سینهزنی در كلیسا!
دكتر غلامعلی افروز نقل میكند: در سفری كه به همراه دوستان به یكی از كشورهای اروپائی داشتم، روز یكشنبه به كلیسایی كه در آن نزدیكی بود، رفتیم، مراسم دعا و موعظه به پایان رسید. سپس،كشیش جوانی شروع به خواندن مطالبی شبیه روضههای ما شیعیان كرد، ومردم هم مشغول سینه زدن شدند. من از این عمل آنها بسیار تعجب كردم، زیرا سینه زدن جزء آیین شیعیان است، پس چگونه است كه این رسم سر از كلیسا در آورده است؟
پس از پایان عزاداری به دیدن آن كشیش رفتم، بعد از معرفی خود از چگونگی پیدایش این گونه عزاداری سؤال كردم، وی گفت: من مدتها بود كه احساس میكردم مراسم كلیسا تكراری و بی روح شده است، به همین دلیل به دنبال راهی برای ایجاد جذابیت در برنامههای كلیسا بودم تا اینكه به ایران رفتم و دو سال در تهران در روز عاشورا مراسم عزاداری شیعیان را از نزدیك دیدم، سپس به لبنان و سوریه رفتم و شبیه این مراسم را در آنجا دیدم، بنابراین از مراسم عزاداری آنان در عزاداری برای حضرت عیسی علیه السلام الگوگیری كردم.
چند كلیسای دیگر نیز این روش رااز ما تقلید كردند وجالب است بدانید كه حضور جوانان در كلیساهایی كه از این نوع عزاداری الگو برداری كرده اند چندین برابر شده و همچنین فساد در آن مناطق به گونه چشم گیری كاهش پیدا كرده است. (1)
مستی بدون شراب
دكتر حجت الله ایوبی، رئیس دانشكده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق نقل كردند: در سال 1372 برای تحصیل به فرانسه رفتیم. در آنجا همراه به آغاز تحصیلاتمان با جوانان با بصیرت در مسجدی كوچك آشنا شدیم. این جوانان مراسم سوگواری اباعبدالله علیه السلام را با شكوه تمام برگزار میكردند و مثل دیگر ایرانیان بر سر و سینه میزدند و بر مظلومیت امامان شیعه اشك میریختند.
تصمیم گرفتم كه عاشورا را عازم لیون شوم. روز تاسوعا به شهر لیون رسیدم و طبق قراری كه با یكی از دوستان خوبم گذاشته بودم در محل قرارمان نزدیك دانشگاه با یكدیگر ملاقات نمودیم. محل خلوت و آرامی بود كه غالبا در دوران تحصیل در آنجا نماز میخواندیم. به دوستم پیشنهاد كردم كه در همین محل نماز بخوانیم سپس عازم مسجد ژیور شویم. با اندوه گفت: موافق نیستم. چرا كه دو روز قبل وقتی دراینجا نماز میخواندم دانشجوی فرانسوی با دیدن من در حال نماز شروع به اهانت و هتاكی كرد. پس از پایان نماز به او گفتم از شما كه دم از فرهنگ و تمدن میزنید بسیار بعید است كه این چنین وقیحانه عبادت یك مسلمان را مورد استهزاء قرار دهید. او گفت: خدای شما بی رحم است! چرا كه بسیاری از حاجیانی كه برای زیارت خانه او رفته بودند، دچار بیماری شدند و این مریضی را با خود به فرانسه آوردند.
من گفتم: خدایی كه تو میشناسی نه تنها بی رحم،بلكه بسیار زبون و ضعیف است. اما خدایی كه من برای او نماز میخوانم، خدایی رئوف، مهربان و بسیار تواناست.
بحث در گرفت. طرف مقابل، دانشجوی سال آخر دكتری فلسفه بود و دائما تأكید میكرد كه هیچ دینی ندارد و با مذهب مخالف است. سخنان من كم كم طرف مقابل را به فكر فرو برد و او را وادار به عذرخواهی نمود. سپس با دستپاچگی ضمن خداحافظی عید پاك را نیز به من تبریك گفت. من كه از برخوردهای گستاخانه این دانشجوی فرانسوی شدیدا دلخور بودم، گفتم: در فرهنگ ما پیراهن سیاه دلیل برعزادار بودن است و بنده عذر دارم و نمیتوانم تبریك شما را پذیرا باشم. دانشجوی فرانسوی ضمن عذرخواهی دلیل این سوگ را پرسید و من از مصیبت كربلا و مراسم عزاداری اباعبدالله علیه السلام در ایران برایش سخن گفتم.
دانشجوی فرانسوی گفت: با اینكه اعتقادی به این مسائل ندارم، به عنوان یك دانشجو، بسیار مایلم این قبیل مراسم را از نزدیك ببینم تا بتوانم قضاوتی مطابق با واقع درباره آن داشته باشم. من از فرصت استفاده كردم و آدرس مسجد ژیور را به او دادم با این شرط كه بعد از شركت در مراسم، احساسش را از طریق پست الكترونیك برایم بازگو نماید.
فردای آن روز با دوستم برای شركت در مراسم عاشورای حسینی به مسجد ژیور رفتیم. در آنجا یكی از جوانان فرانسوی به زبان فرانسه مقتلی زیبا قرائت كرد و صدایهای های و گریه زن و مرد، فضای مسجد را عطرآگین نمود. پس از پایان روضه خوانی، مراسم سینه زنی آغاز شد. چند سال پیش دانشجویان ایرانی میدان دار بودند و فرانسویها نظاره گر؛ اما دیگر از آن جمع ایرانی كه غالبابه ایران بازگشته بودند خبری نبود و جوانان فرانسوی، خود با حرارت و زیبایی تمام دم میگرفتند و بر سینه میزدند.
بعد از اتمام مراسم، به سنت ایتن آمدیم. فردای آن روز، ناخودآگاه به یاد ماجرای لیون افتادیم واز دوستم خواستم مكاتبات خود را بررسی كند. شاید آن دانشجوی فلسفه در مراسم شب گذشته شركت كرده باشد. باهم به سراغ كامپیوتر رفتیم و با این جمله كه «شما یك پیام دارید»مواجه شدیم. دانشجوی فرانسوی در مراسم دیشب شركت كرده بود، او به قول خودش عمل كرده و احساسش رابه زیبایی هر چه تمام از طریق پست الكترونیك بیان كرده بود. پیام شعر گونه او از این قرار بود:
دوست گرامی!
من به مسجد آمدم،
چون قطرهای از اقیانوس،
چون سنگریزهای در شن زاری بی كران،
برای اولین بار در عمرم به سوگ مردهای گریستم،
مردهای نه مانند دیگر مردگان،
مردهای متعلق به هزاره گذشته،
مردهای كه به رغم بیش از یك هزاره، گویی هنوز زنده است!
در شجاعت و مظلومیتش گریستم و او را تحسین كردم،
دیشب را مست سر بر بالین گذاشتم،
برای اولین بار مست بودم، بدون آنكه قطرهای شراب خورده باشم و این مستی را مدیون تو هستم و از تو هزاران بار متشكرم، هزاران بار.
آری یاد امام شهید ما، جوان خسته غرب را به معنویت میرساند و به او آرامش میدهد، و این است راز زنده بودن امام حسین علیه السلام و الگو بخشی به انسان از پای افتاده معاصر و تا آخرین انسان، و این است دلیل بطلان سخنی كه امام علیه السلام را متعلق به گذشته میداند و اثری برای یادش قائل نیست و برای سومین بار، این است كه دشمن از طرح اسوهای چون حسین علیه السلام برای ما و مردم خویش واهمه دارد. (2)
سیلویای آمریكایی
سیلویا اهل ایالت ویرجینیاست و تحصیلات خود را در رشته ارتباطات به پایان رسانیده است. اولین بار نام او را در اینترنت یافتیم. او به كار نویسندگی مشغول است و برنامههای تبلیغاتی خوبی را در دست تهیه دارد. او به برخی از سؤالات مسیحیان و مسلمانان آمریكا، كانادا و آمریكای جنوبی پاسخ میدهد، البته این كار را از زمانی كه مسلمان شده آغاز كرده است. «سیلویا» میگوید: من دوست دارم مردم كشورهای اروپایی و آمریكایی را با اسلام آشنا كنم. به همین دلیل برنامههای مختلفی مثل تئاتر و نمایشگاههای مختلف در دانشگاهها و كلیساها دایر میكنم و گردهماییهایی تشكیل میدهم تا جوانان بهتر و بیشتر به اسلام جذب شوند. اما در مورد اینكه خودم چگونه با اسلام آشنا شدم باید بگویم كه: در حقیقت من بعد از انقلاب اسلامی ایران به دین اسلام علاقه پیدا كردم. البته در آن زمان درباره ادیان مختلف مطالعه داشتم، ولی به دین اسلام توجه خاصی نمیكردم.
وقتی امام خمینی رحمه الله را اولین بار از طریق تلویزیون دیدم، چهره معنوی ایشان برای من بسیار جذاب بود و ناخود آگاه چیزی را در وجود ایشان میدیدم كه مرا شیفته خود میكرد. اما نمیدانستم چیست. من هیچ وقت فكر نمیكردم كه روزی مسلمان شوم. فقط میخواستم بدانم چه چیزی در وجود ایشان است ك ه مرا مجذوب خود ساخته بود.
«سیلویا» بعداز آن تصمیم میگیرد كه درباره اسلام تحقیق كند. او در ادامه میگوید، وقتی بعد از یك سال درباره اسلام تحقیق كردم، به این نتیجه رسیدم راهی كه امام خمینی رحمه الله میرود راه خدا و راه حق است، به همین دلیل من هم این مسیر راانتخاب كردم و مطالعات خود را گسترش دادم و از كتابهای متفكر شهید استاد مطهری رحمه الله بسیار بهره گرفتم، همچنین كتاب نهج البلاغه را كه به زبان انگلیسی ترجمه شده بود خواندم و با مطالعاتی كه در ترجمه قرآن داشتم، علاقه وافری به دین اسلام پیدا كردم.
«سیلویا» كه بعد از اسلام نام «هاجر» را برای خود برگزیده است، میگوید: من دوست داشتم از شهر و كشورم هجرت كنم و همیشه در سفر باشم تا اسلام را به اندازه توانم به مردم مختلف دنیا معرفی كنم.
الان هم گاهی در ایران هستم و گاهی در زادگاه خودم و از این بابت راضی و خوشحالم. شاید باور نكنید كه وقتی نماز خواندن را یاد گرفتم، عدهای از دوستانم در حالی كه مرا در حال نماز خواندن دیدند، مجذوب اسلام شدند و ایمان آوردند. من میتوانم بگویم كه اسلام در آمریكا در حال رشد است. البته منظورم این نیست كه همه آمریكاییها مسلمان میشوند، اما آنان كه دین جدید میخواهند اكثرا گرایش به اسلام پیدا كرده و مسلمان میشوند.
خانم هاجر در آخر سخنانش میگوید:
من لازم میدانم كه نكتهای را ذكر كنم وآن اینكه قیام امام حسین علیه السلام در سرزمین كربلا، مرا سخت تحت تأثیر قرار داد. من سالهای زیادی در مورد ایشان مطالعه كردم و بعد از آشنایی با زندگی آن حضرت مصممتر شدم تا اسلام را انتخاب كنم، من با عشق به او جلو رفتم. به نظر من كسی كه از امام حسین علیه السلام درس بیاموزد هیچ گاه در زندگی گمراه نمیشود. درست مثل كسی كه شنا كردن یاد بگیرد، وقتی در آب میافتد دیگر غرق نمیشود. اگر به آیین خود باقی میماندم، شاید هرگز به حقیقت نمیرسیدم، ولی بعد از شناخت امام حسین علیه السلام فهمیدم كه با دین اسلام زودتر میشود به حقیقت دست یافت.
در قیام امام حسین علیه السلام آگاهی، انسانیت، آزادگی، ایثار و فداكاری به اوج میرسد، چرا كه برپایی ارزشهای الهی هدف مقدس آن حضرت و یاران فداكارش بود، به طوری كه آنها در این راه از جان خویش گذشتند. به همین دلیل امام حسین علیه السلام چراغ هدایت برای تمام انسانها در همه اعصار وقرون است، او كشتی نجات افرادی است كه به دنبال عزت و سعادت در هر دو جهان هستند.
«من نیز یكی از راه گم كردهها بودم كه با شناخت امام حسین علیه السلام راه زندگی را پیدا كردم.» (3)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. مجله زمزم، دی و بهمن 1381.
2. روزنامه جام جم، ش 280.
3. همان.