تقیه در سیرۀ سیاسی امام باقر‌ علیه‌ السلام

بیشترین تلاش امام باقر‌علیه‌السلام در دوران امامت خویش صرف تربیت افراد كارآمد و نیروهاى متعهّد و بیدارگرى مردم مى‏شد. چه بسا امام‌علیه‌السلام بر این باور بود كه هر گونه پیروزى در سایۀ تقویت بنیانهاى اعتقادى شیعیان امكان‏پذیر است و در واقع این استوارى در عقیده و پاى‏بندى در دین است كه پیروزى را مى‏سازد و هرگاه این انگیزه در مبارزان نباشد، هیچ پیروزیی افتخار آفرین نخواهد بود. البته این هرگز بدان معنا نبود كه امام هیچ‏گونه موضع‏گیرى در برابر حكمرانان ستمگر دوران خویش نداشته باشند و هیچ واكنشى از خود در برابر ستم‏پیشگى آنان بروز ندهند؛ بلكه ایشان با تیزبینى و رعایت مصالح اسلام و مسلمانان وارد عمل مى‏شد و با رهنمودهاى روشنگرانه خود، اصحاب را از تنش‏زاییهاى بى‏مورد و حساسیت انگیز دستگاه و در برخى موارد از همكارى با حكّام، باز مى‏داشت و بیشتر به مبارزه منفى با ظلم و ستم تمایل نشان مى‏داد.

عَقَبَة بن بشیر اسدى، یكى از شیعیان نزد امام باقر‌علیه‌السلام آمد و با اشاره به جایگاه ویژۀ خود در میان قبیله‏اش گفت: ما در قبیله خود بزرگى داشتیم كه از دنیا رفته است و افراد قبیله مى‏خواهند مرا به جاى او به مقام بزرگ و سرپرست خود برگزینند. نظر شما در این مورد چیست؟ امام فرمود: «آیا تبار و دودمانت را به رُخ ما مى‏كشى و بر ما منّت مى‏گذارى؟ خدا مردم را به واسطه ایمانشان بلند مى‏دارد؛ در حالى كه مردم او را پست مى‏شمارند و آنان را كه كافرند خوار مى‏كند؛ در حالى كه مردم آنان را بزرگ مى‏پندارند. ولى در مورد این‏كه مى‏گویى قبیله تو سرپرستى داشته كه از دنیا رفته و قبیله‏ات مى‏خواهند تو را به جاى او برگزینند [باید بگویم] اگر از بهشت بدت مى‏آید و بدان تمایل ندارى سرپرستى قبیله‏ات را بپذیر كه اگر حاكم، خون مسلمانى را بریزد تو در خونش شریك خواهى شد و مى‏دانم كه از دنیاى آنها هم چیزى عاید تو نخواهد شد.» (1)

این روایت بیان مى‏كند كه چگونه امام‌علیه‌السلام، یاران خود را از تصّدى مقام بر حذر مى‏داشت تا مبادا حكمرانان از او در راستاى زورگویى و ستم خود به افراد جامعه بهره جویند. امام‌علیه‌السلام در مسیر اصلاح‏گرى تنها مبارزه منفى را كافى نمى‏دانست؛ در استفاده از روشهاى قهرآمیز در مبارزات سیاسى به یاران خود مى‏فرمود:

«در برابر عمل ناشایست مفسدان و ظالمان با قلب و زبان، به انكار و مبارزه برخیزید و بر پیشانى ستمكاران بكوبید و در مسیر خدا از سرزنش ملامتگران نهراسید. اگر موعظه شما سودى بَخشید و آنان به سوى حق بازگشتند، دست از ایشان بردارید؛ همانا حربۀ قهر و قدرت را باید به كسانى روا داشت كه به مردم ستم مى‏كنند و در زمین سركشى مى‏كنند. آنان مستحق عذابى دردناكند. در برابر چنین جرثومه‏هایى، باید با جان خود جهاد كنید؛ همچنان كه باید در دل نیز بغض به آنها داشته باشید... به جهاد با متجاوزان ادامه دهید تا به فرمان خدا گردن نهند و دست از ظلم و تجاوز بردارند.» (2)

نهادینهسازىتقیهتوسطامامباقر‌علیه‌السلام

رویكرد جدى امام باقر‌علیه‌السلام به این راهبرد (نهادینه سازی تقیه)، بیانگر تیزبینى و اشراف كامل امام به اوضاع حاكم و آگاهى ایشان در استفادۀ بهینه از شیوه‏هاى مبارزاتى است؛ چون دوران خفقان‏زده امام باقر‌علیه‌السلام حركتهاى شیعیان را برنمى‏تافت، امام بیشتر از این شیوه، بهره‏بردارى مى‏كرد؛ ازاین‏رو، به یاران خود مى‏فرمود: «خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِیةِ وَ خَالِفُوهُمْ بِالْجَوَّانِیةِ؛ (3) [هنگامى كه حكومت در اختیار عناصر نادان قرار گرفت] در ظاهر با توده مردم باشید، ولى پنهانى به وظیفه خود عمل كنید.» به این منظور، امام به تبیین ویژگیهاى آن پرداخت؛ زیرا حساسیت و نقد پذیرى تقیه بسیار حایز اهمیت بود و كج‏فهمى و برداشت نادرست از آن مشكل بزرگ‏ترى به نام دورویى و نفاق را مى‏آفرید. بر این اساس، امام نهادینه كردن و نمایاندن زوایاى مختلف آن را در مقام پیشواى مبارزان و آزاد اندیشان بر خود لازم مى‏دانست. از ایشان احادیث و سخنان زیادى در این راستا وارد است كه هر یك ناظر به مؤلفه‏اى از ویژگیهاى راهبردى تقیه است.

الف. حفظامنیتنیروهاىخودى

امام باقر‌علیه‌السلام در این باره مى‏فرماید: «إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِیةُ لِیحْقَنَ بِهَا الدِّمَاءُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَا تَقِیۀَ؛ (4) تقیه تنها براى جلوگیرى از ریخته شدن خون افراد قرار داده شده، ولى اگر نتواند در ایفاى این مهم به كار آید، بهره‏گیرى از آن بى‏مورد است.»

نعمان بن بشیر مى‏گوید:

«در سفرى با جابربن یزید جعفى هم‏سفر شدم. پیش از حركت، جابر نزد امام باقر‌علیه‌السلام رفت تا از او خداحافظى كند. سپس در راه بازگشت به سوى مدینه در میان راه به اخیرجة رسیدیم. نماز خواندیم و آماده عزیمت شدیم، ولى هنگامى كه سوار بر مركبها شدیم، مردى بلند قامت سر رسید و نامه‏اى از امام به جابر داد كه گلهاى مُهر نامه هنوز خشك نشده بود... جابر نامه را باز كرد و خواند و چهره‏اش در هم رفت و حتى تبسّم هم نكرد با آن‏كه پیش از آن خندان بود. وقتى به كوفه رسیدیم و بار افكندیم. پس از ساعتى جابر نزد ما آمد، در حالى كه آن نامه را به گردنش آویخته و بر چوبى سوار بود و در میان كوچه‏ها فریاد مى‏كشید: «مَنْصُورُ بْنُ جُمْهُورٍ أَمِیرٌ غَیرُ مَأْمُورٍ» در میان مردم شایعه شد كه جابر دیوانه شده. پس از سه روز نامه هشام بن عبدالملك به یوسف بن عثمان، والى كوفه رسید كه جابر را دستگیر كند و گردن بزند. یوسف نامه را در مجلسى براى حاضران خواند و پرسید: جابر بن یزید كیست؟... گفتند: او مردى دانشمند و پارسا بود، ولى اكنون دیوانه شده او را در كوچه‏ها مشغول به بازى كودكان خواهى یافت. وى ماجرا را به هشام نوشت و هشام دستور داد كه با او كارى نداشته باشند. پس از مدتى یوسف بن عثمان به دست منصور بن جمهور به قتل رسید... .» (5)

و با این راهكار، امام از كشته شدن دانشمندى پارسا چون جابر جعفى كه روایات زیادى را از معصومین‌علیهم‌السلام نقل كرده است، جلوگیرى كرد.

ب. حفظبنیۀاقتصادىنیروها

معمّر بن یحیى مى‏گوید: به ابا جعفر‌علیه‌السلام عرض كردم: من گاهى [به اقتضاى شغلم] از مردم اموالى را دریافت مى‏كنم و بسیار پیش مى‏آید كه مجبورم از راه یا دروازه‏اى عبور كنم كه مأموران حكومتى آن را بسته‏اند و باید با سوگندى آن اموال را از چنگ شان برهانم [حال تكلیف من چیست؟] امام فرمود: «قَالَ وَدِدْتُ أَنِّی أَقْدِرُ أَنْ أُجِیزَ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ كُلَّهَا وَ أَحْلِفَ عَلَیهَا كُلَّمَا خَافَ الْمُؤْمِنُ عَلَى نَفْسِهِ فِیهِ ضَرُورَةٌ فَلَهُ فِیهِ التَّقِیۀ؛ (6) من نیز به این‏كه بتوانم داراییهاى مسلمانان را با سوگندى از چنگ دشمنان برهانم تمایل دارم؛ هرگاه مؤمن از جان خویش در هراس باشد و یا در تنگنا قرار گیرد، باید تقیه كند.»

و نیز به زراره فرمود: «اى زراره! هرگاه از خطر ستمگران در هراس بودى، مى‏توانى در مورد هر آنچه از تو مى‏خواهند سوگند بخورى...» (7)

ج. پاسدارىارزشها

گاه بى‏توجهى به تقیه موجب مى‏شود تا تمامى ارزشها و مقدمات، دستخوش زیر پا نهادن و حرمت‏شكنى آن از سوى دشمن شود و برآورده نشدن خواسته‏هاى جزئى دشمن، او را بر آن دارد تا شاكله دین و دین‏داران را به خطر اندازد. به یاد داشته باشیم كه تقیه، سلاحى براى پیشبرد اهداف عالى دین در نگاهى كلى و گسترده به آن است، نه برطرف ساختن مشكلات جزئى؛ از اینرو، كتمان عقاید موجب مى‏شود كه اصل دین از تیررس تقدّس‏شكنى مصون بماند. امام باقر‌علیه‌السلام در همین رابطه مى‏فرماید:

«قَالَ فِی التَّوْرَاةِ مَكْتُوبٌ فِیمَا نَاجَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ‌علیه‌السلام یا مُوسَى اكْتُمْ مَكْتُومَ سِرِّی فِی سَرِیرَتِكَ وَ أَظْهِرْ فِی عَلَانِیتِكَ الْمُدَارَاةَ عَنِّی لِعَدُوِّی وَ عَدُوِّكَ مِنْ خَلْقِی وَ لَا تَسْتَسِبَّ لِی عِنْدَهُمْ بِإِظْهَارِ مَكْتُومِ سِرِّی فَتَشْرَكَ عَدُوَّكَ وَ عَدُوِّی فِی سَبِّی؛ در تورات آمده است خداوند به موسى‌علیه‌السلام فرمود: اسرارى را كه [به تو سپرده‏ام و] در سینه دارى، پوشیده دار و با دشمنان من كه دشمنان تو نیز هستند، در ظاهر نرمش نشان بده و با آشكار ساختن آن اسرار دشنام و ناسزاى آنان را متوجه من نساز؛ زیرا اگر با عمل تو آنان به من توهین كنند تو نیز شریك آنان در این جرم هستى» (8)

تقیهاماموقیامزیدبنعلى‌علیه‌السلام

بحث تقیّه در سیرۀ امام باقر‌علیه‌السلام بیشترین تجلّی را در قیام زید به خود گرفت. بر این مبنا اگر بخواهیم موضوع تقیّه را در سیرۀ امام باقر‌علیه‌السلام مورد بررسی قرار دهیم، باید به نحو دقیق‏تری قیام «زید بن علی» و مواضع را در این قیام مورد بررسی قرار دهیم.

الف. شخصیت«زید»

«زید» از فرزندان امام سجاد‌علیه‌السلام و از مادرى شایسته و پاكدامن به نام «حوراء» بود. (9) امام باقر‌علیه‌السلام در مورد این بانوى وارسته می‏فرماید: «اى زید، تو از مادرى نجیب و بى‏همتا زاده شده‏اى» (10)، نور ایمان در چهره‏اش دیده مى‏شد (11) و به دلیل تلاوت فراوان قرآن او را «حَلِیفُ القُرآنِ؛ هم‏پیمان با قرآن» نامیده بودند. (12)

امام باقر‌علیه‌السلام در توصیف جایگاه بلند او می‏فرمود: «این مرد بزرگِ خاندان من و باز پس گیرنده خون بزرگ رادمردان دودمان من است». (13) روایتهاى بسیارى نیز در پاسداشت قیام زید از پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام، امام سجاد‌علیه‌السلام، امام صادق‌علیه‌السلام و امام رضا‌علیه‌السلام در دست است. (14)

ب. عللوانگیزههاىقیام

از ویژگیهاى برجسته اخلاقى زید بن علی كه وى را از دیگر شخصیتها، ممتاز مى‏كند، علاقه بسیار به اصلاح‏طلبى در امت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بود كه از روح بلند و ظلم ستیز او برخاسته بود. عبداللَّه بن مسلم مى‏گوید:

«با زید بن على‌علیه‌السلام به سوى مكه مى‏رفتیم. شب هنگام به آسمان نگاه كرد و به ستاره ثریا اشاره نمود و گفت: ستاره ثریا را مى‏بینى؟ آیا كسى را دیده‏اى كه بدان برسد؟ گفتم: نه. گفت: به پروردگار سوگند دلم مى‏خواست دستم بدان مى‏رسید و از آنجا به زمین مى‏افتادم و تكه تكه مى‏شدم ولى خداوند امت محمد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را اصلاح مى‏كرد» (15)

او با پیروى از انقلاب بزرگ شهید تاریخ، حسین بن على‌علیه‌السلام، به انگیزه امر به معروف و با شعار «خون‏خواهى امام حسین‌علیه‌السلام» قیام خود را آغاز كرد. (16) ولى بسیارى از تاریخ‏نویسان شیعى، نخستین جرقه تصمیم‏گیرى براى به پاداشتن قیام را گفتگویى مى‏دانند كه بین زید و هشام بن عبدالملك روى داد؛ هشام او را به شام فرا خواند و مردم را نیز گرد آورد و دستور داد تا اطرافیانش به گونه‏اى در مجلس بنشینند كه او جاى نشستن پیدا نكند. وقتى زید در مجلس حاضر شد، فرمود: در میان بندگان خدا بالاتر از كسى نیست كه دیگران را سفارش به پارسایى كند و پست‏تر از كسى نیست كه چون بدان سفارش شود، نپذیرد. پس من تو را به رعایت تقوا سفارش مى‏كنم. هشام گفت: آیا تو همانى نیستى كه خود را شایسته خلافت مى‏داند؟ تو كجا و خلافت كجا؟ اى بى‏مادر، حقّا كه زاده كنیزى بیش نیستى. زید فرمود: من كسى را در مرتبه و منزلت پیش خدا از پیامبرش بالاتر نمى‏دانم كه او نیز فرزند كنیزى بود و او اسماعیل‌علیه‌السلام است. پس اگر فرزند كنیز بودن موجب كاستى در جایگاه است، هرگز به پیامبرى مبعوث نمى‏شد. آیا پیامبرى مرتبه‏اى بلندتر است یا خلافت اى هشام؟ از آن گذشته، چگونه مرتبه كسى پایین است كه جدش رسول خداست و فرزند على بن ابى‏طالب‌علیهماالسلام است؟ هشام بر آشفت و به سردار سپاه خود گفت: این مرد نباید بین ما شب را به صبح رساند. زید نیز از مجلس خارج شد و زیر لب گفت: هر كه از تیزى شمشیر بترسد، باید تن به ذلت دهد. (17)

جابر جعفى در روایتى اهانت یكى از حاضران مجلس به پیامبر اكرم را انگیزه قیام زید مى‏داند. (18)

ج. موضعگیرىامامباقر‌علیه‌السلام دربرابرقیامودلایلنهىازآن

پایبندى و احترام بیش از حد زید به پیشواى بر حق خویش امام باقر‌علیه‌السلام، هرگز به او اجازه نمى‏داد تا بدون مشورت و آگاه كردن امام، قیام كند؛ از این رو، نزد امام باقر‌علیه‌السلام رفت و موضوع را با حضرتش در میان نهاد، ولى امام او را به دلایلى از این حركت بازداشت. امام صادق‌علیه‌السلام مى‏فرماید:

«... خدا عمویم زید را رحمت كناد. او نزد پدرم آمد و گفت: من مى‏خواهم بر این حكومت گردن‏كش خروج نمایم. امام فرمود: این كار را نكن كه مى‏ترسم كشته و در میان كوفه بردار آویخته شوى.» (19)

با بررسى اخبار و روایاتى كه در این راستا وارد شده است، به این نتیجه مى‏رسیم كه نهى امام هرگز جنبه تحریمى نداشت و به گونۀ ارشادى بوده است و امام با اتخاذ این موضع تنها بر آن بود تا زید و یارانش را از كشته شدن باز دارد؛ نه این كه حركت غیورانه و برخاسته از عدالت‏طلبى او را نهى كند؛ زیرا كه خود، در پیش‏گویى شهادت زید حقانیت او و قیامش را تأیید مى‏كند.

سخنان دیگرى از معصومین درباره ارشادى بودن نهى امام از قیام وارد شده كه همگى بر عدم صراحت نهى از قیام دلالت دارند (20) و حتى امام صادق‌علیه‌السلام هزار دینار به ابوخالد واسطى داد تا بین بازماندگان او و یارانش تقسیم كند. (21)

آنچه از بررسى حدیث بالا و دیگر اخبار در این‏باره به دست مى‏آید، این است كه بر پایى این نهضت از نظر زید، ضرورى و بایسته بوده و چه بسا توان مشاهده وضع موجود را نداشته است، ولى از سویى، امام باقر‌علیه‌السلام با این‏كه در ضرورت مبارزه با او هم رأى بوده، ولى بر اساس بینش دقیقى كه از شرایط سیاسى وقت و بى‏تفاوتى مردم در شركت در قیام او داشت. (22)

حركت نظامى و نهضت مسلّحانه را تنها راه ممكن و ضرورى تشخیص نمى‏داد و تقیه را برگزید؛ زیرا سیاست كلى آنان بر دفاع از كیان ولایت و امامت و نفى تسلّط غاصبان و حاكمان جور بوده است، ولى شرایط دشوار ـ به ویژه پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام ـ هرگز زمینه برپایى یا شركت در قیام مسلحانه را به آنان نمى‏داد. از اینرو، مى‏توان گفت كه زید از نظر ضرورت، موظّف به قیام نبوده است و اگر چنین وظیفه‏اى داشت هرگز امام او را به ترك تكلیف الهى فرا نمى‏خواند و از سوى دیگر، قیام او مردود نیز شمرده نشد و منعى از حیث تحریم شامل آن نگردید؛ زیرا اگر چنین بود، هرگز امامان‌علیهم‌السلام از او این چنین به نیكى یاد نمى‏كردند. او در مبارزه بین تعیین و انتخاب دو مصداق مانده بود كه قیام علنى را برگزیند و یا مبارزه پنهانى را. امام نیز در اصل مبارزه با او هم‏عقیده و هم‏سنگر بود، ولى او اولى را برگزید؛ در حالى كه امام راه دوم را شایسته‏تر و مناسب‏تر با شرایط وقت مى‏دانست و همچنان كه در روایات مى‏بینیم ائمه‌علیهم‌السلام در پیش‏گوییهاى خود دربارۀ قیام زید، كشته شدن نابه‏هنگام و سركوبى قیام او را گوشزد مى‏كردند كه همین موضوع، به تنهایى بیانگر نامناسب بودن مبارزه مسلحانه در اعتراض به حاكمیت اموى است. در هر حال قیام او نیز مانند قیامهایى كه به پیروى از آن صورت گرفت، نقطه عطفى در سرنگونى حاكمیت امویان به شمار مى‏رود.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). قاموس الرجال، محمد تقى التسترى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ دوم، 1415ق، ج7، ص215.

(2). وسایل الشیعۀ، شیخ حرّ العاملى، مؤسسة آل البیت، قم، 1409ق، ج11، ص403.

(3). بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1403ق، ج72، ص436.

(4). همان، صص 434 و 412 و ج 39، ص339.

(5). الاختصاص، محمد بن محمد بن النعمان المفید، منشورات جماعة المدرسین، قم، بى تا، ص67.

(6). بحارالانوار، ج 72، ص 410.

(7). همان.

(8). همان، ص438.

(9). الارشاد، الشیخ المفید، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ چهارم، 1378ش، ج2، ص224.

(10). بحارالانوار، ج 46، ص184.

(11). همان، ص170.

(12). مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، منشورات الرضى و زاهدى، نجف، 1385ق، چاپ دوم، ص 87.

(13). بحار الانوار، ج46، ص209.

(14). جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به: الامالى، شیخ صدوق، ترجمه: آیت‏اللَّه كمره‏اى، انتشارات اسلامیه، تهران، 1349ق، چاپ سوم، ص330؛ تنقیح المقال فى احوال الرجال، عبداللَّه بن محمد حسن المامقانى، نجف، 1359ق، ج1، ص92 و قاموس الرجال، ج4، صص567 و 571.

(15). مقاتل الطالبیین، ص 87.

(16). الارشاد، ج 2، ص 244 و قاموس الرجال، ج 4، ص 563.

(17). اعلام الهداة، شیخ حر العاملى، بى تا، بى جا، ص 257؛ الارشاد، ج 2، ص 246؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن الحسین المسعودی، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1370ش، ج 2، ص209 و قاموس الرجال، ج 4، ص 564.

(18). بحارالانوار، ج 11، ص 39.

(19). بحارالانوار، ج 11، ص 38 و الخرائج و الجرائح، قطب‏الدین الراوندى، المطبعة العلمیة، قم، چاپ اول، 1409ق، ج1، ص281.

(20). اعیان الشیعه، سید محسن الامین، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، ج33، صص 53 تا 73.

(21). الارشاد، ج 2، ص 247.

(22). رجوع شود به: تاریخ الطبرى، محمد بن جریر الطبرى، مؤسسة عزالدین للطباعة و النشر، بیروت، چاپ دوم، 1407ق، ج8، ص85.

382 دفعه
(0 رای‌ها)