رازهای موفقیت در نویسندگی (4)

بخش چهارم

نوآوری وخلّاقیت

‏خلّاقیت، نوآفرینی است، نه بازآفرینی. انسانهای خلّاق از خود می‏پرسند که از چند راه می‏توانم به این مسئله بنگرم؟ چگونه می‏توانم راه جدیدی را برای نگرشی نو بیابم؟ از چند روش می‏توانم برای حل این مسئله استفاده کنم؟ چنین خلّاقانی، پاسخهایی متفاوت، نامتعارف و بی‏پیشینه می‏یابند. آنان نه فقط راه‏های مشهور برای حل یک مسئله، بلکه همه راه‏های ممکن برای حل آن را می‏کاوند. آنان می‏توانند حتی بدون توجه به اندیشه‏های پیشین، راه‏های جدیدی را برای اندیشیدن بیافرینند؛ راه‏هایی که منحصر به خود آنان است و تقلیدی از روشهای مجرّب گذشته نیست.

اگر ما همواره مانند گذشته بیندیشیم، معمولاً به همان نتایج به دست آمده درگذشته می‏رسیم و این نتایج هم به مرور زمان، کهنه و نا‏دلپذیر می‏شوند و در هماوردی با دستاوردهای اندیشه‏های رقیب از میدانِ کارآیی بیرون می‏روند. ما باید تواناییِ سرشار ِخود را در تولید ایده‏های متنوّع و احتمالات پایان‏ناپذیر شکوفا کنیم و از اندیشه بازآفرینی به آفرینشگری منتقل شویم و برای این جهشِ شوق‏انگیز، باید به هر چیزی از زوایای مختلف بنگریم؛ نه از زاویه یا زوایای معروف و مألوف پیشین. با هر نگاه از زاویه‏ای جدید، به جنبه‏ای از جنبه‏های یک چیز پی می‏بریم و به شناخت بهتر و ژرف‏تری از آن می‏رسیم که با نگاه‏های تکراری و رایج نمی‏توان به آن فهم و شناخت رسید.

‏آپدایک می‏گوید: «هنرمند، چیزی را در این جهان خلق می‏کند که قبلاً وجود نداشته است و البته این کار را بدون نابودکردن چیزی انجام می‏دهد. هنوز هم فکر می‏کنم جادوی اصلی و اساس لذت هنر در همین است.» (1)

‏«هنرمند باید عمیق‏تر از دیگران ببیند، عمیق‏تر بشنود، عمیق‏تر احساس، لمس، درک و فهم کند؛ راه‏های نپیموده را برود و از زاویه‏ای که پیش از او کمتر به موضوع و ماده کارش نگریسته شده است به آن نگاه کند. تنها در آن صورت است که می‏تواند چیزی تازه از درون هستی، خود و طبیعت استخراج کند که پیش از آن استخراج نشده است... . او نباید هیچ چیز را طبیعی و تکراری بینگارد؛ باید به هر کس و پدیده‏ای چنان نگاه کند که گویی برای اولین بار است آن را می‏بیند... و این دیدن را از طریق قرار گرفتن در متن حادثه و درآمیختن با آن، عمق ببخشد. آن‏گاه است که در میان همین جریانها و پدیده‏های- از نظر دیگران - معمولیِ زندگی، چیزهایی خواهد دید و کشف خواهد کرد که بقیه، متوجه آن نشده‏اند.» (2) در نوشته‏های چنین نویسنده‏ای، تازگی و طراوت را می‏توان به وضوح دید. «هنگامی که بوی طراوت و تازگی در یک نوشته انتشار یابد، خواننده از برخی کاستیهای آن چشم‏پوشی می‏کند. همواره خوانندگان به نوگرایی صحیح و اصولی بها می‏دهند و رنجهای یک پژوهنده تکاپوگر و نویسنده مبتکر را ارج می‏نهند.» (3)

الف. ویژگیهای نویسندگان خلّاق و نوآور

‏ نویسندگان خلّاق از منظر ما، معمولاً ویژگیهای متنوعی دارند که منحصر به عرصه نویسندگی‏شان نمی‏شود؛ بلکه تمام ابعاد زندگی‏شان را پوشش می‏دهد؛ در ادامه به برخی از این ویژگیها اشاره می‏شود:

1. نوآوری و دوستدار زندگی

‏ نویسندگان خلّاق، انسانهایی نوآور، دوستدار زندگی و مظاهر آن و پذیرنده واقعیتهای زندگی‏اند؛ قدرت لذّت بردن از همه واقعیتها را دارند؛ توقعاتشان معقول است و اهل شکایت نیستند؛ دلشادند؛ وقت را غنیمت می‏شمارند و احساس هیجان عجیبی به رسالتشان دارند؛ از تلاش برای تحوّل لذت می‏برند.

2. کنجکاوی و افزون‏طلبی علمی

‏نویسندگان موفّق کنجکاوند؛ افزون‏طلبی علمی دارند؛ امّا به حدِّ تواناییِ خود واقف‏اند؛ در عینِ تلاش برای رسیدن به اهدافشان، از اهداف خود رهایند و به اهداف خود وابسته نیستند و در فضای «رهایی» تنفس می‏کنند؛ در بزرگراه دانش، خط پایانی برای خود نمی‏بینند؛ خود را از تحسین و برتری‏طلبی بی‏نیاز می‏بینند؛ بیشتر یادگیرنده‏اند تا یاددهنده؛ شکارچی ماهرِ فرصتها هستند؛ در پیگیری علایق و کشف اطلاعات، از پرسش و کاوش، واهمه‏ای ندارند و خودشان را دوست دارند.

3. خوش‏خو و دارای انگیزۀ رشد

‏نویسندگان پیشرو، با خود، خوشخویند و همۀ لحظات زندگی خود را دوست داشته، انگیزه رشد دارند و در نتیجه از تمام لحظات زندگی خود به خوبی استفاده می‏کنند؛ پرانرژی‏اند و به خواب کمتری نیاز دارند؛ هیجان زندگی، آنان را فعّال و سالم نگه می‏دارد. آنان اعجازگر لحظه حال و عاشق کار و زندگی‏اند و با کسالت و افسردگی بیگانه‏اند و بلکه در هر انجمنی حضور بیابند، افسردگی و کسالت را می‏زدایند. همچنین موقعیت‏شناس و موقعیت‏سازند و هر رویدادی را به فرصتی تبدیل می‏كنند.

‏4. نقدپذیری و صداقت در ابراز نظر

نویسندگان خلّاق از شکست نمی‏ترسند و آن را پلی برای پیروزی می‏سازند؛ واجد ارزشهای درون‏زا و از قضاوتهای دیگران رهایند و از این جهت نفوذناپذیرند؛ آزمونگر بسیاری از مسائلِ زندگی‏اند و شادیِ پرکارانه‏ای دارند. آنان در ابراز نظر، صادق‏اند و دیگرپذیریِ صادقانه‏ای دارند و ویژگیهای شخصیتیِ تعالی‏بخش را در خود پرورش می‏دهند.

‏5. انسجام فکری و نظم در امور

نویسندگان خلّاق، فکری منسجم دارند؛ اما از قالبهای محدودکننده فکری رهایند؛ قائل به حقّ انتخاب برای همه‏اند؛ تحکّم‏گریزند؛ منظم و نظیف‏اند؛ اما در نظم و نظافت، وسواسی نیستند؛ زندگی واقع‏بینانه‏ای دارند؛ شرایط تغییرناپذیر را می‏پذیرند؛ فکر و تخیّلِ شخصیِ خلّاقانه‏ای دارند؛ اعمالشان، صحیح اما فرادستوری و مبتنی بر تشخیص خودشان است.

‏6. استفاده از تمامی لحظات زندگی

آنان در لحظۀ حال، زندگی می‏کنند؛ عاشقِ تجربه ناشناخته‏ها هستند و به دور از انتظارهای راکد، از تمامی لحظات زمانِ حال، لذّت می‏برند؛ لذّتِ زمانِ حال را به آینده مبهم و نیامده موکول نمی‏کنند و در نتیجه، سرگرم دستاوردهای لحظه جاودانیِ اکنون‏اند.

7. عدم نیاز به تأیید و رأی دیگران نسبت به خودشان

آنان از تأیید دیگران بی‏نیازند؛ بدون تأیید و تحسین دیگران هم قادر به انجام وظایف خودند؛ از آرایِ دیگران درباره خودشان فارغ‏اند؛ با قطب‏نمای هدایتگرِ درونشان حرکت می‏کنند و به ارزشیابی دیگران وقعی نمی‏نهند؛ صراحت صادقانه‏ای دارند؛ فاقد امیال افراطی و آمال نامعقول‏اند؛ قادر به عمل بر اساس خواسته‏های درونی خودند.

‏8. استقلال داشتن و دوری از وابستگی و روابط

آنان مستقل‏ و از علاقه هر کس بی‏نیازند؛ در عینِ وفاداری و علاقه‏مندی به خانواده و دوستان و دیگر انسانها، مستقل بودن را از وابستگی در روابط، برتر می‏دانند؛ ارزشهای خویش را به دیگران تحمیل نمی‏کنند؛ به خلوت خود بسیار ارج می‏نهند و در حفظ آزادی خود مصرّند؛ وابستگی زیانبارِ خود و دیگران را برنمی‏تابند و دوست دارند که هر کس خودش باشد و مستقل.

‏9. داشتن روحیه‏ای شاد و شادی‏آفرین

نویسندگان موفّق شاد و شادی آفرین‏اند؛ خشک و عبوس نیستند؛ دوستدارِ نظم پریشان و طبیعی‏اند، نه نظم دستوری. شوخیِ غیرخصمانه و ناکینه‏توزانه‏ای دارند و بامردم می‏خندند، نه به مردم؛ گاه به اراده خود انتخاب می‏کنند، حتی اگر مخالف رأی همه باشد؛ قادر به نادیده انگاشتن مقرّرات بی‏فایده، به ویژه درباره نویسندگی‏اند؛ عاری از تظاهرند و برخورد معقولی با رسوم جامعه دارند؛ دید نافذی به رفتار دیگران دارند؛ مشکلات توان‏فرسا آنان را از پا درنمی‏آورد؛ به خود بصیرت دارند؛ ذکاوت و فراستی دارند که اغلب می‏توانند منظور دیگران را از رفتارشان دریابند.

‏10. دوستدار طبیعت

نویسندگان خلّاق به طبیعت به دیده اعجاز می‏نگرند و آن را ارج می‏نهند و دوستدار طبیعت بکرند؛ عاشق مظاهر طبیعت‏اند؛ طبیعی وغیرتصنّعی‏اند؛ با خدا و دنیا آشتی‏اند و قادر به زندگی انسانی‏اند؛ حتی به کهنه‏ها و یکنواختیهای تکراری برای دیگران هم ارج می‏نهند و به آنها به گونه‏ای دیگر می‏نگرند؛ درخطّ مقدم جبهه تحوّل اجتماعی‏اند، در عین حال، راحت و بی‏مشغلۀ ذهنی می‏خوابند؛ چرا که قادر به ایجاد تغییرات مثبت‏اند بدون اینکه درگیر مبارزات بیهوده شوند.

‏11. حافظ سلامتی روح و جان خود

آنان در برابر بیماریها تسلیم نمی‏شوند؛ حافظ سلامتی خود هستند؛ تغذیه خوبی دارند‏؛ ورزش می‏کنند؛ با روش زندگی آشنایند و دوستدار «خوب زندگی کردن»اند؛ کاملاً مثبت، سازنده و باصداقت‏اند؛ دروغ را تحریف واقعیت شخصیت خود می‏دانند؛ بی‏مکر و ریا همیشه بیانگر واقعیتها هستند؛ اهل ملامت نیستند؛ از درون هدایت می‏شوند و در هدایت خود، مسئولیت‏پذیرند و چون پرکارند، فرصت سرزنش دیگران را ندارند.

12. حافظ ارزشهای فرافردی

نویسندگان کارآمد‏ ارزشهای فرافردی و متعلّق به بشریت دارند؛ خود را جزئی از کلّ بشریت می‏دانند؛ قهرمان‏ناپرست‏اند و از شخصیتها بت نمی‏سازند؛ دارای تفکّر «برنده- برنده» هستند و سخت سرگرمِ بودن و زیستن‏اند؛ با مسائل و مشکلات، برخوردی درست دارند و به نحوه برخورد با مسائل پیشِ رویشان در زندگی حساس‏اند و سازنده و شکوفاگرِ خود و دیگران‏اند.

‏هرکدام از نویسندگان خلّاق، کمابیش، از این ویژگیها (4) برخوردارند، و تقویت مجموعه این صفات درخود، به علاوه ویژگیهای دیگری که دراینجا بیان نشده، می‏تواند نویسنده‏ای اَبَرخلّاق و تاریخ‏ساز پدید آورد.

‏ازآنجا که مردم، دشمن چیزی‏اند که نمی‏دانند، با نوآوران نیز به طور طبیعی، دست به گریبان می‏شوند. فئودور داستایوسکی می‏گوید: «گامی تازه برداشتن، کلامی تازه گفتن، این است آنچه مردم از آن می‏هراسند.» (5)

به عقیده بعضی، برخی از نویسندگان نوآور چنان‏اند که قابل تقلید نیستند و این شگفت‏انگیز است. فرانسوا رنه شاتو بریان می‏نویسد: «نویسنده نوآور، آن نیست که از تقلید دیگران سر باز می‏زند؛ بلکه آن است که هیچ‏کس نمی‏تواند از او تقلید کند.»

ب. راهکارهای خلّاقیت

راهکارهای خلّاقیت بسیارند؛ اما در اینجا به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:

1. بزرگ‏سازی

‏متن یک سخنرانی 5 دقیقه‏ای را بخوانید و سپس در آن تفکر کنید و به اندازه 5 دقیقه دیگر، مطلب از خودتان به آن بیفزایید؛ به گونه‏ای که با نگاه به آن [سخنرانی 5 دقیقه‏ای] از زاویه جدید، زوایای ناگفته آن را کاویده و تکمیل کرده باشید و بنویسید.

به نظر شما چه سخن دیگری درباره فلان مطلب - که فلان نویسنده نوشته است- می‏توان گفت؟

به نظر شما چه نکات دیگری می‏توان بر تفسیرهای این آیه افزود که پذیرفتنی هم باشد؟

2. کوچک‏سازی

از زاویه دید خودِ شما، کدام‏یک از مطالب این مقاله یا این جمله قابل حذف است (خواه از جهت قالب مقاله و جمله، و خواه از لحاظ محتوایی)؟چه مطلبی بهتر، معقول‏تر، مطلوب‏تر و رساتر است و می‏توان جایگزین مطالب قبلی كرد؟

3. جانشینی

‏یک داستان کوتاه یا رمان بخوانید و بعد فکر کنید اگر شما به جای قهرمان این داستان یا رمان بودید، چگونه نقشی ایفا می‏کردید و با دیگر شخصیتها و حوادث داستان چگونه برخورد می‏کردید و با بودنِ شما در این داستان، دوست داشتید داستان یا رمان، چه ساختار جدیدی پیدا کند؛ همان ساختار جدید را روی شخصیتها، حوادث، صحنه‏ها و کل رمان یا داستان کوتاه اعمال كنید. اگر شما به جای فلان شخصیت دداستانی بودید، چه می‏کردید؟ بنویسید!

4. احتمال‏سنجی

‏این نویسنده، اگر این مطلب را این‏گونه که شما الآن می‏نویسید، نوشته بود، بهتر نبود؟

5. تعدیل

‏مطلبی را از نویسنده‏ای بخوانید و با بررسی استدلالهای او، استدلالهایش را به وضوحِ هرچه بیشتر تبیین كنید، یا استدلالهای قوی‏تری برای مطلب مورد نظر نویسنده بیاورید، یا با استدلالهای زیباتر و متقن‏تری نظر آن نویسنده را نقد کنید.

6. تبیین ذوقی

‏اگر مطلبی را که می‏خوانید، به نظر شما بسیار زیباست، بنویسید که چرا از نظر شما زیباست؟ دلایل زیبایی‏شناسانه خود را بنویسید و اگر نازیباست نیز چرایی‏اش را بنویسید.

7. تلخیص و تکمیل

متنی را بخوانید و از خود بپرسید که «آیا بهتر نبود نویسنده، مطلب را این قدر طول و تفصیل نمی‏داد؟» حالا شما مطلب او را تلخیص و در عینِ حال، از جنبه محتوایی تکمیل کنید و به عنوان یک مطلب جدید ارائه كنید با استناد به اینکه در اصل مطلب، تغییر و تصرّف كرده‏اید.

8. زیباسازی

جمله‏ای را بخوانید و سعی کنید ببینید می‏توانید همان مفهوم را با واژه‏ها و جملاتی زیباتر، رساتر و پذیرفتنی‏تر بیان كنید؟

9. تغییر

‏اگر شما با نویسنده‏ای از نظر اعتقادی مخالفید، مطالبش را با تغییر وتصرف، متناسب با عقاید خودتان درآورید و بنویسید.

10. ا‏‏قتباس

با دقت، مطالبی را از نویسنده‏ای بخوانید و کلیات آن را به خاطر بسپارید. اکنون آن را کنار بگذارید و از زاویه نگاه خود، و با تفسیر و برداشت شخصی خود، مطلبی را با همان حال و هوا امّا جوشیده از قلم و ذهن خود بنویسید که شاید نظیر همان مطلب باشد؛ ولی از خودتان.

11. تلاقی

به مکانهای مختلف طبیعی، صحرا، دریا، دشت، آبشار و... بروید و به جاذبه‏های بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی و نیز افکاری که بر اثر ملاقات با طبیعت به ذهنتان می‏آید، دقت کنید، بیندیشید و سعی کنید احساس و افکارتان را بنویسید.

12. پرسشگری

اگر در حل مسأله‏ای از مسائل زندگی مانده‏اید یا مایلید درباره آن مطلب بنویسید، ابتدا آن را به صورت یک سؤال کلی درآورید و سپس با نگاه به این مسأله و سؤال کلی، از زوایای مختلف، به تفکر در ابعاد‏ گوناگون آن بپردازید و پرسشهای جزئی‏تری (ازقبیلِ چرا؟ چه موقع؟ چه کسی یا کسانی؟ چگونه؟ چه استفاده‏های دیگری؟ و...) مطرح کنید و با تقویت قدرت تصویرسازی ذهنی، پاسخهایی به آن سؤالات بدهید و بعد مجموعه پرسشها و پاسخهایتان را به طور منظم و منسجم، از نو ساماندهی کنید و با مطالعات خود در زمینه‏های مرتبط با آن پرسشها و پاسخها، مقاله‏ای کوتاه تألیف كنید.

13. نوچینی

‏انسان به طور طبیعی، تنوّع‏طلب بوده، از یکنواختی ناخرسند است و دوست دارد با دستکاری در پدیده‏ها، پدیده‏های جدیدی خلق کند یا به ترکیب جدیدی برسد. می‏توانید با پدیدآوردن دگرگونی در نظم و ترتیب پدیده‏ها و ایجاد چینشی نو، تغییرات خاصی را پدید آورید و نتایج‏، افکار واحساسات ناشی از آن را بنویسید. «به عنوانِ فردی خلّاق باید تغییر نظم و ترتیب برای شما به صورت عادت درآید و در هر حرکت، احساس و رفتار، تغییرات مختلف را بررسی و بهترین نوع تغییر را اعمال کنید.» (6)

«یک نویسنده با جابه‏جاکردن شخصیتهای داستان می‏تواند از یک داستان کسالت‏آور، داستانی هیجان‏انگیز بسازد. در بحث نظم و ترتیب، این قاعده را در نظر بگیرید که «اگر جای علت و معلول را عوض کنیم، چه می‏شود؟»؛ مثلاً به جای اینکه بگویید: «چون موفق نیستم، آدم بداخلّاق و عبوسی هستم - که قضاوتی غیرمنطقی است - بگویید: «چون بداخلّاق و عبوس هستم، موفق نیستم.» برخی با عوض‏کردن علت و معلول، و درگیرکردن خود با افکار غیرمنطقی، خود را فریب می‏دهند. شما با تغییر صحیح در جایگاه علت و معلول، می‏توانید نتایج را بررسی کنید و بهانه نوشتن خود قرار دهید.» (7)

14. وارونه و معکوس کردن

در این راهکار، شما هر چیز را وارونه در نظر می‏گیرید، بالا را پایین و پایین را بالا تصور می‏کنید، نقشها را معکوس در نظر می‏آورید، می‏توانید فیلمی آموزنده را ببینید و بعد با عوض‏کردن نقش بازیگران در ذهنتان، نتیجه این تصوّر را بنویسید. همچنین می‏توانید از قاعده تضاد استفاده کنید. شب را روز تصوّر کنید و روز را شب، سیاه را سفید و سفید را سیاه، فریاد را در سالن مطالعه و سکوت را در اوج درد تصورکنید و آن‏گاه آنچه را به ذهنتان می‏رسد بنویسید و این‏گونه عمل‏کردن و تصویرسازی را بهانه‏ای برای تمرین نویسندگی قرار دهید.

15. تجزیه و تحلیل (سنتز)

افکار را با هم ترکیب کنید و ببینید چه نتیجه‏ای به دست می‏آید. با افزودن یک شخصیت به این داستان و دادن نقش ویژه به او، نتیجه داستان به کجا می‏انجامد؟ «بیشتر ایده‏ها ترکیبی از ایده‏های دیگر یا شکلِ تغییریافته آنهاست. به همین علت است که ادّعا می‏شود تجزیه و تحلیل (سنتز)، یکی از ثمربخش‏ترین مراحل خلّاقیت است. هر چه بیشتر تجزیه و تحلیل کنیم، می‏توانیم به ترکیبات بهتری دست یابیم. احتمال بیشتری وجود دارد که اجزایی را بیابیم که با ترکیبِ آنها با یکدیگر و تبدیل به ایده‏های جدید، راه حل مطلوب را پیدا کنیم.» (8) حتی شما می‏توانید موضوعاتِ به ظاهر نامربوط به همدیگر را ترکیب کنید تا نتیجه‏ای را ببینید که دیگران نمی‏توانند ببینند. داوینچی با ایجاد رابطه بین صدای زنگ و سنگی که در آب می‏افتد، توانست کشف کند که صدا مثل موج حرکت می‏کند.

16. جزئی‏نگری

‏«ادبیات از جزئیات آغاز می‏کند و تمام زیبایی‏اش هم در همین جزئی‏نگریهایش نهفته است.» (9) ایزابل زیگلر می‏نویسد: «نویسنده اگر فاقد توجه خاص به جزئیات است، باید آن را به دست آورد.» (10) جزئی‏نگری سبب توجه ژرف‏تر و خلّاقیت بیشتر می‏شود.

17. جان‏بخشی به طبیعت

یکی ازشیوه‏های تازگی، طراوت و لذت‏بخشیِ نوشته، جان‏بخشی به طبیعت و اشیاست؛ به این صورت که اشیای بی‏جان را موجود زنده و انسان‏واره تلقی کنیم و زبان حال آدمی را از زبان آن شیء بی‏زبان به زبان و قلم بیاوریم.

‏محمدرضا شفیعی کدکنی می‏نویسد: «یکی از زیباترین صور خیال، تصرفی است که ذهن نویسنده در اشیا و عناصر بی‏جانِ طبیعت می‏کند و از رهگذر نیروی تخیل خویش، به آنها حرکت و جنبش می‏بخشد و در نتیجه، هنگامی که از دریچه چشم او به طبیعت و اشیا می‏نگریم، همه چیز در برابر ما سرشار از زندگی، حیات و حرکت است.» (11)

‏جان اشتاین بک، نویسنده آمریکایی، به زادگاه خویش، کالیفرنیا، خیلی علاقه داشت و شهرها، دهکده‏ها، کوه‏ها و رودخانه‏های کالیفرنیا را به طور مفصّل در آثار و نوشته‏های خود توصیف می‏کرد و با استفاده از تجربیات تلخ و شیرینی که از آن مناطق در زندگی خود اندوخته بود، با توانایی خاصّی لحظه‏های پرفراز و نشیب زندگی محرومان و رنجدیدگان را با طراوت و نشاط ویژه‏ای به تصویر می‏کشید.

‏درباره آثار وی گفته‏اند که «نوشته‏های او جنبه شاعری دارد و مانند نقاش ماهری است که در نوشته‏های خاموش خویش به صحنه‏های طبیعت، جان می‏بخشد. ازجمله آثار او می‏توان به مراتع بهشتی، به خدایی ناشناخته، درّه دراز، خوشه‏های خشم، موشها و آدمها، شب تاریک، بمبها را رها کنید، ماه پنهان است، تابستان نارضایی ما اشاره کرد.» (12)

اکنون به یک نمونه از جان‏بخشی به اشیا و طبیعت، نگاهی می‏افکنیم:

‏«سال سختی بود. آسمان، بی‏ابر و بی‏باران شده بود. هربامداد، خورشید، بی‏رحمانه می‏تابید. هر شامگاه، ماه بی‏شرم می‏درخشید. مردم ایل از خنده ستارگان به جان آمده بودند. گریه ابر می‏خواستند، از روشنایی ماه و آفتاب بیزار بودند، ابر می‏خواستند، ابر تیره و تار، ابر ظلمانی و سنگین و پیچان، ابر جواهرریز و گوهرزا... .» (13)

هما‏ن‏گونه که می‏بینیم بی‏رحم و بی‏شرم بودن، خندیدن و گریستن از حالات انسانی است که نویسنده به خورشید، ماه، ستارگان و ابر نسبت داده است و درنتیجه؛ تازگی، طراوت و روح دیگری به نوشته بخشیده است.

‏گاهی نیز به انسان‏انگاریِ حیوانات و گیاهان و نباتات و جمادات می‏پردازند و از زبان آنها حالات درونی، افکار و رفتارهای آدمی را بیان می‏کنند که به نوشته، لطافت و جذّابیت ویژه‏ای می‏بخشد؛ مثل برخی از قصه‏های کلیله و دمنه و یکصد قصه از تولستوی و نوشته‏های دیگری از این دست. (14)

18. خوش‏آهنگی و خوش‏تراشی نوشته

‏کلمات یک متن باید به گونه‏ای کنار هم قرار گیرند که صدای خواننده، بی‏اختیار به جنبش و تحرک بیاید و گاه زیر و گاهی زبر شود. البته نوع نوشته و موضوع و سبک آن در گزینش این آهنگ، بسیار نقش دارد؛ مثلاً برای نوشته‏های عارفانه و عاشقانه باید آهنگی نرم و لطیف و برای نوشته‏های حماسی باید از آهنگی هیجان‏انگیز و شورآفرین بهره جست.

خوش‏آهنگی‏، خوش‏تراشی و دلنشینیِ یک نوشته، در گرو آشنایی وسیع با لغات، ترکیبات و تعبیرات ادبیِ متنوّع است. «خواندن زیاد و حفظ شعرهای خوب، باعث زیبایی و غنای نثر شما می‏شود و به طور غریزی، با ارزشهای تصویری و موسیقایی کلمات، همخوانی و ناهماهنگی حروف و واژه‏ها با هم و نظایر اینها، بهتر و عمیق‏تر آشنا می‏شوید. این کار، دایره لغات ذخیره شده را در ذهن شما وسعت می‏بخشد، خیال شما را امکان پرواز بیشتر می‏دهد احساسات شما را تلطیف می‏کند، روانیِ خاصی به ذهن و قلم شما برای بیان مقصود می‏دهد و... .» (15)

«در ادبیات، تنها وسیله انتقال فکر و احساس، کلمات هستند. نویسنده - اگرمسلط بر زبان باشد - در به کارگیری هر کلمه، ترکیب، تعبیر، تشبیه، حرف اضافه، حرف ربط و... و حتی هر علامت نگارشی، منظوری خاص دارد. او به وسیله هر یک از این انتخابها می‏خواهد فکر، احساس یا تصویر خاصی را به خواننده اثرش منتقل کند. هر کلمه، بار عاطفی و احساسیِ خاصی دارد.» (16) نوشته‏اند که قاآنی از شعرایی است که زیاد لغت می‏دانسته و در اشعار خود - که از نظر توصیف بسیار غنی است، به کار می‏برده و این، خود، تسلطِ او را بر لغات کاملاً آشکار كرده است. (17)

مهدی سهیلی، شاعر معاصر ایرانی، «با قدرتی خاص، کلمات خوش‏تراش را در قالب سخن ریخته است و به این سبب، زبان شعر او در میان شاعران، زبانی ممتازاست. او 37 جلد، آثار دارد. از آثارش می‏توان اشک مهتاب، طلوع محمد، عقاب، لحظه‏ها، صحنه‏ها و در خاطر منی را نام برد.» (18)

وی در شعری دل‏انگیز با عنوان «شاعر کیست؟» چنین می‏گوید:

شاعر، آن است که شعر از دل او برخیزد                       برگ و بار غم شعر از گل او برخیزد

دردمندی‏ست که چون لب بگشاید به سخن                    نغمه سوختگان از دل او برخیزد

گل برآرد ز گلـستــان سخن در بر جمــع‏                   عطر عشق و هنر از محفل او برخیزد

سفر او سفر جذبه و عشق است و مدام                         ‏‏شور صد قافله از منزل او برخیزد

بذر اندیشه چو پاشد به در و دشت خیال                       خوشه‏های هنر از حاصل او برخیزد

اوست دریای معانی که به هر موج کلام                        صد هزاران صدف از ساحل او برخیزد

دلبر است آنکه به جان شعله زند وقت نگاه‏                    شاعر آن است که شعر از دل او برخیزد

‏درباره شکسپیر نوشته‏اند که «حُسن نمایشنامه‏هایش، بیشتر در این است که شاعرانه نوشته و جملاتش بسیار خوش‏آهنگ و دلنشین است.» (19)

19. تنوّع‏بخشی

‏حس تنوّع‏طلبی آدمیان می‏طلبد که نوشته‏مان به تناسب هدف و مخاطبانمان سرشار از عناصر تنوّع‏بخش باشد تا برای مخاطبان، دلنشین و جذّاب باشد. برای این منظور باید در نوشته‏مان به موضوعات از زوایای مختلف بنگریم. (20) از آیات قرآنی، روایات معصومین‌علیهم‌السلام، تمثیلها، حکایتهای آموزنده، اشعار، طنزها، كنایه‏ها، صنایع ادبی، استعاره‏ها، تشبیه‏ها و... در جای خود به خوبی استفاده و متن را غنی کنیم. رهیِ معیری می‏گوید:

نه دل، مفتون دلبندی، نه جان، مدهوش دلخواهی                                    نه برمژگانِ من اشکی، نه برلبهای من آهی

نه جان بی‏نصیبم را پیامی از دلارامی‏                            نه شام بی‏فروغم را نشانی از سحرگاهی

نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی نه از جمعی                   ‏ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی

اکنون با خواندن این شعر زیبا درنگ کنید و ببینید چه احساس نویی به شما دست داد؟

20. فرافُرم‏اندیشی

‏یکی از موانع نویسندگان نوپا این است که می‏پندارند در آغاز نویسندگی مجبورند در چهارچوب اصول و قواعد از پیش کشف شدة نویسندگی حرکت کنند؛ درحالی که این اندیشه، کشنده‏ترین قاتلِ استعداد نویسندگی است. برعکس، نوابغ، کسانی‏اند که قاعده‏گریزند. یکی از نویسندگان می‏گوید: «نبوغ، قاعده برنمی‏دارد.» (21) نویسنده‏ای این عبارت را از تولستوی نقل می‏کند که «باید را از پشت نام نویسنده بردارید» و بعد می‏گوید: «من به این اعتقاد دارم؛ یعنی در واقع چهل سال پیش، من این عبارت را خوانده‏ام و با آن زندگی کرده‏ام... . ادبیات در واقع در ذاتش، فراتر رفتن است، برای همین است که من همیشه با گونه‏های مختلف ادبیات درحالت صلح وآشتی زندگی کرده‏ام.» (22)

‏ «بیشتر نویسندگان، ابتدا نویسندگی را شروع کرده‏اند و بعد، آموخته‏های پیشین خود را با مطالعه فرمها و تئوریها تکمیل کرده‏اند. کسی بر اثر آشنایی با تئوریها لزوماً نویسنده خوب و توانایی نخواهد شد. مهم در نویسندگی و به ویژه در داستان‏نویسی، خوب و درست انتقال دادنِ مفاهیم و احساس است تا تکنیک و فرم. نویسنده‏ای داریم مثل چخوف که از زیر بار تکنیک بارها فرار کرده؛ ولی کارهایش هنوز برای ما جالب است.» (23)

‏همچنین برخی از علاقه‏مندان به نویسندگی می‏پندارند که برای موفقیت در نویسندگی حتماً باید در رشته ادبیات، درس‏ خوانده باشند؛ ولی تجربه نشان داده است که بیشتر نویسندگان موفق، رشته‏شان ادبیات نبوده است. کورت وون گات می‏گوید: «علت موفقیت من این بود که فارغ التحصیل رشته ادبیات نبودم؛ بلکه در دانشگاه، شیمی می‏خواندم و در ضمن، نویسندگی هم می‏کردم. چیزهای خوبی هم می‏نوشتم. اگر ادبیات می‏خواندم، استادم نگاهی به داستانهای کوتاهم می‏انداخت و به خاطر استعدادم، از من تعریف و تمجید می‏کرد و بعد یادم می‏داد که چگونه افرادی نظیر جویس و همینگوی، عناصر داستان کوتاه را به کار می‏گرفتند؛ یعنی در واقع مرا وا می‏داشت تا با بزرگ‏ترین نویسندگان دوران رقابت کنم و بعد فاتحه نویسندگی من خوانده شد.» (24) پس نه در چارچوب قواعد بمانید و نه تسلیم ایده تخصص‏گرایی در ادبیات شوید.

از همان شروع نویسندگی، «باید»های تحمیلیِ مرسوم را در نویسندگی نادیده بگیرید تا بتوانید پیش‏تر بروید. البته «اطلاع‏داشتن از نظریه‏های جدید به طور کلی خوب است؛ ولی اسیرِ نظریه‏ها شدن، قاتلِ استعداد است. درست است که ادبیات از تئوریها کمک می‏گیرد؛ ولی بالاتر از تئوریهاست. همین الان هم شما می‏توانید یک شاهکار بیافرینید که در هیچ یک از این تئوریها نگنجد... . بیش از اینکه تئوریسینها بیایند یا محققینِ تئوری از شما ایراد بگیرند، شما خلّاقیت را ارج بنهید و شخصیتهایی خلق کنید که به حافظه ملّی سپرده شود... . یک سلسله محقق یا تئوریسین بودند که رویِ آثارِ موجود کار می‏کردند و آن را تئوریزه می‏کردند. بعدها مسئله دیکتاتوریِ منتقدان یا دیکتاتوریِ نظریه‏پردازان پیش آمد، مثل یک حزب، مرام‏نامه دادند که ادبیات باید این طور باشد. در واقع یک نوع دیکتاتوری، که شاعر یا نویسنده بی‏اجازه نتواند کار کند. ظاهراً قضیه این است که محقق یا نظریه‏پرداز در واقع از خودِ ادبیاتِ جاری تغذیه می‏کند و لذا تئوری نمی‏تواند جلوتر از ادبیات و پیش‏پیشْ برود. نتیجه پیش‏پیش‏رفتن، بن‏بستهایی است که به وجود می‏آید... . شما می‏توانید پس از انجامِ کارتان، آخرین نظریه‏های ادبی را بخوانید و کارتان را ویرایش کنید، نه اینکه تئوریها مانعی بر سر راهِ خلّاقیتتان شوند.» (25)

فاکنر می‏گوید: «در کار نویسندگی، هیچ شیوه مکانیکی و لایتغیری وجود ندارد. در اینجا راه میان‏بری وجود ندارد. اگر نویسندگان جوان ما در کارشان از قاعده و نظریه خاصی پیروی کنند، حماقت کرده‏اند. از اشتباهاتت درس بگیر. مردم فقط از طریق خطاهاشان چیز یاد می‏گیرند. هنرمندِ خوب، همواره درصدد است تا از پیشکسوتها جلو بیفتد... . از یک نظر وقتی شیوه‏های تکنیکی و فنی در کار دخالت نمی‏کنند، کار نوشتن، آسان‏تر هم می‏شود. تکنیک، نمایانگر مهارت و هنرنمایی نویسنده است. نویسنده باید دارای قوه قضاوت عینی در مورد اثرش باشد.» (26)

‏میلتن لوماسگ هم می‏گوید: «یادتان باشد که نویسندگی، شیوه مشخصی ندارد. هرچه هست، شیوه شماست و بس.» (27) به همین سبب هم «باید یادتان باشد که در کار نویسندگی، جاده‏های زیادی به موفقیت منتهی می‏شود و به لحاظ روانی، خوب نیست که نویسنده‏ای همیشه از شیوه کار خود تمجید، و روش کار دیگران را تقبیح کند.» (28) گی تالس می‏گوید: «به نظر من رمز موفقیت نویسندگان به اصطلاح موفق، تواضع است.» (29)

21. ساده، صریح و روشن‏نویسی

‏هیچ نویسنده‏ای مجبور نیست به گونه‏ای بنویسد که همه، نوشته‏های او را بفهمند؛ چون چنین چیزی ممکن نیست؛ اما هر نویسنده‏ای باید پیش از شروع به نوشتن، مخاطبان مورد نظر خود را مشخّص کند و آن‏گاه با توجّه به ذهنیت، درک، تحصیلات و عقلانیتِ آنان به گونه‏ای بنویسد که آن مخاطبان خاصش خوب بفهمند و درک کنند. البته اگر مخاطب خاصِ نویسنده‏ای عموم مردم باشند، باید به گونه‏ای بنویسد که بیشتر مردمِ اهل مطالعه بفهمند.

‏درباره اقبال لاهوری، نویسنده مشهور پاکستانی، نوشته‏اند که «اقبال سعی داشت ساده، صریح و روشن با مردم کم‏سواد و معمولی ارتباط برقرارکند»؛ (30) یعنی گستره وسیعِ مخاطبانش را در نظر می‏گرفت و برای آنان می‏نوشت.

‏پیچیده و مغلق‏نویسی به گونه‏ای که حتی مخاطبانِ خاصّمان هم با نوشته‏مان ارتباط برقرار نکنند و آن را نفهمند، نوعی نقض غرض است؛ چون هدف از نوشتن، برقراری ارتباط با آنان است، وگرنه چه لزومی به نوشتن بود؟ آسیموف می‏گوید: «می‌کوشم تا صرفاً ساده بنویسم و خوش‏اقبالی من این است که چنان واضح می‌اندیشم که نوشته‌ام همچون اندیشه‌ام به شکلی رضایت‏بخش در می‌آید.» (31)

‏دشوارنویسی باعث بی‏توجّهی مخاطبان به نوشته می‏شود. درباره اوحد الدّین محمد انوری، یکی از بزرگ‏ترین شاعران قصیده‏سرای ایران، نوشته‏اند که «وی در قصیده‏سازی و غزلسرایی توانا بوده است؛ ولی به علّتِ دشواریِ فهمِ اشعارش، کسی به اشعار او توجّه لازم نمی‏کند.» (32) البته سادگی نوشته، غیر از سطحی‏بودنِ آن است.

‏سادگی و روانی اثر، تأثیر خوبی بر خواننده می‏گذارد. فخرالدین اسعد گرگانی، از شاعران قرن پنجم و معاصر سلطان طغرل سلجوقی «به علوم دینی و حکمت آشنا بود. اشعار او بسیار روان و ساده است و خواننده احساس می‏کند که شاعر، حقِّ او را ادا کرده و همین باعث اعتبار او گشته است.» (33)

‏زبان شعر فریدون مشیری نیز زبانی ساده است؛ به گونه‏ای که برای بسیاری از مخاطبان، قابل فهم است. از آثار او می‏توان تشنه طوفان، گناه دریا، ابر و کوچه، ابر، بهار را باور کن، و پرواز با خورشید را نام برد. «اشعار دهخدا نیز ساده و واجد شیوه‏ای تازه و دلنشین است. درباره همینگوی نوشته‏اند که سادگی نثر وی به گونه‏ای بود که به قول ویلیام فاکنر، خواننده، نیازی به مراجعه به کتاب لغت نداشت و شاید این نکته، همان کلید حل معمای ترجمه فراوان و گاهی تکراریِ آثار همینگوی در کشور خودمان باشد.» (34)

22. مختصرنویسی

‏از قدیم گفته‏اند که «کم گوی وگزیده گوی چون درّ» و زمانه ما بیش از هر زمان دیگری به این گزیده‏گویی محتاج است. در عصر ما - که عصر انفجار اطلاعات است - نوشته‏های زیادی، خوانده نمی‏شود؛ بلکه برای سبزی‏پیچ‏کردن (!) و دیگر کاربردهای غیرمطالعاتی استفاده می‏شود؛ چرا که خوانندگان حوصله خواندنِ مطالب بسیار طولانی و توضیحات اضافی و بی‏فایده را ندارند و از این رو اورهان پاموک می‏نویسد: «تلاش برای توضیحِ همه چیز، نوعی بلاهت است.» (35) آلفرد کورن می‏گوید: «سعی کن عادت کنی موجز بنویسی.» (36) مختصرنویسی هم امری نسبی است و نمی‏توان معیاری دقیق برایش تعیین كرد و به نسبتِ موضوعاتِ مختلف، متفاوت می‏شود.

‏ البته فقط چنین نیست که عده‏ای مطالب بی‏فایده بنویسند، کسانی هم هستند که به مطالعه مطالبی می‏پردازند که هیچ فایده‏ای به حالشان ندارد و فقط وقت آنها را تلف می‏کند و فهمیدنِ اینکه دانستنِ همه چیز لازم نیست، پختگی و تجربه ویژه‏ای می‏طلبد؛ از اینرو رنه کوتی می‏نویسد: «عمری تلف کردم تا بفهمم فهمیدنِ همه چیز لازم نیست.»

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). فن داستان‏نویسی، ص267.

(2). الفبای قصه‏نویسی، ج1، ص46.

(3). بر ساحل سخن، ص183.

(4). برای اطلاعات بیشتر ر. ك: پرورش خلّاقیت، بیژن علیپور و علی شمیسا.

(5). راه هنرمند، ص176.

(6). پرورش خلّاقیت، ص137و138.

(7). همان، ص138 (با اندکی تغییر).

(8). همان، ص139و140.

(9). هر اتاقی مرکز جهان است، ص186.

(10). هنر نویسندگی خلّاق، ص13.

(11). بر ساحل سخن، ص171، به نقل از: صور خیال در شعر فارسی، ص 151، آگاه، 1358.

(12). زندگی‏نامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، ص13 (با اندکی تغییر).

(13). اگر قره قاچ نبود، محمد بهمن‏بیگی.

(14). بر ساحل سخن، ص191.

(15). الفبای قصه‏نویسی، ج1، ص56و57.

(16). همان، ج1، ص111.

(17). زندگی‏نامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، ص 58 (با اندکی اضافات).

(18). همان، ص46.

(19). همان:ص48.

(20). درباره شیوه نویسندگیِ یکی از نویسندگان نوشته‏اند که «شیوه او نگرش به ابعاد موضوع از زاویه‏های مختلف است. او با نوع نگاه کردن و تصویرکردنی - که به تکنیکِ سینما نزدیکی دارد - می‏کوشد حس را به مدد تمثیل، تصویر کند»: نویسندگان پیشرو ایران، محمدعلی سپانلو، ص112.

(21). همان، ص31 (به نقل از: کتاب امروز، كریم امامی، 1353.

(22). هر اتاقی مرکز جهان است، ص157.

(23). اقتباس از: همان، ص136و137.

(24). فن داستان‏نویسی، ص19.

(25). هر اتاقی مرکز جهان است، ص183-185 (با اندکی تصرف).

(26). از روی دست رمان‏نویس، ص59و60 (با تلخیص).

(27). فن داستان‏نویسی، ص16.

(28). همان، ص17.

(29). همان، ص27.

(30). زندگی‏نامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، ص15.

(31). www.daneshju.ir  به نقل از: ranginnama.blogfa.com

(32). زندگی‏نامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، ص16.

(33). همان، ص53.

(34). از روی دست رمان‏نویس، ص132.

(35). مقاله «درد ِنوشتن»، ترجمه صفدر تقی زاده.

(36). فن داستان نویسی، ص26.

281 دفعه
(0 رای‌ها)