اشاره
در چهار قسمت پیشین، معنای واژه آزادی و تعریف آن، پیشینه آزادی در اندیشههای غربی، شرقی و فرهنگ ایرانی، انواع آزادی (تكوینی و تشریعی) ، ویژگیهای انسان آزاد از نگاه اسلام و حكما، و آزادی از نگاه قرآن كریم مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
در این قسمت، ابتدا نگاهی كوتاه به آزادی در روایات معصومی علیهم السلام خواهیم داشت و آنگاه گونههای آزادی و قلمرو آن در اسلام را مطرح خواهیم كرد.
آزادی در روایات معصومین علیهم السلام
روایات فراوانی در منابع دینی وارد شده است كه بیانگر گونهها و مراحل مختلف آزادی است كه به جهت رعایت اختصار به چند نمونه اشاره میكنیم.
امام امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «اكرم نفسك عن كل دنیة وان ساقتك الی الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا. ولا تكن عبد غیرك وقد جعلك الله حرا...؛ (1) نفس خود را از هرگونه پستی بازدار، هرچند تو را به اهدافت رساند؛ زیرا نمیتوانی به اندازه آنچه كه از نفست میبخشی عوضی به دست آوری و برده دیگری مباش كه خداوند تو را آزاد آفرید.»
و در روایت دیگری میفرماید: «الناس كلهم احرار الا من اقر علی نفسه بالعبودیة...؛ (2) مردم همه آزادند، مگر كسی كه به بندگی خود اعتراف نماید.»
و امام سجاد علیه السلام میفرماید: «ایها الناس ان آدم لم یلد عبدا ولا امة ان الناس كلهم احرار؛ (3) ای مردم! حضرت آدم كسی را برده و یا كنیز به دنیا نیاورده است و تمام مردم همگی آزادند.»
امام امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آزادی معنوی میفرمایند:».. ان تقوی الله مفتاح سداد وذخیرة معاد، وعتق من كل ملكة، ونجاة من كل هلكة؛ (4) همانا تقوای الهی كلید هر در بسته و ذخیره روز رستاخیز، آزادگی از هرگونه بردگی [و بندگی غیرخدا] و نجات از هرگونه هلاكت و تباهی است.»
و در روایت دیگر میفرماید: «عبد الشهوة اذل من عبد الرق؛ (5) بنده شهوت خوارتر از بنده [و برده] زر خرید است.»
و نیز در عبارت دیگر میفرماید: «عبد الشهوة اسیر لا ینفك اسره؛ (6) بنده شهوت اسیری است كه آزاد نمیشود.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره آزادی در كسب علم و دانش میفرماید:
«اطلبوا العلم ولو بالصین فان طلب العلم فریضة علی كل مسلم؛ (7) دانش را فراگیرید! اگرچه در چین باشد. همانا كسب دانش برهر مسلمانی واجب است.»
و امام امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:
«الحكمة ضالة المؤمن، فخذ الحكمة ولو من اهل النفاق؛ (8) دانش گمشده مؤمن است، پس آن را فراگیر هرچند از اهل نفاق باشد.»
از این روایات به دست میآید كه تعلیم و تعلم و كسب علم و دانش در هر زمان و در هر حالت، از هر كس و در هر مكان و سرزمینی كه باشد، از نظر اسلام آزاد و مجاز است و گرنه امر به آموختن آن جایز نبود.
امام امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آزادی بیان میفرماید: «ای مالك! بخشی از وقت خود را به كسانی اختصاص بده كه به تو نیاز دارند تا شخصا به امور آنان رسیدگی كنی و در مجلس عمومی با آنان بنشینی و در برابر خدایی كه تو را آفریده فروتن باش، و [در آن هنگام] سربازان و یاران، دست اندركاران، و پاسداران و محافظان خود را از سر راهشان دور كن، تا سخنگوی آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو كند. من از رسول خدا صلی الله علیه و آله بارها شنیدم كه میفرمود: «ملتی كه حق ناتوان را بدون اضطراب از زورمندان بازنستاند، چنین ملتی هرگز رستگار نخواهد شد.» پس درشتی و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار كن و تنگ خویی و خودبزرگ بینی را از خود دور ساز تا خداوند درهای رحمت خود را به روی تو بگشاید و تو را پاداش طاعت ببخشاید، آنچه به مردم میبخشی بر تو گوارا باشد و اگر چیزی را از كسی باز میداری با مهربانی و پوزش خواهی همراه باشد.» (9)
از جمله چیزهایی كه در روایات اسلامی به آن تاكید شده است، مسئله اندیشه و تفكر در امور است؛ چه امور دنیوی و چه امور معنوی و اخروی. از نظر اسلام انسان در اندیشه این امور برای پیدا كردن راه حلهای مناسب یا رسیدن به حق و حقیقت آزاد است و این كار را آن چنان با اهمیت و ارزش میشمارد كه یك ساعت تفكر و اندیشه را بهتر از یك سال عبادت میداند. چنان كه رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید: «فكرة ساعة خیر من عبادة سنة ولا ینال منزلة التفكر الا من قد خصه الله بنور المعرفة والتوحید؛ (10) یك ساعت اندیشیدن بهتر از یك سال عبادت است و كسی به مقام و منزلت تفكر نائل نمیشود، مگر اینكه خداوند وی را به نور معرفت و یگانه پرستی اختصاص داده باشد.»
و امام امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره میفرماید: «اذا قدمت الفكر فی جمیع افعالك حسنت عواقبك فی كل امر؛ (11) وقتی اندیشه را بر تمام كارهایت مقدم داشتی عواقب و نتیجه همه كارهایت خوب میگردد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره آزادی اقتصادی میفرماید: «ان الناس مسلطون علی اموالهم؛ (12) تمام مردم مالك اموال خود هستند.»
امام امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به كارگزاران اقتصادی و ماموران جمع آوری مالیات میفرماید: «با ترس از خدایی كه یكتاست و همتایی ندارد، حركت كن. هیچ مسلمانی را نترسان، با زور از زمین او نگذر، و افزونتر از حقوق الهی از مال او مگیر. هرگاه به آبادی رسیدی، در كنار آب آنها فرودای، و وارد خانه كسی مشو، سپس با آرامش و وقار به سوی آنان حركت كن، تا درمیانشان قرارگیری و به آنها سلام كنی و در سلام و تعارف كوتاهی نكن. سپس میگویی:ای بندگان خدا! مرا ولی خدا و جانشین او به سوی شما فرستاده، تا حق خدا را كه در اموال شماست تحویل گیرم، آیا در اموال شما حقی است كه به نماینده او بپردازید؟
اگر كسی گفت: نه، دیگر به او مراجعه نكن، و اگر كسی پاسخ داد آری، همراهش برو، بدون آنكه او را بترسانی، یا تهدید كنی، یا به كار مشكلی وادار سازی. هرچه از طلا و نقره به تو داد، تحویل بگیر و اگر دارای گوسفند یا شتر بود، بدون اجازهاش داخل مشو كه اكثر اموال از آن اوست. آنگاه كه داخل شدی، مانند اشخاص سلطه گر و سختگیر رفتار نكن. حیوانی را رم مده و هراسان مكن، و دامدار را مرنجان، حیوانات را به دو دسته تقسیم كن و صاحبش را اجازه بده كه خود انتخاب كند، پس از انتخاب اعتراض نكن، سپس باقیمانده را به دو دسته تقسیم كن و صاحبش را اجازه بده كه خود انتخاب كند، و بر انتخاب او خرده مگیر. به همین صورت رفتار كن تا باقیمانده، حق خداوند باشد؛ پس حق خدا را از او بگیر. اگر دامداری از این تقسیم و انتخاب پشیمان گشت و از تو درخواست گزینش دوباره كرد، همراهی كن و....» (13)
از این حدیث به دست میآید كه انسان نسبت به تصرف در اموال خود كاملا مختار است، كسی به هر نحوی نمیتواند با زورگویی و تحدید اموال او را به تصرف خود در بیاورد.
البته خداوند در مال انسان حقی دارد و باید حق خدا را پرداخت و اگر كسی حق خدا را پرداخت نكند، حسابش برای قیامت میماند؛ اما این مانع از آزادی انسان نسبت به تصرف در اموالش در این دنیا نیست.
گونههای آزادی و قلمرو آن در اسلام
در این قسمت گونههای آزادی و قلمرو و حدود آنها را مورد بحث و دقت نظر قرار میدهیم، كه آزادی چند گونه است و حدود و قلمرو آن از نظر اسلام كدام است. بحثهایی كه در اینجا به آن پرداخته میشود، عبارت است از آزادیهای فلسفی، عبادی و معنوی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، سیاسی، حقوقی و مدنی كه هر كدام با موضوعات متفاوت مورد بحث قرار خواهد گرفت:
1. آزادی فلسفی
آزادی در این قسمت در قالب بحث جبر و اختیار مطرح است. این همان بحثی است كه از دیرباز مورد توجه و معركه آرای متكلمان و فیلسوفان بوده است. مقصود از آزادی فلسفی این است كه انسان دارای اراده آزاد است و با فراهم بودن مقدمات اراده، میتواند تصمیم بگیرد، حركت كند و كارهایی را انجام دهد. در این باره سه دیدگاه مهم مطرح است:
الف. نظریه جبر: اشاعره بر این باورند كه انسان موجودی كاملا مجبور است و در برابر اراده الهی هیچ اختیاری ندارد. لازم به یادآوری است كه جبرگرایی، پیش از اسلام در میان مشركان عرب جاهلی نیز مطرح بوده است و قرآن كریم ضمن نقل آن به عنوان یك دیدگاه نادرست، به سابقه دیرینه این اندیشه در گذشته اشاره كرده، میفرماید: «سیقول الذین اشركوا لو شاء الله ما اشركنا ولا آباؤنا ولا حرمنا من شی ء كذلك كذب الذین من قبلهم» ؛ (14) «مشركان خواهندگفت: اگر خدا میخواست، ما و پدرانمان نه شرك میورزیدیم و نه چیزی را حرام میكردیم. مشركان پیش از ایشان نیز این چنین پیامبران را تكذیب كردند.»
و در آیه دیگر با اشاره به این نكته كه اعتقاد به چنین نگرشی از سوی مشركان، فاقد هرگونه پشتوانه علمی و مبتنی بر پندار صرف است، میفرماید: «وقالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم مالهم بذالك من علم ان هم الا یخرصون» ؛ (15) «و مشركان گفتند: اگر خدا میخواست، ما فرشتگان را نمیپرستیدیم، آنان بر این مدعا علم و آگاهی ندارند و تنها چنین میپندارند.»
تبلیغ این نظریه در دوران حاكمیت امویان به اوج خود رسیده بود؛ خلفای اموی به منظور توجیه فجایع خویش، اندیشه جبرگرایی را رواج دادند و با انتساب همه كارها و از جمله كارها و حكومت خودشان به خداوند با مخالفان به شدت برخورد كردند.
نظریه جبر در مكاتب غربی نیز مطرح است. «بروخ اسپینوزا» (1632 - 1677 م) . از جبریون معروف است. (16) محمد علی فروغی در كتاب «سیر حكمت در اروپا» مطالبی را از «اسپینوزا» نقل میكند كه نشانه جبری گرایی ایشان است، مثلا میگوید: «فاعل مختار پنداشتن انسان و آزاد و مطلق دانستن اراده او كه از جهت غفلت یا جهل است؛ با اینكه اراده به طور كلی وجود ندارد و لفظی است بی معنی. آنچه حقیقت دارد ارادههای جزئی است؛ یعنی قصدهایی كه شخص در موارد مختلف میكند و هر قصدی موجبی (علتی) دارد كه اگر آن علت نبود آن قصد نمیشد و با وجود آن علت آن قصد حتما پیش میآید و این علت خود معلول علت دیگری است و سلسله این علل، ممتد است تا به ذات واجب برسد، پس ارادهها همه منتهی به مشیت او میشود و اختیاری برای كسی نیست و اینكه مردم اراده را آزاد و خود را فاعل مختار میدانند، از آن جهت است كه متوجه این معنی نیستند و از علل قصدهای خود آگاهی ندارند.» (17)
و «طامس هابز» (1588 - 1679 م) . از حكماء معروف انگلیسی قرن هفدهم، میگوید: «بشر مجبور است اموری را انجام دهد كه خدا اراده میكند.» (18)
ودر جای دیگر میگوید: «یك انسان آزاد، آزاد است طبق اراده خود عمل كند؛ ولی آزاد نیست كه اراده كند. اراده همانند كلیه امیال، دارای علل ضروری است.» (19)
ب. نظریه تفویض: بر اساس این نظریه انسان فاعل مایشاء میباشد؛ به عبارت دیگر، آدمی مختار محض است. این نظریه گروهی از اهل سنت به نام معتزله است و این نظریه در میان برخی از مكاتب فلسفی غربی اومانیستی به ویژه «اگزیستانسیالیستها» (مذهب اصالت وجود) نیز مورد تایید است. «ژان پل سارتر» (1906 - 1964 م) . از فیلسوفان فرانسوی و از متفكرین مكتب «اگزیستانسیالیست» میگوید: «من موجود آزادی هستم كه میمیرم. به عهده گرفتن مرگم را همچون حد پندار ناپذیری از ذهنیتم انتخاب میكنم، همان طور كه آزادیم را انتخاب میكنم. در هیچ یك از این موردها من با این حد به عنوان قید و بند آزادیم برخورد نمیكنم.» (20)
هر دو دیدگاه گذشته (جبرگرایی و تفویض) از نظر شیعه امامیه به تبعیت از امامان معصوم علیهم السلام باطل است.
ج. نظریه امر بین الامرین (راه میانه): طبق این نظریه، انسان نه مختار محض است (تفویض) و نه مجبور مطلق است (جبر) ، بلكه به بیان ائمه معصومین علیهم السلام دارای امری است ورای جبر و اختیار مطلق. در تایید این نظریه آیات و روایات فراوانی وارد شده است. قبلا در بحث آزادی در قرآن، آیات متعددی را در مورد اختیار انسان نقل كردیم؛ در این قسمت در خصوص تایید این نظریه نیز به چند روایت اشاره كرده، توضیح میدهیم:
امام صادق علیه السلام میفرماید: «لا جبر ولا تفویض ولكن امر بین امرین؛ (21) نه جبر است و نه تفویض بلكه امری بین این دو امر است.»
ودر عبارت دیگر آمده است: «لا جبر ولا تفویض لكن منزلة بین المنزلتین» (22)
امام صادق علیه السلام در توضیح «امر بین امرین» میفرماید: «مثل ذلك مثل رجل رایته علی معصیة فنهیته فلم ینته فتركته ففعل تلك المعصیة، فلیس حیث لم یقبل منك فتركته، انت الذی امرته بالمعصیة؛ (23) مانند این است كه كسی را در حال انجام گناه مشاهده نمایی و او را از این عمل نهی كنی، ولی او اعتنایی نكند و تو نیز او را به حال خود واگذاری تا آن گناه را انجام دهد. پس حال كه از تو قبول نكرده و تو او را ترك كردهای، تو او را به گناه دستور نداده ای.»
صدرالمتالهین در شرح این حدیث میگوید: «مثالی كه امام علیه السلام انتخاب كرده است، برای راهنمایی افكار معمولی و حفظ اعتقاد آنان از انحراف به سوی جبر یا تفویض مناسب و گویا است؛ زیرا در این مثال دو مطلب مورد توجه واقع شده است:
1. نهی گنهكار؛ 2. منع نكردن او در عمل. نهی او از گناه دلیل بر این است كه او به كلی به خود واگذار نشده است و اندیشه تفویض را باطل مینماید و منع نكردن او در عمل، دلیل بر این است كه او در كارهایی كه انجام میدهد مجبور نیست و بدین طریق نظریه «جبر» را مردود میسازد.» (24)
از امام رضا علیه السلام درباره «امر بین الامرین» سؤال شد؛ در پاسخ فرمودند:
«وجود السبیل الی اتیان ما امروا به و ترك ما نهوا عنه؛ (25) [امر بین الامرین عبارت است از] وجود راه برای انجام آنچه [انسانها] به آن مامور شده اند، و اجتناب از آنچه نهی گردیده اند.» خلاصه سخن اینكه منظور امامیه از «امر بین الامرین» این است كه میگویند: اصل قدرت و تمام مسائلی كه جزء عوامل طبیعی كار میباشند، از خداوند است و بهره برداری اختیاری از آن قدرت و وسائل، مربوط به انسان میباشد. بهترین تشبیهی كه در این باره گفته شده است، عبارت است از اینكه (26) : فرض كنیم یك فرد از انسان، مبتلا به فلج است؛ به طوری كه توانایی حركت ندارد و ما میتوانیم با وصل كردن سیم برق او را به حركت وادار كنیم، در هنگام این حركت كلید برق در دست ما باشد؛ به طوری كه هر لحظه بتوانیم آن شخص را از حركت بازداریم. حال اگر چنین شخصی حركت كند و كارهایی انجام دهد، این كارها با اختیار او انجام خواهد گرفت، خواه كار بد یا كار خوب. آنچه كه از این كار به ما مستند است، نیرو و قدرتی است كه ما به توسط برق در او ایجاد كرده ایم، و در هر لحظه میتوانیم آن قدرت را از او سلب نماییم، اما این كار را نمیكنیم و به حال خود میگذاریم. نحوه بهره برداری از این نیرو كه ما به او داده ایم به اختیار اوست و به ما تعلقی ندارد. همچنین است كارهای صادر از ما؛ نیرو از خداوند است و در هر لحظه ریزش آن نیرو از فیاض مطلق انجام میگیرد و در هر لحظه هم میتواند آن را قطع كند، ولی اختیار بهره برداری از آن نیرو كاملا به دست ماست. بنابراین، ما هنگامی كه بهترین كار را انجام میدهیم، نیرو از خداوند است و هر لحظهای قدرت بریدن آن را دارد. همچنین در هنگامی كه زشتترین كارها را انجام میدهیم، باز نیرو از او میباشد و اختیار بهره برداری از ماست، و معنای «لا حول ولا قوة الا بالله» هم این است.
ادامه دارد...
پینوشــــــــــــتها:
1) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 31.
2) الفروع من الكافی، ابی جعفر محمد بن یعقوب الكلینی، دارالكتب الاسلامیة، تهران، 1365 ه. ش، ج 6، ص 195، باب نوادر، ح 6.
3) همان، ج 8، ص 69؛ كتاب الروضة، ح 26.
4) نهج البلاغه، همان، خطبه 230.
5) غررالحكم و درر الكلم، ص 304، فصل 5، ح 7715.
6) مستدرك الوسائل، محدث نوری، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1408 ه. ق. ، ج 11، ص 346، باب 42.
7) وسائل الشیعه، شیخ حر العاملی، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1409 ه. ق. ج 27، ص 27، باب 4، ح 33119.
8) نهج البلاغه، حكمت 80.
9) واجعل لذوی الحاجات منك قسما تفرغ لهم فیه شخصك، وتجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فیه لله الذی خلقك، وتقعد عنهم جندك واعوانك من احراسك وشرطك، حتی یكلمك متكلمهم غیر متتعتع.
فانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول فی غیر موطن: «لن تقدس امة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع»
ثم احتمل الخرق منهم ؤالعی، ونح عنهم الضیق والانف یبسط الله علیك بذلك اكناف رحمته، ویوجب لك ثواب طاعته. واعط ما اعطیت هنیئا، وامنع فی اجمال واعذار!»
نهج البلاغه، همان، نامه 53.
10) مصباح الشریعه، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، تهران، 1400 ه. ق. ، ص 113، باب 53.
11) غررالحكم و دررالكلم، ص 58، فصل 5، ح 597.
12) عوالی اللآلی، ابن ابی جمهور احسائی، انتشارات سیدالشهداء، قم، 1405، ه. ق. ، ج 1، ص 222، فصل 9، ح 99.
13) انطلق علی تقوی الله وحده لا شریك له ولا تروعن مسلما ولا تجتازن علیه كارها ولا تاخذن منه اكثر من حق الله فی ماله فاذا قدمت علی الحی فانزل بماءهم من غیر ان تخالط ابیاتهم ثم امض الیهم بالسكینة والوقار حتی تقوم بینهم فتسلم علیهم ولا تخدج بالتهیة لهم ثم تقول عبادالله ارسلنی الیكم ولی الله وخلیفته لآخذ منكم حق الله فی اموالكم فهل لله فی اموالكم من حق فتؤدوه الی ولیه؟ فان قال قائل لا فلا تراجعه وان انعم لك منعم فانطلق معه من غیر ان تخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ مااعطاك من ذهب او فضة فان كان له ماشیة او ابل فلا تدخلها الا باذنه فان اكثرها له. فاذا اتیتها فلا تدخل علیها دخول متسلط علیه ولا عنیف به ولا تنفرن بهیمة ولا تفزعنها ولا تسوءن صاحبها فیها واصدع المال صدعین ثم خیره فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره ثم اصدع الباقی صدعین ثم خیره فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره فلا تزال كذلك حتی یبقی ما فیه وفاء لحق الله فی ماله فاقبض حق الله منه فان استقالك فاقله...» ؛
نهج البلاغه، همان، نامه 25.
14) انعام/148.
15) زخرف/20.
16) ر. ك: جبر و اختیار، محمد تقی جعفری، شركت سهامی انتشارات، تهران، نوبت دوم، 1347 ه. ش، ص 166.
17) سیر حكمت در اروپا، محمد علی فروغی، كتابفروشی زوار، چاپ امت گلشن، تهران، نوبت اول، 1360 ه. ش، ج 2، ص 54.
18) مبانی فلسفه، آصفی، آصفه، ص 327.
19) نظریه آزادی در فلسفه سیاسی هابز و لاك، سید علی محمودی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تهران، نوبت اول، 1377، ه. ش، ص 22.
20) شش متفكر اگزیستانسیالیست، ه. ج بلاكهام، ترجمه محسن حكیمی، نشر مركز، تهران، نوبت دوم، 1372 ه. ش، ص 212.
21) اصول كافی، دارالكتب الاسلامیة، تهران، 1365 ه. ش، ج 1، ص 160، باب الجبر والقدر والامر، ح 13.
22) بحارالانوار، ج 5، ص 454، باب 1، ح 91.
23) التوحید، ابی جعفر الصدوق، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزه، قم، ص 362، باب 59، ح 8.
24) جبر و اختیار، استاد جعفر سبحانی، نگارش علی ربانی گلپایگانی، انتشارات مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم، نوبت اول، 1381 ه. ش، ص 415 و 416، به نقل از شرح اصول كافی، صدرالمتالهین، ص 416.
25) اصول كافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، قم، بی تا، ج 1.
26) جبر و اختیار، محمدتقی جعفری، تهران، شركت سهامی انتشارات، تهران، چاپ دوم، 1347، ه. ش، ص 213 - 215.