ز هجر روی پدر اشك از بصر میريخت نه اشك از بصر او لخته جگر میريخت
گهی به خانه گهی در بقيع وگه به احد گلاب اشك ز داغ غم پدر میريخت
گهی ز داغ پدر ناله و فغان میكرد گهی ز ديده سرشك از غم پسر میريخت(1)
رابطه فاطمه زهراعليها السلام با پدر بزرگوارش، خاتم پيغمبران صلی الله عليه وآله تنها يك رابطه دختر و پدری معمولی آن هم در سطح عاطفی نبود و گرنه قاعدتاً بايد فقط دختر دست پدر را ببوسد و پيش پای او بلند شود، نه اينكه پدر دست دختر را ببوسد و به احترام او از جا بلند شود. همچنين رابطه زهراعليها السلام با پيغمبرصلی الله عليه وآله فقط يك رابطه معمولی مريدی و مرادی نيست و گرنه «ام ابيها» خوانده نمیشد و بارها پدرش نمیفرمود: «فَدَاهَا اَبُوهَا.»
رفتار و برخورد پيامبرصلی الله عليه وآله با فاطمه زهراعليها السلام نشان میدهد كه هم عاطفه دختر و پدری آن دو در حدی بسيار بالا و فوق العاده بوده و هم پيرو و پيشوايی آن دو برتر از آن بوده كه ديگران تصور میكنند. آنچنان محبتی بين آن دو حاكم بوده كه نمونه آن را نمیتوان يافت. قطعاً هر چه رابطه محبت قویتر باشد، جدايي، آن هم به صورت رحلت از اين جهان، دردناكتر و سوزناكتر خواهد بود.
الف. رابطه پيامبرصلی الله عليه وآله و فاطمه عليها السلام
1. جلب رضايت پدر
رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وآله هر گاه به مسافرت میرفت، با فاطمه عليها السلام خداحافظی میكرد و وقتی از سفر بر میگشت، ابتدا به ديدن فاطمه عليها السلام میشتافت.
همزمان با يكی از مسافرتهای پيامبرصلی الله عليه وآله، حضرت زهراعليها السلام در غياب پدر دو دستبند نقره و يك جفت گوشواره برای خويش و يك پرده برای درب منزل خريد. پيامبرصلی الله عليه وآله از مسافرت باز گشت و به ديدار دخترش شتافت. پس از مشاهده پرده خانه و زيور آلات فاطمه عليها السلام توقف كوتاهی كرد و به مسجد رفت.
حضرت زهراعليها السلام با خود انديشيد كه چرا پدر گرفته به نظر میرسيد. فوری دستبند و گوشواره و پرده را در آورد، خدمت پدرش رسول خداصلی الله عليه وآله فرستاد و پيام داد: «تَقْرَأُ عَلَيْكَ ابْنَتُكَ السَّلَامَ وَ تَقُولُ اجْعَلْ هَذَا فِی سَبِيلِ اللَّهِ؛(2) با سلام و احترام، دخترت میگويد: اين [زيور آلات اندك] را در راه خدا انفاق كن!»
پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله پس از مشاهده بخشش و ايثار فاطمه عليها السلام سه بار فرمود: «فَدَاهَا اَبُوهَا؛ پدرش فدای او باد!»
2. تو، پدر صدا بزن
محبت نوعاً طرفينی است و پربارترين محبت اين گونه است كه:
چه خوش بیمهربانی هر دو سر بی كه يك سر مهربانی درد سر بی
اگر مجنون دل شوريدهای داشت دل ليلا از او شوريدهتر بی
اگر فاطمه زهراعليها السلام آن چنان ارادت و محبت به پدر بزرگوار داشت، پدر نيز نهايت درجه علاقه و محبت را به دختر معصومه، خويش داشت.
فاطمه عليها السلام میگويد: «وقتی آيه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً»؛(3) «رسول خدا را آن گونه كه همديگر را صدا میزنيد، نخوانيد!» نازل شد، ترسيدم كه رسول خداصلی الله عليه وآله را با لفظ «ای پدر» بخوانم؛ لذا [من هم مانند ديگران پدر را] با لفظ «يا رسول الله» صدا زدم. ولی پيامبرصلی الله عليه وآله يك بار يا دو بار يا سه بار از من روی گردانيد [و پاسخم را نگفت] . سپس رو كرد به من و فرمود:ای فاطمه اين آيه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. تو از من هستی و من از تو هستم. همانا اين آيه برای [ادب كردن] جفا كاران درشت خوی قريش... نازل شده است. و اما توای فاطمه! «قُولِی يَا أَبَتِ فَإِنَّهَا أَحْيَا لِلْقَلْبِ وَ أَرْضَی لِلرَّب؛ [مرا با جمله] «ای پدر» خطاب كن كه اين جمله بيشتر قلب [مرا] حيات میبخشد و خداوند را بيشتر خشنود میسازد.»(4)
ب. فاطمه عليها السلام در سوگ پدر
روشن است دختری كه آنچنان علاقه و محبتی به پدر خويش دارد، در سوگ از دست دادن او چه خواهد كرد و چگونه عزاداری و سوگواری خواهد نمود؟ مخصوصاً اگر اين مصيبت همراه با مصيبتهای ديگری شود.
1. ناله در هنگام رحلت
در لحظههای غمبار رحلت پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله و واپسين لحظههای عمر او در اين دنيا، امير مؤمنان عليه السلام، فاطمه زهراعليها السلام و حسنين عليهما السلام در اطراف بستر رسول خداصلی الله عليه وآله حلقه زده و با چشمانی اشكبار نظاره گر غروب خورشيد رسالت بودند. حضرت خواست سخنی بفرمايد، اما نتوانست و با چشم اشكبار، بیحال در بستر افتاد.(5) فاطمه عليها السلام با مشاهده اين منظره به فرياد آمد و اظهار داشت:
«يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِی وَ أَحْرَقْتَ كَبِدِی لِبُكَائِكَ يَا سَيِّدَ النَّبِيِّينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الآْخِرِينَ وَ يَا أَمِينَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ يَا حَبِيبَهُ وَ نَبِيَّهُ مَنْ لِوُلْدِی بَعْدَكَ وَ لِذُلٍّ يَنْزِلُ بیبَعْدَكَ مَنْ لِعَلِی أَخِيكَ وَ نَاصِرِ الدِّينِ مَنْ لِوَحْی اللَّهِ وَ أَمْرِهِ؛(6)ای رسول خدا! به حقيقت قلبم را از جا كندی و جگرم را آتش زدی به خاطر گريه و اشكی كه جاری ساختي،ای بزرگ تمامی پيامبران!ای امين پروردگار! وای فرستاده و محبوب و پيامبر خدا! بعد از تو چه كسی [حامی] برای فرزندانم خواهد بود؟ و [دفع كننده] خواريهايی كه بعد از تو بر من باريدن خواهد گرفت؟ و چه كسی [ناصر] برای علی برادرت و ياور دين خواهد بود؟ پس از تو چه بر سر وحی و فرمان الهی خواهد آمد؟»
آن گاه خود را در آغوش پدر افكند، پدر را بوسيد و با اشك فراوان گونه پدر را شست. رسول خداصلی الله عليه وآله با همان حال، دست فاطمه عليها السلام را در دست علی عليه السلام گذاشت و فرمود: «علی جان! فاطمه امانت خدا و امانت من در دست توست؛ از او محافظت فرما!»
نبی در بستر و زهرا كنارش عزيز قلب او شد بیقرارش
بگويد دخترم كمتر نوا كن برای رفتن بابا دعا كن
2. ناله از رحلت پدر در جمع زنان مدينه
پس از وفات پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله فاطمه عليها السلام در اجتماع زنان با بيان غم آلودی فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ انْقَطَعَ عَنَّا خَبَرُ السَّمَاءِ؛(7) همه از خداييم و به سوی او باز میگرديم. [آه كه با وفات پيامبرصلی الله عليه وآله] وحی و خبر آسمانی از ما قطع گرديد.»
روايت معاذ
از معاذ بن جبل نقل شده است كه فاطمه عليها السلام پس از وفات رسول خداصلی الله عليه وآله فراوان میگريست و میفرمود: «يَا أَبَتَاهْ إِلَی جَبْرَئِيلَ نَنْعَاهُ اِنْقَطَعَتْ عَنَّا اَخْبَارُ السَّمَاءِ يَا اَبَتَاهْ لَا يَنْزِلُ الْوَحْی اِلَيْنَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اَبَداً؛(8) آهای پدر! پس از تو بايد شكوههای دل را به جبرئيل گفت. [با وفات تو] خبرهای آسمانی قطع شد. آهای پدر! ديگر برای هميشه از طرف خدا وحی فرو فرستاده نمیشود.»
روايت انس
از انس بن مالك نقل شده است كه حضرت زهراعليها السلام پس از وفات پيامبرصلی الله عليه وآله با غم و اندوه میگريست و میفرمود: «يَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ يَا اَبَتَاهْ مَنْ جَنَّةُ الْفِرْدَوسِ مَأْوَاهُ يَا اَبَتَاهْ اِلَی جَبْرَئِيلَ نَنْعَاهُ، آهای پدر كه دعوت پروردگار را لبيك گفتي! آهای پدر كه بهشت فردوس جايگاه توست! و آهای پدر! [پس از تو] با جبرئيل درد دل میكنيم. «و گاه اين اشعار را میخواند:
«ذَا مَاتَ يَوْماً مَيِّتٌ قَلَّ ذِكْرُهُ وَ ذِكْرُ أَبِی مُذْ مَاتَ وَ اللَّهِ أَزْيَد
تَاَمَّلْ اِذَا الْاَحْزَانُ فِيكَ تَكَاثَرَتْ اَعَاشَ رَسُولُ اللَّهِام ضَمَّهُ الْقَبْرُ؛(9)
هر كس بميرد، يادش كم میگردد، به جز پدرم رسول الله كه هر روز ياد او فزونی میگيرد.
بينديش هنگامی كه غم و اندوه در جانت فراوان میگردد، آيا رسول خدا زنده است يا خاك قبر، او را از يادها برده است.»
3. اذان بلال و گريه بر پدر
بعد از وفات رسول خداصلی الله عليه وآله حضرت فاطمه عليها السلام به ياد دوران با شكوه و پر عظمت اسلام و نبوت افتاد و فرمود: «اِنِّی اَشْتَهِی اَنْ اَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ اَبِی صلی الله عليه وآله بِالْاذَانِ؛(10) به راستی دوست دارم و مشتاقم كه صدای اذان [بلال] مؤذن پدرم را - كه درود خدا بر او و اهلبيت او باد! - بشنوم.»
وقتی اين خبر به بلال رسيد، با اينكه از اذان گفتن اعتصاب كرده بود، آماده شد و اهل مدينه يك بار ديگر صدای دلنشين اذان بلال را شنيدند.
شهر در شادی و سرور غرق شد تا آنكه گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»؛ ناگاه به بلال خبر رسيد كه اذان را رها كن كه فاطمه زهراعليها السلام بر اثر شنيدن نام پيامبرصلی الله عليه وآله بيهوش و نقش بر زمين شده است.(11)
4. كجاست مهربانترين پدر؟
حضرت زهراعليها السلام روزی در جمع كودكان خويش با نگاهی به آنها به ياد پدر مهربان خويش و محبتهای او نسبت به فرزندانش افتاد و اين گونه غم دل خود را اظهار كرد و خطاب به حسنين عليهما السلام فرمود: «أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِی كَانَ يُكْرِمُكُمَا وَ يَحْمِلُكُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِی كَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَيْكُمَا فَلَا يَدَعُكُمَا تَمْشِيَانِ عَلَی الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ يَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا يَحْمِلُكُمَا عَلَی عَاتِقِهِ كَمَا لَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ بِكُمَا؛(12) كجاست پدر [مهربان] شما دو نفر (حسنين) كه شما را عزيز و گرامی میداشت و همواره شما را بر دوش خود میبرد، كجاست پدر شما كه مهربان ترين مردم نسبت به شما بود كه شما را رها نمیكرد تا بر روی زمين راه برويد؟ ديگر هرگز او را نمیبينم كه اين درب منزل را باز كند و شما را بر دوش خود گيرد؛ همان رفتاری كه همواره نسبت به شما انجام میداد.»
ج. شكوههای زهراعليها السلام همراه با نالههای جانسوز
زهراعليها السلام نه تنها در سوگ پدر و از دست دادن پيغمير خويش ناله میزد، كه از دردها و انحرافات و مصيبتهايی كه بر اسلام و وصی پيامبرصلی الله عليه وآله، علی عليه السلام وارد شده بود و اهانتهايی كه نسبت به او روا داشته بودند، شكوه میكرد و كنار قبر پيغمبر و يا احد و بيت الاحزان ناله سر میداد. در اينجا به نمونه هايی اشاره میشود:
1. شكوه از تنهايی
ورقة بن عبد الله ازدی از فضه خادمه نقل میكند كه روزی فاطمه عليها السلام با بیتابی از منزل بيرون آمد، در حالی كه از گريه و درد، حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آن گاه كه جايگاه اذان و محراب را [كه ديگری غصب كرده بود] مشاهده كرد، فريادی بر آورد و بيهوش نقش بر زمين شد. زنان مدينه كه وضع را چنان ديدند، به سوی او دويدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشيدند تا به هوش آمد. سپس در حالی كه به قبر پدر خيره شده بود، فرمود: «رُفِعَتْ قُوَّتِی وَ خَانَنِی جِلْدِی وَ شَمَتَ بیعَدُوِّی وَ الْكَمَدُ قَاتِلِی يَا أَبَتَاهْ بَقِيتُ وَالِهَةً وَحِيدَةً وَ حَيْرَانَةً فَرِيدَةً فَقَدِ انْخَمَدَ صَوْتِی وَ انْقَطَعَ ظَهْرِی وَ تَنَغَّصَ عَيْشِی وَ تَكَدَّرَ دَهْرِي؛ قوتم رفت و خويشتن داریام را از دست دادم و دشمنم سرزنش كنندهام شد و حزن و اندوه درونی قاتلم گشت. پدر جان! يكه و تنها باقی مانده و در كار خويش حيران و سرگردانم. صدايم خفته و پشتم شكسته و زندگیام در هم ريخته و روزگارم تيره شده است.»
آن گاه ادامه داد: «فَمَا أَجِدُ يَا أَبَتَاهْ بَعْدَكَ أَنِيساً لِوَحْشَتِی وَ لَا رَادّاً لِدَمْعَتِی وَ لَا مُعِيناً لِضَعْفِي؛.. پدر جان! پس از تو برای وحشتم انيسی نمیيابم و مانعی برای گريهام و ياوری برای ضعفم پيدا نمیكنم.»
و سپس فرمود: «اِنْقَلَبَتْ بَعْدَكَ يَا أَبَتَاهْ الْأَسْبَابُ وَ تَغَلَّقَتْ دُونِی الْأَبْوَابُ فَأَنَا لِلدُّنْيَا بَعْدَكَ قَالِيَةٌ وَ عَلَيْكَ مَا تَرَدَّدَتْ أَنْفَاسِی بَاكِيَةٌ لَا يَنْفَدُ شَوْقِی إِلَيْكَ وَ لَا حُزْنِی عَلَيْكَ ثُمَّ نَادَتْ يَا أَبَتَاهْ وَا لُبَّاهْ؛ پدر جان! پس از تو اسباب [و روابط انسانها] دگرگون شد و درها به روی من بسته گرديد. من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانی كه نفسم بر آيد، بر تو گريه خواهم كرد و شوق من نسبت به تو و حزن من بعد از تو انجام و پايانی ندارد. فريادای پدر! و فريادای پروردگار [جهانيان] !»(13)
2. شكوه از دردها و خيانتها
پس از فراوانی غمها و تهاجم قدرت طلبان بیپروا و سختی تحمل دوری پيامبرصلی الله عليه وآله، خطاب به پدر اظهار داشت: «دنيا به ديدار تو با رونق و بها بود و امروز در سوگواری تو انوار او بريده و گلهای او پژمرده شده است و خشك وتر آن حكايت از شبهای تاريك دارد.ای پدر! همواره بر تو دريغ و افسوس میخورم تا روز ملاقات.ای پدر! از آن لحظه كه جدايی پيش آمد، خواب در چشمم نمیآيد.ای پدر! كيست از اين پس كه بيوگان و مسكينان را رعايت كند و امت را تا قيامت هدايت فرمايد.
ای پدر! بعد از تو مستضعف شديم.ای پدر! مردم از ما رو گردان شدند، در حالی كه در حضور تو عظيم و عزيز بوديم، نه تضعيف شده.
كدام سرشك است كه در فراق تو روان نمیشود و كدام حزن و اندوه است كه بعد از تو پيوسته نمیگردد و كدام چشم است كه پس از تو سرمه خواب میكشد؟ تو بهار دين خداوند بودی و نور پيغمبران. چرا كوهسارها فرو نمیريزند و چه پيش آمده كه درياها نمیخشكند و چگونه است كه زلزلهها زمين را فرو نمیبرند؟
ای پدر! در بلا و رنجی عظيم و مصيبتی شگرف افتادم و در زير بار گران و هولناك ماندم.ای پدر! فرشتگان بر تو گريستند و افلاك در ايستادند و منبرت بعد از تو وحشتناك شد و محرابت بیمناجات تو معطل ماند و قبر تو بپوشيده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت مشتاق نماز و دعای تو شد.»(14)
3. شكوه از تنهايی و مصائب علی عليه السلام
حادثه غمبار رحلت پيامبرصلی الله عليه وآله از يك سو، انزوای اسلام و زنده شدن قدرت طلبيها و ارزشهای جاهلی از سوی ديگر و تهاجم و تجاوز به حريم ولايت و تنهايی علی عليه السلام از سوی سوّم، كوهی از غمها و دردها را بر دوش زهراعليها السلام قرار داده بود كه گاه مجبور میشد با نالههای جانسوز و دردآلود خطاب به پدر بگويد: «يَا اَبَتَاهُ مَا اَعْظَمَ ظُلْمَةَ مَجَالِسِكَ فَوَا اَسَفَاهْ عَلَيْكَ اِلَی اَنْ اُقْدِمَ عَاجِلاً عَلَيْكَ؛ پدر جان! [دريغ و آه] چه بسيار بزرگ است تاريكی و ظلمتی كه در مجالسی پس از تو مشاهده میگردد. پس دريغ و افسوس بر [فقدان] تو تا زمانی كه هر چه زود نزد تو آيم.»
«وَ اُثْكِلَ اَبُو الْحَسَنِ الْمُؤْتَمَنُ اَبُو وَ لَدَيْكَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اَخُوكَ وَ وَلِيُّكَ وَ حَبِيبُكَ وَ مَنْ رَبَّيْتَهُ صَغِيراً وَ واخَيْتَهُ كَبِيراً وَ اَحْلَی اَحْبَابِكَ وَ اَصْحَابِكَ اِلَيْكَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ سَابِقاً وَ مُهَاجِراً وَ نَاصِراً وَ اَوَّلُهُمْ سَابِقاً اِلَی الْاسْلَامِ وَ مُهَاجِرَةً اِلَيْكَ يَا خَيْرَ الْاَنَامِ فَهَا هُوَ يُسَاقُ فِی الْاَسْرِ كَمَا يُسَاقُ الْْبَعِيرُ وَ الثَّكْلُ شَامِلُنَا وَ الْبُكَاءُ قَاتِلُنَا وَ الْاَسَی لَا زِمُنَا؛ و [در عزای تو] ابا الحسن امينی سوگوار است؛ پدر دو فرزندت حسن و حسين، برادر و امام برگزيده و دوست بیمانند تو؛ همو كه از كودكی تربيتش كردی و سپس برادر خواندي؛ او كه از بزرگ ترين دوستان و محبوب ترين اصحاب در پيشگاه تو بود؛ او كه در پذيرش اسلام از همه پيشی گرفت و ياور دين گشت و هجرت كرد.ای بهترين انسانها! اكنون [بيا و بنگر كه] او را اسير گونه [به طرف بيعت تحميلی] میكشند و میبرند،(15)[پدر جان!] غم سوگواری [تو] ما را فرا گرفته و گريه [های مداوم] قصد جان ما دارد و بدی روزگار دامنگيرمان شده است.»
فاطمه زهراعليها السلام وقتی كه به اين قسمتها میرسد، تحملش كم میشود و ناله اش بلند میشود كه: «فريادای محمد! فريادای پدر! فريادای دوست! فريادای ابا القاسم! فريادای احمد! فرياد از كمی ياران! فرياد از ناله بسيار! فرياد از مشكلات فراوان! فرياد از مصيبت و اندوه زياد! و فرياد از مصيبت جانكاه!»(16) پس از اين فريادها صيحهای زد و بيهوش بر زمين افتاد.
و گاه در ضمن اشعاری شكوهها را بيان میفرمود، از جمله میفرمود:
قُلْ لِلْمَغَيَّبِ تَحْتَ اَطْبَاقِ الثَّری اِنْ كُنْتَ تَسْمَعَ صَرْخَتِی وَ نِدَائِيا
قَدْ كُنْتُ ذَاتَ حِمی بِظِلِّ مُحَمَّدٍ لَا اَخْشَی مِنْ ضَيْمٍ وَ كَانَ حِمَالِيَا
فَالْيَوْمَ اَخْشَعُ لِلذَّلِيلِ وَ اتَّقِی ضَيْمِی وَ ادْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِيَا
فَاِذَا بَكَتْ قُمْرِ يَةً فِی لَيْلِهَا شَجْناً عَلَی غُصْنٍ بَكَيْتُ صَبَاحِيَا
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَكَ مُونِسی وَ لَأَ جْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِيكَ وَ شَاحِيَا؛(17)
«بگو به آن كه در زير طبقات زمين پنهان است: آيا صدای ناله و فرياد مرا میشنوي؟
من در سايه محمدصلی الله عليه وآله در حمايت و حفاظت به سر میبردم و از هيچ دشمنی و كينهای نمیترسيدم و او جان من بود.
امروز در برابر فرومايگان خاضعم و باك دارم به من ستم شود كه ظالم را با چادرم دفع میكنم.
اگر قمری شب هنگام بر شاخهای بگريد، من صبحگاهان میگريم.
بعد از تو حزن و اندوه را مونس خود خواهم ساخت و اشك را اسلحه خود قرار خواهم داد.»
شدم از بعد تو بیيار، بابا دچار محنت بسيار، بابا
چه گويم با تو من از تازيانه چه گويم از در و ديوار بابا
ز جا برخيز و بين با سينه من چه كرده ضربت مسمار بابا
كنم تا كی مكان در بيت الاحزان من دل خسته و افكار، بابا(18)
4. شكوه از خيانت منافقان كينه توز
ام سلمه میگويد: خدمت حضرت زهراعليها السلام رسيدم و پرسيدم:ای دختر رسول خدا! شب را چگونه صبح كردي؟ حالت چگونه است؟ فرمود:
«اَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرْبٍ فُقِدَ النَّبِی وَ ظُلِمَ الْوَصِی هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُهُ مَنْ اَصْبَحَتْ اِمَامَتُهِ مُقْبَضَةً عَلَی غَيْرِ مَا شَرَعَ اللَّهُ فِی التَّنْزيلِ وَ سَنَّهَا النَّبِی فِی التَّأْوِيلِ وَ لَكِنَّهَا اَحْقَادٌ بَدْرِيَةٌ وَ تِرَاتٌ اَحُدِيَّةٌ كَانَتْ عَلَيْهَا قُلُوبُ النِّفَاقِ مُكْتَمِنَةً لِاِمْكَانِ الْوُشَاةِ؛(19) صبح كردم در ميان حزن شديد و اندوه عظيم، در حالی كه پيامبرصلی الله عليه وآله از دست رفته و وصی او مظلوم واقع شده است. سوگند به خدا! حشمت و عظمت آن كس دريده و نابود شد كه بر خلاف حكم خدا در قرآن و سنت و سفارش پيامبرصلی الله عليه وآله در تأويل [و تفسير] قرآن، حق امامت او را غصب كردند و به ديگران سپردند. اين گونه برخوردهای خصمانه از كينه توزيهای جنگ بدر و خونخواهی كشتگانشان در جنگ احد است كه در درون قلب نفاق آميز و انديشه فتنه انگيزشان پنهان بوده است و تاكنون جرئت اظهار آن را نداشتند.»
«فَلَّمَا اسْتُهْدِفَ الْاَمْرُ اَرْسَلَتْ عَلَيْنَا شآبيبَ آثَارِ مِنْ مَخِيلَةِ الشِقَاقِ فَيَقْطَعُ وَتَرَ الْاِيمَانِ مِنْ قَسِی صُدُورِهَا وَ لَبِئْسَ عَلَی مَا وَعَدَ اللَّهُ مِنْ حِفْظِ الرِّسَالَةِ وَ كَفَالَةِ الْمُؤْمِنِينَ اَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ الدُّنْيَا بَعْدَ اسْتِنْصَارٍ مِمَّنْ فَتَكَ بِآبَائِهِمْ فِی مَوَاطِنِ الْكَرْبِ وَ مَنَازِلِ الشَّهَادَاتِ؛(20) تا در آن هنگام كه حكومت الهی بازيچه دست قدرت طلبان گرديد. آتش كينههای ديرينه شان زبانه كشيد و باران مصيبتها بر ما فرو ريختند و رشتههای ايمان را دريدند و نسبت به وعدههای الهی در حفظ و پاسداری از رسالت [پيامبرعليه السلام] و سرپرستی مؤمنان چه زشت عمل كردند. افسوس كه فريب دنيا را خوردند و در جهت انتقام گرفتن از پدران [مشرك و منافق] خود كه در جنگهای اسلامی كشته شدند، اقدام كردند.»
5. شكوه از غصب امامت
در ضمن فقرات حديث پيش گفته، از غصب امامت مطالبی بيان شد. از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است كه فرمود: حضرت فاطمه عليها السلام از امّت ساكت و بیتفاوت و از ابوبكر و عمر، در پيش پروردگار خود، شكوهها مطرح میكرد، در حالی كه اشكهای او جاری بود، از جمله فرمود: «اللَّهُمَّ إِلَيْكَ نَشْكُو فَقْدَ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ارْتِدَادَ أُمَّتِهِ عَلَيْنَا وَ مَنْعَهُمْ إِيَّانَا حَقَّنَا الَّذِی جَعَلْتَهُ لَنَا فِی كِتَابِكَ الْمُنْزَلِ عَلَی نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ؛(21) خدايا! به سوی تو شكايت میكنيم به خاطر اندوه از دست دادن پيامبر و فرستاده و برگزيده ات و [به تو شكايت میكنيم] از ارتداد امّت پيامبرصلی الله عليه وآله عليه ما و اينكه ما را از حقمان باز داشتند؛ همان حقی را كه در كتاب نازل شده بر پيامبرت، برای ما قرار دادي.»
6. آخرين شكوهها و آرزوی مرگ
راستی داغهای جانسوز و مصائب كمر شكنی بعد از وفات پدر بر دل و جان زهراعليها السلام فرو ريخت كه هر يك به تنهايی میتوانست يك انسان مقاوم را از پا در آورد؛ اما زهراعليها السلام همه آنها را تحمل كرد تا آنجا كه تحمل و صبر از پا در آمدند و آنچه را كه سالها قبل پيامبر اسلام صلی الله عليه وآله به اصحاب فرموده بود، پيش آمد.
آن حضرت به اصحاب خبر داد كه: دخترم آن چنان در امواج بلاها و مصيبتها، غمناك و نگران میشود كه دست به دعا بر داشته، از خدا آرزوی مرگ و شهادت میكند و میگويد: «يَا رَبِّ إِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْيَا فَأَلْحِقْنِی بِأَبِي... يَا اِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِيعاً؛(22) پروردگارا! از زندگی خسته و روی گردان شدهام و از اهل دنيا، بلاها و مصيبتهای ناگوار ديدم. خدايا! مرا به پدرم [رسول خدا] ملحق كن و مرگ مرا زود برسان!»
گل بر من و جوانی من گريه میكند بلبل به همزبانی من گريه میكند
من گريه را نهان كنم اما علی مدام بر گريه نهانی من گريه میكند
ديگر حسين را نتوانم به بر گرفت اين گل به باغبانی من گريه میكند
از درد شانه، شانه نشد موی زينبم زينب به ناتوانی من گريه میكند
من پير در بهار جوانی شدم كه چون پيری بر اين جوانی من گريه میكند(23)
- · پاورقــــــــــــــــــــی
1) اصول مداحي، ناصری نژاد، ج 2، ص 47.
2) بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، ج 43، ص 20؛ مسند احمد حنبل، ج 5، ص 275.
3) نور / 63.
4) بحار الانوار، ص 32؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 320؛ حلية الابرار، ج 1، ص 190، ح 9.
5) ر. ك: فرهنگ سخنان فاطمه زهراعليها السلام، ص 42.
6) بحار الانوار، ج 22، ص 484؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 399.
7) احقاق الحق، ج 10، ص 435؛ مقتل الحسين عليه السلام، ج 1، ص 80، فصل 5.
8) صحيح بخاري، ج 5، ص 15، به نقل از: فرهنگ سخنان فاطمه عليها السلام، ص 44.
9) بحار الانوار، ج 36، ص 353؛ رياحين الشريعة، ج 1، ص 247.
10) بحار الانوار، ج 43، ص 157، ح 7؛ الوافي، فيض كاشاني، ج 7، ص 571، ح 6613.
11) فرهنگ سخنان فاطمه عليها السلام، ص 50.
12) اعيان الشيعة، ج 1، ص 319؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 362.
13) بحار الانوار، ج 43، ص 176؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 487.
14) بحار الانوار، ج 43، ص 176؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 486.
15) اين عبارت نقل به مضمون میباشد.
16) احقاق الحق، ج 10، صص 427 - 430؛ رياحين الشريعة، ج 10، ص 249.
17) كتاب عوالم، ج 11، 454؛ مناقب، ج 1، ص 242.
18) اصول مداحي، ناصری نژاد، ج 2، ص 49.
19) بحار الانوار، ج 43، ص 157؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 205.
20) همان مدارك.
21) بحار الانوار، ج 53، ص 19 و ج 43، ص 156 و 214؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 442.
22) بحار الانوار، ج 43، ص 177؛ احقاق الحق، ج 19، ص 160.
23) اصول مداحي، ج 2، ص 90.