نا امیدی شرق و غرب به‌‌‌ خاطر نصب علی‏ علیه ‏السلام

در محضر آیت الله جوادی آملی*

وقتی جریان غدیر مطرح شد و وجود مبارك علی بن أبیطالب به دستور ذات أقدس إله به مقام شامخ خلافت و ولایت و امامت نصب شد، این كریمه نازل شد: «اَلْیومَ یئِسَ الَّذِینَ كَفرُوا مِنْ دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوهُمْ وَاخْشَوْنِ»؛ (1) «امروز كفّار از [نابود كردن] دین شما مأیوس شدند. پس از آنها نترسید و در مقابل من خشوع داشته باشید!» در سوره مباركه مائده، از آیه 4 به بعد چند بار كلمه (الیوم) تكرار شده است. وقتی یك آیه‌‌‌ای با عظمت و جلال و شكوه نازل می‌‌‌شد، مُصدَر بود به (الیوم). «اَلْیومَ یئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ» * «الْیومَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الْاِسْلَامَ دِیناً»، (2) «الْیومَ اُحِلَّ لَكُمْ الطَّیبَاتْ وَطَعَامُ الَّذِینَ اُوتُوا الْكِتَابْ»، (3) و مانند آن. اینكه فرمود: «اَلْیومَ یئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ»، معلوم می‌‌‌شود یك حادثه مهمی است كه كفار ناامید شده‌‌‌اند.

امپراطوری ایران و روم در انتظار رحلت پیامبر اكرم ‏صلی‏اللهعلیهوآله

آن روز در خاورمیانه دو امپراطوری قَدَر بودند كه كافر بودند. یكی امپراطوری شاهنشاهی ایران در شرق حجاز بود، یكی امپراطوری روم در غرب حجاز؛ آن روز در خاورمیانه همین دو بلوك قدَر و حاكم بودند، بقیه، اذناب و اقمار همین دو بلوك بودند. آن طرف آب،‌‌‌اقیانوس كبیر؛ یعنی آمریكا هنوز كشف نشده بود. این طرف آب، اقیانوس اطلس؛ یعنی چین در دسترس نبود. آن روز تجاوز و حمله كردن از چین به خا ورمیانه كار آسانی نبود، برای اینكه طی دریا كار آسانی نبود. نه كِشتیهای اقیانوس پیمایی داشتند، نه وسایل هوایی بود! بنابراین اینها از خطر آن طرف آب در شرق، یا آن طرف آب در غرب مصون بودند. تنها خطری كه اسلام و مسلمانها را تهدید می‌‌‌كرد، همین دو امپراطوری ایران و روم بود.

و آ‌‌‌نها منتظر بودند كه وجود مبارك پیغمبر ‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رحلت بكند و بساط اسلام برچیده بشود. برخی از این جهت كه آن حضرت پسر نداشت و دختر كه جای پدر نمی‌‌‌نشیند و ارج و حرمتی ندارد، و حضرت رسول جز فاطمه‌علیها‌السلام‌فرزندی نداشت،‌‌‌ فكر می‌‌‌كردند رهبر مسلمانها ابتر است، اسلام ابتر خواهد بود و مشكلی بعداً ندارند؛ «یتَرَبَّصُونَ بِهِ رَیبَ الْمَنُونْ»؛ (4) «منتظر مرگ حضرت بودند.»

آیه نازل شد كه خیر، اینچنین نیست؛ «اِنَّا اَعْطَینَاكَ الْكَوثَر، فَصَلِّ لِرَبِكَ وَانْحَر، اِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الاَبْتَر»؛ (5) «ما خیر كثیر را به تو عطا كردیم؛ پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی كن! به‌‌‌درستی كه دشمنانت، ناقص و ابترند.» ما قرآنی دادیم،‌‌‌ ماندنی است؛ اسلامی دادیم، ماندنی است؛ و فاطمه زهراعلیها‌السلام كه به نوبه خود كوثر است، ماندنی است. شما‌‌‌ای پیغمبر ابتر نیستید، دشمنان شما ابترند؛ این مربوط به مسئله نژاد و نسل و جانشینی خانوادگی.

در داخل حجاز مشكلی نبود، هیچ چیزی اسلام را تهدید نمی‌‌‌كرد، حجاز تقریباً در اختیار حكومت اسلامی قرار گرفته بود. صَنادید قریش، كفار داخلی؛ اینها یا مسلمان شده بودند یا مستسلم. یا واقعاً اسلام آوردند، ‌‌‌یا از ترس مسلمان شدند؛ نظیر ابو سفیان و دودمان اموی، كه حضرت علی‏علیه‏السلام فرمود: «مَا اَسْلَمُوا بَلِ اسْتَسْلَمُوا؛ (6) آنها اسلام نیاوردند، بلكه خود را مسلمان نشان دادند.» عمده این دو امپراطوری قدَر شرق و غرب بودند؛ یعنی امپراطوری ایران بود كه شاهنشاهی بود،‌‌‌ و امپراطوری روم بود كه آنها هم قیصر داشتند و حكومت مطلق و گسترده غرب حجاز در اختیار آنها بود.

وقتی جریان غدیر مطرح شد و جانشینی علی بن ابی طالب مطرح شد؛ همان كسی كه به منزله جان پیغمبر است،‌‌‌ «هُوَ مِنْهُ وَ هُوَ مِنْهُ» انسان كامل شجاع سلحشور مدیر مدبّری كه در حضور دوست و دشمن می‌‌‌گوید: «اِنِّی بِطُرُقِ السَّمَاء اَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الاَرْضِ؛ (7) من به راههای آسمان آگاه‌‌‌ترم از راههای زمین.» و احدی نمی‌‌‌تواند در قبال این تحدی مخالفت كند. وقتی در حضور هزارها نفر، در آن صحرای وسیع، بعد از آن خطبه غرّاء وجود مبارك رسول گرامی‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و توجیه و تفهیم و تبیین همه مردم و اقرارگیری از همه مردم كه آیه سوره مباركه احزاب را خواندند؛ «النَّبِی اُولَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»؛ (8)‌ «نبی نسبت به مؤمنین از خودشان اولی و سزاوارتر است.» فرمود: «اَلَسْتُ اُولَی بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟؛ من اُولی به شما از شما نیستم؟» من والی شما نیستم؟ من مولای شما نیستم؟ من اولی نیستم؟ من ولایت ندارم بر امت اسلامی؟ همه عرض كردند: آری. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فَهَذَا عَلِی مَوْلاه؛ (9) هر كس من مولای اویم، پس این علی مولای اوست.»

وقتی اوّل آیه سوره مباركه احزاب را خواندند كه «اَلنَّبِی اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»، این مربوط به ولایت والیان است،‌‌‌نه سخن از دوستی! بعد فرمود: مگر من اینچنین نبودم؟ عرض كردند: آری؛ فرمود: حالا كه من اولی بودم طبق آیه سوره احزاب؛ هر كس من مولای اویم، این علی مولای اوست. قهراً وقتی مسئله حكومت و جانشینی و خلافت و زعامت و مسئله رهبری تثبیت شد، آیه نازل شد كه امروز این دو تا امپراطوری ناامید شدند؛ «اَلْیومَ یئِسَ الَّذِینَ كَفرُوا مِنْ دِینِكُمْ»؛ «امروز كفار از [صدمه زدن به] دین شما مأیوس شدند.»

ترس و ناامیدی شرق و غرب از نصب ولایت علی‏علیهالسلام

آنها از حجاز ترسی نداشتند، برای اینكه حجاز یك حیاط خلوتی بود برای امپراطوری ایران و روم. آنها از چهار تا عرب بادیه نشین هراسی نداشتند. نه امكانات عرب می‌‌‌توانست در برابر شاهنشاهی ایران مقاومت كند؛ نه عدّه و عُدّه و سیاست آنها! اینها از عرب و شمشیر نمی‌‌‌ترسیدند، از دین می‌‌‌ترسیدند و در دین طمع داشتند. وقتی رهبری مثل پیغمبر به جای پیغمبر نشست، دشمنان شرق و غرب ناامید شدند. هیچ كس نمی‌‌‌دانست كه دشمنان شرق و غرب ناامید شدند؛ یعنی نه شرقی، نه غربی را كسی نمی‌‌‌دانست. خدا فرمود: نه شرقی، نه غربی! هم غربیها ناامید شدند، هم شرقیها.

«اَلْیومَ یئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا». چه امپراطوری روم، چه امپراطوری ایران، اینها «یئِسُوا مِنْ دِینِكُمْ، فَلا تَخْشَوهُمْ». این فَلَا تَخْشَوهُمْ نهی نیست، در حقیقت ارشاد است؛ یعنی دیگر اینها منزوی شدند،‌‌‌ از اینها نترسید؛ اینها جای ترس ندارند. چرا؟ برای اینكه این دین ضامن اجراء پیدا كرد، رهبر و جانشین و مبین و مفسّر پیدا كرد، مجری حدود و حقوق فقهی و اخلاقی و احكامی پیدا كرد.

ضرورت بهره‌‌‌مندی از فقه در همه شئون فردی و اجتماعی

این دین یك كسی را پیدا كرد كه سخنرانی منبر و مسجد و ارشاد و هدایتش را دارد، تازیانه هم دست اوست و به بازار كوفه می‌‌‌رود، می‌‌‌فرماید: «اَلفِقهُ ثُمَّ المَتجَر؛ (10) ابتدا فراگیری علم دین، سپس تجارت كردن.» این الفقه ثُمَّ المَتجَر هم بارها شنیدید كه این یك تمثیل است؛ نه تعیین. یعنی الفقه ثُمَّ الْمَتجَر، الفقه ثُمَّ الثِقَافَه، الفقه ثُمَّ السِیاسَه،‌‌‌الفقه ثُمَّ الإقتصاد. اینچنین نیست كه این تازیانه فقط مربوط به بازار باشد، مربوط به مجلس و مربوط به دستگاههای دولت و ملّت نباشد! فرمود: فقه است، بعد تجارت؛ فقه است، بعد سیاست؛ فقه است، بعد اجتماع؛ فقه است، بعد فرهنگ و هنر. اگر فقه نباشد،‌‌‌ كسی بدون فقه تجارت كند،‌‌‌ به دام ربا می‌‌‌افتد. «مَنِ اتَّجَرَ بِغَیرِ فِقهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِبَا؛ (11) كسی كه بدون فراگیری احكام [تجارت] تجارت كند، به تحقیق كه در رباخواری می‌‌‌غلطد.»

روحانیت، عهده‌‌‌دار خلافت امیر‌‌‌المؤمنینعلیهالسلام

همه ما، مخصوصاً این عزیزان و نور چشمان ما كه جزء سربازان راستین وجود مبارك امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام هستند و به لباس شامخ روحانیت مشرّف شدند؛ همه ما باید بدانیم و بدانند كه یك روحانی باید این‌‌‌قدر در خودش احساس لیاقت بكند كه به جای علی بن ابیطالب‏علیه‏السلام بنشیند. خدا كه یك چنین مقامی به ما داد،‌‌‌ ما را پر و بال داد، ما چرا خودمان را ارزان بفروشیم؟

البته وجود مبارك حضرت امیر روی آن عرشه عرش منبر نشسته است، ما روی آن پله اوّل و دوم. بین ما و حضرت امیر، همان فاصله‌‌‌ای است كه در رصد‌‌‌خانه و در شمس و قمر است. بالأخره اینهایی كه در صدر خانه هستند، شمس و قمر را رصد می‌‌‌كنند، چیز دیگری را رصد نمی‌‌‌كنند!‌‌‌ ما هم بیش از این توقع نداریم و آنها هم بیش از این از ما توقع ندارند؛ نه از ما بیش از این برمی‌‌‌آید،‌‌‌ نه ما بیش از این توقع داریم! همین را هم انجام بدهیم، كَفَی بِذَلِكَ فَخْراً. البته تنها خود حضرت امیر نیست كه به این مقام رسیده است؛ این 14 نفر اینچنین‌‌‌اند. حضرت فرمود: «إِنِّی بِطُرُقِ السّمَاءِ أعلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الأرْض»؛ یعنی من در آسمانها دارم سیر می‌‌‌كنم.

پس یك محقق، پژوهشگر،‌‌‌یك رصدبان، یك منجّم؛ این در زمین یا زیر زمین یك رصد‌‌‌خانه‌‌‌ای درست می‌‌‌كند، آن شمس و قمر را رصد می‌‌‌كند. كه كجا طلوع كردند، كجا غروب كردند، كجا حركت كند؛ تا برنامه خود را برابر آن رصد تنظیم بكند. ما هم كارمان همین است.

یك رصدبان و منجم و عالم رصدی نمی‌‌‌گوید كه من می‌‌‌خواهم پرواز كنم، بروم در كره شمس، با خورشید همسفر باشم! ولی اینقدر هست كه می‌‌‌فهمد وقت زوال كی است، كی آفتاب طلوع كرده، صبح صادق كی است، صبح كاذب كی است؛ چرا صبح صادق را صبح صادق گفتند،‌‌‌ چرا صبح كاذب را صبح كاذب گفتند. صبح صادق چیست و كی صبح صادق است؟!

همانطور كه یك عالم رصدبان، حركات شمس و قمر را بررسی می‌‌‌كند و كارها و برنامه‌‌‌های خودش و دیگران را هدایت می‌‌‌كند، ما نیز رصدبان این خاندانیم! اینها فرمودند: إِنِّی بِطُرُقِ السّمَاءِ أعلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الأرْض. این «والشَّمسِ وَضُحَاهَا، وَالْقَمَرِ اِذَا تلاَهَا»؛ (12) «قسم به خورشید و نورافشانی آن و قسم به قمر هنگامی كه به‌‌‌دنبالش می‌‌‌آید.» را هم تطبیق كردند بر وجود مبارك پیغمبر و علی بن ابی طالب كه قمری است در كنار آن شمس. اینها مصادیق‌‌‌اند، تطبیق‌‌‌اند نه تفسیر.

لزوم هوشیاری روحانیون در برابر تهاجم دشمنان

همه روحانیون، حالا اگر در شهر زندگی می‌‌‌كنند، در شهر؛ در روستا زندگی می‌‌‌كنند، در روستا؛ باید طوری زندگی كنند كه كسی در دین آنها طمع نكند، یك. در دین مردم آنها طمع نكند، دو. در دین كسانی كه به آنها اقتداء می‌‌‌كنند، یا پای سخنرانی آنها می‌‌‌نشینند طمع نكند، این سه. باید روحانی، حافظ و نگهبان و نگهدار منطقه تبلیغی و قلمرو هدایت خودش باشد كه بشود اَلْیومَ یئِسَ... .

آن كسی كه در یك روستا زندگی می‌‌‌كند، یا در شهر یا در حوزه علمیه زندگی می‌‌‌كند و این‌‌‌قدر عُرضه ندارد كه حوزه خودش را استحفاظ كند! و دیگری طمع می‌‌‌كند، تبلیغ سوء می‌‌‌كند، تهاجم فرهنگی می‌‌‌كند و اینها را صید می‌‌‌كند، چنین كسی به جای علی نمی‌‌‌نشیند!!

به جای علی، یعنی این؛ یك نردبانی فرض كنید؛ میلیونها پله و درجه دارد. حدّ اعلای فخر ما این است كه همان پله اوّل بنشینیم؛ ولی بالأخره در این راهیم! ما را در رصد‌‌‌خانه باید راه بدهند. ما كه نه این ادّعا را داریم، نه مقدور ماست كه بشویم شمس و قمر! ‌‌‌او صریحاً فرمود: إِنِّی بِطُرُقِ السّمَاءِ أعلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الأرْض، و احدی این حرف را نگفت؛ هر كه هم گفت،‌‌‌ رسوا شد. وجود مبارك حضرت امیر را كه در زمین نباید جستجو كرد! یك چنین آدمی كه به منزله پیغمبر و جان پیغمبر است و جانشین پیغمبر است؛ در غدیر مقام خلافت را از طرف ذات أقدس إله به وسیله پیغمبر دریافت كرده است.

حالا اگر یك چنین كسی مسئول دین شد؛ هم امپراطوری غرب ناامید می‌‌‌شود، هم امپراطوری شرق. رهبر باید این‌‌‌طور باشد! ماها كه شاگردان امامیم، در حوزه استحفاظی‌‌‌مان؛ ولو 10 نفر است یا 200 نفر؛ باید اینچنین باشیم؛ یعنی وقتی مسئول هدایت یك مسجد،‌‌‌یا یك حسینیه، یا یك روستا، یا یك شهر، یا یك حوزه‌‌‌ای هستیم؛ باید طوری عالمانه و عادلانه و عاقلانه سخن بگوییم و رفتار بكنیم كه بیگانه طمع در دین اینها نكند. حالا مسئله نفت و گاز چیز دیگر است؛ الآن دشمن ما به سراغ نفت و گازمان نمی‌‌‌آید. به فكر دین ماست؛ بعد وقتی دین نباشد مثل دوران ستمشاهی، همه چیز را غارت می‌‌‌كنند و می‌‌‌برند!

فرمود: اَلْیومَ یئِسَ الَّذِینَ كَفرُوا مِنْ دِینِكُمْ؛ این دین صاحب پیدا كرد، مجری پیدا كرد، یك رهبر نترس پیدا كرد، سلحشور پیدا كرد، تازیانه به دست پیدا كرد. این كه می‌‌‌گوید: الفقه ثُمَّ الْمَتجَر، یعنی ‌‌‌الفقه ثُمَّ السِّیاسَه، الفقه ثمَّ الطِّبَابَة، الفقه ثُمَّ الثِّقَافَة، الفقه ثُمَّ كذا و كذا و كذا! فرمود: بدون فقه تجارت كردی، گرفتار ربا می‌‌‌شوی. بدون فقه سیاست كردی، به جای اینكه سیاستمدار بشوی سیاست باز می‌‌‌شوی؛ آن سیاستی كه عین دیانت است،‌‌‌ دیانتی كه عین سیاست است كه مدرّس‏قدس‏سره داشت، امام‏قدس‏سره داشت، بزرگان ما داشتند؛ آن بركت است! ‌‌‌الفقه ثُمَّ السِیاسَة.

آن‌‌‌وقت اگر یك عالمی این‌‌‌چنین بود، بیگانه دیگر طمع نمی‌‌‌كند. نه در او طمع می‌‌‌كند كه او را بخرد،‌‌‌نه در زیر مجموعه او طمع می‌‌‌كند كه اینها را بفریبد. او این‌‌‌قدر باید سواد داشته باشد كه شبهه‌‌‌های روز را بشناسد و آنها را از این ویروسها نجات بدهد. یك كسی كه اهل سواد و فضل نیست؛ یا سواد و فضل دارد،‌‌‌ صنّار سه شاهی را ببیند،‌‌‌ چشمش تیره و تار می‌‌‌شود؛ این دیگر «اَلَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّه وَیخْشَونَهُ وَلا یخْشَونَ اَحَداً إلا اللَّه»؛ (13) «كسانی كه رسالتهای خدا را تبلیغ می‌‌‌كنند و از او می‌‌‌ترسند و از احدی غیر از خدا هراس ندارند.» نخواهد بود! این دیگر شاگرد حضرت امیر نیست. این از یك طرف آمده، از طرف دیگر فرار می‌‌‌كند!! این خودش را ارزان فروخته.

ارزش حقیقی جسم و جان انسان

ما خیلی گران می‌‌‌ارزیم! ببینید؛ ما یك بدنی داریم كه این بدن اگر با قتل خَطا از بین رفته، یك دیه مشخص دارد؛ دیه معیار ارزش نیست. آنی كه معیار ارزش است،‌‌‌انسانیت انسان است. مرحوم كلینی‏قدس‏سره نقل كرد،‌‌‌ شارحان اصول كافی نیز شرح كردند كه ائمه‌علیهم‌السلام فرمودند: شما به كم‌‌‌تر از بهشت نمی‌‌‌ارزید. اگر خودتان را به كم‌‌‌تر از بهشت فروختید، مغبون شدید. «إنَّ لِأنْفُسِكُمْ وَإنَّ لِأبْدَانِكُمْ ثَمَنَاً وَهِی الْجَنَّة، ألا فَلا تَبیعُوهَا إلا بها؛ (14) برای نَفْسهایتان و بدنهایتان قیمتی هست كه همان بهشت می‌‌‌باشد. به هوش باشید كه آنها را نفروشید مگر به بهشت.»

بهشت هم كه جای جاودانه و ابدی است. فرمود: ‌‌‌اگر خودتان را به كم‌‌‌تر از بهشت فروختید، مغبون شدید و ضرر كردید.

اگر این‌‌‌چنین شدیم؛ نه كسی را فریب می‌‌‌دهیم، نه فریب كسی را می‌‌‌خوریم. نه فقه فروشی می‌‌‌كنیم،‌‌‌ نه فلسفه فروشی می‌‌‌كنیم،‌‌‌ نه تفسیر فروشی می‌‌‌كنیم. ما وظیفه‌‌‌مان را انجام می‌‌‌دهیم، او هم كه عهده‌‌‌دار روزی ماست؛ روزی ما را هم تأمین می‌‌‌كند،‌‌‌ محترمانه هم تأمین می‌‌‌كند. و هر كسی ما را بشناسد،‌‌‌ حوزه استحفاظی ما را بشناسد؛ خواه 10 نفر، خواه 200 نفر، می‌‌‌فهمد اینجا جای نفوذ نیست. فرمود: شما طوری باشید كه كسی نتواند در شما نفوذ بكند. اَلْیومَ یئِسَ‌‌‌ الَّذِینَ...؛ یعنی یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا، اَیهَا العُلَمَاء! راهتان این است. شما نفوذ‌‌‌ناپذیر باید باشید.

عنصر محوری حیات علماء

آن حدیث معروف را همه ما شنیده‌‌‌ایم؛ ما یك مقام علمی باید داشته باشیم كه همان فقاهت و علم ماست. یك مقام تقوا و عدالت باید داشته باشیم؛ اینها لازم است،‌‌‌ حرفی در اینها نیست. ما باید فقیه باشیم، فقیه شدن سخت نیست، باید با تقوا و عادل باشیم، با تقوا و عادل شدن هم سخت نیست؛ اما یك گوهر دیگر باید داشته باشیم. و آن اینكه باید نفوذ ناپذیر باشیم،‌‌‌ هیچ كس نتواند در ما نفوذ كند. نه چشم ما به جیب زید باشد،‌‌‌ نه چشم ما به كیف عمرو! گفت: آنكه یافت می‌‌‌نشود، آنم آرزوست و این كم است!

در صدر آن حدیث دارد: «اَمَّا مَنْ‌‌‌ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ؛ (15) آن كس از فقهاء‌‌‌كه نگه دارنده نفس خویش است.» این صیانت نفس غیر از تقوا و غیر از عدالت است؛ چون مسئله عدالت و تقوا: «مُطِیعاً‌‌‌ لِاَمرِ مَولاه،‌‌‌ تاركاً لِهَواه؛ (16) اطاعت كننده از امر مولایش و ترك كننده هواهایش.» بعد می‌‌‌آید. اما این صیانت نفس یعنی نفوذ ناپذیری. امام این‌‌‌چنین بود، رهبر انقلاب این‌‌‌چنین است به لطف الهی؛ كسی نمی‌‌‌تواند با ترس، ‌‌‌تحبیب، و تهدید، در اینها نفوذ پیدا كند. حرف اوّل را آن نفوذ ناپذیری می‌‌‌زند. اَمَّا مَنْ‌‌‌ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءُ صَائِناً لِنَفْسِهِ؛ بعد عادل باشد،‌‌‌ با تقوا باشد،‌‌‌ مُطِیعاً‌‌‌ لِاَمرِ مَولاه باشد، تَارِكاً لِهَواه باشد، مقدّس باشد، ‌‌‌فضیلت داشته باشد؛ اینها كم نیست. آنی كه نایاب است،‌‌‌ فولاد بودن و نفوذ ناپذیر بودن است.

این فولاد بودن را در سوره مباركه صف مشخص كرده؛ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفَّاً كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص»؛ (17) «به درستی كه خداوند كسانی كه در راهش، مقاتله و جنگ می‌‌‌كنند و در یك صف، مانند بنای محكم و سربی هستند را دوست دارد.» «بنیان مرصوص» آن بنیان و آن كاخ سربی است كه آجرش سرب است، سنگش سرب است،‌‌‌ ملاتش سرب است، صدر و ساقه‌‌‌اش سرب است. این نظیر ساختمانهای معمولی نیست كه یك قدری بِتُن در آن بریزند. این سقفش سرب است،‌‌‌ كفش سرب است،‌‌‌ دیوارش سرب است،‌‌‌ پایه‌‌‌اش سرب است. این را می‌‌‌گویند: (بنیان مرصوص).

آن‌‌‌وقت چنین بنیانی از كجایش آب نفوذ می‌‌‌كند؟ از سقف چكه می‌‌‌كند، یا از زیر نفوذ می‌‌‌كند؟ این كه قدر كمی سرب در آن نیست! بلكه صدر و ساقه این بنیان سربی است. این از كجا می‌‌‌خواهد نفوذ بكند؟! خودش سرب است، اطرافیانش سرب‌‌‌اند، بیتش سرب است، دفترش سرب است. این كه امام‏قدس‏سره سفارش می‌‌‌كرد: مواظب دفترتان باشید، مواظب اطرافیانتان باشید؛ یعنی این!

حالا اگر كسی اطرافیانش سرب نباشند،‌‌‌ دفترش سرب نباشند، دوستانش سرب نباشند؛ نفوذپذیر است! با داشتن یك چنین رهبری، ‌‌‌مرتب دشمنان اهل نفوذند،‌‌‌ اهل طمعند. امّا حضرت امیر این‌‌‌جور نبود!! صدر و ساقه‌‌‌اش سرب بود، بنیان مرصوص بود. فرمود: با آمدن یك چنین رهبری بر روی كار،‌‌‌ هم امپراطوری شرق ناامید شد، هم امپراطوری غرب. چون علی را در میدان جنگ می‌‌‌شناختند! تقوا و زهدش را هم دیده بودند،‌‌‌ آن نفوذ ناپذیری‌‌‌اش را هم دیده بودند. لذا آیه نازل شد: «اَلْیومَ یئِسَ الَّذِینَ كَفرُوا مِنْ دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوهُمْ وَاخْشَون.» آنگاه علماء و فضلاء وظیفه‌‌‌شان این است،‌‌‌ طلاب عزیزی كه امشب معمم شدند،‌‌‌ وظیفه‌‌‌شان این است،‌‌‌ امت اسلامی وظیفه‌‌‌شان این است.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

*. بيانات آيت الله جوادي آملي در مراسم عمامه گذاري طلاب به مناسبت عيد سعيد غدير خم، قم، 20/11/82.

(1). مائده/3.

(2). مائده/3.

(3). مائده/5.

(4). طور/30.

(5). كوثر/1 تا 3.

(6). نهج البلاغه، نامه 16.

(7). نهج البلاغه، خطبه 189.

(8). احزاب/6.

(9). بحار الانوار، ج37، ص123.

(10). كافي، ج 5، ص 150.

(11). مستدرك الوسائل، ج 13، ص 248.

(12). شمس/1و2.

(13). احزاب/39.

(14). الكافي، ج 1، ص/19، با تلخيص.

(15). وسائل الشيعة، ج 27، ص 131.

(16). همان.

(17). صف/4.

153 دفعه
(0 رای‌ها)