سیماى درخشان حضرت ابو طالب‌ علیه‌ السلام

روز 26 رجب المرجّب، سالروز ارتحال حضرت ابو طالب، آخرین حجّت در دوران فترت است. (1)

ضمن عرض تسلیت این روز، این مصیبت بزرگ را به پیشگاه آخرین حجّت الهى، حضرت مهدى موعود‌علیه‌السلام تسلیت مى‏گوییم و در این فرصت به بررسى فرازهایى از فضایل، مناقب و عظمت آن شخصیت والاى جهان اسلام مى‏پردازیم.

نام ابو طالب‌علیه‌السلام

حضرت ابو طالب با كنیه، معروف و نام نامى‏اش «عبد مناف» بود. (2) نقل دیگر، «عمران» است كه صاحب عمده، آن را تضعیف كرده است. (3)

آخرین حجت در عهد فترت‏

علّامه مجلسى مى‏فرماید: «شیعیان در باره حضرت ابو طالب اجماع كرده‏اند كه وى در آغاز بعثت پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله به وى ایمان آورد، هرگز بتى را نپرستید؛ بلكه از اوصیاى حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام بود. (4)

شیخ صدوق مى‏فرماید: روایت شده كه عبد المطلب حجّت بود و ابو طالب وصىِّ او بود. (5)

علامه امینى مى‏نویسد كه از امیر مؤمنان‌علیه‌السلام پرسیدند: «آخرین وصى پیش از پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله چه كسى بود؟» فرمود: «پدرم.‌» (6)

اصبغ بن نباته گوید كه از امیرمؤمنان‌علیه‌السلام شنیدم: «پدرم (ابو طالب) و نیاكانم: عبد المطلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستیدند.‌» گفته شد: «پس چه چیزى را مى‏پرستیدند؟» فرمود: «كَانُوا یصَلُّونَ اِلَى الْبَیتِ، عَلَى دِینِ اِبْرَاهِیمَ‌علیه‌السلام، مُتَمَسِّكِینَ بِهِ؛ (7) به سوى كعبه نماز مى‏خواندند، بر دین حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام و متمسّك به آن بودند.‌»

از امام كاظم‌علیه‌السلام پرسیدند: «آیا حضرت ابو طالب بر رسول اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله نیز حجّت بود؟» فرمود: «لاَ، وَلَكِنَّهُ كَانَ مُسْتَوْدَعاً لِلْوَصَایا، فَدَفَعَهَا اِلَیهِ؛ (8) نه، بلكه امانتدارِ وصایا بود، پس آنها را به آن حضرت تسلیم كرد.‌»

علامه مجلسى در شرح این حدیث شریف مى‏فرماید: «منظور از «وصایا» كتابهاى پیامبران، عصاى حضرت موسى‌علیه‌السلام، انگشترىِ حضرت سلیمان‌علیه‌السلام و امثال آنهاست.‌» (9)

حضرت ابو طالب فصل مفصّلى در مدح پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله سخن گفته، در پایان مى‏افزاید: «وَلَقَدْ كَانَ اَبِى یقْرَأُ الْكُتُبَ جَمِیعاً، وَلَقَدْ قَالَ: اِنَّ مِنْ صُلْبِى لَنَبِیاً وَلَوَدَدْتُ اَنِّى اَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ فَآمَنْتُ بِهِ، فَمَنْ اَدْرَكَهُ مِنْ وُلْدِى فَلْیؤْمِنْ بِهِ؛ (10) پدرم (عبد المطلب) همه كتابها [ى آسمانى] را مى‏خواند و مى‏گفت كه پیامبرى از صلب من خواهد بود. چقدر مشتاقم كه زمان او را درك كنم، پس به او ایمان آورم، هر كس از فرزندانم او را درك كند، حتماً به او ایمان بیاورد.‌»

هنوز پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله 20 ساله بود كه ابو طالب‌علیه‌السلام فرمود: «وَلَقَدْ أَنْبَأَنِى أبِى: عَبْدُ الْمُطَلِّبُ بِاَنَّهُ النَّبِىُّ الْمَبْعُوثُ، وَاَمَرَنِى اَنْ اَسْتُرَ ذَلِكَ لِئَلاَّ یغْرِىَ بِهِ الْاَعْدَاءُ؛ (11) پدرم عبد المطلب به من خبر داده بود كه او همان پیامبرى است كه مبعوث خواهد شد، و به من امر فرمود كه آن را پوشیده بدارم تا به این سبب، دشمنان، علیه او شورش نكنند.‌»

حضرت ابو طالب در فرازى از خطبه عقد پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله با خدیجه كبراعلیهاالسلام فرمود: «وَهُوَ وَاللَّهِ بَعْدَ هَذَا لَهُ نَبَأٌ عَظِیمٌ وَخَطَرٌ جَلِیلٌ؛ (12) به خدا سوگند بعد از این براى او [برادرزاده من‏]، خبر بزرگ و جایگاه بسیار رفیعى هست.‌»

گذشته از بیان صریح امیر مؤمنان‌علیه‌السلام، پیشگوییهاى صریحى كه از حضرت ابو طالب و حضرت عبد المطلب نقل كردیم، دلیل روشنى بر این است كه آنها مقام وصایت را داشتند و از منطق وحى بهره برده بودند كه این‏گونه با قاطعیت از رسالت پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله خبر مى‏دادند.

جالب‏تر اینكه این پیشگوییها فقط به رسالت خلاصه نمى‏شد؛ بلكه در باره ولایت و وصایت امیر مؤمنان‌علیه‌السلام نیز نویدهاى بسیار شفّافى از حضرت ابو طالب‌علیه‌السلام رسیده است:

روز میلاد مسعود حضرت ختمى مرتبت، حضرت فاطمه بنت اسد به خدمت حضرت ابو طالب رسیده تا ولادت فرخنده آن حضرت را بشارت دهد، حضرت ابو طالب خطاب به دخت اسد فرمود: «اِصْبِرِى سَبْتاً اُبَشِّرُكِ بِمِثْلِهِ اِلاَّ النُّبُوَّةَ؛ (13) سى سال صبر كن تا بشارت نظیر او را به تو بدهم، به جز نبوّت.‌»

امام صادق‌علیه‌السلام پس از بیان این سخن اضافه مى‏كند كه «سبت» به معناى 30 سال است و میان میلاد پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله با میلاد امیر مؤمنان‌علیه‌السلام 30 سال فاصله بود. (14)

بسیار جالب است كه در یك جلمه كوتاه، از نبوت پیامبر، تاریخ تولد حضرت على و همتایى على‌علیه‌السلام با پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله به جز در نبوت خبر داده است.

حضرت ابو طالب‌علیه‌السلام در شب میلاد مسعود مولود كعبه در كوچه و بازار مكه قدم مى‏زد و مى‏فرمود: «اَیهَا النَّاسُ! وُلِدَ اللَّیلَةَ فِى الْكَعْبَةِ حُجَّةُ اللّهِ تَعَالَى وَوَلِىُّ اللّهِ...؛ (15) هان، اى مردم، امشب در كعبه، حجّت خدا و ولىّ خدا دیده به جهان گشود...‌» مردم جمع شدند و پرسیدند: چه شده؟! فرمود: امشب ولیى از اولیاى الهى متولد شده كه همه خیرها به دست او به پایان مى‏رسد و همه شرها به دست او از بین مى‏رود.‌»

حضرت رضا‌علیه‌السلام مى‏فرماید: بر نگین انگشترى حضرت ابو طالب‌علیه‌السلام چنین حك شده بود: «رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً، وَبِاِبْنِ اَخِى مُحَمَّدٍ نَبِیاً، وَبِابْنِى عَلِىٍّ لَهُ وَصِیاً؛ (16) من خداى را به خداوندى، برادرزاده‏ام محمد را به پیامبرى، و پسرم على را به جانشینى او پسندیدم.‌»

سیماى ابو طالب در كلام قدسى‏

امین وحى بر پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله فرود آمد و گفت كه اى محمد! پروردگارت سلامت مى‏رساند و مى‏فرماید: «اِنِّى قَدْ حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَى صُلْبٍ اَنْزَلَكَ، وَبَطْنٍ حَمَلَكَ، وَحِجْرٍ كَفَلَكَ؛ (17) من آتش را حرام كردم بر: صلبى كه تو را فرود آورد و بطنى كه تو را حمل كرد و آغوشى كه تو را كفالت كرد.‌»

فرمود: اى جبرئیل براى من آن را توضیح بده، پس عرض كرد: «منظور از صُلبى كه تو را فرود آورد، صُلب پدرت، عبد اللّه بن عبدالمطلب است.

منظور از بطنى كه تو را حمل كرد، آمنه بنت وهب است.

منظور از آغوشى كه تو را كفالت كرد، آغوش ابو طالب است.‌» (18)

پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله به جابر بن عبد اللّه انصارى فرمود كه در شب معراج به عرش رسیدم و چهار نور مشاهده كردم؛ پرسیدم: «خداوندا! اینها چه نورهایى هستند؟» خطاب شد: «این عبد المطلب؛ این عمویت ابو طالب؛ این پدرت عبد اللّه و این برادرت طالب است.‌»

عرض كردم: «خدایا با چه عملى به این مقام رسیده‏اند؟» خطاب شد: «بِكِتْمَانِهِمُ الْاِیمَانَ، وَاِظْهَارِهِمُ الْكُفْرَ، وَصَبْرِهِمْ عَلَى ذَلِكَ حَتَّى مَاتُوا عَلَیهِ سَلاَمُ اللّه عَلَیهِم اَجْمَعِینَ؛ (19) با كتمان ایمان، اظهار كفر و شكیبایى بر آن تا هنگامى كه بر آن شیوه درگذشتند. درود خدا بر همه‏شان باد.‌»

پیك وحى بر قلب شریف پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله فرود آمد و عرضه داشت: «یا محمد! پروردگارت سلام مى‏رساند و مى‏فرماید كه اصحاب كهف، ایمان خود را كتمان و اظهار شرك كردند. خداوند به آنها دو بار پاداش عطا كرد.

ابو طالب نیز ایمانش را مكتوم داشت و اظهار شرك كرد. پس خداوند او را دو بار پاداش داد.‌» (20)

خداوند منان به خاتم پیامبران چنین وحى فرمود: «من تو را با دو گروه از شیعیان یارى مى‏كنم، یكى تو را مخفیانه و دیگرى آشكارا یارى مى‏كند:

1. آن‏كه تو را به‏طور مخفى یارى مى‏كند، سرور و سالار و برترین آنها، عمویت ابو طالب است؛

2. آن‏كه تو را آشكار یارى مى‏كند، سرور و سالارشان، پسرش على بن ابى طال ب است.‌» (21)

وقتى حضرت ابو طالب رحلت كرد، جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: «یا مُحَمَّدُ! اُخْرُجْ مِنْ مَكَّةَ فَلَیسَ لَكَ فِیهَا نَاصِرٌ؛ (22) اى محمد! از مكّه خارج شو، كه دیگر در این شهر یاورى ندارى.‌»

شیخ مفیدرحمه الله در همین باره مى‏نویسد به‏طور مستفیض روایت شده است كه هنگام ارتحال ابو طالب‌علیه‌السلام جبرئیل امین بر پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله نازل شد و عرضه داشت: «یا مُحَمَّدُ! اِنَّ رَبَّكَ یقْرِءُكَ السَّلاَمَ وَیقُولُ لَكَ: اُخْرُجْ مِنْ مَكَّةَ فَقَدْ مَاتَ نَاصِرُكَ؛ (23) اى محمد! پروردگارت به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: از مكه بیرون رو كه یاورت از دنیا رفت.‌»

ابو طالب از دیدگاه پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله‏

پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله سیماى حضرت ابو طالب را این‏گونه ترسیم فرمود: «یحْشَرُ اَبُوطَالِبٍ یوْمَ الْقِیامَةِ فِى زِىِّ الْمُلُوكِ وَسِیمَاءِ الْاَنْبِیاءِ؛ (24) روز قیامت ابو طالب در زىّ پادشاهان و به سیماى پیامبران محشور مى‏شود.‌»

در باره شفاعتش در روز رستاخیز فرمود: خداوند در باره چهار نفر به من وعده شفاعت داد: «1. پدرم؛ 2. مادرم؛ 3. عمویم؛ 4. و برادرى كه در عهد جاهلى داشتم.‌» (25)

و در بیان دیگرى فرمود: اگر در مقام محمود قرار بگیرم، براى پدرم، مادرم، عمویم و برادرى كه در زمان جاهلیت داشتم شفاعت مى‏كنم.‌» (26)

در حدیث دیگرى فرمود: «جبرئیل بر من نازل شد و گفت: اى محمد! خداوند شفاعت تو را در باره شش تن پذیرفت:

1. بطنى كه تو را حمل كرد: آمنة بنت وهب.

2. صُلبى كه تو را فرود آورد: عبد اللّه بن عبد المطلب.

3. آغوشى كه تو را كفالت كرد: ابو طالب.

4. خانه‏اى كه تو را پناه داد: عبد المطلب.

5. برادرى كه در عهد جاهلى داشتى.

پرسیدند: «چه ویژگى داشت؟» فرمود: «آدم سخاوتمندى بود كه طعام مى‏داد و عطایا نثار مى‏كرد.‌»

6. سینه‏اى كه تو را شیر داد: حلیمه دخت ابى ذؤیب.‌» (27)

پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله هنگام ارتحال حضرت ابو طالب، به شدت اندوهگین شد و به امیرمؤمنان‌علیه‌السلام دستور تجهیز داد؛ چون پیكر مقدسش بر فراز تابوت قرار گرفت، خطاب به وى كه بر دوش تشییع‏كنندگان بود، فرمود: «عموجان! پیوند خویشاوندى با تو گره خورد، خداوند به تو جزاى خیر دهد، در كودكى تربیت و كفالت كردى و هنگام بزرگسالى یارى و حمایت كردى؛ آن‏گاه دنبال جنازه حركت كرد و چون به محل دفن رسیدند، فرمود: «اَمَا وَاللَّهِ لَاَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ، وَلَاَشْفَعَنَّ فِیكَ شَفَاعَةً یعْجَبُ لَهَا الثَّقَلاَنِ؛ (28) به خدا سوگند براى تو طلب مغفرت مى‏كنم و در حقّ تو آن‏گونه شفاعت مى‏كنم كه جن و انس از آن دچار شگفتى شوند.‌»

آن‏جناب در باره تجهیز ابو طالب‌علیه‌السلام به امیر مؤمنان‌علیه‌السلام فرمود: «اِذْهَبْ فَغَسِّلْهُ وَكَفِّنْهُ وَوَارِهِ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَرَحِمَهُ؛ (29) برو غسلش بده، كفنش كن و دفنش كن، خداوند او را بیامرزد و رحمت كند.‌»

عباس بن عبد المطلب پرسید: «اى رسول خدا! براى ابو طالب چه امید دارى؟» فرمود: «كُلَّ الْخَیرِ اَرْجُو مِنْ رَبِّى؛ (30) براى او امید هر خیرى را از پروردگارم دارم.‌»

آن‏گاه آن حضرت، وفات او را این‏گونه ارزیابى كردند: «مَا زَالَتْ قُرَیشٌ كَاعَّةً عَنِّى حَتَّى تُوُفِّىَ اَبُو طَالِبٍ؛ (31) همیشه قریش از من واهمه داشت، تا وقتى ابوطالب از دنیا رفت.‌»

آن‏گاه درباره جاى خالى او مى‏فرمایند: «مَا اَسْرَعَ مَا وَجَدْتُ فَقْدَكَ یا عَمِّ؛ (32) عموجان! چه زود جاى خالى تو را احساس كردم.‌»

و در همین رابطه فرمودند: «مَا نَالَتْ قُرَیشٌ شَیئاً اَكْرَهُهُ حَتَّى مَاتَ اَبُوطَالِبٍ، ثُمَّ شَرَعُوا؛ (33) چیزى كه دوست نداشتم، [تا ابو طالب زنده بود،] قریش نتوانست در حقّ من انجام دهد، پس از وفات او بود كه شروع كردند.‌»

سه روز بعد از وفات حضرت ابو طالب، حضرت خدیجه نیز دار فانى را وداع گفت و بدین‏سان پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله دو پشتوانه مهمّ خود را از دست داد و آن‏قدر متأثّر شد كه آن سال را «عام الحزن» نامید. (34)

محبت پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله به حدّى بود كه به عقیل فرمود: «اِنِّى لَاُحِبُّكَ یا عَقِیلُ حُبَّینِ، حُبّاً لَكَ وُحُبّاً لِحُبِّ اَبِى طَالِبٍ لَكَ؛ (35) اى عقیل! من تو را به دو جهت دوست دارم: یكى براى خودت، دیگرى براى اینكه ابو طالب تو را دوست مى‏داشت.‌»

از فرازهاى نقل شده به خوبى روشن مى‏شود كه پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله همواره به یاد حمایتهاى بى‏دریغ حضرت ابو طالب بود، هرگز خوبیهاى او را به فراموشى نسپرد، و از اینرو، وقتى در مدینه خشكسالى شد و پیامبر، دعاى طلب باران خواند و باران سیل‏آسا از آسمان فرو ریخت، تبسمى كرد و فرمود: «لِلَّهِ دَرُّ اَبِى طَالِبٍ، لَوْ كَانَ حَیاً لَقَرَّتْ عَینُهُ، مَنْ ینْشِدُنَا قَوْلَهُ؛ خیر كثیر ابو طالب از آن خداست، اگر زنده بود دیدگانش روشن مى‏شد. كیست كه اشعار او را براى ما بخواند؟»

امیرمؤمنان‌علیه‌السلام برخاست و اشعار معروف «وَاَبْیضُ یسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ؛ (36) و انسان روسفیدى كه به وسیله او از ابر، طلب باران مى‏شود» را انشاد كرد.

پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله بر فراز منبر این اشعار را استماع كرد و براى حضرت ابو طالب، مغفرت طلب كرد. پس مردى از «كنانه» برخاست و قصیده‏اى در مدح ابو طالب انشاد كرد و مورد تأیید پیامبر قرار گرفت. (37)

ابو طالب از دیدگاه على‏علیهماالسلام‏

مولاى متقیان امیرمؤمنان‌علیه‌السلام بیاناتى كافى و شافى در حقّ پدر بزرگوارشان فرموده‏اند كه به چند فراز از آنها اشاره مى‏كنیم: «اِنَّ نُورَ اَبِى طَالِبٍ یوْمَ الْقِیامَةِ لَیطْفِى‏ءُ اَنْوَارَ الْخَلاَیقِ، اِلاَّ خَمْسَةَ اَنْوَارٍ؛ روز قیامت نور ابو طالب، به جز انوار پنج تن، بر انوار همه مخلوقات چیره مى‏شود.‌»

و در پایان همین حدیث فرمود: «اَلاَ اِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا، خَلَقَهُ اللّهُ مِنْ قَبْلِ خَلْقِ آدَمَ بِأَلْفَىْ عَامٍ؛ آگاه باشید كه نور ابو طالب از نور ماست، خداوند دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم، آن را آفریده است.‌» (38)

آن حضرت در این باره به اصبغ بن نباته فرمود: «پدرم (ابو طالب) و نیاكانم: عبد المطلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستیدند؛ به سوى كعبه نماز مى‏گذاردند، بر دین ابراهیم و متمسّك به آیین او بودند.‌» (39)

و در حدیث دیگرى فرمود: «به خدا سوگند! ابو طالب (عبد مناف بن عبد المطلب) مؤمن و مسلمان بود و از ترس اینكه قریش، بنى هاشم را نابود كنند، ایمانش را مخفى مى‏داشت.‌» (40)

و در حدیث دیگرى فرمود: «قَالَ لِى اَبِى: یا بُنَىَّ اِلْزَمْ اِبْنَ عَمِّكَ، فَاِنَّكَ تَسْلَمُ بِهِ مِنْ كُلِّ بَأْسٍ عَاجِلٍ وَآجِلٍ؛ (41) پدرم به من گفت: پسرم! از پسرعمویت جدا مشو، كه به این وسیله (ملازمت پیامبر) از هر مشكلى در دنیا و آخرت محفوظ مى‏مانى.‌»

و در باره ابراز ایمانش فرمود: «مَا مَاتَ اَبُوطَالِبٍ حَتَّى اَعْطَى رَسُولَ اللّهِ‏صلى‏الله‏علیه‏وآله مِنْ نَفْسِهِ الرِّضَا؛ (42) ابو طالب از دنیا نرفت، جز اینكه پیامبر خدا را از خودش خشنود كرد.‌»

معاویه در نامه‏اى به خدمت مولاى متقیان نوشت كه ما همگى از تبار عبد مناف هستیم، یكى بر دیگرى برترى ندارد.

مولاى متقیان در پاسخ، نامه پرنكته‏اى به وى نوشت كه به چند فرازش اشاره مى‏كنیم:

1. امیه، همانند هاشم نبود.

2. حرب، چون عبد المطلب نبود.

3. ابوسفیان، چون ابو طالب نبود.

4. مهاجر، چون طلیق نیست.

5. صاحب نسب روشن همانند دخیل در نسب نیست.

6. اهل حق، چون اهل باطل نیست.

7. شخص باایمان، همانند فرد دغل‏باز نیست.

8. پس از همه اینها، برترى نبوّت نیز از آنِ ماست كه عزیزان را با آن خوار و زبون، و زبونها را با آن به عزّت رساندیم. (43)

مولاى متقیان، امیرمؤمنان‌علیه‌السلام در سوگ پدر بزرگوارش، چكامه‏هایى سروده، از آن جمله است، چكامه‏اى به مطلع ذیل: «اَرِقْتُ لِنُوحٍ آخِرَ اللَّیلِ غَرَّدَا.‌» (44)

و چكامه‏اى با این مطلع: «اَبَا طَالِبٍ عِصْمَةُ الْاَرَامِلِ.‌» (45)

و چكامه دیگرى در سوگ ابو طالب و خدیجه با مطلع ذیل سروده است: «اَعَینَىَّ جُودَا بَارَكَ اللّهُ فِیكُمَا.‌» (46)

امیرمؤمنان‌علیه‌السلام خوشوقت مى‏شد از اینكه اشعار ابو طالب تدوین و انشاد شود. آن حضرت در این باره مى‏فرمود: «تَعَلَّمُوهُ وَعَلِّمُوهُ اَوْلاَدَكُمْ، فَاِنَّهُ كَانَ عَلَى دِینِ اللّهِ وَفِیهِ عِلْمٌ كَثِیرٌ؛ (47) آن را یاد بگیرید و به فرزندان خود بیاموزید كه او بر آیین خدا بود و در اشعار وى، دانش فراوان است.‌»

مولاى متقیان مى‏فرماید: «چون پدرم به حال احتضار افتاد، پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله حضور پیدا كرد و در باره او بشارتى به من داد كه از همه دنیا و آنچه در دنیاست براى من محبوب‏تر است.‌» (48)

از دیدگاه امام سجاد‌علیه‌السلام

از امام زین العابدین‌علیه‌السلام در باره ایمان ابو طالب پرسیدند، فرمود: «بسیار جاى شگفت است [كه از ایمان او سؤال شود]؛ زیرا خداوند، پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله را نهى فرموده بود كه اجازه دهد، زن مسلمانى در حباله نكاح شخص كافر بماند. حضرت فاطمه بنت اسد از سبقت‏جویان در اسلام بود و تا پایان زندگى ابو طالب در حباله نكاح او بود.‌» (49)

از دیدگاه امام باقر‌علیه‌السلام

از محضر امام باقر‌علیه‌السلام در باره حدیث مجعول «ضحضاح» پرسیدند، فرمود:«لَوْ وُضِعَ اِیمَانُ اَبُوطَالِبٍ‌علیه‌السلام فِى كَفَّةٍ وَایمَانُ هَذَا الْخَلْقِ فِى الْكَفَّةِ الْاُخْرَى، لَرَجَحَ اِیمَانُهُ؛ (50) اگر ایمان ابو طالب‌علیه‌السلام را در یك كفّه ترازو بگذارند و ایمان این مردم را در كفّه دیگر، ایمان ابو طالب بر ایمان همه آنها برترى مى‏یابد.‌»

و در حدیثى دیگر فرمود: «مَاتَ اَبُوطَالِبِ بْنِ عَبْدُ الْمُطَلِّبُ مُسْلِماً مُؤْمِناً وَشِعْرُهِ فِى دِیوَانِهِ یدُلُّ عَلَى اِیمَانِهِ؛ ابو طالب در حال اسلام و ایمان از دنیا رفت و اشعار او در دیوانش بر ایمان او دلالت مى‏كند.‌»

آن‏گاه بیش از 10 دلیل براى ایمان او اقامه مى‏كند. (51)

از این تعبیر امام باقر‌علیه‌السلام استفاده مى‏شود كه دیوان آن حضرت در عصر امام باقر‌علیه‌السلام تدوین شده بود.

از دیدگاه امام صادق‌علیه‌السلام

كشّاف الحقایق، امام جعفر صادق‌علیه‌السلام بیانات شافیه‏اى در باره ایمان حضرت ابو طالب‌علیه‌السلام فرموده‏اند كه به چند نمونه از آنها اشاره مى‏كنیم: «مَثَلُ اَبِى طَالِبٍ مَثَلُ اَصْحَابِ الْكَهْفِ، اَسَرُّوا الْاِیمَانَ وَاَظْهَرُوا الشِّرْكَ، فَآجَرَهُمُ اللّهُ مَرَّتَینِ؛ (52) مثل ابو طالب، مثل اصحاب كهف است كه ایمان خود را پنهان و اظهار شرك كردند؛ پس خداوند به آنها دو پاداش داد.‌»

«وَاِنَّ اَبَا طَالِبٍ اَسَرَّ الْاِیمَانَ وَاَظْهَرَ الشِّرْكَ، فَآتَاهُ اللّهُ اَجْرَهُ مَرَّتَینِ؛ (53) ابو طالب نیز ایمانش را مكتوم داشت و اظهار شرك كرد؛ پس خداوند به او دو پاداش داد.‌»

«وَمَا خَرَجَ مِنَ الدُّنْیا حَتَّى أَتَتْهُ الْبِشَارَةُ مِنَ اللّهِ تَعَالَى بِالْجَنَّةِ؛ (54) ابو طالب از دنیا نرفت تا بشارت بهشت از سوى پروردگار در حقّ او فرود آمد.‌»

امام صادق‌علیه‌السلام به یونس بن نباته فرمود: «مردم در باره ایمان ابو طالب چه مى‏گویند؟» عرضه داشت كه مى‏گویند: «در آب كم‏عمقى از آتش (ضحضاح) است كه تا مغز سرش به جوش مى‏آید!!» فرمود: «كَذِبَ اَعْدَاءُ اللّهِ، اِنَّ اَبَا طَالِبٍ مِنْ رُفَقَاءِ النَّبِیینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءَ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ اُولَئِكَ رَفِیقاً؛ (55) دشمنان خدا دروغ مى‏گویند، ابو طالب از همنشینان پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان است، و آنها چه همنشینان خوبى هستند.‌»

به امام صادق‌علیه‌السلام گفته شد: «آنها مى‏پندارند كه ابو طالب كافر از دنیا رفت!!» فرمود دروغ مى‏گویند، چگونه ممكن است او كافر باشد؛ در حالى كه مى‏گوید:

«اَلَمْ تَعْلَمُوا اَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً                                                نَبِیاً كَمُوسَى خُطَّ فِى اَوَّلِ الْكُتُبِ؛ (56)

آیا نمى‏دانند كه ما محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله را پیامبرى یافته‏ایم همانند موسى‌علیه‌السلام كه در سرلوحه كتب آسمانى ثبت شده است.‌»

و در حدیث دیگر دو بیت از قصیده لامیه آن حضرت را شاهد آورد. (57)

از دیدگاه امام رضا‌علیه‌السلام

حضرت عبدالعظیم حسنى به محضر حضرت على بن موسى الرضاعلیهماالسلام نامه نوشت و از حدیث «ضحضاح» پرسید. آن حضرت در پاسخ نوشت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّكَ اِنْ شَكَكْتَ فِى اِیمَانِ اَبِى طَالِبٍ كَانَ مَصِیرُكَ اِلَى النَّارِ؛ (58) اگر در ایمان ابو طالب شك و تردید داشته باشى، بازگشت تو به سوى آتش خواهد بود.‌»

ابان بن محمد به محضر امام هشتم نوشت: «جانم به فدایت، من در باره ایمان ابو طالب به شك افتاده‏ام.‌» آن حضرت در پاسخ شبیه نامه فوق را نوشت. (59)

تعبیر سختى كه امام رضا‌علیه‌السلام در نامه‏هاى خود به كار برده است، از آن حكایت دارد كه شبهه‏افكنى در ایمان ابو طالب فقط براى دشمنى با خاندان عصمت و طهارت بود، و از اینرو، امام‌علیه‌السلام چنین موضع قاطعى را اتّخاذ كرده است.

از دیدگاه حضرت بقیة اللّه‌علیه‌السلام

تشرّفى بسیار جالب و شنیدنى از مرحوم آیت اللّهى، مشهور به «علاّمه بم» در مسجد النّبى نقل شده است كه من توفیق دیدار ایشان را نداشتم؛ ولى از یك مسافر بم تقاضا كردم كه متن این دیدار را از ایشان سؤال كنند و ایشان محبّت كردند، آن را پرسیدند و ضبط كردند و اكنون فقط به یك فراز از آن اشاره مى‏كنم:

در حدود 1343 ش یكى از علماى وهّابى در مسجد النّبى، فصلى درباره حضرت ابو طالب و اظهار كفر درباره ایشان سخن گفت. ایشان به همراهان دستور داد، روز استراحت كنند، شب تا به سحر بیدار بمانند و از حضرت بقیة اللّه‌علیه‌السلام براى ردّ سخنان آن فرد مدد بجویند.

فردا صبح، بعد از نماز، شخص بزرگوارى به ستون ابو لبابه تكیه داده و یك ساعت تمام در باره اثبات ایمان ابو طالب سخنرانى كرد. كسى متعرّض نشد. صدا همه‏جا یكنواخت شنیده شده؛ حتى در بیرون مسجد؛ بدون بلندگو. ایشان كه عربى مى‏دانست به عربى شنیده و همراهانش به فارسى. مرحوم آیت اللّهى با دیدن این صحنه شگفت‏انگیز و دیگر نشانه‏ها اطمینان پیدا كرده كه آن سخنران، شخص بقیة اللّه الاعظم‌علیه‌السلام بود. پس از اتمام سخنرانى، آن شخص از مقابل دیدگانش ناپدید شده است.

آن بزرگوار، همه‏اش مى‏فرمود: «جدّم ابو طالب.‌» آن حضرت، به تعدادى از اشعار آن حضرت استناد كرد و در پایان فرمود: «مادرم فاطمه بنت اسد از سبقت‏گیرندگان (سابقات) در اسلام بود، پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله مأموریت داشت كه هیچ زن مسلمانى را در حباله نكاح شخص مشرك باقى نگذارد و حضرت فاطمه بنت اسد تا روز ارتحال حضرت ابو طالب در حباله نكاح وى بود.‌» (60)

سیماى ابو طالب در آیینه كتاب

بزرگان شیعه و سنّى، بیش از یكصد جلد كتاب مستقل، در باره ایمان حضرت ابو طالب‌علیه‌السلام تألیف كرده‏اند كه صفحات مجلّه، اجازه كتاب‏شناسى آنها را به ما نمى‏دهد و فقط به یك نمونه اشاره مى‏كنیم:

در سال 1381 ق یكى از دانشمندان قطیف به نام «عبد اللّه خنیزى» كتاب ارزشمندى به نام «ابو طالب مؤمن قریش» منتشر كرد. دادگاه قطیف او را به جرم اثبات ایمان ابو طالب به مدت هفت سال در سیاهچال زندان در قطیف زندانى كرد و پس از 7 سال براى او، حكم اعدام را صادر كرد. مرحوم آیت اللّه حكیم از نجف اشرف و یكى از مراجع بزرگ از قم به محاكم بین‏المللى شكایت كردند و سرانجام ایشان آزاد شد و اكنون، وى یكى از قضات قطیف است.

بولس سلامه شاعر بلندآوازه جهان مسیحیت، تقریظ بسیار جالبى بر این كتاب نوشته است.

بولس سلامه، متوفاى 1979 م در دیوان معروف خود فصل پربارى را به فضایل و مناقب حضرت ابو طالب اختصاص داده، دیدار تاریخى ابو طالب را با «سرجیس» معروف به «بُحَیرا»، در بُصرى در 27 بیت به نظم درآورده است. (61)

وفات

در باره سال وفات حضرت ابو طالب، مشهور آن است كه در سال دهم بعثت رخ داده است و اختلاف چندانى نیست؛ ولى در باره روز و ماهِ آن، اقوال مختلفى وجود دارد و جمعى از مورخان شیعه، وفات آن حضرت را روز 26 رجب سال دهم بعثت ثبت كرده‏اند. (62)

عذر تقصیر

این بود نمى از یم، اندكى از بسیار و مشتى از خروارها فضایل و مناقب بزرگ حامى پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله كه تقدیم شد؛ ولى به سبب محدودبودن صفحات مجلّه باید در فرصت دیگرى از ابعادِ دیگر مقامات آن حضرت، به‏ویژه از پدر و مادر، همسر بزرگوار، فرزندان والامقام، دلایل ایمان، نمونه اشعار، كتاب‏شناسى آثار تدوین‏شده، چهره تابناكش در ادبیات فارسى و عربى، گفتار خاورشناسان و شخصیتهاى برجسته اسلام و دیگر ادیان در حقّ او، حمایتهاى بى‏دریغش از پیامبر، نقش او در پیشرفت اسلام، جایگاه بلندش نزد پیشوایان معصوم، حقد و حسد امویان، عباسیان و قلمهاى مزدور در طول تاریخ و سرانجام در باره راز مظلومیت آن حضرت سخن گفت.

 

پی‌نوشــــــــــــت‌ها:

 

1) جنّات الخلود، خاتون‏آبادى، مصطفوى، قم، 1363 ش، افست چاپ سنگى، ص 16؛ فیض العلاّم فى عمل الشهور والایام، محدّث قمى، مركز نشر كتاب، قم، سوم، 1375 ش، ص 326.

2) انساب الاشراف، بلاذرى، دار الفكر، بیروت، 1420 ق، ج 2، ص 288.

3) عمدة الطالب، ابن عنبه، مطبعة حیدریة، نجف اشرف، دوم، 1380 ق، ص 20.

4) مرآت العقول، علامه مجلسى، دار الكتب الاسلامیة، تهران، دوم، 1363 ش، ج 5، ص 235.

5) العقاید، شیخ صدوق، ص 116، چاپ سنگى و ترجمه فارسى آن: سید محمدعلى قلعه‏كهنه‏اى، ترجمه اعتقادات‏صدوق، ص 153، رضوى، تهران، 1380 ش.

6) الغدیر، علامه امینى، مركز الغدیر، بیروت، قم، 1416 ق، ج 7، ص 524، (ج 7، ص 389، چاپ بیروت).

7) كمال الدین، شیخ صدوق، جامعه مدرّسین، قم، 1405 ق، ج 1، ص 174.

8) اصول كافى، كلینى، ج 1، ص 445.

9) مرآت العقول، علامه مجلسى، ج 5، ص 225.

10) بغیة الطالب، سید محمد بن حیدر عاملى، المكتبة الحیدریة، قم، 1428 ق، تحقیق: سید محمدمهدى فرسان، ص 90.

11) تاریخ الیعقوبى، ابن واضح، المكتبة الحیدریة، نجف اشرف، 1384 ق، ج 2، ص 11.

12) سیره حلبیه، حلبى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج 1، ص 139.

13) اصول كافى، ج 1، ص 452.

14) همان.

15) الفضائل، ابن شاذان، مؤسسه ولىّ عصر، قم، 1422 ق، ص 133.

16) الدرجات الرفیعة، سید علیخان كبیر، مؤسسة الوفاء، بیروت، دوم، 1403 ق، ص 60.

17) اصول كافى، ج 1، ص 446.

18) معانى الاخبار، شیخ صدوق، چاپ جامعه مدرّسین، 1361 ش، تحقیق: على‏اكبر غفارى، ص 137.

19) روضة الواعظین، ابن فتّال نیشابورى، دلیل ما، قم، 1423 ق، تحقیق: مجیدى و فرجى، ج 1، ص 199.

20) الحجة على الذاهب، ابن معد، دار الزهراء، بیروت، سوم، 1408 ق، تحقیق: بحر العلوم، تقدیم عبد الفتاح عبد المقصود، ص 106.

21) الغدیر، علامه امینى، ج 7، ص 532، (7/359).

22) اصول كافى، ج 1، ص 449.

23) الفصول المختارة، سید رضى، مصنّفات شیخ مفید، چاپ كنگره شیخ مفید، قم، دوم، 1413 ق، ص 282.

24) مدینة البلاغة، شیخ موسى زنجانى، انتشارات كعبه، تهران، 1405 ق، ج 2، ص 574.

25) تاریخ الیعقوبى، ابن واضح، ج 2، ص 29.

26) تفسیر القمى، على بن ابراهیم، دار الكتاب، قم، 1387 ق، ج 2، ص 25.

27) بحار الانوار، علامه مجلسى، دار الكتب الاسلامیة، تهران، 1380 ق، ج 35، ص 108.

28) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، عیسى البابى الحلبى، قاهره، 1962 م، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 7، ص 76.

29) تذكرة الخواص، ابن جوزى، مجمع جهانى اهل بیت، قم، 1426 ق، تحقیق: تقى‏زاده، ج 1، ص 145.

30) تاریخ دمشق، ابن عساكر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1421 ق، تحقیق: على عاشور، ج 70، ص 249.

31) همان، ص 251.

32) همان.

33) البدایة والنهایة، ابن كثیر، المعارف، بیروت، 1409 ق، ج 3، ص 134.

34) الحجّة على الذاهب، ابن معد، ص 292.

35) علل الشرایع، شیخ صدوق، داورى، قم، افست حیدریه، نجف اشرف، 1385 ق، ج 1، ص 133.

36) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 14، ص 81.

37) همان.

38) كنز الفوائد، كراجكى، دار الاضواء، بیروت، 1405ق، تحقیق: شیخ عبد اللّه نعمه، ج 1، ص 183.

39) كمال الدین، شیخ صدوق، ج 1، ص 174.

40) وسائل الشیعة، شیخ حرّ عاملى، آل البیت، قم، 1412 ق، ج 16، ص 231.

41) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 14، ص 75.

42) همان، ص 71.

43) وقعة صفّین، نصر بن مزاحم، بصیرتى، قم، افست مدنى، قاهره، 1382 ق، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، ص 471.

44) تاریخ دمشق، ابن عساكر، ج 70، ص 255.

45) تذكرة الخواص، ابن جوزى، ج 1، ص 149.

46) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 35، ص 143.

47) همان، ص 115.

48) همان، ص 113.

49) ابن ابى الحدید، ج 14، ص 69.

50) الدرجات الرفیعة، سید علیخان، ص 49.

51) الحجّة على الذّاهب، ابن معد، ص 162.

52) الاختصاص، شیخ مفید، جامعه مدرّسین، قم، تحقیق: على‏اكبر غفارى، ص 241.

53) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 14، ص 70.

54) الحجّة على الذاهب، ابن معد، ص 106.

55) كنز الفوائد، كراجكى، ج 1، ص 183.

56) اصول كافى، ج 1، ص 448.

57) همان، ص 449.

58) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 35، ص 111.

59) كنز الفوائد، كراجكى، ج 1، ص 183.

60) فرازهایى از این تشرّف را دكتر محمدحسن ضرّابى، در كتاب «دیدار با امام زمان در مكه و مدینه» صص 184 - 187 آورده است. انتشارات هاتف، مشهد مقدس، 1375 ش.

61) ملحمة عید الغدیر، بولس سلامه، چاپ بیروت، 1999 م، ص 24.

62) فیض العلاّم، محدّث قمى، ص 326؛ جنّات الخلود، خاتون‏آبادى، ص 16.

366 دفعه
(0 رای‌ها)