خشونت در كتاب مقدّس
یكى از طعنهایى كه مبشرین مسیحى به اسلام مىزنند این است كه اسلام دین خشونت است و سپس این كلام را با تصاویر افراطگرایان و مسلماننمایان چون وهابیون تلفیق مىكنند و مىخواهند این تصور را به همگان تلقین كنند كه اسلام دین خشونت است. ما به این مقوله كارى نداریم؛ ولى مىخواهیم با هم از این منظر مرورى بر كتاب مقدّس داشته باشیم و بررسى كنیم كه كتاب مقدّس فعلى در این موضوع از چه جایگاهى برخوردار است.
الف. نسلكشى
یكى از قوانین جنگ كه اسلام بر آن تأكید بسیار دارد، حفظ حقوق دشمن است. مسلمانان در جنگ با دشمن تا آن زمان مىجنگند كه سرباز دشمن دست به شمشیر دارد. همچنین تنها كسانى كشته یا به اسارت گرفته مىشوند كه در حال جنگ باشند و خون غیر جنگجویان محترم دانسته شده است.
از جمله دستورات اسلام در جنگ، حفظ حقوق اسیران است. در جنگ خیبر، وقتى یكى از سربازان اسلام زنان اسیر را از میان كشته شدگانشان عبور داد، پیامبر اسلام وى را به سختى توبیخ نمود.
در اسلام همچنین به مراعات شكستخوردگان بسیار تأكید شده و بخشش دشمن، شكر نعمت پیروزى در نبرد، دانسته شده است. از مهمترین دستورات دینى اسلام، تأكید بر مراعات كودكان و زنان است كه در جنگ به هیچ وجه گناهكار نیستند. هیچ كسى حق ندارد حرمتشان را بدرد و خونشان را حلال بداند؛ زیرا در هیچ دین و آیینى كودكان، گناهكار نیستند. وجدان انسانى نیز چنین قضاوت مىكند كه باید حرمت كودكان نگاه داشته شود. هیچ كس حق ندارد به محض پیروزى، نسلكشى راه بیندازد و تمام افراد حریف اعم از زن و كودك را قتلعام نماید؛ اما موضعگیرى كتاب مقدّس نسبت به این موضوع متفاوت است. در آن كتاب، نسلكشیهاى عجیبى وجود دارد و براساس آن فاتحان باید به محض پیروزى، تمام افراد دشمن اعم از زن و كودك و حتى كودكان شیرخواره را قتلعام كنند و اگر در جنگى زنان و كودكان را به عنوان برده نگاه مىداشتند، ملامت مىشدند. بسیارى از این اقدامات در این كتاب تحریف شده به انبیاء الهى نسبت داده شده است. آیا ممكن است برگزیدههاى الهى، كودكان شیرخواره را به گناه پدرانشان در جلوى چشم مادرانشان سر ببرند؟! مطمئناً خیر.
آیا ممكن است خداوند به پیامبرش دستور بدهد كه به محض پیروزى بر دشمن، تمام شهر را قتلعام كن و همه را در آتش بسوزان! مطمئناً پاسخ منفى است؛ ولى مىبینیم كه در كتاب مقدس به راحتى چنین نسبتهایى به خدا و پیامبرانش داده مىشود.
قبل از اینكه به برخى از این موارد نگاهى بیندازیم، لازم است شماى كلّى تاریخچه این جنگها را مرور كنیم.
براساس كتاب مقدّس، خداوند به فرماندهى حضرت موسىعلیهالسلام تمام بنى اسرائیل را از چنگ فرعون مىرهاند و فرعونیان را در دریاى نیل غرق مىسازد. قوم بنى اسرائیل براى سكونت در سرزمین موعود راهى فلسطین مىشوند.
طبعاً در این سرزمین اقوام بسیارى سكونت داشتند و شهرهاى آبادى را بنا نهاده بودند. بنى اسرائیل مىخواستند در شهرهاى ایشان سكونت ورزند، لذا مىبایست ابتدا شهرها را خالى از سكنه كنند و سپس خود در این شهرها مأوى گزینند. این بود كه كار پاكسازى نژادى این شهرها را كه تعدادشان هم بسیار است آغاز كردند. در این جنگها، ابتدا پس از شكست ارتش مدافع شهر، وارد شهر مىشدند و سپس دست به پاكسازى نژادى مىزدند و زنان و كودكان و تمامى موجودات زنده داخل این شهرها را از دم تیغ مىگذراندند تا مكانى را براى سكونت خویش مهیا سازند.
با توجه به این مقدمه، به آیات زیر كه از كتاب مقدس برگزیده شده است دقت كنید:
نابودى همه جنبندگان
در كتاب مقدس وقتى حضرت موسىعلیهالسلام مأموریت مىیابد كه بنىاسرائیل را از مصر به كنعان آورد، در بین راه با قبایلى برخورد مىكنند كه بنا است بنىاسرائیل در سرزمین ایشان زندگى كنند و طبعاً باید این قبایل از بین بروند؛ لذا در كتاب مقدس نوشته شده است كه خدا به حضرت موسىعلیهالسلام دستور مىدهد با این قبایل بجنگ و همه ایشان از زن و مرد و كوچك و شیرخوار را از دم شمشیر بگذران:
«چون به شهرى نزدیك آیى تا با آن جنگ نمایى، آن را براى صلح ندا بكن. و اگر جواب بدهد، و دروازهها را براى تو بگشاید، آنگاه تمامى قوم كه در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نكرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره كن. و چون یهُوَه، خدایت، آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذكورانش را به دم شمشیر بكش. لیكن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد، یعنى تمامى غنیمتش را براى خود به تاراج ببر، و غنایم دشمنان خود را كه یهُوَه خدایت به تو دهد، بخور. به همه شهرهایى كه از تو بسیار دورند كه از شهرهاى این امتها نباشند، چنین رفتار نما، اما از شهرهاى این امتهایى كه یهُوه، خدایت، تو را به ملكیت مىدهد، هیچ ذىنفس را زنده مگذار؛ بلكه ایشان را، یعنى حتیان و اموریان و كنعانیان و فرزّیان و حِوّیان و یبوسیان را، چنان كه یهُوَه، خدایت، تو را امر فرموده است، بالكل هلاك ساز.» (1)
آیا خداوند محبّت، چنین فرامینى صادر مىكند؟ گناه كودكان شیرخوارهاى كه در این شهرها زندگى مىكردند چه بود؟ چرا باید قتلعام مىشدند؟ گناهشان جز اینكه ساكن شهرى هستند كه بنىاسرائیل به زمین آن چشم دارند، چیست؟
چرا اجازه نداشتند زنده بمانند؟ چرا باید همه ساكنان این مملكت از بین بروند تا ساكنان جدید در این سرزمین ساكن شوند؟
براساس كتاب مقدّس موجود، وقتى حضرت موسىعلیهالسلام به شهر سیحون حمله مىكنند، همه زنان و كودكان را نیز از دم شمشیر مىگذرانند تا بتوانند زمین ایشان را تصرف كنند:
«آنگاه سیحون با تمامى قوم خود به مقابله ما براى جنگ كردن در یاهَص بیرون آمدند. و یهُوَه خداى ما او را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم. و تمامى شهرهاى او را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاك كردیم كه یكى را باقى نگذاشتیم. لیكن بهایم را با غنیمت شهرهایى كه گرفته بودیم، براى خود به غارت بردیم. از عروعیر كه بر كناره وادى آرنون است، و شهرى كه در وادى است، تا جِلعاد قریهاى نبود كه به ما ممتنع باشد. یهوه خداى ما همه را به ما تسلیم نمود.» (2)
آیا این نسبت به یكى از بزرگترین پیامبران الهى سزاست؟
فقط زنده نگاه داشتن دختران باكره
طبق نقل كتاب تحریف شده مسیحیان، لشكریان حضرت موسىعلیهالسلام به مدیان حمله مىكنند و همه مردانشان را قتلعام مىكنند و زنان و كودكان را اسیر مىكنند و غنائم شهر را جمع مىكنند و بقیه شهر را در آتش مىسوزانند. سپس اسرا و غنائم را نزد حضرت موسىعلیهالسلام مىبرند؛ چون چشم ایشان به زنان و كودكان اسیر مىافتد، بر قوم خود غضبناك مىشود و مىفرماید: آیا همه زنان و كودكان را زنده نگاه داشتید؟ پس الآن هر ذكورى از اطفال را و هر زنى كه مرد شناخته و با او همبستر شده را بكشید!
به متن كتاب مقدس دقت كنید: «و بنى اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیرى بردند، و جمیع بهایم و جمیع مواشى ایشان و همه املاك ایشان را غارت كردند. و تمامى شهرها و مساكن و قلعههاى ایشان را به آتش سوزانیدند. و تمامى غنیمت و جمیع غارت از انسان و بهایم گرفتند. و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسى و العازار كاهن و جماعت بنى اسرائیل در لشكرگاه در عَرَبات موآب، كه نزد اردن در مقابل اریحاست، آوردند.
موسى و العازار كاهن و تمامى سروران جماعت بیرون از لشكرگاه به استقبال ایشان آمدند، و موسى بر رؤساى لشكر یعنى سرداران هزارهها و سرداران صدها كه از خدمت جنگ باز آمده بودند، غضبناك شد. و موسى به ایشان گفت: آیا همه زنان را زنده نگاه داشتید؟ اینك اینانند كه بر حسب مشورت بلعام، بنى اسرائیل را واداشتند تا در امر فغور به خداوند خیانت ورزیدند و در جماعت خداوند، وبا عارض شد. پس الآن هر ذكورى از اطفال را بكشید و هر زنى را كه مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد بكشید. و از زنان هر دخترى را كه مرد را نشناخته، و با او همبستر نشده براى خود زنده نگاه دارید. و شما هفت روز بیرون از لشكرگاه خیمه زنید، و هر كه شخصى را كشته و هر كه كشتهاى را لمس نموده باشد از شما و اسیران شما در روز سوم و در روز هفتم، خود را تطهیر نماید. و هر جامه و هر ظرف چرمى و هرچه از پشم بز ساخته شده باشد و هر ظرف چوبین را تطهیر نمایید.... و غنیمت سواى آن غنیمتى كه مردان جنگى گرفته بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار رأس بود. و از گاو هفتاد و دو هزار رأس. و از الاغ شصت و یك هزار رأس. و از انسان از زنانى كه مرد را نشناخته بودند، سى و دو هزار نفر بودند.» (3)
چنانكه دیدیم؛ تعداد دختران باكرهاى كه زنده ماندند 32 هزار نفر بود و از اینجا مىتوان حدس زد كه تعداد كشتهشدگان چقدر بوده است.
سؤال اساسى اینجاست كه چرا باید كودكان اسیر قتلعام شوند و زنان اسیر جلوى چشم فرزندانشان كشته شوند؟
در هر جنگى كه چنین فاجعهاى رخ دهد، تمام جوامع انسانى این عمل را محكوم مىكنند و خدایى كه پیامبرى را فرستاده تا آدمیان را به قله رفیع انسانیت برساند، آیا سزاوار است اینگونه كشتار كودكان اسیر را روا بدارد؟ به راستى چگونه مىتوان پذیرفت كه خداوندِ محبّت، چنین فرامینى صادر كند؟
كشتار مردم باشان
یكى دیگر از نسلكشیهایى كه در كتاب مقدس به انبیاى بزرگ الهى نسبت داده شده است، كشتار مردم باشان مىباشد. مردم مملكت باشان در كشور خود - كه حدود شصت شهر و دهها روستا داشت - زندگى آرامى داشتند، تا اینكه خداوند، بنى اسرائیل را از بردگى فرعونیان نجات داد و راهى سرزمین فلسطین كنونى شدند و تصمیم گرفتند در این سرزمین به زندگى خود ادامه دهند؛ به این خاطر، ابتدا باید یا ساكنین این سرزمین را از ملك خود بیرون مىراندند و یا با آنها نبرد مىكردند كه البته راه دوم را برگزیدند و به مملكت باشان حمله كردند و تمامى مردم این شصت شهر و دهها روستا را از زن و مرد و كودك و نوجوان، قتلعام كردند و بهایم شهر را به غارت بردند:
«پس یهُوه، خداى ما، عوج ملك باشان را نیز و تمامى قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدّى شكست دادیم كه احدى از براى وى باقى نماند. و در آن وقت همه شهرهایش را گرفتیم، و شهرى نماند كه از ایشان نگرفتیم؛ یعنى شصت شهر و تمامى مرز و بوم آرجوب كه مملكت عوج در باشان بود. جمیع اینها شهرهاى حصاردار با دیوارهاى بلند و دروازهها و پشتبندها بود، سواى قُراى بىحصار بسیار كثیر. و آنها را بالكلّ هلاك كردیم؛ چنانكه با سیحون ملك حشبون، كرده بودیم؛ هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاك ساختیم. و تمامى بهایم و غنیمت شهرها را براى خود به غارت بردیم.» (4)
با كمال تأسف، امروزه شاهد چنین نسلكشیهایى از سوى عدهاى از یهودیان افراطى هستیم. در جنگ 33 روزه بین حزب اللّه لبنان و اسرائیل، هنگامى كه اسرائیلیان به خانهاى كه كودكان بىسرپرست در آن نگه داشته مىشدند، حمله كردند، بسیارى از كودكان بىپناه را كشتند. تمام جوامع بشرى این جنایت را محكوم كردند؛ اما با كمال تعجب دیدیم كه خاخامهاى یهودى فتوا دادند كه كشتن كودكان دشمن در جنگ اشكالى ندارد. بدون تردید یكى از منابع این فتوا همین آیات كتاب مقدس بود.
كشتار و سوزاندن زنان و كودكان
كتاب مقدّس مدعى شده است كه حضرت یوشععلیهالسلام نه تنها زنان و كودكان بىپناه شهرها را سر برید؛ بلكه گاو و گوسفندها را هم سر بریده، همه را از دم هلاك كرده، سپس شهر را در آتش سوزانید:
«آنگاه قوم صدا زدند و كَرناها را نواختند. و چون قوم آواز كَرنا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند، حصار شهر به زمین افتاد. و قوم یعنى هر كس پیش روى خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند. و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتى گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاك كردند. و شهر را با آنچه در آن بود، به آتش سوزانیدند؛ لیكن نقره و طلا و ظروف مسین و آهنین را به خزانه خانه خداوند گذاردند.» (5)
كشتار عجیب مردم هفت شهر
یكى دیگر از نسلكشیهاى ادعایى كتاب مقدّس، كشتار عجیب مردم هفت شهر عزِیقَه و مقیدَه، جِلجال، اریحا، لِبنَه، لاخیش، حبرون و دبیر است كه چون حضرت یوشع منطقه كوهستان و جنوب و هامون را تصرف كرد، تمام مردم شهرهاى فوق را یك دم كشت و احدى را باقى نگذاشت:
«پس یوشع تمامى آن زمین یعنى كوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوك آنها را زده، كسى را باقى نگذاشت و هر ذىنفس را هلاك كرده، چنانكه یهُوَه، خداى اسرائیل، امر فرموده بود. و یوشع ایشان را از قادش بَرنیع تا غَزه و تمامى زمین جوشَن را تا جَبَعُون زد. و یوشع جمیع این ملوك و زمین ایشان را در یك وقت گرفت؛ زیرا كه یهُوَه، خداى اسرائیل، براى اسرائیل جنگ مىكرد.» (6)
روش برخورد با امیران اسیر
یكى از دستورات اسلامى، حفظ حرمت اسیر است، همچنین تأكید بسیارى بر حفظ احترام فرماندهان اسیر شده است.
پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «اَكْرِمُوا كَریمَ كُلِّ قَوْمٍ؛ (7) كریم هر قوم را احترام كنید.» ولى در كتاب مقدس این دستورات وجود ندارند و با اسیران به گونه دیگرى رفتار مىشود. براساس این كتاب، هنگامى كه حضرت یوشععلیهالسلام به شهرهاى حبرون و یرموت و لاخیش عجلون و اورشلیم حمله مىكند و تمامى ساكنان این شهرها از پیر و جوان و زن و مرد و كودك و نوجوان را از دم، سر مىبرد و قتلعام مىنماید، پادشاهان این شهرها مىگریزند و خود را در غارى پنهان مىكنند و سربازان یوشععلیهالسلام ایشان را مىیابند و در همان غار به عنوان اسیر نگه مىدارند. چون از كشتار شهرها فارغ مىشوند، پنج پادشاه را احضار مىكنند و به گونهاى روى زمین مىخوابانند تا همه سرداران لشكر بنى اسرائیل در جلوى چشم لشكریان، پاى خود را بر گردن این پادشاهان نهند و بگذرند. سپس آنها را شكنجه مىكنند و به دار مىآویزند. به برگرفته زیر از ضمیمه یوشع دقت كنید:
«اما آن پنج ملك فرار كرده، خود را در مغاره مقَّیدَه پنهان ساختند. و به یوشع خبر داده، گفتند: كه آن پنج ملك پیدا شدهاند و در مغاره مَقَّیدَه پنهانند. یوشع گفت: سنگهایى بزرگ به دهنه مغاره بغلطانید و بر آن مردمان بگمارید تا ایشان را نگاهبانى كنند.... پس یوشع گفت: دهنه مغاره را بگشایید و آن پنج ملك را از مغاره، نزد من بیرون آورید. پس چنین كردند، و آن پنج ملك، یعنى مَلك اورشلیم و مَلك حبرون و مَلك یرمون و مَلك لاخیش و مَلك عجلون را از مغاره نزد وى بیرون آوردند. و چون ملوك را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامى مردان اسرائیل را خواند و به سرداران مردان جنگى كه همراه وى مىرفتند، گفت: نزدیك بیایید و پایهاى خود را بر گردن این ملوك بگذارید. پس نزدیك آمده، پایهاى خود را بر گردن ایشان گذاردند. و یوشع به ایشان گفت: مترسید و هراسان مباشید. قوى و دلیر باشید؛ زیرا خداوند با همه دشمنان شما كه با ایشان جنگ مىكنید، چنین خواهد كرد. و بعد از آن یوشع ایشان را زد و كشت و بر پنج دار كشید كه تا شام بر دارها آویخته بودند. و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا ایشان را از دارها پایین آوردند، و ایشان را به مغارهاى كه در آن پنهان بودند انداختند، و به دهنه مغاره سنگهاى بزرگ كه تا امروز باقى است، گذاشتند.» (8)
شكنجه اسیرى كه از خود هیچ اختیارى ندارد، چه توجیهى مىتواند داشته باشد؟ ذلیل كردن اسیرى كه در میان قوم خود عزیز بوده، چه جایگاه اخلاقىاى دارد؟ آن هم اسیرى كه تنها جرمش دفاع از سرزمینش بوده است. چرا باید اسیرى را كه در دست ما است و هیچ اختیارى از خود ندارد، زجركش كنیم؟ آیا جز این است كه چنین رفتارهایى كار ستمگران و ستمپیشگان است؟
اكنون كه در قرآن یك چنین آیاتى وجود ندارد، برخى از مستشرقان اینگونه بىانصافانه نسبت تروریست و... به اسلام مىزنند. اگر یكى از این آیات كتاب مقدس در قرآن بود، با اسلام چه برخوردى مىكردند و به آن چه نسبتهاى ناروایى مىدادند؟
كشتار مردم عاى
یكى دیگر از انبوه نسلكشیهایى كه در كتاب مقدس داستانش نقل شده و آنها را به انبیاى الهى و خداوند نسبت داده است، كشتار مردم شهر عاى توسط یوشععلیهالسلام مىباشد كه با یك حیله جنگى، یوشععلیهالسلام لشكریانش را به دو قسمت تقسیم مىكند: نیمى از آنها پنهان مىشوند و نیم دیگر دور دروازه شهر عاى مشغول نبرد مىگردند و به طور تصنّعى شكست مىخورند و مىگریزند. مدافعان بىخبر شهر، دروازههاى شهر را باز مىكنند و به تعقیب فراریان در میان صحرا مىپردازند. در این هنگام آن قسم از لشكریان یوشععلیهالسلام كه پنهان شده بودند، از مخفیگاه بیرون مىآیند و از غیبت مدافعان شهر سوء استفاده مىكنند و وارد شهر بىدفاع مىشوند و تمامى زنان و كودكان بىدفاع شهر را سر مىبرند. سپس شهر را آتش مىزنند. مدافعان شهر كه مىبینند از داخل شهر دود و آتش بلند است، متوجه مىشوند كه فریب خوردهاند و تا عزم برگشت به شهر مىكنند، محاصره مىشوند. سربازان یوشععلیهالسلام همه ایشان را نیز مىكشند. پادشاه شهر زنده دستگیر مىشود و نزد یوشع آورده مىشود. وى را نیز به دار مىآویزند. تا غروب آفتاب هیچ یك از دوازده هزار ساكن شهر عاى دیگر زنده نمىماند:
«و یوشع بامدادان به زودى برخاسته، قوم را صفآرایى نمود، و او با مشایخ اسرائیل پیش روى قوم به سوى عاى روانه شدند. و تمامى مردان جنگى كه با وى بودند روانه شده، نزدیك آمدند و در مقابل شهر رسیده، به طرف شمال عاى فرود آمدند. و در میان او و عاى وادىاى بود. و قریب به پنج هزار نفر گرفته، ایشان را در میان بیتئیل و عاى به طرف غربى شهر در كمین نهاد. پس قوم، یعنى تمامى لشكر كه به طرف شمالى شهر بودند و آنانى را كه به طرف غربى شهر در كمین بودند قرار دادند، و یوشع آن شب در میان وادى رفت. و چون ملك عاى این را دید، او و تمامى قومش تعجیل نموده، به زودى برخاستند و مردان شهر به مقابله بنى اسرائیل براى جنگ به جاى معین پیش عربه بیرون رفتند. و او ندانست كه در پشت شهر براى وى در كمین هستند. و یوشع و همه اسرائیل خود را از حضور ایشان منهزم ساخته، به راه بیابان فرار كردند. و تمامى قومى را كه در شهر بودند ندا در دادند تا ایشان را تعاقب كنند. پس یوشع را تعاقب نموده، از شهر دور شدند. و هیچ كس در عاى و بیتئیل باقى نماند كه از عقب بنى اسرائیل بیرون نرفت، و دروازههاى شهر را باز گذاشته، اسرائیل را تعاقب نمودند.
و خداوند به یوشع گفت: مزراقى كه در دست توست، به سوى عاى دراز كن؛ زیرا آن را به دست تو دادم؛ و یوشع، مزراقى را كه به دست خود داشت به سوى شهر دراز كرد. و آنانى كه در كمین بودند، به زودى از جاى خود برخاستند و چون او دست خود را دراز كرد، دویدند و داخل شهر شده، آن را گرفتند و تعجیل نموده، شهر را به آتش سوزانیدند. و مردان عاى بر عقب نگریسته، دیدند كه اینك دود شهر به سوى آسمان بالا مىرود. پس براى ایشان طاقت نماند كه به این طرف و آن طرف بگریزند. و قومى كه به سوى صحرا مىگریختند، بر تعاقبكنندگان خود برگشتند. و چون یوشع و تمامى اسرائیل دیدند، كه آنانى كه در كمین بودند شهر را گرفتهاند و دود شهر بالا مىرود، ایشان برگشته، مردان عاى را شكست دادند. و دیگران به مقابله ایشان از شهر بیرون آمدند. و ایشان در میان اسرائیل بودند. آنان از یك طرف و اینان از طرف دیگر و ایشان را مىكشتند. به حدّى كه كسى از آنها باقى نماند و نجات نیافت. و مَلِك عاى را زنده گرفته، او را نزد یوشع آوردند.
و واقع شد كه چون اسرائیل از كشتن همه ساكنان عاى در صحرا و در بیابانى كه ایشان در آن تعاقب مىنمودند فارغ شدند، و همه آنها از دم شمشیر افتاده هلاك گشتند، تمامى اسرائیل به عاى برگشته، آن را به دم شمشیر كشتند. و همه آنانى كه در آن روز از مرد و زن افتادند، دوازده هزار نفر بودند؛ یعنى تمامى مردمان عاى؛ زیرا یوشع دست خود را كه با مزراق دراز كرده بود، پس نكشید تا تمامى ساكنان عاى را هلاك كرد؛ لیكن بهایم و غنیمت آن شهر را اسرائیل براى خود به تاراج بردند، موافق كلام خداوند كه به یوشع امر فرموده بود. پس یوشع عاى را سوزانید و آن را توده ابدى و خرابه ساخت كه تا امروز باقى است. و مَلك عاى را تا وقت شام به دار كشید و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا لاش او را از دار پایین آورده، او را نزد دهنه دروازه شهر انداختند و توده بزرگ از سنگها بر آن برپا كردند كه تا امروز باقى است.» (9)
اگر یك چنین كشتارى امروزه توسط یك كشور متجاوز انجام شود، جوامع بینالمللى چه واكنشى نشان مىدهند؟ آیا همه، این كار را محكوم نمىكنند؟ آیا همه نمىپرسند كه كودكان بىدفاع داخل شهر چه جرمى داشتند كه اینگونه در غیبت پدرانشان كشته شده و به آتش كشیده شدند؟ چه كسى مىتواند انجام چنین كارهایى را از سوى پیامبران بزرگ خداوند بپذیرد؛ آیا امكان دارد پیامبرانى كه آمده بودند تا بشریت را از این جنایتها نجات دهند، به یكى از عوامل جنایت تبدیل شوند؟
تعداد نسلكشیهایى كه در كتاب مقدس به انبیاى منزّه و برگزیده الهى نسبت داده شده است، بسیار بیشتر از آنچه كه گفتیم مىباشد. باید تأكید كنیم تمام آیات ذكر شده، از كتاب مقدسى است كه همه مسیحیان بدون استثنا آن را كلام خدا و وحى الهى مىدانند. هر كسى كه به مسیح ایمان دارد، باید به این آیات ایمان بیاورد و بپذیرد كه خداوند محبت، دستور كشتن و سوزاندن كودكان را صادر مىكند. او باید صحّت چنین نسبتهایى را به انبیاى بزرگ الهى بپذیرد.
و نیز باز باید تأكید كنیم كه تمام توجّه ما در این قسمت، كشته شدن كودكان و زنان بىدفاع است و بر كشته شدن مردان جنگى عیبى نمىگیریم. مردان جنگى كه شمشیر به دست گرفتند و به جنگ آمدند، هم كشتند و هم كشته شدند؛ امّا منتسب دانستن كشتار دختران و پسران كوچك را به انبیا نمىتوان پذیرفت.
ب. احكام خشن
همیشه این سخن كه در اسلام احكام خلاف حقوق بشر جارى مىشود، ورد زبان مبشّران مسیحى بوده و هست. در حالى كه اگر بخواهیم منصفانه بنگریم، این طعنها شایسته كتاب مقدس است و ایشان گرچه این احكام را زماندار مىدانند و معتقدند با آمدن مسیح دیگر تاریخ آن به سر آمده است، ولى بر این نكته اتفاق نظر دارند كه تمام این قوانین از طرف خداوند وضع شده است و با هر كسى كه در الهى بودن آنها تردید كند به شدّت مقابله مىنمایند.
در این جستار به برخى از این قوانین اشاره مىكنیم:
1. قطع كردن دست
«و اگر دو شخص با یكدیگر منازعه نمایند و زن یكى پیش آید تا شوهر خود را از دست زنندهاش رها كند و دست خود را دراز كرده عورت او را بگیرد، پس دست او را قطع كن و چشم تو بر او ترحم نكند.» (10)
2. سنگسار كردن
در كتاب مقدس براى بسیارى از گناهان مجازات سنگسار وضع شده است كه از جمله آنها مىتوان به این موارد اشاره كرد: زنا، كار كردن در روز شنبه، بتپرستى، جادوگرى و داشتن جن. و با این وجود بسیار شنیده مىشود كه مسیحیان بر حكم سنگسار در اسلام اشكال وارد مىكنند و آن را حكمى خشن معرفى مىنمایند.
«لیكن اگر این سخن راست باشد و علامت بكارت آن دختر پیدا نشود، آنگاه دختر را نزد در خانه پدرش بیرون آورند و اهل شهرش او را با سنگ سنگسار نمایند تا بمیرد.» (11)
ما براى اختصار از بقیه این موارد پرهیز كرده، به چند آدرس بسنده مىكنیم: «سفر اعداد، 15: 32 - 36؛ سفر لاویان، 2: 20؛ سفر تثنیه، 24: 22؛ سفر تثنیه، 2: 6 - 17؛ سفر لاویان، 14: 23 و 24؛ سفر لاویان، 27: 20.»
ناگفته نماند كه در مسیحیت مجازات سنگسار مختص انسانها نیست و دامنگیر حیوانات نیز شده است!
«و هرگاه گاوى به شاخ خود مردى یا زنى را بزند كه او بمیرد، گاو را البته سنگسار كنند.... ولیكن اگر گاو قبل از آن، شاخزن مىبود و صاحبش آگاه بود و آن را نگاه نداشت و او مردى یا زنى را كشت، گاو را سنگسار كنند و صاحبش را نیز به قتل رسانند.... اگر گاو غلامى یا كنیزى را بزند، سى مثقال نقره به صاحب او داده شود و گاو سنگسار شود.» (12)
3. كشتن
در كتاب فعلى مسیحیان، براى برخى از گناهان، مجازات كشتن در نظر گرفته شده است. لعنت پدر و مادر، لواط، جماع با حیوانات و زنا با زن پدر و عروس از این دسته گناهان است. (13)
البته در این مورد هم براى حیوانات مجازات كشتن در نظر گرفته شده است. و اگر مرد یا زنى با حیوانى مجامعت كند، هر دو باید كشته شوند. (14)
4. سوزاندن
یكى دیگر از احكامى كه در كتاب مقدس مسیحیان آمده است و هر كسى كه در الهى نبودن این احكام تردید كند كافر شناخته مىشود، حكم سوزاندن افراد است: «و اگر كسى زنى و مادرش را بگیرد، این قباحت است. او و ایشان به آتش سوخته شوند تا در میان شما قباحتى نباشد.» (15)
«و دختر هر كاهنى كه خود را به فاحشگى بىعصمت ساخته باشد، پدر خود را بىعصمت كرده است؛ [پس] به آتش سوخته شود.» (16)
حكم ارتداد
یكى از اعتراضاتى كه علماى مسیحى به اسلام وارد مىكنند، بحث ارتداد است. البته این بحث را با نگاهى غیرواقعبینانه و به نحوى مغرضانه بیان مىكنند. در حالى كه در كتاب مقدس هم احكام شدیدى براى شخص مرتد وضع شده است كه به یك نمونه از آنها اشاره مىكنیم:
در فصل سیزدهم از سفر تثنیه چنین مىخوانیم: «و اگر برادرت كه پسر مادرت باشد یا پسر یا دختر تو یا زن همآغوش تو یا رفیقت كه مثل جان تو باشد، تو را در خفا اغوا كند و گوید كه برویم، و خدایان غیر را كه تو و پدران تو نشناختید عبادت نماییم از خدایان امتهایى كه به اطراف شما مىباشند، خواه به تو نزدیك و خواه از تو دور باشند، از اقصاى زمین تا اقصاى دیگر آن، او را قبول مكن و او را گوش مده و چشم تو بر وى رحم نكند و بر او شفقت منما و او را پنهان مكن. البته او را به قتل رسان. دست تو اوّل به قتل او دراز شود و بعد دست تمامى قوم. و او را به سنگ سنگسار نما تا بمیرد؛ چون كه مىخواست تو را از یهُوَه خدایت كه تو را از زمین مصر، از خانه بندگى بیرون آورد و منحرف سازد. و جمیع اسرائیلیان چون بشنوند، خواهند ترسید و بار دیگر چنین امر زشت را در میان شما مرتكب نخواهند شد.»
و اگر اهل یك شهر مرتد شوند، دستور متفاوت مىشود و باید همه اهالى شهر از كوچك و بزرگ و حتى گاو و گوسفند از دم كشته شوند و اجسادشان نیز با آتش سوزانده شود.
«اگر درباره یكى از شهرهایى كه یهُوَه خدایت به تو به جهت سكونت مىدهد، خبر یابى كه بعضى پسران بلّیعال از میان تو بیرون رفته، ساكنان شهر خود را منحرف ساخته، گفتهاند برویم و خدایان غیر را كه نشناختهاید عبادت نماییم، آنگاه تفحّص و تجسّس نموده، نیكو استفسار نما. و اینك اگر این امر صحیح و یقین باشد كه این رجاست در میان تو معمول شده است. البته ساكنان آن شهر را به دم شمشیر بكش و آن را با هر چه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاك نما. و همه غنیمت آن را در میان كوچهاش جمع كن و شهر را با تمامى غنیمتش براى یهُوَه خدایت به آتش بسوزان و آن تا به ابد تلّى خواهد بود و بار دیگر بنا نخواهد شد.»
ما بنا نداریم كه ادیان را لقبگذارى كنیم و یكى را دین خشونت و دیگرى را دین محبت بنامیم؛ ولى با توجه به مواردى كه ذكر شد، اگر بنا باشد یك دین را دین خشونت بنامیم، كدام دین به این نام سزاوارتر است؟
زن در كتاب مقدس
یكى از طعنهایى كه مبشّرین مسیحى بر قرآن وارد مىكنند، مربوط به زنان است. آنها با تفاسیر اشتباه از برخى از آیات قرآن، در صدد تأثیرگذارى بر مخاطبان خود هستند؛ در حالى كه حقوق زن در كتاب مقدس بسیار ناموجّه است و زن در این كتاب از حقوق كافى برخوردار نیست.
براى بررسى این موضوع، به بررسى اجمالى حقوق زن در كتاب مقدس مىپردازیم.
- برترى مرد:
«اما مىخواهم شما بدانید كه سر هر مرد، مسیح است و سر زن، مرد.» (17)
«شوهر سر زن است؛ چنانكه مسیح نیز سر كلیسا.» (18)
- جلال مرد:
«... زیرا كه مرد را نباید سر خود را بپوشد؛ چون كه او صورت و جلال خداست؛ اما زن جلال مرد است.» (19)
- اطاعت از مرد:
«اى زنان! شوهران خود را اطاعت كنید؛ چنانكه خداوند را.» (20)
«همچنانكه كلیسا مطیع مسیح است، زنان نیز باید شوهران خود را در هر امرى مطیع باشند.» (21)
- فریب خوردن زن:
«و زن را اجازت نمىدهم كه تعلیم دهد؛... بلكه در سكوت بماند؛ زیرا كه آدم اوّل ساخته شد و بعد حوّا. و آدم فریب نخورد، بلكه زن فریب خورد.»
نتیجه اینكه به دو دلیل زن حقّ تعلیم ندارد:
1. بعد از مرد ساخته شد؛
2. او بود كه فریب خورد.
- حكومت مرد، مجازاتى خدایى:
وقتى در ابتداى پیدایش انسان، آدم و حوّا گناه كردند، خداوند براى هر یك جریمهاى مقرّر كرد: «و به زن گفت: درد و حمل تو را بسیار افزون گردانم. با درد، فرزندان خواهى زایید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حكمرانى خواهد كرد.» (22)
- زنان براى مردان:
«و نیز مرد به جهت زن آفریده نشد؛ بلكه زن براى مرد.» (23)
- رستگارى در گروى زاییدن:
«آدم فریب نخورد، بلكه زن فریب خورده؛ اما به زاییدن رستگار خواهد شد.»
- فروختن دختر:
یكى از احكامى كه در عهد عتیق ذكر شده است، احكام فروختن دختر به عنوان كنیز است و براى آن قوانینى وضع نمودهاند و مسیحیان این احكام را از جانب خداوند مىدانند:
«اگر شخصى دختر خود را به كنیزى بفروشد، باید در سال هفتم آزاد كند....» (24)
- زنان ناپاكاند:
مطابق كتاب مقدس، زن پس از دو بار طلاق ناپاك مىشود. (25)
«و اگر زنى جریان دارد و جریانى كه در بدنش است خون باشد، هفت روز در حیض خود بماند و هر كه او را لمس كند، تا شب نجس باشد و بر هر چیزى كه در حیض خود بخوابد نجس باشد و بر هر چیزى بر آن بنشیند نجس باشد و هر كه بستر او را لمس كند، رخت خود را بشوید و با آب غسل كند و تا شب نجس باشد. و هر كه چیزى را كه او بر آن نشسته بود لمس كند، رخت خود را بشوید و با آب غسل كند و تا شب نجس باشد. و اگر آن بر بستر باشد یا بر هر چیزى كه او بر آن نشسته بود، چون آن چیز را لمس كند، تا شب نجس باشد. و اگر مردى با او همبستر شود و زن حایض باشد، مرد تا هفت روز نجس خواهد بود و هر بسترى كه بر آن بخوابد، نجس خواهد بود.» (26)
نكتهاى كه براى ما عجیب است، این است كه آیا به راستى زنان در هر ماه یك هفته را باید نجس باشند و هیچ كس هم به ایشان دست نزند؟ آیا بسترى كه بر آن مىخوابد و هر جایى كه بر آن مىنشیند، نجس مىشود؟ آیا این همان كرامت زن است؟!
ادامه دارد
پینوشــــــتها:
1) سفر تثنیه، 20: 10 - 17.
2) سفر تثنیه، 2: 32 - 37.
3) سفر اعداد، 31: 9 - 20 و 32 - 35.
4) سفر تثنیه، 3: 3 - 7.
5) یوشع، 6: 20 و 21 و 24.
6) همان، 10: 40 - 42.
7) مستدرك، ج8، ص395.
8) یوشع، 10: 16 - 18 و 22 - 27.
9) یوشع، 8: 10 - 29.
10) سفر تثنیه، 11: 12 - 25.
11) همان، 20: 21 و 22.
12) سفر خروج، 28: 21 - 32 و نیز: همان، 13: 19.
13) سفر لاویان، 20: 9 - 16.
14) همان، 20: 15 و 16.
15) همان، 14: 20.
16) همان، 9: 21.
17) رساله پولس رسول به قرنتیان، 11: 3.
18) افسسیان، 5: 23.
19) همان، 11: 7.
20) همان، 5: 22.
21) همان، 5: 24.
22) سفر پیدایش، فصل 3.
23) رساله پولس به قرنتیان، 11: 9.
24) سفر خروج، 21: 7.
25) ر. ك: سفر تثنیه، 24: 4.
26) سفر لاویان، 15: 19 - 33.