اشاره
در شمارههای قبلی ماهنامه مبلّغان (شماره 134) برخی از موانع کمال انسان در کلام امام هادیعلیهالسلام برای مبلّغان گرامی بیان شد؛ اکنون در ادامۀ آن مطالب به شرح یكی دیگر از این موارد كه «حسد» میباشد میپردازیم، به امید اینكه ره توشهای مناسب برای دنیا و آخرت خودمان از این كلمات حیاتبخش برداریم:
امام هادیعلیهالسلام در رابطه با حسد، جملۀ پرمعنایی بیان فرموده و در آن به حسد بهعنوان یكی از موانع كمال آدمی پرداختهاند و آثار روانی حسد را در وجود آدمی بیان کرده و میفرمایند: «إِیاكَ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ یبِینُ فِیكَ وَ لَا یعْمَلُ فِی عَدُوِّك؛ (1) از حسد بپرهیز كه آثار [رنجآور] آن در تو آشكارا دیده مىشود، بىآنكه اثرى در دشمنت بگذارد.»
سخن امامعلیهالسلام در مورد حسدِ مذموم، برگرفته از كلام خداوند است كه فرمود: «لَا تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلىَ بَعْضٍ»؛ (2) «برتریهایى را كه خداوند براى بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نكنید! [این تفاوتهاى طبیعى و حقوقى، براى حفظ نظام زندگى شما، و بر طبق عدالت است].»
حكایتیازسعدی
در توضیح این سخن امام هادیعلیهالسلام (كه آثار حسد بیشتر در حسود ظاهر میشود و حسد، حسود را بیشتر از محسود میرنجاند) سعدی داستانی بدین شرح نقل میکند:
سرهنگى پسرى داشت كه در كاخ برادرِ سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، دیدم هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد، و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهرهاش هویدا بود.
بالاى سرش ز هوشمندى مىتافت ستاره بلندى
این پسر هوشمند، مورد توجه سلطان قرار گرفت؛ زیرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفتهاند: «توانگرى به هنر است نه به مال و بزرگى به عقل است نه به سال.»
مقام او در نزد شاه موجب شد تا آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیده و به وی تهمت خیانتكارى زدند، و در كشتن او تلاش بىفایده نمودند.
شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: «چرا با تو آن همه دشمنى مىكنند؟»
سرهنگزاده گفت: زیرا من در سایه دولتِ تو، همه را خشنود كردم مگر حسودان را، كه راضى نمىشوند الّا اینكه نعمتى كه در من است نابود گردد.
توانم آن كه نیازارم اندرون كسى حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است
بمیر تا برهى اى حسود كین رنجى است كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست
***
شوربختان (3) به آرزو خواهند مُقبلان (4) را زوال نعمت و جاه
گر نبیند به روز، شب پره چشم چشمه آفتاب را چه گناه؟ (5)
فردی كه به این بیماری روحی مبتلا باشد، به شخصیت معنوی دیگران نمیتواند آسیب برساند؛ امّا با این صفت پَست و غیرانسانی، خود را در عمق ضلالت و گمراهی قرار میدهد. و تمام نیكیها و خوبیهایش را نابود میسازد. برای همین امام هادیعلیهالسلام میفرماید: «الْحَسَدُ مَاحِقُ الْحَسَنَاتِ؛ (6) حسد تمام نیكیها را نابود مىكند.»
استاد مطهریرحمهالله در مورد حسد مذموم، مینویسد: «بیمارى نفس انسان فقط این نیست كه دچار حرص و آز مىشود، دچار بخل مىشود؛ بلكه انسان گاهى یك نوع بیماریهاى پیچیدهاى پیدا مىكند كه از بیماریهاى تن پیچیدهتر و مشكلترند؛ بیماریهایى كه اساساً با منطق و عقل سازگار نیستند و فقط با روح همان بیمار سازگارند. همان چیزهایى كه امروز [آن را] عقدههاى روانى مىنامند، مثل حالت «حسد»
حالت حسد در انسان یك حالت ضد منطق است؛ یعنى انسان حالتى پیدا مىكند كه فراموش مىكند در فكر سعادت خودش باشد [بلکه] فقط در فكر بدبختى [شخصِ] دیگرى است. آرزویش این نیست كه خودش خوشبخت شود. اگر هم آرزو دارد كه خودش خوشبخت شود، ده برابر آرزویش این است كه دیگرى بدبخت شود. در هیچ حیوانى چنین حالتى نیست كه آرزوى آن حیوان، بدبختى حیوان دیگرى باشد. حیوان در فكر شكم خودش است و بس؛ ولى در انسان چنین حالتى پیدا مىشود.» (7)
انسان سالم، در مورد داشتههای دیگران غبطه میخورد و حسادت نمیورزد؛ او همیشه دربارۀ خودش فكر مىكند كه پیشرفت کند. اگر یك انسان همیشه در این فكر باشد كه خودش پیشرفت کند، سالم است. این، دلیل بر عیب نیست. اما اگر كسى همیشه در این اندیشه است كه دیگرى عقب بیفتد، بیمار و مریض است. حتى گاهى آدمهاى حسود به مرحلهاى مىرسند كه حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند، تا به دیگرى پنجاه درجه صدمه وارد شود.
قصۀثروتمندحسود
در زمان یكى از خلفا، مرد ثروتمندى غلامى خرید. از روز اولى كه او را خرید، مانند یك غلام با او رفتار نمىكرد؛ بلكه مانند یك آقا با او رفتار مىكرد. بهترین غذاها را به او مىداد، بهترین لباسها را برایش مىخرید، وسایل آسایش او را فراهم مىكرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار مىكرد؛ گویى پروارى براى خودش آورده است. غلام مىدید كه اربابش همیشه در فكر است، ناراحت بود. بالاخره ارباب یك شب درد دل خود را با غلام در میان گذاشت و گفت: من حاضرم تو را آزاد كنم و این مقدار پول را هم به تو بدهم؛ ولى مىدانى براى چه این همه خدمت به تو كردم؟ فقط براى یك تقاضا. اگر تو این تقاضا را انجام دهى، هرچه كه به تو دادم حلال و نوش جانت باشد و بیش از این هم به تو مىدهم؛ ولى اگر این كار را انجام ندهى، من از تو راضى نیستم.
غلام گفت: هرچه تو بگویى اطاعت مىكنم. تو ولىّ نعمت من هستى و به من حیات دادى. گفت: نه، باید قول قطعى بدهى! مىترسم اگر پیشنهاد كنم قبول نكنى. گفت: هرچه مىخواهى پیشنهاد كنى بگو، تا من بگویم «بله». وقتى كاملاً قول گرفت، گفت: پیشنهاد من این است كه در یك موقع و جاى خاصى كه من دستور مىدهم، سر مرا از بیخ ببرى. گفت: آخر چنین چیزى نمىشود. گفت: من از تو قول گرفتم و باید این كار را انجام دهى.
نیمه شب غلام را بیدار كرد، كارد تیزى به او داد و با هم به پشتبام یكى از همسایهها رفتند. در آنجا خوابید و كیسه پول را به غلام داد و گفت: همینجا سر من را ببر و هرجا كه دلت مىخواهد برو. غلام گفت: براى چه؟ گفت: براى اینكه من این همسایه را نمىتوانم ببینم. مُردن براى من از زندگى بهتر است. ما رقیب یكدیگر بودیم و او از من پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است. من دارم در آتش حسد مىسوزم. مىخواهم قتلى به پاى او بیفتد و او را زندانى كنند. اگر چنین چیزى شود، من راحت میشوم. راحتى من فقط براى این است كه مىدانم اگر اینجا كشته شوم، فردا مىگویند جنازهاش در پشت بام رقیبش پیدا شده؛ پس حتماً رقیبش او را كشته است. بعد رقیب مرا زندانى و سپس اعدام مىكنند و مقصود من حاصل مىشود!
غلام گفت: حال كه تو چنین آدم احمقى هستى، چرا این كار را نكنم؟ تو لیاقتت این است که کشته شوی. سر او را برید، كیسه پول را هم برداشت و رفت. خبر در همه جا پیچید. آن مرد همسایه را به زندان بردند؛ ولى همه مىگفتند: اگر او قاتل باشد، روى پشت بام خانه خودش كه این كار را نمىكند؛ پس قضیه چیست؟ معمایى شده بود. وجدان غلام او را راحت نگذاشت. پیش حاكم وقت رفت و حقیقت را اینطور بیان کرد: من به تقاضاى خودش او را كشتم. او آنچنان در حسد مىسوخت كه مرگ را بر زندگى ترجیح مىداد. وقتى مشخص شد قضیه از این قرار است، هم غلام و هم مرد زندانى را آزاد كردند. (8)
آری حسد یك خوى زشت شیطانى است كه بر اثر عوامل مختلفی مانند حب دنیا، ضعف ایمان، تنگنظرى و بخل، در وجود انسان پیدا مىشود. حسد، به معنى درخواست وآرزوى زوال نعمت از دیگرى و سرچشمه بسیارى از گناهان كبیره است. که در نهایت آتش به خرمن ایمان میزند و آن را نابود میکند.
امام باقرعلیهالسلام مىفرماید: «إِنَّ الْحَسَدَ لَیأْكُلُ الْإِیمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَب؛ (9) حسد ایمان را مىخورد [و از بین مىبرد] همانگونه كه آتش هیزم را میخورد [و از بین میبرد.]»
از منظر امام صادقعلیهالسلام یكی از مهمترین آفات دین و دینداری، خصلت ناپسند حسد میباشد. پیشوای ششمعلیهالسلام در این زمینه میفرماید: «آفَةُ الدِّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْر؛ (10) آفت دین، حسد و خودبزرگبینى و فخرفروشی است.»
حسودواعتراضبهخداوند
حسود در واقع معترض به حكمت خدا است كه چرا افرادى را شامل نعمت و عنایت خود نموده است؟! همانگونه كه در آیه 54 سوره مبارکه نساء، با اشاره به این اعتراض ناشایست، مىخوانیم: «أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛ «یا اینكه نسبت به مردم [پیامبر و خاندانش]، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مىورزند.» در روایتی از رسول خداصلیاللهعلیهوآله آمده است كه: خداى عزّ و جلّ به موسى بن عمرانعلیهالسلام فرمود: «یا ابْنَ عِمْرَانَ لَا تَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلَى مَا آتَیتُهُمْ مِنْ فَضْلِی وَ لَا تَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلَى ذَلِكَ وَ لَا تُتْبِعْهُ نَفْسَكَ فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِی صَادٌّ لِقَسْمِی الَّذِی قَسَمْتُ بَینَ عِبَادِی وَ مَنْ یكُ كَذَلِكَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَیسَ مِنِّی؛ (11) اى پسر عمران! بر آنچه از فضل خود به مردم دادهام حسد مبر و چشمان خود را به آن خیره مکن و دلت را پى آن مبر؛ زیرا حسدبرنده، از نعمت من ناراحت است و میخواهد از تقسیمى كه میان بندگانم كردهام، مانع شود، و كسى كه چنین باشد، من از او نیستم و او از من نیست.»
اساساً برخی از حوادث تلخ تاریخ، با صفت زشت حسد گره خورده است. نخستین قتلى كه در جهان واقع شد از ناحیه «قابیل» نسبت به برادرش «هابیل»، بر اثر انگیزه «حسد» بود. ماجرای حضرت یوسفعلیهالسلام و گرفتاریهای او و پدرش بر اثر حسد برادرانش بود. اصلاً یكی از مهمترین عوامل مظلومیت انبیاء و اولیاء و اوصیاء بهویژه علیعلیهالسلام و خاندان پاكش، ریشه در حسد مخالفان و معاندان ایشان دارد. به همین جهت خداوند متعال به رسول مكرمشصلیاللهعلیهوآله میفرماید: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق... وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد»؛ (12) «بگو: پناه مىبرم به پروردگارِ سپیده صبح... . و از شرّ هر حسود، هنگامى كه حسد مىورزد.» برای اینكه حسد ممكن است سرنوشت انسان را كاملا زیر و رو كند و انسان به خاطر حسد، چنان از درجۀ عالی خود سقوط كند كه ارتكاب تمام گناهان برایش راحت شود و تمام نیكیهایش را با دست خود از بین ببرد.
در اینجا عمق كلام امام هادیعلیهالسلام روشن میشود كه فرمود: «الْحَسَدُ مَاحِقُ الْحَسَنَاتِ؛ حسد تمام نیكیها را نابود مىكند.»
ماجرای ذیل شاهد خوبی بر این مدعاست كه حسد چگونه اعمال نیک انسان را نابود کرده و سرنوشت حسود را تغییر میدهد:
عاقبتشگفتانگیزحسادت
در ایام خلافت «معتصم عباسى»، شخصى ادیب وارد مجلس او شد. معتصم از صحبتهاى او، خیلى خوشنود شد و دستور داد هر چند روز، در مجلس او حاضر شود، و عاقبت این شخص از جمله ندیمان (همدم، همصحبت) خلیفه گردید.
یكى از وزیران خلیفه، در حق این ادیب حسد ورزید كه مبادا جاى وزارت او را بگیرد. قصد کرد که او را به طریقى از بین ببرد. روزى وقت ظهر، با ادیب از حضور خلیفه بیرون آمدند و از او خواهش كرد به منزلش بیاید تا كمى صحبت كنند و ناهار بماند، ادیب هم قبول كرد.
ندیم موقع ناهار، در غذای مهمان زیاد سیر ریخته بود و ادیب از آن خوراكِ سیر زیاد خورد. وقت عصر صاحبخانه (وزیر حسود) به حضور خلیفه رفت و صحبت از ادیب كرد و گفت: من نمكپرورده نعمتهاى شما هستم. نمىتوانستم این سِرّ را پنهان كنم كه این ادیب كه ندیم شما شده، پنهانى به مردم میگوید: خلیفه پیوسته مرا نزد خود احضار مىكند و بوى دهانش مرا اذیت میكند.
خلیفه بىاندازه آشفته گردید و او را طلبید. ادیب چون سیر خورده بود، كمى با فاصله نشست و با دستمال دهن خود را گرفته بود. خلیفه یقین كرد كه حرف وزیر درست است؛ به همین دلیل نامهاى به یكى از كارگزارانش نوشت كه حامل نامه را گردن بزند.
ندیمِ حسود در خارج اطاقِ خلیفه، منتظر بود و ادیب را دید که از حضور خلیفه آمد در حالی که مكتوبى در دست دارد. خیال كرد، خلیفه در نامه نوشته است که مال زیادى به وى بدهند. حسدش زیادتر شد و گفت: من تو را از زحمت بردن نامه خلاص میکنم. به دو هزار درهم آن را خرید و به ادیب گفت: چند روز خودت را به خلیفه نشان مده، او هم قبول كرد.
ندیمِ حسود، نامه را به عامل خلیفه داد و او هم بنا بر دستور خلیفه، گردن او را زد. مدتى بعد خلیفه سؤال كرد: ادیب ما كجاست؟ پیدا نمیشود آیا به سفر رفته است؟ گفتند: خیر به سفر نرفته، ما او را دیدهایم. احضارش كرد و با تعجب گفت: ترا نامهاى دادیم، به عامل ندادى؟ قضیه نامه و وزیر را نقل كرد. خلیفه گفت: سؤالی میكنم، دروغ نگو. بگو تو به ندیم ما گفتى: بوى دهان خلیفه مرا اذیت میكند؟ گفت: نه. خلیفه بیشتر تعجب كرد و گفت: چرا زمانی که نزد ما آمدى دورتر نشستى و با دستمال دهان خود را گرفته بودى؟
عرض كرد: ندیم شما مرا به خانه خود برد و سیر به من خورانید، چون به حضور شما آمدم، ترسیدم بوى دهانم خلیفه را آزار نماید.
خلیفه گفت: الله اكبر، سپس قضیه حسادت ندیم و قتل حسود و زنده بودن محسود را براى همه حُضّار نقل كرد و همگان در حیرت شدند. (13)
پندهایشیطانبهحضرتنوحعلیهالسلام
در روایات آمده است كه: ابلیس به نوحعلیهالسلام گفت: «فَإِیاكَ وَ الْكِبْرَ وَ إِیاكَ وَ الْحِرْصَ وَ إِیاكَ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّ الْكِبْرَ هُوَ الَّذِی حَمَلَنِی عَلَى أَنْ تَرَكْتُ السُّجُودَ لِآدَمَ فَأَكْفَرَنِی وَ جَعَلَنِی شَیطَاناً رَجِیماً وَ إِیاكَ وَ الْحِرْصَ فَإِنَّ آدَمَ أُبِیحَ لَهُ الْجَنَّةُ وَ نُهِی عَنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ فَحَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَكَلَ مِنْهَا وَ إِیاكَ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّ ابْنَ آدَمَ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَقَالَ نُوحٌعلیهالسلام فَأَخْبِرْنِی مَتَى تَكُونُ أَقْدَرَ عَلَى ابْنِ آدَمَ قَالَ عِنْدَ الْغَضَب؛ (14) بپرهیز از كبر و حرص و حسد؛ زیرا كبر، مرا از سجده بر آدم باز داشت و كافر و شیطان رجیم كرد، و و مبادا حرص بورزی؛ زیرا برای آدم بهشت مباح شده و تنها یک درخت از او نهی شده بود اما حرص باعث شد که از آن بخورد [و از بهشت رانده شود] مبادا حسود باشى كه پسر آدم از حسد برادرش را كشت. پس نوح گفت: بهمن بگو در چه وقتى بر گمراه كردن آدمیزاد تواناتری؟ گفت هنگام خشم و غضب.»
آثارحسددررفتارانسان
1. محرومیتازشرفوبزرگی
پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله در روایتی فرمود: «أَنَّ الْحَسُودَ لَا یسُود؛ (15) شخص حسود هرگز به مقام بزرگی و سیادت نمیرسد.» چون به دنبال كشف عیب دیگران و در صدد بیارزش نمودن آنان است و هرگز فرصت اصلاح خود را ندارد. (16)
2. غصهواضطرابدائمی
امام صادقعلیهالسلام فرمود: «الْحَسُودُ مَغْمُومٌ؛ (17) حسود، همواره ناراحت و غمگین است.»
حسود از غمِ عیشِ شیرینِ خلق همیشه رود آب تلخش به حلق
رسول گرامی اسلامصلیاللهعلیهوآله فرموده: «أَقَلُّ النَّاسِ لَذَّةً الْحَسُودُ؛ كم بهرهترین مردمان از لذت، حسود است.» (18)
زیرا وی از غصه و ناراحتی ناشی از حسادت، همواره در رنج و تعب است و فكر و خیال در مورد موضوعات مختلف، لذت زندگی را از وی سلب میكند.
3. ناراحتیهایجسمی
علیعلیهالسلام یكی دیگر از آثار بیماری حسد را، از دستدادن سلامتی جسمی بیان كرده و میفرماید: «صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ؛ سلامتى تن در كم شدن حسد است.»
انواعحسد
امام صادقعلیهالسلام فرمود: حسد دو نوع است: 1. حسد فتنه؛ 2. حسد غفلت: اما حسد غفلت مانند حرف ملائكه است كه خداوند میفرماید: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِخَلِیفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فِیها مَنْ یفْسِدُ فِیها وَ یسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ»؛ «من میخواهم در زمین خلیفهاى قرار بدهم، [ملائکه] گفتند: میخواهى در زمین، كسى را قرار دهى که فساد و تباهى كند و خونریزى نماید در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس میكنیم.»
منظور ملائکه، این بود كه خلیفه را از میان ما قرار ده. پس این حرف را بهواسطه حسد نسبت بهآدم، از نوع حسد فتنه نگفتند كه بخواهند او را رد كنند و منكرش شوند؛ بلکه از روی غفلت چنین خواستهای را مطرح نمودند.
حسد دوم كه شخص را بهكفر و شرك میكشاند، حسد ابلیس است كه حرف خدا را رد کرد و از سجده امتناع ورزید. (19)
مهمترینریشۀحسد
به نظر میرسد، مهمترین ریشۀ حسد ضعفها و کمبودهای روحی و روانی است زیرا روح انسان هرچه مقتدرتر باشد، حسد و كینهاش كمتر خواهد شد؛ همچنانكه امام حسینعلیهالسلام در یك جمله حكیمانه میفرماید: «الْقُدْرَةُ تُذْهِبُ الْحَفیظَةَ؛ (20) قدرت كینه را از بین مىبرد.»
وقتى انسان در خودش احساس قدرت كند، نسبت به دیگران كینه ندارد. در نقطه مقابل، آدمِ ضعیف است كه همیشه كینه دیگران را در دل دارد و نسبت به دیگران حسادت مىورزد.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). بحار الانوار، علامه مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج75، ص370، باب مواعظ أبی الحسن الثالثعلیهالسلام.
(2). نساء/32.
(3). بدبختان.
(4). خوشبختان.
(5). گلستان سعدی، باب اول.
(6). بحارالانوار، ج69، ص199.
(7). مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، مرتضی مطهری)، انتشارات صدرا، قم، ج23، ص230.
(8). همان، ص103 تا 105.
(9). الكافی، ج2، ص 306.
(10). همان، ص307.
(11). همان.
(12). فلق/1 و 5.
(13). رنگارنگ، علی اكبر عماد، نشر قریشی، ج1، ص 358.
(14). بحارالانوار، ج60، ص 251.
(15). إرشاد القلوب إلى الصواب، شیخ حسن دیلمى، نشر شریف رضى، قم، 1412 ق، ج1، ص 29.
(16). نزهة النواظر، محدث قمى، نشر اسلامیه، تهران، ص123.
(17). بحار الأنوار، ج70، ص256..
(18). أمالی الصدوق، شیخ صدوق، نشراعلمى، بیروت، 1400 ق، ص 21.
(19). بحار الأنوار، ج75، ص255، باب مواعظ الصادق جعفر بن محمد'.
(20). نزهة الناظر وتنبیه الخاطر، حسین بن نصر حلوانی، تحقیق و نشر مدرسة الإمام المهدیعلیهالسلام، قم المقدسه، 1408 ق، ص84.