روان‌شناسی موفقیت در نویسندگی (6)

در مقاله پیشین، دو راهكارِ «‌مدیریت فرصتها‌» در نویسندگی را ـ كه «‌فضا سازی عینی و ذهنی‌» بود ـ بر شمردیم و برخی از مصادیقِ این فضا سازیها را تبیین كردیم. اكنون به تشریح دومین مصداق «‌فضا سازی ذهنی‌» می‌پردازیم:

ب. توسعه ظرفیت شناخت

فرصت بالندگی

از آنجا كه مسائلِ زندگی به همدیگر پیوسته و مرتبط است، هر كسی كه می‌خواهد نویسنده شود، ناگزیر است كه از خیلی چیزها سر در بیاورد. ما به ویژه در آغازِ كار نویسندگی، در زمینه‌های مختلفی باید مطالعه كنیم تا اطلاعات عمومی خوبی در زمینه‌هایی مثل ادبیات ملل مختلف، علوم دینی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، تاریخ، فلسفه، و... به دست آوریم.

در مرحله بعد، در زمینه رشته تخصصی مورد نظر كه می‌خواهیم در آن قلم بزنیم، مثل: روان‌شناسی یا ادیان و... ، مطالعه كنیم تا اطلاعات تخصصی‌مان تقویت شود.

این مطالعات عمومی و تخصصی، خود، فرصتی ارزنده و رشد دهنده است؛ اما بالندگی در پرتوِ این مطالعات در گروِ هوشمندی متفكرانه است.

آفتها و تهدیدهای مطالعاتی نویسنده

الف. خفگی فكری

برای یك نویسنده «‌زیاد خواندن و فكر نكردن‌» یا «‌كم فكر كردن‌» در آنچه می‌خواند، موجب «‌خفگی فكری‌» می‌شود. كسی كه حریصانه و پی‌درپی به مطالعه فله‌ای نوشته‌های دیگران می‌پردازد، ذهن خود را همچون انباری می‌انگارد كه از اندیشه‌های دیگران باید لبریزش سازد.

چنین فردی، ذهن را مقصد می‌پندارد، نه مسیری جاری؛ یعنی می‌پندارد كه هدف از مطالعه نه تحلیل و پردازش، بلكه رساندن مطالب به ذهن و انباشتن آنها در حافظه است و بس. از این رو، تمام همت او آن است كه تا می‌تواند به گردآوری اطلاعات بپردازد و لذا می‌گوید: «‌هر چه بیشتر، بهتر!‌»

نتیجه آن می‌شود كه فضایی برای تنفس فكر خودش باقی نمی‌ماند و دچار خفگی فكری می‌شود و راه تنفس فكری او بند می‌آید. او آن چنان در چنبره افكار دریافتی گرفتار می‌شود كه امر بر او مشتبه می‌شود و این دیگران‌اند كه در او می‌اندیشند. به عبارت دیگر، او با مغز دیگران می‌اندیشد، اما می‌پندارد كه بروندادهای فكری و گفتاری او، آفریده ذهنی خلاقانه خود اوست.

او بی آنكه خود بداند، اصالت فكری خود را به مسلخ بازگویی صرف افكار دیگران برده و از هویت مستقل فكری خود تهی شده است و غبار اندیشه‌های دیگران، حجاب چهره فكر او گشته و فكر او در پس افكار دیگران پوشیده مانده است. این وضعیت به طور ناخودآگاه منجر به ایستایی فكری او شده است و تكیه‌گاه فكری خود یافته ندارد. از این رو، پایگاه اندیشه مطمئنی برای خود نمی‌بیند و هر لحظه از تزلزل پایه‌های افكاری كه بی سنجش پذیرفته، هراسان است.

راه‌رهایی از این زمستان مرگزا آن است كه بارش بهار آفرین اندیشه‌مان را بر پهندشت اندیشه‌های دیگران شاهد باشیم و بیشتر از مدت زمانی كه مطالعه می‌كنیم، در آنچه كه می‌خوانیم، تفكر كنیم. امام علی علیه السلام فرمود: «‌مَنْ اَكْثَرَ الْفِكْرَ فِیمَا تَعَلَّمَ اَتْقَنَ عِلْمَهُ وَ فَهِمَ مَا لَمْ یكُنْ یفْهَمُ؛ (1) هر كس در آنچه آموخته است، بسیار بیندیشد، دانش خود را متقن و استوار ساخته و آنچه را نمی‌فهمیده است، می‌فهمد.»‌

مطالعه واقعی همان تفكرِ فعالانه و پویاست. این اندیشه‌ورزی از دیگر سو موجب بصیرت علمی نویسنده می‌شود و حیات علمی یك نویسنده موفق در اندیشه ورزی‌اش تجلی می‌یابد.

ب. اندیشه همه یا هیچ

ما در عصری به سر می‌بریم كه آن را «‌عصر انفجار اطلاعات‌» نامیده‌اند و این فرصتی است برای یك نویسنده هوشمند كه بار اطلاعاتی خود را در زمینه‌های مختلف ببندد و با پردازش و تحلیل فكری آن اطلاعات به تولید اندیشه‌های «‌جدید و پاسخگو‌» به نیازهای مخاطبانش بپردازد.

اما اندیشة «‌همه یا هیچ یك‌» از سوی فرد علاقه‌مند به نویسندگی، این فرصت مغتنم را به تهدید آسیب‌زا تبدیل می‌كند. او می‌گوید: «‌من در صورتی نویسنده موفقی خواهم شد كه بتوانم به همه این اطلاعات احاطه پیدا كنم؛ اما معلوم است كه نمی‌توانم. پس چه بهتر كه اصلاً به سراغ هیچ یك از این اطلاعات نروم؛ چون نداشتن اطلاعات، بهتر از داشتن اطلاعات كم است.‌» چنین رویكردی به عصر حاضر، زمینه‌ساز «‌خود محروم سازی‌» از مواهب آگاهی بخش موجود است.

راه برون رفت از این دام فرصت سوزانه، مطالعه گزینشی است؛ گزینش اطلاعات و علوم و اندیشه‌های نافع و سودمند؛ انتخاب خلاصة سودمند‌ترین دانشها بر اساس هدفگذاری واضح مطالعاتی در حوزه آگاهیهای ضروری عمومی و تخصصی، و نیز ساماندهی نظام فكری و ذهنی بر مبنای آن اهداف.

ج. مقایسه خودسانسورگرانه

یكی دیگر از آفات مطالعاتی نویسنده، این می‌تواند باشد كه مرتب خود را با دیگر نویسندگان مقایسه كند، نه برای آنكه چیزی از آنان یاد بگیرد، بلكه به این صورت كه احساس كند همه گفتنی‌ها و نوشتنی‌ها را دیگران گفته و نوشته‌اند و دیگر چیزی نمانده است كه او بخواهد بگوید و بنویسد و در نتیجه، شهامت خود ابرازی در عرصه نویسندگی نداشته باشد. این نوعی خودباختگی علمی و خودانكاری ذهنی است كه منجر به انزواگرایی، ایستایی فكری و فرسایش توانمندیهای علمی می‌شود.

راز مصونیت در برابر این تلقی ناصواب آن است كه تفكر خود را دست‌كم نگیریم و برای آن ارزش قائل شویم (2) و بدانیم نویسندگان امروزی همه گفتنی‌ها و نوشتنی‌ها را نگفته و ننوشته‌اند؛ چون احاطه به همه آنها برایشان ممكن نبوده و نیست. همین كه نویسندگانی هستند و چیزهایی می‌گویند و می‌نویسند، نشانگر آن است كه هنوز ناگفته‌ها و نانوشته‌های فراوانی وجود دارد كه گفتنی و نوشتنی هستند.

چرا تو یكی از همین نویسندگانی نباشی كه می‌گویند و می‌نویسند؟ اگر قرار بود تو دقیقاً همان چیزهایی را بگویی و بنویسی كه دیگران گفته و نوشته‌اند، اصلاً چه نیازی بود خدا تو را متفاوت بیافریند. همین كه تو را این چنین آفریده، نشانگر آن است كه از خلقت تو منظور ویژه‌ای داشته كه وجود دیگران نمی‌توانسته جای تو را پر كند. پس لاجرم در تو تواناییهای منحصر به فردی نهاده است كه با كشف هوشمندانه آنها می‌توانی در عین هم اندیشی با دیگران، متفاوت از آنان بیندیشی و به گونه خاص خود سخن بگویی و بنویسی. پس نگو آنچه می‌خواهم بگویم و بنویسم، دیگران گفته و نوشته‌اند.

روزمری دانی‌یل می‌گوید: «‌هیچ گاه خود را با نویسنده دیگری مقایسه نكن، مگر اینكه بخواهی چیزی از او یاد بگیری.» مقایسه وجود متفاوت خودت با دیگری، به طور ناخودآگاه، شخصیت تو را تحقیر می‌كند و آرامش و رضایت درونت را آشفته می‌سازد و روحیه خود پرهیزی، از خود گریزی و دیگر مركزی (بحران هویت) پدید می‌آورد.

د. سردرگمی فكری

اگر شما در محتوای شناخت، یعنی آنچه كه مورد شناخت قرار می‌دهید، متوقف شوید، سر درگم می‌شوید و شناخت بیشتر شما موجب سردرگمی بیشتر شما می‌شود. شما كتابی را می‌خوانید كه ممكن است كاملاً مخالف كتاب قبلی باشد، اما آن كتاب نیز منطق خاص خود را دارد و به نظر می‌رسد كه درست باشد. نزد استادی می‌روید و به سخنش گوش می‌سپارید، حرف او به نظرتان درست می‌آید. بعد نزد استاد دیگری می‌روید و می‌بینید كه انگار حرف او هم درست است. این باعث سردرگمی شما می‌شود؛ چون راهی و معیاری ندارید كه مشخص كند چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. اگر شما به مطالعه و گردآوری ادامه دهید، دیر یا زود به یك دانشمند، كارشناس، فیلسوف یا مفسر نظامهای فكری تبدیل می‌شوید، اما این كار در نهایت نه تنها كمكی به شما نمی‌كند، بلكه باعث سردرگمی هر چه بیشتر شما نیز می‌شود و شما یك شناسنده نخواهید بود.

راهبردهای مطالعاتی نویسنده

الف. شناسنده شناسی

وقتی شناخت رخ می‌دهد، دو موضوع مطرح می‌شود: 1. شناسنده؛ 2. آنچه كه مورد شناسایی قرار گرفته.

محور شناخت ما به عنوان یك نویسنده در مطالعات عمومی و اختصاصی‌مان باید شناسایی «‌خود شناسا‌» (خود شناسنده) باشد؛ یعنی با مطالعه هر كتاب و شنیدن هر سخن، «‌تمرین شناخت‌» می‌كنیم و «‌ظرفیت شناخت‌» را در خود توسعه می‌دهیم و تماشاگری هوشیارانه خود را نسبت به شناختهایی كه دیگران پیدا كرده‌اند، تقویت می‌كنیم و در عین حال، نگاه خود را به خود شناسنده‌مان می‌دوزیم.

این چنین رویكردی موجب می‌شود با هر بار هوشیاری این چنینی گوشه‌ای از زوایای خود راستینمان را كشف كنیم و در نهایت، با استمرار این «‌هوشیاری تماشاگرانه‌» به شناسنده‌ای راستین تبدیل شویم.

اینجاست كه تفكر معنا می‌یابد و جایگاه آن مشخص می‌شود و سردرگمی در طوفان افكار دیگران منتفی می‌گردد؛ چون در آینه همه اندیشه‌هایی كه مطالعه می‌شوند، تصویر خودشناسا مشاهده می‌شود و روز به روز توجه به شناسنده بیشتر می‌شود و این آهن‌ربای فكری (تمركز فكری به شناسنده) ما را از غرق شدن در امواج متلاطم افكار دیگران مصون نگه ‌می‌دارد و به ساحل خودشناسی و شناسندگی راستین می‌رساند. امام رضا علیه السلام می‌فرماید: «‌اَفْضَلُ الْعَقْلِ مَعْرِفَةُ الْاِنْسَانِ نَفْسَهُ؛ (3) برترین اندیشه، خودشناسی انسان است.»‌

آری، همین شناخت است كه سایر شناختها را هویت می‌بخشد؛ چرا كه بقیة «‌شناخت"ها برای این «‌شناسنده‌» است و اگر آدمی در مطالعاتش «‌خود شناسنده"اش را نیابد، چه چیز ارزشمند دیگری می‌تواند یافته باشد كه ارزش بیشتری داشته باشد. كسی كه در مطالعات و یافته‌های فكری و علمی‌اش خود را گم كند، مطالعات و یافته‌هایش به چه درد می‌خورد؟ و به درد چه كسی؟ و اگر كسی با افكار، اعمال و مطالعاتش خودش را بیابد، آیا چیزی با ارزش‌تر از خودش می‌ماند كه نیافته باشد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «‌مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ (4) هر كس خویشتن خویش را بشناسد، خدایش را نیز شناخته است.‌» «‌یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیكُمْ اَنْفُسَكُمْ لَا یضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ اِذَا اهْتَدَیتُمْ"؛ (5) «‌ای كسانی كه ایمان آورده‌اید! بر شما باد به خودتان! آن گاه كه شما هدایت شوید، گمراهی دیگران به شما زیانی نمی‌رساند.‌» بنابراین، اگر ما خود را بشناسیم و دریابیم، گمراهی و سردرگمی دیگران به ما زیانی نمی‌تواند بزند.

ب. گشودگی به حقیقت

همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز به دنیا نیامده‌اند.»‌اگر تشخیصمان این بود كه مطلبی حقیقت دارد، از سوی هر كسی كه باشد، بپذیریم و اگر مطلبی حقیقت نداشت، از جانب هر كس كه باشد، نپذیریم.» در این صورت، ما نگاه حقیقت جویانه‌ای داریم؛ بی‌هیچ تعصبی. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «‌اَقْبِلِ الْحَقَّ مِمَّنْ اَتَاكَ بِهِ صَغیرٌ اَوْ كَبِیرٌ وَ اِنْ كَانَ بَغْیضاً و ارْدُدِ الْبَاطِلَ عَلَی مَنْ جَاءَ بِهِ مِنْ صَغِیرٍ اَوْ كَبِیرٍ وَ اِنْ كَانَ حَبیباً؛ (6) حق را از هر كس كه برایت آورد، كوچك باشد یا بزرگ، بپذیر! هر چند آورندة حق، دشمنت باشد و باطل را رد كن به همان كسی كه آن را آورده است، كوچك باشد یا بزرگ، هر چند دوستت باشد.»‌

از سوی دیگر «‌اگر ما تشخیصمان این باشد كه مطلبی حقیقت دارد و سالها بر مبنای این تشخیصمان زندگی كنیم و بعد بر اساس تحقیقات عمیق‌تر پی ببریم كه آن مطلب حقیقت نداشته، بلكه ما آن را حقیقت انگاشته بوده‌ایم و حقیقت، چیز دیگری بوده، آن گاه آن مطلب سابق را كنار بگذاریم و به مطلب جدید كه تشخیص می‌دهیم حقیقت دارد، ملتزم شویم، ما انسان حق‌طلب اصلاح‌گرایی خواهیم بود كه روند فكری‌مان، روندی حقیقت طلبانه دارد و به آنچه كه قبلاً می‌پنداشته‌ایم درست است، اما درست نبوده، نمی‌چسبیم.» این یعنی «‌گشودگی به حقیقت‌» و «‌رهایی از ناحقیقتها.‌»

استقبال مشتاقانه، ناپیشداورانه و ناجزم‌اندیشانه از آراء دیگران نشانه بارز گشودگی به حقیقت است. برای استقبال از آراء گوناگون به قدرت تشخیص حق و باطل نیاز داریم تا داوری آگاهانه و منصفانه‌ای نسبت به آنها داشته باشیم و هم اگر متفكرانه به استقبال آراء گوناگون برویم، قدرت تشخیصمان بالاتر می‌رود و بهتر می‌توانیم سره را از ناسره جدا كنیم و بدانیم كدام اندیشه با واقعیت عینی مطابقت دارد.

حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: «‌مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَأِ؛ (7) هر كس كه از افكار و آراء گوناگون [و معتبر] استقبال كند، به خوبی می‌تواند موارد [صحیح را از] خطاء بشناسد.‌»

ج. عصری نویسی

نویسنده نباید از زمان خود غایب و با آن بیگانه باشد، بلكه او باید در «‌زمان‌» خود حضور داشته باشد؛ حضور ذهنی، قلبی و فكری. به این معنا كه با اندیشه‌های مسلط عصر خود آشنا باشد و در عین حال، در برابر آنها خود را نبازد و سعی كند با درك درست اندیشه‌های اثر‌گذار، به نقد عالمانه و منصفانه آنها همت گمارد و از نقاط مثبت آنها، برای پیشبرد اندیشه و كاهش آلام انسانی و تأمین آسایش آدمی بهره‌مند شود.

موفقیت نویسنده مسلمان در عرصه «‌عصری نویسی‌» به این است كه توانمندی اندیشة دینی را باور كند و با اندیشه‌های مربوط به علم ارتباطات، آشنا گردد و مراقب باشد ناخواسته در مسیری كه غولهای رسانه‌ای معاصر ـ به عنوان ابزار سلطه استكباری ـ ترسیم می‌كنند، نیفتد؛ چون آنان با به كارگیری ابزارهای پیشرفته رسانه‌ای و ارتباط جمعی به دنبال آن هستند كه ذهنیت مخاطبان خود را در مسیر منافع مافیای رسانه‌ای خود سازماندهی كنند و افكار سودجویانه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را به عنوان اندیشه‌های مسلط جهانی جا بزنند. این وضعیت، خود، گویای آن است كه هر اندیشه به اصطلاح مسلط جهانی را وحی منزل تلقی نكنیم و در برابر آن منفعل نشویم و خود را خلع سلاح شده احساس نكنیم. به عبارت دیگر، «‌زمان زده‌» نشویم و همه افكار زمانمان را در بست نپذیریم، بلكه با افكار معاصر، منتقدانه و منصفانه مواجه شویم. امام علی علیه السلام فرمود: «‌مَنْ وَثِقَ بِالزَّمَانِ صُرِعَ؛ (8) هر كس به زمانه [و افكار زمانش بی‌دلیل] اعتماد كند، به زمین می‌خورد.‌»

د. خودجوشی فكری

پایاترین و پویاترین سرمایه یك نویسنده، تفكر شخصی خود اوست. این درونمایه بی‌بدیل است كه تازه‌های اندیشه را رقم می‌زند و به نویسنده در پاسداشت حوزه فردیت انسانی‌اش كمك می‌كند و این نعمت خدادادی را می‌توان شاهراه راهبردهای مطالعاتی یك نویسنده موفق دانست. محال است كسی بدون تفكر فعال، پرجولان و پویا بتواند حرفی و سخنی در خور برای گفتن و نوشتن داشته باشد. تفكر خودجوش فردی، حرف اول را در زندگی یك نویسنده موفق و سرزنده می‌زند؛ چنین كسی هراسی از ناشناخته‌ها ندارد و لذت او در «‌ناشناخته كاوی‌» است و بر این باور است كه این فقط دیگران نیستند كه حرفی برای گفتن و نوشتن دارند، بلكه او هم تازه‌های دلپذیر زیادی برای گفتن و نوشتن دارد و جرئت تفكر و ارائه اندیشه خود را نیز دارد و مشتاقانه از نقد اندیشمندان دیگر استقبال می‌كند؛ چون عرصه اجتماعی را در انحصار اندیشه‌های خود نمی‌خواهد و آن را از آن همه خیرخواهان می‌داند.

ادامه دارد... .

پی‌نوشـــــــــــــــــت‌ها:

 

1. منتخب میزان الحكمة، ج 2، ص 816، به نقل از: غرر الحكم، ح 8917.

2. جادوی فكر بزرگ، دكتر د. شوارتز، ترجمة ژنا بخت‌آور، ص 148.

3. بحارالانوار، ج 75، ص 352، ح 9.

4. همان، ج 2، ص 32، ح 22.

5. مائده / 105.

6. منتخب میزان الحكمة، ج 1، ص 285، به نقل از: كنز العمال، ح 43152.

7. نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتی و علی شیروانی (با اندكی تصرف) ، حكمت 173.

8. منتخب میزان الحكمة، ج 1، ص 448، به نقل از: عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 54، ح 204.

346 دفعه
(0 رای‌ها)