چكیده كاربردی بخش پیشین
1. هر روز یك یا چند نمونه از تجارب روحبخش گذشته خود را به گونهای ساده و روان بنویس و به این شیوه نوشتن آن قدر ادامه بده كه بتوانی آنچه را در ذهن و دلِ خود داری به طرزی رسا به قلم بیاوری.
2. بهره مندی هوشمندانه از وجوه مثبتِ نقدهای عالمانه، كلید پیشرفتِ سریعِ هر نو آغازندهای در نویسندگی است. فرض و تصوّر ما این است كه شما خواننده هوشمند و كوشا با مطالعه نخستین بخش این مقاله و هم براساسِ انگیزه درونی سرشار خود، نویسندگی را آغاز كرده و در پرتو آفتابِ دانش و گرمای بینشِ خویش توانستهای موانِع شروعِ نویسندگی را یكی بعد از دیگری ذوب كنی. از این رو بخش دوم را آغاز میكنیم.
دو رویكرد راهبردی
افرادی كه تازه به نویسندگی روی میآورند و آن را میآغازند، دو رویكرد ناهمگون به ادامه نویسندگی دارند: رویكرد نافرجامِ «مشكل گرا»؛ رویكردِ موفقیت آمیزِ «راه حل گرا».
1. رویكرد مشكل گرا
فرد مشكل گرا ویژگیهایی دارد كه بارزترین آنها هدف نداشتن و بی برنامگی در زندگی است. هدفمندی، كانون جاذبه نیرومندی است كه به انسان هدفدار، «انگیزه» حركت در «مسیری روشن» «به سوی هدف» میدهد كه این، خود، اراده عبور از موانع را در جانِ آدمی پایدار و مستحكم میسازد؛ به گونهای كه تا انتهای راه به هدف خود متعهّد میماند و هر روز گامی شوقمندانه به سمت آن بر میدارد.
فرد مشكل گرا ذهنی پریشان دارد كه در درازنای گذشتههای منفی و آیندههای نایابنده خیالی، از رمق افتاده و زیر آوار افكارِ بی سرانجام قادر به اداره زمان حال نیست؛ این در حالی است كه «زندگی آبتنی كردن در حوضچه اكنون است.» (1)
او در آغاز نویسندگی وقتی به ادامه این مسیر میاندیشد، ذهن و دلِ بی هدف خود را بر مشكلات و موانِع موجود در راهِ نویسندگی متمركز میكند؛ از این رو خود را در محاصره مشكلات و مسائلی ـ به زعم خود ـ حل ناشدنی میبیند كه انگیزهای برای عبور از آنها در خود نمییابد. او خود را كوچك و ضعیف و ناتوان تصوّر میكند؛ برای همین است كه موانع و سختیها در نظر او بزرگ و بزرگتر از آنچه هست، جلوه میكند و لذا با تعجّب و شگفتی از خود میپرسد كه «نویسندگان بزرگ چگونه به آن قلههای موفقیت رسیده اند؟!!» در پاسخ میگوید: «لابد تقدیر این چنین بوده است كه آنان به آنجا برسند وگرنه مگر میتوان با وجود این همه موانع و ریزه كاریهای روح فرسا در راه نویسندگی به آن نقطه از موفقیت رسید؟!»
نتیجه چنین تفكری این میشود كه او موفقیت خود در نویسندگی را حواله به تقدیر میكند و بی انگیزگی و بی هدفی و كم كوشی خود را با نقابِ توجیهِ خود فریبانهای میپوشاند و به خود القا میكند كه جدیت و كوشایی نافرجام است.
قومی به جدّ و جهد گرفتند زلف یار قومی دگر حواله به تقدیر میكنند
او اصل وجود مسائل و مشكلات راه نویسندگی را غیرطبیعی و عادتا نازدودنی میداند و این فرمولِ زیبای زندگی را به بیقولههای فراموشی میسپارد كه «از گذشته عبرت بگیرد، برای آینده برنامهریزی كند و در زمان حال زندگی كند..» او قانون تغییرناپذیرِ اصلِ وجود مشكلات و مسائلِ اینچنینی در راهِ نویسندگی را نمیپذیرد و معترضانه میپرسد: «چرا نویسنده شدن مشكل است؟ چرا موقعیت بهتری برای نویسنده شدن ندارم؟ چرا كم استعدادم؟ چرا كتابها و دیگر منابع مطالعاتی لازم در اختیارم نیست؟ چرا حوصله نوشتن ندارم؟ چرا ادامه و استمرار نویسندگی برایم سخت است؟ و...؟
این گونه پرسیدنهای مأیوسانه از نهاد كسانی بر میآید كه دنبالِ پاسخ نیستند وگرنه با واژه «چگونه» این سؤالها را میپرسیدند كه «چگونه میتوانم نویسنده خوبی بشوم؟»؛ «چگونه میتوانم مشكلاتِ طبیعی راه نویسندگی را یكی پس از دیگری شادمانه حل كنم؟ چگونه...؟....» و به دنبال تحقّق پاسخها در میدان عمل میرفتند.
افرادِ ناپویای بی استقامت با تمركز ذهن و دل بر مشكلات، خود را از دیدنِ روشنیها و راه حلها محروم میكنند و هیچ روزنه امیدی برای برون رفتن از موانع تصوّر نمیكنند؛ از این رو روحیهای افسرده و باوری پژمرده پیدا میكنند و احساس میكنند كه نمیتوانند پای فكرِ یأس آمیز خود را از اعماقِ باتلاق موانع بیرون بكشند و به راهِ حلها بیندیشند؛ در نتیجه جغدِ اندیشه پَرشكسته شان بر خرابههای ناكامی مینشیند و ابر تیره كم همّتی، سایه محرومیت از موفقیتها را بر سرشان میگسترد؛ به این سان قدرت ابتكار عمل در خود نمیبینند و تمام انگیزه نویسنده شدن را از دست میدهند و به ناچار اندیشههای خویش را در قلعه بسته وجود خود زندانی میكنند و وظیفه پرداختِ زكات علم را ـ كه نشر [ماندِگار] آن است ـ فرو مینهند.
این گونه افرادِ ناآشنا با سیستم مدیریت تحوّلِ خویش، قادر به خودیاری و انگیزه آفرینی در خود نیستند؛ چرا كه هدفِ انگیزه ساز ندارند و حتی اگر انگیزهای مقطعی و موسمی پیدا كنند، قادر به پایدار سازی آن نیستند و منتظرند دیگرانی پیدا شوند و در آنها انگیزه ایجاد كنند. غافل از آن كه خودْ مدیریتی روان پژوهانه برتر از آن است.
با بال و پرِ خویش پریدن آموز كه پریدن نتوان با پر و بال دگران
تا كی به انتظار قیامت توان نشست برخیز تا هزار قیامت به پا كنیم
2. رویكرد راه حل گرا
از نظر روان شناسی وقتی ما چیزی را مانع تصوّر میكنیم، در واقع انتخاب میكنیم كه مانع بودنِ آن چیز را بپذیریم و به رسمیت بشناسیم. نتیجه طبیعی این انتخاب، آن میشود كه آن چیز واقعا مانع میشود و ما در هنگام رویارویی با آن، خلع سلاح میشویم و میایستیم؛ این یعنی افتادن در دامِ واقعیای كه با نحوه تفكّرمان برای خود پهن كرده ایم.
تو چون اختر خویش را میكنی بد مدار از فلك چشم نیك اختری را (2)
امّا اگر آنچه را كه در گفتمانِ غالب مردم «مانع» و «مشكل» میگویند، مانع و مشكل تلقّی نكنیم؛ بلكه «مسئله و مسائلی» بدانیم كه باید به دنبال راهِ حلشان بگردیم، آن گاه این انتخابِ نامتعارف امّا هوشمندانه، ما را از ابتلا به بسیاری از نگرانیها و دلواپسیهای بیهوده عمومی مصون میدارد و آنچه آنان را بر میآشوبد، نسیمی از آرامش و شادی برای ما به ارمغان میآوَرد كه پشتوانه احساسی و فكری هیجان انگیزی برای حلِّ پیروزمندانه آن مسائل میگردد.
فردِ راهِ حل گرا این گونه میاندیشد؛ وجود مسائل در مسیر نویسندگی را طبیعی و بلكه مطلوب میداند و بر این باور است كه با موهبتِ حلّ مسائل است كه میتواند در نویسندگی پیشرفت نماید. او با این نگرشِ پویا با روحیهای شاد و ذهنی آزاد و جدیتی قابل اعتماد به نویسندگی ادامه میدهد.
از دیگر سو چنین فردِ آشنا با مدیریتِ روحیه، در زندگی هدف دارد و برای رسیدن به هدفِ متعالی و نیرومند خود برنامه دارد. هدف به او انگیزه حركت در مسیری روشن به سمت هدف میدهد و اراده عبور از موانع را در جان او پویا و پایا میسازد به گونهای كه تا به آن هدف نرسیده، از پای نمیایستد و با اشتیاقی سوزان هر روز گام بلندی به سوی هدف بر میدارد. او هر مشكلی را در مسیر نویسندگی حاوی رهنمودی پیشبرنده میبیند كه او را به نتیجه بهتر و راهِ حلّ صحیحتر رهنمون میسازد. او از مسائل و مشكلها، سكّوی تجربهای ارتقا بخشنده میسازد؛ چرا كه او با تمركز بر راه حلها به كشفِ راههای نرفته نایل میشود و پاسخهای نو صید میكند و راهِ نویافته و شوق انگیز خود را تا رسیدن به قلّه موفقیت در نویسندگی ادامه میدهد.
مبلغان گرامی هدفی كاملاً مقدس و انگیزه ساز دارند؛ فهم ژرف اسلام عزیز [دین شناسی] ؛ عمل به دین اسلام [= دین داری] و رساندن پیام دین به حقیقت طلبانِ عصر حاضر [= ابلاغ دین] . این سلسله اهدافِ همراستا و همسو، برای رضایت خداوند مهربان ـ كه هدف غایی است ـ انجام میگیرد. «وَ رضوانٌ مِنَ اللّه ِ اَكْبَرُ». (3) این هدفِ غایی متصل به منبع همه عزّتها و سرچشمه همه موفقیتها و نعمتها یعنی خداوند است و روشن است كه برترین انگیزهها را در روح انسان عاشقِ حق و حقیقت تولید میكند و اراده عبور از موانع را پدید میآورد.
متنبّی شاعر معروف عرب میگوید:
وَ إِذا كانَتِ النُّفُوسُ كِبارا تَعِبَت فی مُرادِهَا الأْجْسامُ
وقتی روحها بزرگ شوند، جسمها در دنباله روی از آنها خود را به زحمت میاندازند.»
و در روایت آمده است كه: «و ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیتْ عَلَیهِ النیةُ؛ (4) هیچ بدنی از آنچه نیت قوی بر آن تعلّق گرفته است ضعف و سستی به خود نمیگیرد.»
چنین است كه مبلغان آگاه و هدفمند، با استقامتی كوهواره به استقبالِ هموارسازی راهِ نویسندگی میروند؛ چه، میدانند كه منطق راهبردی اسلامی، ابلاغ پیام رسای دین مخصوصا با قلم و كلام است؛ بنابراین میكوشند خود را به این دو سلاح فرهنگی كارساز مجهّز نمایند تا به حسب وظیفه از مرزهای آموزههای دین پاسداری كنند و همه تشنگانِ حقیقت در گستره گیتی را با قلم شیوا و بیان رسای خود سیراب نمایند. روشن است كه رویكرد آنان رویكرد موفقیت آمیزی است؛ یعنی، رویكرد راه حل گرا.
اگر تعداد زیادی از انسانهای علاقه مند نتوانسته یا نمیتوانند به حد مطلوبی از نویسندگی برسند، به این علت نیست كه رسیدن به آن حد، ممكن نیست؛ بلكه به این دلیل است كه همّت لازم برای رسیدن به آن نقطه از كامیابی، كمیاب است.
تاكتیكها و تكنیكهای راه حل گرایانه
1. مدل سازی نویسندگان موفق
پرسید یكی كه عاشقی چیست؟ گفتم كه چو ما شوی بدانی
مدل سازی انسانهای موفق، نوعی شبیه سازی فكری ـ احساسی خود با آنان است. یكی از اصولِ اساسی دانش «برنامه ریزی عصبی ـ كلامی» كه (L (Lingustic) P (Programming) N (Neuro نامیده میشود، این است كه میگوید: «همه ما انسانها دارای سلسله اعصابِ مشابهی هستیم. بنابراین هر كس در هر جای جهان، قادر باشد هر كاری را انجام دهد، شما نیز میتوانید آن را انجام دهید به این شرط كه مغز و اعصاب و اندیشه و روحیه و باور خود را دقیقا مانند او اداره نمایید. این عملیات (یعنی جریان كشفِ دقیق و مشخّصِ راههایی كه دیگران میروند تا به نتیجه معینی برسند و میرسند) در اصطلاح «مدل سازی» نامیده میشود. مسئله این نیست كه شما دقیقا به هر نتیجهای كه دیگران رسیده اند، برسید؛ بلكه مسئله، «شیوه كار» است.» (5)
نویسندگی نوعی آفرینشگری است و برای موفقیت در این عرصه باید به سراغ نویسندگان موفق برویم. ره چنان رو كه رهروان رفتند. رفتن راهِ رفته، آدمی را برای یافتنِ راههای نرفته آبدیده و آماده میكند. مدل سازی نویسندگان موفق، راه را هموار و نزدیك میكند و انسان را از فرو لغزیدن در بی راهههای حیرت زا مصون میدارد.
آنان نویسندگی را چگونه آغاز كرده اند؟ چگونه در خود انگیزه سازی كرده اند كه هرگز در میانه راهِ موفقیت، ناامید و دلسرد نشده و از ادامه راه باز نایستاده اند؟ چگونه ذهن [= كارگاه تولید افكار] و دل [= كارگاه تولید عشق و احساسِ] خود را مدیریت كرده اند كه توانسته اند به نتیجه مطلوبِ خود برسند و قدرت خلاقیت خود را فعّال سازند و این چنین طرحی نو دراندازند و به این زیبایی، شیوایی، رسایی و پرمحتوایی بنویسند؟
آری، آنان چه بسا سالیانِ متمادی، راههای آزمون و خطا را پیموده اند تا توانسته اند از میانِ انبوهِ راه و بیراههها به هموارترین راههای موفقیت در نویسندگی گام نهند و پیشتازِ همعصرانِ خود باشند و ما با شناسایی این راههای هموار شده به وسیله آنان، در مدتی بس كمتر و بی دردسرتر و كم هزینهتر و پر بارتر میتوانیم به آن مرحله كه آنان رسیده اند برسیم و بلكه به سطح بالاتر صعود كنیم.
بنابراین بسیار ضرورت دارد كه بتوانیم به روان شناسی و رفتارشناسی نویسندگان موفق نایل شویم و با الگوگیری از نحوه خودْ مدیریتی آنان در نویسندگی، به بازآفرینی وضعیت روحی، فكری و رفتاری آنان در وجود خودمان بپردازیم و به آن نتیجهای كه آنان رسیدند (موفقیت در نویسندگی) برسیم. چه كنیم؟
ادامه دارد... .
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. سهراب سپهری.
2. ناصر خسرو.
3. توبه/ 72.
4. «الفقیه» 4، 400، 5859 (به نقل از منتخب میزان الحكمه، ج2، ص1028.)
5. آنتونی رابینز، به سوی كامیابی، فصل هفتم، ص111، ترجمه مهدی مجرّدزاده كرمانی، با اندكی تغییر و تصرّف.