در یکی از روزهای 1320 هجری قمری در منزل مرحوم شیخ احمد امینیرحمهالله فرزندی قدم به دار هستی نهاد که باعث شادی اطرافیان شد. اسم این فرزندِ عزیز را عبدالحسین نهادند. وی در دامن خانوادهای زاهد و پاکیزه رشد و تعالی یافت. (1)
تحصیل
شیخ عبدالحسین، مقدمات علوم دینی را در محضر پدر بزرگوارش، شیخ احمد امینی (2) شروع کرد که از علمای تبریز بود و در تقوا، زهد و علم قدمی راسخ داشت. پس از آن برای تکمیل دروس خود وارد مدرسه طالبیه شد و مقدمات و سطوح فقه و اصول را در آن مدرسۀ طی کرد که از جملۀ اساتید ایشان عبارتاند از:
1. آیت الله سید محمد موسوی مشهور به مولانا؛
2. آیت الله سید مرتضی خسروشاهی؛
3. آیت الله شیخ حسن توتونچی؛
4. میرزا علی اصغر ملکی.
سفر به نجف
او پس از طی سطوح مقدماتی و عالیه در تبریز، برای استفاده از محضر نورانی اساتید حوزۀ علمیۀ مقدسه نجف اشرف، راهی آن دیار شد که اسامی اساتید این دورۀ ایشان به شرح ذیل است:
1. آیت الله سید محمد باقر حسینی فیروز آبادی؛
2. آیت الله سید ابوتراب خوانساری؛
3. آیت الله میرزا علی ایروانی؛
4. آیت الله میرزا ابوالحسن مشکینی؛ (3)
5. آیت الله سید میرزا علی شیرازی؛
6. آیت الله شیخ عبدالکریم یزدی؛
7. آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی؛
8. آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی مشهور به کمپانی؛
9. آیت الله شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء.
علّامه امینی در این دوران، برای مدتی به تبریز بازگشت و پس از ازدواج و تألیف بعضی از آثارش همچون: «تفسیر فاتحۀ الکتاب» دوباره برای اقامت به نجف اشرف رفت. (4)
تألیفات و تحقیقات
علّامه امینیرحمهالله در زمینۀ علوم اسلامی بسیار کوشیده و آثار ارزشمندی را به یادگار گذاشته است که اکثر آنها در نوع خود بی بدیل و چون الغدیر، گوهری گرانبهایند. این آثار عبارت اند از:
1. تفسیر سورۀ فاتحۀ الکتاب؛
2. کتاب شهداء الفضیله؛
3. تحقیق کامل الزیارات تألیف فقیه الطائفه أبی القاسم جعفر بن قولویه (متوفی 367 ق)؛
4. آداب الزائر لمن یمم الحائر؛ رسالهای موجز در اعمال و مستحبات زیارت سید الشهداء؛
5. سیرتنا و سنتنا، کتابی در مورد اقامۀ ماتم و عزا بر سید الشهداء؛
6. تعلیقه بر کتاب رسائل شیخ انصاری؛
7. تعلیقه بر کتاب مکاسب شیخ انصاری (مخطوط)؛
8. المقاصد العلیّه فی المطالب السنیه (مخطوط)؛
9. ریاض الانس (خطی)؛
10. رجال آذربایجان (شرح حال دویست و سی و چهار عالم و ادیب و شاعر)؛
11. ثمرات الاسفار (در دو جلد، شامل خاطرات سفر به هند و سوریه)؛
12. العترۀ الطاهرۀ فی الکتاب العزیز؛
13. الغدیر (در 20 جلد که تاکنون فقط 11 جلد از آن به چاپ رسیده است). (5)
علّامه امینی از نظر دیگران
برای آنکه بیشتر با ویژگیهای علّامه امینی آشنا شویم بهتر است تا آرای علمای بزرگ اسلامی را دربارۀ او ذکر کنیم:
1. حضرت آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانیرحمهالله
«کتاب ارجمند شهیدان راه فضیلت را با امعان نظر نگریستم و دیدم با حسن ظنی که به مؤلف امینش - علّامه امینی - دارم، مطابقت دارد. این پرچمدار دانش و ادب و قهرمان جنبش فکری اسلامی، همانگونه است که زیبندۀ دانش و فضیلت و رأی و بصیرت است.» (6)
2. آیت الله العظمی خوییرحمهالله
آیت الله موسوی اردبیلی در دیدار اعضای ستاد کنگرۀ علّامه امینی نقل کردهاند: «به یاد دارم که روزی خدمت مرحوم آیت الله العظمی خویی حرکت میکردیم. مطلبی از ایشان پرسیده بودم. وقتی جوابم را گرفتم، میخواستم خداحافظی کنم که فرمودند: «علّامه امینی از ایران برگشتهاند نمیخواهید، به دیدن ایشان برویم؟» عرض کردم: «امروز روز درس است، اگر اجازه بفرمایید، ما روز دیگری میرویم و امروز به درسهایمان میرسیم.» فرمود: «مطمئن باشید، ثواب زیارت ایشان از ثواب همۀ این درسها بیشتر است.» (7)
3. آیت الله العظمی فاضل لنکرانی
«علّامه امینی با صرف دقت و تحمل مشقتها و مسافرتهای متعدد، توانست یکی از بزرگترین خدمات ارزنده را به عالم تشیع بنماید و تا حدّ قابل اعتنایی از مظلومیت مکتب تشیع که امام آن نیز اول مظلوم عالم بود، بکاهد. حقیقتاً کتاب الغدیر مخصوصاً با قلم رسا و مطابق روزش، توانسته جمیع شبهات را در رابطۀ با مسئله امامت و وصایت بلافصل امیرالمؤمنینعلیهالسلامپاسخی متناسب که مقبول عقل سلیم و منطقی خالی از تعصب است بدهد.» (8)
4. آیت الله صافی گلپایگانی
«در عصر حاضر و قرن چهاردهم، مرحوم آیت الله مجاهد علّامه امینی یکی از مفاخر بزرگ و نوابغ علم و ادب و خادمین موفق اسلام بود. تلاش مداوم و کوشش بی وقفۀ آن عالم جلیل، در معرفی حقایق اصل و اصیل اسلام و معارف حق این دین حنیف و مکتب پربار و یگانۀ اَعدال قرآن کریم، اهلبیتعلیهمالسلام، کم نظیر بود.» (9)
5. آیت الله شیخ آقا بزرگ تهرانی
«از خصوصیات علّامه، محبت و ارادت کامل به آل محمدصلیاللهعلیهوآله میباشد که زبانزد همه است و میتوان گفت: الغدیر اثری از آثار آن محبتها میباشد و به خاطر همین علاقه به اهلبیتعلیهمالسلاماست که ایشان، علاقه خاصی به شنیدن مصائب امام حسینعلیهالسلامو اصحابش دارند و بر مصائب امام حسینعلیهالسلامبا صدای بلند گریه میکند و خطبا و حاضرین مشاهده میکنند که در حین ذکر مصیبت، حال ایشان متغیر میشود و از گریۀ ایشان همه متأثر میشوند و به گریۀ ایشان، گریه میکنند. به حقیقت میتوان گفت: مجلسی که ایشان در آن مجلس حاضر است و ذکر مصیبت آل محمدصلیاللهعلیهوآله میشود، گویا یکی از آل محمدصلیاللهعلیهوآله در آن مجلس حاضر میباشد، و این حالت در ایشان به اوج خود میرسد، زمانی که خطیب، مصیبت حضرت صدیقۀ کبری فاطمه زهرا علیهاالسلام را بیان میکند، در این زمان صورت ایشان سرخ میشود و گریه میکند، همانند کسی که به ناموس او اهانت شده باشد... بعد از اینکه به محتوی و عظمت علمی کتاب الغدیر پی بردم، دست به دعا برداشته و از خدا طلب نمودم که بقیۀ عمر مرا به علّامه امینی ببخشد، تا ایشان صورت واقع الغدیر بدهد، و این تقریظ را به علّامه امینی نوشتم: من از وصف این کتاب قیّم قاصر هستم، و شأن «الغدیر» بالاتر از این است که بشود آن را توصیف نمود. تنها عملی که از دست بنده میآید، این است که از خدا میخواهم، عمر مؤلف را طول دهد و عاقبت ایشان را ختم به خیر نموده و با خلوص نیّت از خدای میخواهم که بقیۀ عمر مرا به عمر شریف مؤلف اضافه کند.» (10)
6. شیخ عباس قمی
«علّامه بزرگوار و مجاهد عالی قدر مرحوم حاج شیخ عبدالحسین فرزند احمد امینی تبریزی از اعاظم علما و اکابر دانشمندان معاصر بوده است. مرحوم علّامه امینی حقاً از نوادر علماء معاصر بوده است که در راه خدمت به دین و ولایت تحمل شدائدی نمود و مسافرتهایی را به کشورهای هند و پاکستان و سوریه و حلب و غیره کرده و مطالعات بسیاری در کتب و کتابخانهها کرده و دائرۀ المعارفی بنام الغدیر در موضوع ولایت حضرت امیر المؤمنین علی بن ابیطالبعلیهالسلامو مثالب غاصبین حقش از کتب اهل سنت نوشته که در فن خود بی نظیر و موجب استبصار بسیاری از اهل سنت که تقلید کورکورانۀ ستمکاران به اهل بیتعلیهالسلامرا مینمودند گردیده است.» (11)
سیرۀ اخلاقی
توسل و عبادت
در صورتی که بدانیم، علّامه امینیرحمهالله به عشق همجواری حرم امیرم مؤمنانعلیهالسلاماز شهر تبریز به سوی نجف اشرف هجرت کرده اند، شاید بتوانیم به عشق ایشان به آن امام همامعلیهالسلامپی ببریم.
علّامه، شخصیتی الهی و ملکوتی داشت. بزرگمردی بود که نشستن و برخاستن و نوشتن وی برای خدا بود؛ به درستی باید او را مجسمه تقوا به حساب آورد. علّامه بسیار برای قرائت قرآن حریص بود و نزدیک صبح برای نماز شب بلند میشد و بعد از فریضۀ صبح، شروع به قرائت قرآن میکرد؛ به گونهای که در هر روز یک جزء از قرآن را قرائت میکرد. آیت الله سید مرتضی نجومی مینویسد: «در عمرم کسی را مثل علّامه امینی که با حضور قلب نماز بخواند، ندیدم.» (12)
علّامه امینی، با آن مشغلهای که داشت، وقتی ماه رمضان میرسید بیشتر کارهایش را تعطیل میکرد و مشغول عبادت میشد. وی در ماه مبارک رمضان، پانزده مرتبه ختم قرآن میکرد، و ثواب چهارده مرتبهاش را هدیه به چهارده معصوم و ثواب یک مرتبهاش را به روح پدر و مادرش هدیه میکرد.
وی هنگام زیارت حرم علوی، با خضوع و خشوع فراوان وارد حرم میشد و در داخل حرم نیز فقط توجهش به سوی حضرتعلیهالسلامبود. او رو به روی ضریح مینشست و در حالی که قطرات اشک از چشمان مبارکش جاری بود، شروع به زیارت میکرد.
حجت الاسلام آخوندی مینویسد: «همانا خصایص علّامه امینی، تضرع و معنویتش را در کمتر عالمی دیدم. در ایام عاشورا و فاطمیّه، حال علّامه متغیّر شده و با صدای بلند گریه میکرد.» (13)
شجاعت
یکی از مسائلی که برای مبلغ، میتواند آموزهای ارزشمند را به همراه داشته باشد، وجود پر رنگ صفت شجاعت است؛ زیرا بسیاری از کارهای تبلیغی در نبود شجاعت، ظهور و بروز نمییابد. مرحوم علّامه در این مورد حظّی وافر داشت. خود آن دانشمند در این باره، خاطرهای را نقل میکرد که به شرح ذیل است:
«وقتی مشرف به حج بیت الله شدم، در شب ترویّه از مکه به طرف عرفات حرکت کردم، و شب را در صحرای منی ماندم و بعد از نماز صبح روز عرفه به سوی عرفات حركت كردم. وقتی به صحرای عرفات رسیدم، دیدم که صحرا پر از جمعیت است و از کثرت جمعیت، جایی برای سکونت و نصب خیمه نیست؛ اما در گوشۀ بیابان، جایی خلوت است، و معلوم است که این مکان، مخصوص ملوک و اشراف عربستان است. به آن شخصی که اثاث مرا حمل میکرد، گفتم: «وسایل را به آن مکان ببرد.» وقتی به آن مکان رسیدیم به مکاری گفتم که وسایل مرا همین مکان زمین بگذارد و اجرت او را پرداخت کردم و او رفت. سپس من شروع کردم به نصب خیمه. یکی از مأموران با صدای بلند صیحه میزد و مرا از نصب خیمه در آن مکان منع مینمود. من نیز بدون توجه به کار خود ادامه دادم. وقتی دید که من به او توجهی نمیکنم، به طرف من آمد و دست مرا گرفت تا مانع از نصب خیمه شود. گفتم: «چه میخواهی؟ و چرا مانع از نصب خیمه میشوی؟» گفت: «ممنوع است.» گفتم: «چرا؟» گفت: «مگر نمیبینی اینجا خیمههای امیر نصب شده است.» وقتی این را شنیدم؛ با صدای بلند فریاد زدم - تا هر که داخل خیمه است بشنود - (با حالت تعجب) «گفتی امیر؟!!»
به امیرت بگو: «از سرزمین ما بیرون برود. این سرزمین بندگان است و برای امراء و رؤسا در اینجا مکانی نمیباشد.» مأمور نظامی ترسید و آنچه در دستش بود، افتاد و رفت تا کلام مرا به امیرش برساند. (14) بدین طریق علّامه، بدون مزاحمت به برنامههای عبادی و معنوی حجش میپردازد.»
همت و اراده
از صفات بارز ایشان، ارادۀ پولادین بود؛ ارادهای که هر مشکلی را رفع میکرد؛ از اینرو در وصفش آمده است:
همتّی دُونَها السُها و الثُریا قد عکت جَهدَها فما تتدانی
فأنا متعبٌ مُعنّیً الی ان تتفافی الایّامُ او اتفافی
ترجمه: ستارۀ سها و خوشۀ پروین، فروتر از پایگاه بلند همت من جای دارند؛ همتی چنان که تا اوجها پر گرفته است و به هیچ روی، دستیافتن به آن ممکن نیست. آری، من، خویش را به زحمت و رنج انداختم و رنجها را به جان خریدم تا آن دم که روزهای روزگار، یا روزهای عمر من تمام شود.
بر اثر این همت بود که ایشان کاری کردند که در حد کار یک ملت بود. مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازیرحمهالله در نامهاش مینویسد: «اگر ما از نزدیک، وضع علّامه را مشاهده نکرده بودیم که او به تنهایی به تألیف چنین کتابی (الغدیر) قیام کرده، تصور میکردیم که کتاب الغدیر، تألیف یک جمعیتِ علمی است که هر کدام به نوشتن قسمتی از آن پرداخته است.» (15)
امانتداری
از صفات دیگری که باعث شد کتاب شریف الغدیر جایگاه حقیقیاش را در میان مسلمانان به دست آورد، امانتداری ایشان بود؛ زیرا در نقل مطالب از عامه و خاصه هیچ گونه تصرفی روا نمیداشت. صاحب الغدیر، توجه زیادی به این مسئله داشت؛ زیرا در کتبی که پایۀ آنها بر نقل استوار است، تنها جوهرۀ اصلی و مایه وثوق، امانت است و علّامه در سراسر کتابش، به این صفت، ملتزم بوده است، و هرگز مطلب تحریف شدهای را از ایشان نمیتوان یافت. از این جهت، استاد علاءالدین از علمای الأزهر، همواره آرزوی دیدن نویسندۀ الغدیر را داشت و در روزنامههای پر تیراژ قاهره به معرفی و دفاع از کتابالغدیر پرداخت. (16) علما و مراجع نجف نیز، ترویج الغدیر را وظیفۀ خود دانستند. امانتداری وی در حدّی بود که اگر در مطلبی، نوشته بود: «علی کرَّم الله وجهه» همان را نقل میکرد. (17) و همین صفت در علّامه بود که باعث درخشش الغدیر شد.
گریز از مدح و ثنا
استاد حسان مینویسد: «در ایامی که مرحوم علّامه در ماه محرم، در مشهد مقدس سخنرانی داشتند، روزی بعد از تمام شدن منبر، پسر بچۀ کوچکی، بلند شد و قصیدهای در مورد شب یازدهم محرم خواند، مردم گریه کرده و خود علّامه با صدای بلند ضجه میزدند. وقتی قصیده تمام میشود، حضرت علّامه میخواهند، شاعر نوجوان را ملاقات کنند. در نتیجه بنده (همان شاعر نوجوان) به ملاقات ایشان رفتم که از آن زمان تا وفاتشان ملازم بودم. در نوبت دیگر، که به همراه دوستان به استقبال علّامه رفته بودیم، اشعاری را در مدح ایشان قرائت کردم و انتظار تشویق و تشکر را داشتم؛ اما علّامه، نظر تندی به من کرد و فرمود: «حسان، اگر به جای مدح من امام زمان (عج) را مدح میکردی به اجر معنوی بزرگی دست مییافتی.» گفتم: «من شما را مدح کردم، به خاطر خدمتی که شما به اهلبیتعلیهمالسلامنمودهای و به خاطر اخلاصی که در این راه دارید. پس مدح شما، مدح اهلبیتعلیهمالسلاماست».» (18)
خطابه و منبر
مرحوم علّامه امینی با دو سلاح نیرومند زبان و قلم، وارد جهاد مقدس تبلیغ شد و به نشر حقایق مذهب تشیع پرداخت و در سفرهای خود، در مجالس پر جمعیت که در هر شهر برای شنیدن سخنان او بر پا میشد، از روی منبر با بیان گیرا و منطق قوی، حقایق تشیع را به گوش مسلمانان میرسانید. تأثیر صدای گرم او تا مدتها در گوش شنوندگان میماند و همه او را منادی یکپارچگی اسلام و مدافع حرمت تشیع و مذهب اهلبیتعلیهمالسلاممیشناختند. (19)
آیت الله موسوی اردبیلی در توصیف منبرهای علّامه میگوید: «ایشان منبر خوبی داشتند. خوب صحبت میکردند. ده روز در مشهد در مدرسۀ نواب منبر رفت. در آن ده روز، مدرسه و دور آن، مملو از جمعیت میشد؛ آن قدر که در منبر ایشان مردم جمع میشدند، پای منبر مرحوم فلسفی جمع نمیشدند. ایشان زبان گیرا و روانی داشتند و بکّاء هم بودند.» (20)
استاد محمدرضا حکیمی یکی از کسانی است که مجالس وعظ و خطابۀ علّامه امینی را درک کرده است، و مجالس مشهد ایشان را اینگونه توصیف میکند:
«از مواهب صاحب الغدیر، نیروی نطق شگفت و مهیج وی بود. او صاحب سیمایی بود با مهابت و هیبتی شکوهبار و صدایی در خور دلیران و معلوماتی بیکران و حافظهای نیرومند و ایمانی عمیق و توجهی درست و نیتی پاک و بدین گونه چون به سخنرانی دهان میگشود، شگفتی زا نمود. اگر دهها هزار نفر را گرد آورد و تحت تأثیر گیرد و ساعتها گوش به سخن خویش بدارد. در این سخنرانیها و محافل، چه بسیار انبوه جمعیت که گرد میآمدند، متجاوز از چند هزار که از جملۀ این مجالس، مجالس اصفهان، مشهد، همدان، کرمانشاه، تهران، حیدرآباد دکن، کانپور و برخی از شهرهای سوریه و عراق بود.
درست به یاد دارم که در تابستان سال 1338 ش که علّامه امینی در مشهد بود، گروهی از وی درخواست کردند تا منبر برود. البته چنین نبود که او اهل منبر به معنای متعارف باشد، و هر جای بدان بپردازد؛ مگر آن گاه که عالمان و خواص برای استفادۀ عموم از او درخواست سخنرانی میکردند. باری تقاضای مردم مشهد قبول افتاد و مجلسی بس عظیم و شکوه زای، در مدرسۀ نواب برپا گشت، مجلسی تاریخی، همۀ صحن بزرگ مدرسۀ نواب فرش شده بود، نخست به هنگام اذان مغرب، این جای وسیع از صفوف نمازگزاران پر میشد؛ زیرا به درخواست افاضل علّامه آن چند شب را اقامۀ نماز مغرب و عشاء مینمود - و چه بسیار کسان که میآمدند برای پیوستن به این صفها و جای نبود؛ چون منبر آغاز میگشت، سیل جمعیت - به معنای راستین این تعبیر - به سوی این مجلس سرازیر میشد، شبهای آخر، پس از پر شدن مدرسه و برخی غرفههای طبقات بالا عدهای از مردم بر بام مرتفع مدرسه بالا میرفتند. در راهرو مدرسه نیز همین سان جمعیت موج میزد و بر سر هم میریخت تا داخل خیابان، و دو طرف خیابان و پشت در دکانها که بسته بود و در سطح پیاده رو و مقداری از سواره رو و کنارههای جوی خیابان، تا کوچه ملک، و از طرف رو به قبله تا مسجد حاج ملا هاشم و درون مسجد، و این همه با بلندگوهای متعدد میتوانستند، صدای صاحب الغدیر را بشنوند، و خدا داند که شمارۀ آن جمع و آن مردمان در آن شبها چه اندازه بود، از نظر کیفیت نیز بدان گونه، کم مانند بود. خواص مردم، فقها، عالمان، استادان دانشگاه، فاضلان، دانشجویان و جوانان شرکت داشتند و حتی کسانی در صفوف آن جماعت و پای آن منبر دیده شدند که کمتر به کسی اقتدا میکردند، یا پای منبری میرفتند.
حضرت شیخ مجتبی قزوینی نیز با ضعف مزاج و دوری راه در این مجالس شرکت میكرد. یکی از شبها که حضور داشت، وقتی مجلس را با آن اوصاف دید، گفت: «چنین مجلسی در قرنی اتفاق میافتد.» (21)
فعالیتهایفرهنگی
علّامه امینی علاوه بر تحقیق و خطابه، فعالیتهای فرهنگی فراوان دیگری نیز داشته است که به مقتضای این مقال به نقل تعدادی از آنها بسنده میشود:
1. وحدت اسلامی
از اهداف مهمش این بود که ملل اسلامی را در یک صف، متحد و متشکل جمع کند. ایشان به این مسئله در اول جلد هشتم الغدیر اشاره میکند؛ (22) چه آنکه راز تفوّق و عزت مسلمانان در پرهیز از تفرّق است و بنیان سعادتشان در تمسک به حبل الله خلاصه میشود.
محمد عبدالغنی مصری مینویسد: «از خدا میخواهم که برکتِ آب حیاتبخش و گوارایِ الغدیر موجب صلح و صفا بین برادران شیعه و اهل سنت شود تا با وحدت و یگانگی بتوانند یک امت متحد و یک بنای استوار و زوال ناپذیر و یک زندگی توأم با آزادی و شرف تشکیل دهند.» (23)
2. تشکیل خانه نویسندگان و کتابخانۀ امیرالمؤمنینعلیهالسلام
تجربۀ علّامه، ایشان را بر آن داشت که برای پیشرفت تحقیقات علمی، مرکزی را به نام «خانۀ نویسندگان» تأسیس کند. در نتیجه تصمیم داشت تا در کنار کتابخانۀ امیرالمؤمنینعلیهالسلامدر نجف - که خود ایشان مؤسس آن بود - محلی زیبا، بهداشتی و مدرن ساخته شود که به همۀ وسایل مجهز شده و اتاقهای متعددی داشته باشد که هر یکی در اختیار محققان و نویسندگان قرار گیرد و تمام نیازهای شخصی محقق تأمین شود. همچنین در هر اتاق یک قفسه از کتابهای اولیه و مراجعِ ضروری رشتۀ کار محقق گذارده شود و هر اتاق دارای یک خادم باشد و در هر اتاق یک دوره فهرست کتابخانه گذارده شود تا محقق، هر کتابی را خواست از کتابخانه بگیرد و اگر به کتابی نیاز پیدا کرد که در کتابخانه نبود از جای دیگری تأمین شود و در اختیار ایشان قرار گیرد. (24)
3. رسیدگی به نشریات جهان اسلام
ایشان سعی میکرد تا با بررسی نشریات مختلف که در جهان اسلام منتشر میشوند و با شبهه شناسی، از تحریفات مذهب شیعه و اسلام جلوگیری کند.
4. تبیین مسئله ولایت در حوزههای علمیه
آرزوی علّامه این بود که روزی بحث ولایت و امامت، یکی از دروس اصلی حوزههای علمیه باشد.
5. شناخت عنصر زمان
علّامه بر این باور بود که «کسی که زمان خود را بشناسد، دستخوش مسائل شبهه ناک نشده و حق و باطل بر او پوشیده نمیشود؛ از اینرو، طلاب را به سیر و سیاحت در کشورهای اسلامی و جهان تشویق میکرد، و این، همان کاری است که استعمارگران و کشیشان از طریق سیاحّان و خاورشناسان در نظر داشتند. (25)
عروج ملکوتی
28 ربیع الثانی بود که حال علّامه دگرگون و به شدت وخیم شد؛ اما همچنان هشیار بود و بر مشاعر و حواس خود تسلط داشت. در همین حال فرمود که لبهایش را با آب مخلوط به تربت حسینعلیهالسلاممرطوب سازم؛ آن گاه خواست که برایش دعای مشهور به «عدیله» را قرائت کنم و خود نیز با من شمرده شمرده میخواند.
پس از اتمام این دعا، اشاره فرمود که برایش بعضی از دعاهای رسیده از امام علی بن الحسین، زین العابدینعلیهالسلامرا تلاوت کنم. من دعای مشهور به مناجات المتوسلین و دعای مشهور به مناجات المعتصمین را خواندم و ایشان هم با من با صدایی حزین و آهسته میخواند؛ در حالی که اشکهایش میریخت تا نزدیک ظهر. هنگامیکه به اذان ظهر نزدیک شد، خود هر دعایی که میخواست قرائت میکرد و آخرین عبارات و جملههایی که بر زبان جاری ساخت، این بود: «اَللَّهُمَّ هَذِهِ سَکَرَاتُ الْمَوْتِ قَدْ حَلَّتْ فَاقْبِلْ اِلَیَّ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَ اَعِنِّی عَلَی نَفْسِی بِمَا تُعِینُ بِهِ الصَّالِحِینَ عَلَی اَنْفُسِهِمْ...؛ بارخدایا! این لحظه سکرات مرگ است که فرا رسیده است؛ پس با وجه بزرگوارت به من رو کن و مرا بر نفسم کمک فرما، آن گونه که صالحان را بر نفسشان کمک میکنی.»
هنوز این دعا را به پایان نبرده بود که داعی پروردگارش را لبیک گفت و روح شریفش به سوی خدایش پر کشید.
بدرود گفتم موجود شریفی را که دوست میداشتم حیات خود را از دست بدهم، لیکن با او وداع نکنم. (26)
و این گونه استاد حافظان و محدثان، محقق تاریخ و سیره و ابر مرد میدان تحقیق و تألیف، زندگی شریفش را به پایان برد. (27) علامه پس از عمری تلاش و دفاع از حریم تشیع در تاریخ 28 ربیع الآخر 1390 هجری قمری مطابق با 12 تیرماه 1349 شمسی دار فانی را وداع گفت؛ اما الغدیر وی چراغ دلهای با صفا شد و مشعل هدایت امت اسلامی.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). جرعه نوش غدیر، مهدی لطفی، بیجا، نسیم حیات، چاپ اول، 1379 ش، ص 24.
(2). امینی منسوب به جدش مولی نجفعلی مشهور به «امین الشرع یا امین الشریعه» است که از ادیبان برجسته و مردی زاهد و پرهیزگار و پاک نفس بود و شیفتۀ گردآوری اخبار ائمه اطهارعلیهمالسلام، که در این راه، مجموعههایی نیز گردآوری کرده است. تولدش به سال 1258 ق و وفاتش به سال 1340 ق بوده است. (ترجمه شهدای فضیلت، علامه امینی، ترجمه جلال الدین فارسی، انتشارات روزبه، چاپ سوم، 1362 ش، ص هفتم مقدمه).
(3). جرعه نوش غدیر، علامه امینی رحمه الله، ص 28.
(4). همان، ص 20.
(5). جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، چاپ اول، نشر معروف، 1379 ش، ج 2، ص 731.
(6). مقدمۀ شهدای فضیلت، علامه امینی، ترجمه جلال الدین فارسی، انتشارات روزبه، چاپ دوم، 1362 ش، ص 11.
(7). یادنامۀ علامه امینی، دبیرخانه دومین اجلاس حوزه و تبلیغ، چاپ اول، 1379 ش، ج 1، ص70.
(8). همان، ص 56.
(9). همان، ص 53.
(10).ربع قرن مع العلامۀ، حسین شاکری، نجف، بینا، بیتا، ص 273.
(11). مشاهیر دانشمندان اسلام، شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، ترجمه شیخ محمد رازی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1351 ش، ج 4، ص 369 - 370.
(12). ربع قرن مع العلامه، ص 281.
(13). همان.
(14). علامه امینی، جرعه نوش غدیر، ص 36 و 37.
(15). الغدیر، ج 1، مقدمه، ص 5.
(16). جرعه نوش غدیر، ص 38.
(17). ربع قرن مع العلامه، ص 270.
(18). همان، ص 285.
(19). دائرۀ المعارف تشیع، زیر نظر جمعی از نویسندگان، نشر شهید سعید محبی، چاپ سوم، 1375 ش، ج 2، ص 536.
(20). یادنامه علامه امینی، ج 1، ص 70.
(21). محمدرضا حکیمی، حماسه غدیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ 16، 1376 ش، ص 341 - 343.
(22). الغدیر، علامه امینی، ترجمه اکبر ثبوت، بنیاد بعثت، چاپ چهارم، 1369 ش، ج 16، ص ک (مقدمه).
(23). همان، ترجمه محمد تقی واحدی، کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ پنجم، 1368 ش، ج 1، ص12.
(24). محمدرضا حکیمی، حماسه غدیر، ص 226.
(25). همان، ص 227.
(26). از کلمات علامه سید محمد صادق بحر العلوم نجفی در مجلس ترحیم علامه امینی رحمه الله.
(27). زندگینامه ابر مرد میدان پژوهش علامه امینی، حجۀ الاسلام والمسلمین حاج شیخ رضا امینی، ترجمه غلامحسین اعرابی، (به نقل از یادنامه علامه امینی، ج 1، ص 45 - 46).