آزادی و اسلام (1)

معنای واژه آزادی

واژه «آزادی‌» طبق نظر برخی، از واژه اوستایی «آزاته‌» و یا واژه پهلوی «آزاتیه‌» گرفته شده و در زبان فارسی در معانی مختلفی بكار رفته است. از جمله: رها بودن، یله بودن، منقطع بودن، خالص بودن، آزادمردی، خلاصی، شادی، خرمی، قدرت انجام و ترك عمل، قدرت انتخاب، حریت، اختیار، عتق، خشنودی و.... (1)

این واژه در زبان‌های مختلف به اشكال متفاوتی استعمال می‌گردد.

واژه «حر» در زبان عربی به صورت استعاری در معانی مختلفی چون: اختیار، عتق، رهایی از تعلقات دنیوی و خالص نمودن خویش در جهت خدمت در راه رضای خداوند، اراده، برگزیده هر چیز، اشراف، شرافت، مرد معقول و... بكار رفته است و معادل دقیق واژه عربی «حر» در زبان عبری «حور = hor‌» و در زبان سریانی «حیر = her‌» و در زبان لاتین واژه «libertas» و در زبان فرانسه واژه «librete‌» و در زبان انگلیسی واژه «freedo‌» می‌باشد. (2)

تعریف آزادی

كلمه آزادی از جمله واژه‌هایی است كه افكار دانشمندان و صاحب نظران و نویسندگان را به خود متوجه ساخته است، به طوری كه تعاریف گوناگون و فراوانی را برای آن ارائه نموده اند. با این حال هنوز تعریف روشن، جامع، مشخص و مشتركی از این مفهوم ارائه نشده و هر كدام از تعریف كنندگان، نوعی از آزادی را تعریف و از آن دفاع كرده و نظریات دیگران را مورد نقد و انتقاد قرار داده اند. البته این فراوانی و تكثر در تعریف آزادی را می‌توان معلول اختلاف اندیشه‌ها در حوزه جهان بینی و انسان شناسی دانست.

بدون تردید، نوع نگرش انسان به جهان هستی و برداشتهای او از آن، در تعریف آزادی تاثیر به سزایی دارد. كسانی كه تفكر آنها بر جهان بینی الهی و دینی استوار است، قهرا آزادی را طوری تعریف می‌كنند كه همندا و هماهنگ با جهان بینی آنان باشد.

جهان بینی الهی می‌گوید: جهان دارای مبدا و معاد است و برای انسان، وحی و رسالت آمده است و انسان در عین طبیعی بودن، دارای حیثیتی فرا طبیعی می‌باشد. او مسافری است كه عوالمی را پشت سر گذاشته و عوالمی را پیش رو دارد و با مرگ، نابود نمی‌گردد، بلكه روحش، از عالمی به عالم دیگر منتقل می‌گردد.

در مقابل این بینش، جهان بینی مادی است كه می‌گوید: جهان هستی چیزی جز همین جهان محسوس مادی نیست و آغاز و انجامی ندارد و زندگی انسان نیز میان تولد و مرگ خلاصه می‌شود و پس از مرگ، نابود می‌گردد و پاداش و كیفری وجود ندارد. قرآن كریم، سخن این گروه را چنین نقل می‌كند: «ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا» (3) ؛ «غیر از این زندگی دنیای ما، چیزی در كار نیست؛ [پیوسته گروهی از] ما می‌میریم و زنده می‌شویم [و نسل دیگری جای ما را می‌گیرد].‌»

كسانی كه مادی فكر می‌كنند، و اصالت را به انسان داده و انسان محوری را جایگزین خدامحوری كرده اند، چگونه می‌توانند آزادی را براساس جهان بینی الهی تعریف و تفسیر كنند و دین گرایی و بندگی خدا را عین آزادی بدانند؟ طبیعی است كه تعریف آزادی از دیدگاه یك انسان مادیگرا كه این جهان با عظمت را در تنگناهای مادی و خواص آن محدود كرده و مرگ را پایان زندگی می‌داند، با آزادی از دید الهیون كه عالم هستی را مركب از غیب و شهادت (عالم ماده و عوالم فراطبیعی) دانسته و مرگ را شروع حیات جدید و تبدیل منزل می‌دانند، كاملا مغایر و متفاوت خواهد بود.

علاوه بر جهان بینی، انسان شناسی نیز در تعریف آزادی بسیار مؤثر و مورد توجه است و تعریف آزادی با تعریف انسان ارتباط مستقیم و تنگاتنگی دارد، زیرا متعلق آزادی خود انسان است و از این رو هر تعریفی از انسان، در درك و برداشت از آزادی نقش مهمی خواهد داشت. می‌توان گفت بدون ارائه تعریفی از انسان، تعریف آزادی ممكن نخواهد بود. لذا هر كس انسان را موجودی آزاد می‌داند، پیش از آن باید بداند كه، انسان از چه چیز، و برای چه چیز باید آزاد باشد. و این مساله خود مبتنی بر آن است كه، ابتدا ماهیت انسان و گوهر وجودی او و سپس توانایی‌ها، استعدادها و هدف و فلسفه نهایی از آفرینش او را بشناسد.

پس تفسیر آزادی به انسان شناسی بستگی دارد، و انسان شناسی نیز به جهان شناسی وابسته است، لذا با تفاوت جهان بینی و انسان شناسی تفسیر آزادی نیز متعدد و متفاوت می‌گردد.

كسانی كه جهان و انسان را در ماده خلاصه می‌كنند، مبنا و اساس آزادی را میل، خواست و اراده فردی می‌دانند و معتقدند هر كاری كه انسان طبق قانون طبیعی می‌خواهد، بدون هیچ گونه رادع و مانعی انجام می‌دهد؛ تا حدی كه قانون و دولت اجازه دهد، قانونی كه براسا س خواست و اراده بشری تدوین شده است. آنان معتقدند كه آزادی انسان، به معنای توان همه جانبه او در انتخاب هر چیز و از جمله بردگی برای انسانهای دیگر است. در نگاه آنان، انسان، آزاد است كه دین را بپذیرد یا نپذیرد، اگر نپذیرد ملامتی بر او نیست؛ زیرا هیچ حقیقتی را از دست نداده است. اما در مكتب وحی، این رهایی مطلق، به معنای بردگی است؛ زیرا چنین آزادی مطلقی برای انسان، اسارت او در دست آرزوها و هوس‌ها می‌باشد و او در واقع از هوای درونی‌اش پیروی می‌كند. (4)

چنانكه در آیه شریفه می‌فرماید: «افرایت من اتخذ الهه هواه‌» (5) ؛ «آیا دیدی آن كس را كه هوای خود را خدای خویش قرار داد؟»

در مكاتب غربی تعاریف فراوانی از آزادی ارائه شده است، اما همه آنها تقریبا در یك نقطه با هم مشتركند و آن، لحاظ انسان مداری در تعاریف آزادی می‌باشد. یعنی تعریف از آزادی براساس تفكر امانیستی (بشر گرایانه) مطرح شده است. زیرا اساس و مبنای آزادی از نظر آنها وابسته به خواست افراد می‌باشد. در اینجا به دو نمونه از این گونه تعاریف از آزادی اشاره می‌كنیم:

1 - بارون دومنتسكیو (1689 - 1755) : «آزادی آن است كه افراد آنچه را باید بخواهند و بكنند و آنچه را موظف به خواستن آن نیستند مجبور نباشند انجام دهند.‌» (6)

2 - توماس هابز (1588 - 1679 م) : «منظور من از آزادی آن است كه در برابر هر كاری كه انسان طبق قانون طبیعی می‌خواهد انجام دهد، بدون ضرورت، ممانعتی وجود نداشته باشد. یعنی، مانع و رادعی بر سر راه آزادی طبیعی نباشد، الا آنچه برای خیر جامعه و دولت ضرورت دارد.‌» در عبارت دیگر می‌گوید: «آزادی نبود موانع بیرونی است، انسان آزاد كسی است كه در اموری كه به واسطه قدرت و ادراكش قادر به انجام كار است، از آنچه میل به انجام آن دارد بازداشته نشود.‌» (7)

اما آزادی از دیدگاه اسلام عبارت است از: رها شدن از بردگی و اطاعت غیرخدا و آزادی در هر چیزی كه خداوند آن را مباح كرده است. (8)

نگاهی كوتاه به پیشینه آزادی

مبدا تاریخی نظریه آزادی و اختیار انسان از همان روزی است كه انسان در روی زمین به عنوان یك موجود متفكر و مدرك پدید آمد. زیرا آزادی یك اندیشه فطری است كه از درون انسان سرچشمه می‌گیرد و به اصطلاح ندایی است كه انسان آن را از درون خود می‌شنود. از این رو مساله آزادی از قدیمی‌ترین مفاهیمی است كه در تمام تمدن‌ها به صورت یك مساله مشخص و روشن به عنوان یكی از آموزه‌های اساسی و فطری تفكر بشری، مورد توجه فلاسفه و دانشمندان و صاحب نظران قرار گرفته است. ما در اینجا به جهت اختصار روند تاریخی بحث را در سه موضوع: سیر آزادی در اندیشه‌های غربی، شرقی و ایران مورد تحقیق و توجه قرار می‌دهیم.

الف) سیر آزادی در اندیشه غربی

از مشهورترین شخصیت‌های علمی و فلسفی غربی كه بحث آزادی و اختیار را با اهمیت احساس كرده و آن را بطور مفصل و منظم مورد تحلیل و بررسی قرار داده است «ارسطو» می‌باشد. اگر پیش از ارسطو نیز بررسیهائی انجام گرفته باشد، به شكل غیرمنظم و پراكنده بوده است.

ارسطو در كتاب «اخلاق برنیگوماكوس‌» (علم الاخلاق الی نیقوماخوس) (9) چندین فصل ر ا به بحث آزادی، اراده و اختیار اختصاص داده است. پس از ارسطو، این بحث نیز مانند سایر بحث‌های علمی و فلسفی بایگانی شد، تا آنگاه كه نور فرهنگی اسلامی به جوامع بشری تابید. در این موقع بحث آزادی و اختیار مانند سایر مسائل علمی و فلسفی از بوته فراموشی بیرون كشیده شده و دوباره با دقت بیشتری مورد كاوش قرار گرفت. (10)

بعد از طلوع اسلام در اندك زمانی مساله آزادی مجددا در حوزه تفكر غربی در ساحت‌های مختلف مطرح گردید، اما در حوزه فلسفه سیاسی مورد توجه بیشتری قرار گرفت؛ خصوصا در گونه‌های مختلف لیبرالیسم، آزادی سیاسی یكی از مهمترین مؤلفه‌ها و شاخصه هاست. یكی از مسائل اساسی و مطرح در فلسفه سیاسی غرب از دوران باستان تاكنون، رابطه فرد و جامعه و یا فرد و ولت بوده است. فیلسوفان سیاسی هر كدام با شیوه خاصی به این بحث پرداخته و مطالب مشخصی را ارائه نموده اند.

بطور كلی می‌توان گفت كه تا قبل از «توماس هابز» (قرن هفدهم) مفاهیم محوری فلسفه سیاسی، «فضیلت‌» و «عدالت‌» و رابطه آنها با «قدرت‌» بوده است. نكته حائز اهمیت در این دوران، برجسته شدن وجه سیاسی مفهوم آزادی در پرتو تحولات بوجود آمده در عرصه‌های مختلف تفكر غربی است. از جمله نظریه پردازان آزادی در فلسفه سیاسی غرب «جان لاك‌» ، «توماس هابز»، «فریدریش هگل‌» و از همه مهمتر، «جان استوارت میل‌» بودند كه فرد اخیر در راستای سنت فكری موج اول مدرنیته (11) ، بر آزادی فرد تاكید كرد. اما فلسفه سیاسی غرب كه با طرح مفهوم محوری آزادی در صدد پاسخ گویی به مسئله رابطه فرد و جامعه و فرد و دولت بود، به دلائلی نه تنها نتوانست آزادی فرد را در قبال قدرت جامعه و دولت حفظ كند، بلكه قدرتی فراگیر را در قالب «توتا لیتاریانیسم‌» (12) به بار آورد كه در آن، آزادی فرد به طور كامل در دولت به تحلیل رفت و موج دوم مدرنیته (مدرنیته نظام مند یا سازمان یافته) شكل گرفت. در این دوره عملا عنصر انضباط و قدرت، جانشین عنصر آزادی شد و ساز و كارهای اطلاعاتی و فناوریهای پیشرفته جدید به كمك اعمال قدرت شتافت، و در نهایت چهارچوبها و انضباط اجتماعی سختی را - به عنوان تفریطی در برابر افراطهای گذشته - به جامعه تقدیم كرد.

در نتیجه، آزادی و خود مختاری فردی رنگ باخت. عاقبت این ساختار و سازمان مدرنیته نیز دوام چندانی نیاورده و بالاخره در دهه آخر قرن بیستم رو به زوال نهاد و خود را به دست موج سوم مدرنیته سپرد.

موج سوم مدرنیته (مدرنیته بی انتظام یا بی سازمان) در برابر مرحله پیشین كه بر سازماندهی، نظم، انضباط، وحدت گرایی، تمركزگرایی و ادعای كشف حقیقت پا می‌فشرد، امروزه پیغام آور تكثر و تنوع گرایی، پراكندگی، بی مركزی، تنوع فرهنگ‌ها، نسبیت گرایی و... تاكید دارد. در این دوره با تبدیل شدن «مدرنیته و مدرنیسم (13) ‌» به جریان فكری «پست مدرنیسم‌» (14) ، فرد هویت فردی، آزادی و استقلال خود را در جامعه از دست داده و مقهور قدرت دولت و جامعه گردیده است.

از جمله متفكران عمده این دوره می‌توان: «فردریش نیچه‌» ، «مارتین هایدگر» و «فوكو» را نام برد. (15)

ب) سیر آزادی در اندیشه‌های شرقی

مساله آزادی در فرهنگ بومی و دینی مردمان مشرق زمین نیز از دیرباز مورد توجه اندیشمندان و صاحب نظران این سامان بوده است، كه نمونه‌های روشن و كهن آن را می‌توان در برخی از آثار به جامانده از سده‌های پیش از میلاد و مسیح یافت. چنان كه در «مزدیسنا (آیین زرتشت) به حدی بر آزادی اراده تاكید شده كه این آیین را، آیین آزادی اراده خوانده اند. (16) این بحث بعد از میلاد مسیح همچنان مورد توجه اندیشمندان و محققان و محافل علمی این مرز و بوم بود. به گفته «فرانس روزنتال‌» ، «قدیمی‌ترین تعریف آزادی در خاور نزدیك در یك اثر سریانی كه به شخصی به نام «میشل یابازوذ» نسبت داده شده و در حدود سال هشتصد میلادی تالیف گردیده است، به چشم می‌خورد.‌» (17)

در آغاز ظهور اسلام و تشكیل حكومت اسلامی توسط پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله، شاید اولین چیزی كه بیش از هر امر دیگری مورد توجه اسلام و پیامبرصلی الله علیه وآله قرار گرفت، مساله آزادیهای مشروع بود، چرا كه دین اسلام، دین آزادگی و رهایی بشر از هر گونه بردگی و بندگی غیر خدا و مبارزه با هواپرستی است. اولین شعار اسلام كلمه طیبه «لا اله الا الله‌» است كه مشتمل بر اصول و مبانی اسلامی و در بر دارنده نفی تمام وابستگی‌ها و اثبات آزادگی و بندگی حضرت حق تعالی می‌باشد. بدین ترتیب اولین نفخه آزادی اسلام به وسیله همین جمله دمیده شد. این جمله آزادیهای گوناگونی مانند آزادی از بت پرستی و مظاهر شرك، بردگی و رقیت، هواپرستی، شخصیت پرستی، نفس اماره و... را در بردارد.

بحث آزادی در حوزه تفكر اسلامی - در وجه فلسفی و كلامی آن - در قالب دو اصطلاح «اختیار و اراده‌» مطرح شد و در برابر اندیشه آزادی و اختیار انسان، مذهبی بنام «جبر» در زمان حكومت معاویه و آل مروان در میان مسلمانان گسترش یافت. هرچند سلطه اموی در اشاعه اندیشه جبر موفق بود ولی در برابر آنان امامان معصوم علیهم السلام هر كدام در زمان خود و همچنین علویان و دیگر مسلمانان با هدایت و ارشاد امامان علیهم السلام، به دور از سیاستهای وقت، اندیشه آزادی و اختیار بشر را در اعمال و سرنوشت خود، در میان جوامع اسلامی رواج داده و به شدت از جبری گری و عقیده جبر انتقاد می‌نمودند.

در برخی از ادوار تاریخ اسلام، مخصوصا در اواسط دوره بنی امیه، این مساله (اختیار و آزادی) علاوه بر جنبه‌های كلامی و فلسفی، اهمیت سیاسی نیز پیدا كرد؛ زیرا نظریه‌های مدافعان اختیار و آزادی بشر كه انسان را دارای اراده آزاد و در كارهای خود توانا می‌دانستند، خطری برای فرمانروایان بنی امیه به شمار می‌رفتند، بخصوص كه این عقیده بیشتر از طرف ایرانیان عنوان می‌شد.

از این رو امویان - كه طرفدار جبر بودند - سخت در پی آزار و كشتار طرفداران اختیار برآمدند. چنانكه «معبد جهنی‌» كه از مخالفان نظریه جبر بود در سال 70 هجری به فرمان خلیفه «هشام بن عبدالملك‌» كشته شد. پس از او «غیلان بن مسلم دمشقی‌» و «جعد بن درهم‌» نیز به خاطر دفاع از آزادی اراده انسان، به دست خالد بن عبدالله قسری والی عراق و خراسان كشته شدند. (18)

هر چند در فلسفه سیاسی اسلامی قدیم، بحث آزادی، كم و بیش مطرح بود، لكن در دوران معاصر به دلیل شرائط و مقتضیات جدید، وجه سیاسی آزادی در فلسفه سیاسی اسلام برجسته‌تر شده، و توجه خاصی به مصادیق آزادی سیاسی معطوف است.

ج) سیر آزادی در فرهنگ ایران

اندیشه آزادی از ایران باستان گرفته تا ایران امروز پیوسته مورد توجه علماء، دانشمندان و دیگر اقشار مختلف مردم بوده است. چنان كه نزدیك به ششصد سال قبل از میلاد مسیح (حدود 569 ق - م) مساله آزادی در بعضی از آیینهای ایرانی به طور روشن مطرح بود؛ مانند آیین زرتشت كه مساله آزادی در این آیین آنچنان مورد توجه و تاكید بوده است كه بعضی از محققین (مانند زهنر آلمانی، محقق و نویسنده) این آیین را، آیین آزادی اراده قلمداد كرده اند. (19)

پس از ظهور اسلام، ایرانیان با مشاهده هماهنگی میان برخی از آموخته‌های دینی خود و آموزه‌های اسلامی، نسبت به دین جدید، انعطاف بیشتری نشان دادند. به ویژه آن كه، شعارها و آرمانهای این دین را با منافع و مصالح جامعه خویش متناسب می‌یافتند. از این رو، با پذیرش اسلام و همسازی با جریان اصیل و اصلاح طلب آن، یعنی علویان و دودمان پاك پیامبرصلی الله علیه وآله، سرزمین خود را به عنوان كانون نهضتهای اصلاحی علیه همه خودكامگیها و ستمگریهای خلفا و سلاطین فاسد و ستمگر اموی و عباسی در آوردند. به همین دلیل، قیامها و حركتهای فكری، فرهنگی، مذهبی و سیاسی آزادی خواهانه بسیاری از آن روز تا به امروز در این سرزمین اهل بیت علیهم السلام جریان داشته است.

تاثیر آموزه‌های اسلامی بر فرهنگ ایرانی، به خصوص در زمینه آزادی و آزادی خواهی، تا بدان جا رسید كه نظم و نثر ادبی ایرانیان را سرشار از زیبایی معنوی و حماسی كرد. در ادبیات ایران، آزادی معنوی، یعنی وارستگی از پرستش بتهای ذهنی، تعلقات مادی، هوسها، و امیال نفسانی، جایگاه بسی رفیع داشته و دارد. آزادی در فرهنگ ایرانی، همراه با تلاش، كار، قناعت، بی نیازی، گریز از ذلت و ظلم و ظلم پذیری، سر سپردگی و خواری است. آزادی در فرهنگ ایرانی در گرو علم و آگاهی و ایمان و بندگی و سرسپردگی بر آستان حق تعالی است. خلاصه سخن اینكه: آزادی و آزادگی در فرهنگ و ادب ایرانی پیوسته مورد تمجید و ستایش بوده و از آن به عنوان نعمتی بسیار بزرگ و عالی یاد شده است، و آثار ادیبان و شاعران، سرشار از مضامین مربوط به آزادی و آزادگی و آزادی خواهی است. به عنوان نمونه:

گر آزاده‌ای بر زمین خُسب و بس                                مكن بهر قالی زمین بوس كس

«سعدی‌»

* * *

چه گفت آن سخنگوی آزاده مرد                                كه آزاده را كاهلی بنده كرد

كمی نان خشك و دمی آب سرد                                 همین بس بود قوت آزادمرد

«فردوسی‌»

* * *

نعمتی بهتر از آزادی نیست                                        بر چنین مائده كفران چه كنم؟ (20)

«خاقانی‌»

از این رو در تاریخ ایران، عالمان و دانشمندان و مردم شریف و آزاده ایران به پیروی از مولا و سید و سرور آزادگان حضرت ابا عبدالله علیه السلام پیوسته پرچم آزادگی و آزادی خواهی را برافراشته و با استكبار جهانی و دولتهای وابسته و روشنفكران منحرف و مزدور، به مبارزه پرداخته و این سرزمین را به كانون دفاع از آزادی، ایمان و شرف تبدیل كردند و به كمك خداوند و یاری مردم قهرمان و آزادیخواه، با ایمان و ولایت مدار، بعد از مدتها تلاش، انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی رحمه الله - كه بر سه اصل استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی استوار شده بود - به پیروزی رسید.

در بخشهای بعدی این مقاله به تبیین انواع آزادی، انسان آزاد از زبان اسلام و حكما، آزادی در آیات و روایات، گونه‌های آزادی و قلمرو آن در اسلام، تفاوت آزادی از نظر اسلام و غرب و مطالبی از این دست خواهیم پرداخت و در پایان این سلسله از مباحث، شبهات مطرح در مورد آزادی و رابطه آن با اسلام را پاسخ خواهیم داد.

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) فرهنگ معین، (تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ هفتم، 1371 ه ش) ج 1، ص 44؛ لغتنامه دهخدا (تهران: مؤسسه دهخدا، چاپ دوم، 1377 ه ش) ، ماده حر.

2) ر. ك: ابی القاسم الحسین بن محمد الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، (قم: المكتبة المرتضویة، الطبعة الثانیة، 1362 ه ش) كتاب الحاء، ماده «حر»؛ فرانس روزنتال، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میراحمدی، (قم: مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1379 ه ش) ص 27 - 33؛ عبدالرسول بیات و همكاران، فرهنگ واژه‌ها، (قم: مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ اول، 1381 ه ش) ص 9؛ لوییس معلوف، المنجد فی اللغة، (تهران: چاپخانه معراج، نوبت سوم، 1367 ه ش) ماده «حر»؛ فرهنگ معین، پیشین، ج 1، ص 44، ماده «حر»؛ لغتنامه دهخدا، پیشین، ج 1، ماده «حر».

3) مؤمنون/37.

4) ر. ك: آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، (قم: مركز نشر اسراء، نوبت دوم، 1379 ه ش) ص 29 - 30.

5) جاثیه/23.

6) بارون دومنتسكیو، روح القوانین، ترجمه علی اكبر مهتدی، (تهران: انتشارات امیر كبیر، نوبت نهم، 1370 ه ش) ج 1، ص 394.

7) سید علی محمودی، نظریه آزادی در فلسفه سیاسی هابز ولاك، (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، نوبت اول، 1375 ه ش) ص 15 و 17.

8) ر. ك: علامه سید محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی، (قم: دفتر انتشارات اسلامی، بی تا) ج 4، ص 182 - 185؛ آیت الله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، (قم: مركز نشر اسراء، نوبت اول، 1375 ه ش) ص 189.

9) ر. ك: ارسطوطالیس، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، (القاهرة؛ مطبعة دارالكتب المصریة، 1342 ه ق) ج 2، ص 265 به بعد.

10) ر. ك: علامه محمدتقی جعفری، جبر و اختیار، (تهران: شركت سهامی انتشارات، چاپ دوم، 1374 ه ش) ص 8.

توجه: درباره آزادی فلسفی در قسمت «گونه‌های آزادی‌» بطور مفصل بحث شده است.

11) موج اول مدرنیته (مدرنیته لیبرالی) - كه از ابتدا تا پایان قرن 19 را در بر می‌گیرد - عبارت است از پروژه یا طرحی كه شامل انسان گرایی، عقل گرایی، فرد گرایی، پافشاری بر آزادی و... است. همه این موارد را می‌توان در یك مؤلفه كلی یعنی لیبرالیسم خلاصه كرد. این موج دوران افراط در فردگرایی و آزادی بوده است.

12) این واژه ریشه لاتینی دارد و به معنای كل، كامل و فراگیر است و در اصطلاح به معنای گسترش سیطره دایم حكومت بر تمام شئون حیات اجتماعی است.

13) مدر» به معنای اكنونی، امروزی، جدید و نوآوری است. اصطلاح «نیته‌» اولین بار در آثار «ژان ژاك روسو» در قرن 18 به كار رفت و بعد از وی در آثار بسیاری از نویسندگان آن عصر مداول گشت. «مدرنیته‌» در زبان فارسی به معنای تجدد (شیوه زندگی جدید و امروزی) است. بنابراین «مدرنیته یا تجدد» عبارت است از: مجموعه اوصاف و خصایص تمدن جدید كه در طی چند قرن اخیر در اروپا و آمریكای شمالی سر بر آورده است. و «مدرنیسم‌» نیز به معنای «تجددگرایی‌» و «نوگرایی‌» است.

14) پست مدرنیسم‌» به معنای «فرا تجددگرایی، و فرانوگرایی است. در نظر «پس مدرنیسم‌» ، «مدرنیته‌» و مؤلفه‌ها و آرمانهای جهان مدرن و بطور كلی مدرنیسم و آرمانها و نظریه‌های كلان آنها، به نقد و چالش كشیده شده و مورد تردید جدی قرار می‌گیرد. به بیان دیگر، «پست مدرنیسم‌» اصطلاحی است برای توصیف بعضی از گرایشها و نظریه‌ها در زمینه فلسفه، علم، معرفت، سیاست، ادبیات، هنر و خصوصا هنر معماری و... ، كه وجه مشترك همگی آنها در بازتاب و واكنش نسبت به بحرانهای مدرنیته، و در به نقد كشیدن مدرنیسم و آرمانهای نظریه‌های كلان آن است. این گرایش، در اواخر دهه 60 از قرن بیستم، عمدتا از فرانسه سر بر آورده و از آنجا به سرزمینهای دیگر گسترش یافت. برای مطالعه بیشتر در این باره می‌توانید به كتابهای: «از مدرنیسم تا پست مدرنیسم‌» تدوین «لارنس كهون‌» و «مدرنیته و مدرنیسم‌» نوشته حسینعلی نوذری مراجعه فرمایید.

15) ر. ك: عبدالرسول بیات و همكاران، فرهنگ واژه‌ها، ص 11، 101، 507، 538 و 541.

16) ر. ك: عبدالهادی حائری، آزادیهای سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشه گران، (مشهد: انتشارات جهاد دانشگاهی، 1374 ه ش) ص 14.

17) فرانس روزنتال، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میراحمدی، (قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، نوبت اول، 1379 ه ش) ص 41.

18) ر. ك: حمید عنایت، جهانی از خود بیگانه، (تهران: انتشارات فرمند، 1353 ه ش) ص 60؛ آیت الله جعفر سبحانی، جبر و اختیار، (قم: مؤسسه امام صادق علیه السلام، چاپ اول، 1381 ه ش) صص 20 - 23.

19) ر. ك: جلال الدین آشتیانی، زرتشت مزدیسنا و حكومت، (شركت سهامی انتشار، چاپ هفتم، 1374 ه ش) ص 83 و 199 - 220. در ص 199 تا 220 این كتاب به طور مفصل به آزادی اراده و انتخاب در آیین مزدیسنا پرداخته شده است.

20) ر. ك: محمدجواد صاحبی، مبانی نهضت احیای فكر دینی، (قم: دفتر انتشارات اسلامی، نوبت اول، 1380 ه ش) ص 215 - 290.

420 دفعه
(0 رای‌ها)