در رمضان سال 1377 به كشور قزاقستان برای تبلیغ اسلام سفر كردم پس از رسیدن به محل تبلیغ (شهر شیمكنت قزاقستان) برنامههای خویش را آغاز كرده و با عنایت و لطف الهی موفّقیتهای زیادی را در این مدت كوتاه به دست آوردم. با مراكز دانشگاهی، حوزوی، افراد عالم و ذی نفوذ آشنایی پیدا كردم.
در كنفرانسهای علمی، جلسات پرسش و پاسخ و سخنرانیهایی متعدّد شركت كردم. توانستم در مدت كوتاهی نظر استادان دانشگاه شهر شیمكنت را به سوی معارف اسلامی در باب ادارۀ حكومت و حل مشكلات اجتماعی و جامع بودن دین اسلام در همه ابعاد جلب كنم.
یكی از خاطرات شیرین و شنیدنی در این سفر جریان اسلام آوردن یك زن مسیحی است. در یكی از روزهای ماه مبارك رمضان كه در دانشگاه شهر شیمكنت برنامه داشتم، برای رفتن به دانشگاه سوار اتوبوس شهری شدم. هنگام حركت اتوبوس دیدم خانم محترمی بچهاش را در آغوش گرفته، كنار صندلی من ایستاده است و جایی برای نشستن ندارد.
از جای خود برخواستم و از او خواستم كه بنشیند ولی او تشكر كرد و گفت خودتان بنشینید. اصرار كردم. او نشست. بعد از رسیدن اتوبوس به محل دانشگاه پیاده شدم. او نیز پیاده شد و به طرف من آمده، پرسید:
ببخشید اسم شما چیست؟ جواب دادم.
و بعد پرسید: ببخشید شما از كدام كشور هستید؟ گفتم از كشور اسلامی ایران هستم. سپس سؤال كردند علت اینكه جای خودتان را به من دادید چه بود؟ گفتم: چون مسلمان هستم، صندلی خودم را به شما دادم. این یك دستور الهی است به همۀ مسلمانان كه به زنان و همنوعان و پیرمردان احترام كنند و در برابر یكدیگر ایثار و گذشت داشته باشند.
او گفت این كار بسیار خوبی است و این قانون، بسیار عالی است. من از اسلام و خوبیهای آن بسیار شنیدهام لكن هیچ وقت با یك مسلمان عالم و دانشمند روبرو نشدهام.
مدت زیادی است كه آرزو میكردم یك دانشمند مسلمان را پیدا كنم تا از اسلام بیشتر بدانم. حالا بسیار خوشحالم كه با شما آشنا شدم. خواهش و تمنّای من این است كه به محل كار من تشریف بیاورید تا از اطلاعات اسلامی و دینی شما بهره مند شوم.
دعوت او را پذیرفتم. به محل كارش ـ كه بیمارستان مركزی شهر شیمكنت بود ـ رفتم. او خودش را به اسم ناتاشا معرفی كرد، از شغلش پرسیدم. دانستم پزشك جراح داخلی است. بعد از گفتگوی زیاد و رد و بدل شدن اطلاعات اسلامی و علمی و پاسخ به سؤالات متعدد ایشان راجع به اسلام، حقانیت اسلام را پذیرفت. و به دین اسلام مشرّف شد.
طبق وظیقه دینی تعدادی كتاب ترجمه شده به زبان روسی به او اهدا كردم. تا بتواند بهتر با معارف اسلامی آشنا شود.
و ما توفیقی الاّ باالله العلی العظیم.