نکته‌ها و سرگذشت‌های خواندنی (1)

1. نور ایمان در كودكی

سهل شوشتری از بزرگان عرفاست. او می‌گوید: سه ساله بودم كه دایی‌ام «محمد بن سوار» شبی از بستر برخواست و مشغول نماز شب شد ـ همیشه كارش این بود ـ آن شب به من گفت: «پسرم! آیا آن خداوند كه تو را آفرید یاد نمی‌كنی؟»

گفتم: چگونه او را یاد كنم؟ گفت: «هر گاه به بستر خواب رفتی، سه بار از دل بگو: خدا با من است و مرا می‌نگرد و من در محضر او هستم.‌»

چند شبی جملات فوق را از دل گفتم. سپس گفت: «این جملات را هر شب، هفت بار بگو!» من چنین كردم. شیرینی این ذكر در دلم جای گرفت. پس از یكسال گفت:«تا آخر عمر آن جملات را بگو كه همین ذكر، دست تو را در دو جهان می‌گیرد.‌» به این ترتیب، نور ایمان به توحید در دوران كودكی در دلم راه یافت و بر سراسر قلبم چیره شد. (1)

2. احترام به مقدّسات

مرحوم آیة اللّه العظمی بروجردی كنار مرقد مطهر آیة اللّه حاج شیخ عبد الكریم حائری (واقع در مسجد بالا سر حضرت معصومه علیهاالسلام) تدریس می‌كردند. در یكی از روزها هنگام درس، آقا متوجه شد كه یكی از شاگردان به قبر حاج شیخ عبدالكریم تكیه داده است، با تندی به او فرمود: «آقا! به قبر تكیه نكنید! این بزرگان برای اسلام زحمت كشیده اند، به آنها احترام بگذارید!»

آقای بروجردی نسبت به كتب علمی و دینی، احترام بسیاری قائل بودند و می‌فرمودند: «در تمام عمرم در اطاقی كه كُتب حدیث باشد، حتّی دارای یك حدیث باشد، نخوابیده‌ام.‌» (2)

3. حَدّ دُم

آیة اللّه مدرس به یكی از طاغوتچه‌های زمانش كه عنوان «فرمانفرما» داشت، مطالبی گفته و انتقاد سختی به او نموده بود. فرمانفرما به وسیله یكی از دوستان مدرّس به او چنین پیغام فرستاد: «خواهش می‌كنم حضرت آیة اللّه! این قدر پا روی دُم ما نگذار!» مرحوم مدرّس به پیام رسان گفت:«به فرمانفرما بگویید: حدود دُم حضرت والا باید معلوم شود؛ زیرا من هر كجا پا می‌گذارم، دُم حضرت والاست.‌» (3)

4. من دو چیز ندارم

دكتر مدرّسی (نوه مرحوم مدرّس) می‌گوید: یك روز دیدم مرحوم مدرّس نامه‌ای نوشته است. چون نامه را روی زمین گذاشت، من هم آن را خواندم. در آن نامه نوشته بود: «شهریارا!خدا دو چیز به من نداد: یكی ترس و دیگری طمع. هر كس همراه اسلام باشد، من با او همراهم.‌» از آنجا كه من از اعضاء خانواده آن مرحوم بودم، فضولی كرده، پرسیدم: «آقا این نامه را برای چه كسی نوشته اید؟» فرمود: «برای احمد شاه.‌» (4)

5. اهمیت دعا در نماز

مرحوم فیض كاشانی در قنوت نماز وتر، دعای جوشن كبیر را می‌خواند و مرحوم آیة اللّه سید محمد باقر درچه‌ای در قنوت نماز شب، دعای ابوحمزه ثمالی را به حالت ایستاده می‌خواند. (5)

6. پدر یتیمان

حبیب بن ابی ثابت می‌گوید: مقداری عسل به بیت المال آوردند، حضرت علی علیه السلام دستور داد، یتیمان را حاضر كردند. در موقعی كه عسل را بین افراد مستحق تقسیم می‌فرمود، خود شخصا به دهان یتیمان عسل می‌گذارد.

عرض كردند: این عمل برای چیست؟ فرمود: «امام پدر یتیمان است و من عسل به دهان آنها می‌گذارم و به جای پدران از دست رفته آنها، عطوفت پدری می‌كنم.‌» (6)

7. روان‌كاوی ابن سیرین

مردی نزد ابن سیرین آمد و گفت: خواب دیدم تخم مرغ پخته را پوست می‌كنم، زرده‌اش را می‌اندازم و سفیده‌اش را می‌خورم.

ابن سیرین به حضّار مجلس گفت: این مرد قبور مردگان را می‌شكافد و كفن آنها را می‌دزدد.

پرسیدند: از كجا چنین تعبیری می‌كنی؟ جواب داد: تخم مرغ، قبر است. شكستن پوست، شكافتن قبر است. زرده به جای میت و سفیده كفن اوست كه بر او پیچیده اند. میت را می‌اندازد و كفن را می‌برد و پول آن را می‌خورد. (7)

8. عِزَّت نفس

حضرت علی علیه السلام از مقابل دكان قصّابی عبور می‌كرد، مرد قصاب كه گوشت فربهی داشت، به حضرت عرض كرد: از این گوشت پروار بخرید! فرمود: فعلاً پول ندارم. قصّاب گفت: نسیه می‌دهم و برای دریافت قیمت آن صبر می‌كنم. حضرت فرمود: به جای صبر تو، من از خوردن گوشت صبر می‌كنم. (8)

9. گذشت بی‌نظیر

مردی به محضر امام صادق علیه السلام آمد و عرض كرد: فلانی! پسر عمویت از شما سخن گفت و هیچ بدگویی و شماتتی را فروگذار نكرد.

حضرت صادق علیه السلام تجدید وضو كرد و به نماز ایستاد.

آن مرد می‌گوید: با خود گفتم: امام می‌خواهد درباره او نفرین كند. دیدم دو ركعت نماز خواند و عرض كرد: «بارالها! من از حقّ خودم در مورد او گذشتم و تو از من بخشنده‌تر و كریم تری، درخواست دارم او را ببخشی و برای اهانتی كه به من نموده است، مؤاخذه‌اش ننمایی!»

آن حضرت در حالی كه پرده اشكی روی چشمش بود، پیوسته برای مغفرت او دعا می‌كرد و من با شگفتی ناظر آن جریان بودم. (9)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1. كیمیای سعادت، ابو حامد غزالی، به نقل از داستان دوستان، ج 5، ص 257.

2. از حاج میرزا حسن نوری، به نقل از داستان دوستان، ج 5، ص 258.

3. همان، ج 2، ص252؛ مدرس قهرمان آزادی، حسین مكّی، ج 2، ص 842.

4. مدرّس سی سال شهادت، ص38؛ داستان دوستان، ج3، ص58.

5. ناصح صالح، غلامرضا گلی زواره، ص 70؛ سیمای فرزانگان، ص 228.

6. بحار الانوار، ج 9، ص 526؛ كودك، محمد تقی فلسفی، ج 1، ص 260.

7. حیاة الحیوان، ج 1، ص 241 و ر. ك: كودك، ج 1، ص 364.

8. لئالی الاخبار، ص 127؛ بزرگسال، محمد تقی فلسفی، ج 1، ص 271.

9. مشكوة الانوار، ص 217؛ مكارم الاخلاق، ج 1، ص 345.

527 دفعه
(0 رای‌ها)