الگوهاى خدمتگزارى (5)

شهید رجایی

اشاره

در دو شماره پیش خاطراتی از خدمتگزاری شهید رجایی را تقدیم كردیم و در این شماره از مجله نیز به بیان خاطره‌هایی دیگر از خدمتگزاری آن رادمرد الهی می‌پردازیم، باشد كه همه مسئولان و مدیران و دست اندركاران از زندگی او الگو گیرند و یاری گر مستضعفان و محرومان جامعه باشند.

با كارگزاران

بخشی از بایدها و نبایدهای خدمتگزاری، در تعامل با خدمتگزاران معنا می‌یابد و كارگزار در این مرحله از خدمتگزاری باید اصول و مبانی اسلامی را پاس بدارد و دچار لغزش نشود. برخی از این امور در سیره شهید رجایی چنین است:

1. توصیه ناپذیری در مورد همكاران

«یك روز كه آقای رجایی یكی از وزرایش را از مسئولیت انداخته بود، علت را پرسیدم، گفت: این آقا آمده و می‌گوید خانه من كه در نارمك سیصد متر است، كوچك است، چون می‌خواهم محافظین خودم را هم جا دهم، یكی از خانه‌های مصادره شده طاغوتیها را به من بفروشید یا بدهید تا خانواده‌ام كمتر در عذاب باشند. به او گفتم: آقا جان! ما كه انقلاب نكردیم تا خانه‌های مردم را مصادره كنیم و خودمان در آن بنشینیم. ما آمده ایم مشكل مردم را حل كنیم. اگر قرار باشد ما هم در این خانه‌ها بنشینیم، فراموش می‌كنیم مردم چه مشكلاتی دارند. به خاطر همین او را عوض كردم.‌» (1)

مشاور مطبوعاتی آقای رجایی هم می‌گوید: «یك روز به آقای رجایی گفتم: من چه مشاور نخست وزیری هستم كه نمی‌توانم رفیقم را به خارج بفرستم! ولی از او چهل هزار تومان رشوه می‌گیرند و می‌رود. گفت: خیلی حرف قشنگی زدی! چه افتخاری از این بالاتر كه در مملكتی زندگی كنی كه مشاور نخست وزیر آن نمی‌تواند، رفیقش را به فرانسه بفرستد. از این بهتر چی؟» (2)

2. تمرین ساده زیستی

«یكی از كارهای بسیار جالب آقای رجایی در سفرهایی كه به استانها می‌كرد، این بود كه جلسات مشترك وزراء و هیئت دولت با استانداریهای سراسر كشور را در مراكز تربیت معلم هر استان تشكیل می‌داد. یك بار كه به زاهدان رفتیم، شب همه از غذا خوری مركز غذا گرفتند و در تختهای دو طبقه خوابیدند و صبح هم مثل همه در صف ایستادند و صبحانه گرفتند. و این خیلی جالب بود كه هیئت دولت و استاندارها در چنین مراكز ساده سه روز اقامت كنند. این جلسات به نوعی تمرین و تكرار ساده زیستی بود.‌» (3)

در برابر مردم

مردم، ولی نعمت و صاحب كار خادمان و كارگزاران هستند، از این رو، كارگزاران در روند خدمتگزاری با مردم سر و كار دارند و باید اموری را رعایت كنند كه برخی از آنها در سیره شهید رجایی عبارت اند از:

1. سعه صدر و مدارا

یكی از همكاران شهید رجایی می‌گوید: «با آقای رجایی برای نماز، از دفتر خارج شدیم. به محض اینكه پایش را از پله‌ها پایین گذاشت، مردی برخاست و جلو آمد و یقه او را محكم گرفت. یكی از محافظین كه از پشت سر می‌آمد به او نهیب زد كه این چه كاری است؟! آقای رجایی با آرامش گفت: كاری نداشته باشید و بگذارید حرفش را بزند. آن مرد گفت: 25 روز است نامه‌ای به نخست وزیری نوشته‌ام، ولی هنوز جوابم را نداده اید. آقای رجایی گفت: اگر واقعا در این مدت به تو جواب نداده اند، همین كار را باید بكنی. بعد از كارمند مربوطه خواست دفترش را بیاورد. او دفتر را آورد و گفت نامه‌اش آمده و تقاضایش هم به اداره مورد نظر ارسال شده است، ولی چون این آقا یادش رفته روی پاكت نامه آدرس خود را بنویسد، نمی‌دانستیم چگونه باید او را مطلع كنیم. آقای رجایی گفت: پدر جان! شنیدی كه به نامه ات رسیدگی شده است. شما بروید از اداره مذكور كارتان را دنبال كنید. بعد با مهربانی گفت: حالا می‌شود یقه مرا رها كنی كه بروم نماز بخوانم! آن مرد كه مبهوت افتادگی و مهربانی ایشان شده بود، دستش را از یقه او رها كرد. سپس آقای رجایی بوسه‌ای به پیشانی آن مرد زد و با هم به سمت نماز خانه رفتند.‌» (4)

2. پیگیری امر خدمت رسانی

رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرمود: «درخواست نیازمندی را كه خودش نمی‌تواند آن را ابلاغ كند، به من برسانید. هر كس نیاز كسی را كه از رساندن آن ناتوان است، به مسئولی برساند، خداوند در روز قیامت گامهایش را بر صراط استوار می‌سازد.‌» (5)

«از كارهای خوب آقای رجایی در دوران نخست وزیری تشكیل دفتر پیگیری بود. این دفتر ماموریت داشت تمامی نامه‌ها و مراجعات مردم را ثبت كند و جهت اقدام به وزارتخانه‌ها بفرستد و تا آنجا كه نامه به دست مسئول مربوطه می‌رسید كار را دنبال می‌كرد. بر این اساس، دفتر پیگیری كه مجاور دفتر ایشان بود، همواره مملو از جمعیت بود كه برای حل مشكل خود به آنجا مراجعه می‌كردند. این دفتر نقش مهمی در حل مشكلات مردم داشت و بیانگر دیدگاه آقای رجایی در اهمیت دادن به مردم و تلاش در جهت رفع نیازهای آنان بود.‌» (6)

برادر شهید رجایی می‌گوید: «یك روز یكی از آشنایان ما كه در دوران مسئولیت برادرم در وزارت آموزش و پرورش، 14 مدرسه در نقاط مختلف ساخت، تعریف می‌كرد در رابطه با تكمیل ساخت این مدارس هر وقت مشكلی پیدا می‌كردیم و ایشان برای رفع آن ما را پیش كسی می‌فرستاد، قبل از اینكه نامه بنویسد، به آن فرد تلفن می‌زد و می‌گفت: فلانی دارد پیش تو می‌آید، كارش را انجام بده، نامه بعد به تو می‌رسد؛ یعنی همیشه كار او زودتر از نامه‌ای كه می‌نوشت عملی می‌شد. (7) كاری را كه به مسئولان می‌سپرد، خیلی با جدیت پیگیری می‌كرد. گاهی مستقیما تلفن می‌زد و می‌پرسید كاری كه دیروز ارجاع دادم چه شد؟ این از خصوصیات او بود.‌» (8)

3. سرعت عمل در خدمت رسانی

امام علی علیه السلام به كارگزار خویش می‌فرمود: «از وظایف تو رفع كردن حاجات مردم در روز ورودش بر تو است.‌» (9) آقای فروزنده استاندار خوزستان می‌گفت: «وقتی آقای رجایی جهت بازدید از وضع جبهه‌ها و مهاجرین جنگی به خوزستان آمده بود، به ایشان گفتم: ما برای سازماندهی و منظم كردن كمكها به مردم، فرمی مبنی بر 50 سؤال تهیه كرده ایم و در نظر داریم بعد از تكمیل فرمها به مهاجرین كمك كنیم. آقای رجایی گفت: كسی كه هستی‌اش را از دست داده است باید 50 سؤال را جواب دهد تا به او كمك شود؟ این كار اصلا درست نیست. و طرح مرا رد كرد.‌» (10)

4. درد آشنایی

آقای رجایی می‌گفت: داخل مردم بودن و بی تشریفات مسافرت كردن ما می‌تواند به ما این كمك مهم را بكند كه بفهمیم مسائل و مشكلات مردم چیست و مردم چه می‌گویند.

«یك روز كه با دایی‌ام از قزوین با ماشین خودم و بدون محافظ به تهران برمی گشتم، در راه ایشان صحبتهای زیادی كرد از جمله گفت: محمد جان ما افتخار نمی‌كنیم كه روی یخ خیار بكاریم. البته اگر چنین روزی بیاید ما خوشحال می‌شویم، ولی من یك روز افتخار می‌كنم كه همه مردم كشورم سیر باشند و گرسنه‌ای در هیچ جای مملكت پیدا نشود. به ایشان گفتم: برای شما خطر ندارد كه بدون محافظ رفت و آمد می‌كنی؟ اسلحه‌ای را كه در كیف دستی‌اش بود نشان داد و گفت: البته این همراهم است و گاهی هم تیراندازی می‌كنم، ولی هدف منافقین این است كه مرا از مردم دور كنند. این مدتی را كه از عمرم باقی مانده است می‌خواهم در میان مردم و مثل مردم باشم.‌» (11)

5. عدم تحمیل هزینه بر بیت المال

«وقتی آقای رجایی كفیل وزارت آموزش و پرورش بود، یك روز كه در اطاقش مشغول خوردن نهار بود، عده زیادی جمع شده، می‌خواستند به هر شكلی شده، وارد اطاق او شوند. بعضی می‌گفتند: بله! ما در ا ین وضعیت هستیم و آقای وزیر نشسته و چلو مرغ و جوجه كباب می‌خورد. به دلیل فشار زیادی كه به مسئول دفتر آوردند، او در آخر نهار ایشان در را باز كرد. تا در باز شد، آنها دیدند كه آقای رجایی روی یك موكت نشسته و نهار نان و پنیر می‌خورد. از تعجب خشكشان زد، چون باورشان نمی‌شد یك وزیر این قدر ساده غذا بخورد.‌» (12)

6. تلف نكردن وقت خدمت

«یك روز ساعت نه و نیم صبح به نخست وزیری رفتم و به منشی گفتم: با آقای رجایی كار دارم. او به داخل رفت و برگشت، ولی خبری نشد. دوباره خواستم خبر دهد، ولی باز خبری نشد. در این فاصله یكی دو دفعه، برای كاری از اطاق بیرون آمد و با دیدن من سری تكان داد و رفت. ساعت 12 ظهر بود كه از اطاق بیرون آمد و مرا با خود به داخل برد. گفتم عمو جان! از نه و نیم صبح معطل شده‌ام. گفت: آن وقت مال 36 میلیون نفر جمعیت ایران بود، و تو با من كار شخصی داری، ساعت 12 تا 1 برای نماز و غذا و استراحت مال خودم هست، همه‌اش در اختیار تو.‌» (13)

خدمتگزار خویشاوندان و زندگی شخصی

خدمتگزار مردم نباید پس از احراز موقعیت دولتی زندگی خود و خویشاوندانش را بر مردم دیگر ترجیح دهد. در این باره خاطره‌هایی از زندگی شهید رجایی قابل تامل است.

1. عدم تبعیض

«آقای رجایی در اجرای قانون یكسان عمل می‌كرد و در این مسیر دوست و غریبه نمی‌شناخت. وقتی من لیسانس گرفتم، طبق مقررات آموزش و پرورش قرار بود به خارج از تهران بروم و در آنجا تدریس كنم. در این زمان ایشان كفیل وزارت آموزش و پرورش بود. یك روز پدرم كه شوهر خواهر ایشان و فوق العاده مورد احترامشان بود، گفت: محمد را به شمال منتقل كرده اند. كاری كن و به تهران بیاور.

ایشان نگاهی به پدرم كرد و بعد از مكثی گفت: آقا! اگر قرار بود از این كارها بكنیم كه دیگر نمی‌توانستیم وزیر شویم. به این ترتیب راهی شمال شدم، در صورتی كه با كوچك‌ترین یادداشت ایشان می‌توانستم در تهران خدمت كنم. (14)

2. با مردم بودن

«آقای رجایی می‌گفت: یك روز كه در تاكسی بودم، دیدم راننده با دو مسافر حسابی گرم گرفته اند و علیه من و آقای بهشتی و آقای باهنر حرف می‌زنند كه بله اینها همه سرمایه دارند و راننده هم كه از حرفهای آن دو مسافر متاثر شده بود، شروع كرد به ناسزا گفتن به من. دیدم دیگر خیلی ظلم است، به راننده گفتم: آن برادر كه تو داری علیه او حرف می‌زنی كه سرمایه دار است و چه دارد، خود من هستم. راننده باورش نمی‌شد كه وزیر آموزش و پرورش به تاكسی او سوار شده باشد، از آینه نگاهی به من كرد و گفت: آخر چطور ممكن است شما وزیر باشید و ماشین نداشته باشید و سوار تاكسی من شوید؟ گفتم: بله! وقتی پا برهنه‌های یك جامعه انقلاب كنند، آدمهایی هم مثل من وزیر می‌شوند و چون خودشان ماشین ندارند، سوار تاكسی و اتوبوس می‌شوند.‌» (15)

3. ساده مثل مردم

امام علی علیه السلام می‌فرمود: «خداوند بر پیشوایان عدل و حق، واجب كرده است كه بر خود سخت بگیرند و شیوه زندگی را، هماهنگ با وضع زندگی طبقه ضعیف قرار دهند تا ناداری و فقر، فقیر را از جا به در نبرد.‌» (16)

«شب شهادت شهید رجایی یك زن به منزل ایشان مراجعه كرد و گفت، می‌خواهد در شستن ظروف غذا به ما كمك كند. هر چه گفتیم: نیازی نیست، قبول نكرد. چون نیازمند بود به او غذا دادیم، ببرد، ولی اصرار داشت كه باید كمك كند، ما هم به ناچار پذیرفتیم. وقتی وارد منزل شد و از جلوی یكی از اطاقهای ایشان كه بچه‌های كوچك در آن خوابیده بودند، عبور كرد، شروع كرد به گریه كردن. ما هم كه می‌ترسیدیم بچه‌ها بیدار شوند، هر طور شد آرامش كردیم و علت گریه را پرسیدیم. گفت: من زن مستمندی هستم. اما سر و وضع زندگی من از رئیس جمهور مملكت بهتر است.‌» (17)

«پس از شهادت شهید رجایی كه شهید نامجو با جمعی از دانشجویان و مسئولان دانشكده افسری به منزل آمدند و از نزدیك با زندگی ساده و متوسط او رو به رو شدند، شهید نامجو در حالی كه گریه می‌كرد، كلاهش را بر زمین زد و گفت: بچه‌ها ببینید كی بر ما حكومت می‌كرد؟ شما را به خدا این زندگی را ببینید! خدا وكیلی كدام یك از شما این زندگی را دارید!.‌» (18)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

1) سیره شهید رجایی، ص 573، یوسف صباغیان.

2) همان، ص 676.

3) همان، ص 622، خسرو تهرانی.

4) همان، ص 406، هرمز طاوسی.

5) ابلغونی حاجة من لا یستطیع ابلاغ حاجته فانه من ابلغ سلطانا حاجة من لایستطیع ابلاغها ثبت الله قدمیه علی الصراط یوم القیامة.‌» ؛ بحارالانوار، ج 3، ص 384.

6) سیره شهید رجایی، ص 572.

7) همان، ص 635.

8) همان، ص 636.

9) و منها اصدار حاجات الناس یوم ورودها علیك...‌»؛ نهج البلاغه، نامه 53.

10) سیره شهید رجایی، ص 697، سید احمد آوایی.

11) همان، ص 581، محمد صدیقی.

12) همان، ص 509، ابوالفضل قدیانی.

13) همان، ص 607، یوسف صباغیان.

14) سیره شهید رجایی، ص 672، محمد نوعی.

15) همان، ص 558، محسن صدیقی.

16) ان الله فرض علی ائمة العدل ان یقد روا انفسهم بضعفة الناس كیلا یتبیغ بالفقیر فقره‌» ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11و 12، ص 36.

17) سیره شهید رجایی، ص 539، رضا رسولی.

18) همان، ص 540.

354 دفعه
(0 رای‌ها)