در نظام آفرینش هیچ موجودی ناقص آفریده نشده است، چنان كه هیچ موجودی نیست كه سهم كامل خویش را از آفرینش و آفریدگار دریافت نكرده باشد. نیز در نقشی كه هر آفریده در جهان دارد، وجود هر چیز به جای خود چنان لازم و تاثیرگذار است كه گویا بدون آن هیچ چیز در جای خود قرار نگرفته است. بنابراین تعیین پارهای وظایف ویژه برای برخی آفریدهها به مفهوم بی ارزشی دیگر آفریدهها نیست. قرآن كریم در این باره میفرماید: «ولا تتمنوا ما فضل الله به بعضكم علی بعض» (1) ؛ «زنهار، آنچه را خداوند به [سبب] آن، بعضی از شما را بر بعضی [دیگر] برتری داده، آرزو نكنید.»
حقوق میان زن و مرد از آن نمونه اموری است كه دارای تفاوتهایی چشمگیر است. نابرابری ارث زن و مرد، تفاوت گواهی زنان و مردان در پیشگاه قاضی، موضوع اختلاف دیه و قصاص زن و مرد و... از این جمله بوده و سزاوار است به طور روشن مورد بررسی قرار گیرد.
تفاوت گواهی زن و مرد
قرآن مجید در پی بیان حكم قرض دادن، نحوه شهادت زن و مرد را چنین بیان میكند: «واستشهدوا شهیدین من رجالكم فان لم یكونا رجلین فرجل وامراتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احدیهما فتذكر احدیهما الاخری» (2) ؛ «دو گواه از مردان را به شهادت طلبید. پس اگر دو مرد نبود، مردی را با دو زن، از میان گواهانی كه [به عدالت آنان] رضایت دارید [گواه بگیرید] ، تا [اگر] یكی از آن دو [زن] فراموش كرد، [زن] دیگر، وی را یادآوری كند.»
جرایمی كه سبب اجرای حد یا تعزیر میشود دو نوع است:
1 - حق الله
2 - حق الناس
در نوع نخست (حق الله) به اتفاق نظر فقها گواهی زنان به هیچ نحو پذیرفته نیست، به جز زنایی كه حكم آن سنگسار باشد. (3) در زنا نیز گواهی زنان به طور مستقل پذیرفته نیست و با گواهی سه مرد و دو زن مجازات سنگسار ثابت میشود و با گواهی دو مرد و چهار زن، فقط مجازات شلاق به اثبات میرسد. (4)
در غیر شرایط نامبرده اگر زنانی چند بدون ضمیمه مردان بخواهند انجام لواط یا زنای فردی را به اثبات رسانند، حكم قذف درباره ایشان جاری میگردد و هر یك سزاوار هشتاد ضربه شلاق میگردد. (5)
نیز در اجرای صیغه طلاق كه به حضور دو شاهد عادل نیازمند است و در اثبات رؤیت هلال ماه، گواهی زنان پذیرفته نیست.
شبهه بی اعتبار بودن گواهی زنان
برخی با تكیه به آیه نامبرده و حكم فقهی مساله، این امر را دلیلی بر كم ارزش بودن زنان از دیدگاه اسلام و ناقص بودن آنان از این دیدگاه برشمرده اند، و مخصوصا بیان امام علی علیه السلام در خطبه 79 نهج البلاغه را مورد توجه قرار میدهند كه آن حضرت تصریح كرده است كه: قوای عقلی زنان ناقص است، به همین سبب گواهی دو تن از ایشان، اعتبار گواهی یك مرد را داراست.
حقیقت آن است كه با چنین توجیهی باید به نقصان آفرینش زن مطمئن شد. آیا بنابراین عقیده، خداوند از میان همه آنچه شایسته و كامل آفریده است فقط زن را ناقص آفریده است؟! به فرض كه از وجود زن در برخی مسایل نباید كمك جست آیا این امر به معنای ناقص بودن ایشان است؟!
آیا اگر مردان نتوانند برخی وظایف زنان را انجام دهند یا بهتر باشد كه در انجام آن وظایف از ایشان كمك نگرفت، وجودشان ناقص شناخته میشود؟!
معیار حكم داوران
1 - گاه قاضی با تكیه بر دلایلی كه خود به آن دست یافته - بدون توجه به شهادت افراد - به اجرای حكم میپردازد، اگر چه ممكن است گواهی افراد بر یقین او بیفزاید. در این قسم، تفاوتی میان گواهی زن و مرد وجود ندارد و چه بسا با گواهی چندین مرد، قاضی به یقین دست نیابد اما با گواهی یا اعتراف یك زن به یقین برسد.
2 - قاضی اطلاعاتی درباره رویداد ندارد و فقط به گواهی شاهد است كه به چیزی حكم میكند. در اینجاست كه گاه شهادت زنان پذیرفته نیست؛ مانند اثبات نوشیدن شراب كه از حقوق الهی است، نه حق الناس.
مسایلی كه به طور ویژه حق الله نامیده میشود اموری است كه در ارتباط بنده با پروردگار است و خداوند میداند كه در صورت انجام آن، با بنده خویش چگونه رفتار كند. حقوق الهی دارای نوعی ویژگی است كه به طور عادی گواهی زنان در آن سزاوار نیست؛ از آن نمونه:
الف - خداوند متعال در اثبات جرایمی كه به خود وی مربوط است (حق الله) بندگان را به كشف جرم و كاوش در افعال بندگان سفارش نمیكند و تا حد امكان از ایشان میخواهد كه آن كارها را به طور علنی به جای نیاورند و پوشیدهاش بدارند و با توبه از تكرار آن جلوگیری كنند.
ب - زمانی كه فرد بداند گواهی او در پیشگاه قاضی ارزش و اعتباری ندارد وی در این باره مسؤولیتی احساس نمیكند و ناچار به تحقیق و تفحص نمیپردازد. بدین وسیله در اموری كه گواهی زنان پذیرفته نیست، زنان به زحمت و رنج نمیافتند و از حضور در محاكم قضایی معاف میگردند.
تبیین و رفع شبهه
در پی رفع شبهه مورد گفت وگو، تبیین چند امر ضروری است:
1. حكمت مورد اشاره الهی
فرموده امام علی علیه السلام در نهج البلاغه گویای حكمتی است كه در آیه نامبرده (سوره بقره، آیه 282) بدان اشاره شده است. پیش از بیان آن حكمت یادآوری این امر لازم است كه تصور میشود منظور از نقصان در فرموده امام علی علیه السلام، نقص در برابر كمال است نه در برابر تمام؛ بدین معنا كه زن با دارا بودن همه استعدادهای رشد و كمال، نتوانسته است كمال خود را به دست آورد، نه آن كه وجودش ناتمام و ناقص (معیوب) است.
آیه نامبرده در بیان حكمت دو شاهد گرفتن از زنان، به جای یك مرد، به نكتهای اشاره میكند كه هیچ گویای ضعف و نقص - به مفهوم عیب - برای زنان نیست. در آیه میخوانیم: «تا اگر یكی از آن دو شاهد [موضوع را] فراموش كرد، آن دیگری به یادش آورد.»
اصولا مقایسه میان موجودات امری اشتباه است. هر موجودی برای وظیفهای معین آفریده شده است و هیچ گاه در مقایسه نمیتوان توانایی یك گروه از موجودات را با توانایی گروه غیر همجنس آنها مقایسه كرد و آن گاه به نتیجه گیری پرداخت.
با این فرض، پذیرش این امر چندان دشوار نیست كه احساسات و حیای زنان ممكن است در حافظه ایشان اثر بگذارد، (6) به طوری كه دیدهها یا شنیدهها را فراموش كنند یا آن كه به گونهای بر خلاف حقیقت آن بپندارند. (7) فردی كه از خشم و دعوا بیش از حد متعارف متاثر میشود، قضاوتش درباره دعوای دیگران، از حقیقت دورتر است.
از طرفی میان حافظه و علایق پیوند شدیدی برقرار است و آدمی موضوعات مورد علاقهاش را بهتر به خاطر میسپارد و زنان چون به مسایل عاطفی گرایش بیشتری دارند، آن امور را بهتر از مسایل حقوقی و اجتماعی در حافظه نگاه میدارند. جز این امر، این واقعیت علمی را نمیتوان از نظر دور داشت كه دوره بارداری و شیردهی تاثیر چشمگیری در نقصان كلسیم، آهن و فسفر بدن دارد و كمبود این مواد سبب ضعف حافظه میشود.
اگر به واقع گواهی زنان به علت نقصان عقلی بی ارزش بود، نباید در مواردی فقط گواهی زنان اعتبار داشته باشد، حال آنكه در بعضی مسایل فقط گواهی یك زن كافی است؛ مانند موردی كه زن به عادت ماهانه یا پاكی خود گواهی دهد. در موضوع زنده متولد شدن طفل، شیردان، دوشیزگی دختران و عیوب پوشیده زنان، گواهی زنان - بدون مرد - پذیرفته است.
2 - امتیاز یا تكلیف مشقت آور
آنچه سزاوار توجه است اینكه خیلی از آنچه ما برای مردان نوعی امتیاز میشمریم در حقیقت جلوهای از تكالیف مشقت آور است. جهاد، شهادت در پیشگاه قاضی، قضاوت و مرجعیت همه وظایف سنگینی است كه به سبب دشواری آنها همگان در انجام آن توانا نیستند و گاه از میان مردان افراد اندكی میتوانند آن را به درستی انجام دهند.
این امور را باید تكلیف دانست نه امتیاز و حق. حقوق به مسایلی گفته میشود كه واگذار شدنی است و میتواند با نقل و اسقاط و ارث به دیگری برسد، مانند صلح، قرض و بخشش، بر خلاف تكالیف كه وظیفه فرد شمرده میشود و امتیازی نیست كه بتوان آن را به دیگری منتقل كرد یا بخشید. شهادت در پیشگاه قاضی، نوعی تكلیف مشقت آور است كه قابل واگذاری نیست و اگر آن را از دوش فرد بردارند دلیل بر ضعف شخصیت انسانی او شمرده نمیشود، چنان كه به عهده داشتن آن نیر امتیاز نیست.
فرد شاهد پس از احضار به دادگاه، در صورتی كه در رفتن برای گواهی كوتاهی كند علاوه بر انجام گناه، از سوی قاضی به دادگاه فراخوانده میشود (جلب) و در صورت اجتناب از حضور، مؤاخذه میگردد. پس از حضور و اظهار گواهی نیز اگر به درستی گواهی دهد از سوی متهم و بستگان او در معرض خطر قرار میگیرد. اگر به دروغ نیز گواهی دهد، هم از نظر قانونی مورد پی گیری قرار میگیرد و هم از نظر روانی دچار عذاب وجدان.
خداوند با توجه به همین امور این وظیفه را از دوش زنان برداشته و شرایط شهادت دادن ایشان را تا حدی دشوارتر از مردان قرار داده است، تا به طور طبیعی گواه گرفتن از مردان آسانتر از زنان باشد و بدین وسیله زنان كمتر در معرض مشقت قرار گیرند.
در مورد طلاق این نكته گفتنی است كه طلاق ویرانگرترین پدیده بر روحیات زن است و نتیجه آن جدایی و قهر و تلافی و خشم میان زن و شوهر است. در هنگام اجرای طلاق و ایام پیش از آن به طور معمول هر یك از زن و مرد دیگری را عامل جدایی میداند و در اتهام بستن به یكدیگر تا میتوانند پیش میتازند و بیشتر اصول اخلاقی و گاه انسانی را زیر پا میگذارند. نظاره این گفت وگوهای تلخ واقعا دشوار است و بسا ممكن است تا مدتها تاثیر ناخواسته بر روحیات افراد بنهد. مشاهده این صحنههای ملال آور، زنان را كه كانون آرامش و محبت
خانواده اند بیشتر رنج میدهد و گاهی ایشان را به عذاب وجدان دچار میسازد. فرد بی سبب خود را نكوهش میكند و از آنچه دیده و شنیده یا گواهی كرده، دلتنگ است.
چه ضرورت دارد كه زنان در این نمونه مسایل به اظهارنظر و گواهی فراخوانده شوند! در هر صورت، اظهار نظر و شهادت نوعی قضاوت است كه در سرنوشت دیگران تاثیر مینهد و ناخواسته روان فرد گواه را دستخوش نگرانی میسازد، به ویژه در جایی كه وی در قضاوت خود و شناخت ریشه مشكل، كوتاهی كرده باشد.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) نساء/ 37.
2) بقره/ 282.
3) جواهر الكلام، محمدحسن نجفی، ج 41، ص 159.
4) تحریرالوسیله، ج 2، ص 416؛ جواهر الكلام، ج 41، ص 163.
5) ماده 76 قانون مجازات اسلامی.
6) المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 278.
7) درباره تاثیر متقابل احساسات و حافظه ر. ك: مجله زنان، ش 52.