هراس های باغبان - نگرانی های پیامبر اکرم (ص) نسبت به آینده اسلام و مسلمانان

اشاره

باغبان پير را ديده اي، چسان در كنار گلها زانو می‌زند و چشم می‌دوزد به برگها و گلبرگها؟

باغبان پير را ديده‌ای و چهره پر چروكش را؟ بهای اين چين و چروكها لطافت گلبرگهاست كه چشم را می‌نوازد و دل را صفا می‌بخشد.

باغبان پير را ديده اي، آن گاه كه به پرپر شدن گلها و پايمال شدن غنچه‌ها خبرش دهند؟

و مگر جانكاه‌تر از آن دم، ساعتی هم برای او هست؟

دل باغبان دلسوز بوستان ما نيز همواره نگران روزی بود كه «پس از خويش‌» ميوه‌های محنتش به تاراج رود و از سوختن نهالهای ديروز و سروهای قامت افراشته امروز بشنود و اين همه، دل مشغوليهای روزهای آخر او بود كه؛ «چون نباشد باغبان در باغ، يغمای گل است.‌»(1)

با مروری بر كارنامه پيامبران الهي، خطوط پايداری و پيروزی پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله را پر رنگ‌تر از ديگر انبياء گذشته می‌يابيم. اين مهم، آن گاه بيش از پيش رخ می‌نمايد كه با نيم نگاهی به سير تاريخی مسيحيت، به عنوان يكی از اديان زنده امروز در می‌يابيم كه شريعت عيسوی با سابقه طولانی خويش نتوانسته است در «سرعت‌» نفوذ و گسترش و «ماندگاری آن‌» با اسلام رقابت كند؛ چه گسترش مسيحيت پس از رفع حضرت مسيح عليه السلام(2) آغاز شده و همواره روندی كند را طی كرده است و حال آنكه اسلام در زمان حيات پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله افقهای ديگر را گشود و در اندك زمانی پس از رحلت آن حضرت، پا از مولد خويش فراتر نهاد و مرزهای فكري، فرهنگی و نژادی عالم را فتح كرد.

با اين همه، شواهد تاريخی گويای دغدغه‌ها و دل مشغوليهای فراوان پيامبر اعظم صلی الله عليه وآله در واپسين سالهای عمر است؛ نگرانيهايی در ابعاد مختلف و به تنوع آفتها و گرفتاريهايی كه دامنگير انسان می‌شود. بی‌شكّ مرور و توجه به دل مشغوليهای پيامبر خداصلی الله عليه وآله می‌تواند دستمايه عبرت و الهام برای امروز و فردای امت اسلامی و روشنی بخش سير حركت به سوی اهداف بلند انقلاب اسلامی - كه پرتوی از انقلاب بزرگ رسول اللّه صلی الله عليه وآله است - باشد.

1. بازگشت به جاهليّت

از جدی ترين نگرانيهای پيامبر خداصلی الله عليه وآله هراس از بازگشت امت اسلامی به معيارهای جاهلی و سر بر آوردن ريشه‌های غير انسانی آن دوران بود. نگرانی از اين نوع عقب گرد برای هر مصلحی كه با رهبری خويش، فرهنگی را خلق و نهادينه و امتی را زنده كرده و نظامی را بنيان نهاده است، وجود دارد؛ چرا كه بستر اين سير قهقرايی برای نسل دوم و سوم يك حركت انقلابی و نهضت اصلاحی - كه كمتر دارای انگيزه‌ها و باورها و شناختهای عينی و تجربه‌های ملموس انقلابيون اوليه مؤمن به نهضت هستند - فراهم‌تر و عزم منافقان - كه همه انقلابهای تاريخ دست به گريبان آن بوده و هستند - برای بهره برداری از اين زمينه‌ها جهت دگرگون ساختن فرهنگ انقلاب راسخ‌تر است.

نقطه آغاز اين دغدغه حضرت خاتم صلی الله عليه وآله آنجا بود كه در غزوه احد، آن گاه كه دشمن شايعه كشته شدن حضرتش را به ميدان انداخت، خود با چشمان خويش شاهد فرار اكثريت مسلمانان به كوهها و نقاط دوردست يا پناه بردن عده‌ای به عبدالله بن اُبَی - سر كرده منافقان مدينه - برای گرفتن امان نامه از ابوسفيان بود. قرآن كريم اين چنين پرده از اين راز بر می‌دارد:

«وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَی ءٍ‌»؛(3) «و گروهی [از ياران پيامبرصلی الله عليه وآله] چنان در فكر جان خود بودند كه درباره خدا گمانهای باطل به سان گمانهای جاهليت می‌بردند و می‌گفتند: آيا چاره‌ای برای ما هست؟‌»

هشدارهای قرآن بدين جا خاتمه نمی‌يابد و به صراحت از دو دستگی ياران پيامبر خداصلی الله عليه وآله پس از رحلت حضرتش سخن به ميان می‌آورد. ياران را به دو گروه «مرتجع به عصر جاهلي‌» و «ثابت قدم و سپاسگزار‌» تقسيم فرموده، نمايی كلّی از چشم انداز امت اسلامی به تصوير می‌كشد:

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرينَ‌»؛(4) «محمد فقط پيامبری است كه پيش از او نيز پيامبران آمده‌اند. آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما به عقب (افكار و عقايد جاهليت) باز می‌گرديد؟ هر كس عقب گرد كند، ضرری به خدا نمی‌رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش نيك می‌دهد.»

بيم از ارتداد امت با تعابير مختلفی در نقلهای روايی متواتر از پيامبرصلی الله عليه وآله آمده است. جالب اينجاست كه انگشت اشاره آن حضرت ريشه‌ها و علل و عوامل را نشانه رفته است كه «هوا پرستي‌» و «دنيا پرستي‌» از آن جمله‌اند.

بيماری پيروی از هواها و هوسها، آدمی را به داشتن آرزوهای دور و دراز مبتلا می‌كند و تا آنجا پيش می‌رود كه دنيا، بزرگ ترين انگيزه و وجهه همت او می‌شود. ديگر او را هدفی جز انباشتن ثروت و چنبره بر قدرت و افزودن مكنت نيست و در اين ميان، دلی كه وابسته به شيرينی دنيا شود، چاره‌ای جز آن ندارد كه از ارزشها دست بشويد و خود را آلوده به حرام سازد.

«إِنَّ شَرَّ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمُ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ فَاتِّبَاعُ الْهَوَی يَصْرِفُ قُلُوبَكُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولُ الْأَمَلِ يَصْرِفُ هِمَمَكُمْ إِلَی الدُّنْيَا؛(5) از بدترين چيزی كه بر شما بيمناكم، پيروی از هوای نفس و درازی آرزوست. پس پيروی از هوای نفس، دلهايتان را از حق بر می‌گرداند و آرزوی دراز همتهای شما را به دنيا مصروف می‌سازد....‌»

رسول خداصلی الله عليه وآله در سخنی ديگر می‌فرمايد:

«إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی هَذِهِ الْمَكَاسِبُ الْمُحَرَّمَةُ وَ الشَّهْوَةُ الْخَفِيَّةُ وَ الرِّبَا؛(6) بيشترين بيمی كه بر امت خودم پس از خويش دارم، همانا همين كسبهای حرام [و درآمدهای نامشروع] و شهوت پنهانی و رباست.‌»

بزرگ مصلح بشريت و پيشوای روشن بين امت با چشمان نافذ خويش فتوحات آينده امت اسلامی و روی آوردن به گنجهای ايران و روم را مشاهده می‌كند و كاخهای سبز و سرخ زمامداران امت اسلام و مسابقه زراندوزی و تجمل پرستی ياران و سرداران را به نظاره می‌نشيند و اين گونه رعد آسا نهيب می‌زند:

«لَكِنِّی أَخَافُ أَنْ يُفْتَحَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا بَعْدِی فَيُنْكِرَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ يُنْكِرَكُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ عِنْدَ ذَلِكَ؛(7) [بر شما] از آن بيم دارم كه پس از من دنيا به روی شما گشوده شود و آن گاه يكديگر را نشناسيد! آن وقت است كه آسمانيان نيز شما را نشناسند.»

امّا چه سود كه اندكی پس از رسول خداصلی الله عليه وآله جاه طلبی و مقام پرستي، سخت دلها را ربود و درخشش زر و سيم چشمها را به خود خيره ساخت و داد و ستدهای حرام جانها را از ظلمت و شهوت انباشت و فريادهای هشدارگونه پيشوای دلسوز ميان صدای دلفريب در هم و دينار گم گشت.

استحاله امامت به خلافت و حكومت به سلطنت و رواج خوی كاخ نشينی و عافيت طلبي، ياد خدا و روز واپسين و سفارشهای پيامبر خداصلی الله عليه وآله را از خاطر آنان زدود كه فرجامی جز اسارت آزادي، انزوای عدالت، تباهی امت، رجعت به جاهليت و انحراف از شريعت در پی نداشت.

شگفتا كه بزرگ مصلح روزگار ما نيز با دعوت امت اسلامی به «حفظ ارزشهای انسانی - اسلامی و پرهيز از زندگانی اشرافی و مصرفي‌»(8) همگان را از «خطر كاخ نشينی كارگزاران‌» و «رواج فرهنگ مصرفی غرب ميان مردم‌»(9) بيم می‌داد.

آن پيشوای روشن ضمير «انتخاب زمامدارانی از طبقه محرومان و مستضعفان‌»،(10) رويگردانی از زمامداران برخاسته از «سرمايه داران و زمين خواران و صدرنشينان مرفّه و غرق در لذّات و شهوات‌»(11) را شايسته امت اسلام می‌دانست و خطاب به مسئولان نظام می‌فرمود: «هان!‌ای متصدّيان و دولتمردان از رده به اصطلاح بالا تا پايين! به هوش باشيد كه در دوراهی سعادت و شقاوت قرار داريد!... اگر به واسطه سوء مديريت و ضعف فكر و عمل شما، به اسلام و مسلمين ضرری و خللی واقع شود و خود می‌دانيد به تصدّی ادامه می‌دهيد، مرتكب گناه عظيمی و كبيره مهلكی شده ايد كه عذاب بزرگ دامنگيرتان خواهد شد. هر يك در هر مقام احساس ضعف در خود می‌كند - چه ضعف مديريت و چه ضعف اراده -... بدون جوسازي، و دلاورانه و با سرافرازی نزد صالحان از مقام خود استعفا كند كه اين عمل صالح و عبادت است.‌»(12)

2. دغدغه حقوق مردم

نگاه پيامبر رحمت صلی الله عليه وآله به انسان و جامعه انسانی و توجه ويژه به حقوق، عواطف، كرامت و عزت نفس انسانها شخصيت حضرتش را كانون اعتقاد، محبت و مهرورزی قرار داده است. آنچه از سيره نبوی استفاده می‌شود، نشان از اين نكته ژرف دارد كه اهميت حقوق انسانها از زاويه ديد رسول خداصلی الله عليه وآله در تكليف شرعی و ثواب و عقايد اخروی خلاصه نمی‌شود، بلكه تجليل از كرامت انسانی - كه هديه پروردگار به بنی آدم است - به عنوان يكی از اصول تربيتی اسلام می‌تواند در روش شناسی تربيت دينی الهام بخش و نقش آفرين باشد؛ چه اينكه از مهم ترين ابزارهای رهبری پيامبرصلی الله عليه وآله زمامداری بر قلب مردمان پيش از پيشوايی بر پيكر آنان است. و پيامبر رئوف ما را در واپسين روزها تلاش آن است كه هيچ حقی را فرو نگذارد تا مبادا كسی گمان كند كه حقی بر رسول خداصلی الله عليه وآله دارد.

امت بايد بداند كه پيامبر خداصلی الله عليه وآله نه تنها در حقوق مادی كه در حقوق معنوی نيز وامدار آنها نيست. او با دلسوزی فراوان نسبت به سرنوشت امت، رسالت الهی خويش را به تمامه ابلاغ كرده و قرآن كريم با بيانهای مختلف آن را يادآور شده است؛ با اين همه، پيامبر خداصلی الله عليه وآله بر آن است تا اين مهم را از زبان مردم بشنود و با اعتراف عمومي، حجّت بر همه تمام گردد و همه كوتاهيها و نافرمانيها متوجه امت شود، چرا كه فرامين الهی ابلاغ و گفتنيها گفته شده است.

جابر بن عبد الله انصاری می‌گويد: «وقتی سوره نصر نازل شد، رسول خداصلی الله عليه وآله به جبرئيل عليه السلام فرمود: در وجودم ندای مرگ می‌آيد. جبرئيل عليه السلام گفت: «وَ لَلآْخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولی وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضی ‌»؛(13) «و مسلماً آخرت برای تو از دنيا بهتر است و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا می‌كند كه خشنود شوي.» در اين وقت، رسول خداصلی الله عليه وآله به بلال دستور داد تا مردم را جمع كند. همه مهاجر و انصار اجتماع كردند. آن حضرت خطبه‌ای خواند كه دلها را لرزاند و اشك مردم را جاری كرد. در ضمن آن فرمود: من چگونه پيامبری بودم؟ مردم گفتند: خداوند بهترين پاداش پيامبری را به تو دهد. تو مانند پدر، مهربان و مانند برادر، ناصح و مشفق بودي؛ رسالت الهی خود را ادا كردی و وحی را ابلاغ نمودی و ما را با حكمت و موعظه نيكو به راه خدا دعوت كردي. خداوند بهترين پاداشی كه به پيامبری می‌دهد، به تو بدهد!‌»(14)

فراز نخست كلام حضرت، ناظر به حقوق معنوی مردم بر پيامبر خداصلی الله عليه وآله است و ادامه اين روايت، گويای اهميت حقوق مادی انسانها در نگاه آن حضرت است كه خطاب به مردم فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم! هر كس از ناحيه من بر او ظلمی شده، برخيزد و تقاص كند! هيچ كس برنخاست. حضرت دوباره فرمود و باز كسی برنخاست. مرتبه سوم، حضرت آنها را سوگند داد. در اين وقت، پيری «عكاشه‌» نام، از ميان جمعيت برخاست. برابر آن حضرت رسيد و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد! اگر نبود كه يكی بعد از ديگری سوگند دادي، من از جای بر نمی‌خاستم. روزی من و تو در جنگی بوديم. وقتی خداوند پيامبرش را ياری داد و پيروزمان كرد، خواستی باز گردي. در اين هنگام، شترت در كنار شتر من قرار گرفت. من از شترم پياده شدم تا نزد تو آيم و شما را ببوسم كه شلاق را بلند كرديد و به پايم اصابت كرد. نمی‌دانم از روی عمد بود يا خواستی بر شترت بزني.

حضرت فرمود:‌ای عكاشه! به خدا پناه می‌برم از اينكه از روی عمد چنين كرده باشم. آن گاه بلال را صدا زدند و فرمودند: به منزل فاطمه برو و همان شلاق را بياور! بلال در حالی كه دستش را روی سر گذاشته بود و از مسجد بيرون می‌رفت، گفت: اين رسول خداست كه می‌خواهد از نفسش تقاص كند. آن گاه در خانه فاطمه عليها السلام را زد و شلاق را خواست. فاطمه عليها السلام فرمود: پدرم امروز با شلاق چه كار دارد! امروز كه روز حج و... نيست!

بلال گفت: او می‌خواهد با دنيا وداع كند و اكنون بر آن است تا از نفس خويش تقاص كشد. فاطمه عليها السلام گفت:‌ای بلال! چه كسی می‌خواهد از پدرم انتقام گيرد؟ بلال! حسن و حسين را بردار و آنها را نزد آن مرد ببر تا از آنها انتقام گيرد! و اجازه نده از رسول خداصلی الله عليه وآله انتقام گيرد. بلال به مسجد آمد و شلاق را به عكاشه داد.... در اين وقت، حسن و حسين عليهما السلام برخاستند و گفتند:‌ای عكاشه! می‌دانی كه ما سبط رسول خداصلی الله عليه وآله هستيم و قصاص ما مانند قصاص رسول خداست. حضرت رو به آنها كرده، فرمودند:‌ای نور چشمانم! بنشينيد! بعد روی به پيرمرد كردند و فرمودند: بزن! عكاشه گفت: اما وقتی شما زديد، بدن من برهنه بود. حضرت لباس خود را بالا زدند. در اين وقت، فرياد ناله همه حاضران به آسمان بلند شد.

عكاشه پيامبرصلی الله عليه وآله را بوسيد و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! چه كسی می‌تواند شما را قصاص كند! حضرت فرمودند: نه، يا می‌زنی يا عفو می‌كني. او گفت: به اميد بخشش خدا در قيامت، عفو كردم. حضرت فرمودند: هر كس می‌خواهد رفيق مرا در بهشت ببيند، به اين پير بنگرد. مردم برخاستند و پيشانی عكاشه را بوسيدند و گفتند: مرحبا بر تو كه به بالاترين درجات كه همانا رفاقت و مصاحبت با پيامبرصلی الله عليه وآله است، رسيدي.»(15)

«يك بار نيز ديدند كه حضرت به سرعت می‌رود. درباره عجله آن حضرت پرسيدند. حضرت فرمود: طلايی نزد من بود، نخواستم بخوابم و نزدم بماند. دستور دادم تا آن را تقسيم كردند.‌»(16)

در روزهای پايانی عمر شريف پيامبرصلی الله عليه وآله تب شديدی بر وجود مباركش عارض گشته بود. با اين حال، حضرتش نگران آن بود كه مبادا كاری از اين دنيا بر عهده وی باقی مانده باشد. «در آخرين روزها، چند ديناری به دست ايشان رسيد. مقداری را ميان مردم تقسيم كرد. شش دينار آن باقی ماند كه آنها را به يكی از همسرانش سپرد؛ اما خواب به چشمانش نيامد تا آنكه از وی درباره اين شش دينار پرسيد. او دينارها را آورد. حضرت پنج دينار آن را ميان پنج خانواده انصاری تقسيم كرد و از اطرافيان خواست دينار بر جای مانده را نيز انفاق كنند. آن گاه فرمود: «اَلْانَ اسْتَرَحْتُ؛ اكنون آرام يافتم.»(17)

به راستي، در دنيای امروز و در ميان هياهوهای داعيه داران مردم سالاری و حمايت از حقوق بشر، كدام آيين را می‌توان يافت كه چون اسلام، اين چنين بر مرزهای عزت و كرامت انسانی پای فشارد و رهبری را تربيت كند كه با الهام و درس آموزی از مكتب پيامبر خداصلی الله عليه وآله، دل انگيزترين جلوه‌های آسمانی مهر و صفا را بيافريند؟

رهبری كه «خون خويش را رنگين‌تر از مردمش نمی‌داند.‌»(18) و «با شنيدن خبر كمبود سوخت در غرب كشورش، وسائل گرمايش منزل خود را خاموش می‌كند و به بيماری مبتلا می‌شود.»(19)

پيشوايی كه «بهترين لحظات خود را اوقات حضور در ميان مردم می‌داند.‌»(20) و «كمترين امتيازی را برای خود بر نمی‌تابد تا آنجا كه با شكايت يك شهروند اهل خمين از او به دادگستري، دستور پيگيری و احقاق حق را صادر می‌كند.»(21)

مردمی ترين رهبر عصر حاضر، وظيفه كارگزاران نظام اسلامی نسبت به مردم را اين گونه گوشزد می‌فرمايد: «به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه می‌نمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاری به آنان، خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اوليای نِعَم همه هستند و جمهوری اسلامی ره آورد آنان و با فداكاريهای آنان تحقق پيدا كرد و بقای آن نيز مرهون خدمت آنان است، فرو گذار نكنيد و خود را از مردم و آنان بدانيد و حكومتهای طاغوتی را كه چپاولگرانی بی‌فرهنگ و زور گويانی تهی مغز بودند و هستند، هميشه محكوم نماييد.»(22)

3. هراس از سرنوشت رهبری امت

مردی ظهور می‌كند، در ميان جماعتی هزار رنگ كه سيصد و شصت پروردگار برای خويش ساخته و آراسته‌اند، همه را به سوی يك خدا می‌خواند. بنيانهای جامعه‌ای را كه بر جهل و ستم و تجاوز استوار گشته است، درهم می‌شكند و ساختاری نوين بر اساس آگاهی و ايمان و عدالت بنا می‌نهد. در كشاكش بيست و سه سال تلاش و سختي، سرانجام حكومتی دينی را پايه گذاری می‌كند و اين در حالی است كه اين قافله تا كمال راهی دراز پيش روی دارد و عجب آنكه عده‌ای می‌پندارند پروردگار و پيامبرش را تدبيری برای تداوم حركت و هراسی از توقف در ميانه راه نيست و شگفت انگيزتر آنكه پيوای روشن بين امت با شناخت ريشه‌های بازمانده جاهليت در فكر و دل اين جماعت، بارها پرده از اين جنايت بزرگ تاريخی كنار زده كه «إِنَّمَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِی الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّينَ؛(23) بر امت خويش از زمامداران گمراه كننده بيمناكم.‌» و فرموده: «إِنِّی أَخَافُ عَلَيْكُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّينِ وَ بَيْعَ الْحُكْمِ وَ قَطِيعَةَ الرَّحِمِ وَ أَنْ تَتَّخِذُوا الْقُرْآنَ مَزَامِيرَ تُقَدِّمُونَ أَحَدَكُمْ وَ لَيْسَ بِأَفْضَلِكُمْ فِی الدِّينِ؛(24) بر شما از آن بيم دارم كه دين، سبك شمرده شود، حكم و داوري، خريد و فروش شود، پيوندهای خانوادگی از هم بگسلد، قرآن را وسيله ساز و آواز قرار دهيد و كسانی را جلو بيندازيد كه برترين شما در دين نيستند.‌»

و در حديثی ديگر صريح‌تر فرموده: «أَمَّا الَّتِی أَخَافُهَا عَلَيْهِ فَغَدَرُ قُرَيْشٍ بِهِ مِنْ بَعْدِي؛(25) آنچه نسبت به او (علی عليه السلام) بيم دارم، آن است كه قريش پس از من با او از در نيرنگ و فريب در آيند.»

به هر روي، بايد رخت از دنيا بركشيد؛ پيامبر و غير پيامبر ندارد. رسول خداصلی الله عليه وآله سخت نگران آينده است و نمی‌تواند دلمشغولی خويش را پنهان كند. اين دلهره در واپسين ساعات نيز حضرتش را رها نمی‌سازد تا آنجا كه در لحظات سخت احتضار كه تب شديد بر وجود مباركش مستولی گشته، اطرافيان را مورد خطاب قرار داده، كاغذ و قلمی می‌طلبد و می‌فرمايد: «هَلُمَّ اَكْتُبُ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَظِلُّوا بَعْدَهْ؛ بياييد برای شما نوشته‌ای بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد!»

اينجاست كه جبهه نفاق بنای شوم آرزوهای خويش را در آستانه فروپاشی می‌بيند و با اهانتی شرم آور و تعبيری تكان دهنده، دست به غوغا سالاری زده، به وجود مقدس رسول خداصلی الله عليه وآله جسارت می‌ورزد؛ «فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: اِنَّ النَّبِی قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ اَهْلُ الْبَيْتِ وَ اخْتَصَمُوا مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمُ النَّبِی كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَهُ عُمَرُ فَلَمَّا اَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَ الْاِخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِی قَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه وآله قُومُوا؛(26) عمر پسر خطّاب گفت: همانا بيماری بر پيغمبر غلبه كرده است و در نزد شما قرآن است. ما را كتاب خدا بس است. اهل خانه اختلاف كردند و كار به منازعه كشيد. بعضی از آنها گفتند: نزديك بياييد تا پيغمبر برای شما نوشته‌ای بنويسد كه پس از آن گمراه نشويد و بعضی از آنها آنچه را كه عمر گفت، گفتند تا آنجا كه سخنان بيهوده و نزاع در نزد پيامبرصلی الله عليه وآله بالا گرفت و رسول خداصلی الله عليه وآله به آنان فرمود: برخيزيد [و اينجا را ترك كنيد] !»

... و بشريت روزی را به نظاره نشست كه نگرانی پيامبرصلی الله عليه وآله جامه عمل به خود پوشيد و امت روی بر تافته از امام، يله و رها قدم در كوره راه گمراهی و سرگشتگی نهاد و خود را از درك نعمت «امامت‌» كه برای استمرار حركت «رسالت‌» پيش بينی شده بود، محروم ساخت.

در روزگار ما نيز اگر نبود شايستگی امتی كه به شهادت ولی امرش «از ملت حجاز در عهد رسول الله صلی الله عليه وآله و كوفه و عراق در عهد امير المؤمنين و حسين بن علی عليه السلام بهترند‌»،(27) بی‌ترديد خوابهای پريشان دشمنان بيرونی و اندرونی تعبير می‌شد. جبهه يكپارچه «احزاب‌» شرق و غرب كه با راهبری نفس مطمئنه روح خدا و ايثار و پايداری امت، در «خندق‌» كفر و نخوت خويش گرفتار آمده بود، دست در دست منافقانی داد كه سالها پيش منصب الهی ولايت امر مسلمين را از آن خود می‌ديدند و روزهای پس از امام را انتظار می‌كشيدند؛ اما امام فرزانه ما با سرانگشتان تدبير و حكمت پيامبر گونه اش آخرين گره‌ها را گشود و با بركشيدن نقاب از چهره پليد نفاق و فراهم آوردن بستر قانونی زعامت خلف صالح خويش، مانع از تكرار بزرگ ترين تراژدی تاريخ شد.(28)

4. نگرانی بر اهل بيت عليهم السلام

ناگفته پيداست كه حفظ حريم خاندان رسالت، كمترين وظيفه امتی بود كه پيامبرشان همه وجود خويش را برای نجات و هدايت آنان مصروف ساخته بود. اينجاست كه سفارشهای فراوان خدا و پيامبرش صلی الله عليه وآله نسبت به «اولوا القربي‌» تأمل و تدقيق افزون تری می‌طلبد. كينه‌های قريش نسبت به بنی هاشم و پيامبرصلی الله عليه وآله و خاندان اوعليهم السلام سخت آن حضرت را نگران ساخته بود و روزگار سخت پيش روی نزديكانش را پيش بينی فرموده بود. امام علی بن ابی طالب عليه السلام می‌فرمايد: «كنار پيامبرصلی الله عليه وآله نشسته بودم. حضرت سر بر دامن من گذاشته، چشمانش در خواب بود. سخن از دجال می‌گفتيم و بيم از اغواگريهايش؛ كه پيامبرصلی الله عليه وآله بيدار شد و با چهره‌ای برافروخته فرمود: «پيش از دجّال، بر شما از غير دجّال بيمناكم. بيم من از پيشوايان و زمامداران گمراه كننده و ريخته شدن خون خاندانم پس از من است.‌»(29)

اين هراس آن گونه دل پيامبر خداصلی الله عليه وآله را به درد می‌آورد كه بارها در جمع عزيزترين عزيزانش علی و فاطمه عليهما السلام از آن گفته و خون گريسته بود: «أَبْكِی لِذُرِّيَّتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِي؛(30) برای خاندانم و به خاطر آنچه بدكاران امتم پس از من بر آنان خواهند نمود، اشك می‌ريزم.‌»

... و چه جانكاه اهل بيت رسالت عليهم السلام، تنها برای حفظ اسلام و آرامش جامعه اسلامي، غربت و مظلوميت و خانه نشينی و اسارت و شهادت را به جان خريدند تا مبادا «رخنه و ويرانی در پيكره ببينند‌»(31) و «حكومت چند روزه‌ای را كه چون سراب می‌ماند و مانند ابر از ميان می‌رود‌»(32) وانهادند تا «آنكه آرامش به آغوش اسلام باز گشت.»(33)

ابن ابی الحديد می‌گويد: «در يكی از روزهايی كه علی عليه السلام عزلت گزيده، دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی وی فاطمه زهراءعليها السلام او را به قيام و نهضت و باز ستانی حق خويش تحريص و تشويق نمود. در همان هنگام، صدای مؤذن به ندای «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ‌» برخاست. امام عليه السلام رو به همسر بزرگوار خويش كرد و فرمود: آيا دوست می‌داری كه اين صدا در روی زمين خاموش شود؟ فاطمه عليها السلام گفت: هرگز. امام علی عليه السلام فرمود: پس راه همين است كه من در پيش گرفته ام.»(34)

5. واهمه از نفوذ و چيرگی منافقان

بی ترديد حجم قابل توجه و محتوای هشدار دهنده آيات نازل شده در سه سال آخر عمر شريف حضرت رسالت صلی الله عليه وآله درباره منافقان، نمی‌تواند تنها و تنها به دايره منافقان سرشناس آن روز چون عبد الله بن اُبی و ديگران از آن جماعت رسوا محدود شود و ساده انديشی است اگر جبهه پنهان و فرصت طلب در پس آن سالها مورد غفلت قرار گيرد؛ جبهه‌ای كه روزهای پس از پيامبرصلی الله عليه وآله را به انتظار نشسته است و برای پياده ساختن نقشه‌های شوم خويش با تخلف آشكار از دستور پيامبر خداصلی الله عليه وآله در همراهی سپاه «اسامة‌» مدينه آخرين روزهای پيامبرصلی الله عليه وآله را ترك نمی‌گويد تا مبادا حضرتش چشم بر بندد و خواست خدا و رسول صلی الله عليه وآله بر كرسی امامت امت نشيند؛ البته وجود و حضور اين گرگان در لباس ميش كه لب به شهادتين می‌گشايند و برای بازگشت بتهای جاهلی سر از پا نمی‌شناسند، چيزی نبود كه از نگاه پيشوای امت پنهان مانده باشد.

آن حضرت بارها و بارها دلمشغولی جدی خويش را نسبت به تحريكات اين مارهای خوش خط و خال اظهار كرده بودند؛ چنان كه فرمودند: «إِنِّی لَا أَتَخَوَّفُ عَلَی أُمَّتِی مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَحْجُزُهُ إِيمَانُهُ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ كُفْرُهُ وَ لَكِنْ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ مُنَافِقاً عَلِيمَ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَعْمَلُ مَا تُنْكِرُونَ؛(35) من هرگز بر امتم از سوی مؤمن و مشرك بيمناك نيستم؛ مؤمن را ايمانش باز می‌دارد و مشرك را كفرش ريشه كن می‌سازد و ليكن نگرانی و بيم من بر شما از سوی منافق دانا زبان است كه می‌گويد آنچه را می‌شناسيد و عمل می‌كند آنچه را نمی‌شناسيد.»

شيوه‌های رفتاری و ادبيات گفتاری و نوشتاری منافقان به قدری به مؤمنان می‌ماند كه هر رهگذری را يارای شناخت ريشه‌های پليد كژانديشی آنان نيست. كوله بار آنان مجهز به دانش و ادبيات دين است و چه بسا به نام دين و حتی گاهی در لباس دين برای اثبات انديشه‌های خويش، مخاطب را به كتاب دين رجوع دهند. تاريخ اسلام چهره‌های فراوانی از اين جماعت دو چهره به خود ديده است كه از شمار آنان به «معاويه‌» می‌توان اشاره كرد. اين همه هشدار كه نشان از بيمناكی رسول خداصلی الله عليه وآله از خطر منافقان دارد، می‌بايد روشنای راه فرزندان انقلابی پيامبر اعظم صلی الله عليه وآله باشد و راه را بر نفوذ و چيرگی نامحرمان به عرصه تصميم، اراده و اجراء نظام اسلامی ببندد.

باغبان پير انقلاب محمدی ما نيز با گوشزد كردن اين مهم كه: «به همه مردم و مسئولين عرض می‌كنم كه... نگذارند اين مدعيان بی‌هنر امروز و قاعدين كوته نظر ديروز به صحنه‌ها برگردند. من در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه شما وصيت و سفارش می‌كنم كه نگذاريد انقلاب به دست نا اهلان و نامحرمان بيفتد.»(36)

و در ادامه رسالت هدايت گری خويش، اين گونه جوانان فريب خورده به دسيسه‌های منافقان را به آغوش پر مهر اسلام و انقلاب می‌خوانند: «.. برادران! شما اين اوراق را قبل از مرگ من نمی‌خوانيد. ممكن است پس از من بخوانيد. در آن وقت، من نزد شما نيستم كه بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان برای كسب مقام و قدرتی با قلبهای شما بازی كنم. من برای آنكه شما جوانان شايسته‌ای هستيد، علاقه دارم كه جوانی خود را در راه خدا و اسلام عزيز و جمهوری اسلامی صرف كنيد تا سعادت هر دو جهان را دريابيد. از خداوند غفور می‌خواهم كه شما را به راه مستقيم انسانيت هدايت كند و از گذشته ما و شما با رحمت واسعه خود بگذرد! شماها نيز در خلوتها از خداوند همين را بخواهيد كه او هادی و رحمان است.‌»(37)

6. نگرانی از نسبتهای دروغين

داستان احاديث ساختگی و نسبتهای ناروا به پيامبر خداصلی الله عليه وآله چيزی نيست كه تنها پس از حضرتش اتفاق افتاده باشد؛ بلكه همواره يكی از رنجهای پيامبرصلی الله عليه وآله در طول حيات مباركش دروغهايی بود كه درباره حضرتش ساخته، پرداخته و منتشر می‌كردند، تا آنجا كه در خطبه پر شور و تاريخی «حجة الوداع‌» - كه مجموعه‌ای از درد دلها، نگرانيها و سفارشهای پيامبر رحمت صلی الله عليه وآله را در خود دارد - به صراحت از اين موضوع سخن به ميان می‌آورند: «قَدْ كَثُرَتْ عَلَی الْكَذَّابَةُ وَ سَتَكْثُرْ فَمَنْ كَذَبَ عَلَی مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ؛(38) دروغ بستن بر من بسيار شده و در آينده نيز افزايش خواهد يافت. پس هر كس به عمد، بر من دروغ بندد، جايگاهش را در آتش آماده سازد.»

ناگفته نماند كه حضرت خاتم صلی الله عليه وآله معيار تشخيص درستی يا نادرستی آنچه را از ايشان نقل خواهد شد، «عرضه بر كتاب خدا‌» معرفی فرموده‌اند تا هر آنچه مخالف قرآن كريم است، از اعتبار ساقط گردد.

خار و خاشاك جعل و تهمت تنها سينه مالامال از محنت بزرگ ترين پيشوای بشريت را نخليده است؛ چه آنكه اين بيم و ديگر دلمشغوليهای پيش گفته، نگرانيهای مشترك همه رهبران و بنيانگذاران نظامهای مبتنی بر انديشه و ايدئولوژی بوده و خواهد بود. بزرگ مصلح دوران ما نيز با چشم نگران نسبت به آينده، آخرين سطور وصيت نامه سياسی - الهی خويش را چنين می‌نگارد: «اكنون كه من حاضرم، برخی نسبتهای بی‌واقعيت به من داده می‌شود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می‌كنم كه آنچه به من نسبت داده شده يا می‌شود، مورد تصديق نيست، مگر آنكه صدای من يا خط من و امضاء من باشد با تصديق كارشناسان يا در سيمای جمهوری اسلامی چيزی گفته باشم.»

دامنه اين بحث گسترده‌تر از گذر شتابان ما در اين نوشتار است؛ چه آنكه سخن بسيار است و نگرانيهای پيامبر اعظم صلی الله عليه وآله پر شمار.

 

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) صائب تبريزي، غزل 244.

2) بالا رفتن حضرت مسيح عليه السلام به آسمان.

3) آل عمران / 154.

4) همان / 144.

5) بحار الانوار، ج 74، 190.

6) همان، ج 70، ص 158، ح 3.

7) همان، ج 79، ص 137.

8) كلمات قصار.

9) همان.

10) كلمات قصار، ص 148.

11) همان، ص 142.

12) صحيفه امام، ج 19، ص 157.

13) ضحی / 4 و 5.

14) التذكرة الحمدونية، حمدوني، تصحيح احسان عباسي، ج 9، ص 153.

15) همان.

16) همان.

17) طبقات الكبري، محمد بن سعد الزهري، ج 2، ص 237.

18) مهر و قهر، محمد رضا سبحانی نيا - سعيد رضا علی عسكري، ص 104.

19) همان، ص 107.

20) همان، ص 122.

21) همان.

22) صحيفه امام، ج 21، ص 181.

23) بحار الانوار، ج 28، ص 32.

24) همان، ج 69، ص 227، ح 2.

25) همان، ج 40، ص 29، ح 56.

26) طبقات الكبري، ج 2، ص 237.

27) وصيتنامه سياسی الهی امام خمينی رحمه الله.

28) در پی استفسار رئيس مجلس خبرگان از حضرت امام خمينی رحمه الله درباره اصلاح متمم قانون اساسی و حذف شرط مرجعيت برای رهبری نظام، معظم له مرقوم فرمودند: «من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم كه شرط «مرجعيت‌» لازم نيست...؛ ولی دوستان در شرط «مرجعيت‌» پافشاری كردند، من هم قبول كردم. من در آن هنگام می‌دانستم كه اين در آينده نه چندان دور قابل پياده شدن نيست.‌» (صحيفه امام، ج 21، ص 271)

اين تدبير حكيمانه امام راحل رحمه الله كه در تاريخ 9/2/1368 و اندكی پيش از ارتحال ايشان صورت پذيرفت، راه را برای انتخاب خلف صالح ايشان و شايسته ترين گزينه برای منصب ولايت امر هموار ساخت.

29) بحار الانوار، ج 28، ص 48.

30) عوالم العلوم، عبد الله بحرانی اصفهاني، ج 5، ص 392.

31) نهج البلاغه، نامه 62.

32) همان.

33) همان.

34) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد معتزلي، ج 11، ص 113.

35) بحارالانوار، ج 2، ص 110، ح 20.

36) صحيفه امام، ج 21، ص 93.

37) وصيت نامه سياسی الهی امام خمينی رحمه الله.

38) سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج 7، ص 456؛ بحار الانوار، ج 50، ص 80، ح 6.

945 دفعه
(0 رای‌ها)