جهان در آستانة بعثت حضرت رسول اكرم ـ صلّی الله عليه و آله ـ در انحطاط و بحران شگفت انگيزی قرار داشت. جهالت، غارتگري، ظلم و ستم، تضييع حقوق ضعيفان و محرومان، فساد و بیبند و باري، تبعيض و ناعدالتي، نگرانی و دلهره، دوری از اخلاق و انسانيت، تمام جوامع بشری را در آن روزگار فرا گرفته بود.
در اين ميان منطقة جزيرة العرب و به ويژه شهر مكه از منظر فرهنگي، سياسي، اقتصادی و اجتماعي، پايين ترين و بدترين وضع را تحمل میكرد. خضوع اعراب جاهل در مقابل چوبهای خشكی كه به صورت بت درست شده بود و اهالی مكه در مقابل آن اجسام بیجان قربانيها كرده و استمداد میطلبيدند، هر انسان فهميده و عاقلی را به تعجب و تأسف وا میداشت. زنان نه تنها از حقوق اساسی خود محروم بودند، بلكه همانند كالای بیجان خريد و فروش میشدند و....
خداوند متعال در آيات وحيانی خويش به برخی از ناهنجاريها و آداب غير انسانی و جاهلانة آن روز اشاره كرده و میفرمايد: «قُلْ تَعالَوْ اَتْلُ ما حَرّمَ رَبُّكُم عَلَيْكُمْ اَلاّ تُشْرِكوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوالِدَيْنِ إحْساناً وَلاتَقْتُلوا أوْلادَكُمْ مِنْ إمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإيّاهُمْ وَلاتَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ وَلاتَقْتُلوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ إلاَ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصّيكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلون»[1] ؛ «بگو: بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است [برايتان] بخوانم: اينكه چيزی را شريك خدا قرا ندهيد و به پدر و مادر نيكی كنيد. فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد. ما شما و آنها را روزی میدهيم. و به كارهای زشت نزديك نشويد چه آشكار و چه پنهان. و انسانی را كه خداوند محترم شمرده به قتل نرسانيد مگر به حق [و از روی قانون الهي] . اين چيزی است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، شايد درك كنيد.»
«وَلاتَقْرَبوا مالَ الْيَتيمِ إلاّ بِالَّتی هِی أحْسَنُ حَتّی يَبْلُغَ أشُدَّهُ وَأوْفوا الْكَيْلَ وَالْميزانَ بِالقِسْطِ، لانُكَلِّفُ نَفْساً إلاّ وُسْعَها وَإذا قُلْتُمْ فَاعْدِلوا وَلَوْ كانَ ذا قُربی وَبِعَهْدِ اللهِ أوْفوا ذلِكُمْ وَصّيكُمْ بِهِ لَعَلّكُمْ تَذَكَّرونَ»[2] ؛ «و به مال يتيم جز به بهترين صورت [و برای خدمت به او] نزديك نشويد تا به حد رشد خود برسد، و حق پيمانه و وزن را به عدل و دادگری رعايت كنيد. ما هيچ كس را به بيش از توانائی و قدرتش وادار نمیكنيم. هنگامی كه [در مقام داوری يا شهادت] سخنی میگوئيد، عدالت را مد نظر قرار دهيد حتی اگر در مورد نزديكان شما باشد، و به پيمانهای خداوند وفادار باشيد. اينها مواردی است كه خداوند شما را به آن سفارش میكند، تا شايد پند گيريد.»
خداوند متعال در اين آيات از رسمهای باطل و غير اخلاقی دوران جاهليت خبر داده و به موضوعات غير انسانی رايج، از جمله شرك و بت پرستي، آزار پدر و مادر، كشتن فرزندان، ارتكاب اعمال زشت و فساد انگيز، كشتن افراد بیگناه، تجاوز به اموال يتيمان، بیعدالتی در توزيع اموال و امكانات عمومي، پايمال كردن حقوق ديگران، عهد شكنی و ناديده انگاشتن پيمانها و قوانين اجتماعی میپردازد و در عين حال راهكارها و دستورات سازندهای در اين زمينه به مسلمانان ارائه میكند.
ناگفته پيداست كه برخی از علل و انگيزههای بعثت پيامران الهی نيز در اين آيات مطرح شده است كه عدالت اجتماعي، اقتصادي، فرهنگی و امنيتی از جملة آنهاست. در روايتی از اوضاع نابسامان عربستان در آستانة بعثت نبوی ـ صلّی الله عليه و آله ـ آمده است: روزی قيس بن عاصم به نزد حضرت رسول اكرم ـ صلّی الله عليه و آله ـ آمده و عرضه داشته: يا رسول الله! من در ايام جاهليت هشت دختر خود را زنده به گور كرده ام، حالا چه كنم؟ پيامبرـ صلّی الله عليه و آله ـ فرمود: در مقابل هر دختر يك برده آزاد كن![3]
در روايت ديگری آمده است: هنگامی كه قيس يكی از موارد زنده به گور كردن دخترانش را در حضور رسول اكرم ـ صلّی الله عليه و آله ـ شرح داد، رسول مهربان الهی در حالی كه از شدت تأثر حلقههای اشك بر گونههای مباركش میلغزيد، از سنگ دلی و قساوت آن مرد جاهل تعجب كرده و به يارانش فرمود: «إنَّ هذهِ لَقَسْوَةٌ وَمَنْ لايَرْحَمْ لايُرْحَمْ؛اين [عمل] سنگدلی است و هر كس رحم نداشته باشد، مشمول رحمت [الهي] نخواهد بود».
بنابراين جهان در آستانه بعثت، غرق در انواع خرافات، افكار و انديشههای جاهلانه بود و شايد در آن روزگاران در هيچ جای عالم خرافه پرستی و بیبند و باری و رواج مفاسد اجتماعی مثل منطقة جزيره العرب نبود. مردم آن عصر بدون آنكه خود متوجه باشند، نياز شديدی به امور معنوي، اخلاقی و انسانی داشتند ودر آتش ناعدالتي، نابرابری و تضييع حقوق انسانی میسوختند. در اين فرصت برخی از علل و عوامل بعثت انبياء را _ كه در رأس آن بعثت رسول گرامی اسلام قرار دارد _ مرور كرده و به موارد اهم آن اشاره میكنيم:
1. انقلاب ارزشها
بعد از بعثت رسول گرامی اسلام، اصول و ارزشهای جاری در جامعه كه عليه مصالح دنيا و آخرت مردم بود، به ارزشهای انسانی و الهی تبديل شد. خرافه پرستی به حقيقت يابي، جنگ و خونريزی و ناعدالتی به قسط و عدل و مساوات بدل گرديد و انسانهای در ظاهر پايين درجه، به افرادی مورد اعتماد و دارای منزلت اجتماعی والائی تبديل شدند. تمام قوانين و ملاكهای ظاهری و مادی جای خود را به معيارهای ارزشمند و متعالی داد.
آری بعثت پيامبرـ صلّی الله عليه و آله ـ ارزشهای ضد انسانی را دگرگون كرد و تمام رسمهای ايام جاهليت، به قوانين عادلانة اسلامی تبديل شدند. رسول خدا ـ صلّی الله عليه و آله ـ بيشترين تلاش خود را در تحول افكار عمومی متمركز كرده و برای از ميان بردن باورهای خرافاتی و ناپسند، از هيچ كوششی فروگذار نمیكرد.
آن رهبر فرزانه اسلامی حتی به كارگزاران خويش تأكيد مینمود كه در تبديل و تغيير روشهای غلط و رسوم جاهلانه نهايت تلاش خود را به عمل آورند. هنگامی كه معاذ بن جبل را به سوی يمن میفرستاد به او فرمود: «ای معاذ! آثار جاهليت و رسوم باطل را بميران و سنتهای متعالی اسلامی را در ميان مردم ترويج كن!».
آن گرامي، حتی در آخرين فرازهای پيام حج خود، به انقلاب ارزشها و حركت به سوی زيبائيها و كمالات تأكيد ورزيد و فرمود: «ألا كُلُّ شَيءٍ مِنْ أمْرِ الْجاهِليّةِ تَحْتَ قَدَمی موضوعٌ[4] ؛ بدانيد تمام باورها و رسمهای ايام جاهليت را زير پای خود نهاده و باطل اعلام میكنم.»
امير مؤمنان علی ـ عليه السلام ـ در توضيح فلسفه بعثت پيامبر اسلام ـ صلّی الله عليه و آله ـ بر اين نكته تأكيد كرده و آن را به عنوان انقلاب ارزشها مطرح میكند و میفرمايد: «ألا وَإنّ بَليَّتَكُمْ قَدْ عادَتْ كَهَيئَتِها يَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبيَّهُ ـ صلّی الله عليه و آله ـ وَالَّذی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَلَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتّی يَعُودَ أسْفَلُكُمْ أعْلاكُمْ وَأعْلاكُمْ أسْفَلَكُمْ؛ آگاه باشيد تيره روزيها و فتنههای شما همانند عصر قبل از بعثت پيامبرـ صلّی الله عليه و آله ـ بار ديگر روی آورده است. سوگند به خدائی كه پيامبرـ صلّی الله عليه و آله ـ را به حق مبعوث كرد، سخت آزمايش خواهيد شد و چون دانه هائی كه در غربال ريزند يا غذائی كه درديگ گذارند، زير و رو خواهيد شد تا اينكه پائين شما به بالا، و بالای شما به پائين بيايد».[5] يعنی دقيقاً همانند عصر بعثت دگرگون و منقلب خواهيد شد، و بار ديگر انقلاب ارزشها رخ خواهد نمود.
امام ـ عليه السلام ـ به جايگزين شدن افراد طبقه پائين به جای بالا نشينها و تبديل شدن ارزشهای ظاهری مادی به ارزشهای انقلابی و معنوی اشاره كرده و میفرمايد، چون به جاهليت قبل از بعثت پسرفت داشته ايد، دقيقاً بايد همان حادثه رخ نمايد و حق به محور خود برگردد.
2. تزكيه و پرورش روح
از مهم ترين علل بعثت انبياء، تهذيب نفوس و تربيت انسانهای مستعد است. پيامبران الهی كوشش میكنند نيروهای درونی انسانها را از قوه به فعليت رسانده و برای رسيدن به قلّه سعادت و كمال، آنان را همراهی و ياری نمايند. آنان برای ارتباط افراد با مبدأ هستی زمينه سازی كرده و مقدمات تعالی آنان را فراهم میآورند.
قرآن كريم در سورة آل عمران با اشاره به اين نكته میفرمايد: «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلی المُؤْمِنينَ إذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَكّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُم الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَإنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبينٍ»؛[6] «خداوند متعال بر مؤمنان منت نهاد هنگامی كه در ميان آنها پيامبری از جنس خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد، گرچه قبل از بعثت در گمراهی آشكاری بودند».
رسول خدا ـ صلّی الله عليه و آله ـ نيز با تلاوت آيات كلام وحي، روح و جسم آنان را صيقل داده و با زدودن زنگارهای جهل و خرافات و خودپرستي، برای پذيرش حق و گام نهادن در راه كمال ياری شان مینمود.
3. رساندن به مقام عبوديت
طبق آموزههای قرآني، هدف از آفرينش انسان چيزی جز پرستش خدای يگانه نيست و تمام نعمتهای الهی و اشيائی كه در اين عالم آفريده شده و در اختيار انسان قرار گرفته، همه برای طی مسير عبوديت است. عبوديت كامل آن است كه انسان جز به آفريدگار مطلق جهان و كمال مطلق نينديشد و همة افكار و اعمال خود را به اين امر معطوف دارد.
خداوند در قرآن میفرمايد: «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالانْسَ إلاّ لِيَعْبُدونَ»[7] ؛ «جن و انس را نيافريدم جز اينكه مرا عبادت كنند.»
يكی ديگر از علل بعثت انبياء، دستگيری افراد بشر در راه رسيدن به مقام عبوديت است. رهبران الهی با تلاشها و آموزههای خود انسانها را به كانال عبوديت هدايت كرده و از اين رهگذر آنان را به قرب الهی میرسانند. پيامبر اكرم ـ صلّی الله عليه و آله ـ از آغازين لحظات بعثت شعار معروف خود را در اين زمينه پيوسته تكرار میكرد كه: «قُولُوا لا إلهَ إلاّ اللهُ تُفْلِحُوا»[8] و به مخاطبان خود اين پيام را میرساند كه رستگاری تنها و تنها در گرو بندگی خدای يگانه و نفی خدايان ديگر و بت پرستان است.
4. تحكيم وحدت انسانها
ريسمان محكم نبوت تنها وسيلهای است كه انسانها را در زير لوای وحدت و برادری فراهم میآورد؛ انسانهايی كه از تفرقه و تشتت و نزاع و اختلافها به تنگ آمده و به دنبال راهكاری مورد اعتماد برای حل معضلات زندگی خود میگردند.
آتش خانمان سوز اختلاف، نيروهای عظيم بشری و سرمايههای فراوان آنان را به باد داده و زيباترين محيطهای زندگی را به جهنمی سوزان بدل میكند. اگر انسانها به سخنان پيام آوران وحی توجه كرده و زير عَلَم توحيد گرد آيند، مطمئناً از تفرقه و تشتت در امان بوده و در ساية كلمة توحيد به توحيد كلمه نيز دست خواهند يافت. در سورة بقره آمده است: «كانَ النّاسُ أُمَةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبيّينَ مُبَشّرينَ وَمُنْذِرينَ وَأنْزَلَ مَعَهُمْ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فيما اخْتَلَفوا فيهِ»[9] ؛ «مردم [در آغاز امت واحدی بودند [سپس بنابر عللی در ميان آنان اختلاف پديد آمد] ، پس خداوند نيز پيامبرانی را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند وانذار كنند و به همراه آنان كتاب [آسماني] فرستاد تا در ميان مردم در مورد آنچه در آن اختلاف كرده بودند داوری كند.»
طبق اين آيه يكی از اهداف مهم بعثت انبياء، پايان بخشيدن به اختلافات مردم است كه از روی جهل و غفلت و ناآگاهی و پيروی هوای نفس و برتری جويی صورت میگيرد.
5. واسطة فيض الهي
برای آدميان خاكی كه هنوز گام در مرحلهای بالاتر نگذاشتهاند، ارتباط با آفريدگار هستی كه در منتها درجة اقتدار و كمال است امری سهل و آسان نيست. برای رسيدن به آن مقام بینهايت و اوج گرفتن در آسمان عرفان و معنويت، نياز به واسطة فيض و وسائل نيرومندتری است. قرآن كريم نيز به اين نكته اشاره كرده و فرمود: «وَابْتَغُوا إلَيْهِ الْوَسيلَة»[10] ؛ «برای تقرب به درگاه الهی وسيلهای بجوييد.»
انجام دستورات رسول خدا ـ صلّی الله عليه و آله ـ میتواند بهترين وسيله برای ارتباط با خداوند متعال باشد.
امام رضا ـ عليه السلام ـ در گفتاری حكيمانه میفرمايد: «از آنجايی كه در آفرينش مردمان و نيروهای نهفته در درون آنان، آنچه كه مصالحشان را كامل كند وجود نداشت، و آفريدگار جهان، برتر از آن بود كه [به چشم ظاهر] ديده شود و ضعف و ناتوانی آنان در ادراك ظاهری او بود، چارهای جز اين نبود كه فرستادهای معصوم ميان او و آدميان واسطة فيض باشد و امر و نهی الهی را به ايشان برساند[11] ؛ «لَمّا لَمْ يَكُنْ فی خَلْقِهِمْ وَقُواهُم ما يُكْمِلوا لِمَصالِحِهِمْ وَكانَ الصّانِعُ مُتَعالِياً عَنْ أنْ يُری وَكانَ ضَعْفُهُمْ وَعَجْزُهُمْ عَنْ إدْراكِهِ ظاهِراً لَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ رَسولٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ مَعْصومٍ يُؤَدّی إلَيْهِمْ أمْرَهُ وَنَهْيَهُ».
6. احيای پيمان فراموش شده
پيامبران الهی بر خود لازم میدانند تا انسانها را به پيمان فطری كه فراموش شان شده است يادآور شوند، همان ميثاق ديرين كه در ميان تمام موجودات فقط انسان آن را تقبل و تعهد كرده است، اما بر اثر مرور زمان و وسوسههای شيطان آن را به بوتة فراموشی سپرده است.
امير مؤمنان علی ـ عليه السلام ـ میفرمايد: «واصْطَفی سُبْحانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أنْبياءَ أخَذَ عَلَی الْوَحْی ميثاقَهُمْ وَعَلی تَبْليغِ الرِّسالَةِ أمانَتَهُمْ لَمّا بَدَّلَ أكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللهِ إلَيْهِمْ فَجَهَلوُا حَقَّهُ واتَّخَذُوا الاَنْدادَ مَعَهُ وَاجْتالَهُم الشَّياطينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ فَبَعَثَ فيهِمْ رُسُلَهُ وَواتَرَ إلَيْهِمْ أنْبياءَهُ لِيَسْتَأدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ وَيُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ[12] ؛ [خداوند سبحان] از ميان فرزندان آدم، پيامبرانی را برگزيد و از آنان بر وحی پيمان گرفت و بر تبليغ رسالت امانت آنان را، آنگاه كه اكثر مردم عهد و پيمان الهی را تبديل كرده و حق خدا را نشناختند و در مقابل خداوند خدايان دروغين و بتهای بیارزش را پرستيدند و شياطين آنان را از معرفت خدا باز داشته و از عبادت او جدا كردند. [در آن حال] خداوند پی در پی پيامبرانی را مبعوث نمود تا آنان را بر پيمان فطرت خويش وادار كنند و نعمتهای فراموش شده او را به يادشان آرند.»
پيامبران الهی در كنار معارف و برنامههای حياتبخش خود پيوسته به آدميان میآموزند كه در مورد اصول دين و باورهای مهم اعتقادی به فطرت و خرد خود رجوع كنند. قرآن كريم انبياء الهی را به عنوان «مذكّر» معرفی میكند.
آنان تلاش میكنند انسانها را به پيمان الهی و وفای به آن سوق دهند تا به ندای عقل و فطرت خويش پاسخ مثبت داده باشند. قرآن كريم نيز در مورد پيمان فراموش شدة الهی به فرزندان آدم میفرمايد:«ألَمْ أعْهَدْ إ ِلَيْكُمْ يا بنی آدَمْ أنْ لاتَعْبُدوا الشَّيْطانَ إنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين»؛ «ای فرزندان آدم! مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را نپرستيد، همانا كه او دشمن آشكار شماست.»
7. ترويج فضائل اخلاقي
ترويج فضائل اخلاقی و صفات متعالی انساني، از ديگر علل وانگيزههای بعثت انبياء الهی است. اگر مروری اجمالی به آموزههای وحيانی پيامبرـ صلّی الله عليه و آله ـ داشته باشيم متوجه خواهيم شد كه گفتارها و رفتارهای آن گرامی مملو از سفارشهای اخلاقی و تربيتی است.
اساساً هر گونه خوبي، زيبايی و كمالی كه زيبنده و شايستة انسانها است، در تعاليم انبياء الهی به روشنی ديده میشود. در حديث معروفی از پيامبر اكرم ـ صلّی الله عليه و آله ـ میخوانيم كه آن حضرت فرمود: «إنّما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخْلاقِ[13] ؛ من برای تكميل و توسعة زيباييهای اخلاقی مبعوث شده ام.» رسول خدا خود دارای كامل ترين صفات اخلاقی بود و عادات پسنديده و آداب برجستة انسانی در وجود آن گرامی موج میزد.
8. ايجاد و توسعة عدالت اجتماعي
انسانها فطرتاً طالب عدالتند و سالم ترين جوامع، آنهايی است كه عدالت در تمام ابعاد خود در ميان آن جوامع حاكم گردد.
قرآن كريم در آيات متعددی از عدالت خواهی پيامبر اكرم ـ صلّی الله عليه و آله ـ سخن گفته و آن را يكی از اهداف بعثت میشمارد. در سورة اعراف از اهتمام ويژة آن گرامی به اجرای عدالت خبر داده و میفرمايد: «قُلْ أمَرَ رَبّی بِالْقِسْط»؛[14] بگو: پروردگارم مرا به عدالت فرمان داده است».
عدالت طلبی در تمام زوايای زندگی پيامبرـ صلّی الله عليه و
آله ـ جلوه گر بود و گسترة آن، گفتار، رفتار، روابط عمومي، معاملات، حتی محيط خانواده و دوستان و نزديكانش را نيز شامل میشد. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرموده است: «كانَ رَسُولُ اللهِ يُقَسِّمُ لَحَظاتَهُ بَيْنَ أصْحابِهِ فَيَنْظُرُ إلی ذا وَيَنْظُرُ إلی ذا بِالسَّويَّة[15] ؛ رسول خدا ـ صلّی الله عليه و آله ـ نگاه خود را در ميان يارانش به طور مساوی تقسيم میكرد، گاهی به اين و گاهی به آن ديگری به طور مساوی نگاه میکرد.»
آن گرامی به مهم ترين فلسفة بعثت انبياء كه ايجاد قسط و عدل است به طور كامل معنی و مفهوم میبخشيد كه خداوند فرمود: هلَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَأنْزَلْنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ ليَقومَ النّاسُ بِالقِسْطِه؛[16] «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم، تامردم به عدالت قيام كنند.»
پی نوشـــــــــــــــــــت:
[1] . انعام / 151.
[2] . انعام / 152.
[3] . تفسير قرطبي، محمد بن احمد انصاري، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405، ج19، ص233.
[4] . سيرة ابن هشام، ابو محمد عبد الملك بن هشام حميري، دار القلم، بيروت، ج4، ص250.
[5] . نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتي، نشر ائمه، قم، 1379، ش، خطبه16.
[6] . آل عمران/ 164.
[7] . ذاريات / 56.
[8] . بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسي، نشر الوفا، بيروت، 1404، ج18، ص202.
[9] . بقره / 213.
[10] . مائده / 35.
[11] . بحار الانوار، ج11، ص40.
[12] . نهج البلاغه، خطبه 1.
[13] . مستدرك الوسائل، محدث نوري، مؤسسه آل البيت، 1408، قم، ج11، ص187.
[14] . اعراف / 29.
[15] . بحار الانوار، ج16، ص260.
[16] . حديد / 25.