسازی برمی آيند تا پوششی امن برای خلافكاریهای خود بيابند، از مزاحمت وجدان عمومی در امان باشند، زمينه پذيرش اعمال و كردار خود را فراهم آورند و هرگونه اقدام و تلاش آمران به معروف و ناهيان از منكر را خنثی و يا به حداقل كاربرد برسانند.
فرآيند طبيعی پديده جوسازی نيز جوزدگی است كه معمولا تودههای عمومی را گرفتار و مشغول میسازد و آنان را به سكوت عملی وا میدارد. لذا آنان از ترس رسوايي، تمسخر، ملامت و... در مقابل منكرات و ترك واجبات سكوت میكنند.
امام علی عليه السلام آمران و ناهيان را به هوشياری در مقابل اين پديده ناپيدا و در عين حال مخرب فرا میخواند. از جمله در سفارشی به امام حسن عليه السلام میفرمايد:
«و امر بالمعروف تكن من اهله و انكر المنكر بيدك و لسانك و باين من فعله بجهدك و جاهد فی الله حق جهاده و لا تاخذك فی الله لومة لائم و خض الغمرات للحق حيث كان و تفقه فی الدين و عود نفسك التصبر علی المكروه; (1)
امر به معروف كن تا اهل آن شوی و با دست و زبان در نهی از منكر بكوش و با سعی تمام از هر كسی كه به آن دست زند، فاصله بگير، در راه خدا چنان جهاد كن كه شايسته اوست و مبادا در اين راه از جوسازی و ملامت گران تاثيرپذيری و برای حق هر جا كه لازم بود در موجهای خطر فرو برو. شناخت خود را از دين ژرفتر كن و مقاومت در برابر ناملايمات را خوی خويش ساز.»
امام در اين سخن علاوه بر هشدار دادن پيرامون تاثيرپذيری از فضاسازی و جوزدگی ها، به موضوع شناخت معروفها و منكرها، پايداری در برابر عكس العملها و در نهايت پناه به خداوند اشاره میكند و در حقيقت ابزارهای مبارزه با اين پديده شوم را يادآور میشود و طبيعی است در عصر ما كه اين پديده به مراتب پيچيدهتر شده و متخصصين و مهندسان روان شناسی و جامعه شناسی به شيوهای تخصصی وظيفه دستكاری افكار عمومي، قلب حقايق، واژگون سازی باورها و... را بر عهده گرفتهاند و طبق منافع قدرتمندان، باورها و ارزشهای جوامع را جابه جا میكنند، شهروندان جامعه ديني، نهادهای نگاهبان و مبلغان وظيفهای حساستر و ظريفتر بر دوش دارند.
2 - نگرانیهای فكری (ترس از ضرر و...)
اصولا امر به معروف و نهی از منكر نقطه تقاطع حق و باطل و مركز تعارض صالحان و منكرگرايان است و هر چند آمر و ناهی وظيفه دارند با استفاده از شگردهای مختلف، عكس العمل منفی و مقاومت مخاطب را به حداقل برسانند، ولی اساس اين تعارض منافع همچنان باقی است و در مواردی میتواند مخاطب را به عكس العمل وا دارد. لذا اين ذهنيت همواره در آمر و ناهی وجود دارد كه مبادا خطری از سوی مخاطب، جان، مال و حيثيت و موقعيت او را به خطر اندازد. اين احساس خطرها كه معمولا در مواجهه با قدرتمندان و طبقههای حاكم بيشتر است، اساس متروك ماندن و تعطيلی اين فريضه میباشد. در مواجهه با چنين احساسی است كه اميرمؤمنان علی عليه السلام میكوشد زمينه اعتماد به نفس را در پاسداران معروف و شهروندان احيا كند و میفرمايد:
«اعلموا ان الامر بالمعروف و النهی عن المنكر لا يقربان من اجل ولاينقصان من رزق. فان الامر ينزل من السماء الی الارض كقطر المطر الی كل نفس بما قدر الله لها من زيادة او نقصان فی نفس او اهل او مال; (2)
بدانيد امر به معروف و نهی از منكر اجلی (حادثه اي) را نزديك و روزیای را ناقص نمیكند. زيرا اين امر (اجل و روزي) مانند قطرههای باران، به هر شخص به همان اندازه كه خداوند در نظر گرفته زياد يا كم، در جان يا اهل يا مالش از آسمان فرود میآيد.»
3 - سوء استفاده از موقعيتها
به تناسب جايگاه هايی كه اشخاص در يك نظام اجتماعی دارند، موقعيت هايی نيز میيابند كه شامل دسترسی به امكانات، در امان ماندن از آسيبها و... است. اما اين موقعيتها كه در حقيقت پوشش و بستری برای انجام بهينه وظايف است، گاه در معرض استفادههای شخصی و گروهی قرار میگيرد و در نهايت به جای خدمت به نظام اجتماعي، پايههای تبعيض و ظلم را پی میريزد.
امام علی عليه السلام نه تنها خود اين موقعيت را در اختيار ايجاد عدالت قرار میداد كه منسوبانش را نيز در سوء استفاده از موقعيتها ناكام میگذاشت. ابی رافع نمونهای از اين رفتار علوی را اين گونه به تصوير میكشد:
گردن بندی از مرواريد در بيت المال بود كه از بصره آورده بودند، دختر علی بن ابی طالب شخصی را فرستاد و از من خواست گردن بند را به عنوان عاريه به او بدهم تا در عيد قربان از آن استفاده كند. من هم به شرط اين كه ضامن نقص يا تلف باشد، پذيرفتم.
چند روزی نگذشته بود كه علی عليه السلام مرا احضار كرد و فرمود: ابو رافع به مسلمانان خيانت میكني؟ با شگفتی پاسخ دادم: از خيانت به خدا پناه میبرم! معلوم شد گردن بند را نزد دخترش ديده و فهميده بود من به او دادم. امام از من پرسيد: پس چگونه بدون اجازه من و رضايت مردم، گردن بندی را از بيت المال به دخترم عاريه داده اي؟! گفتم: يا اميرالمؤمنين او دختر شماست، و من هم با ضمانت به او داده ام.
فرمود: همين امروز آن را پس بگير و به بيت المال باز گردان و ديگر چنين كاری نكن و گرنه مجازات خواهی شد. موضوع برخورد امام در اندك زمانی دهان به دهان گشت و به گوش دختر امام رسيد. او پرسيد: پدر! من دختر شما هستم، چه كسی از من شايستهتر است كه از اين گردن بند استفاده كند؟ حضرت فرمود: دخترم! از راه حق خارج نشو! آيا همه زنان در روز عيد با چنين زيوری خود را میآرايند؟ (3)
4 - مدارای درون گروهی
شرط بقای ارزش ها، برخورد فراگروهی و خارج از منفعت طلبیها با متعرضان به آن هاست، در غير اين صورت عناوين مختلف از كوچك ترين عنوان «هم محله اي» گرفته تا عناوين فراگير گروه، قبيله، حزب و... محل امنی برای هنجارشكنان و وقوع بیدغدغه منكرات خواهد شد كه فرآيند نهايی آن انباشت منكرها در جامعه است.
در اين نوع از رفتار، اصالت به گروه و حزب داده میشود و برای حفظ آن با تمام ناهنجاریها به ديده اغماض و مدارا نگريسته میشود. اين نگرش و آفت يكی از مشخصههای اصلی دوره خلفای سه گانه بود و آنان نه تنها در بكارگيری اشخاص برای مشاغل، ديدگاه كاملا حزبی و جناحی و نژادی داشتند، كه در برابر خلافهای آنان نيز چشم بر هم مینهادند. همين سياست عامل اساسی شيوع فساد در اركان حكومتی بود تا آن جا كه در سال 34 ه. ق مهاجران و انصار گرد علی عليه السلام جمع شدند و از او خواستند عثمان را نسبت به خلاف كاریهای كارگزارانش كه عموما از قبيله و نژاد او و بدون در نظر گرفتن شايستگی انتخاب شده بودند، به اطلاع او برساند.
امام نزد خليفه رفت و نسبت به وضعيت موجود اعتراض كرد. اما خليفه پاسخ داد:
خليفههای قبلی نيز بستگانشان را بر مسند مینشاندند. چرا به آنان اعتراض نكرديد؟
امام پاسخ داد: خليفه قبل اگر كسی را حاكم میكرد، او را توبيخ هم مینمود و میفهماند كه در صورت تخلف عزل خواهد شد ولی تو با خويشانت مدارا میكني.
عثمان گفت: مگر همين معاويه استاندار خليفه قبل نبود؟ امام فرمود: معاويه از غلام عمر، بيشتر از عمر میترسيد. ولی اكنون معاويه به جای تو فرمان صادر میكند و با اين كه گزارش آن به تو میرسد، او را مؤاخذه نمیكني.» (4)
نمونهای ديگر مربوط به طايفه بنی اسد است كه به رغم علم به گناهكار بودن فردی از طايفه خود، همچنان به رهايی او از مجازات پای میفشرد، اما امام زير بار نمیرفت.
نقل شده است كه وقتی میفهميدند امام حد او را جاری خواهد كرد، نزد امام حسين عليه السلام آمدند و درخواست كردند با اميرمؤمنان گفت و گو كند تا از اجرای حد صرف نظر نمايد. اما او نپذيرفت و به ناچار همگی نزد امام علی عليه السلام آمدند و تقاضای خود را مطرح كردند. امام فرمود: تا آن جا كه در اختيار من باشد، خواسته شما را اجابت خواهم كرد. بنی اسد خوشحال از اين موفقيت از محضر امام خارج شدند و در مسير امام حسين عليه السلام را ديده و ماجرا را به ايشان گفتند.
امام حسين عليه السلام فرمود: اگر نيازی به رفيقتان داريد زود برگرديد شايد تا حالا حد بر او جاری شده است! طايفه بنی اسد شگفت زده از اين سخن، سراسيمه نزد امام بازگشتند و متوجه شدند حد بر او جاری شده است. رو به امام كردند و پرسيدند: مگر شما به ما قول نداده بوديد! امام فرمود: به شما قول دادم اگر چيزی در اختيار من بود، كوتاهی نخواهم كرد، اما حد، تكليفی الهی است و در اختيار من نيست. «لقد وعدتكم بما املكه و هذا شی ء لله لست املكه.» (5)
5 - امتياز طلبیها
هرگاه سخن از امتيازدهی و امتيازطلبی به ميان آيد، بساط ارزش گرايی برچيده شده، معروفها قربانی بده و بستانها خواهند شد. حقيقت اين است كه برخی مديران و زمامداران به دلايل متعدد مانند ادای دين، ساكت كردن يا همراه ساختن، امتيازهايی به برخی اشخاص میدهند و گروهی نيز با اطلاع از اين نقطه ضعف همواره به اميد طعمهای چرب میكوشند مديران را وامدار خود سازند.
اميرمؤمنان بر خلاف زمامداران متعارف، جايی برای امتيازخواهان نمیگذاشت و هرگز شايستگیها را فدای امتيازها نمیكرد تا روزهای بعد ناچار شود در مقابل منكرات و بیعدالتی هايی كه به دليل نالايقی مرتكب شدهاند، سكوت كند. از اين منظر يكی از راههای ممانعت از مرگ ارزش ها، پيشگيری از نفوذ نالايق هايی است كه در سايه امتيازطلبیها به بدنه نظام اجتماعی وارد و به دليل طبيعت پليد خود معروفها را نابود و پليدیها را احيا میكنند.
حكايت طلحه و زبير در اين باره خواندنی است. آن دو كه هنگام بيعت با علی عليه السلام اولين و دومين بيعت كننده بودند (به طمع دستيابی به موقعيت) نزد امام آمدند و بعد از چيدن مقدماتی چند گفتند: ستمگریهای عثمان را در امور حكومتی مشاهده كردي، و ديدی كه او جز بنی اميه را بر مصدر امور نمینشاند، حال كه خداوند خلافت را به شما عنايت كرده است، ما را به فرمانروايی بصره و كوفه نصب بفرماييد.
آن دو كه فكر میكردند میتوانند اينك ثمره موقعيت سازی خود را بچشند با اين جملات امام رو به رو شدند: «به آن چه خداوند نصيب شما كرده راضی باشيد تا من در اين باره فكر كنم. البته بدانيد من اشخاصی را به حكومت میگمارم كه به دين و امانت آنان اطمينان داشته باشم و روحياتشان را بشناسم.» (6)
6 - حاشيه امن، وابستگی به قدرت
حاشيه امنيتی از دلايل اصلی مهجور ماندن امر به معروف و نهی از منكر در هر مقطع زمانی بوده است. مردم نيز به طور طبيعی با مشاهده اطرافيان قدرتمند منكرگرايان اعم از امكانات قانونی و فراقانوني، دست از انجام اين فريضه میشويند و میكوشند خود را از گزند آنان حفظ كنند. ماجرای شراب خواری وليد بن عقبه، برادر مادری عثمان كه در قرآن با لفظ فاسق «يا ايها الذين امنوا ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا» از وی ياد شده، از اين نمونه است.
او به رغم ناشايستگی ها، چون از منسوبين خليفه بود به استانداری كوفه منصوب شد. وی چنان فسق و فجوری از خود بروز داد كه يك روز ازشدت مستي، نماز صبح را چهار ركعت خواند و به دليل زياده روی در مشروب خواري، محراب را آلوده ساخت. او حتی رو به مردم كرد و گفت: اگر بخواهيد میتوانم نماز صبح را بيشتر هم بخوانم.
گروهی از مردم، خشمگين از اين فضاحت، خود را به مدينه رساندند و خليفه را متوجه ساختند، ولی خليفه مسلمين نه تنها به سخن آنان ترتيب اثر نداد، حتی آنان را تهديد كرد و گفت: مگر شما ديديد كه او شراب خورد؟!
گفتند: اگر شراب خوردنش را نديديم، مستی اش را ديديم، محرابی را كه به خاطر زياده روی در مستی آلوده كرد، ديديم. حتی انگشترش را درآورديم و او نفهميد. آيا اينها كافی نيست؟
معلوم بود كه خليفه به دليل ملاحظات خاص حاضر نيست اقدامی كند، به ناچار علی عليه السلام و عايشه را خبردار كردند. عايشه كه نفرت عميقی از عثمان داشت، گفت: عثمان احكام خدا را تعطيل میكند. علی عليه السلام بعد از شنيدن سخنان گواهان و اطمينان به آن چه روی داده بود، نزد عثمان رفت و فرمود: فرزندان اميه را بر مردم مسلط نكن، بايد وليد را عزل و حد الهی را بر او جاری سازي.
در هر صورت خليفه به دليل سيل فشارهای افكار عمومی و اعتراض رهبران مردمي، ناچار شد او را عزل و سعيد بن عاص را كه او هم از بنی اميه بود به جای او نصب كند. اما عزل او برای فرو نشاندن خشم عمومی كافی نبودو مردم خواستار اجرای حد الهی بودند. خليفه مسلمانان هم چارهای انديشيد و ساعتی بعد لباسی فاخر بر وليد پوشاند و او را در اطاقی مجلل نشاند. آن گاه اعلام كرد هر كس میخواهد بيايد و بر وليد حد جاری كند. شگرد خليفه كار خودش را كرد و وليد در آن لباس و خانه چنان هيبتی يافت كه كسی جرات حد زدن بر او نيافت و اگر هم كسی وارد میشد به خاطر تهديدهای وليد بیدرنگ برمی گشت. حتی طلحه كه از مردان شجاع بود، به ناچار برگشت.
در آن لحظات حساس كه میرفت حاشيه امنيتی وليد او را از طعم تلخ اجرای حد الهی برهاند و به تعطيلی حدود الهی بينجامد، تنها امام علی عليه السلام بود كه تازيانهای به دست گرفت و با فرزندش حسن عليه السلام وارد اطاق شد. وليد امام را قسم داد كه از حد زدن صرف نظر كند ولی امام قبول نكرد و لباس وليد را درآورد و فرمود: «اسكت يا ابا وهب فانما هلك بنواسرائيل بتعطيلهم الحدود; ساكت باشای ابا وهب! بنی اسرائيل چون حدود را تعطيل كردند، نابود شدند.»
آن گاه بیمحابا با تازيانه بر پيكرش كوبيد و فرمود: «بعد از اين قريش مرا شلاق زن [و خشونت گرا] خواهند ناميد.» (7)
7 - بیتفاوتی تودهها
بی تفاوتی تودهها در مقابل وقوع ضد ارزشها و از سوی منكرگرايان و مهجور ماندن معروف ها، و سلب مسؤوليت اجتماعی از خود فرآيندی جز سرايت گناهان به لايههای وسيعتر اجتماع ندارد و در صورت تداوم بیتفاوتی ها، فضای جامعه دينی مسموم خواهد شد، زيرا هر گناهی زمينه پيدايش تعدادی از گناهان و گناهكاران میشود و سرانجام نظام اجتماعی و دينی را از توازن خارج و به ناعدالتیها و ناهنجاری در تمام بخشها دامن خواهد زد و روزی فرا خواهد رسيد كه كشتی سوراخ شده اجتماع با تمام سرنشينان گناهكار و بیگناه بیتفاوت به قعر نابودی فرو خواهد رفت. از اين رو اميرمومنان به بروز چنين وضعيتی هشدار میدهد و میفرمايد:
«اذا عملت الخاصة بالمنكر جهارا فلم يغير لذلك العامة استوجب الفريقان العقوبة من الله تعالي; (8)
وقتی خواص آشكارا گناه كنند و عامه مردم آن را اصلاح نكنند، هر دو گروه شايسته عقاب از سوی خداوند خواهند شد.»
جايگاه سكوت
تا كنون از مواردی سخن گفتيم كه امام موانع ايجاد شده را رفع میكرد و برای مبارزه با مرگ ارزشها تلاش میكرد. اما مواردی نيز در زندگی آن حضرت سراغ داريم كه امكان اجرای امر و نهی نبود و يا در صورت اجرا، فلسفه مورد انتظار از امر و نهی تامين نمیشد. اين وضعيت گاه به دليل مصالح مهمتر پيش میآيد كه امری منطقی است و ترك امر و نهی به دليل حفظ يا احيای ارزشی والاتر صورت میگيرد. اما زمانی هم نداشتن توان لازم، نبود پذيرش عمومی و... عامل مهجور ماندن امر و نهی و مرگ ارزش هاست كه امام تمام تلاش خود را برای تغيير شرايط انجام میداد و در صورت ناتوانی تن به سكوت میداد. ما در اين بخش پيرامون هر دو قسم سخن خواهيم گفت.
الف - مصالح مهمتر
1 - حفظ اساس اسلام
امام علی عليه السلام 25 سال مهر سكوت بر لب زد. راز اين سكوت چيزی جز آن چه خود میفرمايد نيست. او میگويد:
«فلما رايت راجعة من الناس قد رجعت عن الاسلام تدعوا الی محو دين محمد و ملة ابراهيم خشيت ان لم انصر الاسلام و اهله اری فيه ثلما و هدما. تلك المصيبة علی فيه اعظم من فوت ولاية اموركم اللتی انما هی متاع ايام قلائل ثم تزول و تنقشع كما يزول و ينقشع السحاب فنهضت مع القوم فی تلك الاحداث حتی زهق الباطل و كانت كلمة الله هی العليا; (9)
وقتی ديدم گروهی از دين اسلام روی برگرداندهاند و مردم را به نابودی دين محمد و كيش ابراهيم فرا میخوانند، (10) ترسيدم اگر من به اسلام و مسلمانان ياری نرسانم، در بنيان دين رخنه و ويرانی پديد آيد [و اين بنای عظيم فرو بريزد.] اين مصيبت نزد من بزرگتر از آن بود كه زمامداری شما از دستم برود كه متاع اندك و چند روزه دنياست و مانند ابر از ميان میرود و از هم میپاشد. پس در اين هنگام با مردم همراه و با مسلمانان همگام شدم تا باطل از ميان رفت و بلندی كلام خدا آشكار شد.»
البته در اين مرحله امام ابتدا امكان اجرای مراحل قبل را بررسی و حتی آزمايش كرد مانند فراخوانی 44 نفر برای مبارزه با حكومت ناصالحان، و زمانی كه در اجرای آن مراحل نتيجهای حاصل نشد، برای حفظ اساس اسلام، از اقدام شديدتر مانند آن چه امام حسين عليه السلام انجام داد، پرهيز كرد.
2 - حفظ حكومت اسلامی
زمانی كه اميرمؤمنان احساس كرد امر و نهی او موجب از هم پاشيدن سپاه اسلام و از بين رفتن اصل اسلام است، از اين كار ست برداشت و فرمود: «والله لو ناديت فی عسكری هذا بالحق الذی انزل علی نبيه و اظهرته و دعوت اليه و شرحته و فسرته علی ما سمعت من نبی الله ما بقی فيه الا اقله و اذله و ارذله و لاستوحشوا منه و لتفرقوا عنی و لو لا ما عهده رسول الله الی و سمعته منه و تقدم الی فيه لفعلت و لكن رسول الله قد قال: كلما اضطر اليه العبد فقد احله الله و اباحه اياه و سمعته يقول ان التقية من دين الله و لا دين لمن لا تقية له; (11) سوگند به خدا! اگر در بين لشگرم فرياد برآورم و بخواهم حقی را كه خدا بر پيامبر فرستاد، بيان كنم، مردم را به آن فرا بخوانم و شرح و تفسيرش را آن گونه كه از رسول خدا شنيدم بيان كنم، از لشكرم جز كمترين پست ترين و خوارترين آنها باقی نخواهد ماند. همه از آن بيمناك شده از اطرافم دور خواهند شد و اگر پيمان رسول خدا صلی الله عليه و آله و سخنی كه از او شنيدم نبود، اين كار را میكردم ولی رسول خدا فرمود: آن چه را بنده به آن ناچار شود، خدا حلال كرده است و شنيدم كه فرمود: تقيه از دين خداست و كسی كه تقيه ندارد، دين ندارد.»
ب - نداشتن توان و كارآيی
گاهی هم امام از باب نداشتن توان لازم يا نبود كارآيی لازم در امر و نهي، اين دو فريضه را انجام نمیداد و اساسا به دليل نقص شرايط اين دو به مرحله اجرا نمیرسيد.
1 - كارآيی نداشتن امر و نهی
پس از رسول خدا صلی الله عليه و آله عدهای نمازهای مستحبی را به جماعت میخواندند. وقتی امام علی عليه السلام به كوفه آمد، از امام حسن خواست به مردم اطلاع دهد كه در ماه رمضان نمازهای مستحبی را به جماعت نخوانند.
امام حسن عليه السلام نيز دستور پدر را رساند ولی مردم فرياد واعمراه سردادند، وقتی امام از اين واقعه مطلع شد، فرمود: برو به آنان بگو هرگونه میخواهند نماز بخوانند. (12)
2 - نداشتن قدرت لازم
وقتی با انتخاب خليفه اول، امام در برابر عمل انجام شده قرار گرفت، به اعتراض پرداخت و زمانی كه اين عمل تاثيری نبخشيد به سراغ مردم رفت و به روشنگری آنان پرداخت. سلمان میگفت: علی عليه السلام، فاطمه عليها السلام را سوار بر الاغی كرد و دست دو فرزندش حسن وحسين را گرفت و به در خانه اهل بدر برد و حق خود را يادآوری و طلب ياری كرد. تنها چهل و چهار نفر جواب مثبت دادند. امام دستور داد صبح هنگام با سرهای تراشيده و سلاح بر دوش برای بيعت با ايشان تا حد مرگ آماده شوند.
صبح تنها من، ابوذر، مقداد و زبير حاضر بوديم. امام سه بار اين كار را كرد و هر بار تنها ما حاضر شديم. (13)
بنابراين امام در برابر اين منكر، به اقدامات متعددی حتی اقدام نظامی متوسل شد و بر خلاف گمان عدهای كه فكر میكنند حضرت بدون طی مراحل قبلي، به سكوت و همكاری (در راستای حفظ اسلام) روی آورد، تنها بعد از آزمودن تمام راهها و نداشتن قدرت لازم برای مبارزه، به سكوت روی آورد، به اين اميد كه اين سكوت حداقل موجب بقای اساس اسلام باشد و البته در مسير دستيابی به اين هدف حداقلی نيز از هيچ كوششی از جمله راهنمايي، مشاوره و... كوتاهی نكرد.
- · پاورقــــــــــــــــــــی
1) نهج البلاغه، نامه 31; تحف العقول، ص 68.
2) الغارات، ج 1، ص 49 و اعلام الدين، ص 104. (با تفاوت)
3) بنا به نقلی ابو رافع خود ضامن شده بود. علی عليه السلام به دخترش فرمود: اگر عاريه مضمونه نگرفته بودي، به خدا قسم دستت را قطع میكردم. نام دختر را رقيه ياام كلثوم ثبت كردهاند. (التهذيب، ج 10، ص 151).
4) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 9، ص 265.
5) دعائم الاسلام، ج 2، ص 443.
6) بحارالانوار، ج 32، ص 21.
7) بحارالانوار، ج 76، ص 99; المناقب، ج 2، ص 148: (عن علی عليه السلام انه نهی عن تعطيل الحدود و قال انما هلك بنواسرائيل لانهم كانوا يقيمون الحدود علی الوضيع دون الشريف) دعائم الاسلام، ج 2، ص 442.
8) قرب الانساد، ص 26 و 27; علل الشرايع، ج 2، ص 522; ثواب الاعمال، ص 261.
9) بحارالانوار، ج 30، ص 10; در نهج البلاغه، نامه 62 میخوانيم: «فامسكت بين يدی حتی رايت راجعة الناس قد رجعت »; الغارات، ج 1، ص 199; شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 151.
10) به جنگهای اهل رده اشاره دارد. سجاح با سی هزار نفر از بنی تميم، مسيلمه كذاب با هفتاد هزار نفر از بنی حنيف و اسود عنس در يمن و طليحة بن خويلد در بنی اسد، رهبران ارتجاع در صدد هجوم به مدينه بودند.
11) كتاب سليم، ص 702; بحارالانوار، ج 72، ص 413 و ج 30، ص 325.
12) نهج الحق، ص 290; شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 283.
13) كتاب سليم، ص 577. (فلما ان كان الليل حمل علی فاطمة علی حمار و اخذ بيدی ابنيه الحسن والحسين فلم يدع احدا من اهل بدر من المهاجرين و لا من انصار....)