بخش چهارم
نوآوری وخلّاقیت
خلّاقیت، نوآفرینی است، نه بازآفرینی. انسانهای خلّاق از خود میپرسند که از چند راه میتوانم به این مسئله بنگرم؟ چگونه میتوانم راه جدیدی را برای نگرشی نو بیابم؟ از چند روش میتوانم برای حل این مسئله استفاده کنم؟ چنین خلّاقانی، پاسخهایی متفاوت، نامتعارف و بیپیشینه مییابند. آنان نه فقط راههای مشهور برای حل یک مسئله، بلکه همه راههای ممکن برای حل آن را میکاوند. آنان میتوانند حتی بدون توجه به اندیشههای پیشین، راههای جدیدی را برای اندیشیدن بیافرینند؛ راههایی که منحصر به خود آنان است و تقلیدی از روشهای مجرّب گذشته نیست.
اگر ما همواره مانند گذشته بیندیشیم، معمولاً به همان نتایج به دست آمده درگذشته میرسیم و این نتایج هم به مرور زمان، کهنه و نادلپذیر میشوند و در هماوردی با دستاوردهای اندیشههای رقیب از میدانِ کارآیی بیرون میروند. ما باید تواناییِ سرشار ِخود را در تولید ایدههای متنوّع و احتمالات پایانناپذیر شکوفا کنیم و از اندیشه بازآفرینی به آفرینشگری منتقل شویم و برای این جهشِ شوقانگیز، باید به هر چیزی از زوایای مختلف بنگریم؛ نه از زاویه یا زوایای معروف و مألوف پیشین. با هر نگاه از زاویهای جدید، به جنبهای از جنبههای یک چیز پی میبریم و به شناخت بهتر و ژرفتری از آن میرسیم که با نگاههای تکراری و رایج نمیتوان به آن فهم و شناخت رسید.
آپدایک میگوید: «هنرمند، چیزی را در این جهان خلق میکند که قبلاً وجود نداشته است و البته این کار را بدون نابودکردن چیزی انجام میدهد. هنوز هم فکر میکنم جادوی اصلی و اساس لذت هنر در همین است.» (1)
«هنرمند باید عمیقتر از دیگران ببیند، عمیقتر بشنود، عمیقتر احساس، لمس، درک و فهم کند؛ راههای نپیموده را برود و از زاویهای که پیش از او کمتر به موضوع و ماده کارش نگریسته شده است به آن نگاه کند. تنها در آن صورت است که میتواند چیزی تازه از درون هستی، خود و طبیعت استخراج کند که پیش از آن استخراج نشده است... . او نباید هیچ چیز را طبیعی و تکراری بینگارد؛ باید به هر کس و پدیدهای چنان نگاه کند که گویی برای اولین بار است آن را میبیند... و این دیدن را از طریق قرار گرفتن در متن حادثه و درآمیختن با آن، عمق ببخشد. آنگاه است که در میان همین جریانها و پدیدههای- از نظر دیگران - معمولیِ زندگی، چیزهایی خواهد دید و کشف خواهد کرد که بقیه، متوجه آن نشدهاند.» (2) در نوشتههای چنین نویسندهای، تازگی و طراوت را میتوان به وضوح دید. «هنگامی که بوی طراوت و تازگی در یک نوشته انتشار یابد، خواننده از برخی کاستیهای آن چشمپوشی میکند. همواره خوانندگان به نوگرایی صحیح و اصولی بها میدهند و رنجهای یک پژوهنده تکاپوگر و نویسنده مبتکر را ارج مینهند.» (3)
الف. ویژگیهای نویسندگان خلّاق و نوآور
نویسندگان خلّاق از منظر ما، معمولاً ویژگیهای متنوعی دارند که منحصر به عرصه نویسندگیشان نمیشود؛ بلکه تمام ابعاد زندگیشان را پوشش میدهد؛ در ادامه به برخی از این ویژگیها اشاره میشود:
1. نوآوری و دوستدار زندگی
نویسندگان خلّاق، انسانهایی نوآور، دوستدار زندگی و مظاهر آن و پذیرنده واقعیتهای زندگیاند؛ قدرت لذّت بردن از همه واقعیتها را دارند؛ توقعاتشان معقول است و اهل شکایت نیستند؛ دلشادند؛ وقت را غنیمت میشمارند و احساس هیجان عجیبی به رسالتشان دارند؛ از تلاش برای تحوّل لذت میبرند.
2. کنجکاوی و افزونطلبی علمی
نویسندگان موفّق کنجکاوند؛ افزونطلبی علمی دارند؛ امّا به حدِّ تواناییِ خود واقفاند؛ در عینِ تلاش برای رسیدن به اهدافشان، از اهداف خود رهایند و به اهداف خود وابسته نیستند و در فضای «رهایی» تنفس میکنند؛ در بزرگراه دانش، خط پایانی برای خود نمیبینند؛ خود را از تحسین و برتریطلبی بینیاز میبینند؛ بیشتر یادگیرندهاند تا یاددهنده؛ شکارچی ماهرِ فرصتها هستند؛ در پیگیری علایق و کشف اطلاعات، از پرسش و کاوش، واهمهای ندارند و خودشان را دوست دارند.
3. خوشخو و دارای انگیزۀ رشد
نویسندگان پیشرو، با خود، خوشخویند و همۀ لحظات زندگی خود را دوست داشته، انگیزه رشد دارند و در نتیجه از تمام لحظات زندگی خود به خوبی استفاده میکنند؛ پرانرژیاند و به خواب کمتری نیاز دارند؛ هیجان زندگی، آنان را فعّال و سالم نگه میدارد. آنان اعجازگر لحظه حال و عاشق کار و زندگیاند و با کسالت و افسردگی بیگانهاند و بلکه در هر انجمنی حضور بیابند، افسردگی و کسالت را میزدایند. همچنین موقعیتشناس و موقعیتسازند و هر رویدادی را به فرصتی تبدیل میكنند.
4. نقدپذیری و صداقت در ابراز نظر
نویسندگان خلّاق از شکست نمیترسند و آن را پلی برای پیروزی میسازند؛ واجد ارزشهای درونزا و از قضاوتهای دیگران رهایند و از این جهت نفوذناپذیرند؛ آزمونگر بسیاری از مسائلِ زندگیاند و شادیِ پرکارانهای دارند. آنان در ابراز نظر، صادقاند و دیگرپذیریِ صادقانهای دارند و ویژگیهای شخصیتیِ تعالیبخش را در خود پرورش میدهند.
5. انسجام فکری و نظم در امور
نویسندگان خلّاق، فکری منسجم دارند؛ اما از قالبهای محدودکننده فکری رهایند؛ قائل به حقّ انتخاب برای همهاند؛ تحکّمگریزند؛ منظم و نظیفاند؛ اما در نظم و نظافت، وسواسی نیستند؛ زندگی واقعبینانهای دارند؛ شرایط تغییرناپذیر را میپذیرند؛ فکر و تخیّلِ شخصیِ خلّاقانهای دارند؛ اعمالشان، صحیح اما فرادستوری و مبتنی بر تشخیص خودشان است.
6. استفاده از تمامی لحظات زندگی
آنان در لحظۀ حال، زندگی میکنند؛ عاشقِ تجربه ناشناختهها هستند و به دور از انتظارهای راکد، از تمامی لحظات زمانِ حال، لذّت میبرند؛ لذّتِ زمانِ حال را به آینده مبهم و نیامده موکول نمیکنند و در نتیجه، سرگرم دستاوردهای لحظه جاودانیِ اکنوناند.
7. عدم نیاز به تأیید و رأی دیگران نسبت به خودشان
آنان از تأیید دیگران بینیازند؛ بدون تأیید و تحسین دیگران هم قادر به انجام وظایف خودند؛ از آرایِ دیگران درباره خودشان فارغاند؛ با قطبنمای هدایتگرِ درونشان حرکت میکنند و به ارزشیابی دیگران وقعی نمینهند؛ صراحت صادقانهای دارند؛ فاقد امیال افراطی و آمال نامعقولاند؛ قادر به عمل بر اساس خواستههای درونی خودند.
8. استقلال داشتن و دوری از وابستگی و روابط
آنان مستقل و از علاقه هر کس بینیازند؛ در عینِ وفاداری و علاقهمندی به خانواده و دوستان و دیگر انسانها، مستقل بودن را از وابستگی در روابط، برتر میدانند؛ ارزشهای خویش را به دیگران تحمیل نمیکنند؛ به خلوت خود بسیار ارج مینهند و در حفظ آزادی خود مصرّند؛ وابستگی زیانبارِ خود و دیگران را برنمیتابند و دوست دارند که هر کس خودش باشد و مستقل.
9. داشتن روحیهای شاد و شادیآفرین
نویسندگان موفّق شاد و شادی آفریناند؛ خشک و عبوس نیستند؛ دوستدارِ نظم پریشان و طبیعیاند، نه نظم دستوری. شوخیِ غیرخصمانه و ناکینهتوزانهای دارند و بامردم میخندند، نه به مردم؛ گاه به اراده خود انتخاب میکنند، حتی اگر مخالف رأی همه باشد؛ قادر به نادیده انگاشتن مقرّرات بیفایده، به ویژه درباره نویسندگیاند؛ عاری از تظاهرند و برخورد معقولی با رسوم جامعه دارند؛ دید نافذی به رفتار دیگران دارند؛ مشکلات توانفرسا آنان را از پا درنمیآورد؛ به خود بصیرت دارند؛ ذکاوت و فراستی دارند که اغلب میتوانند منظور دیگران را از رفتارشان دریابند.
10. دوستدار طبیعت
نویسندگان خلّاق به طبیعت به دیده اعجاز مینگرند و آن را ارج مینهند و دوستدار طبیعت بکرند؛ عاشق مظاهر طبیعتاند؛ طبیعی وغیرتصنّعیاند؛ با خدا و دنیا آشتیاند و قادر به زندگی انسانیاند؛ حتی به کهنهها و یکنواختیهای تکراری برای دیگران هم ارج مینهند و به آنها به گونهای دیگر مینگرند؛ درخطّ مقدم جبهه تحوّل اجتماعیاند، در عین حال، راحت و بیمشغلۀ ذهنی میخوابند؛ چرا که قادر به ایجاد تغییرات مثبتاند بدون اینکه درگیر مبارزات بیهوده شوند.
11. حافظ سلامتی روح و جان خود
آنان در برابر بیماریها تسلیم نمیشوند؛ حافظ سلامتی خود هستند؛ تغذیه خوبی دارند؛ ورزش میکنند؛ با روش زندگی آشنایند و دوستدار «خوب زندگی کردن»اند؛ کاملاً مثبت، سازنده و باصداقتاند؛ دروغ را تحریف واقعیت شخصیت خود میدانند؛ بیمکر و ریا همیشه بیانگر واقعیتها هستند؛ اهل ملامت نیستند؛ از درون هدایت میشوند و در هدایت خود، مسئولیتپذیرند و چون پرکارند، فرصت سرزنش دیگران را ندارند.
12. حافظ ارزشهای فرافردی
نویسندگان کارآمد ارزشهای فرافردی و متعلّق به بشریت دارند؛ خود را جزئی از کلّ بشریت میدانند؛ قهرمانناپرستاند و از شخصیتها بت نمیسازند؛ دارای تفکّر «برنده- برنده» هستند و سخت سرگرمِ بودن و زیستناند؛ با مسائل و مشکلات، برخوردی درست دارند و به نحوه برخورد با مسائل پیشِ رویشان در زندگی حساساند و سازنده و شکوفاگرِ خود و دیگراناند.
هرکدام از نویسندگان خلّاق، کمابیش، از این ویژگیها (4) برخوردارند، و تقویت مجموعه این صفات درخود، به علاوه ویژگیهای دیگری که دراینجا بیان نشده، میتواند نویسندهای اَبَرخلّاق و تاریخساز پدید آورد.
ازآنجا که مردم، دشمن چیزیاند که نمیدانند، با نوآوران نیز به طور طبیعی، دست به گریبان میشوند. فئودور داستایوسکی میگوید: «گامی تازه برداشتن، کلامی تازه گفتن، این است آنچه مردم از آن میهراسند.» (5)
به عقیده بعضی، برخی از نویسندگان نوآور چناناند که قابل تقلید نیستند و این شگفتانگیز است. فرانسوا رنه شاتو بریان مینویسد: «نویسنده نوآور، آن نیست که از تقلید دیگران سر باز میزند؛ بلکه آن است که هیچکس نمیتواند از او تقلید کند.»
ب. راهکارهای خلّاقیت
راهکارهای خلّاقیت بسیارند؛ اما در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. بزرگسازی
متن یک سخنرانی 5 دقیقهای را بخوانید و سپس در آن تفکر کنید و به اندازه 5 دقیقه دیگر، مطلب از خودتان به آن بیفزایید؛ به گونهای که با نگاه به آن [سخنرانی 5 دقیقهای] از زاویه جدید، زوایای ناگفته آن را کاویده و تکمیل کرده باشید و بنویسید.
به نظر شما چه سخن دیگری درباره فلان مطلب - که فلان نویسنده نوشته است- میتوان گفت؟
به نظر شما چه نکات دیگری میتوان بر تفسیرهای این آیه افزود که پذیرفتنی هم باشد؟
2. کوچکسازی
از زاویه دید خودِ شما، کدامیک از مطالب این مقاله یا این جمله قابل حذف است (خواه از جهت قالب مقاله و جمله، و خواه از لحاظ محتوایی)؟چه مطلبی بهتر، معقولتر، مطلوبتر و رساتر است و میتوان جایگزین مطالب قبلی كرد؟
3. جانشینی
یک داستان کوتاه یا رمان بخوانید و بعد فکر کنید اگر شما به جای قهرمان این داستان یا رمان بودید، چگونه نقشی ایفا میکردید و با دیگر شخصیتها و حوادث داستان چگونه برخورد میکردید و با بودنِ شما در این داستان، دوست داشتید داستان یا رمان، چه ساختار جدیدی پیدا کند؛ همان ساختار جدید را روی شخصیتها، حوادث، صحنهها و کل رمان یا داستان کوتاه اعمال كنید. اگر شما به جای فلان شخصیت دداستانی بودید، چه میکردید؟ بنویسید!
4. احتمالسنجی
این نویسنده، اگر این مطلب را اینگونه که شما الآن مینویسید، نوشته بود، بهتر نبود؟
5. تعدیل
مطلبی را از نویسندهای بخوانید و با بررسی استدلالهای او، استدلالهایش را به وضوحِ هرچه بیشتر تبیین كنید، یا استدلالهای قویتری برای مطلب مورد نظر نویسنده بیاورید، یا با استدلالهای زیباتر و متقنتری نظر آن نویسنده را نقد کنید.
6. تبیین ذوقی
اگر مطلبی را که میخوانید، به نظر شما بسیار زیباست، بنویسید که چرا از نظر شما زیباست؟ دلایل زیباییشناسانه خود را بنویسید و اگر نازیباست نیز چراییاش را بنویسید.
7. تلخیص و تکمیل
متنی را بخوانید و از خود بپرسید که «آیا بهتر نبود نویسنده، مطلب را این قدر طول و تفصیل نمیداد؟» حالا شما مطلب او را تلخیص و در عینِ حال، از جنبه محتوایی تکمیل کنید و به عنوان یک مطلب جدید ارائه كنید با استناد به اینکه در اصل مطلب، تغییر و تصرّف كردهاید.
8. زیباسازی
جملهای را بخوانید و سعی کنید ببینید میتوانید همان مفهوم را با واژهها و جملاتی زیباتر، رساتر و پذیرفتنیتر بیان كنید؟
9. تغییر
اگر شما با نویسندهای از نظر اعتقادی مخالفید، مطالبش را با تغییر وتصرف، متناسب با عقاید خودتان درآورید و بنویسید.
10. اقتباس
با دقت، مطالبی را از نویسندهای بخوانید و کلیات آن را به خاطر بسپارید. اکنون آن را کنار بگذارید و از زاویه نگاه خود، و با تفسیر و برداشت شخصی خود، مطلبی را با همان حال و هوا امّا جوشیده از قلم و ذهن خود بنویسید که شاید نظیر همان مطلب باشد؛ ولی از خودتان.
11. تلاقی
به مکانهای مختلف طبیعی، صحرا، دریا، دشت، آبشار و... بروید و به جاذبههای بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی و نیز افکاری که بر اثر ملاقات با طبیعت به ذهنتان میآید، دقت کنید، بیندیشید و سعی کنید احساس و افکارتان را بنویسید.
12. پرسشگری
اگر در حل مسألهای از مسائل زندگی ماندهاید یا مایلید درباره آن مطلب بنویسید، ابتدا آن را به صورت یک سؤال کلی درآورید و سپس با نگاه به این مسأله و سؤال کلی، از زوایای مختلف، به تفکر در ابعاد گوناگون آن بپردازید و پرسشهای جزئیتری (ازقبیلِ چرا؟ چه موقع؟ چه کسی یا کسانی؟ چگونه؟ چه استفادههای دیگری؟ و...) مطرح کنید و با تقویت قدرت تصویرسازی ذهنی، پاسخهایی به آن سؤالات بدهید و بعد مجموعه پرسشها و پاسخهایتان را به طور منظم و منسجم، از نو ساماندهی کنید و با مطالعات خود در زمینههای مرتبط با آن پرسشها و پاسخها، مقالهای کوتاه تألیف كنید.
13. نوچینی
انسان به طور طبیعی، تنوّعطلب بوده، از یکنواختی ناخرسند است و دوست دارد با دستکاری در پدیدهها، پدیدههای جدیدی خلق کند یا به ترکیب جدیدی برسد. میتوانید با پدیدآوردن دگرگونی در نظم و ترتیب پدیدهها و ایجاد چینشی نو، تغییرات خاصی را پدید آورید و نتایج، افکار واحساسات ناشی از آن را بنویسید. «به عنوانِ فردی خلّاق باید تغییر نظم و ترتیب برای شما به صورت عادت درآید و در هر حرکت، احساس و رفتار، تغییرات مختلف را بررسی و بهترین نوع تغییر را اعمال کنید.» (6)
«یک نویسنده با جابهجاکردن شخصیتهای داستان میتواند از یک داستان کسالتآور، داستانی هیجانانگیز بسازد. در بحث نظم و ترتیب، این قاعده را در نظر بگیرید که «اگر جای علت و معلول را عوض کنیم، چه میشود؟»؛ مثلاً به جای اینکه بگویید: «چون موفق نیستم، آدم بداخلّاق و عبوسی هستم - که قضاوتی غیرمنطقی است - بگویید: «چون بداخلّاق و عبوس هستم، موفق نیستم.» برخی با عوضکردن علت و معلول، و درگیرکردن خود با افکار غیرمنطقی، خود را فریب میدهند. شما با تغییر صحیح در جایگاه علت و معلول، میتوانید نتایج را بررسی کنید و بهانه نوشتن خود قرار دهید.» (7)
14. وارونه و معکوس کردن
در این راهکار، شما هر چیز را وارونه در نظر میگیرید، بالا را پایین و پایین را بالا تصور میکنید، نقشها را معکوس در نظر میآورید، میتوانید فیلمی آموزنده را ببینید و بعد با عوضکردن نقش بازیگران در ذهنتان، نتیجه این تصوّر را بنویسید. همچنین میتوانید از قاعده تضاد استفاده کنید. شب را روز تصوّر کنید و روز را شب، سیاه را سفید و سفید را سیاه، فریاد را در سالن مطالعه و سکوت را در اوج درد تصورکنید و آنگاه آنچه را به ذهنتان میرسد بنویسید و اینگونه عملکردن و تصویرسازی را بهانهای برای تمرین نویسندگی قرار دهید.
15. تجزیه و تحلیل (سنتز)
افکار را با هم ترکیب کنید و ببینید چه نتیجهای به دست میآید. با افزودن یک شخصیت به این داستان و دادن نقش ویژه به او، نتیجه داستان به کجا میانجامد؟ «بیشتر ایدهها ترکیبی از ایدههای دیگر یا شکلِ تغییریافته آنهاست. به همین علت است که ادّعا میشود تجزیه و تحلیل (سنتز)، یکی از ثمربخشترین مراحل خلّاقیت است. هر چه بیشتر تجزیه و تحلیل کنیم، میتوانیم به ترکیبات بهتری دست یابیم. احتمال بیشتری وجود دارد که اجزایی را بیابیم که با ترکیبِ آنها با یکدیگر و تبدیل به ایدههای جدید، راه حل مطلوب را پیدا کنیم.» (8) حتی شما میتوانید موضوعاتِ به ظاهر نامربوط به همدیگر را ترکیب کنید تا نتیجهای را ببینید که دیگران نمیتوانند ببینند. داوینچی با ایجاد رابطه بین صدای زنگ و سنگی که در آب میافتد، توانست کشف کند که صدا مثل موج حرکت میکند.
16. جزئینگری
«ادبیات از جزئیات آغاز میکند و تمام زیباییاش هم در همین جزئینگریهایش نهفته است.» (9) ایزابل زیگلر مینویسد: «نویسنده اگر فاقد توجه خاص به جزئیات است، باید آن را به دست آورد.» (10) جزئینگری سبب توجه ژرفتر و خلّاقیت بیشتر میشود.
17. جانبخشی به طبیعت
یکی ازشیوههای تازگی، طراوت و لذتبخشیِ نوشته، جانبخشی به طبیعت و اشیاست؛ به این صورت که اشیای بیجان را موجود زنده و انسانواره تلقی کنیم و زبان حال آدمی را از زبان آن شیء بیزبان به زبان و قلم بیاوریم.
محمدرضا شفیعی کدکنی مینویسد: «یکی از زیباترین صور خیال، تصرفی است که ذهن نویسنده در اشیا و عناصر بیجانِ طبیعت میکند و از رهگذر نیروی تخیل خویش، به آنها حرکت و جنبش میبخشد و در نتیجه، هنگامی که از دریچه چشم او به طبیعت و اشیا مینگریم، همه چیز در برابر ما سرشار از زندگی، حیات و حرکت است.» (11)
جان اشتاین بک، نویسنده آمریکایی، به زادگاه خویش، کالیفرنیا، خیلی علاقه داشت و شهرها، دهکدهها، کوهها و رودخانههای کالیفرنیا را به طور مفصّل در آثار و نوشتههای خود توصیف میکرد و با استفاده از تجربیات تلخ و شیرینی که از آن مناطق در زندگی خود اندوخته بود، با توانایی خاصّی لحظههای پرفراز و نشیب زندگی محرومان و رنجدیدگان را با طراوت و نشاط ویژهای به تصویر میکشید.
درباره آثار وی گفتهاند که «نوشتههای او جنبه شاعری دارد و مانند نقاش ماهری است که در نوشتههای خاموش خویش به صحنههای طبیعت، جان میبخشد. ازجمله آثار او میتوان به مراتع بهشتی، به خدایی ناشناخته، درّه دراز، خوشههای خشم، موشها و آدمها، شب تاریک، بمبها را رها کنید، ماه پنهان است، تابستان نارضایی ما اشاره کرد.» (12)
اکنون به یک نمونه از جانبخشی به اشیا و طبیعت، نگاهی میافکنیم:
«سال سختی بود. آسمان، بیابر و بیباران شده بود. هربامداد، خورشید، بیرحمانه میتابید. هر شامگاه، ماه بیشرم میدرخشید. مردم ایل از خنده ستارگان به جان آمده بودند. گریه ابر میخواستند، از روشنایی ماه و آفتاب بیزار بودند، ابر میخواستند، ابر تیره و تار، ابر ظلمانی و سنگین و پیچان، ابر جواهرریز و گوهرزا... .» (13)
همانگونه که میبینیم بیرحم و بیشرم بودن، خندیدن و گریستن از حالات انسانی است که نویسنده به خورشید، ماه، ستارگان و ابر نسبت داده است و درنتیجه؛ تازگی، طراوت و روح دیگری به نوشته بخشیده است.
گاهی نیز به انسانانگاریِ حیوانات و گیاهان و نباتات و جمادات میپردازند و از زبان آنها حالات درونی، افکار و رفتارهای آدمی را بیان میکنند که به نوشته، لطافت و جذّابیت ویژهای میبخشد؛ مثل برخی از قصههای کلیله و دمنه و یکصد قصه از تولستوی و نوشتههای دیگری از این دست. (14)
18. خوشآهنگی و خوشتراشی نوشته
کلمات یک متن باید به گونهای کنار هم قرار گیرند که صدای خواننده، بیاختیار به جنبش و تحرک بیاید و گاه زیر و گاهی زبر شود. البته نوع نوشته و موضوع و سبک آن در گزینش این آهنگ، بسیار نقش دارد؛ مثلاً برای نوشتههای عارفانه و عاشقانه باید آهنگی نرم و لطیف و برای نوشتههای حماسی باید از آهنگی هیجانانگیز و شورآفرین بهره جست.
خوشآهنگی، خوشتراشی و دلنشینیِ یک نوشته، در گرو آشنایی وسیع با لغات، ترکیبات و تعبیرات ادبیِ متنوّع است. «خواندن زیاد و حفظ شعرهای خوب، باعث زیبایی و غنای نثر شما میشود و به طور غریزی، با ارزشهای تصویری و موسیقایی کلمات، همخوانی و ناهماهنگی حروف و واژهها با هم و نظایر اینها، بهتر و عمیقتر آشنا میشوید. این کار، دایره لغات ذخیره شده را در ذهن شما وسعت میبخشد، خیال شما را امکان پرواز بیشتر میدهد احساسات شما را تلطیف میکند، روانیِ خاصی به ذهن و قلم شما برای بیان مقصود میدهد و... .» (15)
«در ادبیات، تنها وسیله انتقال فکر و احساس، کلمات هستند. نویسنده - اگرمسلط بر زبان باشد - در به کارگیری هر کلمه، ترکیب، تعبیر، تشبیه، حرف اضافه، حرف ربط و... و حتی هر علامت نگارشی، منظوری خاص دارد. او به وسیله هر یک از این انتخابها میخواهد فکر، احساس یا تصویر خاصی را به خواننده اثرش منتقل کند. هر کلمه، بار عاطفی و احساسیِ خاصی دارد.» (16) نوشتهاند که قاآنی از شعرایی است که زیاد لغت میدانسته و در اشعار خود - که از نظر توصیف بسیار غنی است، به کار میبرده و این، خود، تسلطِ او را بر لغات کاملاً آشکار كرده است. (17)
مهدی سهیلی، شاعر معاصر ایرانی، «با قدرتی خاص، کلمات خوشتراش را در قالب سخن ریخته است و به این سبب، زبان شعر او در میان شاعران، زبانی ممتازاست. او 37 جلد، آثار دارد. از آثارش میتوان اشک مهتاب، طلوع محمد، عقاب، لحظهها، صحنهها و در خاطر منی را نام برد.» (18)
وی در شعری دلانگیز با عنوان «شاعر کیست؟» چنین میگوید:
شاعر، آن است که شعر از دل او برخیزد برگ و بار غم شعر از گل او برخیزد
دردمندیست که چون لب بگشاید به سخن نغمه سوختگان از دل او برخیزد
گل برآرد ز گلـستــان سخن در بر جمــع عطر عشق و هنر از محفل او برخیزد
سفر او سفر جذبه و عشق است و مدام شور صد قافله از منزل او برخیزد
بذر اندیشه چو پاشد به در و دشت خیال خوشههای هنر از حاصل او برخیزد
اوست دریای معانی که به هر موج کلام صد هزاران صدف از ساحل او برخیزد
دلبر است آنکه به جان شعله زند وقت نگاه شاعر آن است که شعر از دل او برخیزد
درباره شکسپیر نوشتهاند که «حُسن نمایشنامههایش، بیشتر در این است که شاعرانه نوشته و جملاتش بسیار خوشآهنگ و دلنشین است.» (19)
19. تنوّعبخشی
حس تنوّعطلبی آدمیان میطلبد که نوشتهمان به تناسب هدف و مخاطبانمان سرشار از عناصر تنوّعبخش باشد تا برای مخاطبان، دلنشین و جذّاب باشد. برای این منظور باید در نوشتهمان به موضوعات از زوایای مختلف بنگریم. (20) از آیات قرآنی، روایات معصومینعلیهمالسلام، تمثیلها، حکایتهای آموزنده، اشعار، طنزها، كنایهها، صنایع ادبی، استعارهها، تشبیهها و... در جای خود به خوبی استفاده و متن را غنی کنیم. رهیِ معیری میگوید:
نه دل، مفتون دلبندی، نه جان، مدهوش دلخواهی نه برمژگانِ من اشکی، نه برلبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی نه از جمعی ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
اکنون با خواندن این شعر زیبا درنگ کنید و ببینید چه احساس نویی به شما دست داد؟
20. فرافُرماندیشی
یکی از موانع نویسندگان نوپا این است که میپندارند در آغاز نویسندگی مجبورند در چهارچوب اصول و قواعد از پیش کشف شدة نویسندگی حرکت کنند؛ درحالی که این اندیشه، کشندهترین قاتلِ استعداد نویسندگی است. برعکس، نوابغ، کسانیاند که قاعدهگریزند. یکی از نویسندگان میگوید: «نبوغ، قاعده برنمیدارد.» (21) نویسندهای این عبارت را از تولستوی نقل میکند که «باید را از پشت نام نویسنده بردارید» و بعد میگوید: «من به این اعتقاد دارم؛ یعنی در واقع چهل سال پیش، من این عبارت را خواندهام و با آن زندگی کردهام... . ادبیات در واقع در ذاتش، فراتر رفتن است، برای همین است که من همیشه با گونههای مختلف ادبیات درحالت صلح وآشتی زندگی کردهام.» (22)
«بیشتر نویسندگان، ابتدا نویسندگی را شروع کردهاند و بعد، آموختههای پیشین خود را با مطالعه فرمها و تئوریها تکمیل کردهاند. کسی بر اثر آشنایی با تئوریها لزوماً نویسنده خوب و توانایی نخواهد شد. مهم در نویسندگی و به ویژه در داستاننویسی، خوب و درست انتقال دادنِ مفاهیم و احساس است تا تکنیک و فرم. نویسندهای داریم مثل چخوف که از زیر بار تکنیک بارها فرار کرده؛ ولی کارهایش هنوز برای ما جالب است.» (23)
همچنین برخی از علاقهمندان به نویسندگی میپندارند که برای موفقیت در نویسندگی حتماً باید در رشته ادبیات، درس خوانده باشند؛ ولی تجربه نشان داده است که بیشتر نویسندگان موفق، رشتهشان ادبیات نبوده است. کورت وون گات میگوید: «علت موفقیت من این بود که فارغ التحصیل رشته ادبیات نبودم؛ بلکه در دانشگاه، شیمی میخواندم و در ضمن، نویسندگی هم میکردم. چیزهای خوبی هم مینوشتم. اگر ادبیات میخواندم، استادم نگاهی به داستانهای کوتاهم میانداخت و به خاطر استعدادم، از من تعریف و تمجید میکرد و بعد یادم میداد که چگونه افرادی نظیر جویس و همینگوی، عناصر داستان کوتاه را به کار میگرفتند؛ یعنی در واقع مرا وا میداشت تا با بزرگترین نویسندگان دوران رقابت کنم و بعد فاتحه نویسندگی من خوانده شد.» (24) پس نه در چارچوب قواعد بمانید و نه تسلیم ایده تخصصگرایی در ادبیات شوید.
از همان شروع نویسندگی، «باید»های تحمیلیِ مرسوم را در نویسندگی نادیده بگیرید تا بتوانید پیشتر بروید. البته «اطلاعداشتن از نظریههای جدید به طور کلی خوب است؛ ولی اسیرِ نظریهها شدن، قاتلِ استعداد است. درست است که ادبیات از تئوریها کمک میگیرد؛ ولی بالاتر از تئوریهاست. همین الان هم شما میتوانید یک شاهکار بیافرینید که در هیچ یک از این تئوریها نگنجد... . بیش از اینکه تئوریسینها بیایند یا محققینِ تئوری از شما ایراد بگیرند، شما خلّاقیت را ارج بنهید و شخصیتهایی خلق کنید که به حافظه ملّی سپرده شود... . یک سلسله محقق یا تئوریسین بودند که رویِ آثارِ موجود کار میکردند و آن را تئوریزه میکردند. بعدها مسئله دیکتاتوریِ منتقدان یا دیکتاتوریِ نظریهپردازان پیش آمد، مثل یک حزب، مرامنامه دادند که ادبیات باید این طور باشد. در واقع یک نوع دیکتاتوری، که شاعر یا نویسنده بیاجازه نتواند کار کند. ظاهراً قضیه این است که محقق یا نظریهپرداز در واقع از خودِ ادبیاتِ جاری تغذیه میکند و لذا تئوری نمیتواند جلوتر از ادبیات و پیشپیشْ برود. نتیجه پیشپیشرفتن، بنبستهایی است که به وجود میآید... . شما میتوانید پس از انجامِ کارتان، آخرین نظریههای ادبی را بخوانید و کارتان را ویرایش کنید، نه اینکه تئوریها مانعی بر سر راهِ خلّاقیتتان شوند.» (25)
فاکنر میگوید: «در کار نویسندگی، هیچ شیوه مکانیکی و لایتغیری وجود ندارد. در اینجا راه میانبری وجود ندارد. اگر نویسندگان جوان ما در کارشان از قاعده و نظریه خاصی پیروی کنند، حماقت کردهاند. از اشتباهاتت درس بگیر. مردم فقط از طریق خطاهاشان چیز یاد میگیرند. هنرمندِ خوب، همواره درصدد است تا از پیشکسوتها جلو بیفتد... . از یک نظر وقتی شیوههای تکنیکی و فنی در کار دخالت نمیکنند، کار نوشتن، آسانتر هم میشود. تکنیک، نمایانگر مهارت و هنرنمایی نویسنده است. نویسنده باید دارای قوه قضاوت عینی در مورد اثرش باشد.» (26)
میلتن لوماسگ هم میگوید: «یادتان باشد که نویسندگی، شیوه مشخصی ندارد. هرچه هست، شیوه شماست و بس.» (27) به همین سبب هم «باید یادتان باشد که در کار نویسندگی، جادههای زیادی به موفقیت منتهی میشود و به لحاظ روانی، خوب نیست که نویسندهای همیشه از شیوه کار خود تمجید، و روش کار دیگران را تقبیح کند.» (28) گی تالس میگوید: «به نظر من رمز موفقیت نویسندگان به اصطلاح موفق، تواضع است.» (29)
21. ساده، صریح و روشننویسی
هیچ نویسندهای مجبور نیست به گونهای بنویسد که همه، نوشتههای او را بفهمند؛ چون چنین چیزی ممکن نیست؛ اما هر نویسندهای باید پیش از شروع به نوشتن، مخاطبان مورد نظر خود را مشخّص کند و آنگاه با توجّه به ذهنیت، درک، تحصیلات و عقلانیتِ آنان به گونهای بنویسد که آن مخاطبان خاصش خوب بفهمند و درک کنند. البته اگر مخاطب خاصِ نویسندهای عموم مردم باشند، باید به گونهای بنویسد که بیشتر مردمِ اهل مطالعه بفهمند.
درباره اقبال لاهوری، نویسنده مشهور پاکستانی، نوشتهاند که «اقبال سعی داشت ساده، صریح و روشن با مردم کمسواد و معمولی ارتباط برقرارکند»؛ (30) یعنی گستره وسیعِ مخاطبانش را در نظر میگرفت و برای آنان مینوشت.
پیچیده و مغلقنویسی به گونهای که حتی مخاطبانِ خاصّمان هم با نوشتهمان ارتباط برقرار نکنند و آن را نفهمند، نوعی نقض غرض است؛ چون هدف از نوشتن، برقراری ارتباط با آنان است، وگرنه چه لزومی به نوشتن بود؟ آسیموف میگوید: «میکوشم تا صرفاً ساده بنویسم و خوشاقبالی من این است که چنان واضح میاندیشم که نوشتهام همچون اندیشهام به شکلی رضایتبخش در میآید.» (31)
دشوارنویسی باعث بیتوجّهی مخاطبان به نوشته میشود. درباره اوحد الدّین محمد انوری، یکی از بزرگترین شاعران قصیدهسرای ایران، نوشتهاند که «وی در قصیدهسازی و غزلسرایی توانا بوده است؛ ولی به علّتِ دشواریِ فهمِ اشعارش، کسی به اشعار او توجّه لازم نمیکند.» (32) البته سادگی نوشته، غیر از سطحیبودنِ آن است.
سادگی و روانی اثر، تأثیر خوبی بر خواننده میگذارد. فخرالدین اسعد گرگانی، از شاعران قرن پنجم و معاصر سلطان طغرل سلجوقی «به علوم دینی و حکمت آشنا بود. اشعار او بسیار روان و ساده است و خواننده احساس میکند که شاعر، حقِّ او را ادا کرده و همین باعث اعتبار او گشته است.» (33)
زبان شعر فریدون مشیری نیز زبانی ساده است؛ به گونهای که برای بسیاری از مخاطبان، قابل فهم است. از آثار او میتوان تشنه طوفان، گناه دریا، ابر و کوچه، ابر، بهار را باور کن، و پرواز با خورشید را نام برد. «اشعار دهخدا نیز ساده و واجد شیوهای تازه و دلنشین است. درباره همینگوی نوشتهاند که سادگی نثر وی به گونهای بود که به قول ویلیام فاکنر، خواننده، نیازی به مراجعه به کتاب لغت نداشت و شاید این نکته، همان کلید حل معمای ترجمه فراوان و گاهی تکراریِ آثار همینگوی در کشور خودمان باشد.» (34)
22. مختصرنویسی
از قدیم گفتهاند که «کم گوی وگزیده گوی چون درّ» و زمانه ما بیش از هر زمان دیگری به این گزیدهگویی محتاج است. در عصر ما - که عصر انفجار اطلاعات است - نوشتههای زیادی، خوانده نمیشود؛ بلکه برای سبزیپیچکردن (!) و دیگر کاربردهای غیرمطالعاتی استفاده میشود؛ چرا که خوانندگان حوصله خواندنِ مطالب بسیار طولانی و توضیحات اضافی و بیفایده را ندارند و از این رو اورهان پاموک مینویسد: «تلاش برای توضیحِ همه چیز، نوعی بلاهت است.» (35) آلفرد کورن میگوید: «سعی کن عادت کنی موجز بنویسی.» (36) مختصرنویسی هم امری نسبی است و نمیتوان معیاری دقیق برایش تعیین كرد و به نسبتِ موضوعاتِ مختلف، متفاوت میشود.
البته فقط چنین نیست که عدهای مطالب بیفایده بنویسند، کسانی هم هستند که به مطالعه مطالبی میپردازند که هیچ فایدهای به حالشان ندارد و فقط وقت آنها را تلف میکند و فهمیدنِ اینکه دانستنِ همه چیز لازم نیست، پختگی و تجربه ویژهای میطلبد؛ از اینرو رنه کوتی مینویسد: «عمری تلف کردم تا بفهمم فهمیدنِ همه چیز لازم نیست.»
پینوشـــــــــــــتها:
(1). فن داستاننویسی، ص267.
(2). الفبای قصهنویسی، ج1، ص46.
(3). بر ساحل سخن، ص183.
(4). برای اطلاعات بیشتر ر. ك: پرورش خلّاقیت، بیژن علیپور و علی شمیسا.
(5). راه هنرمند، ص176.
(6). پرورش خلّاقیت، ص137و138.
(7). همان، ص138 (با اندکی تغییر).
(8). همان، ص139و140.
(9). هر اتاقی مرکز جهان است، ص186.
(10). هنر نویسندگی خلّاق، ص13.
(11). بر ساحل سخن، ص171، به نقل از: صور خیال در شعر فارسی، ص 151، آگاه، 1358.
(12). زندگینامه معروفترین نویسندگان و شعرای جهان، ص13 (با اندکی تغییر).
(13). اگر قره قاچ نبود، محمد بهمنبیگی.
(14). بر ساحل سخن، ص191.
(15). الفبای قصهنویسی، ج1، ص56و57.
(16). همان، ج1، ص111.
(17). زندگینامه معروفترین نویسندگان و شعرای جهان، ص 58 (با اندکی اضافات).
(18). همان، ص46.
(19). همان:ص48.
(20). درباره شیوه نویسندگیِ یکی از نویسندگان نوشتهاند که «شیوه او نگرش به ابعاد موضوع از زاویههای مختلف است. او با نوع نگاه کردن و تصویرکردنی - که به تکنیکِ سینما نزدیکی دارد - میکوشد حس را به مدد تمثیل، تصویر کند»: نویسندگان پیشرو ایران، محمدعلی سپانلو، ص112.
(21). همان، ص31 (به نقل از: کتاب امروز، كریم امامی، 1353.
(22). هر اتاقی مرکز جهان است، ص157.
(23). اقتباس از: همان، ص136و137.
(24). فن داستاننویسی، ص19.
(25). هر اتاقی مرکز جهان است، ص183-185 (با اندکی تصرف).
(26). از روی دست رماننویس، ص59و60 (با تلخیص).
(27). فن داستاننویسی، ص16.
(28). همان، ص17.
(29). همان، ص27.
(30). زندگینامه معروفترین نویسندگان و شعرای جهان، ص15.
(31). www.daneshju.ir به نقل از: ranginnama.blogfa.com
(32). زندگینامه معروفترین نویسندگان و شعرای جهان، ص16.
(33). همان، ص53.
(34). از روی دست رماننویس، ص132.
(35). مقاله «درد ِنوشتن»، ترجمه صفدر تقی زاده.
(36). فن داستان نویسی، ص26.