اشاره
حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام از جمله شخصیتهای ممتاز حادثه عاشوراست كه مانند برخی دیگر از بزرگان این قیام سترگ، كمتر در گفتهها و نوشتهها به او پرداخته شده و شخصیت ایشان بیشتر با واقعه عاشورا شناخته میشود و عموم مردم از زندگانی شریف ایشان پیش از واقعه عاشورا اطلاعات كم تری دارند و هر گاه سخنی از این شخص ارزنده و وارسته به میان میآید، بیشتر اواخر عمر ایشان بلكه واپسین روزهای زندگانی او مورد بررسی و توجه قرار میگیرد. با توجه به اینكه پدر او عقیل نیز از جایگاه علمی ویژهای در بین قریش برخوردار بوده و در علم انساب دانشمندی بی بدیل در زمان خود به شمار میرفته، به جاست نگاهی كوتاه به زندگانی حضرت مسلم علیه السلام پیش از شكل گیری واقعه عاشورا و نیز خانواده او به ویژه پدر آن بزرگوار انداخته شود.
پدر مسلم علیه السلام
ابوطالب عموی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله كه نام اصلیاش «عبد مناف بن عبد المطلب» بود، (1) چهار پسر به نامهای طالب، عقیل، جعفر و علی علیه السلام داشت (2) كه پیش از به دنیا آمدن امیر المؤمنین علیه السلام، عقیل را از دیگر فرزندان خود بیشتر دوست میداشت. (3) عقیل ده سال از طالب كوچكتر و ده سال از جعفر بزرگتر بود. (4)
عقیل مردی عائله مند بود و فرزندان زیادی داشت. كنیه او «ابا یزید» بود و وی را بدان میخواندند. (5)
برخی از دانشمندان أنساب شمار فرزندان او را 18 تن (6) و برخی دیگر تعداد آنها را تا 20 تن برشمرده اند كه نامهای آنان عبارت است از: یزید، اسماء، عبد الله، سعید، جعفر اكبر، سعید احول، مسلم، عبد الله اكبر، عبد الله اصغر، عبد الرحمن، علی اكبر، علی اصغر، حمزه، عیسی، عثمان،ام هانی، رحلة، زینب كبری، فاطمه و زینب صغری. (7)
شخصیت عقیل
در مورد شخصیت عقیل اخبار گوناگونی وارد شده است كه برخی از آنها به دور از جانبداریهای رایج در تاریخ نگاری امویها نبوده و از گزند خدشه به دور نیست. عائله مندی او و اظهار نیاز نزد برادرش علی علیه السلام در مورد گرفتن سهم خود از بیت المال اندكی سبب پیدایش زمینه برای اتهامهای ناروا به او میشود. درست است كه او نیاز مالی زیادی داشته و در فشار اقتصادی زیادی به سر میبرده است، اما این موضوع هرگز بدان معنی نیست كه او از دایره حق مداری بیرون رفته است.
از روحیات عقیل و رابطه نزدیك او با بوستان دل انگیز رسالت و امامت به نیكی هویداست كه عقیل به بهانه مشكلات مالی هرگز بر یوغ سرسپردگی دشمنان خاندان پاكی علیهم السلام گردن نمینهاده است؛ همچنان كه نویسنده این داستان، ابن ابی الحدید خود در چند جای دیگر میگوید: «عقیل در زمان حیات علی علیه السلام هرگز نزد معاویه نرفت.» (8)
افزون بر آن، او در بین قریش فردی سرشناس و محترم به شمار میآمد كه بهره كاملی نیز از دانش «انساب» داشت. قبایل و بزرگان عرب را به نیكی میشناخت و از حسب و نسب آنان آگاه بود تا آنجا كه حتی امام علی علیه السلام نیز از او خواست كه از بین قبایل عرب زنی پاكدامن از طایفهای نجیب و وارسته برگزیند تا برای او پسرانی شجاع به دنیا آورد. عقیل با اینكه پیرمردی سالخورده و نابینا بود، توانست به خوبی از عهده این آزمون به در آید و «فاطمه كلابیة» را كه بعدها «ام البنین» نام گرفت، برای همسری امام برگزیند. از اینرو، او بسیار مورد احترام بود. در مسجدِ پیامبرصلی الله علیه وآله برای او گلیمی میگستراندند و او بر آن مینشست و به پرسشهای مردم در مورد نسبها، جنگها و پیشینه اقوام عرب پاسخ میداد. (9)
مادر مسلم علیه السلام
فرزندان شجاع زاییده مادرانی پاكدامن و شجاع هستند. نقش و تأثیر مادر در تربیت فرزند بیش از پدر است. مسلم زاییده بانویی سترگ و پاكدامن از سرزمین «نبط» و خاندان «آل فرزندا» بود. (10) نبطیان ساكنان قدیم سرزمینی بودند كه عراق را در بر میگرفت و در مجاورت حجاز بود كه همگی رمه دار و كشاورز بودند. (11) هجده پادشاه بر آن سرزمین حكم راندند و تمدن آنها به هفتصد سال پیش از میلاد حضرت مسیح علیه السلام باز میگردد. وقتی دولت تشكیل دادند، به ضرب سكههایی با نام پادشاهان خود مبادرت ورزیدند. آنان دارای قوانین رسمی بودند. (12)
در اینكه نبطیان عرب بوده اند یا عجم، بین تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. برخی آنها را عرب دانسته اند و از نام پادشاهان آنها به این نتیجه رسیده اند. دلیل دیگر آنها، سكونت این قبایل در اطراف خلیج فارس و بین النهرین است. (13) برخی دیگر نیز بر آن اند كه آنها از نوادگان «نبیط بن سام بن نوح علیه السلام» بوده و كلدانی مذهب بوده اند و بازماندگان «آشوریان» میباشند. (14)
نام دقیق مادر حضرت مسلم علیه السلام در تاریخ نیامده و اخبار پراكندهای در مورد نام و هویت او وارد شده است. برخی بر این باور هستند كه او كنیزی بود. كه عقیل او را از شام خریداری كرده است. (15) برخی او را «حُلَیة» (16) برخی نیز او را «علیة» (17) و برخی دیگر او را «حلبة» (18) خوانده اند.
«ابن ابی الحدید» در این باره مینویسد: «روزی معاویه از عقیل پرسید: آیا تو حاجتی داری كه من آن را بر آورم؟ عقیل پاسخ گفت: آری، میخواستم كنیزی بخرم، اما صاحبانش آن را به كمتر از چهل هزار درهم نمیفروختند [و من توان خریدن آن را نداشتم] . معاویه به ریشخند گفت:ای عقیل! تو كه كوری، پس با كنیزی كه پنجاه درهم بیرزد، بی نیاز میشوی. چه نیازی است كنیزی بخری كه چهل هزار درهم ارزش دارد؟ عقیل نیز كه به صراحت لهجه و پاسخ گزنده مشهور بود، بی درنگ گفت: آری، اما دوست دارم برایم پسری بزاید كه چون او را به خشم آوری، گردنت را با شمشیرش بزند. معاویه خنده خود را فرو خورد و گفت: ابا یزید! با تو شوخی كردم [ناراحت مشو] ! سپس دستور داد همان كنیز را برای او خریداری كنند و عقیل از آن كنیز صاحب مسلم شد.» (19)
این داستان را ابن ابی الحدید از «مدائنی» (20) نقل میكند، اما درستی آن بسیار بعید به نظر میرسد؛ چرا كه اولاً مدائنی از جمله تاریخ نگاران اموی مسلك است و اخبار او همواره همراه با جانبداریهای قومی از آل امیه و دشمنی و كینه توزی با آل ابی طالب علیه السلام است. او در نوشتههای خود تلاش میكند با تحریف تاریخ چهره بنی هاشم را مخدوش نماید. به این موضوع در كتابهای معتبر رجالی و تاریخی كه گاه از اهل سنت است، تصریح شده و اذعان داشته اند كه هر چه او روایت كرده، ضعیف و به دور از اعتبار است. (21)
ثانیاً این بافته مدائنی از جهت واقعیت تاریخی نیز دچار آسیب و تناقض است؛ زیرا اگر چه تاریخ دقیق ولادت حضرت مسلم علیه السلام مشخص نیست، اما تردیدی وجود ندارد كه ایشان در اواخر سال 60 هجری در كوفه به شهادت رسیده اند. در صفحههای زیادی از تاریخ آمده است كه او در فتوحات زمان عمر، خلیفه دوم، و برخی جنگهای دوران امیر المؤمنین علیه السلام شركت داشته است و برخی فرزندان او در جریان كربلا به شهادت رسیده اند. با این حساب، حتی اگر داستان گذشته، پیش از شهادت امیر المؤمنین علیه السلام بین عقیل و معاویه صورت گرفته باشد، نتیجه این میشود كه مسلم در قیام كربلا حدود بیست سال داشته است. حال چگونه ممكن است كه فرزندان او كه حداقل پانزده سال داشته اند، در جریان كربلا حضور داشته باشند. با این حساب، مسلم بیست ساله نمیتوانسته پسرانی نوجوان یا جوان داشته باشد؛ به ویژه اینكه ناقل داستان، ابن ابی الحدید، تصریحاتی داشت مبنی بر اینكه عقیل در دوران زندگانی برادرش امیر المؤمنین علیه السلام هرگز نزد معاویه نرفت؛ یعنی تا پیش از سال چهل هجری دیداری رخ نداده و داستان خریدن مادر مسلم از شام مربوط به سالهای پس از چهلم هجری بوده است. بنابراین، عدم اعتبار داستان بیش از پیش آشكار میگردد.
خانواده شهید پرور مسلم بن عقیل علیه السلام
مسلم علیه السلام در خانهای چشم به جهان گشود كه تنگدستی شدید پدری عائله مند، فضای آن ر ا خالی از هرگونه زرق و برق زندگی كرده بود. در خانهای كه شب، خواب را با نالههای گرسنگی به چشمان كودكانش میبرد و صبح آنان را بر سر كاسههای خالی فرا میخواند. خانهای كه اندوختهای جز محبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله نداشت و تنها همبازی كودكان این خانه كودكان خانه وحی بودند.
مسلم علیه السلام از هنگامی كه چشم گشود، خود را در آغوش گلستان عترت دید و از كودكی با محبت آنان رشد كرد. عموهایی داشت چون جعفر طیارعلیه السلام و حیدر كرارعلیه السلام و عموزادگانی چون حسن علیه السلام و حسین علیه السلام سروران جوانان اهل بهشت.
و آنان برترین مربیان او بودند. پدرش دانشمند قریش بود، اما چون همواره زبانی برنده و سخنی توفنده در بیان بدیهای خاندان عاص و امیه داشت، مورد عتاب قریشیان بود. (22)
عقیل از گفتن حقایق خودداری نمیكرد، خاری در چشم دشمنان پیامبرصلی الله علیه وآله و خاندانش بود و فرزندانش را بر آن بزرگ كرد، پیكارگر راه خدا بود، در جنگها شركت میكرد و تا پای جان شمشیر میزد. تاریخ به یاد دارد كه در جنگ «حنین» آن گاه كه دشمن بر مسلمانان سخت گرفت، چگونه عقیل به همراه برادرش علی علیه السلام و عمویش عباس تا واپسین لحظههای جنگ پیش روی پیامبر خداصلی الله علیه وآله شمشیر زدند و از جان او پاسداری كردند. (23)
او حتی در دوران خلافت امیر المؤمنین، در آستانه جنگ صفین، نامهای بر پایه دفاع از حقانیت امام خویش برای ایشان میفرستد، و در آن چنین مینگارد:
«اما بعد، پروردگار تو را از هر بدی دور دارد و از هر ناخرسندی در همه حال پاسداری كند!ای فرزند مادرم! من عبد الله بن سعد را با چهل تن از جوانان خاندان آزاد شده به دست رسول خداصلی الله علیه وآله (كنایه از آل ابی سفیان) دیدم. به آنها گفتم: چه میخواهیدای فرزندان آزاد شدگان به دست پیامبرصلی الله علیه وآله؟ آیا میخواهید به معاویه بپیوندید و با ما دشمنی كنید و نور خدا را خاموش گردانید؟ سخنم را بشنوید و.... پسای فرزند مادرم! دستور و نظرت را برایم بنویس! پس اگر مرگ بخواهد فرزندان برادرت و فرزند پدرت را به سوی تو رهنمون گردد، پس با تو زنده خواهیم بود تا زندگی كنی و با تو خواهیم مرد آن گاه كه بمیری.»
این نامه كه گویای روح فداكار عقیل نسبت به برادر و امام خویش است، نشانگر پایبندی او نسبت به امام میباشد كه خود و فرزندانش را بلاگردان او كرد. امام نیز در پاسخش نگاشت: «همانا قریشیان امروز بر جنگ با برادرت گرد آمده اند؛ همان گونه كه دیروز بر جنگ با پسر عمویت رسول خداصلی الله علیه وآله گرد هم آمده بودند....» (24) سپس از جانفشانی او در دفاع از كیان ولایت تقدیر كرد.
مسلم علیه السلام در دامان چنین پدری بزرگ شد و از همان اوان كودكی و نوجوانی راه و رسم ولایت مداری را فرا آموخت و در محضر سه امام معصوم علیهم السلام درس آموخت و در خانهای رشد كرد كه از سربلندترین خانههای مدینه شد و در قیام عاشورا 9 گلدسته از نور به لبیك عاشورا فرستاد و 9 هودج از خون باز پس گرفت و در كتیبه جاودان عاشورا نام 9 تن از فرزندان عقیل حك شد. (25) و چه زیبا سروده اند:
عَینُ جُودِی بِعَبْرَةٍ وَ عَویلٍ وَ انْدُبِی اِنْ نَدَبْتَ آلَ الرَّسُولِ صلی الله علیه وآله
تِسْعَةٌ مِنْهُمْ لِصُلْبِ عَلِی علیه السلام قَدْ اُبیدُوا وَ تِسْعَةٌ لِعَقِیلٍ
«ای چشم! با اندوه اشك ریز و اگر مویه میكنی بر آل پیامبرصلی الله علیه وآله مویه كن! كه نه تن از فرزندان علی علیه السلام و نه تن از فرزندان عقیل [در كربلا] كشته شدند.» (26)
خانهای كه دین خود را به آزمون جاودان عاشورا اَدا كرد.
سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله در مورد عقیل و مسلم علیه السلام
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله علاقه فراوانی به عقیل داشت و همواره به او احترام میگذاشت. گاه كه نزد پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله میآمد، آن حضرت ضمن احترام به او میفرمود: «آفرین بر تو بادای ابا یزید! چگونه ای؟» پاسخ میگفت: «پروردگار تو را به خیر و سلامتی داردای ابا القاسم! خوب هستم.» (27)
روزی امیر المؤمنین علیه السلام از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله پرسید: «یا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقِیلاً قَالَای وَ اللَّهِ اِنِّی لَاُحِبُّهُ حُبَّتَینِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِ اَبِی طَالِبٍ لَهُ وَ اِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَیهِ عُیونُ الْمُؤْمِنِینَ وَ تُصَلِّی عَلَیهِ الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ؛ (28) ای رسول خدا! آیا عقیل را دوست میداری؟ پیامبرصلی الله علیه وآله در پاسخ فرمود: آری! به خدا قسم او را به دو جهت دوست میدارم: یكی به خاطر خودش و دیگری به خاطر محبّت ابو طالب نسبت به او. [سپس در آینده روشنِ فرزند برومند او مسلم علیه السلام نگریست و فرمود:] و به تحقیق كه فرزندش در راه محبت و دوستی فرزند تو كشته میشود پس اشك دیده مؤمنان بر او فرو میریزد و فرشتگان مقرب [درگاه پروردگار] بر او درود میفرستند.»
سپس اشك از چشمان مباركش جاری شد، آن قدر كه بر سینهاش فرو چكید. آن گاه دست به سوی آسمان بلند كرد و چنین گفت: «إِلَی اللَّهِ أَشْكُو مَا تَلْقَی عِتْرَتِی مِنْ بَعْدِی؛ (29) از آنچه پس از من بر سر خاندانم میآید، به خدا شكایت میآورم!»
سرپرست خانواده عقیل
بنابر شهادت منابع تاریخی اهل سنت، مسلم در عنفوان جوانی بود و حدود هجده سال داشت كه پدرش عقیل بدرود زندگانی گفت (30) و خانواده پر جمعیت خود را بدون سرپرست گذاشت و از دنیا رفت و از آن پس سرپرستی خانواده به دوش مسلم علیه السلام و برادرانش افتاد. عقیل در روزگاری كه معاویه خلافت جامعه مسلمانان را به دست گرفته بود، چشم از جهان فرو بست. (31) برخی تاریخ درگذشت او را به سال 50 هجری نگاشته اند. (32)
جوانی مسلم علیه السلام
مسلم علیه السلام جوانمردترین فرزندان عقیل بود (33) و چنان كه اشاره شد، وقتی پدرش از دنیا رفت، بار مسئولیت خانواده به دوش او افتاد. او جوانی رعنا و كامل شده بود. تصمیم گرفت برای اداره خانواده خود قطعه زمینی را كه از پدرش بر جای مانده بود، بفروشد و زندگی را سر و سامان دهد. چون هر كسی را توان خریدن آن زمین نبود، سراغ معاویه رفت و به او گفت: «من در فلان جای مدینه زمینی دارم كه صد هزار درهم ارزش دارد. آمدهام آن را بفروشم.» معاویه پذیرفت و زمین را به همان مبلغ از مسلم علیه السلام خریداری كرد.
مدتی گذشت و خبر این معامله به امام حسین علیه السلام رسید. امام بی درنگ در نامهای به معاویه نوشت «تو نوجوانی از بنی هاشم را فریفتهای و زمینی را كه از آن او نبوده، خریداری كرده ای. پولت را بگیر و زمین را به خودمان باز گردان!»
دلیل مخالفت امام با این معامله، جلوگیری از گسترش سلطه معاویه بر شهر پیامبرصلی الله علیه وآله و پیشگیری از تسلط او بر بنی هاشم بود و صلاح نمیدید كه قسمتی از شهر پیامبرصلی الله علیه وآله به تملّك معاویه در آید و زمینههای غلبه او بر بنی هاشم شكل گیرد.
نامه امام به دست معاویه رسید. معاویه پیكی سراغ مسلم فرستاد. وقتی مسلم علیه السلام به دربار آمد، معاویه نامه امام را به او نشان داد و از او خواست مال او را بر گرداند و زمین خود را پس بگیرد. سپس به كنایه به مسلم علیه السلام گفت: گویا تو چیزی را كه مالك آن نبودهای، به ما فروخته ای. مال مرا پس بده و زمینت را بگیر!
مسلم علیه السلام از سخن كنایه آمیز و اتهام ناروای معاویه برآشفت و شمشیرش را كشید و گفت: این كار را بدون اینكه گردنت را با این شمشیر بزنم، انجام نخواهم داد.
معاویه این جمله را پیشتر از عقیل در مورد فرزندش شنیده بود كه «می خواهم صاحب فرزندی شوم كه چون او را به خشم آوری، با شمشیرش گردنت را بزند.» پیشگویی عقیل در مورد فرزندش درست در آمده بود و معاویه از این اتفاق به شدت خندهاش گرفت؛ به اندازهای كه دیگر نمیتوانست جلوی خنده خود را بگیرد. از شدت خنده به پشت بر زمین افتاده بود و دست بر شكمش گذاشته و پاهای خود را به زمین میكشید. (34)
ازدواج مسلم علیه السلام
«وَ الطَّیباتُ لِلطَّیبینَ»؛ (35) «و زنان پاك از آن مردان پاك اند.» مسلم علیه السلام كه دست پرورده عموی بزرگوار خویش امیر المؤمنین علیه السلام بود و در دامان پر مهر او پرورش یافته بود، افتخار یافت كه با «رقیه علیها السلام» دختر امیر المؤمنین (36) علیه السلام ازدواج كند. (37)
امام، مسلم علیه السلام را شایسته دامادی خویش میبیند و رقیه علیها السلام به عقد مسلم علیه السلام در میآید. این ازدواج سبب نزدیك شدن بیشتر مسلم علیه السلام به خاندان عصمت گردید و زمینه رشد و بالندگی بیشتری را در او فراهم ساخت.
ثمره پیوند
در نام و تعداد فرزندان حضرت مسلم علیه السلام اختلاف زیادی در منابع مربوط به تاریخ نگاری و نسب شناسی به چشم میخورد. تعداد فرزندان ذكر شده برای ایشان بین دو تا چهارده فرزند در تغییر است كه خالی از مبالغه نیست.
در منابع كهن تنها نام چهار یا پنج یا هفت تن از آنها برده شده است كه عبارت اند از:
عبد اسد، محمد، (38) علی، (39) مسلم، (40) حمیده (41) (عاتكه) ، ابراهیم (42) و عبد الرحمن (43) .
و نامهای دیگری چون: ابو عبد الله، (44) ابو عبید الله، (45) احمد، (46) جعفر، (47) عبد الله، (48) عون (49) و... بدان افزوده شده است كه به دلیل تشابه اسمی با پسر عموهای خود و یا عموهای خود كه فرزندان عقیل بوده اند، این اشتباه رخ داده است.
مدت عمر
اگر چه تاریخ دقیق ولادت حضرت مسلم علیه السلام مشخص نیست، اما با در نظر گرفتن سن فرزندان او كه در كربلا به شهادت رسیده اند و نیز با توجه به رویدادهایی كه در دوران زندگانی حضرت مسلم علیه السلام به وقوع پیوسته و نیز جنگهایی كه تاریخ آشكارا از حضور او در آنها نام برده است، میتوان سن تقریبی ایشان را به هنگام شهادت تخمین زد. برخی تصریح كرده اند كه مسلم علیه السلام هنگام شهادت 35 سال داشته است، (50) اما این عدد نیز نمیتواند نشان دهنده سن واقعی ایشان باشد؛ زیرا بنابر آنچه در تاریخ ذكر شده، او در جنگ صفین نیز حضور داشته و این جنگ در سال 37 هجری، یعنی 23 سال پیش از شهادت او به وقوع پیوسته است. با این حساب او در آن جنگ 12 ساله بوده كه بعید به نظر میرسد. از این گذشته، او در فتوحات زمان خلیفه دوم نیز شركت داشته است. این رویداد حتی اگر در واپسین سال خلافت عمر، سال 23 هجری نیز رخ داده باشد، (51) باز هم پیش از ولادت مسلم علیه السلام خواهد بود. پس نمیتوان نظر پیش گفته مبنی بر 35 سال بودن مدت عمر ایشان را پذیرفت؛ زیرا بنابر این نظر، ولادت حضرت در سال 25 هجری روی داده است كه پذیرفته نیست.
بنابراین، به هیچ روی گفتههایی این چنین كه گاه در كتابهای رجالی شیعه نیز دیده میشود و عمر ایشان را 28 سال بیان میدارد، (52) قابل قبول نیست. در یك جمع بندی، میتوان گفت كه ولادت آن بزرگوار در سال 7 یا 9 هجری بوده و هنگام شهادت در ذی حجه سال 60 هجری بیش از پنجاه سال داشته است. (53)
در دوران خلفا
آنچه تاریخ در دوران سه خلیفه آغازین، ابو بكر، عمر و عثمان از حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام در خاطر دارد، بیشتر مربوط به دوران خلیفه دوم است و شاید نخستین حضور او در عرصه سیاسی مربوط به همین دوران باشد؛ چرا كه با توجه به آنچه در مورد سن و تاریخ ولادت حضرت مسلم علیه السلام گفته شده، ایشان در دوران كوتاه خلافت خلیفه اول، چندان سنی نداشته است. بنابراین، میتوان تلاشهای او در دوران خلافت عمر را نخستین تلاشها و فعالیتهای سیاسی - اجتماعی ایشان دانست.
شركت در فتح بهنساء
چشمگیرترین فعالیتهای سیاسی حضرت مسلم علیه السلام در این دوران، شركت او در فتح «بهنساء» است. بهنساء نام منطقهای در آفریقای شمالی است. این سرزمین منطقهای پهناور و حاصلخیز در مصر و واقع در كرانه باختری رود نیل بوده و از نظر اقتصادی از جمله مناطق پر درآمد آفریقا به شمار میرفته است.
همچنین دانشمندان زیادی در آن میزیسته اند. در آن سرزمین بقعهای وجود داشته كه مردم آن سامان، آن را محل اقامت حضرت عیسی علیه السلام و مادرش میانگاشتند. (54) برخی دیگر نیز آنجا را مزار حضرت یوسف علیه السلام، پیامبر بنی اسرائیل، دانسته اند. (55) این سرزمین كه ساكنان آن مسیحی بودند در ربیع الاول سال 21 هجری به دست مسلمانان فتح گردید. (56)
در این جنگ، مسلم علیه السلام همراه دو برادر بزرگ ترش جعفر و علی حضور داشت. عمر، پرچمی به جعفر بن عقیل داد و پانصد سوار با او همراه كرد كه برادرانش نیز جزء آنان بودند. (57) لشكر بهنساء نیز در برابر آنان صف كشیدند كه در دست پیشاهنگان آنان صلیب طلایی بزرگی در كنار پرچمی كه حریری زرد بر آن بود و نقش خورشیدی بر آن طلا كوبی شده بود، دیده میشد. (58)
برگهای زرّینی از حضور حضرت مسلم علیه السلام در كتاب این جنگ چشم نوازی میكند كه مرور آن سرشار از لطافت است:
آغاز نبرد
- «حمله مسلمانان به شهر بهنساء آغاز شد و فضل بن عباس و برادرش عبد الله بن عباس از یك سو و جعفر بن عقیل و مسلم بن عقیل از سوی دیگر یورش بردند و جنگ آغاز شد و دو لشكر مسلمانان و مسیحیان به هم رسیدند و درهم آمیختند. دیگر كسی از دیگری باز شناخته نمیشد و فقط صدای الله اكبر گفتن و لا اله الا الله آنان سبب شناسایی شان بود. آنها گاه به چپ، گاه به راست و گاه به قلب لشكر دشمن حمله ور میشدند. پروردگار به مسلم بن عقیل علیه السلام خیر دهد،و آفرین بر او و برادرانش كه آن قدر جنگید و حمله كرد كه خون بر زرهش چون لختههای جگر شتر عقده بسته بود.» (59)
- «روز دوم جنگ، مسلمانان پس از بر پا داشتن نماز صبح آماده حمله به دشمن شدند. فرماندهان هر گردان سوار بر مركبهای خود شدند و پرچم داران در طلایه سپاه اسلام ایستادند. سپاهیان نیز با آرایش نظامی خاصی پشت سر آنها صف كشیدند. بانگی بلند از صفوف جلوی لشكر برخاست:ای لشكریان خدا! بر اسبهایتان سوار شوید و در آرزوی فردوس برین در پی نیكی و ثواب در آیید! در قلب لشكر نیزه داران با قدی بر افراشته بودند كه بیشترشان از بنی هاشم بودند و در پیشانی قلب لشكر پهلوانانی چون مسلم، جعفر و علی فرزندان عقیل و... دیده میشدند.» (60)
رویارویی با سپاه فیل سوار
- «روز دیگری از جنگ، بیابانهای بهنساء تماشاگر درگیری خونین دیگری بین سپاه اسلام و سپاه دشمن بود. تغییری سترگ در لشكر دشمن دیده میشد. لشكر روم این بار آرایش نظامی خود را با سپاهی فیل سوار و سیاهانی قوی هیكل از سودان و حبشه تقویت كرده بود. جنگ سختی در گرفت و پس از پرتاب تیر و آتش، كار به جنگ تن به تن انجامید.»ضرار بن ازور» یكی از فرماندهان دیگر سپاه اسلام به سوی لشكر روم پیش تافت و با فرمانده آنها كه «بولس» نام داشت، درگیر شد. رومیان برای دفاع از فرمانده خود حمله كردند و مسلمانان نیز حمله ور شدند و فضل بن عبد المطلب، عبد الله بن جعفر و مسلم بن عقیل علیه السلام نیز به یاری فرمانده خود شتافتند. در آن روز هزاران تن كشته شدند.» (61)
- «لشكر روم عقب رانده شد و سپاه اسلام به پشت دروازههای شهر رسید... عیاض بن غانم به همراه هزار سوار نظامی به دروازههای شهر حمله كرد كه سر گروههای سواره، فضل بن عباس، مسیب بن نجیبة، ابوذر غفاری، مرزبان فارسی، مسلم بن عقیل و برادرانش بودند.» (62)
-.».. درگیری پشت دیوارهای شهر به درازا كشید؛ اما سرانجام مسلمانان توانستند وارد شهر شوند. ابهت و شكوه شهر پر زرق و برق بهنساء با ساختمان بلندش توجه مسلمانان را به خود جلب كرد. شهر از یك سو به رود نیل ختم میشد.... نخستین فرماندهانی كه توانستند مقاومت شهر را درهم شكسته، وارد آن شوند، عیاض بن غانم، فضل بن عباس، عبید الله بن عباس، مسلم بن عقیل و برادرانش، و نیز شقران و صهیب بودند.» (63)
شبیخون دشمن
- «دشمن از پا ننشست و به مسلمانان شبیخون زد و این فرمان فرمانروای شهر، «بطلیوس» بود. او به خوبی زبان عربی را میدانست. مالك اشتر میگوید: من به همراه چند تن دیگر شبانگاه بیدار بودیم؛ اما سپاهیان از جنگ پیاپی خسته و به خواب رفته بودند. سرمای شدیدی بر شب پرده انداخته بود. ناگهان دشمن به سوی سپاه اسلام یورش برد و پیش از آنكه مسلمانان به خود آیند، تعداد بسیاری به شهادت رسیدند. فرماندهان سپاه از جا جستند و به سوی مركبهای خود رفتند و برخی اسب خود را بدون زین و افسار سوار شدند.
در این میان، عبد الله جعفر، قعقاع بن عمرو، مسیب بن نجیبة، مسلم بن عقیل علیه السلام، ابوذر غفاری، ابو دجانه و ابو امامة خوش درخشیدند.» (64)
شهادت برادران مسلم علیه السلام
- «مسلمانان در شبی دیگر دوباره شبیخون خوردند و تا طلوع سپیده جنگیدند. سپس دو دسته شدند و هر دسته نماز صبح را به جای آورد و به جنگ ادامه داد. آن شب پانصد و بیست شهید بر جای ماند كه بیشتر آنان از بزرگان قریش و بنی هاشم و بنی نوفل بودند. در این میان، برادران مسلم بن عقیل علیه السلام؛ جعفر و علی به شهادت رسیدند. مسلم آن دو را در آغوش كشید و در سوگ آنان كلمه استرجاع بر زبان راند.» (65)
- «مسلمانان به سوی شهر دیگری از منطقه بهنساء كه «توما» نام داشت؛ حركت كردند كه در آستانه دروازه شهر دشمنان بر آنان سخت گرفتند. یكی از فرماندهان سپاه اسلام بدون كلاهخود حمله كرد و توانست حصر شهر را شكسته و به همراه پانصد تن از شجاعان سپاه اسلام وارد شهر شود كه از جمله آنها، مقداد بن اسود، زید بن ثابت، مسلم بن عقیل علیه السلام، عبد الله بن زید، ابوذر غفاری و عبادة بن ثابت بودند.» (66)
مسلم علیه السلام، داوطلب جنگ چریكی
- «در یكی از شبها سپاهیان اسلام به رودی رسیدند. یكی از فرماندهان پیش آمد و گفت: یكصد نفر داوطلب شجاع میخواهم كه تا غروب آفتاب خود را به خدا سپارند و از میان همین آبراه خود را به شهر رسانند و داخل شهر شوند. یكصد نفر مرد جنگی داوطلب شدند. به دلیل مشكل بودن حركت در آب، آنها فقط با شلوار وارد آب شدند و بقیه تجهیزات خود اعم از سپر و زره و كلاهخود را به زمین گذاشته و تنها با یك شمشیر به دل آب زدند. از این صد نفر، هشتاد نفر توانستند به داخل شهر نفوذ كنند، از جمله آنان عبد الرحمن بن ابوبكر، زید بن ثابت، عقبة بن عامر، مسلم بن عقیل بودند.» (67)
نبرد رویاروی مسلم علیه السلام
- «در واپسین شب جنگ و شكست كامل دشمن، سرداران سپاه اسلام هر كدام شجاعانه وارد میدان میشدند و ضمن معرفی خود به خونخواهی برادران شهید خود شمشیر میزدند تا اینكه نوبت به مسلم بن عقیل علیه السلام رسید. او با دلی پر اندوه از شهادت برادران خود وارد میدان شد، شمشیرش را در هوا چرخاند و رجز خواند.
پس از او نیز مالك اشتر نخعی، قعقاع بن عمرو و... وارد میدان شدند و هر یك رجز خواندند و سرزمین بهنساء را به فتح افتخارآمیز خود در آوردند. (68)
باقیمانده سپاه اسلام را كه تركیبی از قبایل بنی هاشم، بنی مخزوم، بنی زهره، بنی نزار، و... بود، مسلم بن عقیل علیه السلام فرماندهی میكرد. آنان تمام شهر را به تصرف خود در آوردند و عدهای از مسلمانان در آن شهر ساكن شدند و مسلم علیه السلام مدتی حكمران آن شهر بود كه تا خلافت عثمان (دو سال بعد) ادامه یافت و سپس پسر عمویش محمد بن جعفر بن ابی طالب جایگزین او شد و تا پایان خلافت عثمان بر حكمرانی آن منطقه باقی ماند.» (69)
در جریان این جنگ كه «واقدی» آن را روایت میكند، 15 مرتبه نام مسلم بن عقیل علیه السلام آمده است كه تمام آن در حساسترین مراحل این جنگ بزرگ میباشد. تكرار نام مسلم در داستان این جنگ نمایانگر شجاعت اوست. افزون بر این نكته، نام مسلم علیه السلام از ابتدا تا انتهای جنگ دیده میشود و حضور او در هر گونه تاكتیكی كه سپاه اسلام اتخاذ میكند، به چشم میخورد؛ چه در جنگ سراسری، چه در جنگ تن به تن، چه در شبیخون بی رحمانه دشمن و چه در عملیات مخفیانه نفوذ به شهرهای فتح شده. این نكته گویای كارآیی و كارآمدی او و تجربه جنگی والای مسلم علیه السلام میباشد. او در تمام این میدآنها یكه تاز بوده و بدون توجه به خستگی جنگ پیاپی و اندوه از دست دادن برادران و پسر عموهای خود، به نبرد ادامه میدهد و همواره با گروه پیشتاز جبهه، پیش میتازد و تا فتح كامل شهر، نامش در شمار نام آوران حك میگردد.
دوران خلافت امیر المؤمنین علیه السلام
از جمله درخششهای مسلم بن عقیل علیه السلام در دوران خلافت امیر المؤمنین علیه السلام، حضور او در جنگ صفین در سال 37 هجری است.
در این جنگ، امام میمنه سپاه خود را به امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، عبد الله جعفر و مسلم بن عقیل علیه السلام سپرد و در میسره نیز محمد بن حنفیه، محمد بن ابی بكر، هاشم بن عتبة (هاشم مرقال) را گمارد و قلب سپاه را نیز با عبد الله بن عباس، عباس بن ربیعة، مالك اشتر، رفاعة بن شداد بجلی، سعید بن قیس و عدی بن حاتم آراست. همچنین عمار یاسر، عمرو بن حمق، عامر بن واثله كنانی و قبیصة بن جابر اسدی را در كمین جای داد. (70)
از شركت او در این جنگ و نیز قرار گرفتن او در ردیف امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر به خوبی معلوم میشود كه سن شریف او تقریباً برابر با آن بزرگواران بوده كه نام او در شمار سرداران سپاه امیر المؤمنین علیه السلام ذكر شده و در سال 37 هجری او جنگجویی تمام عیار و در حد افراد نام برده در میمنه و میسره و قلب لشكر بوده است و شایستگی این را داشته كه امیر المؤمنین علیه السلام او را به این منصب بر گزیده است.
دوران امام مجتبی علیه السلام
در كتابهای رجالی مختلف نام مسلم بن عقیل علیه السلام در شمار برترین یاران و اصحاب امام مجتبی علیه السلام ذكر شده است (71) كه منابع تاریخی نیز بر آن صحه میگذارند. (72) ابن شهر آشوب مینگارد: «از جمله اصحاب خاص و یاران حسن بن علی علیه السلام، عبد الله بن جعفر، مسلم بن عقیل علیه السلام، حبابة والبیة، حذیفة بن اسید، جارود بن ابو بشیر، جارود بن منذر، ابو مخنف، لوط بن یحیی و سفیان بن ابی لیلی بودند. (73)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) الكنی و الألقاب، شیخ عباسی قمی، تهران، انتشارات كتابخانه صدر، چاپ پنجم، 1368 ش، ج 1، ص 108.
2) لباب الأنساب، ابو الحسن علی بن ابی القاسم بن زید البیهقی، قم، مكتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 379.
3) الفخری فی الأنساب الطالبین، القاضی: اسماعیل المروزی الازوارقانی، قم، مكتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1409 ق، ص 193.
4) المعارف، عبد الله بن مسلم بن قتیبه الدینوری، مصر، مطبعة الاسلامیة الازهر، چاپ اول، 1934 م، ص 88؛ تذكرة الخواص، ص 11.
5) تهذیب الأنساب و نهایة الأعقاب، ابو الحسن محمد بن ابی جعفر العبیدی، قم، مكتبة آیة الله مرعشی النجفی، چاپ اول، 1413 ق، ص 357؛ الفخری فی انساب الطالبین، ص 91.
6) المجدی فی الأنساب الطالبین، ابو الحسن علی بن محمد العلوی العمری، قم، مكتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1409 ق، ص 307.
7) لباب الأنساب، ج 1، ص 375.
8) شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 5، ص 95 و ص 178.
9) ذخائر العقبی، محب الدین احمد بن عبد الله الطبری، قاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق، ص 222.
10) المعارف، ص 88.
11) المعجم الجغرافی، العماد مصطفی طلاس، قطر، مركز الدراسات العسكریة، چاپ اول، 1993 م، ج 5، ص 397.
12) العرب قبل الاسلام، جرجی زیدان، بیروت، منشورات دار مكتبة الحیاة، بی تا، صص 95 - 102.
13) همان، صص 104 - 105.
14) التنبیه و الأشراف، علی بن الحسین المسعودی، بغداد، المكتبة العصریة، 1938 م، صص 68 - 69.
15) مقاتل الطالبین، ابو الفرج الاصبهانی، نجف، المطبعة الحیدریة، چاپ دوم، 1965 م، ص 52.
16) الشهید مسلم بن عقیل، عبد الرزاق المقرم، بیروت، دار الفردوس، چاپ اول، 1408 ق، ص 68؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 343.
17) مسلم بن عقیل، میرزا خلیل كمرهای، تهران، كتابخانه سقراط، چاپ اول، 1328 ش، ص 61.
18) تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 145.
19) شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 5، ص 178؛ الشهید مسلم بن عقیل، ص 68.
20) علی بن محمد ابو الحسن المدائنی، م 224 ق.
21) لسان المیزان، شهاب الدین ابو الفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی، هند، مطبعة دائرة المعارف النظامیة الكائنة، چاپ اول، 1330 ق، ج 4، ص 53.
22) فكت الهیمان فی نكت العمیان، صلاح الدین خلیل بن بیك الصفدی، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، 1413 ق، ص 200؛ ذخائر العقبی، ص 222.
23) أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بن جابر البلاذری، بیروت، دار الفكر، 1417 ق، چاپ اول، ج 1، ص 464.
24) أنساب الأشراف، ج 2، ص 332.
25) شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 6، ص 398.
26) همان؛ انساب الأشراف، ج 2، ص 328. (در برخی كتابها 7 تن از بنی عقیل ذكر شده است: المجدی، ص 308.)
27) ذخائر العقبی، ص 222.
28) الامالی، محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی الشیخ الصدوق، بیروت، دار الاعلمی للمطبوعات، بی تا، ص 111؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 22، ص 228؛ قاموس الرجال، محمد تقی التستری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1422 ق، ج 10، ص 66؛ ذخائر العقبی، ص 222؛ نكت الهیمان، ص 200؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 5، ص 177؛ الشهید مسلم بن عقیل علیه السلام، ص 38 (با اندكی تفاوت) .
29) همان.
30) شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 5، ص 179؛ الشهید مسلم بن عقیل علیه السلام، ص 68.
31) أنساب الأشراف، ج 2، ص 334.
32) البدایة و النهایة، ابو الفداء اسماعیل بن كثیر الدشتی، مهر، مطبعة السعادة، بی تا، ج 8، ص 47؛ نكت الهیمان، ص 201؛ تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزی، تهران، مكتبة نینوی الحدیثه، بی تا، ص 11.
33) أنساب الأشراف، ج 2،ص 334.
34) نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 5، ص 179.
35) نور / 26.
36) مقاتل الطالبین، ص 62؛ المعارف، ص 204؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 399.
37) بنابر گزارش برخی دیگر از منابع تاریخی مسلم علیه السلام باام كلثوم دختر امام علی علیه السلام ازدواج كرد. ر. ك: عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، احمد بن علی بن الحسین، ابن عنبة الحسنی، قم، انتشارات شریف الرضی، 1961 م، ص 32.
38) مقاتل الطالبین، ص 62؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 333.
39) انساب الاشراف، ج 2، ص 328؛ لباب الانساب، ج 1، ص 333.
40) المعارف، ص 204؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 328.
41) عمدة الطالب، ص 32.
42) مقتل الحسین علیه السلام، الموفق بن احمد المكی الخواندی، بی جا، انوار الهدی، چاپ اول، 1418 ق، ج 2، ص 54؛ الامالی، شیخ صدوق، ص 76.
43) تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دار الكتب العلمیة، 1415 ق، ص 145.
44) بحار الانوار، ج 98، ص 271.
45) همان، ج 45، ص 67.
46) اسرار الشهادة، ملا آقا فاضل دربندی، تهران، منشورات الاعلمی، بی تا، ج 2، ص 282.
47) همان، ص 285.
48) المنتخب، فخر الدین الطریحی، قم، منشورات الشریف الرضی، 1362 ش، ص 37.
49) اسرار الشهادة، ج 2، ص 285.
50) لباب الانساب، ج 1، ص 397.
51) تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 89.
52) تنقیح المقال، ج 3، ص 214.
53) الشهید مسلم بن عقیل علیه السلام، ص 76.
54) معجم البلدان، شهاب الدین ابو عبد الله یاقوت بن عبد الله الحموی الروحی، بیروت، دار صادر، 1399 ق، ج 1، ص 516.
55) فتوح الشام، محمد بن عمر بن واقد الواقذی، اسكندریة، دار ابن خلدون، بی تا، ج 2، ص 262.
56) همان، ص 274.
57) فتوح الشام، ج 2، ص 227.
58) همان، ص 281.
59) همان، ص 286.
60) همان، ص 288؛ الشهید مسلم بن عقیل، عبد الرزاق المقرم، بیروت، دار الفردوس، چاپ اول، 1408 ق، صص 76 - 77.
61) فتوح الشام، ج 2، ص 292.
62) همان، ص 314.
63) همان، ص 329.
64) همان، ص 354.
65) همان، ص 346.
66) همان، ص 350.
67) همان، ص 351.
68) همان، ص 372.
69) همان، ص 378.
70) مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، بیروت، ذوی القربی، چاپ اول، 1421 ق، ج 3، ص 197؛ لسان المیزان، ج 5، ص 310؛ الشهید مسلم بن عقیل، ص 75.
71) رجال الطوسی، شیخ طوسی، نجف، مطبعة الحیدریة، 1381 ق، ص 70.
72) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 45.
73) همان؛ مسلم بن عقیل، میرزا خلیل كمرهای، چاپ خودكار ایران، بی نا، بی تا، ص 90.