قطره‌ای از دریای عنایات حضرت جواد علیه‌ السلام

طبق بینش وحیانی قرآن، پیامبرصلی الله علیه وآله و اولیاء الهی به اذن خداوند متعال علاوه بر ولایت تشریعی بر موجودات عالم، از ولایت تكوینی نیز برخوردارند؛ زیرا امامت امام معصوم علیه السلام به دو دلیل ثابت می‌شود: یكی نص از معصوم قبلی و دیگری سیره و روش آن حضرت و تصرف در موجودات به اذن الهی و صدور معجزات و كرامات.

امامان معصوم علیهم السلام ویژگیهایی دارند كه آنان را بر سایر مردم برتری بخشیده است. از جمله این ویژگیها عصمت، علم، معجزه و كرامت آنان است. بنابراین یكی از دلائل امامت هر پیشوای معصومی معجزه و كرامت است تا برای مخالفان، اتمام حجت باشد و بر ایمان مؤمنان بیفزاید.

امام در حقیقت با اعجاز، جایگاهش را نزد خداوند معرفی می‌كند و مردم به عظمت و شكوه او پی برده و به برتری‌اش معرفت پیدا می‌كنند. در صورت شناخت كامِل امام توسط مردم، اطاعت از دستورات و رهنمودهایش به راحتی انجام می‌پذیرد؛ زیرا اطاعت و تسلیم در گرو معرفت و آگاهی به قدر و منزلت آنان است. امامان معصوم علیهم السلام به خاطر اثبات حقّانیت خویش گاهی به اذن و اراده الهی معجزاتی می‌آورند و گاهی این معجزات با درخواست و دعا و به اذن خداوند متعال انجام می‌پذیرد. قرآن كریم در مورد معجزات پیامبران الهی به هر دو قسم اشاره كرده است. در یكی از توقیعات مباركی كه از ناحیه مقدسه حضرت حجت علیه السلام صادر شده است، در این مورد می‌خوانیم: «وَ اَمَّا الْاَئِمَّةَ فَاِنَّهُمْ یسْأَلُونَ اللَّهَ تَعالی فَیخْلُقُ وَ یسْأَلُونَهُ فَیرْزُقُ ایجابَاً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَ اِعظاماً لِحَقِّهِمْ؛ (1) امامان از خداوند امری را درخواست می‌كنند و خداوند هم آن را می‌آفریند و آنان از خدا می‌خواهند و خداوند روزی می‌دهد و این به خاطر پاسخ به خواسته هایشان و بزرگداشت حق و مقامشان است.»

امیرمؤمنان علی علیه السلام در روایتی، ولایت تكوینی و انجام معجزات و امور خارق العاده را برای امامان شیعه این گونه تشریح می‌كند: «من به اذن خداوند مرده را زنده می‌كنم و زنده را می‌میرانم، من می‌توانم از آنچه كه شما خورده اید و در خانه هایتان ذخیره كرده اید به اذن پروردگارم خبر دهم. من از رازهای قلبهایتان باخبرم و امامان معصوم علیهم السلام از نسل من نیز اینگونه اند و این امتیاز را خداوند متعال به ایشان ارزانی داشته است. آنان نیز این علوم الهی را می‌دانند و این اعمال خارق العاده و معجزه را می‌توانند انجام دهند. هر گاه آنان دوست داشته باشند و بخواهند می‌توانند به اذن الهی معجزه نشان دهند؛ چرا كه ما جانشینان پیامبرصلی الله علیه وآله همه مان نور واحدیم. ویژگیها و امتیازات همه مان عین همدیگر است. اول، اوسط و آخر ما محمد است و همه ما محمدیم.» (2) یعنی همانند اوییم، جز اینكه ما پیامبر و صاحب شریعت نیستیم.

با توجه به این نكات اعتقادی مهّم در موضوع امامت، در این فصل به برخی از نمونه‌های ولایت تكوینی امام جوادعلیه السلام پرداخته و شمه‌ای از معجزات و كرامات آن گرامی را با هم مرور می‌كنیم.

سبز شدن درخت

ابو هاشم جعفری می‌گوید: وقتی كه آن حضرت از مأمون جدا شد و با همسرش‌ام فضل از بغداد به سوی مدینه می‌رفت، با همراهان خود هنگام غروب در راه كوفه به دارالمسیب رسید و در آنجا داخل مسجدی شد. در صحن مسجد درختی بود كه همواره خشك و بی ثمر بود. امام مقداری آب خواست و كنار آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را در آن مسجد با جماعت برگزار نمود. حضرت در ركعت اول پس از حمد، سوره «نصر» را قرائت كرد، در ركعت دوم پس از حمد، سوره توحید را خواند و قبل از ركوع، قنوت گرفته و دعا كرد و ركعت سوم را نیز خوانده و تشهد گفت. او پس از نماز اندكی نشست و به ذكر خدا، بدون انجام تعقیبات پرداخت و چهار ركعت نافله بجا آورد و بعد از تعقیب نماز، دو سجده شكر نموده و از مسجد خارج شد. حضرت وقتی به كنار آن درخت رسید، مردم با شگفتی تمام مشاهده كردند كه درخت سبز شده و میوه‌های شیرین و بی دانه در شاخه هایش ظاهر گردیده است. آنان از آن میوه‌ها خورده و بسیار تعجب كردند. ابن شهر آشوب می‌گوید: فقیه بزرگ شیعه جناب شیخ مفید نیز از میوه آن درخت در مسیر بغداد - كوفه خورده است. (3) در همانجا بدرقه كنندگان با امام وداع كردند و حضرت در همان لحظه رهسپار مدینه گردید. امام همچنان در مدینه بود و مردم از وجودش به نحو شایسته‌ای بهره می‌بردند تا اینكه خلافت به معتصم عباسی رسید. او امام جوادعلیه السلام را دوباره از مدینه به بغداد احضار كرد و تا هنگام شهادت، امام را در آن شهر نگاه داشت. (4)

شفای نابینا

محمد بن میمون یكی از همراهان امام رضاعلیه السلام در ایام حج در مكه بود. در آن هنگام امام رضاعلیه السلام هنوز به سفر اجباری خراسان نرفته بود. او كه از نور چشمانش محروم بود، می‌گوید: پس از مراسم حج، من با امام رضاعلیه السلام خداحافظی می‌كردم كه در آن حال به امام عرض كردم: می‌خواهم از مكّه به مدینه بروم، دوست دارم برایم نامه‌ای نوشته و مرا به حضرت جوادعلیه السلام معرفی كنید. امام تبسم كرد و نامه‌ای برایم نوشت. من به مدینه آمدم. كارگزار امام جوادعلیه السلام آن حضرت را به نزد ما آورد. من نامه را به آن كودك بزرگمنش دادم. او به كارگزارش موفق خادم فرمود: آن نامه را باز كن! او مهر از نامه برداشت و آن را باز كرد و در مقابل امام جوادعلیه السلام قرار داد. حضرت به نامه نگاهی انداخت و در آن حال به من متوجه شده، فرمود:‌ای محمد! وضع چشمانت چطور است؟ گفتم:‌ای پسر رسول خدا همانطور كه مشاهده می‌كنید من از چشم و از نعمت بینایی بی بهره‌ام.

حضرت جوادعلیه السلام در آن لحظه دستان كوچكش را نزدیك آورد و به چشمانم كشید. از یمن بركت آن بزرگوار چشمانم شفا یافت و بینایی‌ام بازگشت و بهتر از قبل شد. من از خوشحالی دست و پای آن گرامی را بوسیدم و در حالی از امام جواد جدا شدم كه كاملاً همه جا را می‌دیدم. (5)

طی الارض

از عنایات خداوند متعال به بندگان شایسته خود كرامت طی الارض است كه خداوند زمین را در اختیار آنان قرار می‌دهد و اولیاء بزرگ الهی می‌توانند در هر كجای زمین كه اراده كنند در یك لحظه حضور یابند.

این هدیه پروردگار برای ارج نهادن به مقام قرب آنان و نشانه‌ای از عظمت حق است. این حقیقت قرآنی در سوره نمل این گونه بیان شده است: «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ اَنَا آتیكَ بِهِ قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ اِنّی عَلَیهِ لَقَوی اَمینٌ * قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ اَنَا آتیكَ بِهِ قَبْلَ اَنْ یرْتَدَّ اِلَیكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی...»؛ (6) «عفریتی از جن گفت: من آن را پیش از آنكه از مجلس خود برخیزی برای تو می‌آورم و بر این [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم. امّا كسی كه بهره‌ای از علم كتاب داشت گفت: پیش از آنكه چشم به هم زنی آن تخت را نزد تو حاضر می‌كنم. وقتی كه سلیمان علیه السلام تخت را [به آن سرعت] در نزد خود آماده دید گفت: این از فضل و عنایت پروردگارم می‌باشد.»

وقتی جنّی می‌تواند تخت بلقیس را در مدت كوتاهی از ناحیه سبا در یمن به اردن بیاورد و آصف بن برخیا، جانشین حضرت سلیمان بن داود به فاصله چشم بر هم زدن این فاصله را طی می‌كند، چه مانعی دارد امام جوادعلیه السلام نیز كه جانشین حضرت خاتم الانبیاصلی الله علیه وآله و حجت خداوند بر عالمیان است، این توانایی را از پروردگارش دریافته باشد. (7)

در زمان بستری شدن امام رضاعلیه السلام به علت مسموم شدن توسط مأمون، امام جوادعلیه السلام به اباصلت، كه از ورود حضرت به منزلی كه درهایش قفل بود، شگفت زده شده و از چگونگی این عمل پرسیده بود فرمود: «اَلَّذی جاءَ بی مِنَ الْمَدینَةِ فی هذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذی اَدْخَلَنی الدَّارَ وَ الْبابُ مُغْلَقٌ؛ (8) خدایی كه مرا در یك لحظه از مدینه به طوس می‌آورد، می‌تواند مرا به خانه‌ای دربسته نیز داخل كند.»

در این بخش نمونه‌هایی از كرامتهای آن حضرت در زمینه طی الارض را با هم می‌خوانیم و روح و جان خود را با كوثر زلال معارف اهل بیت علیهم السلام روشنایی می‌بخشیم.

بایزید بسطامی

بایزید بسطامی در یكی از سفرهایش با امام جوادعلیه السلام در دوران كودكی برخورد داشته و مطالبی آموخته است. او می‌گوید: زمانی در راه مسافرت به مكه به كودكی چهار ساله برخورد كردم و پیش خود گفتم: او كودكی است كه اگر به او سلام كنم شاید معنای سلام را نداند و به سلام من بی اعتنا باشد؛ امّا اگر سلام دادن را هم ترك كنم یكی از آموزه‌های اخلاقی اسلام را عمل نكرده‌ام. تصمیم گرفتم كه به او سلام كنم. وقتی سلام مرا شنید، سربلند كرد و فرمود: قسم به خدایی كه آسمان را برافراشت و زمین را گسترد، اگر خدا امر به پاسخ سلام نكرده بود، سلام تو را پاسخ نمی‌دادم! آیا تو خودت را بزرگ می‌شماری و من در نظر تو به خاطر كمی سن و سال كوچك هستم؟ علیك السلام و رحمة اللّه بركاته و تحیاته و رضوانه. سپس گفت: خداوند راست فرموده است كه: «وَ اِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِاَحْسَنَ مِنْها؛ (9) هر گاه به شما تحیت گویند پاسخ آن را بهتر از آن بدهید!» بعد از آن دیگر سكوت كرده و حرفی نزد. من گفتم: ادامه آیه این است: «اَوْرُدُّوها؛ یا لااقل به همان گونه پاسخ دهید.» فرمود: این بخش از آیه مربوط به كوته اندیشانی همانند توست!

من فهمیدم كه او به رغم سن اندك خود از عارفان بزرگ و تأیید شدگان از سوی خداست. او به من گفت:‌ای ابایزید! كجا می‌روی؟

گفتم: قصد زیارت خانه خدا را دارم.

او از جای بلند شد و به من فرمود: آیا وضو داری؟

گفتم: نه وضو ندارم.

او مرا با خود ده گام برد كه به رودی بزرگ‌تر از رودخانه فرات رسیدیم. او نشست و من هم در كنارش نشستم و به شكل شایسته و نیكویی وضو گرفت و من هم وضو گرفتم.

پرسیدم: این نهر چه نام دارد؟

گفت: این رود جیحون (10) است و باز سكوت كرد. پس از اندكی آن پسر بچه به من فرمود: بلند شو برویم! باز به همراه او حركت كردم. بیست گام رفته بودیم كه به رودخانه‌ای بزرگ‌تر از فرات و جیحون رسیدیم. به من فرمود: بنشین و من نشستم! او رفت. من مردمی را دیدم كه با مركبهایشان از آنجا می‌گذشتند. پرسیدم: اینجا كجاست؟ گفتند: اینجا رودخانه نیل در یك فرسخی مصر است. ساعتی نگذشته بود كه دوستم یعنی همان پسر بچه به نزدم آمد و فرمود: بلند شو برویم! باز هم من پشت سر او راه افتادم. حدود بیست گام برداشته بودیم كه در افق مغرب زمین هنگام غروب آفتاب به درختان نخل زیادی رسیده و در آنجا نشستیم. بلند شده و به من فرمود: با من بیا! من لحظاتی پشت سر او راه رفته بودم كه خودم را در خانه كعبه یافتم. از این همه عظمت و شكوه در شگفتی فرو رفته بودم، از مردی كه خانه كعبه را به رویمان گشود پرسیدم: این پسر بچه كیست؟ او گفت: این آقای من امام محمد جوادعلیه السلام است. با كمال تعجب در حالی كه در مورد عظمت او به فكر و اندیشه فرو رفته بودم، گفتم: «اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَه؛ (11) خداوند بهتر می‌داند كه رسالت (امامت) خود را بر دوش چه كسانی قرار دهد.»

سفر استثنایی

علی بن خالد می‌گوید: مدتی من در شهر سامرا بودم. در آنجا شنیدم مردی را از شام با قید و بند و زنجیر آورده اند و در سامرا حبس كرده اند. می‌گفتند كه او ادعای نبوت كرده است. من با شنیدن این خبر كنجكاو شده و به محل حبس او رفتم. پس از تلاشهای فراوان و راضی كردن مأموران موفق شدم تا با مرد زندانی ملاقات نموده و حال و روزش را از زبان خودش بشنوم. با او صحبت كردم و متوجه شدم كه او شخصی بیهوده گو و غیر معتدل نیست؛ بلكه دارای فهم و شعور و منطق است. گفتم: اگر ممكن است قصه ات را برایم بگو و علت دستگیریت را توضیح بده! او گفت: من مدتی در سرزمین شام و محل رأس الحسین علیه السلام به عبادت و نیایش اشتغال داشتم. در یكی از شبها كه در محراب ذكر خدا می‌گفتم شخصی به نزدم آمد و گفت: بلند شو با من بیا! من بلند شدم و چند قدم همراه او نرفته بودم كه خودم را در مسجد كوفه دیدم! از من پرسید: آیا اینجا را می‌شناسی؟ گفتم: بله اینجا مسجد كوفه است. او در آنجا نماز خواند و من هم نماز خواندم. سپس او از آنجا بیرون رفت و من هم در پی او رفتم. چند قدمی نرفته بودیم كه خودمان را در مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله دیدیم. او به پیامبرصلی الله علیه وآله سلام داد و نماز خواند و من هم در پی او سلام دادم و در حرم نبوی صلی الله علیه وآله نماز خواندم. از آنجا بیرون آمدیم و اندكی راه رفتیم كه من خودم را در مكه و در كنار خانه خدا دیدم! در آنجا به همراه او طواف كردم و او دوباره آهنگ حركت كرد. چند گام نرفته بودیم كه خود را در همان محل عبادت قبلی‌ام در شام دیدم. آن شخص با عظمت از نظرم پنهان شد. من از آن همه كمال و شكوه وی در حیرت بودم و در اندیشه عمیقی فرو رفتم. یك سال پس از آن واقعه، همان شخص را دیدم و با دیدنش خوشحال شدم. او دوباره مرا صدا زد و همانند سال قبل به آن مكانهای مقدس برده و مسجد كوفه و مرقد مطهر نبوی و خانه خدا را زیارت كرده و به جایگاه اولم در شام آورد. هنگامی كه می‌خواست برود دامنش را چسبیده و التماس كردم كه: [ای مولای من] تو را قسم می‌دهم به آن كسی كه به تو این همه قدرت و كرامت بخشیده است كه قطره‌ای از آن را به چشم خود دیدم، تو كیستی؟ او گفت: من محمد بن علی بن موسی بن جعفرم.

من این خبر حیرت انگیز را با شخصی در میان نهادم و كم كم گزارش به گوش محمد بن عبدالملك زیات - از حكمرانان عباسی - رسید. او مأمور فرستاد و مرا دست بسته به عراق فرستادند و چنان كه می‌بینی در اینجا هستم و به من تهمت ناروای ادّعای نبوت زده اند.

علی بن خالد می‌گوید: از شنیدن قصه‌اش دلم به درد آمد و به او پیشنهاد كردم كه دوست داری حقیقت را برای حاكم نوشته و توضیح دهم كه تو بی گناهی؟ او پذیرفت.

من نامه‌ای نوشتم و احوال او را به محمد بن عبدالملك زیات شرح دادم. او زیر نامه نوشت: به او بگو اگر راست می‌گویی همان فردی كه تو را در یك شب از شام به كوفه و از كوفه به مدینه و مكه برده است، بیاید و تو را از دست مأموران ما برهاند!

علی بن خالد می‌گوید: من از پاسخ حاكم بسیار غمگین شدم و از اینكه نتوانستم به آن مرد بی گناه كمكی كنم متأثر بودم. مأیوس و نگران به منزل رفتم؛ امّا شب نتوانستم بخوابم. صبح زود باز به سوی زندان حركت كردم تا از احوال آن شخص بی گناه خبری بگیرم و مقداری با او صحبت كرده، از غصه هایش بكاهم و به او آرامش دهم. امّا با كمال شگفتی دیدم مأموران و زندانبانان با دلهره و اضطراب به این سمت و آن سمت می‌شتابند و مردم زیادی هم آنجا جمع شده اند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: آن مردی كه ادّعای نبوت كرده بود با این همه مأمور و زندانبان دیشب ناپدید شده است و معلوم نیست در زمین فرو رفته یا پرنده‌ای او را ربوده است!

علی بن خالد می‌گوید: فهمیدم كه امام جوادعلیه السلام آن یار وارسته خود را از زندان نجات داده است. شیخ مفیدرحمه الله پس از نقل این ماجرا اضافه می‌كند، علی بن خالد كه تا آن لحظه به مذهب زیدیه گرایش داشت، با مشاهده این اعجاز آشكار به مذهب امامیه به ویژه امامت حضرت جوادعلیه السلام اعتقاد راسخ پیدا كرد و در اعتقادش ثابت قدم و استوار گردید (12) .

فیض روح القدس

در برخی آیات قرآن كریم به كرامات و معجزات اولیاء الهی و پیامبران عظیم الشأن اشاره شده است و این روشن می‌سازد كه آنان با اجازه خداوند می‌توانند در عالم تكوین تصرف كرده و كارهای خارق العاده انجام دهند.

قرآن سخن حضرت عیسی علیه السلام را به بنی اسرائیل این گونه بیان می‌فرماید:.».. اَنّی اَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطّینِ كَهَیئَةِ الطَّیرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیكُونُ طَیراً بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُبْرِی ءُ الْاَكْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ وَ اُحْی الْمَوْتی بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُنَبِّئكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بیوتِكُمْ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیةً لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»؛ (13) «من از گل برای شما [چیزی] به شكل پرنده می‌سازم، آنگاه در آن می‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‌ای می‌شود؛ و به اذن خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می‌بخشم؛ و مردگان را زنده می‌گردانم؛ و شما را از آنچه می‌خورید و در خانه هایتان ذخیره می‌كنید، خبر می‌دهم؛ مسلماً در این [معجزات] ، برای شما - اگر مؤمن باشید - عبرت است.» (14)

در این آیه ظهور كرامات متعدد از اولیای الهی از جمله جاندار شدن اجسام بی جان، شفا یافتن امراض لاعلاج و صعب العلاج، زنده شدن مردگان و آگاهی از رازهای نهفته انسانها به اذن خداوند متعال مورد تأیید قرار گرفته است. امّا طبق باورهای پیروان مكتب اهل بیت علیهم السلام این امر مختص پیامبران نیست و جانشینان آنان و اولیاء خاص خداوند كه تداوم بخش راه پیامبر خاتم حضرت محمدصلی الله علیه وآله هستند نیز مشمول این آیه می‌شوند.

در اینجا به نقل نمونه‌ای از معجزات امام جوادعلیه السلام در مورد زنده شدن مردگان می‌پردازیم.

شفای فرزند بی جان

در زمان امامت حضرت جوادعلیه السلام مردی به نام شاذویه كه قبیله آنان تیره‌ای از بنی امیه بودند بر خلاف باورهای تبارشان فقط خود او و همسرش به امامت حضرت جوادعلیه السلام اعتقاد داشتند. علت گرایش آنان نیز اعجازی بود كه از وجود مبارك پیشوای نهم علیه السلام در مورد فرزندشان رخ داده بود. ماجرا از این قرار بود كه شاذویه روزی به طور اتفاقی همراه رفیقش به حضور امام محمد تقی علیه السلام رفت. در آن جلسه محمد بن سنان نیز حاضر بود.

امام به آنان خوش آمد گفت و درود فرستاد و فرمود:‌ای شاذویه! در نظر تو موضوعی است كه می‌خواهی آن را پیش ما مطرح كنی و نیز دلیل و نشانه‌ای نیز بر امامت ما می‌خواهی! تو این راز را نزد كسی آشكار نكرده ای!

وقتی كه شاذویه سخنان حضرت را - كه از مكنونات قلبی‌اش آگاه بود - شنید به امامت و حقانیت آن گرامی یقین كرد و او فهمید كه حضرت جوادعلیه السلام از خاندان وحی، اهل بیت نبوّت و میراث دار رسالت است. امام به وی فرمود:‌ای شاذویه! تو می‌خواهی ما برایت انگیزه آمدنت و نیازی را كه تو را پیش ما كشانده بیان كنیم!

شاذویه در حالی كه از كلمات امام علیه السلام ذوق زده شده بود گفت: آری سرورم! من اینجا نیامده‌ام مگر به خاطر اینكه راز دل مرا آشكار كنی، سؤالم را پاسخ دهی و نیازم را بگویی! حضرت جوادعلیه السلام فرمود: بله، همسر تو باردار است و به زودی پسری به دنیا می‌آورد. همسرت در هنگام تولد این فرزند زنده خواهد ماند. او همسر خوبی است و از قبیله امیه است. برو نزد همسرت!

شاذویه گفت: بله.‌ای ابا جعفر!

رفیق شاذویه كه به امام جوادعلیه السلام اعتقادی نداشت، گفتگوی وی با امام را بر نتابید و او را مذمت كرد و گفت: ابوجعفر این سخنان را به خاطر پیشبرد امامت خویش به زبان آورد؛ امّا شاذویه سخن او را نپذیرفت.

شاذویه پس از اینكه از محضر امام علیه السلام مرخّص شد به خانه‌اش آمد. وی همسرش را در آستانه مرگ دید؛ امّا چون به گفته امام جوادعلیه السلام اعتقاد داشت زیاد نگران نشد و آرامش خود را حفظ كرد. پس از مدتی عیالش نوزاد پسری به دنیا آورد كه مرده بود.

او دوباره به حضور امام رسید و وقتی نزدیك رفت، امام فرمود:‌ای شاذویه! آیا آنچه را كه در مورد همسر و فرزندت گفته بودم درست بود؟

او گفت: بله‌ای آقای من! اما چرا دعا نكردی تا پسرم زنده به دنیا بیاید؟

امام فرمود: آیا این را از ما می‌خواهی؟ شاذویه گفت: بله سرورم! امام فرمود: امّا سرنوشت او مقدّر شده است و حكم الهی در مورد او جاری است. او با لحنی ملتمسانه گفت: پس فضل و كرامت شما چه می‌شود؟

محمد بن سنان نیز به یاری او شتافته و با اصرار و التماس شاذویه را تأیید كرد و گفت: آقا جان! از خدا بخواهید تا پسر او را زنده كند!

لبهای امام به حركت در آمد و با خداوند متعال به نجوا پرداخت: خداوندا! تو به رازهای درونی بندگانت آگاهی! شاذویه دوست دارد كه فضل و رحمت و كرامت تو را ببیند، پس خدایا! پسر او را برایش زنده كن!

در همین لحظه امام خم شد و سر مباركش را به شاذویه نزدیك نموده و فرمود: برو به نزد پسرت كه خداوند او را برایت زنده كرد!

شاذویه با شتاب تمام از محضر پیشوای نهم خارج شد در حالی كه از شنیدن زنده شدن پسرش سر از پا نمی‌شناخت. وقتی خبر به مادر بچه رسید، او از اعتقادات فاسد قبیله‌اش تبری جسته و به مذهب اهل بیت گروید و امام جوادعلیه السلام را به عنوان امام برگزید.

كسانی كه در منزل شاذویه شاهد معجزه امام نهم بودند، همگی شیعه شدند. (15)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، علی یزدی بارجینی، تحقیق سید علی عاشور، ج 1، ص 386.

2) بحارالانوار، ج 26، ص 5.

3) المناقب، محمد ابن شهر آشوب مازندرانی، نشر علّامه، 1379 ش، ج 4، ص 390.

4) ارشاد مفید، نشر اسلامیه، تهران، 1380 ش، ص 628.

5) الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، مؤسسه امام مهدی (عج) ، 1309 ق، ج 1، ص 372.

6) نمل / 38 تا 40.

7) الامام الجواد من المهد الی اللهد، سید محمد كاظم قزوینی، نشر لسان الصدق، قم، 1426 ق، ص 246.

8) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، شیخ صدوق، نشر جهان، 1378 ق، ج 2، ص 242.

9) نساء / 86.

10) رودی در اطراف بلخ است.

11) اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، تحقیق ابوطالب تجلیل، ج 3، ص 348.

12) الارشاد، ص 629 و روضة الواعظین، محمد فتال نیشابوری، نشر رضی، قم، ج 1، ص 241.

13) آل عمران / 49.

14) همان.

15) الهدایة الكبری، حسین بن حمدان خصیبی، مؤسسه البلاغ، بیروت، 1411 ق، ص 307.

609 دفعه
(0 رای‌ها)