نکته‌ها و سرگذشتهای خواندنی (33)

1. مادر بتها، بت نفس شماست

شیخ بهایی‌رحمه‌الله داستان عبرت آموزی درباره خطر نفس دارد. او می‌گوید: «شخصی، مادری داشت که با کسان بسیاری در ارتباط بود. مردم به وی گفتند: «به غیرت تو برنمی‌خورد؟ چرا این افراد را از بین نمی‌بری؟ گفت: اگر من دست به کار بشوم و هر آن کس که با مادرم در ارتباط است، بکشم باید روزی ده بیست نفر را بکشم، اینکه فایده‌ای ندارد. خودش را می‌کشم، مرکز فساد را از بین می‌برم.»

سپس شیخ بهایی‌رحمه‌الله به نفس اماره انسان اشاره می‌کند که اساس مشکلات است و می‌فرماید: «نفس را بکش! با این و آن دعوا نکن! با فلانی اختلاف کردی یک سیلی زدی، با آن یکی حسابت جور در نیامد، یک لگد به او زدی بعدش چی؟ اینکه در درون تو نشسته، به تو می‌گوید فلانی را تخریب کن، به آن یکی بد بگو و... حساب او را برس. او را از میان بردار که سر منشأ همه فتنه‌ها و نزاعهاست.» (1)

2. خود را ادب کن

سعدی به دارندگان هوای نفس این‌گونه نصیحت می‌کند: «چه فایده دارد که گرز برداشته‌ای به کله این و به کله آن می‌زنی؛ نفس را ادب کن.

سخن در صلاح است و تدبیر و خوی                            نه در اسب و میدان و چوگان و گوی

تو با دشمن نفس هم خانه‌ای؟                                     چه در بند پیکار بیگانه‌ای

عنان باز پیچان نفس از حرام                                       به مردی ز رستم گذشتند و سام

تو خود را چه کودک ادب کن به چوب                           به گرز گران مغز مردان مکوب (2)

3. شیطان هم اسیر نفس است

در انجیل برنابا آمده است: «خداوند به حضرت عیسی‌علیه‌السلام مأموریت داد که گمراهان را نجات بدهد. حضرت عیسی نشست و فکر کرد که سر منشأ همه گمراهیها ابلیس است. در مرحله نخست، باید از ابلیس شروع کند. وقتی او هدایت شد، مردم هدایت خواهند شد. به خدا عرض کرد: «اجازه است بروم ابلیس را هدایت کنم؟» خدا به حضرت عیسی اجازه داد که به هدایت ابلیس بپردازد. حضرت عیسی به ابلیس از عذاب جهنم گفت و به او گفت: «برای اینکه به عذاب جهنم گرفتار نشوی، برگرد و توبه کن.»

ابلیس گفت: «من باید چه کاری انجام بدهم که خدا توبه‌ام را قبول کند؟ خدا از من چه انتظاری دارد؟»

حضرت عیسی‌علیه‌السلام به خدا عرض کرد: «ابلیس می‌گوید که باید چه کنم؟»

خدا فرمود: «من از او چیزی نمی‌خواهم. فقط بگوید که من بد کردم، پشیمانم.»

حضرت عیسی‌علیه‌السلام خیلی خوشحال شد و به ابلیس گفت: «خدا می‌فرماید که بگو بد کردم، پشیمانم.»

ابلیس گفت: «چرا من بگویم؟ چرا خدا نگوید؟! خدا بگوید که من بد کردم، پشیمانم.»

چرا ابلیس توبه نکرد؟ چون تکبر داشت و اسیر نفس بود. (3)

4. نماز و جوانها

مرحوم آیت الله کاشف الغطا می‌نویسد: «من هر وقت با جوانها صحبت می‌کنم می‌گویم: «جوانها! اگر می‌خواهید در زندگی، منحرف نشوید، ارتباطتان را با خدا قطع نکنید، آن چیزی که ارتباط انسان را با خدا قطع می‌کند، ترک نماز و بیگانه بودن با نماز است. نماز بهترین پل ارتباطی با خداست، نماز بهترین وسیلة ارتباط بنده با خداست. چرا نماز می‌خوانیم؟ چون نماز، کامل‌ترین غذای روح بشر است و ما را در مسیر خدا قرار می‌دهد و حفظ می‌کند.» (4)

ده نوع استخفاف نماز

آیت الله شوشتری و دیگر بزرگان، ده نوع استخفاف را به شرح ذیل برای نماز نقل کرده‌اند:

1. مسلمانی که نماز را قبول ندارد و نمی‌خواند، که بدترین نوع استخفاف نماز همین است و سبب کفر می‌شود و دارنده این عقیده، نجس و مرتد است.

2. مسلمانی که نماز را قبول دارد؛ ولی نمی‌خواند، اگر در دنیا کافر نیست؛ اما در آخرت با کفّار محشور می‌شود، در جهنّم می‌سوزد و آثار نکبت بارِ وضعیِ آن هم در دنیا شاملش می‌شود.

3. مسلمانی که نماز را قبول دارد؛ ولی گاه آن را به‌جا می‌آورد و گاه به‌جا نمی‌آورد که جایگاهش در جهنّم (غَیّ) است.

4. مسلمانی که همیشه نماز می‌خواند؛ ولی مسائل نماز را نمی‌داند و نماز را غلط می‌خواند.

5. مسلمانی که نماز می‌خواند؛ ولی اول وقت نمی‌خواند.

6. مسلمانی که قضای نماز بر عهده‌اش است؛ ولی در صدد به جای آوردن آن نیست.

7. مسلمانی که خود را قبل از نماز برای نماز آماده نکند.

8. مراعات نکردن آداب ظاهری نماز، یعنی نیکو انجام ندادن نماز.

9. نداشتن حضور قلب در نماز و مراعات نکردن آداب باطنی نماز.

10. بی تفاوت بودن به نماز اعضای خانواده و نماز دیگران. (5)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). کشکول، محمد عاملی شیخ بهاء الدین، قم، انتشارات شرکت طبع و نشر بی‌تا، ج1، ص214.

(2). بوستان سعدی، کمیسیون ملّی یونسکو در ایران، سوم،‌ 1366، باب هفتم در عالم تربیت، ص 142، ش 2940.

(3). انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلی سردار کابلی، با مقدّمه آیت الله طالقانی، بی‌جا، نشر نیایش، بی‌تا، فصل پنجاه و یکم، ص 425 و 426.

(4). بایسته‌های تبلیغ، معاونت امور فرهنگی و تبلیغ، انتشارات پرهیب، کرج، 1384ش، ص117.

(5). ر. ک: بایسته‌های تبلیغ، همان، ص 126 و 127.

423 دفعه
(0 رای‌ها)