طلیعه سخن
نظریه بَداء، از اعتقادات مشهور شیعه امامیه است كه غالباً مخالفان شیعه به انكار و انتقاد آن پرداخته اند. این مقاله، با نگاه به كتاب و سنت به توضیح و نقد نظر مخالفان پرداخته است.
شیعه بر این باور است كه خداوند بر همه چیزها و رویدادها از گذشته و حال و آینده آگاه است و چیزی از او پوشیده نیست تا با آگاهی از آن جهل پیشین وی برطرف گردد؛ بلكه طبق تصریح و تأكید قرآن كریم، خداوند كار آفرینش را وانگذاشته و هر روز در كاری نو است و عالم امر و خلق در دست اوست و خلقت و تدبیر عالم به حسب مشیت خداوند استمرار دارد. این چیزی است كه همه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند.
طبق بیان قرآن كریم و روایات معصومین علیهم السلام، سرنوشت انسانها با كارهای خوب یا بد تغییر میكند. فضایلی همچون: صدقه، احسان، دعا، كمك كردن به دیگران، استغفار، توبه و نیكی به پدر و مادر، تقدیر را تغییر میدهد، موجب گشایش میشود، اندوه را میزداید و روزی و مواهب طبیعی را میافزاید. در مقابل، كارهای غیر اخلاقی و نافرمانی از احكام شریعت، همچون: بدخویی، بخل ورزی، قطع رحم، نافرمانی از پدر و مادر و ترك دعا، نقش منفی در سرنوشت افراد دارد، روزی را میكاهد و عمر را كوتاه میكند.
اعتقاد به بداء برخلاف آنچه مخالفان میپندارند، به معنای تغییر علم پیشین الهی نیست؛ بلكه اقرار به تقدیم و تأخیرها و محو و اثباتهایی است كه خداوند در عالم تكوین پیش میآورد.
بَداء در لغت و اصطلاح
بداء در لغت، دو معنا دارد:
1.«بَدَأَ الْأَمْرُ بُدُوّاً وَبَدآءً»؛ یعنی این موضوع آشكار و واضح شد. پس، یكی از معانی «بداء» آشكار شدن و وضوح است.
2.«بَدا لَهُ فِی الْأَمْرِ كَذا»؛ یعنی در این موضوع چنین رأیی برایش پیدا شد؛ رأی تازهای پیدا كرد. (1)
اما بداء در اصطلاح، یعنی تغییر سرنوشت و تقدیر الهی در مورد انسان بر اثر اعمال پسندیده و ناپسند او. البته درباره خداوند، به مفهوم آشكار شدن چیزی است كه بر بندگان مخفی بوده و ظهورش برای آنان تازگی دارد. این تعریف، چیزی است كه شیعه به دنبال اثبات آن میباشد و دارای اثر تربیتی فراوانی در جامعه اسلامی است.
آثار اعتقاد به بداء
اعتقاد به بداء بذر امید را در دل مؤمنان میكارد و مؤمن درمی یابد كه سرنوشت او با پرداختن به دعا و مناجات، توبه و استغفار و یا كارهای نیك ممكن است تغییر یابد. چنین نیست كه همه آنچه باید بشود، از پیش تعیین شده باشد و آنچه بر اثر رفتار انسان برای وی مقدر میشود، برگشت ناپذیر باشد. خوشبختی و بدبختی هر كس براساس تقدیر حتمی مشخص نشده و هر آن احتمال دگرگونی و تغییر است. خواه ناخواه در پرتو چنین باوری، یأس و ناامیدی برای آینده از زندگی انسان رخت برمی بندد و با قلبی سرشار از امید به آینده و رفع گرفتاری، به بندگی و تضرع در پیشگاه الهی روی میآورد.
محل نزاع در بداء
مخالفان بداء آن را به معنای لغوی گرفته اند و به همین جهت، انتساب آن را به خداوند محال میدانند. آنان چنین پنداشته اند كه مقصود از بَداء درباره خداوند این است كه برای حق تعالی نیز، همانند مخلوق رأی تازهای غیر از آنچه پیش از بداء داشته، پیدا میشود.
در حالی كه موافقان بداء، تعریف اصطلاحی خاصی را كه مغایر با تعریف لغوی آن است، مدّ نظر قرار داده اند و این مفهوم، یعنی تأثیر عمل و رفتار پسندیده وناپسند، یا مؤمن و غیر مؤمن بودن شخص در تحوّل مشیت الهی، امری است كه نزد مخالفان بداء نیز مورد قبول واقع شده است؛ زیرا آنها نیز تأثیر دعا و صله رحم و صدقه و سایر اعمال نیك در رفع مقدرات و قضا و قدر الهی و تغییر آنها را میپذیرند.
اقسام بداء
بداء دارای دو قسم است:
1. بداء محال: آن چیزی است كه به همراه تبدیل و تغییر رأی در علم ذاتی خداوند باشد.
2. بداء ممكن: عبارت است از اینكه رویدادهایی بر خلاف مقتضیات و محالات عادی ظهور پیدا كنند، مانند مرگ شخصی كه اصلاً احتمال مرگ او داده نمیشد و یا شفای مریضی كه اصلاً امیدی به صحتش نبوده است.
این گونه دگرگونیها، نسبت به انسان، دگرگونی به شمار میرود؛ اما در مقایسه با خدای متعال اصلاً دگرگونی محسوب نمیشود؛ بلكه خداوند از روز نخست به این قضیه علم داشته است؛ به عبارت دیگر، آنچه برای ما پنهان بوده، خدا آن را آشكار كرد؛ نه اینكه چیزی برای خداوند مخفی بود و هم اكنون برای او ظاهر شد.
پس بداء به این معنا كه در ناحیه علم ذاتی خداوند تبدیل و تغییر حاصل شود، محال بوده و شیعیان این را قبول ندارند؛ اما اگر فعل خداوند تغییر و تبدیل یابد، چه فعل تكوینی باشد (مانند مرگ شخص) و چه تشریعی (مانند حكم تغییر قبله) ، این محال نیست و این، همان چیزی است كه شیعه در بحث بداء به آن اعتقاد دارد. (2)
بداء در قرآن
تغییر سرنوشت و مقدراتی كه برای انسان به وسیله اعمال او تعیین شده، امری است كه در بسیاری از آیات قرآن به آن تصریح شده است:
1.«إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ»؛ (3) «خداوند سرنوشت هیچ قوم [و ملتی] را تغییر نمیدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است، تغییر دهند.»
در این آیه، خداوند به صراحت میفرماید كه تغییر سرنوشت یك قوم بسته به تغییر رفتار ایشان است و خداوند مقدرات آن قوم را تغییر نمیدهد، مگر بر اساس اعمال ایشان. بنابراین، هر گونه دگرگونی در منش و روش عملی بشر، موجب دگرگونی در سرنوشت اوست.
2.«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَكَتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَهُم بِمَا كَانُواْ یكْسِبُونَ»؛ (4) «و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میكردند، بركاتی آسمان و زمین بر آنها میگشودیم؛ ولی آنها [حق را] تكذیب كردند و ما هم آنان را به كیفر اعمالشان مجازات كردیم.»
ایمان و عمل صالح، عاملی مؤثر در جهت نزول نعمتهای الهی از آسمان و زمین دانسته شده است ودر مقابل، معیشت سخت و گرفتاریهای مقدر شده برای برخی انسانها، معلول دوری آنان از ذكر و یاد خداوند معرفی شده است؛ «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ و مَعِیشَةً ضَنكًا»؛ (5) «و هر كس از یاد من رویگردان شود، زندگی [سخت و] تنگی خواهد داشت.»
3.«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَلَل-ِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ »؛ (6) «و [همچنین به خاطر آورید هنگامی را كه پروردگارتان اعلام داشت: اگر شكرگزاری كنید، [نعمت خود را] بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی كنید، مجازاتم شدید است.»
در این آیه شكرگزاری و كفران نعمت، عامل فزونی و كاستی نعمات الهی دانسته شده است. پس عمل انسان، مقدرات او را متحول میكند.
4.«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْیةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَآ إِیمَنُهَآ إِلَّا قَوْمَ یونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْی فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْنَهُمْ إِلَی حِینٍ»؛ (7) چرا هیچ یك از [شهرها و] آبادیها ایمان نیاوردند [كه ایمانشان به موقع باشد و] به حالشان مفید افتد؟ مگر قوم یونس، هنگامی كه ایمان آوردند عذاب رسوا كننده را در زندگی دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدت معینی (تا پایان عمرشان) آنها را بهره مند ساختیم.»
در این آیه، عذاب قوم یونس كه پیش از آن، از سوی آن پیامبر الهی پیشگویی شده بود و به این ترتیب، اشاره به تقدیر الهی در این زمینه كرده بود، با ایمان وعمل صالح قوم او برطرف میشود و متحول میگردد.
چنانكه در فرازی دیگر میخوانیم: «فَلَوْلَآ أَنَّهُ و كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ *لَلَبِثَ فِی بَطْنِۀ إِلَی یوْمِ یبْعَثُونَ»؛ (8) «و اگر او (یونس) از تسبیح كنندگان نبود، تا روز قیامت در شكم ماهی میماند.»
5.«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَل-ِنَّةً یأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِ ّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَ قَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ یصْنَعُونَ»؛ (9) «خداوند [برای آنان كه كفران نعمت میكنند] مثلی زده است: اهل منطقهای كه أمن و آرام و مطمئن بود و همواره روزشان از هر جا میرسید؛ اما نعمتهای خدا را ناسپاسی كردند و خداوند به جهت اعمالی كه انجام میدادند، لباس گرسنگی و ترس بر اندامشان پوشانید.»
و اگر بخواهیم اصل عقیدتی بداء را در یك آیه بیابیم، میتوان به آیه ذیل اشاره كرد: «یمْحُواْ اللَّهُ مَا یشَآءُ وَ یثْبِتُ وَ عِندَهُ وام الْكِتَبِ»؛ (10) «خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات میكند و لوح محفوظ نزد اوست.»
یهودیان معتقدند كه خداوند پس از آفرینش عالم، برنامهای كلی و فراگیر برای آن معین نموده است. آنان میگویند كه خداوند این جهان را تابع همان برنامه اوّلیهای كه خدا تنظیم كرده، قرار داده است؛ بی آنكه بتواند در گذر زمان در آن تغییری ایجاد كند؛ (11) ولی خداوند در ردّ نظر آنها ضمن اشاره به بسط ید و قدرت خود، به لوح محو و اثبات تصریح میكند: «وَقَالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»؛ (12) «و یهود گفتند: دست خدا [با زنجیر] بسته است. دستهایشان بسته باد و به موجب این سخن، از رحمت الهی دور شدند؛ بلكه هر دو دست [قدرت] او گشاده است.»
بنابراین، خداوند برای ایجاد تغییر در مقدرات خود، اعمال انسان را میزان قرار داده و متناسب با آنها سرنوشت آدمی را متحول میكند. گفتنی است كه انسانها در رفتار خویش مختار و آزادند و میتوانند به گونهای شایسته عمل كنند و به خواست الهی سبب تحول در سرنوشت خود شوند.
بداء در روایات
روایات فراوانی در منابع شیعه و اهل سنت درباره بداء و تغییر مقدرات در پرتو رفتار انسان وارد شده است؛ برای نمونه، چند مورد را در موضوعات مختلف نقل میكنیم:
1. تحقق بداء در اثر دعا
از مواردی كه بداء را ثابت میكند، مسئله دعا و نیایش است كه در قرآن و روایات تأكید بسیاری بر انجام آن شده است؛ به دیگر سخن، استجابت دعا خود به معنای تغییر تقدیر الهی است كه در فرض نبودن دعا محقق میشد. در این باره میتوان به احادیث ذیل اشاره كرد:
- قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: اِنَّ اللَّهَ اَری آدَمَ ذُرِّیتَهُ فَرَأی رَجُلاً اَزْهَرَ ساطِعاً نُورُهُ، قالَ: یا رَبِّ مَنْ هذا؟ قالَ: هذا اِبْنُكَ داوُدُ! قالَ: یا رَبِّ فَما عُمْرُهُ؟ قالَ: سِتُّونَ سَنَةً! قالَ: یا رَبِّ زِدْ فِی عُمْرِهِ! قالَ: لا، اِلّا اَنْ تَزِیدَهُ مِنْ عُمْرِكَ! قالَ وَ ما عُمْرِی؟ قالَ: أَلْفَ سَنَةٍ! قالَ آدَمُ: فَقَدْ وَهَبْتُ لَهُ أَرْبَعینَ سَنَةً مِنْ عُمْرِی... فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ وَجاءتْهُ الْمَلائِكَةُ قالَ: قَدْ بَقِی مِنْ عُمْرِی أَرْبَعُونَ سَنَةً. قالُوا: إِنَّكَ قَدْ وَهَبْتَها لِابْنِكَ داوُودَ؛ (13)
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: خداوند نسل آدم علیه السلام را به او نشان داد. آدم در میان آنان مردی را دید با چهرهای نورافشان. عرض كرد: خدایا! این كیست؟ فرمود: این فرزند تو داود است. عرض كرد: خدایا! عمر او چقدر است؟ فرمود: شصت سال. عرضه داشت: خدایا! در عمر او بیفزای! فرمود: نمیشود، مگر آنكه از عمر خودت به او بیفزایی. عرض كرد: عمر من چقدر است؟ فرمود: هزار سال. آدم گفت: من چهل سال از عمرم را به او بخشیدم.... هنگام وفات او كه فرا رسید و فرشتگان قبض روح به بالینش آمدند، گفت: هنوز چهل سال از عمر من باقی است! گفتند: تو خودت آن را به داود بخشیدی.»
- ابو عثمان نهدی روایت میكند كه روزی عمر بن خطاب در حال طواف خانه خدا میگریست و میگفت:
«اَللَّهُمَّ اِنْ كُنْتَ كَتَبْتَنِی فِی اَهْلِ السَّعادَةِ فَأَثْبِتْنِی فِیها، وَاِنْ كُنْتَ كَتَبْتَنِی فِی اَهْلِ الشَّقاوَةِ وَالذَّنْبِ فَامْحِنِی وَاَثْبِتْنِی فِی اَهْلِ السَّعادَةِ وَالْمَغْفِرَةِ، فَاِنَّكَ تَمْحُو ما تَشآءُ وَتُثْبِتُ وَعِنْدَكام الْكِتابِ؛ (14)
خدایا! اگر مرا در زمره سعادتمندان قرار دادهای، در آن استوارم دار و اگر از شقاوتمندان و گناهكاران نوشتهای، نامم را از آن محو كن و در میان سعادتمندان و اهل مغفرت جایگزین بفرما؛ زیرا تو هر چه را بخواهی، محو یا برقرار میداری و كتاب اصلی نزد توست.»
و از قول صحابی پیامبر، ابن مسعود، روایت شده كه میگفت: «اَللَّهُمَّ اِنْ كُنْتَ كَتَبْتَنِی فِی اَهْلِ الشِّقاءِ فَامْحِنِی وَاَثْبِتْنِی فِی اَهْلِ السَّعادَةِ؛ (15)
خدایا! اگر مرا از زمره شقاوتمندان قرار دادهای، نامم را از آن محو نما و از سعادتمندان قرار بده!»
و از قول «أبی وائل» آورده اند كه بارها میگفت: «اَللَّهُمَّ اِنْ كُنْتَ كَتَبْتَنا اَشْقِیاءَ فَأَمْحِ وَاكْتُبْنا سُعَداءَ، وَاِنْ كَتَبْتَنا سُعَداءَ فَأَثْبِتْنا فَإِنَّكَ تَمْحُو ما تَشآءُ وَتُثْبِتُ وَعِنْدَكَام الْكِتابِ؛ (16)
خدایا! اگر ما را در زمره بدبختان قرار دادهای، از بین آنان محو نما و در زمره نیك بختان جای گزین فرما و اگر در زمره نیك بختان قرارمان دادهای، در آن استوار دار؛ زیرا تو هر چه را بخواهی، از بین میبری یا برقرار میداری و كتاب اصلی نزد توست.»
2. بداء در مورد روزی و عمر انسان
در خصوص تغییر تقدیر الهی در مورد رزق و عمر انسانها، احادیث فراوانی وارد شده است؛ چنانكه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «لا یزِیدُ الْعُمْرَ اِلاَّ الْبِرُّ وَلاَ یرُدُّ الْقَدَرَ اِلاَّ الدُّعاءُ، وَاِنَّ الرَّجُلَ لَیحْرَمُ الرِّزْقَ بِخَطیئَةٍ یعْمَلُهَا؛ (17) چیزی جز نیكی، عمر را نمیافزاید و چیزی جز دعا، بلا و سرنوشت را بازنمی گرداند و انسان گاهی به موجب گناهی كه انجام داده است، از روزی محروم میشود.»
امیر مؤمنان علیه السلام میفرمایند: «اَلْاِسْتِغْفارُ یزِیدُ فِی الرِّزْقِ؛ (18) استغفار، موجب فزونی روزی میگردد.»
در روایت دیگر میفرماید: «أَكْثِرُو الْاِسْتِغْفارَ تَجْلِبُوا الرِّزْقَ؛ (19) زیاد استغفار كنید تا به وسیله آن روزی را جلب كنید.»
در روایت آمده است كه امیر مؤمنان علیه السلام درباره آیه «یمْحُو اللَّهَ ما یشآءُ وَیثْبِتُ» از پیامبرصلی الله علیه وآله سؤال نمودند و حضرت در پاسخ فرمودند: «لَأَقُرَّنَّ عَینَیكَ بِتَفْسِیرِها وَلَأَمُرَّنَّ عَینَ أُمَّتِی بِتَفْسِیرِها، الصَّدَقَةُ عَلی وَجْهِها وَبِرُّ الْوالِدَینِ وَإِصْطِناعُ الْمَعْرُوفِ یحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَةً وَیزِیدُ فِی الْعُمْرِ وَیقِی مَصارِعَ السُّوءِ...؛ (20) [ای علی!] با تفسیر آن، چشمان تو و امّتم را روشن میكنم. [بدان كه] صدقه دادن در راه خدا و نیكی به پدر و مادر و انجام كارهای خیر، باعث دگرگونی تیره بختی به نیكبختی شده و عمر را طولانیتر كرده، [انسان را] از پرتگاههای بد در اَمان میدارد.»
نتیجه
با توجه به آیات و روایات گذشته روشن میگردد كه بداء به معنای تغییر در قضا و قدر الهی در اثر اعمال انسان، امری مسلم و قطعی است.
ولی مخالفان بداء با توجه به فهم نادرست خود از این واژه، تصور كرده اند كه بداء به معنای لغوی آن است كه به دلیل ملازمه با نقص و جهل در ذات حق تعالی مردود است؛ در صورتی كه بداء نزد خداوند تنها دارای نوعی شباهت و همانندی با بداء نزد انسانهاست و در درون آن، مفهوم جهل و خفا نهفته نیست. بنابراین، بداء به معنای درست و اصطلاحی آن، امری اجماعی و مورد اتفاق همه مسلمانان است.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) لسان العرب، ج 1، ص 347 و 348؛ تاج العروس، ج 1، ص 137.
2) بدایة المعارف الالهیة فی عقاید الامامیة، محسن خرازی، ج 1، ص 221.
3) رعد / 11. شبیه این آیه در سوره انفال / 53 قابل توجه است.
4) اعراف/96.
5) طه / 124.
6) ] . إبراهیم/7.
7) یونس/98.
8) صافّات/143 - 144.
9) نحل/112.
10) رعد/39.
11) اشاره به مفهوم آیه 64 از سوره مائده دارد.
12) مائده / 64.
13) مسند أبی داود طیالسی، ص 350، ح 2692.
14) الجامع لأحكام القرآن، ج 10، ص 330.
15) جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، ج 13، ص 113.
16) روح المعانی، تفسیر القرآن العظیم، ج 7، ص 160؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه 38 سوره رعد؛ تفسیر قرآن العظیم، ذیل آیه 38 سوره رعد؛ الجامع لاحكام القرآن، ذیل آیه 38 سوره رعد؛ كنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، ج 2، ص 674، ح 5037.
17) سنن (ابن ماجه) ، ج 1، ص 35، باب 10، ح 90.
18) بحار الانوار، ج 90، ص 277.
19) الخصال، كتاب الذكر والدعاء، باب الاستغفار، احادیث 4 - 17.
20) الدر المنثور، ج 4، ص 66.