كرامت كربلایی

(حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام)

كرامت، یعنی: نزاهت از پستی و فرومایگی كه در عزت نفس، مناعت طبع، برخورداری از روحی بزرگ، برازندگی، بلندنظری، جوانمردی، آزاداندیشی و آزادمنشی و آزادگی ابوالفضل جلوه گر می‌شود و احیانا از آن به «بزرگواری» تعبیر می‌شود.

خودساختگی كربلاییان آنان را در فضایی بسیار عالی و فراتر از تیررس ترس و طمع به پرواز درآورد و سلاح تهدید و تطمیع اهریمنان دون، كوتاهتر از آن بود كه به ساحت قدسیشان برسد.

سالها پس از واقعۀ كربلا به یكی از سپاهیان پسر سعد گفتند: «این چه ننگی بود كه بر خود، خریدید، چرا فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و یارانش را آن چنان نامردانه به خاك و خون كشیدید؟

جواب داد: خفه شو! گروهی روی در روی ما ایستادند، دستها بر قبضۀ شمشیر، گامها استوار، نه امان می‌پذیرفتند، نه فریفتۀ مال می‌شدند، جز دو راه پیش روی آنان نبود، كشتن و به دست گرفتن حكومت یا كشته شدن. مادرت به عزایت بنشیند ما جز آنچه كردیم، چاره‌ای نداشتیم (1).

از همین گفتگوهای كوتاه كه تاكید دارد عاشوراییان «نه امان می‌پذیرفتند و نه فریفتۀ مال می‌گشتند؛ بلكه با گامهای استوار و دستهای شمشیردار پایداری می‌كردند» می‌توان فهمید كه آنان جهاد اكبر و اصغر را در هم آمیخته و به اوج مقام مخلصین رسیده بودند و شیطان هم گفته بود كه: «ولاضلنهم اجمعین الا عبادك منهم المخلصین» (2) ؛ پروردگارا من... و همگیشان را گمراه خواهم ساخت؛ مگر بندگان مخلصت را».

پرچمدار رادمردی

حضرت صادق علیه السلام دربارۀ ابوالفضل علیه السلام می‌فرماید: عمویم عباس، با بصیرت، ثابت قدم و دارای ایمان راسخ بود. همراه ابوعبدالله علیه السلام مجاهدت كرد، «وابلی بلاءا حسنا» (3) عجب نیكو امتحان داد!

امام صادق علیه السلام فرمود: «خدا رحمت كند عموی ما عباس را، عجب نیكو امتحان داد، ایثار كرد و حداكثر آزمایش را انجام داد. برای عمویم عباس مقامی نزد خداوند است كه تمام شهیدان غبطۀ آن مقام را می‌برند (4).

جوانمردی، خلوص نیت، فداكاری تا به این حد! ما تنها از ناحیۀ عمل نگاه می‌كنیم، به روح عمل نمی‌نگریم تا اهمیت آن را بفهمیم.

شب عاشوراست، عباس در خدمت اباعبدالله نشسته است، در همان وقت یكی از سران دشمن می‌آید، فریاد می‌زند: عباس بن علی و برادرانش را بگویید بیایند. عباس می‌شنود؛ ولی اعتنا نمی‌كند، مثل این كه ابدا نشنیده است.

آنچنان در حضور امام حسین علیه السلام مؤدب است كه آقا به او فرمود: جوابش را بده، هر چند فاسق است! اباالفضل العباس می‌آید، می‌بیند شمربن ذی الجوشن است، روی یك رابطۀ خویشاوندی دور كه از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یك قبیله اند، وقتی از كوفه آمده است به خیال خودش، خوش خدمتی كرده است، تا حرف خودش را گفت، عباس پرخاش مردانه‌ای به او كرد و فرمود: خدا تو را و آن كسی كه این نامه را به دست تو داده است، لعنت كند. تو مرا چه شناخته‌ای و دربارۀ من چه فكر كرده ای؟ تو خیال كرده‌ای من آدمی هستم كه برای حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین بن علی علیهما السلام را این جا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنی كه ما، در آن تربیت شده ایم و آن پستانی كه از آن شیر خورده ایم، اینطور ما را تربیت نكرده است (5).

رزمگاهی بی نظیر

همواره در جنگها هنگامی كه سپاهی شكست بخورد، بخشی از رزمندگانش اسیر می‌شوند، اما رزمندگانی همانند سپاه ابوالفضل - كه به ظاهر لشكرشان شكست خورد، همۀ فرماندهانش شهید شدند، حتی یك رزمندۀ اسیر هم نداشته و این از عجایب تاریخ است سربازان پرچمدار كربلا به سپهسالارشان اقتدا كردند، آن قدر جنگیدند كه همگی به شهادت رسیدند؛ ولی اسیر دشمن نشدند، جوانمردی و رشادت سربازان كربلاست كه حتی یك سرباز ساده یا غلام سیاه سر فرود نیاورد و دست تسلیم بالا نبرد.

استاد شهید مطهری در این باره می‌فرماید: اساسا حسین علیه السلام حاضر نبود فردی كه كوچكترین نقطه ضعفی دارد، همراهشان باشد و از این رو، از اول اعلام داشت «هر كه جانباز نیست، نیاید».

اگر روز عاشورا، یكی از یاران امام؛ حتی یك بچه، ضعف نشان می‌داد و به لشگر دشمن - كه قویتر و نیرومندتر بود - ملحق می‌شد و به اصطلاح، خودش را از خطر نجات می‌داد و در پناه آنها می‌رفت، برای امام علیه السلام و مكتب حسینی نقص بود؛ اما برعكس شد افرادی را از لشكر دشمن به سوی خود آوردند، همان دشمنی كه در امنیت بود جذب امام شد و خود را در كانون خطر قرار داد (6).

گفت ‌ای گروه هر كه ندارد هوای ما                            سر گیرد و برون رود از كربلای ما

نا داده تن به سختی و ناكرده ترك سر                          نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما

این عرصه نیست جلوه گه روبه و گر از                        شیرافكن است بادیه ابتلای ما (7)

عزت نفس

سردار كربلا معنا بخش واژه‌های عزت و اسرافرازی است، اسلام گذشته از مفاهیم و درس‌های عالی، اسوه‌ها را در میدان عمل نشان می‌دهد واین یكی از رموز برتری این مكتب است.

قرآن، عزت و مناعت را ویژه خدا و رسول و مؤمنان می‌داند:

ان العزة لله و لرسوله و للمؤمنین: عزت مخصوص خدا و رسولش و مؤمنان است، یعنی مؤمن، حق ندارد خودش را خوار و ذلیل سازد.

حضرت امیر علیه السلام در وصیت به امام حسن علیه السلام فرمود: «اكرم نفسك عن كل دنیة (8)» از هر پستی، جانت را برتر و گرامی‌تر بدار، و باز سفارش فرمود: المنیة ولا الدنیة. (9)

حضرت صادق علیه السلام نیز می‌فرماید: و ناامیدی از آنچه در دست مردم است، مایه عزت مؤمن در دینش است: «والیاس مما فی ایدی الناس، عز للمؤمن فی دینه» (10).

بسیاری از خواهش‌ها، ذلت آور و حقیركننده است، عاشورائیان در سخت‌ترین حالات، دست نیاز به سوی دیگران دراز نكردند. صاحبنظران گویند: با آن همه محدودیت كه برای كاروان امام علیه السلام ایجاد شد، طبیعی بود كه ازنظر مواد غذایی نیز در مضیقه و مشكل باشند و دست كم بعد از غارت خیمه‌ها و آتش زدنها، چیزی نداشتند؛ ولی كسی ندید كه حتی یكبار سربازان كربلا یا یكی از بازماندگان عاشورا، از دشمن غذا بخواهد.

بدیهی است فریاد العطش، اگر باشد ناظر به تبلیغات مظلومانه است، تا دشمن نگوید اگر می‌دانستیم آب می‌دادیم از طرفی، آب خواستن در عرف هیچ ملتی عیب نیست و با عزت نفس منافات ندارد.

گذشته از اینها در گذر از كوچه‌های كوفه، برخی قدری نان و خرما و گردو به كودكان می‌دادند؛ اما‌ام كلثوم با مشاهده این منظره، نهیب زد:‌ای كوفیان، صدقه بر ما حرام است. او نان و خرما را از دست و دهان كودكان درآورد و بر زمین انداخت. این است مكتبی كه ابوالفضل در آن پرورش یافته و پرچمدار سربازانش شده است. (11)

اشك علی علیه السلام

زینب كبری می‌پرسد: پدر، نام و كنیه برادرم چیست؟ حضرت امیر علیه السلام می‌فرماید: نامش عباس، كنیه‌اش ابوالفضل، والقابش بسیار است: ماه بنی هاشم و سقا و...

زینب: پدر در نام «عباس» نشانی از شجاعت و جوانمردی و در كنیه ابوالفضل، نشانی از شهامت و تفضل و در لقب «ماه بنی هاشم» نشانی از جمال و زیبایی است؛ ولی لقب «سقا» چرا؟ مگر شغل برادرم آب آوردن است!

پدر: نه دخترم، كار او آب دهی نیست؛ بلكه او عشیره و بستگان خود را آب می‌دهد (تشنگان اهل بیت در كربلا) اشك از دیدگان زینب جاری شد؛ ولی پدر فرمود: گریه نكن تو را با او رابطه و كاری هست....

عبد مناف را ماه بطحا، عبدالله (پدر پیامبر اكرم) را ماه حرم، و عباس را ماه بنی هاشم و ماه عشیره می‌نامیدند (12).

از كتب تاریخی بدست می‌آید كه در جنگ صفین حضرت ابوالفضل حضوری شجاعانه داشته او همچون بازویی برای برادرانش بود وهنگامی كه آب فرات به اشغال معاویه درآمد و سپاه علی علیه السلام از آن محروم و ممنوع شد، یكبار سواران برای آزادی آب عملیاتی انجام دادند، ولی موفق نشدند، برای بار دوم امام حسین علیه السلام حمله كرد و توانست آب را آزاد كند.

برخی مورخان عقیده دارند، عباس هم در این پیروزی سهم مهمی داشت. در این موقعیت برخی به امام پیشنهاد كردند مقابله به مثل شود و به سپاه معاویه اجازه استفاده از فرات ندهند؛ اما بزرگواری حضرت امیر علیه السلام مانع پذیرش این پیشنهاد شد و به معاویه خبر داد بیایید از آب استفاده كنید.... (13)

در یكی از روزهای صفین این حادثه عجیب روی داد: جوانی كه بر صورت خود نقاب زده بود، در برابر معاویه قرار گرفت و مبارز طلبید، چنان آثار شجاعت و هیبت از وجود او آشكار بود كه احدی از شامیان جرات این كه با او نبرد كند را در خود نمی‌یافت. معاویه كه در تنگنای مخوفی گرفتار شده بود، به مردی به نام «ابن شعثا» دستور داد شتاب گیرد و با جوان ناشناس به نبرد پردازد، او در پاسخ معاویه گفت: مردم مرا با ده هزار سوار برابر می‌شمارند، چگونه مرا به این جوان مامور می‌كنی؟

معاویه گفت: چه كار خواهی كرد؟ گفت: مرا هفت پسر است، یكی از آنها را به جنگ وی می‌فرستم، تا كارش را تمام كند.

سپس یكی از فرزندانش را به جنگ فرستاد، طولی نكشید كه فرزند ابن شعثا از پای درآمد. ابن شعثا فرزند دیگرش را فرستاد. او نیز كشته شد؛ سایر فرزندانش نیز یكی پس از دیگری به میدان آمدند و كشته شدند. ابن شعثا ناچار شد كه خود به جنگ جوان ناشناس بیاید، هنگامی كه با وی روبرو شد، گفت: فرزندانم را كشتی؟! به خدا سوگند، پدر و مادرت را به عزایت می‌نشانم، در جنگ تن به تن، لحظاتی زد و خوردها و كشمكش‌ها به طول انجامید، ولی سرانجام، جوان ناشناس، او را دو نیم كرد. همه از شجاعت و دلاوری جوان ناشناس در شگفت بودند. در این وقت، امیرالمؤمنین علیه السلام به جوان ناشناس دستور داد كه بازگردد، او بازگشت و نقاب از چهره‌اش برداشت، امیرالمؤمنین پیشانیش را بوسید و همه فهمیدند كه او ماه بنی هاشم عباس است. (14)

این كه حضرت ابوعبدالله علیه السلام ابوالفضل را پرچمدار كربلا كرد، به تنهایی، شجاعت، رشادت و كفایت وی را اثبات می‌كند. آری مسلما ابوالفضل اولویتهایی را داشت كه حضرت او را بر دیگران مقدم كرد.

«شجاعت» در اخلاق ارسطو، حد اعتدال و توازن بین صفت جبن و تهور است. شخص شجاع، از هرگونه افراط و تفریطی بر كنار و كاملا متین و استوار است و در برابر حوادث ترسناك مقاومت می‌كند و هیچ جا از خود ضعف و زبونی نشان نمی‌دهد.

پدر و مادر او هر دو شجاع و از تبار پهلوانان بوده اند گرچه نمی‌شود مولی علی علیه السلام را جز با انبیا و اولیا مقایسه كرد؛ ولی طایفه و قبیله پدری و مادری عباس در میان عرب، از نظر رشادت ممتاز و درخشان است.

او راه و رسم دلاوری و نبرد را در مكتب پدر آموخت و در صفین و جمل و نهروان پرورش یافت. كربلا نمایشگاه دلیری و دلاوری اوست و عباس در آن جا، انگشت نما و اسطوره و اسطوانه مقاومت شد. با حضور او، رشادت شجاعان لشكر كفر در هم فرو ریخت و پا در گل شد وحشت و ترس بر دل آنان خیمه زد و باد لرزه اندامشان را به هر سو كشاند. و عفریت مرگ برسرشان سایه افكند.

عصمت عباس علیه السلام

عصمت مراتبی دارد كه بالاترینش برای چهارده معصوم و سایر مراتبش برای سایر انبیا، اولیا و اوصیا علیهم السلام است. هیچ كسی دلیلی نیاورده است تا بتواند در عصمت حضرت عباس خدشه وارد سازد؛ ولی تاییدات فراوانی بر پاكی و طهارت آن حضرت وجود دارد. از قبیل:

شهید مطهری قدس سره: امام حسین علیه السلام به برادرش عباس می‌گفت: عباس جانم، جان من به قربانت، بنفسی انت و این تعبیر خیلی مهم است، زیرا عباس حدود 23 سال از امام كوچكتر بود، و از نظر سنی و تربیتی حضرت به منزله پدر ابوالفضل به شمار می‌رفت.... (15)

حضرت صادق علیه السلام تعبیرات بسیار والایی در باره آن حضرت و در زیارتش دارد از جمله:

خدا لعنت كند مردمی را كه حرمت تو را حفظ نكردند و با كشتن تو به اسلام بی حرمتی شد.

«لعن الله امة استحملت منك المحارم، و انتهكت فی قتلك حرمة الاسلام»

آیا كسی كه با كشتنش، حرمت اسلام از بین می‌رود، فردی عادی است؟ و سومین نشانه، سخن امام سجاد علیه السلام است كه می‌فرماید:

«وان لعمی العباس منزلة یغبطه علیها جمیع الشهداء یوم القیامة»

آیا می‌شود شهیدان و الامقام، مقام كسی را آرزو كنند كه عصمت نداشته باشد؟ (16)

ایمان سردار

اوصاف متعالی، گاهی اكتسابی است و گاهی ذاتی و ارثی، قمر بنی هاشم با هر دو بال، بر فراز فضای فضیلت‌ها پرواز می‌كرد؛ زیرا هم عصاره و ثمره و سر شخصیتی (17) است كه می‌فرماید:

لو كشف الغطاء ما ازددت یقینا: اگر پرده‌ها پس رود، یقینم را افزایش نمی‌دهم، یعنی به درجۀ عالی رسیده‌ام. (18) علی علیه السلام هنگامی كه بشارت شهادتش را از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم (در خطبۀ شعبانیه) شنید، خوشحال شد و پرسید: افی سلامة من دینی؟ آیا با ایمان سالم و كامل خواهم رفت؟ و پنجاه سال بعد عطر همان گل در فضای كربلا با فریاد شعارهای ابوالفضل فضا را معطر كرد كه می‌فرمود: «انی احامی ابدا عن دینی، وعن امام صادق یقین...»

مقام عبودیت عباس علیه السلام

یكی از بهترین القابی كه امام صادق علیه السلام به او داد، «عبد صالح» است كه هم مقام بندگی و عبودیت را می‌رساند و هم او را در ردیف صالحان قرار می‌دهد. قرآن كریم هم چنین شخصیتی را در خط صراط مستقیم و صراط كسانی كه مورد انعام الهی هستند و در آیه‌ای دیگر آنان را در ردیف انبیا معرفی می‌فرماید: «من یطع الله و الرسول فاولئك مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء والصالحین و حسن اولئك رفیقا» (19)

عبودیت، یعنی خرد كردن بت خودپرستی و انانیت، یعنی كمال معرفت و خودسازی، مقامی كه سكوی پرش همۀ انبیا و اولیاست، اول باید شخصی به مقام بندگی برسد تا لایق دریافت منصب نبوت و رسالت و عصمت و امامت شود. در اصول كافی و تفسیر نورالثقلین ذیل «ما آتاكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا» روایات فراوانی وارد شده (20) كه مضمون برخی چنین است: اول باید بندگی و خودسازی باشد و آن گاه كه این درجه حاصل شد، منصب‌هایی چون نبوت و... داده می‌شود. پشتوانۀ اصلی این مناصب، مقام بندگی است كه انسان را تحت تدبیر و تربیت الهی قرار می‌دهد و به اصطلاح انسان تحت ولایت الهی قرار می‌گیرد. «الله ولی الذین آمنوا» پس پیامبران ابتدا به لقب «عبد» مشرف می‌شوند و بالاترین لقبی كه در نماز به پیامبر اكرم می‌گوییم بندگی است: واشهد ان محمدا عبده و رسوله» قرآن هم بارها حضرت را به صفت بندگی مفتخر فرموده است مثل: «سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی باركنا حوله لنریه من آیاتنا» (21)

اگر مقام عبودیت از ارجمندترین امتیازاتی نبود كه بنده، به آن متصف می‌شد، خداوند به انبیایش این مدال افتخار را نمی‌داد.

اعطا مقام عبودیت به سایر پیامبران:

«و اذكر عبدنا داود ذاالاید انه اواب» (22).

و به یاد آر بندۀ ما داوود را، كه صاحب اقتدار بود و بسیار انابه و توبه داشت.

«واذكر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب اولی الایدی و الابصار» (23).

و به یاد آور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را كه صاحب اقتدار و بصیرت بودند. با توجه به جایگاه عبدالله بودن در قرآن به این مطلب می‌رسیم كه خطاب امام صادق علیه السلام به حضرت اباالفضل علیه السلام با عنوان عبد صالح تا چه حد دارای اهمیت است.

شجره طیبه

در دین اسلام از نظر حقوقی همۀ افراد جامعه یكسان هستند و روابط فامیلی مایۀ بهره مندی از مزایای بیشتر یا موجب تضییع حقوق نمی‌شود؛ ولی مسئله توارث و تربیت، در سازندگی ویژگی‌های روحی هر فرد تاثیر بسزا دارد، خصوصا اگر به جهتی خاندانی مورد توجه الهی باشند.

برای تبیین این نكته كافی است به صدر زیارت جامعه (السلام علیكم یا اهل بیت النبوة) توجه شود.

همچنین است آیه شریفۀ مباهله كه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم علی علیه السلام را جان خود می‌خواند (وانفسنا و انفسكم) ، همچنین حدیث مشهوری كه در دعای ندبه منعكس شده است: (انا و علی من شجرة واحدة و سایر الناس من شجر شتی) و آخرین فراز خطبۀ شعبانیۀ حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم كه می‌فرماید: «من و تو از یك نور آفریده شده ایم با این تفاوت كه من نبی هستم و تو وصی هستی.»

از نظر تربیت در دامن پاكان تنها به اشارتی اكتفا می‌كنیم. تكفل زكریا برای حضرت مریم از فضایل آن حضرت است كه «قرآن كریم» یادآور می‌شود، «و كفلها زكریا كلما دخل علیها زكریا المحراب وجد عندها رزقا» (24).

قرآن كریم در میان برگزیدگان به چند «خاندان» تصریح می‌كند و فرماید: «ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم وآل عمران علی العالمین ذریة بعضها من بعض» (25).

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شاگرد چهار امام است: پدرش، علی، برادرانش امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و برادرزاده‌اش حضرت سجادعلیه السلام.

چگونه می‌توان شاگرد چهار امام بود و از تاثیر طهارت محیط در پرورش خود بهره‌ای نبرد؟

به بیانی دیگر، قرابت جسمی مهم نیست ولی خویشاوندی روحی و پیوند جانها مهم است؛ كه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می‌فرماید: (السلمان منا اهل البیت).

این كه برخی به صرف صحابه بودن آن همه اهمیت می‌دهند، بدین لحاظ است كه برهه‌ای یا چند روزی محضر حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم را درك كرده است. حال آن كه این كجا و پرورش در بوستان طهارت وعصمت كجا.

حضرت امیرعلیه السلام كه در اوج آسمان معرفت و فضیلت قرار دارد، به خاندان و فرزندانش می‌بالد و در روز شوری می‌فرماید: «انشدكم بالله هل فیكم احد مثل الحسن والحسین ابنی رسول الله و سیدی شباب اهل الجنة غیری؟» (26)

باز وقتی با فخر فروشی‌های شجرۀ خبیثۀ اموی و معاویه روبه رو می‌شود خاندانش را معرفی می‌كند و دستور می‌دهد با سرودن اشعاری پاسخ او و آنها را بدهند:

و سبطا احمد ولدای منها                                                    فایكم له سهم كسهمی؟

فویل ثم ویل ثم ویل                                                        لمن یلقی ادركه له بظلمی (27)

در میان خواهرانش، حضرت زینب وجود دارد كه فخر زنان جهان است. كسی كه حضرت سجادعلیه السلام در وصفش می‌فرماید: «عالمة غیر معلمه و فهمة غیر مفهمه، او دانایی است خود جوش كه به تعلیم دیگران دانا نشد و خوش فهمی است كه دیگران به او نمی‌فهمانند. او یادگار امام مؤمنان نایب امام حسین علیه السلام، قافله سالار كربلا بود.

مادرش نیز زنی با معرفت و بزرگوار بود. و نسب شناس عرب (عقیل) درباره‌اش می‌گفت: «لیس فی العرب اشجع من آبائها ولاافرس» ؛ در میان عرب، شجاعتر و دلیرتر از نیاكان او كسی نیست (28). نامش فاطمه، دختر حزام بن خالد است.

معرفت مادر

وقتی به سرای علی قدم نهاد،‌ام البنین نبود، با نام فاطمه او را صدا می‌زدند، ناگاه متوجه شد، هر بار نام فاطمه مطرح می‌شود، خاطره حضرت زهراعلیها السلام برای حضرت علی علیه السلام و فرزندان او تداعی می‌شود، از این رو سفارش كرد او را مادر فرزندان (یعنی حسنین و زینبین علیهم السلام) بخوانند. او همواره برای فرزندان زهرا همچون مادری مهربان بود. فرزندان فاطمه نیز او را گرامی می‌داشتند، هنگامی كه زینب علیها‌السلام از سفر اسارت برگشت، به زیارتش شتافت و او را به خاطر شهادت چهار پسرش تسلیت گفت. در آغاز این دیدار‌ام البنین ابتدا سراغ حسین را گرفت كه این خود نشانی است از معرفت این مادر.

شادی در آغوش غم

روزی‌ام البنین مشاهده كرد كه حضرت علی علیه السلام عباس را بر زانوی خود نشانده و دستهای كوچكش را می‌بوسد و می‌گرید او نگران شد؛ خدایا مگر این پدر مهربان در دست و بازوی فرزندم نقص و عیبی دیده كه به گریه در آمده است؟ لحظۀ حساسی بود، مادری دلسوز با دنیایی از امید و آرزو و با چنین صحنه‌ای مواجه شده بود، اما امیرالمؤمنین علیه السلام به مادر اطمینان داد كه دستان كودك عیبی ندارد. و آنگاه از حوادث آینده از جمله واقعه‌ای كه در كنار نهر علقمه به وقوع می‌پیوست، پرده برداشت.

آن روز در خانۀ امامت شیونی به پا شد و همه گریه سر دادند؛ اما هنگامی كه حضرت،‌ام البنین را مطمئن ساخت كه جدا شدن دستان حضرت عباس در راه یاری دین است و او در پیشگاه خدا مقامی والا دارد. و در مقابل دو دستی كه در راه خدا بریده می‌شود، خداوند به او، مانند جعفر طیار دو بال می‌دهد تا همراه فرشتگان به پرواز درآید، قلبش آرام گرفت و شادمان شد.

ایثار ابوالفضل علیه السلام

او در كنار امامش، گویی در سایۀ آفتاب بود و امام را مظهر صفات و ارادۀ الهی می‌دانست و خویش را فانی در راه امامت می‌دید.

چنانكه امام صادق علیه السلام در زیارتش خطاب به او می‌فرماید: «اشهد تك بالتسلیم و التصدیق، و الوفاء و النصیحة لخلف النبی المرسل؛ شهادت می‌دهم كه نسبت به جانشین رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم تسلیم بودی، حضرتش را تصدیق نمودی، و در شان وی وفا ورزیدی و خیرخواهی كردی (29).»

تعبیر قرآن كریم از امام علیه السلام چنین است: «وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا...»

و خود می‌فرماید: «رضی الله رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه و یوفینا اجور الصابرین...» (30).

اراده و خواست معصومان پایداری بر محور خواست الهی است و بدین جهت است كه «ان الله یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضبها» هر كه فاطمه زهراعلیها السلام را بیازارد و خشمناك كند، خدا را خشمگین كرده است، زیرا فاطمه خود را در خواست خدا فانی كرده است و تصمیم و اراده‌اش، جز مظهری از ارادۀ الهی نیست.

حضرت عباس هم ارادۀ خویش را در اختیار تام امامت می‌بیند و همۀ هستی‌اش را تقدیم امام می‌كند و همین است معنی ایثار و نثار؛ ایثار یعنی دیگری را بر خود مقدم داشتن. و جز امام حسین علیه السلام كه مظهر ارادۀ الهی است چه كسی سزاوارتر؟ و ابو الفضل همه خواسته‌های خویش را محو اراده امام كرد؛ لذا با وجود جنایات اموی‌ها در برابر حسین علیه السلام تسلیم محض بود و دندان بر جگر می‌نهاد.

از این رو حضرت امام صادق علیه السلام خطاب به او می‌فرماید:

«اشهد لقد نصحت لله و لرسوله ولاخیك فنعم الاخ المواسی» (31).

شهادت می‌دهم كه خیرخواهی كردی هم برای دین خدا هم برای فرستادۀ او و هم برای برادرت، پس تو چه نیكو برادری هستی كه مواسات كردی.

اگر نعمت ولایت، باعث اكمال دین است (32) عباس گام بر قلۀ كمال دین و تمام نعمت نهاد، آن هم در زمانی كه اكثر مردم گرد گوساله‌های سامری سرگردان اند.

در همین زمینه قرآن كریم حدود 30 بار داستان ابلیس را مطرح می‌كند تا بگوید؛ خودپرستی و انانیت مانع پذیرش ولایت وامامت الهی است.

حضرت باقرعلیه السلام نیز در حدیثی چنین می‌فرماید:

«لو ان عبدا صام و صلی و زكی و لم یات بالولایة ما قبل الله له عملا ابدا (33) ؛ هر گاه بنده‌ای روزه بدارد و نماز بگذارد و زكات بپردازد؛ ولی حق ولایت را به جا نیاورد، هرگز خداوند كاری از او نمی‌پذیرد.

او غیرت، شجاعت و توان دشمن كشی بی برنامه، و هجوم گاه و بیگاه را داشت؛ ولی بی اجازۀ امام، شمشیر نمی‌زد پست فطرتی‌های بنی امیه دلش را به درد آورد ولی چون امام سفارش می‌كرد: «تو بمان، انت صاحب لوایی» صبر پیشه می‌كرد و واست خویش را فراموش می‌نمود تا این كه در نهایت نزد حسین آمد و عرض كرد: «قد ضاق صدری و سئمت من الحیاة (34) ؛ رخدادهای بی ادبانۀ دشمن، دل غیرتمند او را به درد آورده بود.

ولی با این همه، تسلیم فرمان امامش بود و بالاتر، آن كه او نتوانست سیراب شود و امامش عطشان بماند؛ لذا هنگامی كه خود را به شریعه فرات رسانید و كفی از آب برگرفت تا بنوشد، با یاد جگر تشنۀ حسین، آب را ریخت و گفت: «ما هذا فعال دینی» این شیوۀ من نیست!

در شب عاشورا هم او اولین كسی بود كه به ندای یاری طلبی امام علیه السلام لبیك گفت.

می گویند: همۀ شهیدان كربلا در آخرین لحظه، از دست رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم سیراب شدند؛ جز ابوالفضل كه نخواست سیراب برود و حسین علیه السلام تشنه بماند و این است رمز مقامی كه سایرین به آن غبطه می‌خورند. همچنین در سه روزی كه در كربلا آب كمیاب بود، قدری آب را سهمیه بندی كردند؛ ولی سه تن: امام، زینب و عباس علیهم السلام حتی از سهمیۀ خویش استفاده نكردند (35).

هرگز تاریخ، چنین صمیمیت و صفایی ندیده است و هرگز در قاموس انسانیت وفایی زیباتر از وفای عباس ثبت نشده است. آری اوست اسوۀ ایثار و وفا و صفا و نثار و ایثار.

مسلم بود كه روز عاشورا، همۀ یاران ابوعبدالله علیه السلام به شهادت می‌رسند، ولی ایثار ابوالفضل اجازه نداد كه برادران تنی و كوچكترش (عبدالله، جعفر و عثمان) شهید شدنش را ببینند و جگر سوخته و داغدار گردند از این رو ترجیح داد آن گلها مقابل چشمانش پرپر شوند و اجر صبر بر شهادت و مقام معنوی خانوادۀ شهیدان را كسب كند و آنان را پیش از خویش، در خون غلطان ببیند (36).

پیكر پاك

«لایمسه الا المطهرون» (37).

پیكر پاك پرچمدار كربلا را امام سجادعلیه السلام به خاك سپرد. حضرت هنگامی كه برای تدفین شهدا به كربلا آمده بود، با این كه به بنی اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری كنند، ولی برای دفن امام حسین و حضرت عباس علیهما السلام به آنها اجازۀ مشاركت نداد، وقتی پرسیدند؛ تو تنها چگونه می‌توانی؟ فرمود: «ان معی من یعیننی» با من كسی هست كه كمكم كند. (فرشتگان عالم غیب به یاریم می‌آیند).

به روایت صفار، در كتاب «بصائر الدرجات» امیرمؤمنان علیه السلام، جبرئیل و فرشتگان را می‌دید كه او را در غسل، كفن و دفن پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم یاری می‌كردند، حسنین علیهما السلام نیز پیامبر و فرشتگان را می‌دیدند كه آنها را در دفن پیكر پدرشان كمك می‌كردند، امام حسین علیه السلام پیامبر و علی و فرشتگان را می‌دید كه او را در دفن جسد امام حسن علیه السلام كمك می‌كردند، امام باقرعلیه السلام نیز پیامبر و علی و حسنین علیه السلام و فرشتگان را برای همیاری تدفین حضرت سجادعلیه السلام مشاهده كرد (38).

 

پی نوشــــــــــــــــــت:

1) دكتر شهیدی، قیام حسین علیه السلام، ص 161، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 307.

2) حجر/39 و 40.

3) عمدة الطالب، ص 323 و نفس المهموم، ص 332.

4) ابصار العین، ص 26.

5) حماسه حسینی، ج 2، ص 87 و 88 و سردار كربلا، ص 210 و 211.

6) حماسه حسینی، ج 2، ص 111 و 112.

7) دیوان نیر تبریزی.

8) بحار، ج 103، ص 39، ح 88.

9) بحار، ج 78، ص 84، ح 89.

10) اصول كافی ج 2، ص 148.

11) ارشاد مفید، ج 2، ص 55، تاریخ طبری، ج 4، ص 278 و بحار، ج 45، ص 114.

12) محمد علی الناصری مولد العباس بن علی، ص 50 و 51.

13) قهرمان كربلا، ص 221 تا 228، نقل از كبریت احمر، ج 4، ص 24 و معالی السبطین و مناقب خوارزمی.

14) قهرمان كربلا، ص 222، نقل از كبریت احمر، ج 2، ص 24؛ ولی طبق مشهور سن حضرت ابوالفضل كمتر از آن بود كه در جنگ صفین وارد میدان شود.

15) حماسه حسینی، ج 2، ص 116.

16) العباس، ص 132.

17) اشاره به حدیث: الولد سر ابیه، فرزند نمایانگر اسرار پدر است.

18) بحار الانوار، ج 40، ص 153، ح 54.

19) نساء/69.

20) اصول كافی، ج اول، باب تفویض، تفسیر نورالثقلین، ج 5، سوره حشر، آیه 7.

21) اسراء/1.

22) ص/17.

23) ص/45.

24) آل عمران/37.

25) آل عمران/33 و 34.

26) خصال الصدوق، ج 2، ص 551، العباس، ص 95.

27) الاحتجاج، طبری، ص 180 و 181.

28) العباس، ص 127.

29) سردار كربلا، ص 229 - 230.

30) بحارالانوار، ج 44، ص 366، ح 2.

31) زیارت حضرت عباس علیه السلام.

32) اشاره به آیۀ شریفه «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی» ، سورۀ مائده، آیۀ 3.

33) اصول كافی، ج 2، كتاب الحجة.

34) بحارالانوار، ج 45، ص 41.

35) پیشوای شهیدان، سید رضا صدر، ص 322.

36) ارشاد مفید، اعلام الوری.

37) واقعه/79.

38) قهرمان كربلا، ص 120.

489 دفعه
(0 رای‌ها)