یاس محمد چه شد؟!

بازخوانی مختصری از زندگی فاطمۀ زهراعلیها السلام بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله

اشاره

شرح مظلومیت فاطمه علیها السلام از توان این قلم خارج است.

بانوی آسمانی كه گروهی دنیاطلب فرصت جوی به خاطر سیطرۀ چند روزه، بر امور مسلمانان، او را به شهادت رساندند.

مقالۀ حاضر ابتدا جایگاه، مقام و ویژگی‌های فاطمه علیها السلام را مرور می‌كند تا بتواند هنگام شرح مظلومیت او، خواننده را با عمق جفا و ظلم به ساحت كوثر محمدی، آشنا سازد.

فاطمه كیست؟

1 - ولایت فاطمه

خداوند در ضمن حدیث معراج به پیامبرصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «ای محمّد! تو، علی، فاطمه، حسن، حسین و امامان از فرزندان حسین را از نور خودم آفریدم و ولایت شما را بر اهل آسمان‌ها و زمین عرضه كردم، هر كس آن را پذیرفت، نزد من در جرگۀ مؤمنان داخل شده و آن كه انكار كند نزد من از گمراهان خواهد بود.‌ای محمد! اگر بنده‌ای از بندگان من، آن قدر مرا بپرستد و عبادت كند كه از كار بیفتد و از لاغری و ناتوانی مانند مشك فرسوده شودو بعد به هنگام ورود نزد من ولایت شما را انكار كند، او را نخواهم آمرزید تا این كه اقرار به ولایت شما نماید.‌ای محمد! آیا دوست داری آنان را ببینی؟ پیامبر عرض كرد: «آری.» خداوند فرمود: «نگاه كن.» پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله می‌گوید: «به طرف راست عرش نگاه كردم. نام خود، علی، فاطمه، حسن، حسین، علی، محمد، جعفر، موسی، علی، محمد، علی، حسن را دیدم و نام مهدی را در وسط دیدم كه مانند ستاره‌ای می‌درخشید. خداوند فرمود: این‌ها حجت‌های من بر آفریدگانم هستند...»(1)

2 - علم فاطمه

عمار یاسر می‌گوید: «روزی علی علیه السلام نزد فاطمه علیه السلام رفت. تا چشم فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام افتاد، گفت: «یا علی! نزدیك من بیا تا از آنچه بوده و آنچه تا قیامت خواهد شد... تو را مطلع سازم.»

علی علیه السلام با شنیدن این سخن، برگشت و خود را به رسول خداصلی الله علیه وآله رساند. پیامبرصلی الله علیه وآله تا او را دید... فرمود:

«می‌خواهی من به تو خبر دهم یا تو به من خبر می‌دهی؟» علی علیه السلام فرمود:

«سخن گفتن شما بهتر است.»

پیامبرصلی الله علیه وآله آنچه میان او و فاطمه علیها السلام روی داده بود را بیان كرد. آن گاه علی علیه السلام پرسید: «آیا نور فاطمه هم از نور ماست؟»

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:

«یا علی! مگر نمی‌دانی كه نور فاطمه از نور ماست.» در این لحظه بود كه امیرمؤمنان به سجده افتاد و آن گاه نزد فاطمه علیها السلام برگشت.»(2)

همچنین است روایت ابن عباس دربارۀ «فاسئلوا اهل الذكر»؛ بپرسید از صاحبان ذكر، او می‌گوید: «هو محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین هم اهل الذكر و العلم و العقل و البیان و هم اهل بیت النبوّة» (3)

منابع این علم و دانش گستردۀ حضرت عبارتند از:

قرآن (4) ، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله (5) ، فرشتگان (6) ، نور الهی و... كه طرح آن خود بحثی دیگر می‌طلبد.

مصحف فاطمه زهراعلیها السلام نیز یكی از تجلیات همین علم الهی است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«مصحف فاطمه نزد من موجود است. در آن تمام دانش‌هایی كه مردم در رابطه با آن‌ها به ما نیاز دارند، جمع شده است و ما به مردم نیازی نداریم.»(7)

از برخی روایات استفاده می‌شود كه اخبار گذشته و آینده تا قیامت در مصحف فاطمه موجود است. (8)

3 - عصمت فاطمه

فاطمه علیها السلام همچون پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام، معصوم بود و این اعتقاد از آیۀ «انما یرید اللّه لیذهب عنكم الرّجس اهل البیت و یطهّركم تطهیراً»

اخذ می‌شود كه خداوند اهل بیت خود را مطهر و پاكیزه و زدوده از ناپاكی‌ها معرفی می‌كند.

عایشه می‌گوید:

«بامداد یكی از روزها رسول خداصلی الله علیه وآله بالاپوش خود را به دوش انداخت و خواست به بیرون از خانه برود. در این موقع حسن، حسین، فاطمه و سپس علی وارد شدند. هر یك كه می‌آمدند، پیامبرصلی الله علیه وآله عبای خود را بالای سر او می‌گذاشت تا این كه همه زیر عبا جمع شدند.

در این لحظه پیامبرصلی الله علیه وآله آیه تطهیر را تلاوت كرد.

در این موقع‌ام سلمه یكی از همسران پیامبرصلی الله علیه وآله نیز خواست به آن‌ها ملحق شود كه پیامبرصلی الله علیه وآله مانع شد.»(9)

4 - فاطمۀ صدیقه

عایشه می‌گفت: «كسی را از فاطمه علیها السلام راستگوتر، جز پدرش، ندیدم.» هرگاه بین فاطمه علیها السلام و عایشه مطلبی رخ می‌داد، عایشه می‌گفت: «ای رسول خدا! از فاطمه علیها السلام سؤال كن. او دروغ نمی‌گوید.»(10)

صدیقه به كسی كه هرگز دروغ نگوید و سخنش را با عمل خود تصدیق كند، می‌گویند. (11)

رسول خداصلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمود: «سه چیز به تو داده شده كه به هیچ كس حتی به من داده نشده است:

1 - تو داماد رسول خداصلی الله علیه وآله هستی و من داماد كسی نیستم كه پدر زنم مانند پدر زن تو باشد.

2 - همسری صدیقه مانند دختر من داری كه من چنین همسری ندارم.

3 - فرزندانی مانند حسن و حسین داری كه من ندارم با این وصف شما از من و من از شما هستم. (12)»

«علّت این كه فاطمه علیها السلام را علی علیه السلام غسل داد، این بود كه فاطمه علیها السلام صدیقه بود و صدیقه را جز صدیق نباید غسل دهد. همان طور كه مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.»(13)

5 - فاطمۀ محدثه

ابن بابویه از امام صادق علیه السلام نقل كرده است: حضرت فاطمه علیه السلام را به این سبب محدثه می‌گفتند كه ملائكه از آسمان فرود می‌آمدند و او را ندا می‌دادند همان طور كه مریم دختر عمران را ندا می‌دادند سپس می‌گفتند:

«خداوند عالمیان تو را برگزیده و مطهر و معصوم گردانیده است و تو را اختیار كرده است بر زنان عالمیان.‌ای فاطمه! عبادت كن و برای پروردگار خود خاضع شو. و سجود كن و ركوع كن با ركوع كنندگان. پس او با ملائكه سخن می‌گفت و ملائكه با او سخن می‌گفتند. پس شبی با ملائكه گفت: آیا كسی مثل مریم دختر عمران برگزیده زنان عالمیان نیست؟ ایشان گفتند: مریم بهترین زنان زمان خود بود، خدای تعالی تو را بهترین زنان زمان خود و زمان مریم و بهترین زنان اولین و آخرین قرار داد.»(14)

6 - شفاعت

امام باقرعلیه السلام به جابر فرمود: «‌ای جابر! به خدا سوگند فاطمه در آن روز شیعیان و محبان خود را از صحرای محشر جدا می‌كند همان طور كه مرغ دانه خوب را از دانه بد جدا می‌كند. وقتی شیعیان فاطمه به در بهشت می‌رسند، حق تعالی به دل ایشان می‌اندازد كه به پشت سر نگاه كنند. چون چنین می‌كنند خداوند می‌پرسد:‌ای دوستان من! چرا به پشت سر نگریستید با این كه شفاعت فاطمه حبیب خودم را در حق شما پذیرفتم؟ آن‌ها می‌گویند:

«پروردگارا! می‌خواستیم در این روز قدر ما نزد تو، بر اهل محشر معلوم شود.» خداوند می‌فرماید: «‌ای دوستان من برگردید به سوی محشر و بنگرید كه هر كسی را شما برای دوستی فاطمه دوست دارید، و هر كه شما را برای محبت فاطمه غذا داده باشد، هر كه جامه پوشانیده باشد برای محبت فاطمه یا آب داده باشد برای محبت فاطمه و هر كه از شما غنیمتی را رد كرده باشد به خاطر محبت فاطمه، دست ایشان را بگیرید و داخل بهشت كنید.»(15)

7 - عفت فاطمه

رسول گرامی‌در مسجد نشسته بود، از یارانش پرسید: «بهترین چیز برای زن چیست.» كسی نتوانست جواب دهد. علی به خانه آمد و ماجرا را گفت. فاطمه علیها السلام فرمود: «خیر لهن ان لایرین الرجال ولا یرونهن؛ بهترین چیز برای زنان این است كه به مردان نگاه نكنند و مردان نیز به آن‌ها ننگرند.» حضرت به مسجد آمد و جواب پیامبر را داد پیامبر فرمود: «از كجا آموختی.» علی فرمود: «این پاسخ فاطمه است، و پیامبر فرمود: «فاطمه پاره تن من است.»(16)

امام موسی بن جعفرعلیه السلام نیز می‌فرمود: «فرد نابینایی اجازه خواست تا به منزل فاطمه بیاید. آن بانو خود را پوشاند.

رسول خدا پرسید: «او نمی‌بیند. چرا خود را می‌پوشانی؟» پاسخ داد: «ان لم یكن یرانی فانّی اراه و هو یشم الریح؛ او مرا نمی‌بیند ولی من او را می‌بینم. و او عطر مرا می‌بوید.» رسول خدا فرمود: «گواهی می‌دهم كه تو پاره تن من هستی.»(17)

8 - عبادت فاطمه

حسن بصری می‌گفت: «ما كان فی هذه الامة اعبد من فاطمه. كانت تقوم حتّی تورّم قدماها؛ (18)

عابدتر از فاطمه در میان امّت نمی‌توان یافت چرا كه به حدّی به عبادت می‌ایستاد كه پاهایش ورم می‌كرد.» حتی در شب ازدواج آن حضرت نقل شده است كه علی علیه السلام همسرش را نگران دید علّت را پرسید، فاطمه فرمود: «درباره حال و وضع خود فكر كردم و پایان عمر و قبر را به یاد آوردم، و انتقال از خانه پدر به منزل خودم، مرا به یاد ورود به قبر انداخت، تو را به خدا قسم بیا در آغاز زندگی مشترك، به نماز برخیزیم و امشب را به عبادت خدا بپردازیم.»(19)

فاطمه علیها السلام یك بار نیز از پدر پیرامون كسانی كه نماز خود را سبك می‌شمارند سؤال كرد، كه حضرت فرمود:

«فاطمه جان، هر كسی از مردان و زنان نمازش را سبك بشمارد، خداوند او را به پانزده بلا گرفتار می‌سازد، شش بلای دنیوی سه مورد در وقت مردن، سه بلا در قبر، و سه گرفتاری در قیامت، زمانی كه از قبر خارج می‌شود.

شش بلای دنیوی عبارتند از: خداوند بركت را از عمرش برمی‌دارد. از روزی او بركت را دور می‌كند. سیمای صالحین را از چهره‌اش محو می‌كند. به اعمالش پاداش نمی‌دهد. دعایش به آسمان نمی‌رود. بهره‌ای از صالحین ندارد.

سه بلای وقت مرگ: ذلیل از دنیا می‌رود. گرسنه می‌میرد، تشنه از دنیا می‌رود هرچند آب نهرهای دنیا را به او بدهند.

سه بلای قبر: خداوند فرشته‌ای در قبر می‌گمارد كه او را عذاب دهند. قبرش را تنگ می‌كند. گرفتار ظلمت قبر می‌شود.

سه بلای روز قیامت: خداوند ملكی را موكّل می‌سازد تا او را با صورت بر زمین بكشد، در حالی كه خلایق تماشا می‌كنند. محاسبه اعمالش به سختی انجام می‌شود. خدا به نظر لطف به او نمی‌نگرد و برای اوست عذاب همیشگی.»(20)

رسول خدا نیز درباره عبادت فاطمه می‌فرمود: «وقتی زهرا در محراب عبادت می‌ایستد همچون ستاره‌ای برای ملائكه آسمان می‌درخشد، خدا به ملائكه می‌گوید: «ای ملائكه! بنگرید به بهترین بندۀ من فاطمه.

او در مقابل من ایستاده و از خوف من تمام وجودش می‌لرزد و با تمام حضور قلب خود، به عبادت من روی آورده است.»(21)

شرح مظلومیت

فاطمه علیها السلام سرور بانوان دو جهان و صاحب چنین مقام و منزلتی نزد خداوند و مخلوقاتش با انبوهی از غم و اندوه روبرو می‌شود، وقایعی روی می‌دهد كه موقعیت او را كاملاً تغییر داده، هاله‌ای سنگین از مظلومیت را بر سیمایش می‌نشاند. رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله، غصب خلافت، ماجرای فدك و... عنوان‌های این حوادث اند كه فاطمه علیها السلام را سرانجام در بستر شهادت انداختند.

فراق پدر

ابن عباس می‌گفت: «وقتی زمان وفات رسول خداصلی الله علیه وآله رسید، حضرت آن قدر گریست كه آب دیده‌اش بر محاسن مباركش جاری شد. پرسیدند: «یا رسول الله! برای چه می‌گریید؟» پاسخ داد:

«برای فرزندانم و آنچه بدهای امت من، بعد از من نسبت به ایشان خواهند كرد، می‌گریم؛ گویا می‌بینم فاطمه دخترم را كه بعد از من بر او ستم می‌كنند و او فریاد می‌كشد كه یا ابتاه، یا ابتاه و كسی از امّت من او را یاری نمی‌كند.» فاطمه با شنیدن این سخنان گریست، پیامبر فرمود: «دخترم! گریه نكن.» فاطمه پاسخ داد: «برای آنچه با من خواهد شد، گریه نمی‌كنم ولی از جدایی تو گریه می‌كنم.» حضرت فرمود: «بشارت باد تو را‌ای دخترم كه زود به من ملحق خواهی شد و تو اولین شخصی از اهل بیتم هستی كه به من ملحق خواهد شد.»(22)

آری، رسول خداصلی الله علیه وآله در 28 صفر رحلت فرمود و فاطمه علیها السلام را در میان حزن و اندوه فراوان تنها گذاشت.

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «پیامبرصلی الله علیه وآله را در پیراهنش غسل دادم. فاطمه همان پیراهن را از من خواست، وقتی آن را دید، بی هوش شد به این خاطر آن را پنهان كردم.»(23)

محمود بن لبید می‌گفت: «پس از رحلت رسول خداصلی الله علیه وآله، دختر آن بزرگوار فاطمه زهراعلیها السلام همواره كنار قبر شُهدای احد می‌رفت و از فراق پدر گریه می‌كرد. روزی برای زیارت قبر حضرت حمزه رفتم. فاطمه علیها السلام را دیدم كه با سوز و گداز مشغول گریه است، صبر كردم تا ساكت شد. گفتم: «‌ای سرور زنان جهان! به خدا سوگند از گریه شما رگ‌های قلبم پاره شد.» فرمود: «‌ای ابا عمر! سزاوار است گریه كنم زیرا با مصیبت رحلت بهترین پدرها رو به رو شده‌ام. آه! چقدر مشتاق دیدار رسول خداصلی الله علیه وآله هستم.»(24)

بیت الاحزان فاطمه علیها السلام

فضه، خادم فاطمه زهراعلیها السلام، روشن‌ترین تصویر را از این غم جانكاه تصویر می‌كند او در ملاقاتی با ورقة بن عبدالله ازدی می‌گوید: «از اهل زمین، اصحاب و نزدیكان و دوستان، كسی به اندازۀ مولایم فاطمه غمگین و گریان نبود. هر لحظه اندوهش تجدید می‌شد و گریه‌اش افزونتر. او هفت روز نشست. ناله‌اش خاموش نشد. و هر روز گریه‌اش بیشتر از روز قبل شد. وقتی روز هشتم رسید... طاقت نیاورد، بیرون آمد و فریاد زد، گویی از زبان رسول خدا سخن می‌گفت زنان رو به او كردند و پسران و دختران بیرون آمدند. مردم گریه می‌كردند، ضجّه می‌كشیدند و از هر گوشه‌ای آمده بودند. چراغ‌ها خاموش شد تا صورت‌های زنان دیده نشود.

زنان گمان كردند كه رسول خدا از قبر برخاسته است. مردم در وحشت فرو رفتند و فاطمه ندا زد و ندبه كرد:

«وا ابتاه، وا صفیاه، وا محمداه، وا ابا القاسماه، وا ربیع الارامل و الیتامی‌من للقبلة و المصلی و من لابنتك الوالهة الثكلی؛ وای پدر، وای برگزیده خدا، وای محمد، وای ابا القاسم، وای بهار بیوه زنان و یتیمان، چه كسی رو به قبله ایستد و نماز گذارد. چه كسی برای دختر مصیبت زده و حیران تو هست؟»... آن گاه برگشت و از شدّت گریه دیگر چیزی را نمی‌دید تا این كه از قبر محمدصلی الله علیه وآله دور شد. وقتی نگاهش به خانه افتاد، یك سمتش به سوی مأذنه قرار گرفت قدم هایش را كوتاه كرد و همچنان ناله بر می‌آورد تا این كه بیهوش شد. زنان به سویش شتافتند و آب به صورتش پاشیدند تا به هوش آمد و ادامه داد: «پدر جان! قوّتم و خویشتن داریم را از دست داده‌ام دشمن مرا سرزنش می‌كند، حزن و اندوه مرا می‌كشد. پدر جان یكه و تنها باقی مانده و در كار خود سر گردانم. صدایم خاموش، پشتم شكسته، زندگی‌ام درهم ریخته و روزگارم تیره شده است. پدر جان بعد از تو برای وحشتم، مونس ندارم و مانعی برای گریه‌ام و یاوری برای ضعفم پیدا نمی‌كنم... پدر جان بعد از تو روابط انسان‌ها دگرگون شد و درها به روی من بسته شد» (25) ... فاطمه به خانه‌اش برگشت. شب و روز گریست و اشكش قطع نشد. بزرگان مدینه جمع شدند، به نزد علی رفتند و گفتند: «ای ابا الحسن فاطمه شب و روز گریه می‌كند و كسی از ما نیست كه شب را به راحتی به صبح برساند... از او بخواه یا شب گریه كند یا روز.»علی به نزد فاطمه رفت و تقاضای آنان را طرح كرد. فاطمه فرمود: «ای ابا الحسن چقدر اندك است ماندن من در میان مردم و چقدر نزدیك است پنهان شدن من از جمعشان. سوگند به خدا هرگز سكوت نخواهم كرد، نه شب و نه روز گریه‌ام را رها نمی‌كنم تا به پدرم رسول خدا بپیوندم.»از آن پس علی علیه السلام خانه‌ای برای فاطمه علیها السلام در بقیع ساخت كه به بیت الاحزان مشهور شد. فاطمه با حسن و حسین به آن جا می‌رفت و بین قبرها گریان بود وقتی شب از راه می‌رسید، علی علیه السلام می‌آمد و او را به خانه می‌برد، وضع به همین صورت بود تا این كه بیست و هفت روز گذشت و فاطمه در بستر بیماری افتاد.»(26)

راز گریه‌اش چه بود؟

آنچه به این همه عزاداری عجیب و طولانی فاطمه معنا می‌بخشید و او را در ردیف بسیار گریه كنندگان قرار داد، (27) چه می‌توانست باشد، غیر از این كه فاطمه علیها السلام به عیان می‌دید نفاق رخ نموده و بعد از رحلت رسول خداصلی الله علیه وآله اسلام و دین محمّدصلی الله علیه وآله در معرض آسیب فراوان قرار گرفته است. آری گریه فاطمه برای انحراف اسلام بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله توسط مردمانی بود كه نقاب دین بر چهره زده و به نابودی نسل محمدصلی الله علیه وآله كمر همّت بسته بودند و مهم‌ترین جلوه این انحراف همانا غصب مقام خلافت امیرمؤمنان علیه السلام بود كه بلافاصله بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله روی داد و فاطمه بخش اعظم عمر مختصرش را برای تصحیح این انحراف صرف كرد. این دوره از حیات مظلوم دو عالم را می‌توان بدین صورت بیان كرد.

غصب خلافت

بعد از پایان مراسم حجة الوداع، به دستور فرشتۀ وحی، پیامبرصلی الله علیه وآله در منطقۀ غدیر فرود آمد و او را با آیۀ «بلغ ما انزل الیك من ربّك وان لم تفعل فما بلغت رسالته» مخاطب ساخت. لحن آیه از خطیر بودن آن حكایت می‌كرد. پیامبرصلی الله علیه وآله نماز ظهر را خواند، بر بالای جهاز شتران رفت و فرمود:... هان‌ای مردم بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و در عمل به هر دو كوتاهی نورزید كه هلاك می‌شوید. در این لحظه دست علی را بلند كرد آن قدر كه سفیدی زیر بغل هر دو دیده شد. او را به مردم معرفی كرد و فرمود:

«سزاوارتر از مؤمنان بر خودشان كیست؟ همه گفتند: «خدا و رسولش داناتر هستند.» پیامبر فرمود:

«خدای مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آن‌ها از خودشان اولی‌تر هستم. هان‌ای مردم! «من كنت مولاه فهذا علی مولاه سه بار تكرار كرد اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ مَن احبّه وابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار» پیرامون این واقعه دو آیه نیز (مائده 67 و 3) نازل شده و موجب جاودانی آن شد.

اما به زودی موعد وفات پیامبرصلی الله علیه وآله نزدیك می‌شد و منافقان سر از لاك خود بیرون می‌آوردند یكی از راه‌هایی كه شخص پیامبرصلی الله علیه وآله جهت جلوگیری از ایجاد فتنه توسط این عده به كار برد این بود كه دستور اعزام به سپاه اسامه را صادر كرد و بر آن تأكید ورزید امّا گروه و سران منافقان كه قبل از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله نقشه ربودن خلافت بعد از رسول را كشیده بودند و پیامبرصلی الله علیه وآله آن را افشا كرده بود، با این حربه نیز از میدان به در نرفتند، آنان حتّی مانع نوشتن وصیت نامۀ پیامبرصلی الله علیه وآله شدند چرا كه می‌دانستند پیامبرصلی الله علیه وآله چه می‌خواهد بنویسد. پیامبرصلی الله علیه وآله از نرفتن این عده به شدّت برآشفت و فرمود:

«ایها النّاس سعرت النّار واقبلت الفتن كقطع اللیل المظلم و انی واللّه ما تمسكون علی بشی ءٍ انی لم احل الا ما احل القرآن ولم احرم الا ما حرم القرآن؛‌ای مردم آتش (فتنه) برافروخته شده و فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریك روی آورده و شما هیچ نوع دستاویزی بر ضد من ندارید. من حلال نكردم مگر آنچه را كه قرآن حلال كرده و تحریم نكردم مگر آنچه را كه قرآن حرام كرده است.»(28)

پیامبر از این كه مانع نوشتن نامه شدند به شدت ناراحت بود او چاره‌ای اندیشید و با وجود بیماری سخت، خود را به پای منبر رساند و به طور شفاهی و علنی فرمود: «میان شما دو چیز گران بها می‌گذارم. در این لحظه مردی برخاست و گفت: «منظورتان چیست؟» پیامبرصلی الله علیه وآله برافروخت و فرمود: «خود می‌گویم، یكی قرآن و دیگری همان عترت من است.»(29)

ابن حجر نیز می‌نویسد پیامبرصلی الله علیه وآله در یكی از این روزها دست علی را گرفت و فرمود: «هذا علی مع القرآن و القرآن مع علی لایفترقان.»(30)

شگفت آور این كه با این همه تأكید و بلافاصله بعد از رحلت پیامبر گروه نفاق به سوی سقیفه شتافتند و در آن جا با تشریفات و حقه‌هایی خاص ابوبكر را خلیفه كردند و به زور از مردم برای او بیعت گرفتند آری این بود راز آن همه ناله‌های فاطمه زیرا بعد از این انحراف آشكار بود كه تمام فتنه‌ها رخ نمود و فاطمه از همۀ آن‌ها مطلع بود.

فاطمه علیها السلام كه علاوه بر ملاحظۀ تأكیدهای فراوان رسول خداصلی الله علیه وآله دربارۀ ولایت علی، بنا بر تحقیق در حجة الوداع و به تبع آن غدیر حضور داشت، (31) در این برهه وظیفۀ حمایت از ولایت علی را بر دوش می‌كشد و سعی در افشای حقایق می‌نماید. برخی از این حمایت‌های تبلیغی عبارتند از:

1 - حضرت زهراعلیها السلام روایات پیامبرصلی الله علیه وآله پیرامون علی علیه السلام را برای مردم بازگو می‌كرد. از جمله فرمود:

«از پدرم رسول خداصلی الله علیه وآله - در مرضی كه منجر به وفاتش شد، در حالی كه حجره او مملو از اصحاب بود - شنیدم كه فرمود: «‌ای مردم! نزدیك است كه به زودی از میان شما رخت بربندم. آگاه باشید كه در میان شما كتاب پروردگار عزّوجلّ و اهل بیتم را به یادگار می‌گذارم.» آن گاه دست علی را گرفت و فرمود: «این علی با قرآن است و قرآن با علی است. این دو از هم جدا نمی‌گردند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. آن گاه است كه از شما سؤال خواهم كرد چرا از آن دو سرپیچی كردید؟»

2 - ابن قتیبه در كتاب الامامة والسیاسة می‌نویسد: «علی بن ابی طالب علیه السلام شب‌ها فاطمه علیها السلام را سوار بر مركبی می‌كرد و به مجالس مدینه می‌برد و فاطمه آن‌ها را به یاری شوهرش می‌خواند ولی آن‌ها در پاسخ فاطمه می‌گفتند: «‌ای دختر رسول خدا! بیعت ما با این مرد (ابوبكر) پایان یافته و اگر شوهر تو پیش از ابوبكر به نزد ما می‌آمد، ما كسی را به او ترجیح نمی‌دادیم و با او بیعت می‌كردیم.»

علی علیه السلام كه این گفتار را می‌شنید، می‌فرمود: «آیا جایز بود من جنازۀ پیامبرصلی الله علیه وآله را در خانه‌اش بگذارم و برای منازعه بر سر خلافت بیرون آیم؟ سخن كه به این جا می‌رسید، فاطمه می‌گفت:

«ابوالحسن كاری را كه شایسته بود، انجام داد و آن‌ها نیز كاری كردند كه مورد بازخواست خدای تعالی قرار خواهند گرفت.»(32)

3 - حضرت در ملاقات زنان كه برای عیادت وی آمده بودند فرمود:... به خدا سوگند اگر زمام مركب خلافت را كه رسول خداصلی الله علیه وآله به دست او سپرده بود، در دست او می‌گذاردند و از وی دفاع و پیروی می‌كردند، به خوبی آن را مهار می‌كرد، آن گاه به نرمی‌و راحتی آنان را به راهشان می‌برد و هدایت می‌كرد كه او پایگاه اشرار و اساس محكم نبوت و مهبط روح الامین و در كار دنیا و آخرت خبیر بود...

اینك روزگار آبستن است پس بنگرید تا چه می‌زاید! آن گاه قدح‌های بزرگ بیاورید و آن‌ها را از خون تازه و زهر كشنده پر كنید.»(33)

4 - محمود بن لبید - كه حضرت زهراعلیها السلام را در قبرستان شهدای احد ملاقات كرد - از وی پرسید: «آیا رسول خدا كسی را برای خلافت و رهبری تعیین كرد؟ فرمود: «عجب آیا روز غدیر را فراموش كردید؟» گفت نه ولی می‌خواهم سخنی ویژه از شما بشنوم.» فاطمه علیها السلام فرمود: «خدا را گواه می‌گیرم كه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:

«علی خیر من اخلّفه فیكم و هو الامام بعدی و سبطای و تسعة من صلب الحسین ائمه...؛ علی بهترین انسانی است كه من او را در میان شما جانشین خود كردم. او امام بعد از من است و دو سبط من و نه نفر از صلب حسین امامان به حق هستند.»(34)

اقدامات جبهه نفاق

امّا اقدامات جبهه نفاق نیز خود قابل مطالعه است در این بخش به خلاصه‌ای از این اقدامات می‌پردازیم.

1 - تلاش برای مجبور ساختن علی علیه السلام به بیعت

در پس اقدامات متعدد علی علیه السلام از جمله حضور شبانه او و همسرش فاطمه علیها السلام در خانه‌های مردم جهت دعوت آنان به بیعت با علی تنها چهل و چهار یا بیست وچهار نفر حاضر به بیعت شدند. حضرت فرمود:

«اگر راست می‌گویید، سرهای خود را بتراشید و اسلحه خود را بردارید و بامداد نزد من بیایید كه به مرگ با من بیعت كنید امّا فردا صبح تنها سلمان، ابوذر، مقداد و عمار (یا زبیر) آمدند.

سه شب متوالی چنین برنامه‌ای اجرا شد ولی كسی غیر از چهار نفر حاضر نشد. علی علیه السلام كه به این ترتیب با مردم خدعه گر و دروغگو اتمام حجت نمود، رفت و درون خانه‌اش نشست و مشغول جمع آوری قرآن شد.

در همین ایام بود كه ابوبكر شخصی را فرستاد تا علی را دعوت به بیعت كند، امّا حضرت فرمود: سوگند یاد كرده‌ام ردا بر دوش نگیرم مگر برای نماز تا قرآن را جمع كنم. چند روز بعد كه قرآن جمع شد، آن را به مسجد آورد و گفت:

«‌ای مردم! وقتی رسول خدا از دنیا رفت مشغول غسل و تجهیز و تكفین او شدم. بعد از آن مجموع قرآن را در این جامه جمع كردم و هیچ آیه‌ای نازل نشد مگر این كه حضرت بر من خوانده و تأویلش را به من گفته است در قیامت نگویید كه ما از این غافل بودیم و نگویید كه من شما را به یاری خود نخواندم و حق خود را به یاد شما نیاوردم و شما را به كتاب خدا دعوت نكردم.»

حضرت بعد از این به خانه برگشت ولی عمر به خلیفه گفت:

«علی را بخواه تا بیعت كند وگرنه ایمن نیستم، و به این ترتیب بود كه ابوبكر شخصی را فرستاد كه بگوید خلیفه رسول خدا را اجابت كن. علی علیه السلام در پاسخ گفت:

«چه زود دروغ بر پیامبر بستید. ابوبكر و جماعت دور او همه می‌دانند كه خدا و رسول غیر مرا خلیفه نكرده اند...» آن شب نیز حضرت همسر و فرزندانش را برای اتمام حجت به در خانه اصحاب رسول برد كه باز فقط چهار نفر حاضر به حمایت شدند.»(35)

2 - ورود بی اجازه به خانه فاطمه

در پی نپذیرفتن پیشنهاد فرستاده خلیفه، مشاورش به او گفت: «چرا نمی‌فرستی علی را برای بیعت بیاورند.»

خلیفه پرسید: «چه كسی را بفرستم» او پاسخ داد: «قنفذ را بفرست كه مردی درشت، غلیظ و بی شرم از قبیله بنی عدی است.» به این ترتیب قنفذ همراه عده‌ای به درب منزل علی آمد ولی علی علیه السلام اجازه ورود نداد و او بازگشت و گزارش عملیات ناموفق خود را به خلیفه داد. عمر از آنان خواست بی اجازه داخل شوند. این بار كه آنان به خانه علی آمدند فاطمه علیها السلام آنان را سوگند داد كه بی اجازه به خانه‌اش وارد نشوند.

قنفذ ماند و بقیه به مشاور خلیفه خبر بردند. او خشمگین شد و دستور داد هیزم جمع كنند و به سوی خانه رفتند. او فریاد زد: «یا علی بیرون بیا و با خلیفه رسول خدا بیعت كن وگرنه خانه ات را آتش می‌زنم.» سپس حضرت فاطمه علیها السلام برخاست و گفت: «چه می‌خواهی از ما، گفت: «در را باز كن وگرنه خانه را با شما می‌سوزانم.» فاطمه فرمود: «از خدا نمی‌ترسی و می‌خواهی بی اجازه به خانه من وارد شوی.» (36)

فاطمه زهراعلیها السلام خود می‌فرماید: «هیزم بسیار به خانه می‌آوردند تا خانه و اهلش را بسوزانند. من پشت در ایستاده بودم و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند دادم كه دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند. او تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ابوبكر گرفت و با آن به بازویم زد و اثر آن چون رگه‌های بازوبند در بازویم باقی ماند. آن گاه لگدی به در زد و در را به طرف من فشار داد. در این هنگام به صورت بر زمین افتادم. در حالی كه فرزند در رحم داشتم. آتش زبانه می‌كشید و صورتم را می‌سوزانید او با دستش مرا می‌زد، گوشواره‌ام قطع و پراكنده شد. درد مخاض مرا فرا گرفت. محسن من بی گناه سقط و كشته شد.»(37)

4 - 3 - خارج كردن حضرت با اهانت از منزل، سقط فرزند فاطمه

اقدام دیگری كه جبهه نفاق حاكم انجام داد این بود كه به خانه حضرت ریختند و بعد از مقاومت علی علیه السلام او را گرفتند و كشان كشان به سوی مسجد حركت دادند. فاطمه علیها السلام بار دیگر مانع شد و گفت:

«به خدا قسم نمی‌گذارم علی را به زور به مسجد ببرید...» جمعیت كه دیدند، چنین است امام را رها كردند. عمر به قنفذ دستور داد كه در صورت مقاومت فاطمه او را بزند. او فاطمه را به تازیانه گرفت تا آن جا كه اثرش در جسم او باقی ماند و فرزندش نیز سقط شد. (38)

سلیم بن قیس می‌گوید:

«عمر در یك سال نصف حقوق همه كارگزارانش را به عنوان غرامت و كمبود بیت المال كم كرد امّا از حقوق قنفذ چیزی نكاست. و نیز می‌گوید: «به مسجد رسول خدا رفتم، گروهی را دیدم كه در گوشه‌ای نشسته اند، همۀ آن‌ها از بنی هاشم بودند جز سلمان، ابوذر، مقداد و محمد بن ابی بكر و عمر بن ابی سلمه و قیس بن سعد بن عباده... عباس عموی پیامبر به علی گفت:

چرا عمر مانند همه كارگزاران از حقوق قنفذ نكاست؟ علی به اطراف نگاه كرد. قطرات اشك از چشمانش سرازیر شد. و فرمود:

«شكر له ضربة ضربها فاطمه بالسوط فماتت و فی عضدها اثره كانّه الدّملج؛ حقوق قنفذ را كم نكرد تا از او تشكر كند به خاطر ضربت تازیانه‌ای كه بر فاطمه نواخت كه وقتی فاطمه وفات یافت، اثر آن همانند بازوبند بر بازوی او بود.»(39)

5 - هتك حجاب

امام موسی بن جعفرعلیهما السلام به نقل از امام صادق فرمود: «پیامبر اكرم هنگام رحلت فرمود: «آگاه باشید كه درِ خانۀ فاطمه، درِ خانۀ من و خانه‌اش خانۀ من است هر كس از او هتك حرمت كند، حجاب خدا را دریده است.»عیسی كه راوی این حدیث است می‌گوید: حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام مدتی طولانی گریست و بقیۀ سخن حضرت رسول را قطع كرد و فرمود:

«به خدا سوگند كه حجاب خداوند هتك شد به خدا سوگند حجاب خدا هتك شد به خدا سوگند حجاب خدا هتك شد.‌ای مادر درود خدا بر تو باد.»(40)

امام حسن علیه السلام در مجلس معاویه به مغیرة بن شعبه فرمود: «تو بودی كه فاطمه دختر رسول خدا را زدی تا خون از بدن او جاری شد و آنچه كه در شكم داشت، سقط نمود و تو چیزی به جز خار كردن رسول الله، مخالفت با دستورات وی و هتك حرمت او در نظر نداشتی، مگر رسول خدا به او نفرمود:

«تو سرور زنان اهل بهشتی.»به خدا سوگند سرنوشت تو در آتش جهنم است.»(41)

حربه‌ای دیگر

غصب فدك

بعد از غصب خلافت در صدد بودند فدك را نیز از فاطمه بگیرند. فدك چند قلعه بود كه پیامبر آن‌ها را بدون جنگ گرفته بود و حق تعالی آیۀ «و آت ذاالقربی حقّه» را نازل كرد و جبرییل گفت: «خداوند می‌فرماید: «فدك را به فاطمه بده كه از برای او و فرزندان او باشد تا روز قیامت.» پیامبرصلی الله علیه وآله به امر الهی آن را به فاطمه علیها السلام داد و در تصرّف وكلای آن حضرت بود تا وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله درگذشت. خلیفه و مشاورش فكر كردند چون حاصل بلاد فدك مبلغ عظیمی‌است، اگر این مبلغ نزد اهل بیت باشد، مردم به طرف آن‌ها متمایل خواهند شد لذا اتفاق كردند كه حدیثی جعل كنند كه پیامبر فرمود: «ما پیامبران میراث از خود بر جای نمی‌گذاریم و هرچه از ما بماند تصدّق است برای همۀ مسلمانان.»و با این بهانه تراشی فدك را گرفتند.

طلب گواهی برای رد فدك

وقتی خبر به فاطمه علیها السلام رسید با گروهی از زنان بنی هاشم نزد خلیفه آمد و فرمود: «می‌خواهی زمینی را كه پیامبر به امر خدا به من داد و حضرت غیر از آن، چیزی برای فرزندان خود نگذاشت، از من بگیری؟ مگر نشنیدی كه رسول خدا فرمود: «حرمت هر كس را باید در باب فرزندان او رعایت كرد؟» خلیفه از ترس تحریك مردم دوات خواست كه نامه‌ای مبنی بر برگرداندن فدك بنویسد. ولی عمر مانع شد و گفت: «تا گواه نیاورد ننویس.» فاطمه فرمود: آیا حكمی‌كه دربارۀ همۀ مسلمانان است دربارۀ من جاری می‌كنی كه بینه را از مدّعی می‌خواهند، تو از من بینه و گواه می‌خواهی با این كه فدك در تصرّف من است. تو كه می‌خواهی فدك را از من بگیری باید گواه بیاوری. در هر صورت عمر مانع شد و گفت: «بی گواه نمی‌دهم.»

حضرت رفت و علی، حسن، حسین،‌ام ایمن را گواه آورد. عمر گفت:

«شهادت علی نفعی ندارد چون ذی نفع است، حسن و حسین كودك اند و‌ام ایمن اعجمی‌است و گواهیش اعتبار ندارد.» (42)

به روایت دیگر ابوبكر نامه‌ای برای فاطمه نوشت و فدك را رد كرد امّا در راه به عمر برخورد و او نامه را گرفت و پاره كرد و به حضرت نیز اهانت نمود. (43)

فاطمه علیها السلام نیز به عمر نفرین كرد.

استدلال علی دربارۀ فدك

حضرت علی به مسجد نزد ابوبكرآمد. دید مهاجران و انصار در اطراف ابوبكر حلقه زده اند. به ابوبكر فرمود: «چرا فاطمه را از ملك مورثی‌اش منع كردی، با این كه پیامبر در زمان حیاتش آن را به فاطمه داد؟ او گفت: «فدك فیی ء است و به همۀ مسلمانان تعلق دارد. اگر فاطمه شاهد دارد بیاورد.» علی فرمود: «تو دربارۀ ما بر خلاف حكم خدا در حق مسلمانان حكم می‌كنی، هرگاه مُلكی در دست مسلمانی باشد و در اختیار او قرار گرفته باشد و من ادعا كنم كه آن ملك مال من است از چه كسی بینه می‌طلبی؟»

گفت: «از تو، علی علیه السلام فرمود: «پس چرا از فاطمه كه ملك در دست اوست بینه و گواه می‌خواهی؟» ابوبكر ساكت ماند و عمر گفت: «این سخنان را رها كن گواه داری بیاور.» علی علیه السلام به خلیفه فرمود: «به من خبر بده این آیه (33 سوره احزاب) در شأن چه كسی نازل شد. «انّما یرید اللّه لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهّركم تطهیراً»

خلیفه گفت: «در حق شما.» علی علیه السلام سؤال كرد: «اگر چند شاهد گواهی دهند كه فاطمه (خدای ناكرده) كار بدی كرده تو چه می‌كنی؟» گفت: «حد الهی به او جاری می‌كنم.» علی علیه السلام فرمود: «در این صورت از كافران شده ای.» ابوبكر گفت:

چرا، علی علیه السلام فرمود: «چون گواهی خدا را در مورد پاكی فاطمه رد كرده و گواهی مردم را پذیرفته‌ای همان طور كه حكم خدا و رسول را رد كردی آن جا كه رسول خدا به امر خدا فدك را به فاطمه داد و فاطمه در زمان حیات رسول خدا آن را تصرّف نموده است. این قرارداد را رد می‌كنی امّا گواهی یك نفر اعرابی كه روی پاشنه‌اش بول می‌كند (اوس بن حدثان كه گواهی داد پیامبر ارث نمی‌گذارد) را می‌پذیری با این كه رسول خدا فرمود: «گواهی بر مدعی و سوگند بر منكر است.»

در این لحظه مردم با قیافه‌های خشمگین به هم نگاه می‌كردند و گاه زمزمه می‌كردند كه حق با علی است.»(44)

ایراد خطبۀ فدكیه

وقتی ابوبكر عزم خود را برای گرفتن فدك جزم كرد، حضرت فاطمه علیها السلام روسری بر سر افكند و خود را در چادری پیچید و با گروهی از زنان به جانب مسجد رفت. ابوبكر نیز در مسجد نشسته بود. پرده‌ای آویختند، حضرت پشت آن قرار گرفت، ناله‌ای دلخراش سر داد كه مسجد را لرزاند. اندكی سكوت كرد، آن گاه خطبه فدكیه را بیان كرد. خطبه‌ای كه كالبد شكافی نفاق مردم و علل آن بود.

در بخشی از این خطبه فرمود: «شما خیال می‌كنید ما هیچ ارثی از رسول خدا نمی‌بریم آیا از احكام جاهلیت پیروی می‌كنید؟ افحكم الجاهلیة یبغون و من احسن من اللّه حكماً لقوم یوقنون؛ آیا آن‌ها حكم جاهلیت را می‌خواهند و چه كسی برای افراد با ایمان بهتر از خدا حكم می‌كند. آیا نمی‌فهمید آیا تردید دارید كه من دختر پیغمبر هستم؟ با این كه چون آفتاب روشن است كه من دختر پیامبرم.‌ای مسلمانان آیا رواست كه من از ارث خود محروم شوم؟‌ای پسر قحافه آیا در قرآن است كه تو از پدرت ارث ببری ولی به عقیده تو من از پدرم ارث نبرم. كار بسیار عجیبی و بدی انجام دادی. آیا عمداً كتاب خدا را ترك كرده و احكام آسمانی را پشت سرانداختی؟ آن جا كه خداوند فرمود: «و وَرِثَ سلیمانُ داودَ» و... آیا من و پدرم از افراد یك امت و آیین نیستیم؟ آیا شما در تشخیص عموم و خصوص و دلالت آیات از پدرم و پسر عمویم آگاهتر هستید.

امروز چنین كنید ولی فردای قیامت خدای بزرگ بین من و شما داوری می‌كند...»(45)

در بستر بیماری

ملاقات آن دو

مجموعۀ آنچه گذشت فاطمه زهراعلیها السلام را در بستر بیماری انداخت. حضرت علی علیه السلام خود پرستار همسرش بود و اسماء بنت عمیس نیز به او كمك می‌كرد. حتّی از بانوانی كه اطرافش بودند، می‌خواست صورت او را برگردانند.

روزی خلیفه و مشاورش اجازه ورود خواستند. او اجازه داد. وقتی آمدند زهرا روی خود را پوشاند و حتّی جواب سلام آن دو را نداد و فرمود تا جواب سؤالم را ندهید، كلامی‌نخواهم گفت. آن دو اعلام آمادگی كردند كه پاسخ بگویند. حضرت پرسید: «آیا شما دو نفر شنیدید كه پدرم فرمود: فاطمه پارۀ تن من است. هركس او را بیازارد، مرا آزرده و هر كه مرا اذیت كند، خدا را آزرده است.»هر دو جواب دادند كه به دفعات شنیده اند. فاطمه فرمود: «خدایا! آگاه باش كه این‌ها مرا اذیت كردند و شكایتشان را به تو و رسول توصلی الله علیه وآله خواهم كرد. نه! هرگز از شما راضی نخواهم شد تا پدرم را ملاقات كنم و رفتار زشت شما را نزد او باز گویم تا بین ما قضاوت كند.»(46)

ساخت تابوت

اسماء بنت عمیس می‌گوید: «فاطمه زهراعلیها السلام هنگام وفات به من فرمود: «مادر جان! من از این وضعی كه دربارۀ حمل جنازۀ زن‌ها مرسوم است شرم می‌كنم و خوش ندارم. جنازه زنان را روی تخته‌ای می‌گذارند و پارچه‌ای روی آن می‌اندازند و پستی و بلندی بدنش آشكار است.

اسماء می‌گوید: «من دربارۀ تابوتی كه در حبشه دیده بودم، توضیح دادم و آن را ساختم، فاطمه با دیدن آن تبسّم كرد. او از روزی كه رسول خداصلی الله علیه وآله از دنیا رفته بود، تا به آن روز تبسّمی‌نكرده بود.»(47)

سفارش فاطمه

هنگام وفات، حضرت علی علیه السلام از او خواست هر وصیتی دارد، بگوید. فاطمه فرمود: «خدا پاداش نیك به تو بدهد‌ای پسر عموی رسول خدا! نخستین وصیت من این است كه پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج كن چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است... وصیت دیگرم این است كه كسی از این مردم كه به من ستم كردند و حق مرا گرفتند، در تشییع جنازه‌ام و دیگر مراسم شركت نكنند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند...‌ای اباالحسن مرا شب هنگام كه همه خواب هستند، دفن كن.»(48)

كار در آخرین روز

در روز آخر حیات فاطمه علیها السلام گاه نشسته و گاه ایستاده به طرف محلی كه در خانه برای شست و شو بود، رخت و لباس اطفال را با دست‌های لرزان خود شست. آن گاه یك یك كودكان را فرا خواند و شست و شو داد.

حضرت علی وارد خانه شد... فاطمه زهرا به او گفت: «چون امروز آخرین روز عمر من است، خود بلند شده‌ام تا سر ولباس فرزندام را بشویم زیرا كه آنان به زودی یتیم و بی مادر خواهند شد.»(49)

فاطمه علیها السلام هنگام رحلت به مظلومیت علی بعد از خود، گریه كرد. (50)

درباره ی‌ام كلثوم و دادن اثاثیه به او به عنوان جهازیه توصیه كرد، و به زینب كه دختری 5 ساله بود سفارش كرد از دو برادرش جدا نشود و از آنان نگهداری كند و برایشان به جای مادر باشد. (51)

در كشف الغمه روایت است كه: «وقتی وفات فاطمه زهراعلیها السلام نزدیك شد، به اسماء فرمود: «آبی بیاور تا وضو سازم.» بعد از وضو - یا غسل - بوی خوش زد و لباسی نو پوشید و فرمود: «‌ای اسماء جبرییل در وقت وفات پدرم چهل درهم كافور از بهشت آورد. حضرت آن را سه قسمت كرد. یك بخشش را برای خود گذاشت. بخش دوم برای من و بخشی برای علی. آن كافور را بیاور.» وقتی كافور را آورد. فرمود: «نزدیك سر من بگذار.» آن گاه پای خود را رو به قبله كرد و خوابید و پارچه‌ای را به سرش كشید و فرمود: «‌ای اسماء! لحظاتی صبر كن. بعد مرا صدا بزن اگر جواب ندادم، علی را بخواه و بدان من به پدرم ملحق شده‌ام؛ او نیز چنین كرد و هرچه صدا زد، فاطمه جوابی نداد. او خود را به روی حضرت انداخت. او را می‌بوسید و می‌گفت: «وقتی به خدمت رسول خدا رفتی، سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.» در همان حال حسن و حسین وارد شدند و پرسیدند: «ای اسماء! مادرمان در این وقت خوابیده است؟» اسماء گفت:

«مادرتان نخوابیده بلكه به رحمت خدا رفته است.» آن دو خود را به روی مادر افكندند و هر یك با سوز دل سخن گفتند. اسماء گفت: «‌ای جگر گوشه‌های رسول نزد پدر بروید و او را مطّلع كنید.» آن دو از خانه بیرون رفتند و چون نزدیك مسجد شدند ناله شان بلند شد. و به پدر وفات مادر را خبر دادند. علی علیه السلام با شنیدن این خبر با خود می‌گفت: «بعد از تو خود را به كه تسلّی دهم...»(52)

به سوی پدر

هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله سرانجام فاطمه نیز درگذشت. طبق وصیت او، علی علیه السلام در همان ساعت مشغول تجهیز و تكفین او شد. پس از غسل و كفن، جنازه را بیرون آورد و او را به خاك سپرد. صبح هنگام، ابوبكر و عمر به عیادت فاطمه آمدند. در راه مردی را دیدند. از او پرسیدند از كجا می‌آیی؟ گفت: «از تعزیت فاطمه!» گفتند:

مگر وفات یافت؟ گفت: «بله» آن دو از ترس مردم متغیر شدند و نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند: «به خدا سوگند هیچ فرو نگذاشتی از مكر و حیله و بد كردن با ما. این‌ها همه از كینه‌هایی است كه از ما داری. این مثل آن است كه حضرت رسول را غسل دادی و ما را خبر نكردی.» (53)

ائمه و فاطمه علیهم السلام

بشار مكاری می‌گفت: «در كوفه، نزد امام صادق علیه السلام رفتم. دیدم طبقی از خرما برایش آورده بودند و از آن می‌خورد، به من هم فرمود: «بیا جلو و خرما بخور.»

عرض كردم: «گوارا باد، در راه می‌آمدم، حادثه‌ای دیدم كه غیرتم به جوش آمد و قلبم درد گرفت و گریه گلویم را فشرد. فرمود: «به حقی كه بر گردنت دارم جلو بیا و بخور، جلو رفتم و خوردم، آن گاه فرمود: «چه حادثه‌ای دیدی؟» گفتم: «در راه می‌آمدم كه یكی از مأموران حكومت را دیدم كه برسر زنی می‌زند و او را به سوی زندان می‌برد و او با صدای بلند می‌گوید: «پناه می‌برم به خدا و رسولش و به غیر خدا و رسولش پناهی ندارم.» امام صادق پرسید: «چرا آن زن را می‌زد و به زندان می‌برد؟»

گفتم: «از مردم شنیدم كه پای آن زن لغزید و به زمین افتاد و گفت: «‌ای فاطمه! خداوند آنان را كه به تو ظلم كردند از رحمت خود دور سازد، گماشتگان او را دستگیر كردند. امام تا این را شنید از خرما دست كشید و گریه كرد به گونه‌ای كه دستمال، محاسن و سینه‌اش پر از اشك شد. سپس فرمود: «ای بشّار! برخیز با هم به مسجد سهله برویم و برای نجات او دعا كنیم و از خدا بخواهیم او را حفظ كند و با دعای امام بود كه آن زن آزاد شد و آزاری به او نرسید.»(54)

كرامتی از فاطمه علیها السلام

یكی از ذاكرین نقل می‌كرد در محضر آیت ا... العظمی‌سید محمد هادی میلانی بودم. یك مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند پس از تعارفات معمول گفتند: «ما آمده ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت ا... میلانی علّت را پرسید. آن مرد گفت: «پهلوی دخترم در اثر حادثه‌ای شكست و استخوان هایش خورد شد. چنان كه پزشكان از معالجه آن عاجز شدند. و گفتند: «باید عمل شود ولی خطرناك است.» دخترم راضی نشد و گفت: «اگر در خانه بمیرم، بهتر از این است كه زیر عمل جان دهم.»

به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یك خدمتكار ایرانی داشتیم كه او را بی بی صدا می‌زنیم. دخترم به او می‌گوید حاضر است تمام دارایی خود را بدهم تا سلامت خود را باز یابم ولی می‌دانم كه چنین چیزی نمی‌شود.

بی بی می‌گوید: «من یك طبیب سراغ دارم كه می‌تواند تو را شفا دهد.» دخترم خوشحال می‌شود و می‌گوید:

«من هم تمام پولم را می‌دهم.» بی بی می‌گوید: «پول‌ها مال خودت. بدان كه من علویه هستم و جدّه‌ام زهراعلیها السلام است كه پهلوی او را به ظلم شكستند تو با دل شكسته بگو یا فاطمه مرا شفا بده.»

دخترم با دل شكسته شروع می‌كند به صدا زدن و از آن بانو یاری خواستن. بی بی هم در گوشه‌ای از اتاق گریه می‌كند و می‌گوید: «یا فاطمة الزهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده‌ام و شفای او را از شما می‌خواهم.

مادر جان كمكم كن و آبرویم را حفظ فرما.»

من هم از دیدن این صحنه منقلب شدم و در گوشۀ اتاق با خود زمزمه كردم یا فاطمۀ پهلوی شكسته! دیدم دخترم ساكت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: «بابا بیا كه دردم آرام شد.» جلو رفتم و دیدم كاملاً شفا یافته است. دخترم گفت: «الان بانوی مجلّله‌ای نزد من آمد و دست به پهلویم كشید، پرسیدم شما كیستید؟» فرمود: «من همانم كه او را صدا می‌زدی.»

دخترم برخاست و راهی شد و دانستم كه اسلام حق است. آیت ا... میلانی از این معجزه مسرور شد و اسلام را به آنان آموخت.»(55)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) تأویل الایات، ج 1، ص 98.

2) جلاء العیون، ص 159؛ عوالم العلوم، ج 11، جزء 6، ص 859.

3) احقاق الحق، ج 3، ص 482.

4) كنز الدقایق، ج 3، ص 486.

5) عوالم العلوم، ج 11، جزء 3، ص 839.

6) كافی، ج 1، ص 240.

7) و فیه مایحتاج الناس الینا و لانحتاج الی احد. اصول كافی، ج 1، ص 240.

8) عوالم العلوم، ج 11، جزء 2، ص 832.

9) صحیح ترمذی، ج 2 ص 308 و 209؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 150.

10) چهل حدیث در فضایل محمد، ص 44.

11) لسان العرب.

12) فاطمه زهرا من المهد الی اللحد، سید محمد كاظم قزوینی، ص 59.

13) علل الشرایع، باب 148، ص 22.

14) علل الشرایع، ص 182.

15) تفسیر فرات كوفی، ص 298.

16) بحار الانوار، ج 43، ص 54.

17) همان، ص 30.

18) علل الشرایع، ص 182، مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 341.

19) احقاق الحق، ج 6، ص 33.

20) نماز و عبادت زهراعلیها السلام، صص 81 و 82.

21) بحار الانوار، ج 43 ص 172.

22) امالی شیخ طوسی، ص 188.

23) بحار الانوار، ج 43، ص 157.

24) داستان‌ها و پندها، ج 4، ص 174. بحار الانوار، ج 36 ص 352. حكایت اذان بلال را نیز در من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 297 ببینید.

25) نهج الحیاة، ص 71.

26) بحار الانوار، ج 43، ص 178؛ بیت الاحزان، ص 164؛ كوكب درّی، ج 1، ص 242.

27) خصال شیخ صدوق، ص 272، از ذكر غسل و كفن و رفتن و نماز بر پیامبر به دلیل طولانی شدن مقاله خودداری شد.

28) سیرۀ ابن هشام، ج 2، ص 654؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 216.

29) بحار الانوار، ج 22، ص 476.

30) كشف الغمّه، ص 43.

31) مجموعۀ مقالات برگزیده پیرامون حضرت زهراعلیها السلام، ص 110؛ چشمه در بستر، ص 317.

32) الامامة و السیاسة، ج 1، صص 12 و 29 و 30؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 13 و ج 11، ص 14.

33) هدایتگران راه نور، ص 242.

34) بحار الانوار، ج 43، ص 177.

35) حق الیقین، ص 162.

36) كتاب سلیم بن قیس. بیت الاحزان، ص 90.

37) بحار الانوار، ج 30، صص 348 و 349 به نقل از ارشاد القلوب.

38) علم الیقین، فیض كاشانی، ج 2، ص 687؛ حق الیقین، ص 164.

39) رنج‌ها و فریادهای فاطمه، صص 143 و 144.

40) بحار الانوار، ج 22، ص 477.

41) هدایتگران راه نور، ص 252، سید محمدتقی مدرّسی.

در روایات در مورد ضربت زدن مغیره به حضرت زهراعلیها السلام به صورت مستقیم سخنی به میان نیامده است. ولی به عنوان شیطانی كه افراد را بر علیه خاندان رسالت بر می‌انگیخت از او یاد كرده اند. ولذا نظر امام علیه السلام این است كه او نقش اصلی را در این ضربت داشته است. البته بعضی نیز نقل كرده اند كه آن گاه كه قنفذ با تازیانه بر حضرت زهراعلیها السلام می‌زد، مغیره نیز با غلاف شمشیر بر بدن حضرت زهراعلیها السلام ضربه زد.

42) كتاب سلیم بن قیس، 253 (با اندك اختلاف) .

43) بحار الانوار، ج 29، ص 129.

44) رنج‌ها و فریادهای فاطمه، صص 173 تا 175.

45) همان، ص 194.

46) علل الشرایع، باب 148، ص 187.

47) احقاق الحق، ج 10، ص 474؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 126.

48) بحارالانوار، ج 43، ص 191.

49) ترجمۀ بیت الاحزان، ص 247.

50) بحار الانوار، ج 43، ص 218؛ رنج‌ها و فریادهای فاطمه، ص 241.

51) بطله كربلا، ص 43.

52) علل الشرایع، ص 185.

53) كشف الغمّه، ج 2، ص 122.

54) رنج‌ها و فریادهای فاطمه، ص 157.

55) فضایل الزهرا. ص 109.

525 دفعه
(0 رای‌ها)