ریشه‌های تاریخی و نحوه شكل‌گیری وهابیت

وهابیت نامی است كه شیعیان و اهل سنت بر فرقه‌ای خاص نهاده اند؛ در حالی كه آنها خودشان را سلفی می‌دانند.

«سلف‌» در لغت به معنای «متقدم‌» و «سابق‌» است و در اصطلاح متكلمان و اصحاب ملل و نحل، به صحابه، تابعین، تابعین تابعین و حتی علمای اسلامی در سه قرن نخست هجری، سلف گفته شده است. گاهی نیز از نخستین تابعین، به «سلف صالح‌» تعبیر می‌شود. (1)

جریان سلفی گری را در قرن چهارم هجری (323 ه. ق) گروهی از اهل حدیث به وجود آوردند. آنان، خود را «سلفیه‌» نامیدند، به این اعتبار كه خودشان را پیرو سلف صالح می‌شمردند و در رفتارها و باورهایشان، خود را تابع پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و اصحاب و تابعین می‌دانستند.

این گروه به پندار خویش، در صدد احیای سیره «سلف صالح»، یعنی مسلمانان صدر اسلام بودند و مدعی شدند كه امت پیامبرصلی الله علیه وآله را از انحراف و اشتباه به راه مستقیم بر می‌گردانند. آنان برای تحقق اهداف خود، می‌خواستند همه به سیره سلف صالح باز گردند؛ یعنی مانند آنان بیندیشند و عمل كنند و از آنچه در دوره‌های پس از پیامبرصلی الله علیه وآله و اصحاب بزرگش افزوده شده است، دوری گزینند. سلفیه چون خود را به احمد بن حنبل پیشوای حنابله منسوب می‌كردند، به «حنابله‌» نیز معروف‌اند.

سلفیان با معتزله به شدت به نزاع پرداختند؛ زیرا معتزله به عقل و دلایل عقلی استناد می‌كردند؛ ولی این گروه، استفاده از شیوه‌های عقلی را در اسلام از امور جدید می‌پنداشتند كه در عصر صحابه و تابعین مرسوم نبوده است. (2) همچنین آنان به ظاهر آیات و احادیث بسنده می‌كردند و هرگز به تأویل و تفسیر نمی‌پرداختند و تنها به نصوص قرآن و حدیث و دلایل به دست آمده از نص معتقد بودند. از این رو، به استقرار پروردگار بر عرش و فرود آمدن خداوند در سایه‌هایی از ابر اعتقاد داشتند. (3)

ابو محمد حسن بن علی بن خلف بَر بَهاری از رهبران این گروه بود كه باورها و آرای ویژه‌ای داشت و با مخالفان خود به شدت برخورد می‌كرد. او به یاران خود دستور داده بود هر كس با باورهای وی مخالفت ورزید، اموالش را غارت كنند و خرید و فروش او را بر هم بزنند. (4)

بر بهاری هر نوع مرثیه خوانی برای امام حسین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام را ممنوع كرد و به قتل كسانی كه بر اهل بیت علیهم السلام مرثیه خوانی كنند، حكم داد. وی زیارت مزارهای ائمه علیهم السلام را منع كرد و شیعه را كافر و گمراه خواند. او برای خداوند مانند و شبیه قائل بود و ذات احدیت را دارای كف و دست و انگشتان و دو پا یا كفشی از طلا و صاحب گیسوان تصور می‌كرد. همچنین می‌گفت: خداوند به آسمان بالا می‌رود و به زمین فرود می‌آید و مردم در روز قیامت، خداوند را خواهند دید. (5)

برداشتهای سطحی و ظاهری از آیات قرآن و فرو گذاشتن عمق و معانی آن، تكیه بر باورها و دریافتهای ذهنی، غرور، نادانی و تعصب بربهاری و یارانش سبب شد كه فتنه جویی آنان بالا بگیرد و آرامش از جامعه رخت بر بندد.

خلیفة الراضی با نكوهش باورها و رفتار این گروه، آنان را تهدید كرد چنانچه از عقاید و رفتارهای خلاف خود دست بر ندارند، گردنشان را می‌زند و خانه و محله هایشان را به آتش می‌كشد. (6)

پس از این حكم، بربهاری متواری شد و در سال 329 ه. ق در 96 سالگی در حالی كه در خانه زنی پنهان شده بود، درگذشت. او را در همان خانه بدون اینكه كسی بداند، غسل دادند و كفن كردند و در همان جا به خاك سپردند. (7)

ابن تیمیه و احیای مكتب سلفیه

با ظهور مذهب اشعریه، مكتب سلفیه به طور كامل از رونق افتاد؛ ولی به كلی منسوخ نشد. این مذهب بار دیگر در قرن هشتم هجری با تبلیغ ابن تیمیه حرانی دمشقی حنبلی گسترش یافت. وی بار دیگر احادیث تشبیه و تجسیم و جهت داشتن خدا را مطرح كرد و بر حفظ ظواهر آنها اصرار ورزید. (8)

بدین ترتیب، تفكر سلفیه را احیا كرد و گسترش داد.

زندگی‌نامه ابن تیمیه

احمد بن تیمیه، در روز دهم ربیع الاول سال 661 ه. ق در شهر حران (از توابع شام) دیده به جهان گشود (9) و تا هفت سالگی در آن سرزمین زندگی كرد. به خاطر حمله سپاه مغول، عبد الحلیم، پدر ابن تیمیه مجبور شد به همراه خانواده، وطن خویش را ترك و به سوی شام (دمشق) حركت كند و در آنجا اقامت گزیند.

چون پدر ابن تیمیه، روحانی حنبلی مذهب بود، فرزند خود را به مدارس حنابله فرستاد تا فقه حنبلی را فرا گیرد. (10)

ابن تیمیه در بیست سالگی پدرش را از دست داد و خود به جای پدر عهده دار تدریس شد. تا سال 698 ه. ق كه در شام به عنوان یك روحانی حنبلی زندگی می‌كرد، از او لغزشی دیده نشده بود. از آغاز قرن هشتم، كم كم آثار انحراف در او ظاهر شد. به ویژه موقعی كه ساكنان «حماة‌» (11) از وی خواستند تا آیه «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی‌» (12) را تفسیر كند. وی در تفسیر این آیه دچار لغزش شد و برای خداوند مكانی در فراز آسمانها تعیین كرد كه بر عرش متكی است. (13) وی با این تفسیر نادرست، آشكارا برای خداوند، جهت و سمت جسمانی قائل شد.

انتشار پاسخ ابن تیمیه در دمشق و اطراف آن، غوغایی به راه انداخت. گروهی از فقیهان بر ضد وی قیام كردند و از جلال الدین حنفی - قاضی وقت - محاكمه او را خواستار شدند؛ ولی ابن تیمیه از حضور در دادگاه سر باز زد. (14) در روز دوشنبه، هشتم رجب سال 705 ه. ق، قضات شهر همراه با ابن تیمیه در قصر نایب السلطنة حاضر شدند و رساله «الواسطیة‌» ابن تیمیه قرائت شد. در دوازدهم همین ماه در نشست دوم، كمال الدین زملكانی با او به مناظره پرداخت و مردم از فضایل كمال الدین زملكانی و مناظره نیكوی او تشكر كردند. در هفتم شعبان، در نشست سوم، وی به تبعید به مصر محكوم شد و دمشق را به قصد مصر ترك كرد. چون در آنجا نیز از نشر اندیشه خود دست بر نداشت، در مجلس مخصوصی، شمس بن عدنان با او به مناظره پرداخت. سرانجام ابن محلوف مالكی، قاضی وقت، او را به زندان محكوم و به طور رسمی بر ضد او در مصر و شام اعلامیه منتشر كرد. (15)

ابن تیمیه در روز جمعه 23 ربیع الاول سال 707 ه. ق از زندان آزاد شد و اقامت در مصر را بر انتقال به دمشق ترجیح داد. وی پس از آزادی، در نشر باورهای خود پافشاری می‌كرد. از این رو، گروهی از صوفیه و عرفای مصر از وی به قاضی وقت شكایت كردند و ابن عطا با او مناظره كرد و او را به محكمه قاضی بدر الدین بن جماعة كشانید. قاضی احساس كرد او در سخنان خود، نسبت به پیامبرصلی الله علیه وآله ادب را رعایت نمی‌كند. بنابراین، او را روانه زندان كرد (16) كه در آغاز سال 708 ه. ق آزاد شد. (17)

فعالیت دوباره ابن تیمیه سبب شد آخر ماه صفر 709 ه. ق، به اسكندریه مصر تبعید شود. او پس از هشت ماه اقامت در آنجا به سال 709 ه. ق به قاهره بازگشت. (18)

پافشاری ابن تیمیه بر موضوع باطل خود در برابر حق، سبب شد قضات هر چهار مذهب، حكم دستگیری و زندان كردن او را صادر كنند. به گفته ابن كثیر، ابن تیمیه در روز پنجشنبه 22 رجب سال 720 ه. ق به خاطر فتواهای دور از مذاهب اسلامی به دار السعادة احضار شد. قضات هر چهار مذهب (شافعی، حنبلی، حنفی و مالكی) او را نكوهش و به زندان محكوم كردند. او در دوم محرم 721 ه. ق از زندان آزاد گردید (19) و سرانجام در سال 728 ه. ق در زندان در گذشت. شوكانی می‌گوید:

«پس از زندانی شدن ابن تیمیه، بر اساس فتوای قاضی مالكی دمشق كه حكم به كفر او داده بود، در دمشق ندا در دادند كه هر كس دارای عقاید ابن تیمیه باشد، خون و مالش حلال است.» (20)

برخی از نظرات ابن تیمیه

- به نظر ابن تیمیه، هر كس به قصد زیارت قبر پیامبرصلی الله علیه وآله مسافرت كند و هدف اصلی سفر ا و، رفتن به مسجد آن حضرت نباشد، چنین كسی با اجماع مسلمانان مخالفت كرده و از شریعت سید المرسلین خارج است. (21)

- هرگونه زیارت قبور، چه قبر پیامبرصلی الله علیه وآله و غیر آن، شرك و حرام است. (22)

- مسح و بوسیدن هر قبری ولو قبر پیامبران، شرك است. (23)

- سوگند به پیامبرصلی الله علیه وآله شرك می‌باشد. (24)

- هیچ گونه نذر بر انبیا جایز نیست و نذر بر آنها معصیتی بزرگ‌تر از سوگند به آنهاست. (25)

- دست گذاشتن روی قبر پیامبرصلی الله علیه وآله و بوسیدن قبر، جایز نیست و مخالف توحید است. (26)

محمد بن عبدالوهاب و تأسیس فرقه وهابیت

محمد بن عبد الوهاب یكی از عالمان حنبلی قرن دوازدهم است كه مسلك وهابیت را پایه گذاری كرد و نسبتش به وهیب تمیمی می‌رسد. وهابیت از نام پدرش عبدالوهاب گرفته شده است و پیش از او مسلكی به نام وهابیت وجود نداشت.

او در سال 1115 ه. ق در شهر عُیینَة واقع در صحرای نجد عربستان چشم به جهان گشود (27) و در سال 1206 ه. ق دیده از جهان فروبست. (28)

پدرش، عبد الوهاب از عالمان حنبلی و مورد احترام مردم و قاضی شهر عیینة بود. محمد در آغاز، از محضر جمعی از عالمان مكه و مدینه بهره برد؛ ولی در همان زمان، مطالبی بر زبان او جاری می‌شد كه استادان و علمای صالح نسبت به آینده او بدبین بودند. آنان پیش بینی می‌كردند كه این شخص گمراه، در آینده مردم را نیز به گمراهی خواهد كشید.

وی در جوانی به مطالعه زندگی نامه كسانی كه مدعی نبوت شده بودند، مانند مسیلمه كذاب، اسود عَنسی و طلیحه اسدی علاقه خاصی داشت. (29) این مطالب نشانگر آن است كه از همان آغاز، دنبال شهرت و مقام بوده است. به همین دلیل، پدرش از او راضی نبود و پیوسته او را سرزنش می‌كرد و مردم را از اطاعت او بر حذر می‌داشت. حتی برادرش، سلیمان بن عبد الوهاب از مخالفان سرسخت وی بود و سخنان او را باطل می‌دانست. سلیمان در ردّ اندیشه برادرش كتابی نوشت كه اولین كتاب در ردّ وهابیت است. (30)

ارتباط محمد بن عبد الوهاب با استعمارگران

محمد بن عبد الوهاب بر اثر فشارهای عالمان و استادان خود، سرزمین پدری‌اش را ترك و به بصره مسافرت كرد. برخی از علمای اهل سنت با ارسال نامه‌ای، مردم بصره را از اندیشه‌های انحرافی ابن عبد الوهاب آگاه ساختند و مردم را از همراهی با وی بر حذر داشتند.

در آن روزها، استعمارگران انگلیس در مناطق اسلامی در پی یافتن راههایی برای از میان بردن اتحاد امت اسلامی بودند. برابر دستور حكومت بریتانیا، جاسوسان وظیفه داشتند در كشورهای اسلامی برای ایجاد مذاهب ساختگی، به نوع اختلافهای میان مسلمانان پی ببرند و به آنها دامن بزنند.

مستر همفر (31) از اعضای سازمان جاسوسی بریتانیا، در خاطرات خود می‌نویسد:

«وزارت مستعمرات بریتانیا در سال 1700 م، برای تحقیق كافی به منظور به دست آوردن راههای منحرف ساختن ملّت اسلام و تقویت این راهها برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و گسترش تسلط بر كشورهای اسلامی، ما را با یك اكیپ ده نفره به سوی مصر، عراق، تهران، حجاز و آستانه (تركیه) ، اعزام كردند و از طرف این وزارت خانه، امكانات كافی مانند: پول، اطلاعات لازم و نقشه‌های طرح شده در اختیار ما گذاشتند و حتی نامهای سلاطین و حكام، علما و رؤسای قبایل را كاملاً به ما آموختند.

من گفتار سكرتر (32) دبیر كل را در آخرین لحظه خداحافظی فراموش نمی‌كنم كه گفت: آینده كشور ما در گرو پیروزی شماست؛ هرچه نیرو دارید، در راه پیروزی خودتان به كار گیرید.» (33)

«وقتی عازم عراق و شهر بصره بودم، دبیر كل به من سفارش كرد: عمده هدف تو در این سفر آن است كه به نوع اختلافات و نزاعها در میان مسلمانان پی ببری و نقطه‌های انفجار این نزاعها را به دست بیاوری و اطلاعات دقیق و كافی در این باره به وزارت مستعمرات برسانی و هرجا هم توانستی اختلافی به راه اندازی، عالی‌ترین خدمت را به انگلستان كرده‌ای. (34)

بر این اساس، مستر همفر برای گسترش اختلاف میان گروههای مسلمان، در به در، دنبال شخصی مناسب برای اجرای اهداف خود بود كه سرانجام در بصره با محمد بن عبدالوهاب آشنا شد. او آرام آرام، برنامه دوستی تنگاتنگی با محمد را پی ریزی كرد.

آن دو بعضی وقتها، با هم برای تفریح به خارج بصره می‌رفتند و ساعتهای طولانی را در كنار هم می‌گذراندند. پس از مدتی، رابطه دوستی میان محمد بن عبد الوهاب و جاسوس انگلیسی گسترش یافت تا جایی كه همیشه با هم غذا می‌خوردند و در یك اتاق استیجاری كه اجاره بهای آن را همفر می‌پرداخت، زندگی می‌كردند. چون محمد بن عبد الوهاب شغلی نداشت، همفر تمام لوازم مورد نیاز او، مانند غذا و لباس و غیره را فراهم می‌كرد. در نتیجه، محمد به تدریج، بنده و مطیع این جاسوس بریتانیایی شد و در تمام مسائل با او توافق داشت و در هیچ امری با او مخالفت نمی‌كرد.

همفر درباره چگونگی آشنایی خود با پسر عبد الوهاب به تفصیل سخن گفته است. (35)

در سال 1143 ه. ق، پس از بازگشت محمد بن عبدالوهاب به نجد، بر اساس یك موافقت نامه سرّی بین انگلیس و محمد بن عبدالوهاب، اجرای عملی دعوت جدید آغاز می‌شود. وظایفی را كه شیخ محمد كم كم و با پشت گرمی نظامی و مالی استعمار باید انجام می‌داد، به وی ابلاغ شد. این وظایف عبارت بودند از:

1. تكفیر تمام مسلمانان و حلال كردن قتل آنان و غارت اموالشان و هتك ناموس و فروختن آنان در بازار برده فروشان و برده ساختن مردانشان و كنیز گرفتن زنانشان.

2. نابود كردن «كعبه‌» به نام اینكه جزء آثار بت پرستی است و مانع شدن مردم از حج و تحریك عشایر و قبایل به غارت قافله‌های حجاج و كشتن آنان.

3. كوشش برای ایجاد روح نافرمانی نسبت به خلیفه عثمانی، تحریك مردم برای جنگیدن با او و تجهیز لشكرهایی برای این منظور و مبارزه با شریفهای حجاز با تمام وسایل ممكن و كاستن از نفوذ آنان.

4. ویران ساختن قبه‌ها و ضریحها و اما كن مقدس و مورد احترام مسلمانان در مكه و مدینه و دیگر سرزمینهای اسلامی به نام مبارزه با آثار بت پرستی و شرك و اهانت كردن به شخصیت پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و خلفای او و بزرگان اسلام.

5. ایجاد هرج و مرج و آشوب و ترور در شهرهای اسلامی به هر اندازه كه بتواند.

6. انتشار قرآنی كه كم و زیادهایی - بر اساس احادیثی كه در مورد تحریف قرآن رسیده است - در آن عملی شده باشد.

در طول این مدت، همفر به عنوان برده و غلام شیخ محمد، سایه به سایه او را تعقیب می‌كرد و پیوسته او را در اجرای اهداف خود، دلگرمی و امید می‌بخشید. همفر و محمد بن عبدالوهاب دو سال تمام در نجد، به تهیه مقدمات برای خروج شیخ و اعلام دعوت جدید مشغول بودند. سرانجام در اواسط سال 1143 ه. ق، شیخ محمد تصمیم قطعی برای خروج گرفت.

وزارت مستعمرات پس از چند سال فعالیت، به منظور پشتیبانی سیاسی و نظامی از دعوت شیخ، یكی از گماشتگان خود به نام محمد بن سعود را به همكاری با محمد بن عبدالوهاب ملزم ساخت. بدین ترتیب، با كمك انگلیس، هر دو محمد بر اساس نقشه طراحی شده از سوی بریتانیا به حركت خود ادامه دادند. (36)

چگونگی شكل‌گیری فرقه وهابیت

با توجه به حمایتهای استكبار و درگذشت پدر محمد بن عبدالوهاب در سال 1153 ه. ق، وی زمینه را برای اظهار عقاید خود فراهم دید. البته او در اولین قدم با برخورد شدید عمومی مردم حریملة رو به رو شد كه حتی نزدیك بود خونش را بریزند. ناچار از آنجا به زادگاه خود، عیینة بازگشت.

پس از ورود به عیینة، سخنان خود را به امیر آنجا - عثمان بن احمد بن معمر - عرضه كرد. امیر دعوت او را پذیرفت و با هم پیمان بستند كه هر یك از آن دو، بازو و یار و یاور دیگری باشند. بدین ترتیب، امیر اجازه داد كه او عقاید خود را بی پرده مطرح كند. برای اینكه پیوند محمد بن عبدالوهاب با امیر استوارتر گردد، وی با خواهر امیر ازدواج كرد. بدین گونه، پیمانی مستحكم میان شیخ و امیر بسته شد.

در آن عصر، اطراف شهر عیینة پر از مساجد و زیارتگاههایی از صحابه و اولیا بود. از جمله، قبر زید بن خطاب - برادر عمر - مورد احترام مردم آن دیار بود. محمد بن عبدالوهاب با عده‌ای از سربازان عثمان بن معمر به این زیارتگاهها حمله بردند و آنجا را با خاك یكسان كردند. نویسنده تاریخ نجد می‌گوید: «محمد بن عبدالوهاب با دست خویش، قبر زید بن خطاب را با خاك یكسان كرد. این كار، واكنشهایی در منطقه ایجاد كرد و باعث شد مردم علیه شیخ قیام كنند و گفته‌های او را مردود بشمارند.»

آنان نامه‌ای به علمای احساء و بصره و حرمین نوشتند و از شیخ شكایت كردند. علما به امیر عثمان بن معمر، نامه نوشتند و او را به كشتن شیخ امر كردند. امیر عیینة به ناچار شیخ را از این شهر بیرون كرد. شیخ، منطقه درعیة، زادگاه مسیلمه كذاب را برگزید و در سال 1160 ه. ق، به آنجا منتقل شد.

وی پس از ورود به درعیة با امیر این منطقه (محمد بن سعود، نیای خاندان سعودی) تماس گرفت و همان پیمانی را كه با امیر عیینة بسته بود، با محمد بن سعود بست. ابن سعود از پیمان خود با شیخ خوشحال بود، ولی دو نگرانی خود را با شیخ مطرح كرد: اول اینكه اگر ما، تو را یاری كردیم و كشورها را گشودیم، می‌ترسیم ما را ترك كنی و در نقطه دیگری سكنا گزینی! دوم اینكه ما در شهر درعیة قانونی داریم و آن اینكه در فصل رسیدن میوه‌ها از مردم مالیات می‌گیریم. می‌ترسیم تو مالیات را تحریم كنی!

شیخ در پاسخ ابن سعود گفت: من هرگز تو را با دیگری عوض نخواهم كرد و خدا در فتوحاتی كه نصیب ما می‌كند، غنایمی قرار خواهد داد كه تو را از این مالیات ناچیز بی نیاز سازد. (37)

امیر درعیة برای تحكیم روابط میان دو خانواده، دختر شیخ را به ازدواج فرزند خود، عبدالعزیز در آورد و از این طریق پیوند خانوادگی میان آن دو برقرار شد و تاكنون نیز این رابطه در شعاع گسترده‌ای محفوظ مانده است. (38)

پس از این پیمان، محمد بن عبد الوهاب به رؤسای قبایل و تمام مردم نجد نامه نوشت و آنها را به قبول مذهب تازه خود فرا خواند. برخی پیروی كردند و گروهی نیز اعتنایی نكردند. سپس شیخ با عنوان جهاد علیه كفر و شرك و بدعت گذاران به كمك ابن سعود، لشكری تشكیل داد و علیه مسلمانان قیام كرد و با حمله به شهرها و روستاهای مسلمان نشین، مردم را به خاك و خون كشید و اموال آنها را به عنوان غنایم جنگی غارت كرد. (39)

بدین ترتیب، فرقه وهابیت به وجود آمد؛ ولی ناگفته پیداست كه جنگها و نبردهای آنان علیه كسانی بود كه همگی گوینده «لا اله الا الله، محمد رسول الله‌» بودند و پیوسته خدا را عبادت می‌كردند و فرایض الهی را به جا می‌آوردند.

اجمالی از عقاید وهابیت

وهابیها در پیروی از ابن تیمیه و با استدلال به ظاهر بعضی از آیات و روایات، اعضا و جوارح برای باری تعالی اثبات می‌كنند. آلوسی (از طرفداران سرسخت وهابیت) می‌گوید:

«وهابیها می‌گویند: روز قیامت، خدا به صحرای محشر می‌آید؛ زیرا خود او فرموده است: «وَ جَاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً‌» (40) و خداوند به هر یك از آفریده هایش هر طور كه بخواهد نزدیك می‌شود؛ همچنان كه خود او فرموده است: «نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ‌» (41) آنان، به موجب آیه «بَلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ‌» (42) دو دست و از ظاهر آیه «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِاَعْینِنَا‌» (43) دو چشم و از آیه «فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ‌» (44) صورت و چهره برای خدا اثبات می‌كنند.» (45)

ابن عبد الوهاب در كتاب «التوحید‌» برای اثبات انگشتان برای خدا روایتی را از ابن مسعود نقل می‌كند:

«دانشمندی یهودی به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله عرض كرد:‌ای محمد! ما [در كتابهای خویش] دریافتیم كه [روز قیامت] خداوند تمام آسمانها را بر یك انگشت، زمینها را بر یك انگشت و درختها را بر یك انگشت، آب را بر یك انگشت، خاك را بر یك انگشت و دیگر آفریده‌ها را بر یك انگشت قرار داده و می‌فرماید: «تنها من پادشاهم.» پیامبرصلی الله علیه وآله [ضمن تصدیق این گفته] خندید؛ به گونه‌ای كه دندان مباركشان نمایان گشت. سپس این آیه مباركه را تلاوت فرمود: «وَ مَا قَدَروُا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْاَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ»؛ (46) «و خدا را آن چنان كه باید [به بزرگی] نشناخته اند و حال آنكه روز قیامت زمین یكسره در قبضه [قدرت] اوست...» (47)

وی پس از نقل روایتهای متعدد در جهت اثبات اعضا و جهت برای خداوند، از مجموع آن نتیجه می‌گیرد كه:

«رسول خداصلی الله علیه وآله گفته‌های دانشمند یهودی را با تبسم تأیید كرد. و این حدیث بر اثبات دست برای خداوند صراحت دارد.» (48)

پاسخ به این گونه شبهات، در كتب اعتقادی به تفصیل بیان شده است و خلاصه آن، این است كه اگر برای باری تعالی، جهت و مكان در نظر بگیریم، او را محدود به مكان كرده ایم كه با ویژگی عدم محدودیت خداوند متعال، تناقض دارد و اگر برای او، اجزائی از قبیل دست و پا و چشم و صورت قائل شویم، او را مركب دانسته ایم و هر مركبی به اجزاء خود نیاز دارد كه این امر با ویژگی عدم نیاز حق تعالی منافات دارد.

برخی اعمالی كه از نظر مسلمانان بی اشكال و حتی مستحب و ثواب است، به نظر وهابیها، شرك و موجب خروج از دین است، مانند:

1. هر گونه نذر كردن برای غیر خدا و پناه بردن و استغاثه به غیر خدا و خواندن غیر خدا، شرك است. (49)

2. دورترین امور به شرع آن است كه كسی حاجت خود را از میت طلب كند؛ چنان كه بیش‌تر مردم چنین هستند. این عمل از نوع عبادت بتهاست كه مشركان انجام می‌دهند.

اینكه كسی خداوند را به واسطه میت بخواند [یعنی میت را واسطه قرار دهد و حاجت خود را از خداوند طلب كند] ، این عمل با اجماع علما [ی وهابی] ، بدعت است. (50)

3. توسل به میت و طلب حاجت از او همان چیزی است كه بت پرستان در زمان جاهلیت انجام می‌دادند. (51)

4. كسی كه [به خاطر وضع شغلی و كسب و كار خویش، مانند: صناعت، صیادی و...] نمازش را تا غروب آفتاب تأخیر بیندازد، قتل چنین كسی به اجماع علما، واجب است. (52)

5. به اجماع علما، استلام (دست مالیدن) قبور انبیا و غیر اینها [یعنی اولیا و ائمه معصومین علیهم السلام] و مسح (تبرك) آن و نماز خواندن و دعا كردن نزد این قبور جایز نیست؛ زیرا این عمل باعث شرك و عبادت بتهاست. (53)

6. مسافرت برای زیارت مزار انبیا و صالحان، بدعت است. هیچ یك از صحابه و تابعین این عمل را انجام نمی‌دادند و رسول خداصلی الله علیه وآله درباره زیارت قبور انبیا و صالحان هیچ گونه امری نفرموده است و هیچ یك از ائمه مسلمین، زیارت قبور انبیا را مستحب نمی‌دانند. پس هر كس به این امر اعتقاد داشته باشد و به زیارت قبور انبیا و صالحان برود، مخالف سنت رسول خداصلی الله علیه وآله عمل كرده است. (54)

7. نماز خواندن در مساجدی كه بر قبور انبیا و صالحان بنا شده است، جایز نیست و بنای مسجد بر قبور حرام است. (55)

بدین ترتیب، به طور كلی اصول فكری و اعتقادی وهابیت را در پنج محور زیر می‌توان خلاصه كرد:

1. اعتقاد به جسمانیت و رؤیت حسی خداوند و اثبات جهت برای ذات حق تعالی؛

2. وسعت دادن به دایره كفر و شرك؛

3. عادی جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیا و كاستن از جایگاه و مقام آن بزرگواران؛

4. انكار فضایل مسلّم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام؛

5. تكفیر مسلمانان.

محمد بن عبد الوهاب در رساله «كشف الشبهات‌» بارها مسلمانان را مشرك، كافر، بت پرست، مرتد، منافق، منكر توحید، دشمن توحید، دشمنان خدا، اهل باطل، نادان و شیاطین خوانده است. وی تصریح می‌كند كه مشركان زمان ما (مسلمانان) غلیظتر از مشركان و بت پرستان گذشته اند؛ چون مشركان گذشته در حال رفاه، شرك می‌ورزیدند و هنگام گرفتاری اخلاص می‌ورزیدند؛ ولی مشركان زمان ما در هر دو حالت به خدا شرك می‌ورزند. (56)

مهم‌ترین تكیه كلام وهابیها چهار چیز است: كفر؛ شرك؛ كذب؛ بدعت. اگر كسی تنها واژه‌های كفر و شرك آنها را جمع آوری كند، كتابی از واژه كفر و شرك را جمع آوری می‌كند. هر جا مسلمانان در پاسخ آنها با روایتی، استدلالشان را محكوم كردند، پاسخی كه بیش‌تر از هر استدلالی به آن تكیه كرده اند، بیان عبارت «كذب است، كذب‌» بوده است. آنان هر روایتی را كه با عقیده آنها مطابقت نداشته باشد، تكذیب می‌كنند.

كوتاه سخن اینكه وهابیها به دنبال این عقاید افراطی بی محتوا و خشك، به تلویح یا تصریح، خود و پیروانشان را موحد و مسلمان می‌شمرند و دیگر گروههای مسلمان را مشرك و كافر قلمداد می‌كنند. از این رو، كشتار آنها را جایز و اموالشان را نیز حلال می‌شمارند.

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ابن اثیر جزری، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چهارم، 1376 ش، ج 2، ص 390.

2) وهابیان، علی اصغر فقیهی، قم، مؤسسه اسماعیلیان،دوم، 1364 ش، صص 23 - 25.

3) ر. ك: تاریخ المذاهب الاسلامیة، محمد بن ابوزهره، قاهرة، دار الفكر العربی، ص 311.

4) ر. ك: وهابیان، ص 26.

5) الكامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، اول، 1408 ق، ج 6، ص 248.

6) ر. ك: وهابیان، ص 29.

7) المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوك، ابی الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد بن جوزی، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الكتب العلمیة، اول، 1412 ق، ج 14، ص 14، رقم 2434.

8) بحوث فی الملل و النحل، جعفر سبحانی، بیروت، الدار الاسلامیة، دوم، 1411 ق، ج 1، صص 326 - 327.

9) تعلیقات علی عقیدة واسطیة، محمد بن صالح العشیمین، شارجة، دار الفتح، اول، 1415 ق، ص 3.

10) ر. ك: فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، جعفر سبحانی، قم، انتشارات توحید، اول، 1373 ش، ج 3، ص 20.

11) شهر «حماة‌» در 150 كیلومتری دمشق قرار دارد.

12) طه/ 5.

13) چنان كه می‌گوید: «اِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی فَوْقَ كُلِّ شَی ءٍ وَ عَلَی كُلِّ شَی ءٍ وَ اَنَّهُ فَوْقَ الْعَرْشِ وَ اَنَّهُ فَوْقَ السَّمَاءِ...» (مجموعة الرسائل الكبری، احمد بن تیمیه، مصر، الازهر، مكتبة محمد علی صبیح، 906 ق، ص 429، رساله 11) .

14) البدایة و النهایة، ابو الفداء الحافظ ابن كثیر الدمشقی، بیروت، دار الكتب العلمیة، ج 14، صص 4 - 5.

15) همان، صص 38 - 40.

16) همان، صص 47 - 48.

17) همان، ص 49.

18) همان، صص 51 - 52.

19) همان، ص 100.

20) البدر الطالع، محمد بن علی الشوكانی، بیروت، دار المعرفة، ج 1، ص 67.

21) كتاب الرد علی الاخنائی، احمد بن تیمیه، ریاض، الرئاسة العامة لاِدارات البحوث العلمیة، 1404 ق، ص 18.

22) همان، ص 54.

23) الجامع الفرید، ابن تیمیه، كتاب الزیارة، المسألة السابعة، جدة، دار الاصفهانی، سوم، 1393 ق، ص 438.

24) كتاب الرد علی الاخنائی، ص 164.

25) همان.

26) همان، ص 31.

27) حیات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، حسین الشیخ خزعلی، بیروت، متابع دار الكتب و دار المكتبة الهلال، ص 55.

28) زعماء الاصلاح فی عصر الحدیث، احمد امین، بیروت، دار الكتب العربی، ص 10.

29) كشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبد الوهاب، سید محسن امین، بیروت، 1411 ق، ص 7.

30) همان.

31) Mr. Humphereg.

32) Secretery.

33) وهابیت ایده استعمار، احمد ع. ، تهران، 1401 ق، صص 34 - 35؛ مذاكرات مستر همفر، برگردان: ج. خ، بی جا، بی تا، ص 12؛ خاطرات سیاسی و تاریخی مستر همفر در كشورهای اسلامی، برگردان: علی كاظمی، تهران، بی تا، ج 3، صص 37 - 38.

34) خاطرات سیاسی، صص 64 - 65؛ وهابیت ایده استعمار، ص 66؛ مذاكرات مستر همفر، ص 26.

35) ر. ك: وهابیت ایده استعمار، صص 70 - 126؛ مذاكرات مستر همفر، صص 27 - 52.

36) ر. ك: خاطرات سیاسی و تاریخی مستر همفر، صص 180 - 188؛ وهابیت ایده استعمارصص 188 - 197.

37) تاریخ نجد، حسین بن غنام، تحقیق: ناصر الدین الأسد، بیروت، دار الشروق، چهارم، 1415 ق، صص 81 - 87، با گزینش؛ تاریخ العربیة السعودیة، صص 112 - 113.

38) تاریخ آل سعود، ناصر السعید، منشورات اتحاد الشعب الجزیرة العربیة، ج 1، ص 30.

39) برای مطالعه بیش‌تر در مورد جنایتهای وهابیت به كتابهای زیر مراجعه كنید:

- تاریخ نجد، ابن عنام، الفصل الثالث (الغزوات) تا فصل چهارم، صص 95 - 203.

- تاریخ آل سعود، ج 1، ص 31 به بعد.

- كتاب وهابیان، صص 13 - 76.

40) فجر / 22.

41) ق / 16.

42) مائده / 64.

43) هود / 37.

44) بقره / 115.

45) تاریخ نجد، سید محمود آلوسی، چاپ مصر، 1347 ق، صص 90 - 91. جهت مطالعه بیش‌تر در این باره به كتاب مجموعة الرسائل الكبری، ابن تیمیه، صص 451 - 455 و رسالة العقیدة الحمویة الكبری، مراجعه شود.

46) زمر / 67.

47) عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: جَاءَ حِبْرٌ مِنَ الْاَحْبَارِ اِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَقَالَ: یا مُحَمَّدُ اِنَّا نَجِدُ اَنَّ اللهَ یجْعَلُ السَّمَواتِ عَلَی اِصْبَعٍ وَ الْاَرَضِینَ عَلَی اِصْبَعٍ وَ الشَّجَرَ عَلَی اِصْبَعٍ وَ الْمَاءَ عَلَی اِصْبَعٍ وَ الثَّرَی عَلَی اِصْبَعٍ وَ سَائِرَ الْخَلْقِ عَلَی اِصْبَعٍ فَیقُولُ اَنَا الْمَلِكُ فَضَحِكَ النَّبِی صلی الله علیه وآله حَتَّی بَدَتْ نَواجِذُهُ تَصْدِیقاً لِقَوْلِ الْحِبْرِ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله «مَا قَدَروُا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْاَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ‌» اَلْآیةَ. (كتاب التوحید، محمد بن عبد الوهاب، مدینة، الجامعة الاسلامیة، پنجم، 1404 ق، ص 157.)

48) ر. ك: همان، صص 158 - 160.

49) همان، باب 12 و 13 و 14.

50) الجامع الفرید، رسالة الكلمات النافعة فی المكفرات الواقعة، عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب، ص 306.

51) الجامع الفرید، رسالة تطهیر الاعتقاد، محمد بن اسماعیل صنعانی، ص 501.

52) الفتاوی الكبری، تقی الدین ابن تیمیه الحرانی، ج 1، ص 156، استفتاء شمار 145.

53) الجامع الفرید، كتاب الزیارة، محمد بن ابراهیم النعمان، ص 383.

54) همان، كتاب الزیارة لابن التیمیة، ص 389.

55) همان، كتاب الزیارة، ص 410، المسألة الرابعة.

56) همان، الرسالة أربع قواعد من قواعد الدین، ص 260، قاعده چهارم؛ كشف الشبهات فی التوحید، محمد بن عبد الوهاب، شرح و تحقیق محمود مطرجی، صص 23 - 24.

423 دفعه
(0 رای‌ها)