اشاره
جهت اثبات معاد جسمانی،بخشی از دلایل نقلی را که آیات قرآن کریم است در شماره پیشین بررسی کردیم.
در این شماره دلایل دیگر از جمله دلائل روایی و دلیل عقلی را مطرح میکنیم.
ب. روایات و معاد جسمانی
در این باره روایات فراوانى از پیشوایان معصومعلیهمالسلام وارد شده است كه هر كدام از آنها دلیل محكمى بر جسمانى بودن معاد است كه به سبب اختصار به نمونههایى از آن اشاره مىكنیم:
1. «رُوِىَ أنّ جَمَاعَةً مِنْ كُفَّارِ قُرَیشَ مِنْهُمْ اُبَى بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِى وَ اَبُو جَهْلٍ وَالْعَاصِى بْنِ وَائِلٍ وَالْوَلیدُ بْنُ الْمُغَیرَةِ تَكَلَّمُوا فِى ذَلِكَ فَقَالَ لَهُمْ اُبَى بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِى: أَلاَ تَرَوْنَ اِلَى مَا یقُولُ مُحَمَّدٌ اَنَّ اللَّهَ یبْعَثُ الْاَمْوَاتَ، ثُمَّ قَالَ: وَاللَّاتِ وَالْعُزَّى لَاُ صَیرَنَّ اِلَیهِ وَلَاُخَصِّمَنَّهُ، وَ اَخَذَ عَظْماً بَالِیاً فَجَعَلَ یفته بِیدِهِ وَ هُوَ یقُولُ: یا مُحَمَّدُ اَتَرَى اللَّهَ یحْیى هَذَا بَعْدَ مَا قَدْ رَمَّ؟ قَالَصلیاللهعلیهوآله: نَعَمْ وَ یبْعَثُكَ وَیدْخِلُكَ جَهَنَّمَ؛ (1) نقل شده که جماعتى از کفّار قریش مانند: ابی ابن خلف جمحى، ابو جهل، عاصى بن وائل و ولید بن مغیره، (یكجا نشسته و درباره حالات پیغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله و پیشرفت آیین پاك آن حضرت با ناراحتى تمام صحبت مىكردند و در جستجوى آن بودند كه جملهاى از گفتار پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله را دستآویز قرار دهند و به آن حضرت اعتراض كنند،) در مورد داستان معاد جسمانى مىگفتند: آیا ندیدید محمدصلیاللهعلیهوآله چه مىگوید: خداوند انسان را بعد از مرگ دوباره زنده خواهد کرد؛ آنگاه اُبى بن خلف گفت: قسم به «لات» و «عزّى» كه من براى جدال پیش پیغمبر مىروم!
پس استخوان پوسیدهاى را به دستش گرفت و نزد پیغمبر رفت و گفت: اى محمدصلیاللهعلیهوآله آیا فکر میکنی خداوند این استخوانها را پس از پوسیدن و ریز ریز شدن، زنده خواهد کرد؟! حضرت فرمود: بله اینها را زنده میکند و تو را مبعوث میکند و در جهنم داخل میکند.»
این حدیث در شأن نزول آیه 78 سوره شریفه یس است كه مىفرماید: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یحْىِ الْعِظَمَ وَ هِىَ رَمِیمٌ»؛ و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیده است؟!»
تفسیر نور الثقلین (2) در حدیث دیگر با كمى تفاوت عبارت، در شأن نزول آیه شریفه فوق همین مطلب را آورده است كه هر دو مبین معاد جسمانى است.
2. در احتجاج از حضرت صادقعلیهالسلام روایت شده است كه سؤالكنندهاى از آن حضرت پرسید: «آیا روح، بعد از خروج از قالب خود متلاشى مىشود و از بین مىرود یا باقى مىماند؟»حضرت صادقعلیهالسلام فرمود: «آرى، روح بعد از خروج از بدن، باقى مىماند تا هنگام نفخه در صور. در این هنگام، تمام چیزها كه یكى از آنها روح است فانى مىشوند و دیگر نه حاسّهاى هست و نه حسّى و نه محسوسى! پس از آن مدبّر این عالم، اشیا را به صورت اوّلیه بازگشت مىدهد؛ همچنانكه در ابتداى امر، آنان را ابداع و انشا فرمود و این امر، پس از گذشتن چهارصد سال از نفخه اوّل صور كه نفخه ممات است در نفخه حیات انجام مىشود.
سؤالكننده پرسید: «چگونه بعث واقع مىشود و حال آنكه بدن پوسیده و اجزا و اعضاى آن متفرق شده و هر عضوى به جایى رفته است. عضوى از بدن را حیوانات درنده و قسمتى از آن را وحوش و قسمتى دیگر را گیاهان خوردهاند و عضوى از آنها خاك شده و از آن خاك دیوارها و بناها ساخته شده است؟!!»
امام صادقعلیهالسلام فرموده است: «محققاً آن كسى كه در انشاى خلق اوّلیه، قدرت داشته است كه بدنِ انسان را از هیچ بسازد و او را مصوّر كند، بدون آنکه مثالى قبل از خلقت از او داشته باشد، چنین كسى مىتواند و قادر بر این است که این انسان را اعاده و بازگشت دهد، همانگونه كه در ابتدا او را از نیست و بدون مثال قبلى، هست و موجود كرده است.»
سؤالكننده عرض مىكند: «بیشتر توضیح دهید.» آن حضرت مىفرماید: «بهدرستى كه روح پس از خروج از بدن در مكان خود مقیم مىشود. روح شخص نیكوكار در روشنى كامل و وسعت، و روح شخص بدكار در تنگنا و ظلمت به سر مىبرند و بدن، خاك مىشود؛ چنانكه انسان از خاك خلق شده است. آنچه درّندگان خوردهاند و یا تغذیه گیاهان شده است، همگى اینها مجدّداً به خاك برمىگردند كه اصل و منشأ او است و نزد آن كسى كه مثقال ذرّهاى در ظلمات زمین از او پنهان نیست محفوظاند (یعنى در آن وقت كه بخواهد آنان را مانند اوّل اعاده دهد، از همه آنها و مكان آنها، باخبر است) و قادر است همگى را مانند مرتبه اوّل بازگرداند.»
سپس حضرت صادقعلیهالسلام در ادامه مىفرماید: «هنگامى كه بعث و برانگیختن مردگان مىخواهد شروع شود، خداوند بارانى كه باران نشور و برانگیختن است بر زمین مىباراند. پس همانگونه كه كاشفان طلا، طلا را از دل خاك بیرون مىآورند و با آب، اجزاى ریز طلا را از خاك جدا مىكنند، اجزاى خاكشدة هر بدنى از سایر خاكها كه آنها نیز اجزاى بدنهاى دیگرى هستند، جدا و با هم جمع مىشوند. پس روح در این هنگام دوباره به اذن خداوند توانا به بدن خاكى و عنصرى خود ملحق مىشود و به اذن پروردگار، این بدن به همان صورت اوّلیه برمىگردد و هیچ عضوى از اعضاى آن نقصان ندارد. پس در این هنگام كه مجدّداً به اذن خدا به دنیا آمده است، هیچ چیز را كه قبلاً به جا آورده است، نمىتواند منكر شود.» (3)
حضرت صادقعلیهالسلام، در این حدیث، به طور تلویحی به شبهههای اعاده معدوم و آکل و مأکول که از سوی منکران معاد جسمانی مطرح میشود، پاسخ داده است.
3. «عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسى، عَنْ اَبِى عَبْدِ اللَّهعلیهالسلام قالَ: سُئِلَ عَنِ الْمَیتِ یَبْلىٰ جَسَدُهُ؟ قالَ: نِعَمْ، حَتّى لا یبْقَى لَحْمٌ وَلا عِظْمٌ اِلَّا طِینَتَهُ الَّتِى خُلِقَ مِنْها، فَاِنَّها لا تَبْلىٰ، تَبْقَى فِی الْقَبْرِ مُسْتَدِیرَةً حَتّى یخْلُقَ مِنْها كَمَا خَُلِقَ أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ (4) از عمّار بن موسى ساباطى، از حضرت امام صادقعلیهالسلام نقل شده است كه از آن حضرت درباره پوسیدن جسد میت سؤال شد. امام صادقعلیهالسلام فرمود: آرى [مىپوسد] ؛ حتّى دیگر گوشتى و استخوانى از او باقى نمىماند؛ مگر طینت او كه از آن طینت، خلق شده است. پس بهدرستىكه طینت او در قبر نمىپوسد تا آنكه دوباره مثل خلقت اولش از همان طینت، خلق [و محشور] شود.»
4. صفوان بن جمّال از حضرت جعفر بن محمّدعلیهماالسلام نقل مىكند كه «روزى» رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به جبرئیل گفت: «اى جبرئیل! به من نشان بده خداوند تبارك و تعالى، بندگان را در روز قیامت چگونه مبعوث مىكند؟»جبرئیل عرض كرد: «اى رسول خداصلیاللهعلیهوآله الآن نشان مىدهم.»سپس با حضرت به سوى مقبره بنى ساعده خارج شدند. جبرئیل آمد بر سر یكى از قبرها ایستاد و به صاحب آن قبر گفت: «به اذن خداوند از قبرت خارج شو.»
پس، از آن قبر، مردى بیرون آمد؛ در حالى كه خاك سرش را پاك مىكرد و میگفت: «وا حسرتا! وا حسرتا! و او معذب و هلاك بود.»
سپس به او گفت كه داخل قبر بشود، پس او به قبرش داخل شد.
سپس به سراغ قبر دیگرى رفت و به صاحب آن نیز گفت: «به اذن خدا از قبر برخیز.»پس جوانى در حالى كه خاك سرش را پاك مىكرد و مىگفت: « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ لا رَیبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ.» (5) سپس جبرئیل گفت: «اى محمدصلیاللهعلیهوآله! پروردگار، بندگان را در روز قیامت، اینچنین مبعوث مىكند.
حدیث شماره 8 و 9 بحارالانوار با كمى اختلاف عبارت، مانند حدیث پیشین وارد شده است. (6)
2. دیدگاه فیلسوفان و متكلمان
از نظر فیلسوفان و متكلمان شیعه، جسمانى بودن معاد، یك امر مسلم و اجماعى است.
ابن سینا مىگوید: «باید دانست معاد همان است كه از شرع انور به ما رسیده است و راهى براى اثبات چگونگى آن، جز تصدیق گفتار پیغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله نیست؛ یعنى معاد براى بدن و جسم انسان است و در روز قیامت، محل رسیدن به خیرات و عذابها همان بدن خواهد بود و نیازى به بحث نیست؛ زیرا در شریعت سید و مولاى ما محمّد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآله مفصّل شرح داده و حالات بدن در رسیدن به سعادت و شقاوت بیان شده است. (7)
نگارنده تجرید الاعتقاد مىگوید: «الضَرُورَةُ قاضِیةٌ بِثُبُوتِ الْجِسْمانِى مِنْ دِینِ النَبِىصلیاللهعلیهوآله مَعَ اِمْكانِه؛ (8) در دین پیغمبر اسلام معاد جسمانی، ضروری است، علاوه بر اینکه امکان هم دارد.»
علامه حلىرحمهالله در شرح یاقوت مىگوید: «اِتَّفَقَ الْمُسْلِمُونَ عَلى اِعادَةِ الْاَجْسادِ خِلافاً لِلْفَلاسَفَة؛ (9) مسلمانان بر خلاف فلاسفه، اتفاق بر این نظر دارند اینکه اجسام بازگردانده مىشوند.»
محقق دوانى مىگوید: «آنچه از اطلاق كلمات متشرعه فهمیده مىشود، همان معاد جسمانى است؛ زیرا معاد جسمانى است كه اعتقاد به آن واجب، و منكر آن كافر است و همان حق است؛ به اجماع اهل ملّت سهگانه (یعنى یهود و نصارى و مسلمانان) ؛ چون آیات فراوانى در موارد گوناگون بهگونهاى غیرقابل تأویل بر آن دلالت دارد.
خلاصه اینكه: معاد جسمانى، عبارت است از اینكه روح به بدن اخروى برگردد، بدنى كه طبق شرع و عرف، همین بدن دنیوى باشد و تبدّلات و تغییراتى كه از نظر شرع و عرف در دنیا به وحدت بدن ضرر نمىزند و به این واقعیت هم كه بدن، دنیوى است، آسیب نمىرساند.» (10)
مرحوم علّامه حلىرحمهالله در كتاب نهج الحق مىگوید: «اِنَّ الْحَشْرَ فِى الْمَعادِ هُوَ لِهذَا الْبَدَنِ الْمَشْهُودِ، هذا اَصْلٌ عَظِیمٌ وَ اِثْباتُهُ مِنْ أَرْكانِ الدِینِ، وَجاحِدُهُ كافِرٌ بِالْاِجْماعِ وَهُوَ اَصْلُ الدِینِ وَ رُكْنِهِ؛ (11) حشر در معاد با این بدن مشهود است. این اصل بزرگ و اثبات آن از اركان دین و منكر آن، به اجماع مسلمانان، كافر است و معاد جسمانى، اصل دین و ركن دین است.»
علّامه مجلسىرحمهالله در بحار الانوار مىگوید: بدان که قول به معاد جسمانی از اموری است که تمام مسلمانان بر آن اتفاق داشته و از ضروریات دین است و مُنکرش، از شمار مسلمانان خارج است. و آیاتی که در این زمینه است، صراحت دارد و تأویل و برگرداندن آن، معقول نیست. و روایات در این خصوص متواترند به صورتی که رد کردن آنها ممکن نیست.
خواجه نصیر الدین الطوسى در تلخیص المحصل مىگوید: «مسلمانان برخلاف فلاسفه، به این اتفاق نظر دارند كه معاد جسمانى حق است؛ معاد به این معنا كه اجزاى بدن بعد از تفرقشان جمع شده و بازگردانده مىشود. دلیل ما بر این مسئله، این است كه این امر فى نفسه ممكن بوده، و مخبر صادق به آن خبر داده است. پس قائل شدن به معاد جسمانى واجب است.» (12)
علامه فیض كاشانى مىگوید: «آنچه كه در معاد برمىگردد و در آخرت محشور مىشود از نظر روح و جسم عیناً همین شخص انسان است كه در دنیا بوده است؛ هر چند كه بر اثر اخلاق به صورت خر و خوك درآمده باشد. در حدیث امام صادقعلیهالسلام كه درباره انسان برزخى فرموده است: اگر او را ببینى مىگویى فلانى است؛ ناظر به همین امر است. منشأ این وحدت و عینیت، نفس آدمى است؛ چون طبق تحقیق استادمان صدر المحققین، تشخیص بدن هر انسانى به نفس او است و جز در پرتو نفس، امتیاز و تعینى ندارد. به همین سبب است كه بدن زید و اعضاى او به نفس منتسب مىشود و به نفس، معرفى مىگردد و نفس است كه معیار وحدت آدمى است؛ اگر چه در طول زندگى با انواع تبدّل و دگرگونى مواجه مىشود. (13)
صدر المتألهین مىگوید: «محققان از فلاسفه و صاحبان مذاهب، بر اصل وجود معاد و جهان باقى، اتّفاق نظر دارند؛ امّا در چگونگى آن اختلاف كردهاند. اكثر مسلمانان و عموم فقها و محدثان بر آن باورند كه معاد، فقط جسمانى است؛ زیرا روح به اعتقاد آنان، جسمى است كه در بدن سریان دارد؛ همانند سریان آتش در زغال، آب در گُل و روغن در زیتون؛ ولى اكثر فلاسفه و پیروان حكمت مشا معتقدند كه معاد، تنها روحانى است؛ زیرا كه بر اثر قطع علاقه نفس، بدن با صورتها و اعراضش از بین مىرود و نمىتوان شخصِ آن را دوباره بازگرداند؛ زیرا آنچه از بین رفته است، قابل اعاده نیست؛ امّا نفس جوهر، مجردى است كه باقى مىماند و نابودى بدان راهى ندارد؛ و آنگاه كه بر اثر مرگ طبیعى تعلّقاتش به بدن و عالم ماده بریده شود، به عالم مجردات باز خواهد گشت.»
در برابر این دو گروه، بسیارى از حكما و عرفاى بزرگ و گروهى از متكلمان، مانند: غزالى، كعبى، حلیمى، راغب اصفهانى و نیز بسیارى از بزرگان شیعه؛ مانند: شیخ مفید، ابى جعفر طوسى، سید مرتضى، محقق طوسى و علامه حلّیقدّسسرهم هر دو معاد را پذیرفتهاند و معتقدند كه روح مجرد (در سراى قیامت) به بدن باز مىگردد.» (14)
نتیجه اینكه: با توجه به كلمات متكلّمان و فلاسفه، اعتقاد به جسمانى بودن معاد از اركان دین است و منكر آن بنابر اجماع مسلمانان، كافر است.
3. دلایل عقلى
دلیل اوّل: صدر المتألهین در كتاب شواهد الربوبیة براى اثبات معاد جسمانى، هفت اصل را بیان كرده است و در نتیجه مىگوید: «چون اصول هفتگانه مسلم و مبرهن و ثابت شد كه شخص مُعاد در روز قیامت، هم از حیث نفس و هم از حیث بدن، عیناً همان شخص است كه در دنیا مىزیسته است و اینكه تبدل خصوصیات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سایه امور، به بقاى شخص بدن ضررى نمىرساند؛ زیرا تشخیص و تعیین هر بدنى، فقط مرهون بقای نفس او با مادة عام و نامعلوم است؛ هر چند خصوصیات هر یک تبدیل یابد؛ حتى اینكه اگر انسان را در زمان سابقى دیده باشى و سپس او را پس از گذشت زمانى طولانى ببینى در حالى كه كلیه احوال و اوضاع و خصوصیات جسمانى او تغییر یافته، مىتوانى به این حكم كنى كه این شخص، همان انسانى است كه قبلاً دیدهاى، پس با فرض بقاى نفس، اعتبار و اعتنایى به تبدل ماده بدن نیست. پس حاصل برهان، این است كه نفس انسان پس از مرگ و قطع علاقه از بدن طبیعى باقى خواهد بود.» (15)
دلیل دوم: براساس انسانشناختى، انسان، یك حقیقت دوبعدى و موجودى دوساعتى است كه از بعد جسمانى و روحانى فراهم آمده است؛ بهگونهاى كه هر دو، در حقیقت او دخالت دارد و چنین نیست كه یكى (مثلاً بعد جسمانى) جنبه عارضى و موقتى و دیگرى ذاتى و دائمى باشد؛ البته بعد روحانى انسان در مقایسه با ساحت جسمانى او از نوعى اصالت برخوردار است؛ امّا فرعیّت بعد جسمانی، لزوماً به معنای خروج آن از حقیقت ذات آدمی نیست.
بنابراین، اگر هر دو جنبه (جسمانى و روحانى) را در ذات انسان دخیل بدانیم، چارهاى جز پذیرفتن معاد جسمانى و روحانى نخواهیم داشت؛ زیرا حضور حقیقت هر فرد در سراى آخرت، ضرورى است؛ چون در غیر این صورت، حاضران در رستاخیز موجوداتى مغایر با انسانهایى خواهند بود كه مدت زمانى در دنیا به سر بردهاند و دیگر نمىتوان گفت این همان شخصى است كه در دنیا بوده است، اكنون در پیشگاه الهى حاضر مىشود و پاداش یا كیفر اعمال خود را مىبیند. بنابراین، لزوم حضور انسان با تمام حقیقت وجودى خود در آخرت، اقتضا مىكند كه معاد هم جسمانى و هم روحانى باشد. (16)
دلیل سوم: هر انسانى به كالبد جسمانى خویش علاقهمند است؛ چون سالیان درازى از جسم استفاده مىكند و به كمك آن، رنجها و شادیها را احساس و مجهولات را فهمیده، و تكامل پیدا كرده است؛ چون او مىداند با مرگ، میان روح و بدن جدایى مىافتد و كالبد، دستخوش حوادث مىشود، هنگام احتضار، درباره حفظ بدن، سفارشهایى مىكند؛ مثلاً در سرزمین مقدسى دفن و یا با پارچه مخصوصى كفن شود.
مصریان قدیم وصیت مىكردند بدنشان را در جایگاههاى مطمئنى نگه دارند و این نوع اندیشهها از علاقه و توجه شدید انسانها به بدن و كالبد حكایت دارد. به عبارت دیگر: آدمى به همان اندازه كه به بقاى روح علاقمند است، به بقاى جسم نیز مشتاق است، و میان روح و بدن جدایى مشاهده نمىكند. این احساس طبیعى در انسان، بىدلیل نیست و از واقعیت نهانى او حكایت دارد.
روشن است كه توجه به جسم و تن ناشى از این تصور است كه همین حالت دنیایى، بعد از مرگ هم قابل اجرا است؛ یعنى در حقیقت، جسم و روح در كنار هم، زندگى جدیدى را آغاز مىكنند. این توضیحات نشان مىدهد كه اندیشه معاد جسمانى و روحانى، موافق فطرت و خواست درونى انسانها است. (17)
چگونگى معاد جسمانى
درباره چگونگى معاد جسمانى نظریات متفاوتى مطرح شده است كه در ذیل به برخى از آنها اشاره مىكنیم:
برخى محققان در چگونگى معاد جسمانى مىگویند: «صورت هر موجودى در وعاء و ظرف زمان، و روح مفارق در عالم ملكوت باقى است. پس هیچ صورت و نفسى معدوم نشده است تا اعاده آن محال باشد و نفس، به ذات خود داراى نیروى شنیدن، دیدن و چشیدن است، و قوای واهمه و متخیله از شئون نفس ناطقه و مجردند. پس آنچه را نفس ناطقه در زمین خیال و حسّ مشترك خویش كاشته و در صندوق توهّم خود انباشته است، به حكم «كَمَا بَدَاَکُمْ تَعُودُونَ» بعد از رفع حجاب طبیعت و كشف اسرار حقیقت، به واسطه راه طى شده طریقت و مواعید صادقه شریعت، نتیجه اعمال و افكار دنیوى خود را خواهد یافت، و به سرمنزل اصلى و مرتبه لایق خویش خواهد شتافت.
كسانى كه روح و نفس ناطقه را جسم شمردهاند، دانسته یا ندانسته، معاد تجردى را انكار كرده و حشر را به جسم منحصر دانسته، گویند: در قیامت روح كه جسمى است لطیف به بدن خاكى از گور برآمده ـ كه جسمى است كثیف ـ داخل مىشود، و براى دریافت جزاى كردار دنیوى خویش محشور مىگردد.» (18)
برخى متكلّمان مانند: پیروان نظام و مقلدان ذیقراطیس، جسم را از جواهر فرد (جزء لایتجزّى) مركب پنداشته، مىگویند: «پس از مفارقت روح، بدن متلاشى مىگردد؛ ولى اجزاى اصلى (جواهر فرد) آن در علم خداوند قادر مختار محفوظ مىماند تا هنگامى كه مشیت الهى بر عود انسان تعلّق گیرد؛ آنگاه اجزاى منتشر شده از نو به یكدیگر اتصال یافته، به صورت شخص سابق متشكل مىشود، و نفس ناطقه، مانند دوران زندگى دنیوى به آن باز مىگردد و محشور مىشود.» (19)
برگشتن اجسام، بعد از پوسیدن آنها، امرى ممكن است و مخبر صادق هم به وقوع آن خبر داده است پس یك امر حقیقى و وقوعش حتمى است؛ امّا امكان آن، پس به این دلیل است كه اجزاى میت قابلیت براى جمع شدن را دارد تا روح در آن دمیده شود و اگر قابل نبود، از اوّل امر نیز بدن از آن اجزا مركب نمىشد. پس تركیب ابتدایى قوىترین دلیل براى امكان وقوع حشر است. خداوند متعال به ا جزاى هر شخصى عالِم است و مىداند كه اجزاى متفرّقه ابدان، جزو كدام بدن بوده است و در بحث صفات، علم خداوند بر تمام معلومات ثابت شده است. پروردگار، قادر است آن اجزاى پراكنده را جمع كند و به آن روح بدمد و آن را به هیئت اوّل بگرداند؛ چون در مبحث قدرت خداوند، قدرت خدا بر تمام ممكنات به اثبات رسیده است. پس این مطلب ثابت شد كه بازگشت اجسام به حالت اوّلیه خود ـ كه در دار دنیا داشتهاند ـ امرى ممكن است. (20)
اشراقیان، معاد جسمانى را با بدنهاى مثالى پذیرفتهاند و نزد همه، نفوس همان نفوس دنیوى هستند.
توضیح: اشراقیان مىگویند: میان عالم عقلى كه مجرد محض و فعلیت صرف است، و عالم حسّى كه مادّه مخلوط و طبیعت ممزوج و قوّت مشوب است، عالمى است كه موجودات آن از حیث تجرد و قائم به ذات خود بودن، شبیه عالم محتول، و از جهت مشكل و مقدار داشتن، مانند عالم محسوس است؛ زیرا موجودات آن مثل صورتهایى كه در آب یا آینه یا خیال یا عالم خواب دیده مىشود وزن و ماده ندارند، آن عالم را مثال و خیال منفصل، و برزخ و عالم اشباح مجرّده مىنامند. موجودات عالم مثال به سبب سیر نزولى وجود مجرد، داراى شكل و مقدارند و به سبب سیر صعودى اجسام، از وزن، ماده و لوازم آن مانند: كون و فساد، زمان و مكان مجردند. و گاهى آن موجودات را در عالم طبیعت مىتوان یافت؛ مانند: صورتهایى كه در خواب و مكاشفات یا هیئت و اشكالى كه در آب و آیینه و عالم خیال مشاهده مىشود. (21)
خلاصه و نتیجه بحث
از مطالب گذشته چنین به دست مىآید:
1. جسمانى و روحانى بودن معاد با هم از راه عقل و نقل ثابت است؛
2. طبق نظر اكثر علما، جسمانى بودن معاد حتمى است؛
3. در چگونگى معاد جسمانى نظریات متعددى ارائه شده است:
الف. روح، جسمى لطیف است كه به بدن خاكى انسان ـ كه از قبر بیرون مىآید ـ داخل مىشود و براى دریافت جزاى اعمال دنیوى خویش با بدن دنیوى محشور مىشود؛
ب. نفس و روح مانند دوران زندگى دنیوى به بدن باز مىگردد و محشور مىشود؛
ج. خداوند، اجزاى پراكنده را جمع مىكند و دوباره به آن روح مىدهد و آن را به هیئت اوّل برمىگرداند و اجسام به حالت اوّلیه برمىگردد؛
د. معاد جسمانى فقط با بدنهایى مثالى امكان دارد.
پینوشـــــــــــــتها:
(1) تفسير كشّاف، زمخشرى، بيروت، دار المعرفة، ج 3، ص 331.
(2) تفسير نور الثقلين، عروسى الحويزى، قم، افست علميه، ج 4، ص 395 و 396، ح 88 و89.
(3) احتجاج، ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرى، بيروت، منشورات مؤسسه اعلمى للمطبوعات، ج 2، ص 350.
(4) بحار الانوار، محمّدباقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، ج 7، ص 43، ح 21.
(5) بحارالأنوار، ج83، ص 246.
(6) همان، ص 39، ح 40، ح 8 و 9، و نوادر الاخبار، فيض كاشانى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى پژوهشگاه، 1372 ش، ص334، ح 2.
(7) الهيات الشفا، فصل هفتم از مقاله نهم، با مقدمه دكتر ابراهيم مذكور، اوّل، 1363 ش، آرمان، تهران، انتشارات ناصرخسرو، ص 423. و نيز در ترجمه الهيات نجات، ص 251.
(8) كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، خواجه نصير الدين طوسى، شارح: علّامه حلىرحمه الله، قم، مؤسسه مطبوعات دينى، ص 320.
(9) بحار الانوار، محمّدباقر مجلسىرحمه الله، بيروت، مؤسسة الوفاء، ج 7، ص 48، به نقل از: شرح الياقوت، ص 191.
(10) بحار الانوار، ج7، ص48 و 50، به نقل از: شرح العقائد، العضدیّة، ج2، ص 247.
(11) نهج الحق و كشف الصدق، علاّمة حلّى، قم، مؤسسة دار الهجرة، تعليقة الشيخ عين اللّه الحسنى الارموى وقدّم له السيد رضا الصدر، 1407 ق، ص 376.
(12) تلخيص المحصّل، معروف به نقد المحصل، خواجه نصير الدين طوسى، تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامى، دانشگاه شعبه تهران، ص 392.
(13) علم اليقين، فيض كاشانى، قم، انتشارات بيدار، ج 2، ص 902 و 903.
(14) الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلیة الاربعة، صدر الدين محمّد شيرازى، بيروت، دار احياء التراث العربى، چهارم، 1410 ق، ج 9، ص 165؛ المبدء والمعاد، صدر المتألهين، قم، مكتبة مصطفوى، ص 273؛ و با كمى تفاوت عبارت، شرح المقاصد، سعد الدين تفتازانى، انتشارات شريف رضى، قم، مطبعة امير، ج 5، ص 89 و 90.
(15) شواهد الربوبية، ترجمه: جواد مصلح، دوم، انتشارات سروش، ص 381 و 383. صدر المتألهين بر اثبات معاد جسمانى در كتاب اسفار، ج9، ص 185 - 198 و در كتاب مفاتيح الغيب استدلال كرده است.
(16) ر.ك: قواعد المرام، ابن ميثم بحرانى، ص 149.
(17) ر.ك: معاد از نگاه عقل و دين، محمّدباقر شريعتى، بوستان كتاب، 1382 ش،ص 180.
(18) شرح منظومه فارسى، زين الدين (جعفر) زاهدى، قم، انتشارات مصطفوى، ج 3، ص 245.
(19) شرح منظومه، قسمت فلسفه، ص 342 و اسرار الحكم، حكيم سبزوارى، با مقدمه و حواشى ميرزا ابوالحسن شعرانى، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، دوم، 1362 هـ. ش، ص 341.
(20) شرح باب حادى عشر، فاضل مقداد، مترجم: محمّدعلى حسينى شهرستانى، قم، انتشارات علّامه، ص 276.
(21) ر.ك: شرح منظومه (قسمت فلسفه)، ص 342 و شرح منظومه فارسى، ج 3، ص 254.