از گنجینههای ماندگار و قابل بهره، نوشتهها و نامههایی است كه از امامان معصوم علیهم السلام تحت عنوان توقیعات، كتب، وصیتنامهها و... برای شیعیان به یادگار مانده است. این نامهها در كتب مختلف روایی و تاریخی پراكنده است و كمتر به صورت مجموعهای گرد آوری شده است. بخشی از نامههای امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه گرد آوری شده است و برخی از نویسندگان نیز در رابطه با دیگر امامان اقدام به این كار نموده اند.
جا دارد در ایام محرم، مبلّغان گرامی از نامههای به یادگار مانده از امام حسین علیه السلام بهره ببرند. در اینجا قصد داریم به بخش مهمی از نامههای امام حسین علیه السلام اشاره نمائیم.
با ذكر این نكته كه نامههای آن حضرت گاه اخلاقی است؛ مانند نامه اوّل، و گاه سیاسی.
نامههای سیاسی نیز یك بخش مربوط به تأیید صلح امام حسن مجتبی علیه السلام و تن دادن شیعیان به این مسئله میشود؛ مانند نامه دوّم (نامه به جعده) و بخش دیگر مربوط به معاویه و افشاگری علیه او و فرزندش یزید، و افشا نمودن جنایت او؛ مانند نامههای سوّم و چهارم و...
قسمت دیگر نامههای آن حضرت مربوط به وصیتها و اهداف قیام اوست؛ مانند نامه ششم، (نامه به محمد حنفیه) و نامه به عبدالله جعفر و بخش دیگر نیز برای زمینه سازی قیام كربلا و دعوت مردم برای ملحق شدن به آن است؛ مانند نامه نهم (نامه به بنی هاشم) ، نامههای مختلف به مردم كوفه و بصره، و نامه به حبیب بن مظاهر و....
ترتیب انتخابی در بیان نامهها ترتیب تاریخی است، یعنی هر كدام مربوط به دوران صلح امام حسن علیه السلام و خلافت غاصبانه معاویه میشود، در بخش ابتدایی، و آنچه مربوط به قیام كربلا میشود، به ترتیب تاریخ نگارش، در قسمت بعدی آمده است.
1. نامه به امام حسن مجتبی علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام به برادرش امام حسین علیه السلام فرمود: «چرا این قدر به شعرا زیاد صله و پاداش میدهی؟»
امام حسین علیه السلام در جواب برادرش نوشت: «اَنْتَ اَعْلَمُ مِنّی بِاَنَّ خَیرَ الْمالِ ما وَقی الْعِرْضَ؛ (1) تو بهتر از من میدانی كه بهترین مال، مالی است كه آبروی انسان را حفظ كند.»
از این نامه میتوان استفاده كرد كه در مواردی لازم است انسان برای حفظ آبروی خود به كسانی كمك مالی نماید، مثلاً اگر فردی به ناحق علیه انسان ادّعای مالی میكند و انسان شروری باشد كه ممكن است باعث آبرو بری انسان شود، میتواند برای جلب رضایت او، به وی كمك مالی نماید، و یا شعرا و نویسندگانی كه ممكن است زمینه آبرو ریزی انسان را فراهم نمایند، میتوان با كمكهای مالی آنها را از این عمل منصرف نمود.
2. نامه به جعده (2)
جعده به نمایندگی از شیعیان نامهای به این صورت برای امام حسین علیه السلام نوشت: «شیعیان شما در اینجا (كوفه) دلهایشان به شما روشن و به شما امید بسته اند، و كسی را همسان شما نمیدانند و رأی و تصمیم برادرت امام مجتبی علیه السلام را در جنگ با معاویه دانستند و شما را هم به ملاطفت و نرمی با دوستان و شدّت و تندی با دشمنان میشناسند. پس اگر میخواهی این حكومت را به دست گیری (و علیه معاویه قیام كنی) به سوی ما بیا كه ما تا پای جان با تو هستیم.»
امام حسین علیه السلام در جواب نوشت: «امّا اَخی فَاِنّی اَرْجُو اَنْ یكُوْنَ اللَّهُ قَدْ وَفَّقَهُ وَ سَدَّدَهُ وَ اَمّا اَنَا فَلَیسَ رَاْیی الْیوْمَ ذاكَ فَاَلْصِقُوا رَحِمَكُمُ اللَّه بِالْاَرضِ وَ اَكْمِنُوا فی الْبُیوتِ وَ احْتَرِسُوا مِنَ الظَّنَّةِ مادامَ مُعاوِیةُ حَیاً فَاِنْ یحْدَثِ اللَّهُ بِهِ حَدَثاً وَاَنا حَی كَتَبْتُ اِلَیكُمْ بِرأیی وَالسَّلام (3) ؛ اما برادرم! پس به راستی كه امیدوارم خداوند او را موفق و محكم بدارد، و اما من، امروز چنین نظری ندارم. خدا شما را مورد رحمت قرار دهد، به زمین بچسبید و در خانه هایتان بنشینید و از كاری كه موجب تهمت علیه شما است بپرهیزید، مادامی كه معاویه زنده است. پس اگر خداوند نسبت به معاویه حادثهای ایجاد كرد (و مرگ او فرا رسید) و من زنده بودم، نظر خودم را به شما مینویسم. والسلام.»
پیامهای نامه
1. تأیید صلح امام حسن علیه السلام؛ لذا تا ده سال امام حسین علیه السلام علیه معاویه حركتی انجام نداد.
2. توصیه شیعیان به پنهان كاری و پرهیز از تظاهر و كارهای علنی.
3. اعلام ضمنی مرگ معاویه قبل از شهادت امام حسین علیه السلام.
4. اعلام غیر مستقیم قیام توسط آن حضرت در آینده.
3. نامه به معاویه
حضرت سید الشهداء نامههای متعددی به معاویه نوشته كه اهم آنها منعكس میشود:
یك. مصادره اموال
كاروانی از یمن، اموال و زینت آلات و عطریات را به دمشق حمل میكرد. امام حسین علیه السلام اموال را ضبط نمود و به معاویه نوشت:
«مِنَ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی اِلی مُعاوِیةَ بْنَ اَبی سُفیانَ اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّ عِیراً مَرَّتْ بِنا مِنَ الْیمَنِ تَحْمِلُ مالاً وَ حُلَلاً وَ عَنْبَراً اِلَیكَ لِتُوَدِّعَها خَزائِنَ دَمِشْق وَ تَعُلَّ بِها النَّهَلَ بِبَنی اَبیكَ وَ اِنّی اِحْتَجْتُ اِلَیها فَاَخَذْتُ، وَالسلام؛ (4) از حسین فرزند علی علیه السلام به معاویه پسر ابی سفیان. اما بعد، كاروانی از یمن بر ما مرور میكرد كه حامل مال و مشك و بوی خوش به سوی تو بود كه تو آنها را در خزائن دمشق ذخیره نمایی تا تشنگان اولاد پدرت را [مكرر] سیراب كنی. من به آن اموال نیاز داشتم؛ از اینرو آنها را گرفتم [و مصادره نمودم] .»
پیامهای نامه
1. با این عمل امام حسین علیه السلام ثابت كرد كه حكومت معاویه غصبی است و مشروعیت ندارد.
2. هر چند حضرت صلح برادر را با معاویه نقض نكرد، ولی مشروعیت او را هم تأیید نكرد.
3. این نامه از تاراج بیت المال توسط معاویه و تقسیم آن بین خویشاوندان خبر میدهد.
4. امام معصوم اگر به ظاهر هم از حكومت كنار باشد، بیت المال و اختیارات آن حق شرعی اوست؛ نه غاصبان.
5. به معاویه فهماند كه سكوت من به خاطر احترام به صلح برادر است نه ترس از معاویه و اطرافیان او.
دو. ازدواج با كنیز
همچنان كه امام حسین علیه السلام رفتار معاویه را زیر نظر داشت، معاویه نیز در مدینه جاسوسهایی داشت كه مأمور اطلاع رسانی بودند، از جمله گزارش دادند كه حسین بن علی علیهما السلام كنیز خویش را آزاد كرده و سپس با او ازدواج نموده است؛ عملی كه در آن عصر چندان مورد پسند نبوده است.
معاویه به استناد گزارش فوق، نامهای به حضرت به این صورت نوشت: «به من خبر رسیده كه با كنیزی ازدواج نمودهای و زنان قریش كه هم كفو و در شأن تو بوده اند را رها كردهای [با اینكه] ازدواج با آنان موجب مجد و سرافرازی و نجابت و آبروی فرزندان میشود. با این عمل نه مصلحت خود را در نظر گرفتهای و نه فرزندانت را.» (5)
حضرت در جواب نوشت: «قَدْ رَفَعَ اللَّهُ بِالْاِسْلام اَلْخَسِیسَةَ وَ وَضَعَ عَنّا بِهِ النَقیصَةَ فَلا لُؤْمَ عَلی اِمْری ءٍ مُسْلِمٍ اِلّا فی اَمْرٍ مَأثِمٍ وَ اِنَّمَا الْلَّوْمُ لُوْمَ الجاهِلیةِ؛ خداوند با [ظهور] اسلام [این نوع] پستی و حقارتها را برداشت و بوسیله ما آن نقیصه [و آفت اجتماعی] برداشته شد، [و این را بدان] سرزنش مسلمان روا نیست مگر در معصیت [خداوند] ، و همانا [آنچه سزاوار ملامت است] اعمال جاهلیت است كه ملامت دارد»
پیامها
معاویه خواست امام حسین علیه السلام را ملامت كند؛ ولی بر عكس باعث ملامت خودش شد.
2. ارزشها باید بر محور دستورات اسلام و رفتار اهلبیت علیهم السلام سنجیده شود نه رسوم غیر منطقی.
3. آنچه ملامت دارد نافرمانی خدا است كه معاویه گرفتار آن است و همین طور پایبندی به رسوم جاهلی ملامت دارد.
4. حضرت به معاویه فهماند كه از معیارهای ارزشی اسلام بی خبر است.
سه. هشدار
معاویه، نامهای به «عمرو بن سعید» كه حاكم مدینه بود نوشت و از او خواست؛ از حسین بن علی علیهما السلام، ابن عباس، عبداللَّه بن جعفر، و عبداللَّه بن زبیر، برای ولایت عهدی یزید بیعت بگیرد. امام حسین علیه السلام حاضر به بیعت نشد. از اینرو معاویه نامهای برای او به این شرح نوشت:
«امّا بعد اخباری از شما به من رسیده كه خیال نمیكردم آنها را از روی میل و رغبت انجام داده باشی، و سزاوارترین مردم در میان كسانی كه بیعت كرده و در موقعیت و عظمت و شرافت خدا دادی شما باشد، باید به بیعت وفادار بماند. از خدا بترس و مردم را به فتنه نینداز و به خودت و دینت و امّت [پیامبرصلی الله علیه وآله] دقت كن و كسانی كه یقین به آخرت ندارند، شما را سبك نكنند.» (6)
یا للعجب انسان در مقام حرف زدن چقدر میتواند زیبا حرف بزند و واقعیات را وارونه كند. معاویه با آن آلودگیهای خویش حسین علیه السلام را به تقوی دعوت میكند!!
امام حسین علیه السلام در یك نامه هشدار دهنده جواب دندان شكنی به معاویه داد كه متن آن را مرور میكنیم: «اَمّا بَعْدٌ فَقَدْ بَلَغَنی كِتابُكَ تَذْكُرُ اَنَّهُ قَدْ بَلَغَكَ عَنّی اُمُورٌ اَنْتَ لی عَنْها راغِبً وَ اَنا بِغَیرِها عِنْدَكَ جَدْیرٌ، فَاِنَّ الْحَسَناتِ لا یهْدی لَها، وَ لا یسَدِّدُ اِلَیها اِلّا اللَّه؛ اما بعد، نامه تو به من رسید، یاد آور شدی كه اموری از من به تو رسیده كه تو از من انتظار نداشتی، و من به غیر آنها در نزد تو سزاوار بودم، همانا هدایت به نیكیها و بسته شدن [درهای] آن جز با خدای بلند مرتبه نیست.»
«وَ اَمّا ما ذَكَرْتَ اَنَّهَ رُقِی اِلَیكَ عَنّی فَاِنَّما رَقاهُ الْمَلّاقُون، المَشّاؤُنَ بِالنَّمیمِ وَ ما اُرْیدُ لَكَ حَرْباً وَ لا عَلَیكَ خِلافاً، وَ اَیمُ اللَّهِ اِنّی لَخائِفٌ لِلَّهِ فی ذلِكَ، وَ ما اَظُنُّ اللَّهَ راضیاً بِتَرْكِ ذلِكَ، وَ لا عاذِراً بِدُونِ الْاِعْذارِ فِیهِ اِلَیكَ وَ فی اُولئِكَ الْقاسِطینَ المُلْحِدینَ حِزْبَ الظّلَمَةِ وَ اَوْلِیاءِ الشَیاطین (7) ؛ اما آنچه را یادآور شدی كه اخباری از من به تو رسیده، این كلمات بافتههای افراد چاپلوس و سخن چین است. من با تو اراده جنگ و مخالفت ندارم (به احترام صلح برادرم) ، سوگند به خدا كه در ترك آن بیمناكم و خداوند را به ترك آن راضی نمیدانم و در ترك آن در نزد تو و این گمراهان و ملحدان و لشكر ظلم و دوستان شیطان عذری ندارم.»
«اَلَسْتَ قاتِلَ حِجْرٍ وَ اَصْحابِهِ الْعابِدْینَ اَلْمُخْبِتینَ، اَلَّذینَ كانُوا یسْتَفْظِعُونَ الْبِدَعَ وَ یأمُرُونَ بِالْمَعْروُفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَقَتَلْتَهُمْ ظُلْماً وَعُدْواناً مِنْ بَعْدِ ما اَعْطَیتَهُمُ الْمَواثیقَ الْغَلیظَةَ، وَ الْعُهُوْدَ الْمُؤَكَّدَةِ جُرْأةً عَلی اللَّهِ وَ اسْتِخْفافاً بِعَهْدِهِ؟!؛ آیا تو قاتل حجر [بن عدی] و یارانش نیستی كه عابد و متواضع بودند؛ كسانی كه بدعتها را ناروا میشمردند و امر به معروف و نهی از منكر میكردند، پس آنها را از روی ظلم و دشمنی كشتی بعد از آنكه امان و عهد محكم داده بودی، [با این عمل] بر خدا جرأت كردی و عهد او را سبك شمردی.»
«اَوَ لَسْتَ بِقاتِلِ عَمْروبن الحَمِقِ الَّذی اَخْلَقَتْ وَاَبَلَتْ وَجْهَهُ الْعِبادَةُ فَقَتَلْتَهُ مِنْ بَعْدِ ما اَعْطَیتَهُ مِنَ الْعُهُودِ ما لَوْ فَهِمَتْهُ الْعُصِمُ نَزَلَتْ مِنْ شَعَفِ الْجِبالِ؟!؛ آیا تو قاتل «عمروبن حمق» نیستی؟ آن انسانی كه در اثر عبادت بدنش لاغر شده و صورتش زرد و نحیف شده بود. پس او را كشتی بعد از عهد و پیمانهای محكم، به نحوی كه اگر آهوان میفهمیدند، از بالای كوهها پایین میآمدند.»
«اَوَ لَسْتَ الْمُدَّعی زِیادَ بْنَ سُمَیةَ اَلْمَوْلُودِ عَلی فِراشِ عُبَیدِ ثَقیفٍ فَزَعَمْتَ اَنّه ابْنُ اَبیكَ. وَقَد قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله اَلْوَلَدُ لِلْفِراشِ وَ لِلْعاهِرِ اَلْحَجَرُ فَتَرَكْتَ سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ تَعَمُّداً وَتَبِعْتَ هَواكَ بِغیرِ هُدی مِنَ اللَّهِ، ثُمَّ سَلَّطْتَهُ عَلَی العِراقَینِ یقْطَعُ اَیدی الْمُسْلِمینَ وَ اَرْجُلَهُمْ وَ یسْمَلُ اَعْینَهُمْ وَ یصَلِّبُهُمْ عَلی جُزُوْعِ النَّخلِ، كَاَنَّكَ لَسْتَ مِنْ هذِهِ الاُْمَّةِ وَ لَیسُوا مِنْكَ؛ آیا تو همان نیستی كه زیاد بن سُمَیه را كه در بستر بردهای از بنی ثقیف متولد شده بود، [برادر خواندی و] پسر پدرت [ابوسفیان] شمردی؟ و حال آنكه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: فرزند برای صاحب بستر است و برای زنا كار سنگ است؟ پس سنّت رسول خداصلی الله علیه وآله را عمداً ترك گفتی و هوای نفست را بدون هدایت الهی پیروی كردی، سپس زیاد را بر عراقین (كوفه و بصره) مسلّط كردی تا دست و پای مسلمانان را قطع كند، و چشمهایشان را با آهن گداخته نابینا نماید، و بدنهای ایشان را بر شاخههای درخت خرما آویزان كند. انگار تو از این امت نیستی و آنها از تو نیستند.»
«اَوَ لَسْتَ قاتِلَ الْحَضْرَمِی الَّذی كَتَبَ اِلَیكَ فیهِ زیادُ اَنَّه عَلی دینِ علّی صلواتُ اللَّهِ عَلَیهِ فَكَتَبْتَ اِلَیهِ اَنِ اقْتُلْ كُلَّ مَنْ كانَ عَلی دینِ عَلَی فَقَتَلَهُمْ وَ مَثَّلَ بِهِمْ بِاَمْرِكَ وَ دینُ عَلِی علیه السلام وَ اللَّهِ هُوَ دینُ [ابْنِ عَمِّه] الَّذی كانَ یضْرِبُ عَلَیهِ اَباكَ وَ یضْرِبُكَ وَ بِهِ جَلَسْتَ مَجْلِسَكَ الَّذی جَلَسْتَ وَ لَوْ لا ذلِكَ لَكانَ شَرَفُكَ وَ شَرَفُ اَبیكَ الرِّحْلَتَینِ (رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّفِ) ؛ آیا تو قاتل حضرمی (8) نیستی؛ كسی كه ابن زیاد درباره او با تو مكاتبه كرد كه وی بر دین علی علیه السلام است و تو به او نوشتی هر كس بر دین علی است، او را به قتل برسان و او [نیز] همگان را به امر تو كشت و مُثْلِه نمود و حال آن كه به خدا سوگند دین علی [دین پسر عمویش پیغمبرصلی الله علیه وآله] و همان دینی است كه تو و پدرت را به دستور آن دستخوش شمشیر میساخت و به بهانه همان دین [غاصبانه] بر مسند خلافت نشستهای و گرنه شرف تو و پدرت دو كوچ كردن [در تابستان و زمستان] بود.
«وَ قُلْتَ فیما قُلْتَ: لا تَرِدُ هذِهِ الْاُمَّةَ فی فِتْنَةٍ وَ اِنّی لا اَعْلَمُ لَها فِتْنَةً اَعْظَمُ مِن اِمارَتِكَ عَلَیها؛ در نامه ات گفتهای كه این امّت را در فتنه نینداز، به راستی فتنهای بالاتر از این نمیبینم كه تو امیر بر این مردم هستی.»
«وَ قُلْتَ فیما قُلْتَ اُنْظُرْ لِنَفْسِكَ وَ لِدینِكَ وَ لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ وَ اِنّی وَ اللَّه ما اَعْرِفُ اَفْضَلَ مِنْ جِهادِكَ فَاِنْ اَفْعَلْ فَاِنَّهُ قُرْبَةٌ اِلی رَبّی وَ اِنْ لَمْ اَفْعَلْهُ فَاَسْتَغْفِرُ اللَّه لِدینی وَ اَسْأَلُهُ التَّوْفیقَ لِما یحِبُّ وَ یرْضی؛ و گفتهای در آنچه گفتهای كه به [مصلحت] خود و دین و امّت محمدصلی الله علیه وآله نظر كن. به خدا سوگند! من چیزی را بهتر از جهاد با تو نمیشناسم، پس اگر این كار را انجام بدهم، موجب تقرب به درگاه الهی است و اگر ترك كنم، از خدا به خاطر دینم استغفار میكنم واز خداوند توفیق برای [انجام] آنچه محبوب و مرضّی اوست میطلبم.»
«وَ قُلْتَ فیما قُلْتَ مَتی تَكِدُنی اَكِدُكَ، فَكِدْنی یا مُعاوِیةُ فیما بَدالَكَ. فَلَعَمْری قَدیماً یكادُ الصّالِحُونَ وَ اِنّی لَاَرْجُو اَنْ لا تَضُرَّ اِلّا نَفْسَكْ وَ لاتَمْحَقَ اِلّا عَمَلَكَ، فَكِدْنی ما بَدالَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ یا مُعاوِیة! وَ اعْلَمْ اَنَّ للَّهِ ِ كِتاباً لا یغادِرُ صَغیرَةً وَ لا كَبیرَةً اِلّا اَحْصاها؛ و گفتی در آنچه گفتی كه هر وقت من حیله كنم تو هم حیله میكنی، پسای معاویه هر چه میتوانی حیله كن، به جان خودم سوگند! از گذشته صالحان مورد حیله تو بودند، و من امیدوارم كه جز به خودت ضرر نرسانی و جز عمل خود را نابود نسازی. پس حیله كن هر چه میتوانی.
ای معاویه! از خدا بترس و بدان كه خداوند را نامهای است كه [تمام اعمال] از كوچك و بزرگ در آن ضبط است.»
«وَ اعْلَمْ اَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِناسٍ لَكَ قَتْلَكَ بِالظَنَّةِ وَ اَخْذَكَ بِالتُّهْمَةِ وَ اِمارَتَكَ صبیاً یشْرَبُ الشَرابَ وَ یلْعَبُ بِالْكِلابِ ما اَراكَ اِلّا وَقَدْ اَبْقَیتَ نَفْسَكَ وَ هَلَكْتَ دینَكَ وَ اَضَعْتَ الرَّعِیةَ وَ السلام (9) ؛ بدان كه خداوند تو را فراموش نمیكند كه [اولیاء الله را] با صرف گمان كشتی، و با تهمت آنها را دستگیر نمودی و كودكت [یزید] را امیر قرار دادی كه شراب مینوشد و با سگها بازی میكند. میبینم تو را كه خود را حفظ كرده و دینت را نابود ساختهای و رعیت را از بین برده ای. والسلام.»
پیامهای صریح
1. جنایات وحشتناك معاویه را برملا و گوشزد میكند و راز آن را بیان میدارد.
2. وجود معاویه را بدترین فتنه در امّت پیغمبر میداند.
3. جهاد با او را برترین عمل دانسته و ترك آن را از روی ناچاری میداند.
4. فتنه انتخاب یزید، و اوصاف زشت او راگوشزد میكند.
5. گوشزد میكند كه تمامی این جنایات باعث از بین رفتن دین میشود.
6. كارهای معاویه باعث نابودی و تحقیر مردم شده است. (10)
چهار. افشای چهره زشت یزید
امام حسین علیه السلام در افشاگری علیه یزید نامه مستقلی به معاویه نوشت و در آنجا فرمود: «ثُمَّ وَلَّیتَ اِبْنَكَ وَ هُوَ غُلامٌ یشْرَبُ الشَّرابَ وَ یلْهُو بِالْكِلابِ فَخُنْتَ امانَتَكَ وَ اَخْرَبْتَ رَعیتَكَ وَ لَمْ تُؤَدِّ نَصیحَةَ رَبِّكَ، فَكَیفَ تُوَلّی عَلی اُمَّةِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله مَنْ یشْرَبُ الْمُسْكِرَ وَ شارِبُ الْمُسْكِرِ مِنَ الْفاسِقینَ وَ شارِبُ الْمُسْكِرِ مِنَ الْاَشرارِ وَ لَیسَ شاربُ الْمُسْكِرِ بِاَمینٍ عَلی دِرهَمٍ فَكَیفَ عَلَی الْاُمَّةِ؟! فَمِنْ قَلیلٍ تَرِدُ عَلی عَمَلِكَ حینَ تُطْوی صَحائِفُ الْاِستِغْفارِ (11) ؛ [ای معاویه!] پس پسرت را حاكم قرار دادی در حالی كه او نوجوانی است كه شراب مینوشد، و با سگها بازی میكند، پس به امانت الهی (خلافت) خیانت كردی، و مردم را نابود نمودی، و پند پروردگارت را نپذیرفتی. چگونه رهبری امّت محمدصلی الله علیه وآله را به كسی میسپاری كه [شراب] مست كننده مینوشد؟ و حال آنكه شرابخوار از فاسقان است و شارب مسكر از شروران است. و شراب خوار بر یك درهم نمیتواند امین باشد تا چه رسد كه امین امت باشد؟ [معاویه!] به زودی بر اعمال خود وارد [قیامت] میشوی كه دیگر دفترهای استغفار بسته شده است.»
خلاصه نامه
1. افشاگری علیه یزید، و بیان اوصاف و اخلاق زشت او.
2. والی باید امین امت باشد، و یزید امین نیست.
3. معاویه با انتخاب یزید، هم به خدا خیانت كرد و هم صلحنامه امام حسن علیه السلام را تخلف نمود و هم مردم را بی چاره كرد.
4. ستمگران دیر یا زود به سزای اعمال خویش میرسند.
4. پاسخ به نامه یزید
یزید نامهای به همراه اشعاری برای «عبداللَّه بن عباس» و یا «عمروبن سعید» حاكم مدینه فرستاد تا آن را در مراسم حج بخواند. برخی اشعار او از این قرار است.
یا قَوْمَنا لا تَثُبُّوا الْحَرْبَ اِذْ سَكَنَتْ
تَمَسَّكُوا بِحبالِ الْخَیرِ وَاعْتَصِمُوا
قَدْ غَرَّتِ الْحَرْبُ مَنْ قَدْ كانَ قَبْلَكُمْ
مِنَ الْقُرُونِ وَ قَدْ بادَتْ بِهِ الاُْمَمُ
فَانْصَفُوا قَوْمَكُمْ لا تَهْلِكُوا بَذَخاً
فَرُبَّ ذی بَذَخٍ ذَلَّتْ بِهِ الْقَدَمُ (12)
«ای قوم ما! آتش جنگ را كه خاموش است شعله ور نسازید، و به ریسمان خیر چنگ بزنید. جنگ اقوام گذشته را مغرور كرد و امتها را به نابودی كشاند.
درباره قوم خویش انصاف به خرج دهید [و نیكی كنید] تا از روی تكبر هلاك نشوید، كه چه بسیار صاحبان تكبر كه قدمهایشان لغزید.»
یزید كه با روحیه مردم مدینه و امام حسین علیه السلام آشنا بود خواست از در مصالحه و نرمی آنها را وادار به تسلیم نماید تا علیه او قیام نكنند. مردم مدینه وقتی اشعار یزید را دیدند، آن را خدمت امام حسین علیه السلام فرستادند، حضرت در پاسخ آن به یك آیه قرآن بسنده كرد كه خطاب به پیامبر میفرماید: «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِی ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ» (13) ؛ و اگر [كفار] تو را تكذیب كردند بگو: عمل من برای من، و عمل شما برای شماست، شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید، و من [نیز] از آنچه شما انجام میدهید بیزارم.»
آیه فوق خلاصه سوره حجد «كافرون» است در پاسخ شش نفر از كفّار كه به رسول خدا پیشنهاد كردند در یك سال تو خدایان ما را عبادت كن، یك سال هم، ما خدای تو را پرستش میكنیم، در نتیجه اگر ملك ما بهتر بود، تو ضرر نكردهای، و اگر دین تو بهتر بود ما ضرر نكرده ایم، و شریك در كیش تو شدیم (14) «، نازل شده و پاسخ محكمی به آنها داده است.
در واقع امام حسین علیه السلام با بیان آیه فوق خواست به یزید بفهماند كه هر گونه همكاری و مساعدت و سازش با تو ممنوع است.
ادامه دارد....
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) كشف الغمه، اربلی، بنی هاشمی تبریز، 1381 ه، ج 2، ص 31؛ الامام الحسین، ابن عساكر، ص 220؛ نامهها و ملاقاتهای امام حسین علیه السلام، نظری منفرد، ص 12.
2) جعدة بن هبیره مخزومی، خواهر زاده امیر المؤمنین و داماد آن حضرت است. مادرش «ام هانی» موسوم به «فاخته» دختر جناب ابوطالب است. در شب نوزدهم در ابتدا بنا بود حضرت، جعده را به جای خود به مسجد كوفه بفرستد، بعد فرمود: «از مرگ فرار نمیكنم.»
3) اَلاَخبار الطوال، ابن قتیبه، قم، شریف الرضی، 1409 ه، ص 221؛ حیاة الحسین علیه السلام، ج 2، ص 229.
4) میرزا محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ، اسلامیه، ج 1، ص 195؛ نامهها و ملاقاتهای امام حسین علیه السلام، همان، ص 27؛ حیاة الامام الحسین علیه السلام، باقر شریف قرشی، ج 2، ص 232؛ فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، محمد دشتی، ص 361، حدیث 240.
5) البته معاویه هدفش تحقیر حضرت بوده و ضمناً خواسته بفهماند كه اعمال و كارهای او را زیر نظر دارد و گرنه معاویه كسی نیست كه خیر خواه امام حسین علیه السلام باشد و به دنبال مجد و عظمت او.
6) نامهها و ملاقاتهای امام حسین علیه السلام، همان، ص 39.
7) در نسخه الامامه و السیاسه و اعیان الشیعه، این بخش این گونه آمده: «وَ اِنّی لَاَخْشَی اللَّهَ فی تَرْكِ ذلِكَ مِنْكَ وَ مِنْ حِزْبِكَ، اَلْقاسِطینَ المُلْحِدینَ حِزَبَ الظّالِمِ و اعوانَ الشیطانِ الرَّجیم؛ و از اینكه جنگ با تو و حزب ظالم تو كه یاران شیطان هستند را ترك كردم، از خداوند خائفم.»
8) مسلم بن زیمر و عبداللَّه بن نجر حضرمی كه به جرم شیعه بودن به دستور معاویه به دار زده شدند. (الغدیر، علامه امینی، ج 11، ص 61.)
9) این نامه در منابع مختلفی آمده است كه ما سعی كردیم از مجموع، متن گویاتر و مختصرتر را انتخاب كنیم. برخی منابع از این قرار است: اَلاِمامَةُ وَ السّیاسة، ابن قتیبه، بیروت، دار المعرفة، ج 1، ص 157؛ اعیان الشیعه، ج، ص 583؛ بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج 44، ص 212؛ رجال كشی، ص 32؛ فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، محمد دشتی، صص 362 - 364؛ نامهها و ملاقاتهای امام حسین علیه السلام، صص 40 - 41.
10) نكات ریزتری نیز وجود دارد كه مبلّغان عزیز میتوانند آنها را مطرح نمایند.
11) دعائم الاسلام، نعمان بن محمد تمیمی (م 363) ، ج 2، ص 133، حدیث 468؛ فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، ص 362، حدیث 241.
12) مقتل خوارزمی، مكتبة المفید، ج 1، ص 218؛ تاریخ ابن عساكر، ص 203؛ ناسخ التواریخ، همان، ج 2، ص 28.
13) یونس / 41.
14) تاریخ ابن عساكر، شرح حال امام حسین علیه السلام، ص 203؛ فتوح ابن اعثم كوفی، ج 5، ص 75؛ مجمع البیان، طبرسی، دار احیاء التراث العربی، ج 10، ص 552؛ تفسیر فخر رازی، ج 32، ص 144.