نقد كتاب مقدس (4)

خشونت در كتاب مقدّس

یكى از طعنهایى كه مبشرین مسیحى به اسلام مى‏زنند این است كه اسلام دین خشونت است و سپس این كلام را با تصاویر افراطگرایان و مسلمان‏نمایان چون وهابیون تلفیق مى‏كنند و مى‏خواهند این تصور را به همگان تلقین كنند كه اسلام دین خشونت است. ما به این مقوله كارى نداریم؛ ولى مى‏خواهیم با هم از این منظر مرورى بر كتاب مقدّس داشته باشیم و بررسى كنیم كه كتاب مقدّس فعلى در این موضوع از چه جایگاهى برخوردار است.

الف. نسل‏كشى

یكى از قوانین جنگ كه اسلام بر آن تأكید بسیار دارد، حفظ حقوق دشمن است. مسلمانان در جنگ با دشمن تا آن زمان مى‏جنگند كه سرباز دشمن دست به شمشیر دارد. همچنین تنها كسانى كشته یا به اسارت گرفته مى‏شوند كه در حال جنگ باشند و خون غیر جنگجویان محترم دانسته شده است.

از جمله دستورات اسلام در جنگ، حفظ حقوق اسیران است. در جنگ خیبر، وقتى یكى از سربازان اسلام زنان اسیر را از میان كشته شدگانشان عبور داد، پیامبر اسلام وى را به سختى توبیخ نمود.

در اسلام همچنین به مراعات شكست‏خوردگان بسیار تأكید شده و بخشش دشمن، شكر نعمت پیروزى در نبرد، دانسته شده است. از مهم‏ترین دستورات دینى اسلام، تأكید بر مراعات كودكان و زنان است كه در جنگ به هیچ وجه گناهكار نیستند. هیچ كسى حق ندارد حرمتشان را بدرد و خونشان را حلال بداند؛ زیرا در هیچ دین و آیینى كودكان، گناهكار نیستند. وجدان انسانى نیز چنین قضاوت مى‏كند كه باید حرمت كودكان نگاه داشته شود. هیچ كس حق ندارد به محض پیروزى، نسل‏كشى راه بیندازد و تمام افراد حریف اعم از زن و كودك را قتل‏عام نماید؛ اما موضع‏گیرى كتاب مقدّس نسبت به این موضوع متفاوت است. در آن كتاب، نسل‏كشیهاى عجیبى وجود دارد و براساس آن فاتحان باید به محض پیروزى، تمام افراد دشمن اعم از زن و كودك و حتى كودكان شیرخواره را قتل‏عام كنند و اگر در جنگى زنان و كودكان را به عنوان برده نگاه مى‏داشتند، ملامت مى‏شدند. بسیارى از این اقدامات در این كتاب تحریف شده به انبیاء الهى نسبت داده شده است. آیا ممكن است برگزیده‏هاى الهى، كودكان شیرخواره را به گناه پدرانشان در جلوى چشم مادرانشان سر ببرند؟! مطمئناً خیر.

آیا ممكن است خداوند به پیامبرش دستور بدهد كه به محض پیروزى بر دشمن، تمام شهر را قتل‏عام كن و همه را در آتش بسوزان! مطمئناً پاسخ منفى است؛ ولى مى‏بینیم كه در كتاب مقدس به راحتى چنین نسبتهایى به خدا و پیامبرانش داده مى‏شود.

قبل از اینكه به برخى از این موارد نگاهى بیندازیم، لازم است شماى كلّى تاریخچه این جنگها را مرور كنیم.

براساس كتاب مقدّس، خداوند به فرماندهى حضرت موسى‏علیه‏السلام تمام بنى اسرائیل را از چنگ فرعون مى‏رهاند و فرعونیان را در دریاى نیل غرق مى‏سازد. قوم بنى اسرائیل براى سكونت در سرزمین موعود راهى فلسطین مى‏شوند.

طبعاً در این سرزمین اقوام بسیارى سكونت داشتند و شهرهاى آبادى را بنا نهاده بودند. بنى اسرائیل مى‏خواستند در شهرهاى ایشان سكونت ورزند، لذا مى‏بایست ابتدا شهرها را خالى از سكنه كنند و سپس خود در این شهرها مأوى گزینند. این بود كه كار پاكسازى نژادى این شهرها را كه تعدادشان هم بسیار است آغاز كردند. در این جنگ‏ها، ابتدا پس از شكست ارتش مدافع شهر، وارد شهر مى‏شدند و سپس دست به پاكسازى نژادى مى‏زدند و زنان و كودكان و تمامى موجودات زنده داخل این شهرها را از دم تیغ مى‏گذراندند تا مكانى را براى سكونت خویش مهیا سازند.

با توجه به این مقدمه، به آیات زیر كه از كتاب مقدس برگزیده شده است دقت كنید:

نابودى همه جنبندگان

در كتاب مقدس وقتى حضرت موسى‏علیه‏السلام مأموریت مى‏یابد كه بنى‏اسرائیل را از مصر به كنعان آورد، در بین راه با قبایلى برخورد مى‏كنند كه بنا است بنى‏اسرائیل در سرزمین ایشان زندگى كنند و طبعاً باید این قبایل از بین بروند؛ لذا در كتاب مقدس نوشته شده است كه خدا به حضرت موسى‏علیه‏السلام دستور مى‏دهد با این قبایل بجنگ و همه ایشان از زن و مرد و كوچك و شیرخوار را از دم شمشیر بگذران:

«چون به شهرى نزدیك آیى تا با آن جنگ نمایى، آن را براى صلح ندا بكن. و اگر جواب بدهد، و دروازه‏ها را براى تو بگشاید، آنگاه تمامى قوم كه در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نكرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره كن. و چون یهُوَه، خدایت، آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذكورانش را به دم شمشیر بكش. لیكن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد، یعنى تمامى غنیمتش را براى خود به تاراج ببر، و غنایم دشمنان خود را كه یهُوَه خدایت به تو دهد، بخور. به همه شهرهایى كه از تو بسیار دورند كه از شهرهاى این امتها نباشند، چنین رفتار نما، اما از شهرهاى این امتهایى كه یهُوه، خدایت، تو را به ملكیت مى‏دهد، هیچ ذى‏نفس را زنده مگذار؛ بلكه ایشان را، یعنى حتیان و اموریان و كنعانیان و فرزّیان و حِوّیان و یبوسیان را، چنان كه یهُوَه، خدایت، تو را امر فرموده است، بالكل هلاك ساز.‌» (1)

آیا خداوند محبّت، چنین فرامینى صادر مى‏كند؟ گناه كودكان شیرخواره‏اى كه در این شهرها زندگى مى‏كردند چه بود؟ چرا باید قتل‏عام مى‏شدند؟ گناهشان جز اینكه ساكن شهرى هستند كه بنى‏اسرائیل به زمین آن چشم دارند، چیست؟

چرا اجازه نداشتند زنده بمانند؟ چرا باید همه ساكنان این مملكت از بین بروند تا ساكنان جدید در این سرزمین ساكن شوند؟

براساس كتاب مقدّس موجود، وقتى حضرت موسى‏علیه‏السلام به شهر سیحون حمله مى‏كنند، همه زنان و كودكان را نیز از دم شمشیر مى‏گذرانند تا بتوانند زمین ایشان را تصرف كنند:

«آنگاه سیحون با تمامى قوم خود به مقابله ما براى جنگ كردن در یاهَص بیرون آمدند. و یهُوَه خداى ما او را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم. و تمامى شهرهاى او را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاك كردیم كه یكى را باقى نگذاشتیم. لیكن بهایم را با غنیمت شهرهایى كه گرفته بودیم، براى خود به غارت بردیم. از عروعیر كه بر كناره وادى آرنون است، و شهرى كه در وادى است، تا جِلعاد قریه‏اى نبود كه به ما ممتنع باشد. یهوه خداى ما همه را به ما تسلیم نمود.‌» (2)

آیا این نسبت به یكى از بزرگ‏ترین پیامبران الهى سزاست؟

فقط زنده نگاه داشتن دختران باكره‏

طبق نقل كتاب تحریف شده مسیحیان، لشكریان حضرت موسى‏علیه‏السلام به مدیان حمله مى‏كنند و همه مردانشان را قتل‏عام مى‏كنند و زنان و كودكان را اسیر مى‏كنند و غنائم شهر را جمع مى‏كنند و بقیه شهر را در آتش مى‏سوزانند. سپس اسرا و غنائم را نزد حضرت موسى‏علیه‏السلام مى‏برند؛ چون چشم ایشان به زنان و كودكان اسیر مى‏افتد، بر قوم خود غضبناك مى‏شود و مى‏فرماید: آیا همه زنان و كودكان را زنده نگاه داشتید؟ پس الآن هر ذكورى از اطفال را و هر زنى كه مرد شناخته و با او همبستر شده را بكشید!

به متن كتاب مقدس دقت كنید: «و بنى اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیرى بردند، و جمیع بهایم و جمیع مواشى ایشان و همه املاك ایشان را غارت كردند. و تمامى شهرها و مساكن و قلعه‏هاى ایشان را به آتش سوزانیدند. و تمامى غنیمت و جمیع غارت از انسان و بهایم گرفتند. و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسى و العازار كاهن و جماعت بنى اسرائیل در لشكرگاه در عَرَبات موآب، كه نزد اردن در مقابل اریحاست، آوردند.

موسى و العازار كاهن و تمامى سروران جماعت بیرون از لشكرگاه به استقبال ایشان آمدند، و موسى بر رؤساى لشكر یعنى سرداران هزاره‏ها و سرداران صدها كه از خدمت جنگ باز آمده بودند، غضبناك شد. و موسى به ایشان گفت: آیا همه زنان را زنده نگاه داشتید؟ اینك اینانند كه بر حسب مشورت بلعام، بنى اسرائیل را واداشتند تا در امر فغور به خداوند خیانت ورزیدند و در جماعت خداوند، وبا عارض شد. پس الآن هر ذكورى از اطفال را بكشید و هر زنى را كه مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد بكشید. و از زنان هر دخترى را كه مرد را نشناخته، و با او همبستر نشده براى خود زنده نگاه دارید. و شما هفت روز بیرون از لشكرگاه خیمه زنید، و هر كه شخصى را كشته و هر كه كشته‏اى را لمس نموده باشد از شما و اسیران شما در روز سوم و در روز هفتم، خود را تطهیر نماید. و هر جامه و هر ظرف چرمى و هرچه از پشم بز ساخته شده باشد و هر ظرف چوبین را تطهیر نمایید.... و غنیمت سواى آن غنیمتى كه مردان جنگى گرفته بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار رأس بود. و از گاو هفتاد و دو هزار رأس. و از الاغ شصت و یك هزار رأس. و از انسان از زنانى كه مرد را نشناخته بودند، سى و دو هزار نفر بودند.‌» (3)

چنان‏كه دیدیم؛ تعداد دختران باكره‏اى كه زنده ماندند 32 هزار نفر بود و از اینجا مى‏توان حدس زد كه تعداد كشته‏شدگان چقدر بوده است.

سؤال اساسى اینجاست كه چرا باید كودكان اسیر قتل‏عام شوند و زنان اسیر جلوى چشم فرزندانشان كشته شوند؟

در هر جنگى كه چنین فاجعه‏اى رخ دهد، تمام جوامع انسانى این عمل را محكوم مى‏كنند و خدایى كه پیامبرى را فرستاده تا آدمیان را به قله رفیع انسانیت برساند، آیا سزاوار است این‏گونه كشتار كودكان اسیر را روا بدارد؟ به راستى چگونه مى‏توان پذیرفت كه خداوندِ محبّت، چنین فرامینى صادر كند؟

كشتار مردم باشان

یكى دیگر از نسل‏كشیهایى كه در كتاب مقدس به انبیاى بزرگ الهى نسبت داده شده است، كشتار مردم باشان مى‏باشد. مردم مملكت باشان در كشور خود - كه حدود شصت شهر و دهها روستا داشت - زندگى آرامى داشتند، تا اینكه خداوند، بنى اسرائیل را از بردگى فرعونیان نجات داد و راهى سرزمین فلسطین كنونى شدند و تصمیم گرفتند در این سرزمین به زندگى خود ادامه دهند؛ به این خاطر، ابتدا باید یا ساكنین این سرزمین را از ملك خود بیرون مى‏راندند و یا با آنها نبرد مى‏كردند كه البته راه دوم را برگزیدند و به مملكت باشان حمله كردند و تمامى مردم این شصت شهر و دهها روستا را از زن و مرد و كودك و نوجوان، قتل‏عام كردند و بهایم شهر را به غارت بردند:

«پس یهُوه، خداى ما، عوج ملك باشان را نیز و تمامى قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدّى شكست دادیم كه احدى از براى وى باقى نماند. و در آن وقت همه شهرهایش را گرفتیم، و شهرى نماند كه از ایشان نگرفتیم؛ یعنى شصت شهر و تمامى مرز و بوم آرجوب كه مملكت عوج در باشان بود. جمیع اینها شهرهاى حصاردار با دیوارهاى بلند و دروازه‏ها و پشت‏بندها بود، سواى قُراى بى‏حصار بسیار كثیر. و آنها را بالكلّ هلاك كردیم؛ چنان‏كه با سیحون ملك حشبون، كرده بودیم؛ هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاك ساختیم. و تمامى بهایم و غنیمت شهرها را براى خود به غارت بردیم.‌» (4)

با كمال تأسف، امروزه شاهد چنین نسل‏كشیهایى از سوى عده‏اى از یهودیان افراطى هستیم. در جنگ 33 روزه بین حزب اللّه لبنان و اسرائیل، هنگامى كه اسرائیلیان به خانه‏اى كه كودكان بى‏سرپرست در آن نگه داشته مى‏شدند، حمله كردند، بسیارى از كودكان بى‏پناه را كشتند. تمام جوامع بشرى این جنایت را محكوم كردند؛ اما با كمال تعجب دیدیم كه خاخامهاى یهودى فتوا دادند كه كشتن كودكان دشمن در جنگ اشكالى ندارد. بدون تردید یكى از منابع این فتوا همین آیات كتاب مقدس بود.

كشتار و سوزاندن زنان و كودكان

كتاب مقدّس مدعى شده است كه حضرت یوشع‏علیه‏السلام نه تنها زنان و كودكان بى‏پناه شهرها را سر برید؛ بلكه گاو و گوسفندها را هم سر بریده، همه را از دم هلاك كرده، سپس شهر را در آتش سوزانید:

«آنگاه قوم صدا زدند و كَرناها را نواختند. و چون قوم آواز كَرنا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند، حصار شهر به زمین افتاد. و قوم یعنى هر كس پیش روى خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند. و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتى گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاك كردند. و شهر را با آنچه در آن بود، به آتش سوزانیدند؛ لیكن نقره و طلا و ظروف مسین و آهنین را به خزانه خانه خداوند گذاردند.‌» (5)

كشتار عجیب مردم هفت شهر

یكى دیگر از نسل‏كشیهاى ادعایى كتاب مقدّس، كشتار عجیب مردم هفت شهر عزِیقَه و مقیدَه، جِلجال، اریحا، لِبنَه، لاخیش، حبرون و دبیر است كه چون حضرت یوشع منطقه كوهستان و جنوب و هامون را تصرف كرد، تمام مردم شهرهاى فوق را یك دم كشت و احدى را باقى نگذاشت:

«پس یوشع تمامى آن زمین یعنى كوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوك آنها را زده، كسى را باقى نگذاشت و هر ذى‏نفس را هلاك كرده، چنان‏كه یهُوَه، خداى اسرائیل، امر فرموده بود. و یوشع ایشان را از قادش بَرنیع تا غَزه و تمامى زمین جوشَن را تا جَبَعُون زد. و یوشع جمیع این ملوك و زمین ایشان را در یك وقت گرفت؛ زیرا كه یهُوَه، خداى اسرائیل، براى اسرائیل جنگ مى‏كرد.‌» (6)

روش برخورد با امیران اسیر

یكى از دستورات اسلامى، حفظ حرمت اسیر است، همچنین تأكید بسیارى بر حفظ احترام فرماندهان اسیر شده است.

پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله مى‏فرماید: «اَكْرِمُوا كَریمَ كُلِّ قَوْمٍ؛ (7) كریم هر قوم را احترام كنید.‌» ولى در كتاب مقدس این دستورات وجود ندارند و با اسیران به گونه دیگرى رفتار مى‏شود. براساس این كتاب، هنگامى كه حضرت یوشع‏علیه‏السلام به شهرهاى حبرون و یرموت و لاخیش عجلون و اورشلیم حمله مى‏كند و تمامى ساكنان این شهرها از پیر و جوان و زن و مرد و كودك و نوجوان را از دم، سر مى‏برد و قتل‏عام مى‏نماید، پادشاهان این شهرها مى‏گریزند و خود را در غارى پنهان مى‏كنند و سربازان یوشع‏علیه‏السلام ایشان را مى‏یابند و در همان غار به عنوان اسیر نگه مى‏دارند. چون از كشتار شهرها فارغ مى‏شوند، پنج پادشاه را احضار مى‏كنند و به گونه‏اى روى زمین مى‏خوابانند تا همه سرداران لشكر بنى اسرائیل در جلوى چشم لشكریان، پاى خود را بر گردن این پادشاهان نهند و بگذرند. سپس آنها را شكنجه مى‏كنند و به دار مى‏آویزند. به برگرفته زیر از ضمیمه یوشع دقت كنید:

«اما آن پنج ملك فرار كرده، خود را در مغاره مقَّیدَه پنهان ساختند. و به یوشع خبر داده، گفتند: كه آن پنج ملك پیدا شده‏اند و در مغاره مَقَّیدَه پنهانند. یوشع گفت: سنگهایى بزرگ به دهنه مغاره بغلطانید و بر آن مردمان بگمارید تا ایشان را نگاهبانى كنند.... پس یوشع گفت: دهنه مغاره را بگشایید و آن پنج ملك را از مغاره، نزد من بیرون آورید. پس چنین كردند، و آن پنج ملك، یعنى مَلك اورشلیم و مَلك حبرون و مَلك یرمون و مَلك لاخیش و مَلك عجلون را از مغاره نزد وى بیرون آوردند. و چون ملوك را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامى مردان اسرائیل را خواند و به سرداران مردان جنگى كه همراه وى مى‏رفتند، گفت: نزدیك بیایید و پایهاى خود را بر گردن این ملوك بگذارید. پس نزدیك آمده، پایهاى خود را بر گردن ایشان گذاردند. و یوشع به ایشان گفت: مترسید و هراسان مباشید. قوى و دلیر باشید؛ زیرا خداوند با همه دشمنان شما كه با ایشان جنگ مى‏كنید، چنین خواهد كرد. و بعد از آن یوشع ایشان را زد و كشت و بر پنج دار كشید كه تا شام بر دارها آویخته بودند. و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا ایشان را از دارها پایین آوردند، و ایشان را به مغاره‏اى كه در آن پنهان بودند انداختند، و به دهنه مغاره سنگهاى بزرگ كه تا امروز باقى است، گذاشتند.‌» (8)

شكنجه اسیرى كه از خود هیچ اختیارى ندارد، چه توجیهى مى‏تواند داشته باشد؟ ذلیل كردن اسیرى كه در میان قوم خود عزیز بوده، چه جایگاه اخلاقى‏اى دارد؟ آن هم اسیرى كه تنها جرمش دفاع از سرزمینش بوده است. چرا باید اسیرى را كه در دست ما است و هیچ اختیارى از خود ندارد، زجركش كنیم؟ آیا جز این است كه چنین رفتارهایى كار ستمگران و ستم‏پیشگان است؟

اكنون كه در قرآن یك چنین آیاتى وجود ندارد، برخى از مستشرقان این‏گونه بى‏انصافانه نسبت تروریست و... به اسلام مى‏زنند. اگر یكى از این آیات كتاب مقدس در قرآن بود، با اسلام چه برخوردى مى‏كردند و به آن چه نسبتهاى ناروایى مى‏دادند؟

كشتار مردم عاى

یكى دیگر از انبوه نسل‏كشیهایى كه در كتاب مقدس داستانش نقل شده و آنها را به انبیاى الهى و خداوند نسبت داده است، كشتار مردم شهر عاى توسط یوشع‏علیه‏السلام مى‏باشد كه با یك حیله جنگى، یوشع‏علیه‏السلام لشكریانش را به دو قسمت تقسیم مى‏كند: نیمى از آنها پنهان مى‏شوند و نیم دیگر دور دروازه شهر عاى مشغول نبرد مى‏گردند و به طور تصنّعى شكست مى‏خورند و مى‏گریزند. مدافعان بى‏خبر شهر، دروازه‏هاى شهر را باز مى‏كنند و به تعقیب فراریان در میان صحرا مى‏پردازند. در این هنگام آن قسم از لشكریان یوشع‏علیه‏السلام كه پنهان شده بودند، از مخفیگاه بیرون مى‏آیند و از غیبت مدافعان شهر سوء استفاده مى‏كنند و وارد شهر بى‏دفاع مى‏شوند و تمامى زنان و كودكان بى‏دفاع شهر را سر مى‏برند. سپس شهر را آتش مى‏زنند. مدافعان شهر كه مى‏بینند از داخل شهر دود و آتش بلند است، متوجه مى‏شوند كه فریب خورده‏اند و تا عزم برگشت به شهر مى‏كنند، محاصره مى‏شوند. سربازان یوشع‏علیه‏السلام همه ایشان را نیز مى‏كشند. پادشاه شهر زنده دستگیر مى‏شود و نزد یوشع آورده مى‏شود. وى را نیز به دار مى‏آویزند. تا غروب آفتاب هیچ یك از دوازده هزار ساكن شهر عاى دیگر زنده نمى‏ماند:

«و یوشع بامدادان به زودى برخاسته، قوم را صف‏آرایى نمود، و او با مشایخ اسرائیل پیش روى قوم به سوى عاى روانه شدند. و تمامى مردان جنگى كه با وى بودند روانه شده، نزدیك آمدند و در مقابل شهر رسیده، به طرف شمال عاى فرود آمدند. و در میان او و عاى وادى‏اى بود. و قریب به پنج هزار نفر گرفته، ایشان را در میان بیت‏ئیل و عاى به طرف غربى شهر در كمین نهاد. پس قوم، یعنى تمامى لشكر كه به طرف شمالى شهر بودند و آنانى را كه به طرف غربى شهر در كمین بودند قرار دادند، و یوشع آن شب در میان وادى رفت. و چون ملك عاى این را دید، او و تمامى قومش تعجیل نموده، به زودى برخاستند و مردان شهر به مقابله بنى اسرائیل براى جنگ به جاى معین پیش عربه بیرون رفتند. و او ندانست كه در پشت شهر براى وى در كمین هستند. و یوشع و همه اسرائیل خود را از حضور ایشان منهزم ساخته، به راه بیابان فرار كردند. و تمامى قومى را كه در شهر بودند ندا در دادند تا ایشان را تعاقب كنند. پس یوشع را تعاقب نموده، از شهر دور شدند. و هیچ كس در عاى و بیت‏ئیل باقى نماند كه از عقب بنى اسرائیل بیرون نرفت، و دروازه‏هاى شهر را باز گذاشته، اسرائیل را تعاقب نمودند.

و خداوند به یوشع گفت: مزراقى كه در دست توست، به سوى عاى دراز كن؛ زیرا آن را به دست تو دادم؛ و یوشع، مزراقى را كه به دست خود داشت به سوى شهر دراز كرد. و آنانى كه در كمین بودند، به زودى از جاى خود برخاستند و چون او دست خود را دراز كرد، دویدند و داخل شهر شده، آن را گرفتند و تعجیل نموده، شهر را به آتش سوزانیدند. و مردان عاى بر عقب نگریسته، دیدند كه اینك دود شهر به سوى آسمان بالا مى‏رود. پس براى ایشان طاقت نماند كه به این طرف و آن طرف بگریزند. و قومى كه به سوى صحرا مى‏گریختند، بر تعاقب‏كنندگان خود برگشتند. و چون یوشع و تمامى اسرائیل دیدند، كه آنانى كه در كمین بودند شهر را گرفته‏اند و دود شهر بالا مى‏رود، ایشان برگشته، مردان عاى را شكست دادند. و دیگران به مقابله ایشان از شهر بیرون آمدند. و ایشان در میان اسرائیل بودند. آنان از یك طرف و اینان از طرف دیگر و ایشان را مى‏كشتند. به حدّى كه كسى از آنها باقى نماند و نجات نیافت. و مَلِك عاى را زنده گرفته، او را نزد یوشع آوردند.

و واقع شد كه چون اسرائیل از كشتن همه ساكنان عاى در صحرا و در بیابانى كه ایشان در آن تعاقب مى‏نمودند فارغ شدند، و همه آنها از دم شمشیر افتاده هلاك گشتند، تمامى اسرائیل به عاى برگشته، آن را به دم شمشیر كشتند. و همه آنانى كه در آن روز از مرد و زن افتادند، دوازده هزار نفر بودند؛ یعنى تمامى مردمان عاى؛ زیرا یوشع دست خود را كه با مزراق دراز كرده بود، پس نكشید تا تمامى ساكنان عاى را هلاك كرد؛ لیكن بهایم و غنیمت آن شهر را اسرائیل براى خود به تاراج بردند، موافق كلام خداوند كه به یوشع امر فرموده بود. پس یوشع عاى را سوزانید و آن را توده ابدى و خرابه ساخت كه تا امروز باقى است. و مَلك عاى را تا وقت شام به دار كشید و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا لاش او را از دار پایین آورده، او را نزد دهنه دروازه شهر انداختند و توده بزرگ از سنگها بر آن برپا كردند كه تا امروز باقى است.‌» (9)

اگر یك چنین كشتارى امروزه توسط یك كشور متجاوز انجام شود، جوامع بین‏المللى چه واكنشى نشان مى‏دهند؟ آیا همه، این كار را محكوم نمى‏كنند؟ آیا همه نمى‏پرسند كه كودكان بى‏دفاع داخل شهر چه جرمى داشتند كه این‏گونه در غیبت پدرانشان كشته شده و به آتش كشیده شدند؟ چه كسى مى‏تواند انجام چنین كارهایى را از سوى پیامبران بزرگ خداوند بپذیرد؛ آیا امكان دارد پیامبرانى كه آمده بودند تا بشریت را از این جنایتها نجات دهند، به یكى از عوامل جنایت تبدیل شوند؟

تعداد نسل‏كشیهایى كه در كتاب مقدس به انبیاى منزّه و برگزیده الهى نسبت داده شده است، بسیار بیشتر از آنچه كه گفتیم مى‏باشد. باید تأكید كنیم تمام آیات ذكر شده، از كتاب مقدسى است كه همه مسیحیان بدون استثنا آن را كلام خدا و وحى الهى مى‏دانند. هر كسى كه به مسیح ایمان دارد، باید به این آیات ایمان بیاورد و بپذیرد كه خداوند محبت، دستور كشتن و سوزاندن كودكان را صادر مى‏كند. او باید صحّت چنین نسبتهایى را به انبیاى بزرگ الهى بپذیرد.

و نیز باز باید تأكید كنیم كه تمام توجّه ما در این قسمت، كشته شدن كودكان و زنان بى‏دفاع است و بر كشته شدن مردان جنگى عیبى نمى‏گیریم. مردان جنگى كه شمشیر به دست گرفتند و به جنگ آمدند، هم كشتند و هم كشته شدند؛ امّا منتسب دانستن كشتار دختران و پسران كوچك را به انبیا نمى‏توان پذیرفت.

ب. احكام خشن

همیشه این سخن كه در اسلام احكام خلاف حقوق بشر جارى مى‏شود، ورد زبان مبشّران مسیحى بوده و هست. در حالى كه اگر بخواهیم منصفانه بنگریم، این طعنها شایسته كتاب مقدس است و ایشان گرچه این احكام را زمان‏دار مى‏دانند و معتقدند با آمدن مسیح دیگر تاریخ آن به سر آمده است، ولى بر این نكته اتفاق نظر دارند كه تمام این قوانین از طرف خداوند وضع شده است و با هر كسى كه در الهى بودن آنها تردید كند به شدّت مقابله مى‏نمایند.

در این جستار به برخى از این قوانین اشاره مى‏كنیم:

1. قطع كردن دست‏

«و اگر دو شخص با یكدیگر منازعه نمایند و زن یكى پیش آید تا شوهر خود را از دست زننده‏اش رها كند و دست خود را دراز كرده عورت او را بگیرد، پس دست او را قطع كن و چشم تو بر او ترحم نكند.‌» (10)

2. سنگسار كردن‏

در كتاب مقدس براى بسیارى از گناهان مجازات سنگسار وضع شده است كه از جمله آنها مى‏توان به این موارد اشاره كرد: زنا، كار كردن در روز شنبه، بت‏پرستى، جادوگرى و داشتن جن. و با این وجود بسیار شنیده مى‏شود كه مسیحیان بر حكم سنگسار در اسلام اشكال وارد مى‏كنند و آن را حكمى خشن معرفى مى‏نمایند.

«لیكن اگر این سخن راست باشد و علامت بكارت آن دختر پیدا نشود، آنگاه دختر را نزد در خانه پدرش بیرون آورند و اهل شهرش او را با سنگ سنگسار نمایند تا بمیرد.‌» (11)

ما براى اختصار از بقیه این موارد پرهیز كرده، به چند آدرس بسنده مى‏كنیم: «سفر اعداد، 15: 32 - 36؛ سفر لاویان، 2: 20؛ سفر تثنیه، 24: 22؛ سفر تثنیه، 2: 6 - 17؛ سفر لاویان، 14: 23 و 24؛ سفر لاویان، 27: 20.‌»

ناگفته نماند كه در مسیحیت مجازات سنگسار مختص انسانها نیست و دامنگیر حیوانات نیز شده است!

«و هرگاه گاوى به شاخ خود مردى یا زنى را بزند كه او بمیرد، گاو را البته سنگسار كنند.... ولیكن اگر گاو قبل از آن، شاخ‏زن مى‏بود و صاحبش آگاه بود و آن را نگاه نداشت و او مردى یا زنى را كشت، گاو را سنگسار كنند و صاحبش را نیز به قتل رسانند.... اگر گاو غلامى یا كنیزى را بزند، سى مثقال نقره به صاحب او داده شود و گاو سنگسار شود.‌» (12)

3. كشتن‏

در كتاب فعلى مسیحیان، براى برخى از گناهان، مجازات كشتن در نظر گرفته شده است. لعنت پدر و مادر، لواط، جماع با حیوانات و زنا با زن پدر و عروس از این دسته گناهان است. (13)

البته در این مورد هم براى حیوانات مجازات كشتن در نظر گرفته شده است. و اگر مرد یا زنى با حیوانى مجامعت كند، هر دو باید كشته شوند. (14)

4. سوزاندن‏

یكى دیگر از احكامى كه در كتاب مقدس مسیحیان آمده است و هر كسى كه در الهى نبودن این احكام تردید كند كافر شناخته مى‏شود، حكم سوزاندن افراد است: «و اگر كسى زنى و مادرش را بگیرد، این قباحت است. او و ایشان به آتش سوخته شوند تا در میان شما قباحتى نباشد.‌» (15)

«و دختر هر كاهنى كه خود را به فاحشگى بى‏عصمت ساخته باشد، پدر خود را بى‏عصمت كرده است؛ [پس‏] به آتش سوخته شود.‌» (16)

حكم ارتداد

یكى از اعتراضاتى كه علماى مسیحى به اسلام وارد مى‏كنند، بحث ارتداد است. البته این بحث را با نگاهى غیرواقع‏بینانه و به نحوى مغرضانه بیان مى‏كنند. در حالى كه در كتاب مقدس هم احكام شدیدى براى شخص مرتد وضع شده است كه به یك نمونه از آنها اشاره مى‏كنیم:

در فصل سیزدهم از سفر تثنیه چنین مى‏خوانیم: «و اگر برادرت كه پسر مادرت باشد یا پسر یا دختر تو یا زن هم‏آغوش تو یا رفیقت كه مثل جان تو باشد، تو را در خفا اغوا كند و گوید كه برویم، و خدایان غیر را كه تو و پدران تو نشناختید عبادت نماییم از خدایان امتهایى كه به اطراف شما مى‏باشند، خواه به تو نزدیك و خواه از تو دور باشند، از اقصاى زمین تا اقصاى دیگر آن، او را قبول مكن و او را گوش مده و چشم تو بر وى رحم نكند و بر او شفقت منما و او را پنهان مكن. البته او را به قتل رسان. دست تو اوّل به قتل او دراز شود و بعد دست تمامى قوم. و او را به سنگ سنگسار نما تا بمیرد؛ چون كه مى‏خواست تو را از یهُوَه خدایت كه تو را از زمین مصر، از خانه بندگى بیرون آورد و منحرف سازد. و جمیع اسرائیلیان چون بشنوند، خواهند ترسید و بار دیگر چنین امر زشت را در میان شما مرتكب نخواهند شد.‌»

و اگر اهل یك شهر مرتد شوند، دستور متفاوت مى‏شود و باید همه اهالى شهر از كوچك و بزرگ و حتى گاو و گوسفند از دم كشته شوند و اجسادشان نیز با آتش سوزانده شود.

«اگر درباره یكى از شهرهایى كه یهُوَه خدایت به تو به جهت سكونت مى‏دهد، خبر یابى كه بعضى پسران بلّیعال از میان تو بیرون رفته، ساكنان شهر خود را منحرف ساخته، گفته‏اند برویم و خدایان غیر را كه نشناخته‏اید عبادت نماییم، آنگاه تفحّص و تجسّس نموده، نیكو استفسار نما. و اینك اگر این امر صحیح و یقین باشد كه این رجاست در میان تو معمول شده است. البته ساكنان آن شهر را به دم شمشیر بكش و آن را با هر چه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاك نما. و همه غنیمت آن را در میان كوچه‏اش جمع كن و شهر را با تمامى غنیمتش براى یهُوَه خدایت به آتش بسوزان و آن تا به ابد تلّى خواهد بود و بار دیگر بنا نخواهد شد.‌»

ما بنا نداریم كه ادیان را لقب‏گذارى كنیم و یكى را دین خشونت و دیگرى را دین محبت بنامیم؛ ولى با توجه به مواردى كه ذكر شد، اگر بنا باشد یك دین را دین خشونت بنامیم، كدام دین به این نام سزاوارتر است؟

زن در كتاب مقدس‏

یكى از طعنهایى كه مبشّرین مسیحى بر قرآن وارد مى‏كنند، مربوط به زنان است. آنها با تفاسیر اشتباه از برخى از آیات قرآن، در صدد تأثیرگذارى بر مخاطبان خود هستند؛ در حالى كه حقوق زن در كتاب مقدس بسیار ناموجّه است و زن در این كتاب از حقوق كافى برخوردار نیست.

براى بررسى این موضوع، به بررسى اجمالى حقوق زن در كتاب مقدس مى‏پردازیم.

- برترى مرد:

«اما مى‏خواهم شما بدانید كه سر هر مرد، مسیح است و سر زن، مرد.‌» (17)

«شوهر سر زن است؛ چنان‏كه مسیح نیز سر كلیسا.‌» (18)

- جلال مرد:

«... زیرا كه مرد را نباید سر خود را بپوشد؛ چون كه او صورت و جلال خداست؛ اما زن جلال مرد است.‌» (19)

- اطاعت از مرد:

«اى زنان! شوهران خود را اطاعت كنید؛ چنان‏كه خداوند را.‌» (20)

«همچنان‏كه كلیسا مطیع مسیح است، زنان نیز باید شوهران خود را در هر امرى مطیع باشند.‌» (21)

- فریب خوردن زن:

«و زن را اجازت نمى‏دهم كه تعلیم دهد؛... بلكه در سكوت بماند؛ زیرا كه آدم اوّل ساخته شد و بعد حوّا. و آدم فریب نخورد، بلكه زن فریب خورد.‌»

نتیجه اینكه به دو دلیل زن حقّ تعلیم ندارد:

1. بعد از مرد ساخته شد؛

2. او بود كه فریب خورد.

- حكومت مرد، مجازاتى خدایى:

وقتى در ابتداى پیدایش انسان، آدم و حوّا گناه كردند، خداوند براى هر یك جریمه‏اى مقرّر كرد: «و به زن گفت: درد و حمل تو را بسیار افزون گردانم. با درد، فرزندان خواهى زایید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حكمرانى خواهد كرد.‌» (22)

- زنان براى مردان:

«و نیز مرد به جهت زن آفریده نشد؛ بلكه زن براى مرد.‌» (23)

- رستگارى در گروى زاییدن:

«آدم فریب نخورد، بلكه زن فریب خورده؛ اما به زاییدن رستگار خواهد شد.‌»

- فروختن دختر:

یكى از احكامى كه در عهد عتیق ذكر شده است، احكام فروختن دختر به عنوان كنیز است و براى آن قوانینى وضع نموده‏اند و مسیحیان این احكام را از جانب خداوند مى‏دانند:

«اگر شخصى دختر خود را به كنیزى بفروشد، باید در سال هفتم آزاد كند....‌» (24)

- زنان ناپاك‏اند:

مطابق كتاب مقدس، زن پس از دو بار طلاق ناپاك مى‏شود. (25)

«و اگر زنى جریان دارد و جریانى كه در بدنش است خون باشد، هفت روز در حیض خود بماند و هر كه او را لمس كند، تا شب نجس باشد و بر هر چیزى كه در حیض خود بخوابد نجس باشد و بر هر چیزى بر آن بنشیند نجس باشد و هر كه بستر او را لمس كند، رخت خود را بشوید و با آب غسل كند و تا شب نجس باشد. و هر كه چیزى را كه او بر آن نشسته بود لمس كند، رخت خود را بشوید و با آب غسل كند و تا شب نجس باشد. و اگر آن بر بستر باشد یا بر هر چیزى كه او بر آن نشسته بود، چون آن چیز را لمس كند، تا شب نجس باشد. و اگر مردى با او هم‏بستر شود و زن حایض باشد، مرد تا هفت روز نجس خواهد بود و هر بسترى كه بر آن بخوابد، نجس خواهد بود.‌» (26)

نكته‏اى كه براى ما عجیب است، این است كه آیا به راستى زنان در هر ماه یك هفته را باید نجس باشند و هیچ كس هم به ایشان دست نزند؟ آیا بسترى كه بر آن مى‏خوابد و هر جایى كه بر آن مى‏نشیند، نجس مى‏شود؟ آیا این همان كرامت زن است؟!

ادامه دارد

 

پی‌نوشــــــت‌ها:

 

1) سفر تثنیه، 20: 10 - 17.

2) سفر تثنیه، 2: 32 - 37.

3) سفر اعداد، 31: 9 - 20 و 32 - 35.

4) سفر تثنیه، 3: 3 - 7.

5) یوشع، 6: 20 و 21 و 24.

6) همان، 10: 40 - 42.

7) مستدرك، ج‏8، ص‏395.

8) یوشع، 10: 16 - 18 و 22 - 27.

9) یوشع، 8: 10 - 29.

10) سفر تثنیه، 11: 12 - 25.

11) همان، 20: 21 و 22.

12) سفر خروج، 28: 21 - 32 و نیز: همان، 13: 19.

13) سفر لاویان، 20: 9 - 16.

14) همان، 20: 15 و 16.

15) همان، 14: 20.

16) همان، 9: 21.

17) رساله پولس رسول به قرنتیان، 11: 3.

18) افسسیان، 5: 23.

19) همان، 11: 7.

20) همان، 5: 22.

21) همان، 5: 24.

22) سفر پیدایش، فصل 3.

23) رساله پولس به قرنتیان، 11: 9.

24) سفر خروج، 21: 7.

25) ر. ك: سفر تثنیه، 24: 4.

26) سفر لاویان، 15: 19 - 33.

388 دفعه
(0 رای‌ها)