اداره کل مطالعات و پژوهشهای تبلیغی - علیاکبر ریحانی
شبهه
سؤال: با توجه به آیات قرآن كریم مانند: «یزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَة»، «لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، «لَا اِكْرَاهَ فِی الدِّینِ»، «وَ مَا اَنْتَ عَلَیهِمْ بِجَبَّار»، «لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ» وظیفة پیامبرانعلیهمالسلام تعلیم و تربیت انسانها به وسیلة تشویق است و چنین هدفی با زور و حكومت حاصل نمیشود. بنابراین كار تشكیل حكومت با خود مردم است، نه با پیامبران.
پاسخ
برای رسیدن به جواب، ذكر چند مطلب ضروری است:
1. پیشینةبحثواهدافآن
این بحث در میان اهل سنّت سابقهای طولانی دارد؛ زیرا آنان حكومت را پس از پیامبرصلیاللهعلیهوآله، انتخابی میدانند، نه انتصابی. و در سالهای اخیر این فكر در میان سكولارهای عرب از جمله «علی عبد الرزّاق» رواج پیدا كرده و به نوشتههای روشنفكران ایرانی هم انتقال پیدا كرده است.
این گروه معتقدند امور حكومتی به خود مردم واگذار شده است تا براساس عقل و دانش، مصلحتها و خواستهها، اختلاف بین آنها حاكم باشد تا آنكه به آبادانی منجر شود و اگر پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله حكومتی داشت، به انتخاب مردم بوده، نه اینكه منصبی الهی بوده باشد.
«مهدی بازرگان» در این زمینه مینویسد: «اسلامی كه با پشتوانة قدرت و روش اكراه پیش برود، بیشتر كالای شیطان است تا دین خدا.»
وی بعد از ذكر آیات مذكور در متن سؤال مینویسد: «[همگی این آیات] بر مأمور و موكّل نبودن و مسئول كفر و دین مردم نشدن آن حضرت دلالت میكند. نازل كنندة قرآن و فرستندة دین نخواسته است و نمیخواهد كه آیین او جز از طریق اختیار و آزادی با حفظ كرامت انسانی و با پشتوانه ارشاد و علم، ارائه و اجرا گردد.» (1)
این مطلب (واگذاری امور حکومتی به خود مردم) در نوشتههای «گروه نهضت آزادی» نیز به چشم میخورد: «حق رسالت پیامبران فقط جنبۀ تذكّر و ابلاغ یا نصیحت و ارشاد داشته و به مصداق «لَا اِكْرَاهَ فِی الدِّینِ» (2) كاملاً خالی از اكراه و اجبار است. صریحاً به نبی اكرمصلیاللهعلیهوآله گفته میشود كه: تو مأمور اجرا و مراقب و مسئول كسی نبوده و برای این كار نه مجهز هستی و نه مجاز.» (3)
امام خمینیرحمهالله در بیان هدف این شبهات میفرماید: «استعمارگران به نظرها آوردهاند كه اسلام حكومتی ندارد و خلاصه اسلام فقط قانونگذاری است، واضح است كه این تبلیغات جزئی از نقشة استعمارگران است برای باز داشتن مسلمین از سیاست و اساس حكومت. این حرفها با معتقدات اساسی ما مخالف است.» (4)
2. ضرورتایجادحكومتاسلامی
طبق ضرورت عقل، ضرورت احكام اسلام، رویة رسول اكرمصلیاللهعلیهوآله و امیرالمؤمنینعلیهالسلام و مفاد آیات و روایات، تشكیل حكومت اسلامی لازم است.
سنّت و رویۀ رسول اكرم و امیرمؤمنانعلیهماالسلام دلیل بر لزوم تشكیل حكومت اسلامی؛ است زیرا به گواهی تاریخ، حضرت رسولصلیاللهعلیهوآله حكومت تشكیل داد، و به اجرای قوانین و برقراری احكام اسلام پرداخت، والی و سفیر فرستاد و قضاوت میكرد، فرماندة جنگ بود و معاهده و پیمان میبست و از مهمترین كارهای آن حضرت این است كه برای پس از خود نیز حاكم تعیین كرد. (5) به چند مورد از موارد حکومتداری آن حضرت اشاره میشود:
الف. رهبری سیاسی و اجتماعی
«فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یذَّكَّرُونَ»؛ (6) «اگر در جنگ بر افرادی كه پیمان شكستند دست یافتی، آنان را چنان سركوب كن كه دیگر احدی از دشمنان جرأت و جسارت توطئه نداشته باشد و محاربه با تو را رها سازد.»
«وَإِنْ اَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِینَ اسْتَجَارَكَ فَأجِرْهُ حَتَّی یسْمَعَ كَلَامَ اللهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَأمَنَهُ»؛ (7) «و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود [و در آن بیندیشد]؛ پس او را به محل اَمنش برسان، چرا که آنها گروهی ناآگاهند.»
آیات قبل از این دستور كشتن مشركین را صادر كرده بود؛ ولی این آیه به پیامبرصلیاللهعلیهوآله دو مأموریت میدهد: اول آنكه اگر یكی از مشركین بخواهد كلام خدا را بشنود، امنیت او را تأمین كند. و دوم اینكه بعد از شنیدن آیات او را به جای امنش برساند.
«یا اَیهَا النَّبِی حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ»؛ (8) «ای پیامبر! مؤمنین را به قتال برانگیز.»
ب. قضاوت و داوری
«إِنَّا اَنْزَلْنَا إِلَیكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَینَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ الله»؛ (9) «ما این كتاب را به حقّ بر تو نازل كردیم، تا میان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته است داوری كنی.»
كه داوری هم شامل حكم حكومتی است و هم شامل حكم قضایی. (10)
امام خمینیرحمهالله میفرماید: «در زمان رسول خداصلیاللهعلیهوآله این طور نبود كه فقط قانون را بیان و ابلاغ كنند؛ بلكه آن را اجرا میكردند. رسول الله مجری قانون بوده، مثلاً قوانین جزایی را اجرا میكرد؛ دست سارق را میبرید، حد میزد و رجم میكرد. (11) خلیفه هم برای این امور است. خلیفه، قانونگذار نیست، خلیفه برای این است كه احكام خدا را كه رسول اكرمصلیاللهعلیهوآله آورده اجرا كند. اینجاست كه تشكیل حكومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره لازم میآید. اعتقاد به ضرورت تشكیل حكومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره جزئی از ولایت است.» (12)
3. ضرورتاستمراراجرایاحكاماسلام
طبق آیات قرآن كریم، احكام اسلام محدود به زمان خاصی نیست و برای ابد باقی و لازم الاجرا است. (13) تعطیلپذیری و محدودیت زمانی قوانین اسلام بر خلاف ضروریات اعتقادی اسلام است. (14) لذا ضرورت اجرای احكام الهی باعث تشكیل حكومت پیامبرصلیاللهعلیهوآله شد و این منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست؛ بلكه پس از آن حضرت نیز ادامه دارد.
4. ماهیتوكیفیتقوانیناسلام
ماهیت و كیفیت این قوانین میرساند كه برای تكوین یك دولت و ادارة سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع شده است، از جمله:
الف. احكام مالی: خمس، زكات، جزیه و خراج، همگی برای مخارج یك حكومت اسلامی جعل شدهاند، و گرنه خمس درآمد بازار بغداد برای سادات و تمام حوزههای علمیه و تمام فقرای مسلمین كافی است؛ چه رسد به بازار تهران و اسلامبول و قاهره و دیگر بازارها.
ب. احكام دفاع ملی: احكامی كه راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال اسلام است، بر لزوم تشكیل حكومت دلالت دارد: «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة»؛ (15) «و برای مبارزه با دشمنان هر چه قدر که میتوانید خود را مجهز کنید.»
ج. احكام احقاق حقوق و جزایی: این احکام جز با تشكیلات حكومتی تحقق نمیپذیرد. (16)
5. حقحكومتوحقاطاعتازآنخداونداست
از آنجایی كه انسان مخلوق خداوند است، و در لحظه لحظة وجود و ادامۀ آن به خداوند نیاز دارد و هیچگونه مالكیتی در امور خود ندارد؛ مگر اینكه از جانب خداوند مأذون باشد، حق حاكمیت انسان به دست خداوند است و غیر او حق حكومت بر انسان را ندارد «هُنَالِكَ الْوَلَایةُ لِلَّهِ الْحَق»؛ (17) «در آنجا [آشكار شد كه] یاری به خدای حق تعلّق دارد.» «وَ إِنِ الْحُكْمُ إلَّا لِلَّهِ»؛ (18) «فرمان جز برای خدا نیست.» و از آنجایی كه حكومت ظاهری خداوند بر مردم ممكن نیست، خداوند به گروهی از بندگان خود حق حكومت و قضاوت داده است؛ چنانچه در قرآن کریم میفرماید: «یا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْاَرْضِ فَاحْكُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»؛ (19) «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم؛ پس میان مردم به حقّ داوری كن.» (20)
خداوند ولایت را (در اصل) از آن خود میداند «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی»؛ (21) «خدا است كه دوست و سرپرست است.» و در آیات دیگر ولایت را به جانشینان راستین خود كه همگی معصوماند، نسبت میدهد و در نتیجه حاكمیت آنان حاكمیت الهی است، از جمله: «یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ»؛ (22) «ای كسانی كه ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت كنید.» معلوم میشود انسانها بدون اذن الهی حق حكومت بر خود را ندارند و اذن حكومت نیز به معصومانعلیهمالسلام داده شده است.
6. هدفازبعثتپیامبران؛ حكومتیاتشویق
خداوند در قرآن، اهداف مختلفی را برای رسالت انبیاء ذكر كرده است، از جمله:
1. تعلیم دست نایافتنیها (23)؛ 2. تكامل عقل (24)؛ 3. بر پا داری قسط (25)؛ 4. نجات از تاریكیها (26)؛ 5. پرستش خداوند و پرهیز از طاغوت (27)؛ 6. داوری در اختلافات مردم (28)؛ 7. دعوت به حیات برتر و سازنده (29)؛ 8. آزادی انسان (30)؛ 9. بشارت و انذار (31)؛ 10. اتمام حجت (32) و (33).
از مجموع آیات چند نکته بهدست میآید:
نكته اول: حکومت وظیفۀ تمام انبیاعلیهمالسلام
رسول، پیامبری است كه دارای رسالت، امامت، پیشوایی، مدیریت جامعه و جانشینی خداوند بر روی زمین باشد. رسول خلیفۀ خداوند بر روی زمین، هدایتگر مردم، آمر به معروف و ناهی از منكر، رهبر جنگ و صلح و برقرار کننده عدل است و مجموع این وظایف «حكومت و ولایت» نام دارد. (34)
هیچ نبوتی بدون حكومت نیست، خواه به نحو استقلال باشد و خواه به نحو وابسته. (35)
نكته دوم: آیا تشویق بدون حكومت كارساز است؟
هیچ پیامبر صاحب شریعتی نیامده است؛ مگر اینكه علاوه بر تبشیر و انذار مسئله حاكمیت را نیز مطرح نموده است. خداوند در قرآن کریم نمیفرماید: پیامبران به وسیله تعلیم یا تبشیر و انذار اختلاف جامعه را رفع میكنند؛ بلكه میفرماید: به وسیله حكم، اختلافات را بر میدارند؛ زیرا حل اختلاف بدون حكم و حكومت امكانپذیر نیست و اگر مكتبی بدون حكومت باشد، یا اساساً احكام دینی به اجرا در نمیآید و یا اگر اجرایش به دست همگان باشد، نتیجهاش هرج و مرج است كه بدتر از نبودن احكام در جامعه است. (36)
زمامداری و رهبری سیاسی جامعه در نبوّت مأخوذ است؛ چرا كه جامعه هرگز نمیتواند با تعلیم و ارشاد و بدون جهاد، دفاع، اقامة حدود و تنظیم روابط بین الملل به حیات خود ادامه دهد. (37)
و از طرف دیگر، مردم همه یکسان نیستند. روشن است كه سیاست و ادارة امور بندگان تنها به تعلیم و تهذیب نفوس نیست؛ زیرا مردم سه دستهاند:
1. عدهای باعلم به مقصد میرسند؛ 2. عدهای با مرحله بالاتر از علم كه تهذیب و تزكیه است به مقصد میرسند؛ 3. عدهای هم بدون اِعمال سیاست كه حدود و تعزیرات و امر به معروف و نهی از منكر است به جایی نمیرسند و پیامبر باید مجری آنها باشد؛ لیكن خشونت نهی از منكر برای دفع تبهكاری است و خشونت حدود و تعزیرات برای رفع آن است. (38)
در نتیجه حكومت برای تعلیم و تهذیب نفوس لازم است.
7. دلالتآیاتاستدلالشده
در متن سؤال به آیاتی برای نفی حكومت و سلطنت پیامبر استدلال شده است كه چند جواب برای آن ذكر میشود:
الف. بنا بر فرض كه دلالت آیات بر معنای اراده شده كامل باشد، باز هم تأثیری در نتیجه ندارد؛ زیرا آیات اثبات میكند كه پیامبران حق حكومت ندارند؛ اما اثبات نمیكند كه مردم خود باید حاكم خویش باشند؛ زیرا این مطلب دلیل دیگری میطلبد.
ب. تشكیل حكومت به معنای تحمیل كردن دین بر مردم نیست؛ بلكه برای تعلیم و تزكیه نمودن مردمی است كه دین و حكومت دینی را حق دانسته و پذیرفتهاند.
آیات ذكر شده مربوط به تكوین است، نه تشریع؛ زیرا در محدودة تشریع هم جریان امر به معروف مطرح است و هم جریان حدود و تعزیرات، و از طرفی ممكن است شهروندی اصول اعتقادی اسلام را نپذیرد؛ امّا در پناه حكومت اسلامی از حقوق خاص برخوردار باشد و احساس امنیت كند. (39)
ج. آیاتی كه حكومت، تسلط، وكالت و حفاظت پیامبرصلیاللهعلیهوآله را نفی میكند، همگی ناظر به مراحل قبل از ایمان و نوعاً در برابر مشركان و كافران است، چه در مكه نازل شده باشند و چه در مدینه؛ اما بعد از ایمان، هم وظایف پیامبرصلیاللهعلیهوآله تفاوت میكند و هم وظایف مردم، چنانچه در آیات هشتم به بعد سوره فتح ذكر شده است. اگر آیات ناظر به جامعة اسلامی مدینه هم باشد، نفی صفت زورگویی و تسلط با زور است و چنین اوصافی حتی در صورت قائل شدن به حاكمیت سیاسی پیامبرصلیاللهعلیهوآله منتفی است؛ زیرا حكومت حضرت مبتنی بر حق است و بر اساس ایمان به خدا و رسول و مدارا انجام میشود.
د. آیاتی كه وظیفة پیامبر را فقط تبشیر و انذار معرفی میكند، حصر اضافی است، نه حصر حقیقی، بدینمعنا كه حصر و انحصار اضافی جایی است كه چیزی را با اوضاع و شرایط خاصی نسبت به چیز دیگر میسنجیم كه حصر مختص به همان چیز است، مانند آیه: «وَمَا أرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِِینَ إلاَّ إنَّهُمْ لَیأكُلُونَ الطَّعَامَ وَیمْشُونَ فِی الأسْوَاقِ»؛ (40) «و پیش از تو پیامبران [خود] را نفرستادیم جز اینكه آنان [نیز] غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند.» اگر حصر در آیه حقیقی باشد، باید وظیفة پیامبران فقط خوردن غذا و رفت و آمد در بازارها باشد؛ در حالی كه چنین نیست و آیه میخواهد ایراد مشركین را مبنی بر عدم نزول ملائكه به عنوان پیامبر رد كند و این آیات میخواهند درخواست مشركین برای نزول عذاب یا گنج و فرشته همراه پیامبر را رد كنند، نه اینكه برای بیان وظیفة واقعی پیامبران باشد، همچنانکه میفرماید: «فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا یوحَی اِلَیكَ وَ ضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ یقُولُوا لَوْ لَا اُنْزِلَ عَلَیهِ كَنْزٌ اَوْ جَاءَ مَعَهٌ مَلَكٌ اِنَّمَا اَنْتَ نَذِیرٌ»؛ (41) «و مبادا تو برخی از آنچه را كه به سویت وحی میشود ترك گویی و سینهات بدان تنگ گردد كه میگویند: «چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهای با او نیامده است؟» تو فقط هشداردهندهای.» و در آیات دیگر به تفصیل، وظایف پیامبرصلیاللهعلیهوآله را ذكر كرده است، از جمله آیات 45 تا 47 سوره احزاب كه میفرماید: «یا اَیهَا النَّبِی اِنَّا اَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ دَاعِیاً اِلَی اللهِ بِاِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِیراً وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِاَنَّ لَهُمْ مِنَ اللهِ فَضْلاً كَبِیراً»؛ «ای رسول، ما تو را به رسالت فرستادیم تا گواه باشی و خوبان را به رحمت الهی مژدهدهی و بدان را از عذاب خدا بترسانی و به اذن حق، خلق را به سوی خدا دعوت کنی و چراغ فروزان عالم باشی. مؤمنان را بشارت ده که خدا را بر آنان فضل و رحمت بزرگ خواهد بود.» (42)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). مقاله «آخرت و خدا، هدف بعثت انببیاء»، مهدی بازرگان.
(2). بقره / 256.
(3). ولایت فقیه از دیدگاه قرآن؛ احمد آذری قمی، مؤسسه دارالعلم، ص 30 و 33 به نقل از تحلیل و تفصیل ولایت مطلقه فقیه؛ نهضت آزادی: ص 43 و 44.
(4). ولایت فقیه، حكومت اسلامی، امام خمینیقدّسسره، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، زمستان 1374 ش، ص 14.
(5). ولایت فقیه، حکومت اسلامی، ص 17.
(6). انفال / 57.
(7). توبه/6.
(8). انفال / 151.
(9). نساء / 105.
(10). دین و دولت در اندیشه اسلامی؛ محمد سروش، فصل دوم.
(11). وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، مؤسسه آل البیت، قم، چاپ اول، 1409 ق، ج 11، ص 306 و 509.
(12). ولایت فقیه، ص 15.
(13). برای نمونه: ابراهیم/52، یونس/2، حج/49، احزاب/40 و یس/7.
(14). ولایت فقیه، ص 18.
(15). انفال/20.
(16). ولایت فقیه، حکومت اسلامی، ص 24 و 25.
(17). كهف/44.
(18). انعام/57.
(19). ص/26.
(20). محاضرات فی الالهیات، جعفر سبحانی، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، چاپ سوم، 1411 ق، ج 2، ص 73 ـ 76.
(21). شوری/9.
(22). نساء/59.
(23). بقره/151.
(24). آل عمران/164.
(25). حدید/25.
(26). ابراهیم/1.
(27). نحل/ 36.
(28). بقره/213.
(29). انفال/24.
(30). اعراف/157.
(31). فرقان/56.
(32). نساء/165.
(33). پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، مطبوعاتی هدف، چاپ اول، 1371، ج7، ص30.
(34). ولایت فقیه از دیدگاه قرآن، ص 294 و 205.
(35). ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، عبدالله جوادی آملی، نشر اسراء، چاپ دوم، پاییز 1379، ص332.
(36). همان، ص 74 و 75.
(37). همان، ص 331.
(38). تفسیر موضوعی قرآن، (سیره علمی و عملی رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله)، عبدالله جوادی آملی، نشر اسراء، چاپ اول، تابستان 1383، ج9، ص104 ـ 109.
(39). ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص335 و 336.
(40). فرقان/ 20.
(41). هود/12.
(42). حاكمیت سیاسی پیامبر و امامان از نگاه قرآن، محمد سروش.