رنج های پیامبر (ص) در مسیر تبلیغ

اشاره:

شيوه‌ی تبليغ و دعوت پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در مدت 23 سال يكی از عوامل اصلی در موفقيت مكتب اسلام در برابر شرك جاهلی (با تمام امكانات و استعدادهايش) شد. اين دعوت البته در ارتباط مستقيم با شخصيت كمال يافته‌ی او بود. شخصيتی كه استقامت، صبر و بردباری از ويژگی‌های بارز اوست.

آنچه در اين مقاله می‌خوانيم (به مناسبت 28 صفر رحلت رسول اكرم صلی الله عليه و آله) بازخوانی شفابخش اندكی از انبوه سختی‌ها و دشواری هايی است كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در طول دوران نبوت متحمل شد تا بدانيم رسول اكرم صلی الله عليه و آله در چه محيطی و با وجود چه انسان‌ها و تحمل چه مشكلاتی توانست «تبليغ دين‌» را به انجام رساند. اين دشواری‌ها را می‌توان به دو شيوه‌ی موضوعی يا تاريخی بازگو كرد ما ضمن رعايت موقعيت تاريخی مطالب خود را به صورت موضوعی ارائه خواهيم كرد.

الف دوره‌ی دعوت غير علنی (راز بی‌تفاوتی قريش)

پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله بعد از شروع رسالت به مدت سه سال به دعوت غير علنی پرداخت و در اين مدت توانست هسته‌ی اوليه‌ی مسلمانان را تشكيل دهد. در اين دوره حضرت خديجه (س)، امير مؤمنان علی عليه السلام زيد بن حارثه، زبير بن عوام، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحة بن عبيدالله، ابوعبيده جراح، ابوسلمه، ارقم بن ابی الارقم و... آيين اسلام را پذيرفتند. (1)

هدف اصلی پيامبر صلی الله عليه و آله در اين دوره ايجاد يك پايگاه هر چند كوچك از مسلمانان بود كه بتواند دعوت خود را از طريق آنان در گسترده‌ای وسيع‌تر ابلاغ كند. زهری می‌نويسد: «رسول خدا صلی الله عليه و آله به شيوه‌ای پنهانی مردم را دعوت می‌كرد و به دنبال دعوت او برخی از جوانان و مستضعفان به او گرويدند، تا آن كه شمار آن‌ها به فزونی نهاد.»

قريش در اين دوره نسبت به دعوت پيامبر صلی الله عليه و آله عكس العمل تندی نشان نمی‌دادند و راز آن، دعوت غير علنی پيامبر صلی الله عليه و آله در اين دوره بود. همچنين پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نيز نظريات تندی كه صريحا احساسات خويش را جريحه دار كند بر زبان نمی‌راند و تنها كسانی را كه لايق و مستعد می‌ديد دعوت می‌كرد. بر همين اساس قريش و ابوسفيان در طول اين دوره سرمست از عيش و نوش خود، با لبخندی تمسخر آميز اخبار مربوط به دعوت او را ناديده می‌گرفتند و بی‌اهميت جلوه می‌دادند. البته اين امر سابقه تاريخی نيز داشت. زيرا «ورقة بن عبدالله‌» و «اميه‌» نيز داعيه مسيحی‌گری داشتند و مردم را به تورات و انجيل دعوت می‌كردند ولی به دليل نيافتن يار و ياور رفته رفته شعله دعوتشان خاموش شد. خود ابوسفيان هنگامی كه اخبار دعوت پيامبر صلی الله عليه و آله را می‌شنيد می‌گفت شعله‌ی ادعای تبليغ او نيز مانند دعوت ورقه و اميه به همين زودی خاموش خواهد شد و خودش نيز به فراموش شدگان خواهد پيوست.

بعد از آن كه پيامبر صلی الله عليه و آله توانست تعدادی از مردم مكه را با خود همراه سازد و به همراه آنان اعمال عبادی به جای آورد، در فكر جذب خويشاوندانش افتاد تا آنان را نيز با خود همراه كند، اين كار علاوه بر اين كه آغاز اصلاح از درون و خانواده بود، مبتنی بر واقع نگری پيامبر صلی الله عليه و آله نسبت به مناسبات اجتماعی آن عصر نيز بود. ساختار قبيله‌ای آن روزگار به گونه‌ای بود كه با پيروی و حمايت قوم از پيامبر صلی الله عليه و آله، وی پايگاه اجتماعی قوی تری به دست می‌آورد. اين دعوت بر پايه آيه‌ی «وانذر عشيرتك الاقربين‌» (2) آغاز شد. مفسران می‌نويسند: خداوند او را مامور كرد تا خويشان خود را به آيين خويش بخواند. پيامبر صلی الله عليه و آله پس از بررسی جوانب از علی عليه السلام كه سيزده يا پانزده سال سن داشت خواست غذايی تهيه كند و شير نيز بياورد. آن گاه چهل و پنج نفر از سران بنی هاشم را دعوت كرد و ضمن پذيرايی خواست دعوت خود را برای آن‌ها بازگو كند، اما يكی از عموهای پيامبر صلی الله عليه و آله يعنی ابولهب با طرح سخنانی سبك، آمادگی جلسه را برای طرح مطلبی به آن مهمی از بين برد، لذا پيامبر صلی الله عليه و آله فردای آن روز نيز آنان را دعوت كرد و اين بار سخن خود را بعد از ستايش خدا و اعتراف به وحدانيت او اين گونه ادامه داد:

به راستی هيچ گاه راهنمای يك جمعيت به كسان خود دروغ نمی‌گويد، به خدايی كه جز او خدايی نيست من فرستاده شده‌ی خدا به سوی شما و عموم جهانيان هستم. [ای خويشاوندان] ، به خدا سوگند همانگونه كه می‌خوابيد می‌ميريد و همانطور كه بيدار می‌شويد برانگيخته خواهيد شد، و طبق كارهايتان محاسبه می‌شويد و اين بهشت دائمی خدا (برای نيكوكاران) و دوزخ هميشگی او (برای بدكاران) است (3). سپس ادامه داد: هيچ كس از مردم برای كسان خود چيزی بهتر از آن چه من برای شما آورده ام، نياورده است. من برای شما خير دنيا و آخرت را آورده ام. خدايم به من فرمان داده كه شما را به جانب او بخوانم. كدام يك از شما پشتيبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشين من ميان شما باشد؟ «فايكم يوازرنی علی هذا الامر علی ان يكون اخی ووصيی وخليفتی فيكم.‌» بعد از پايان سخنان رسول اكرم صلی الله عليه و آله سكوت همه‌ی مجلس را فرا گرفت، يك مرتبه علی عليه السلام سكوت را شكست و گفت:‌ای پيامبر صلی الله عليه و آله خدا من آماده‌ی پشتيبانی از شما هستم.

پيامبر صلی الله عليه و آله از او خواست كه بنشيند و دو بار ديگر درخواستش را مطرح كرد اما باز جز علی عليه السلام كسی پاسخ نداد. لذا پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود: «ان هذا اخی ووصيی وخليفتی عليكم فاسمعوا له واطيعوه‌» «[مردم،] اين (علي) برادر و وصی و جانشين من است ميان شما! به سخنان او گوش دهيد و از او پيروی كنيد». در اين هنگام جلسه پايان يافت و حاضرين با پوزخند به ابوطالب كنايه زدند كه: محمد دستور داد از پسرت پيروی كنی و از او فرمان ببري. (4)

در اين گزارش تاريخی نيز عدم حساسيت قريش به دعوت پيامبر صلی الله عليه و آله را مشاهده می‌كنيم و با اين كه پيامبر صلی الله عليه و آله ضمن اين دعوت تمام بزرگان قوم را به طور رسمی از هدف خود آگاه ساخت ولی آنان به دليل اين كه خطری تا آن لحظه از جانب پيامبر صلی الله عليه و آله احساس نكرده بودند، همه چيز را با خنده و تمسخر پشت سر گذاشتند و اين نبود مگر به بركت تبليغ برنامه ريزی شده رسول خدا صلی الله عليه و آله. بنابر اين در اين دوره پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله به دليل رعايت پنهان كاری تبليغي، سپس كار كردن روی اشخاص به صورت فردی و آن گاه عادی سازی تبليغ خود در جمع خاندانش موفق شد از ايجاد هر نوع تنش تند جلوگيری كند.

آغاز دعوت رسمی

بعد از سه سال دعوت پنهاني، پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله دعوت خود را به صورتی آشكار مطرح كرد.

او روزی در كنار كوه «صفا» روی سنگی قرار گرفت تا مردم را به خداپرستی دعوت كند. ابتدا با واژه يا مباحاة كه عرب به جای زنگ خطر به كار می‌برد، توجه همه را به خود جلب كرد، آن گاه با استفاده از شخصيت ممتاز خود و سابقه‌ی درخشانش در امانت داری و راستگويی به آنان گفت:‌ای مردم! اگر به شما بگويم پشت اين كوه دشمنان شما موضع گرفته‌اند و قصد تجاوز به مال و جان شما را دارند، باور می‌كنيد؟ همه تصديق كردند و گفتند: آري! ما تا به حال دروغی از تو نشنيده ايم. فرمود:‌ای گروه قريش! خود را از آتش نجات دهيد من برای شما در پيشگاه خدا نمی‌توانم كاری بكنم، من شما را از عذاب دردناك می‌ترسانم. موقعيت من همانند ديده بانی است كه دشمن را از نقطه‌ی دور می‌بيند و فورا به سوی قوم خود برای نجات آنان می‌شتابد و با شعار مخصوص آنان را از اين پيشآمد با خبر می‌كند. (5)

ادبياتی كه در اين گفتار و دعوت به كار رفته چنان است كه وجود خدا را فرض مسلم گرفته و قوم را از عذاب او برحذر داشته است و اين گويای وجود صبغه هايی از خدا باوری در ميان آن قوم است كه هر چند رو به اضمحلال بود ولی به دليل وجود موحدانی اندك هنوز شعله هايش فروغی داشت. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله از اين پيش زمينه نيز به خوبی استفاده كرد.

نكته ديگر اين كه تصديق مردم نشان می‌دهد دعوت سه ساله حضرت (پنهاني) به گونه‌ای بود كه احساسات قريش و مردم را برنيانگيخت تا آنان دست به تحريف و ترور شخصيت وی بزنند و چنان تبليغ در محيطی آرام صورت پذيرفت كه شخصيت حضرت كاملا بكر و زلال باقی مانده بود. اما اينك ديگر همه چيز عيان شده بود و پيامبر صلی الله عليه و آله می‌بايد تمام هجمه‌ها را به جان بخرد و از همين دوره و در پی اعتراض‌های علنی و بی‌پرده به آيين بت پرستی بود كه موج فشارها به سوی پيامبر صلی الله عليه و آله و اقليت مسلمان روی آورد. (6) قريش در طول ده سال برنامه‌های مختلفی را برای از بين بردن نهضت تبليغی پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله تدارك ديد كه آخرين آن نقشه قتل و اقدامات نظامی بود. فهرست اين اقدامات و مقاومت‌های پيامبر صلی الله عليه و آله در برابر هر يك چنين است.

1-  سياست فشار قبيله‌ای

اولين اهرم قريش برای مقابله با تبليغ رسول اكرم صلی الله عليه و آله فشار از سوی قبيله و به طور طبيعی رئيس قوم، يعنی ابوطالب عليه السلام بود. آنان به طور دسته جمعی نزد او رفتند و گفتند: برادرزاده ات خدايان ما را ناسزا می‌گويد و آيين ما را به زشتی ياد می‌كند و به افكار ما می‌خندد و پدران ما را گمراه می‌داند. يا از او بخواه دست از ما بردارد يا او را در اختيار ما بگذار و حمايت خود را از او سلب كن (7).

در متن اين پيشنهاد دو موضوع «مصالحه‌» يا «تهديد و رفع حاشيه امنيتي‌» مطرح بود.

ابوطالب با تدبيری خاص آنان را باز گرداند اما به خاطر بيانات پيامبر صلی الله عليه و آله و تاثير سخنان وی مخصوصا در ماه‌های حرام كه حجاج به مكه می‌آمد، آنان بار ديگر نزد ابوطالب آمدند و اين بار تنها در قالب تهديد به وی گفتند: ابوطالب! تو از نظر شرافت و سن بر ما برتري. قبلا هم گفته بوديم كه برادرزاده‌ی خود را از تبليغ آيين جديد باز دار اما تو اعتنا نكردي، اكنون صبر ما به پايان رسيده است. لازم است او را از هر نوع فعاليت باز داری و گرنه با او و تو كه حامی او هستی مبارزه خواهيم كرد. ابوطالب قول داد سخنان آنان را به پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله بگويد و چون پيامبر صلی الله عليه و آله حاضر شد، فرمود: عمو جان! به خدا سوگند هر گاه خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، تا از تبليغ آيين و تعقيب هدف خود باز گردم، هرگز چنين نخواهم كرد تا آن كه بر مشكلات پيروز شوم و به مقصد نهايی برسم يا در اين راه جان دهم (8).

ابوطالب نيز گفت: به خدا سوگند دست از حمايت تو برنمی دارم تا ماموريت خود را به پايان برسانی (9).

2- دورسازی حاميان

همانطور كه گفته شد، قريش ديگر تحمل وجود پيامبر صلی الله عليه و آله را نداشت لذا اين بار در صدد برآمدند، تا حمايت‌های سياسی و اجتماعی ابوطالب از وی را قطع كنند. (زيرا پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله از جهت اقتصادی از سوی حضرت خديجه و از جهت سياسی و قبيله‌ای از طرف ابوطالب عليه السلام حمايت می‌شد.) لذا وقتی دور هم جمع شدند گفتند: حمايت ابوطالب از محمد شايد به اين خاطر است كه او را به فرزندی برگزيده است، پس زيباترين جوانان قريش را نزد او می‌بريم. آنان (عمارة) بن وليد بن مغيره را همراه خود بردند و گفتند: ابوطالب! فرزند «وليد‌» جوانی شاعر، سخنور، زيبا چهره و خردمند است. حاضريم او را به تو واگذاريم تا به پسری برگزينی و در عوض از حمايت محمد دست برداري. ابوطالب كه از شدت خشم برافروخته شده بود، بر سر آنان داد زد و گفت: معامله خيلی بدی با من می‌كنيد. من فرزند شما را در دامن خود تربيت كنم و شما فرزند [خوانده] مرا بكشيد. به خدا قسم اين كار نشدنی است (10).

قريش در صدد بودند به اين ترتيب چتر حمايتی ابوطالب را از سر پيامبر صلی الله عليه و آله بردارند و به اين ترتيب او را به قتل برسانند. از همين نكته اهميت وجود ابوطالب برای بقای دعوت پيامبر صلی الله عليه و آله روشن می‌شود.

3- تطميع

گام بعدی قريش برای متوقف كردن تبليغ رسول خدا صلی الله عليه و آله، تطميع بود. اما باز ناموفق ماندند آنان تصميم گرفتند پيامبر صلی الله عليه و آله را با پيشنهاد منصب، ثروت و تقديم هدايا و زنان زيبا تطميع كنند، شايد از دعوت خود دست بردارد لذا با هم به خانه ابوطالب آمدند.

يكی از آنان گفت:‌ای ابوطالب! محمد صفوف فشرده ما را متفرق ساخت و سنگ تفرقه در ميان ما افكند و به عقل ما خنديد و ما را و بت‌های ما را مسخره كرد. هر گاه محرك او بر اين كار نيازمندی است ما ثروت هنگفتی در اختيار او می‌گذاريم. اگر مقام می‌خواهد، او را فرمانروای خود می‌كنيم و سخن او را می‌شنويم اگر بيمار است، بهترين پزشك‌ها را می‌آوريم و... ابوطالب رو به پيامبر صلی الله عليه و آله كرد و پرسيد: چه می‌گويي؟. فرمود: من از آنان چيزی نمی‌خواهم تنها در مقابل چهار پيشنهاد آن ها، يك سخن از من را بپذيرند تا در پرتو آن بر عرب حكومت كنند و غير عرب را پيرو خود كنند. در اين لحظه ابوجهل برخاست و گفت: حاضريم به ده سخن تو گوش كنيم، پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود: تنها سخن من اين است كه به يگانگی خدا اعتراف كنيد (تشهدون ان لا اله الا الله) اين سخن، آنان را چنان در بهت و حيرت فرو برد كه از در نااميدی گفتند: سيصد و شصت خدا را ترك كنيم و خدای يگانه‌ای را بپرستيم!؟ (ندع ثلاث ماة وستين الها ونعبد الها واحدا؟).

4- پيشنهاد مصالحه

مشركان همچنان اصرار داشتند كه پيامبر صلی الله عليه و آله كار خود را محدود كند و حداقل با خدای آنان كاری نداشته باشند. به نقل سيره نويسان و مفسران سوره‌ی كافرون در برابر درخواست چند نفر از اشراف قريش مانند (حارث بن قيس، عاص بن وائل، وليد بن مغيرة، امية بن خلف) نازل شد. آنان گفتند:‌ای محمد! بيا و از دين ما پيروی كن، ما هم از دين تو پيروی می‌كنيم. تو يك سال خدايان ما را پرستش كن، يك سال هم ما خدای تو را عبادت كنيم. در اين صورت هر كدام كه بر حق باشيم ديگری هم نصيبی از حق برده است.

به اين ترتيب اين اشراف در تلاش بودند با طرح شك در اين كه صراط واقعی معلوم نيست كدام است، پيامبر صلی الله عليه و آله را به پذيرش قرائت خود وادار سازند و آنان نيز به قرائت پيامبر صلی الله عليه و آله احترام بگذارند و به اين ترتيب بذر شك در دل‌ها كاشته می‌شد اما پيامبر صلی الله عليه و آله همچنان بر يقين خود باقی ماند و قرائت خود را كه از منشاء وحی گرفته بود، يگانه قرائت واقعی دانست و در دام آنان گرفتار نشد. اشراف حتی راضی شدند پيامبر صلی الله عليه و آله در ظاهر به خدايان آن‌ها احترام گذارد و استلام نمايد و آنان خدای محمد را تاييد كنند اما سوره‌ی كافرون در همين زمان نازل شد و آنان را ناكام گذاشت (11).

«قل يايها الكفرون. لا اعبد ما تعبدون. و لا انتم عبدون ما اعبد. و لا انا عابد ما عبدتم. و لا انتم عبدون ما اعبد. لكم دينكم و لی دين‌».

5- جنگ روانی (استهزاء)

مشركان كه از تاثير روش‌های قبلی نااميد شده بودند، به ابزارهای روانی جديد روی آوردند آنان با تمسخر و استهزاء اين بار تلاش كردند شخصيت پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله را منزوی سازند و نزد مردم عادی او را تحقير كنند، شايد از تعداد پيروانش كاسته شود.

استهزاء به عنوان يكی از فشارهای روحی در تاريخ زندگی پيامبر صلی الله عليه و آله ثبت شده است حتی ابن سعد، ابن اسحاق و بلاذری اسامی استهزاء كنندگان را ضبط كرده‌اند (12) از ميان ده‌ها اسمی كه ابن سعد آورده، تنها دو نفر ايمان آوردند و بقيه در جنگ‌های مدينه كشته شدند يا پيش از فتح مكه مردند (13) و سيره نويسان اين امر را مربوط به نفرين پيامبر صلی الله عليه و آله در حق آن‌ها می‌دانند. (14) ابولهب و ابوجهل، اسود بن عبد يغوث، وليد بن مغيره، عاص بن وائل، عقبة بن ابی معيط و ابو سفيان جزو اين گروه هستند. ابولهب در تمام دوران بعثت از هيچ كوششی در راه مبارزه با پيامبر صلی الله عليه و آله كوتاهی نكرد. او و همسرش‌ام جميل چنان در تمسخر و آزار پيامبر صلی الله عليه و آله پيشقدم شدند كه نامشان در قرآن آمد.‌ام جميل وقتی شنيد آياتی درباره‌ی او و همسرش نازل شده است اشعاری در هجو پيامبر صلی الله عليه و آله سرود (15).

ابوسفيان بن حارث نيز با شعر پيامبر صلی الله عليه و آله را هجو می‌كرد. و امية بن خلف نيز چنان استهزاء می‌كرد كه به قول مفسران سوره‌ی همزه درباره‌ی او نازل شد (16).

همچنين شخصی از ابوجهل طلبكار بود، زمانی كه وی فرياد استغاثه برآورد مشركان به تمسخر پيامبر را نشانش دادند، پيامبر صلی الله عليه و آله نيز برخاست و به خانه ابوجهل رفت و او بی‌اختيار طلب مرد را داد (17) ميزان تمسخر به اندازه‌ای بود كه خداوند فرمود: «انا كفيناك المستهزئين‌» (18).

اسود بن عبد يغوث مسلمانان را مسخره می‌كرد و زمانی كه آنان را می‌ديد می‌گفت: پادشاهان روی زمين آمدند. وقتی رسول خدا صلی الله عليه و آله را می‌ديد می‌پرسيد:‌ای محمد امروز از آسمان با تو سخن گفته شده است؟ گفته‌اند او با وضع بدی مرد (19).

عاص بن وائل نيز با ابتر خواندن پيامبر صلی الله عليه و آله او را مسخره می‌كرد، كه آيات سوره‌ی كوثر در اين باره نازل شد (20) حكم بن ابی العاص نيز به دنبال رسول خدا صلی الله عليه و آله می‌رفت و شكلك درمی آورد (21).

6- ناسزاگويی

در اين ميدان نيز ابوجهل پيش قدم بود. روزی در صفا پيامبر صلی الله عليه و آله را ديد و به او ناسزا گفت! اما رسول اكرم صلی الله عليه و آله جوابی نداد و به خانه برگشت. ابوجهل هم به سوی محفل قريش در كنار كعبه رفت. حمزه كه عمو و برادر رضاعی پيامبر صلی الله عليه و آله بود همان روز در حالی كه كمان خود را حمايل كرده بود، از شكار برگشت او پس از انجام طواف به سوی خانه اش حركت كرد. كنيز عبدالله بن جدعان كه شاهد ناسزاگويی ابوجهل بود، جلو آمد و آنچه را ديده بود باز گفت. حمزه با ناراحتی و خشم از همان راه كه آمده بود بازگشت و بی‌آن كه به كسی چيزی بگويد كمان خود را بر سر ابوجهل كوبيد و سر او شكست و گفت: به او ناسزا می‌گويي. من ايمان آورده‌ام و راهی كه او رفته است من نيز می‌روم اگر قدرت داری با من نبرد كن (22).

7- آزار جسمی

وقتی رسول خدا صلی الله عليه و آله مردم را به توحيد دعوت می‌كرد، ابولهب در پی حضرت می‌رفت و سنگ به سوی او می‌انداخت و می‌گفت‌ای مردم اطاعت نكنيد (23).

همچنين همسرش چنان پيامبر صلی الله عليه و آله را آزار داد كه خداوند در حق آن‌ها سوره لهب را نازل كرد.

گفته شده خداوند از آن روی همسر ابولهب را حمالة الحطب ناميد كه خار بر سر راه پيامبر صلی الله عليه و آله می‌ريخت (24). روزی نيز ابوجهل در جمع قريش گفت: شما‌ای گروه می‌بينيد كه محمد چگونه دين ما را بد می‌شمرد و به آيين پدران ما و خدايان ما بد می‌گويد. به خدا سوگند فردا در كمين او می‌نشينم و سنگی را در كنار خود می‌گذارم، هنگامی كه محمد سر به سجده می‌گذارد، سر او را می‌شكنم. فردای آن روز وقتی پيامبر صلی الله عليه و آله مشغول نماز شد و به سجده رفت، ابوجهل نيز برخاست و به پيامبر صلی الله عليه و آله نزديك شد اما رعب عجيبی در دل او پيدا شد و لرزان و ترسان با چهره‌ای پريده به سوی قريش برگشت. همه به سويش دويدند و گفتند چه شد! با صدايی لرزان و هراسان گفت: منظره‌ای در برابرم مجسم شد كه در تمام دنيا نديده بودم لذا منصرف شدم (25).

روزی نيز عقبة بن ابی معيط پيامبر را در حال طواف ديد و ناسزا گفت و عمامه اش را به دور گردنش پيچيد و از مسجد بيرون كشيد كه البته عده‌ای از ترس بنی هاشم پيامبر صلی الله عليه و آله را از دست او گرفتند (26). همو عبايش را بر گلوی حضرت انداخت و تا حد كشتن او را فشار داد (27).

همچنين عقبه همراه ابولهب عذره و كثافات بر در خانه رسول خدا صلی الله عليه و آله می‌ريخت (28).

پيامبر می‌فرمود: من در ميان دو همسايه‌ی بد بودم ابولهب و عقبه. آن‌ها شكمبه‌ها را بر در خانه من می‌ريختند (29). انداختن شكمبه و رحم گوسفند بر سر رسول خدا صلی الله عليه و آله در حال سجده هم از كارهای قريش بود (30). يك بار نيز خاك بر سر رسول خدا صلی الله عليه و آله ريختند، آن حضرت به خانه رفت و در آن جا يكی از دخترانش گريه كنان سر پدر را شست (31).

و خلاصه اين كه به گزارش ابن هشام سخت ترين روز برای حضرت روزی بود كه از خانه بيرون آمد و همه (آزاد و برده) تكذيبش كردند و آزارش دادند، آن روز نگران به خانه آمد و خود را در جامه‌ای پوشاند و سوره مدثر نازل شد (32).

8- توهين و نسبت‌های ناروا

مشركان با واژه هايی چون «دروغگو‌» «جادوگر» «ديوانه‌» «جن زده‌» «شاعر» و... تلاش می‌كردند قداست پيامبر صلی الله عليه و آله را بشكنند. لذا قريش در برابر سؤال مسافران كه از پيامبر صلی الله عليه و آله می‌پرسيدند، او را به عنوان ساحر و شاعر معرفی می‌كردند (33) كه البته خداوند باز با آيات الهی به كمك پيامبر صلی الله عليه و آله آمد «بدين سان بر آن هايی كه پيش از اين بودند، رسولی مبعوث نشد جز آن كه گفتند جادوگر يا ديوانه‌ای است. آيا بدين كار يكديگر را توجيه كرده بودند؟ نه خود مردمی طاغی بودند. پس از آن‌ها روی گردان شو. كسی تو را ملامت نخواهد كرد‌». (34)

9- شكنجه‌ی ياران پيامبر صلی الله عليه و آله

بلال حبشي، عمار ياسر و پدر و مادر او، عبدالله بن مسعود، ابوذر و... از جمله ياران پيامبرند كه آزار زيادی از قريش ديدند.

يكی از اين افراد ابوذر غفاری است. او چهارمين يا پنجمين نفر بود كه مسلمان شد. در دوره‌ای كه هنوز دعوت آشكار شروع نشده بود، او از پيامبر صلی الله عليه و آله كسب تكليف كرد و حضرت فرمود به قبيله خود برگرد و اسلام را تبليغ كن. او سوگند ياد كرد كه قبل از برگشتن ندای اسلام را به گوش مردم مكه برساند و همين كار را كرد كه البته چنان ضرباتی بر او وارد كردند كه بيهوش شد. البته او به سوی قبيله اش رفت و آن‌ها را به اسلام دعوت كرد (35).

10- اقدامات فكری

آنچه خوانديد تنها تلاش هايی بود كه در حد فشار جسمی و روانی بر پيامبر صلی الله عليه و آله وارد می‌شد، اما از جهت علمی نيز قريش در صدد مبارزه با پيامبر صلی الله عليه و آله برآمد تا مانع تبليغ دين جديد شود. حقيقت اين است كه انديشه‌های عصر جاهليت سست‌تر از آن بود كه بتواند در مقابل انديشه‌های پيامبر صلی الله عليه و آله كه برگرفته از وحی بود، مقاومت كند، اما آنان در هر صورت ولو با استفاده از يهوديان در صدد برآمدند با انكار وحی بودن آنچه به پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله می‌رسيد، اساس نبوت او را زير سؤال ببرند. آنان ادعا می‌كردند آنچه پيامبر صلی الله عليه و آله می‌گويد وحی نيست بلكه مطالبی است كه اهل كتاب به او ياد داده‌اند. قرآن كريم در اين باره می‌گويد: «می دانيم كه می‌گويند [اين قرآن را] بشری به او می‌آموزد» (36) ابن اسحاق در يك روايت آورده است كه منظور از آن بشر (رحمان) در شهر يمامه بوده است (37). قرآن به اين شبهه پراكني، پاسخی علمی می‌دهد و می‌گويد: «لسان الذی يلحدون اليه اعجمی وهذا لسان عربی مبين‌» (38) «زبان كسی كه به او نسبت می‌دهند عجمی است ولی اين قرآن به زبان عربی روشن است‌».

همچنين آن‌ها شباهت قصص انبياء قرآن را با تورات مطرح می‌كردند كه خداوند فرمود: و كافران گفتند كه: اين (قرآن) جز دروغی كه خود بافته است و گروهی ديگر او را بر آن ياری داده‌اند، نيست، حقا آنچه می‌گويند ستم و باطل است و گفتند اين اساطير پيشينيان است كه نگاشته و هر صبح و شام بر او املا می‌شود (39).

برخورد فكری ديگر مربوط به ابن زبعری است. زمانی كه اين آيه نازل شد «شما و آن چيزهايی كه جز خدا می‌پرستيد، هيزم‌های جهنميد. شما به جهنم وارد می‌شويد» (40) ابن زبعری گفت اگر اين طور باشد ما ملائكه را نيز می‌پرستيم يهود عزير و نصاری مسيح را. پس آنان هم در جهنم هستند. رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: البته از اين نوع اگر خودشان دوست داشته باشند كه جز خدا معبود واقع شوند، همراه كسی خواهند بود كه آن‌ها را عبادت كرده و در جهنم هستند. خداوند نيز برای دفع توهم اين آيه را فرمود: «كسانی كه پيش از اين مقرر كرده ايم كه به آن‌ها نيكويی كنيم از جهنم به دورند‌». (41) در اصل منظور از آيه خست بت‌ها و نظاير آن بود كه خداوند آن‌ها را ناتوان از هر نوع كاری و حتی از وارد شدن به جهنم می‌شناساند و قاعدتا آيه شامل مردمانی چون فرعون است كه به ناحق خود را معبود معرفی می‌كردند (42).

حكايتی جالب:

«وليد از بزرگان عرب بود و بسياری از مشكلات به دست او حل می‌شد. گروهی از قريش برای حل مشكل نفوذ اسلام در تمام خانه‌ها به سوی او رفتند و جريان را گفتند و قضاوت او را درباره‌ی قرآن محمد خواستند و گفتند: آيا قرآن محمد، سحر و ادوست يا كهانت يا خطابه و سخنرانی هايی است كه او ساخته است. وليد مهلت خواست و خود در حجر اسماعيل نزد پيامبر صلی الله عليه و آله رفت و گفت: پاره‌ای از اشعارت را بخوان. پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود آنچه می‌خوانم شعر نيست. كلام خداست كه برای هدايت شما نازل شده است. بالاخره وليد تقاضای تلاوت كرد و پيامبر صلی الله عليه و آله سيزده آيه از آغاز سوره فصلت را خواند هنگامی كه به اين آيه رسيد «فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد وثمود‌» وليد سخت به خود لرزيد و موهايش راست شد. با حالت بهت زده‌ای از جای خود برخاست و به منزلش رفت و چند روز بيرون نيامد به طوری كه قريش او را مسخره می‌كردند كه وليد از دين نياكانش به در آمده و داخل دين محمد شده است (43).

البته عتبة بن ربيعه نيز نمونه‌ای ديگر از اين دست قضاوت كنندگان است كه به حقانيت وحی ايمان آورد (44).

11- درخواست‌های بنی اسرائيلی

جاهلان آن گاه كه از هر دری نااميد می‌شوند به طرح معماها و خواسته‌های عجيب و غريب روی می‌آورند. درست مثل آنچه درباره‌ی پيامبر صلی الله عليه و آله روی داد. آنان نااميد از هر جا در صدد برآمدند از پيامبر صلی الله عليه و آله خواسته هايی طلب كنند كه در آوردن آن عاجز بماند و بطلان دينش ثابت شود.

آن‌ها روزی در كنار كعبه اجتماعی برقرار كردند و پيامبر صلی الله عليه و آله را دعوت نمودند. پيامبر صلی الله عليه و آله هم خود را به آنجا رساند. قريش از آنچه محمد صلی الله عليه و آله بر سرشان آورده بود شكوه كردند و گفتند: ما به اين شرط ايمان می‌آوريم كه:

1- سرزمين ما خشك است، از خدا بخواه آب هايی در اين سرزمين جاری شود.

2- بايد باغی در اختيار داشته باشی كه از ميوه‌های آن بهره مند شويم و در ميان آن آب جاری باشد.

3- آسمان را قطعه قطعه بر سر ما فرو ريزي.

4- خدا و فرشتگان را حاضر كني.

5- كاخی از طلا داشته باشي.

6- به سوی آسمان بروی و تا نامه‌ای كه نبوتت را تصديق كند از آسمان نياوري، ايمان نمی‌آوريم (45).

البته مسلم است كه پيامبران در هر زمينه‌ای دست به اعجاز نمی‌زنند بلكه شرايطی لازم است كه اين درخواست‌ها فاقد آن‌ها است:

1- امور محال و غير ممكن كه امكان تحقق ندارد، از قلمرو قدرت بيرون است و هرگز مورد مشيت خدا قرار نمی‌گيرند.

2- هدف از درخواست اعجاز اين است كه به وسيله آن صدق گفتار پيامبر به دست آيد و سند و دليل بر ارتباط او با جهان فوق طبيعت باشد. هر گاه مورد درخواست مردم از پيامبری فاقد اين خصيصه شود، دليلی ندارد كه پيامبر كاری را كه مربوط به شئون او نيست انجام دهد. لذا چشمه‌ای كه از زمين بجوشد، باغی از خرما، خانه‌ای از طلا، دليلی بر ارتباط با غيب نخواهد بود.

3- منظور از درخواست معجزه، ايمان آوردن است و وقتی آن‌ها لجوج هستند، چنين درخواستی اجابت نمی‌شود (46).

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) سيره ابن هشام، ج 1، ص 245 و 262.

2) شعراء / 214.

3) ان الرائد لا يكذب اهله والله الذی لا اله الا هو انی رسول الله اليكم خاصة والی الناس عامة والله لتموتن كما تنامون ولتبعثن كما تستيقظون ولتحاسبن بما تعملون وانها الجنة ابدا والنار ابدا» سيره حلبي، ج 1، ص 321.

4) تاريخ طبري، ج 2، ص 62 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 13، ص 210.

5) سيره حلبي، ج 1، ص 321.

6) طبقات كبري، ج 4، ص 100; انساب الاشراف، ج 1، ص 231; سيره نبوی ابن هشام، ج 1، ص 298.

7) سيره ابن هشام، ج 1، ص 265.

8) والله يا عماه لو وضعوا الشمس فی يمينی والقمر فی شمالی علی ان اترك هذا الامر حتی يظهره او اهلك فيه ما تركته.

9) سيره ابن هشام، ج 1، ص 265.

10) تاريخ طبري، ج 2، ص 67.

11) مجمع البيان، ج 10، ص 552، و عيون الاثر، ج 1، ص 197.

12) طبقات كبري، ج 1، ص 200.

13) همان، ص 201، مجمع البيان، ج 6، ص 347.

14) دلايل النبوة، بيهقي، ج 2، ص 339.

15) انساب الاشراف، ج 1، ص 122.

16) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 356.

17) عيون الاثر، ج 1، ص 205.

18) حجر / 95.

19) انساب الاشراف، ج 1، ص 132.

20) مجمع البيان، ج 10، ص 549.

21) انساب الاشراف، ج 1، ص 15.

22) سيره ابن هشام، ج 1، ص 313.

23) كنز العمال، ج 6، ص 302.

24) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 355.

25) سيره ابن هشام، ج 1، ص 298.

26) بحار الانوار، ج 18، ص 204.

27) المصنف، ابن ابی شيبه، ج 7، ص 331.

28) انساب الاشراف، ج 1، ص 147.

29) طبقات كبري، ج 1، ص 201.

30) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 416.

31) همان.

32) همان، ص 291.

33) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 271.

34) الذاريات / 55، 53.

35) طبقات ابن سعد، ج 4، ص 223.

36) نحل / 103.

37) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 311.

38) نحل / 103.

39) فرقان / 4- 3.

40) انبياء / 98.

41) همان / 101.

42) سيره رسول خدا، رسول جعفريان، ج 1، ص 217.

43) بحار الانوار، ج 17، ص 211. نقل از فروغ ابديت، ج 1، ص 290.

44) سيره ابن هشام، ج 1، ص 293.

45) اسراء / 93- 91.

46) فروغ ابديت، ج 1، ص 296.

561 دفعه
(0 رای‌ها)