اشاره
در دو شماره پیشین مطالبی را در مورد «اهمیت و چرایی» محوریت آیات و روایات و «چگونگی تحقیق و پژوهش» در آنها، كه فصل اول راهكارهای عملی بیان آیات و روایات بود، مطرح كردیم. در این قسمت میخواهیم فصل دوم را با عنوان «زمینه سازی» بیان كنیم.
چنانكه پیشتر نیز اشاره شد، برای روشنتر شدن مباحث، كلاس را به عنوان یك فضای تبلیغ در نظر گرفتهایم و مباحث را بر آن منطبق ساختهایم.
زمینهسازی
از آنجا كه در محتواهای دینی، دو بُعد عاطفه و عقل ملحوظ است، شما باید پس از شناخت مخاطب و انتخاب موضوع مناسب، با شیوههای جذّاب خود، مخاطب را از لحاظ روحی و ذهنی برای دریافت مطالب ارزشی آماده كنید.
آمادگی عقلی و قلبی مخاطب برای پذیرش آیات و روایات و مطالب دینی را «زمینه سازی» نام نهاده ایم.
آمادگی ذهنی
دانستن اینكه ذهن مخاطب در چه فضایی سیر میكند و باورها و اعتقادات او چیست و چگونه میتوان به دادههای ذهنی او جهت داد، شما را در انتخاب موضوع و القای مطالب یاری میكند؛ بدین منظور میتوانید كلاس را با سؤالاتی آغاز كنید كه جواب آنها، گویای ذهنیت مخاطب باشد.
البته راههای دیگری برای تخلیه ذهنی مخاطب وجود دارد كه پرداختن به آن خارج از وظیفه این نوشتار است.
آمادگی روحی
شما با شناخت روحی از مخاطب خود، میتوانید مطالبتان را در قالبی زیبا و سازگار، به او منتقل كنید و او را برای دریافت و عمل به فرامین الهی آماده سازید.
به عبارت دیگر تا مخاطب از حیث روحی آمادگی پیدا نكند و سخنانتان بر دل او ننشیند، به توصیههای شما عمل نمیكند.
در برخی مواقع اگر آمادگی روحی مخاطب لحاظ نشود، گفتههای شما در رفتارش اثر معكوس خواهد داشت.
لبخند زدن، احترام كردن، با محبّت بودن، اجازه تكلّم به مخاطب دادن، مشورت با وی، بازی با او، اردو رفتن، تواضع حقیقی، صداقت گفتاری و عملی، تقوی و خلوص نیت، تواناییهای ورزشی و هنری مربّی و... عواملی است كه در ایجاد ارتباط عاطفی و آمادگی روحی مخاطب بسیار مؤثر است.
ایجاد زمینه
هر چه بیشتر انگیزه مخاطب را برای شنیدن آیه و روایت افزایش دهید، بهتر زمینه سازی كرده اید.
برخی راههای ایجاد زمینه جهت بیان كلام نورانی قرآن و روایات از این قرار است:
1. سؤال
2. بیان مشكل
3. بیان یك واقعه آموزنده
4. یافتههای علمی
5. بیان مضرات یا فواید یك كار
1. سؤال
اكثر راهكارهای زمینه سازی برای طرح آیات و روایات، به گونهای، سؤالی را در ذهن مخاطب ایجاد میكند؛ حال گاهی در قالب پرسش و معما به طور مستقیم است یا در قالب داستان یا خاطره و... به صورت غیر مستقیم.
سؤالاتی را در مورد موضوعی میپرسید یا به مخاطبین اجازه میدهید در مورد موضوع خاصّی سؤال كنند؛ سپس وقتی مخاطب در پی جواب، ذهنش را به هر سو روانه ساخت، آیات و روایات مورد نظر را مطرح میكنید.
اگر زمینه سازی را با روش سؤال انجام میدهید، مواظب باشید با طرح سؤال، شبههای در ذهن مخاطب ایجاد نشود، بدین منظور بهتر است موضوع انتخابی شما در مورد عقاید، كلام، فلسفه و... كه شبهه انگیز است، نباشد؛ بلكه با این روش میتوانید از آداب معاشرت اسلامی، اخلاق و موضوعات مطابق با فطرت استفاده كنید؛ مثل عدالت و ظلم، دوستیهای خوب و بد، احترام به پدر و مادر، و....
2. بیان یك مشكل
نوجوانان، جوانان و عموم مردم، مشكلات زیادی را در زندگی خود احساس میكنند كه شاید راه حل دینی آن را ندانند. میتوانید مشكلی را خوب و جذّاب مطرح كنید؛ سپس پاسخ را از زبان قرآن و روایات بیان نمایید.
نمونه
به مخاطبان خود میگویید: «شاید احساس كنید كه پدر و مادرتون شما رو درك نمیكنن؛ به حرفتون گوش نمیدن؛ شما رو پیش دیگران تحقیر میكنن؛ هنوز خیال میكنن شما بچه اید و...»
اگر امكان داشت به صورت شفاهی و كتبی، درد دل مخاطب را بشنوید؛ وقتی متربّیان مشكل را خوب حس كردند، میتوانید این چنین ادامه دهید:
«این مشكل رو حدود 90% از نوجوونا حس میكنن و همه فكر میكنن تنها اونا هستن كه دچار چنین مشكلی شدن. برای حل این مشكل نظرتونُ بگید یا بنویسید.»
وقتی همه توانستند مطالبشان را بگویند، خود، راه حل مشكل را بیان كنید:
»اولاً فراموش نكنید كه درك، تجربه و گاهی علم پدر و مادرا بسیار بیشتر از شماست و حالا حالاها باید عمر كنید تا مثل اُونا تجربه كسب كنید.
ثانیاً شما چقدر پدر و مادرتونُ دوست دارید؟ شاید شما علاقه تون نسبت به اونا كم و زیاد بشه؛ اما اونا همیشه شما رو بسیار دوست دارن. مطمئن باشید، بیشتر از اینكه شما اونا رو دوست داشته باشید، اونا به شما علاقه مندن. بسیاری از سختگیریا و حتی اهانتا و تنبیهای اونا به خاطر محبتی كه به شما دارن. و گرنه لازم نبود خودشونُ واسه تربیت و رشد شما این قدر به زحمت بیاندازن و به هنگام خطرات اخلاقی و تربیتی ناراحت كنن، عصبانی بِشَن و مُدام از شما حرص بخورن.
وجود همین محبتا باعث میشه كه كوچكترین بی حرمتی و اهانت از طرف فرزند، اونا رو بسیار ناراحت كنه وبرنجونه؛ به همین خاطر كمترین اهانت به پدر و مادر روا نیست؛ هر چند كه شما بر حق باشید.
قرآن میفرماد:
«فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِیماً»؛ (1) «به پدر و مادر كوچكترین كلمه آزار دهندهای را نگو و آنها را نرنجان و [همیشه] با ایشان كریمانه سخن بگو.»
اطاعت این امر قرآنی تا جایی كه امام صادق علیه السلام میفرماید:
«إِنْ أَضْجَرَاكَ فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرْهُمَا إِنْ ضَرَبَاكَ قَالَ وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِیماً؛ (2) اگر پدر یا مادرت تو را ناراحت كردند، به آنها اُف نگو و آنها را اذیت نكن؛ [حتی] اگر تو را زدند، خداوند گفته است با ایشان كریمانه سخن بگو.»
امام صادق علیه السلام برای تأكید این امر میفرماید:
«لَوْ عَلِمَ اللَّهُ شَیئاً أَدْنَی مِنْ أُفٍّ لَنَهَی عَنْهُ وَ هُوَ مِنْ أَدْنَی الْعُقُوقِ؛ (3) اگر چیزی كمتر از كلمه اُف وجود داشت، خداوند از آن نهی میكرد؛ [زیرا] گفتن اُف كمترین بی احترامی است.»
در ادامه حضرت میفرماید:
«وَ مِنَ الْعُقُوقِ أَنْ ینْظُرَ الرَّجُلُ إِلَی وَالِدَیهِ فَیحُدَّ النَّظَرَ إِلَیهِمَا؛ (4) اینكه شخصی به پدر و مادرش خیره شود، بی احترامی محسوب میشود.»
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله میفرماید:
«مَنْ أَحْزَنَ وَالِدَیهِ فَقَدْ عَقَّهُمَا؛ (5) كسی كه پدر و مادرش را ناراحت كند، به آنها بی احترامی كرده است.»
اكثر انسانهایی كه به جایی رسیدن و موفّقیتای بزرگی رو به دست آوُردن به خاطر احترام به پدر و مادرشون بوده؛ همینطور كسانی كه موفق نشدن و شكست خوردن و به ذلت كشیده شدن، كسانی بودن كه به پدر و مادرشون بی احترامی میكردن.
امام هادی علیه السلام میفرماید:
«الْعُقُوقُ یعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ یؤَدِّی إِلَی الذِّلَّةِ؛ (6) بی احترامی [به پدر و مادر] ، تنگدستی را به دنبال خواهد داشت و انسان را به ذلت میكشاند.»
تازه این فقط عواقب این دنیاشونه و آخرت بدبختتر میشن.
رسول خداصلی الله علیه وآله میفرماید:
«لَا یجِدُ رِیحَ الْجَنَّةِ عَاقٌّ؛ (7) كسی كه عاق والدین باشد، بوی بهشت را استشمام نمیكند.»
علتش را امیر المؤمنین علیه السلام این گونه فرمودند:
«لَا تَعْصُوا الْوَالِدَینِ فَإِنَّ رِضَاهُمَا رِضَا اللَّهِ وَ سَخَطَهُمَا سَخَطُ اللَّهِ؛ (8) پدر و مادرتان را نافرمانی نكنید؛ زیرا رضایت آنها رضایت خداوند است و غضب و ناراحتی آنها نیز موجب خشم خداوند است.»
معلومه، كسی كه خدا از دستش راضی نباشه به بهشت نمیره.
اگه به حرف پدر و مادرتون حتی موقعی كه مطابق میلتون نیست، گوش كنید، بركتهای زیادی رو تو زندگی تون میبینید؛ مگر وقتی كه اونا به حرام امر كنن كه اطاعت از حرفشون گناه داره.
امام رضاعلیه السلام در نامهای مینویسد: «بِرُّ الْوَالِدَینِ وَاجِبٌ وَ إِنْ كَانَا مُشْرِكَینِ وَ لَا طَاعَةَ لَهُمَا فِی مَعْصِیةِ الْخَالِقِ؛ (9) نیكی كردن به پدر و مادر واجب است حتی اگر مشرك باشند؛ اما در معصیت خداوند نباید از آنها اطاعت كرد.»
پدر و مادرتون به راحتی از دست بچه هاشون راضی میشن، تنها یه نگاه با محبت، خستگی اونا رو از تن بیرون میكنه، به همین خاطر نبی مكرم اسلام میفرماید:
«نَظَرُ الْوَلَدِ إِلَی وَالِدَیهِ حُبّاً لَهُمَا عِبَادَةٌ؛ (10) نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادرش، عبادت است.»
حال اگه به پدر و مادرتون احترام كنید، در همین دنیا اثرش رو میبینید.
امام صادق علیه السلام میفرماید:
«بَرُّوا آبَاءَكُمْ یبَرَّكُمْ أَبْنَاؤُكُمْ؛ (11) به پدرانتان نیكی كنید تا فرزندانتان به شما خوبی كنند.»
این مطلب رو هم فراموش نكنید كه فعلاً نمیتونید پدر و مادرتون رو درك كنید؛ وقتی بزرگ شدید، ازدواج كردید و خودتون پدر یا مادر شدید، بهتر میتونید حالات و روحیات اونا رو درك كنید.»
3. بیان یك واقعه آموزنده
مطرح كردن یك حادثه و واقعهای كه پیام تربیتی دارد، میتواند زمینه را برای بیان آیات و روایات فراهم كند.
اگر خاطرات یا داستانها واقعی و تاریخی باشند، بسیار میزان اثرگذاری را افزایش میدهند؛ چون نقل حقیقت برای مخاطب ملموستر است و بهتر میتواند با سخنان شما ارتباط برقرار كند.
نمونه
به مخاطبان خود میگوئید: «فرامرز به خاطر كنجكاوی و اینكه اگه آدم سیگار بكشه، چی میشه؟ تَه سیگار دوستِش، اسكندر رو گرفته و چند پُك جانانه به اون میزنه.
اسكندر: اِیوَل.... دَمِت گرم... تو بمیری حال كردم... تو هم دیگه قاطی آدما شدی....
فرامرز: بابا.... همینجوری كشیدم.
اون روز میگذره و فردا...
فرامرز، طبق معمول هر روز، اسكندر و یكی دو تا از بچههای شرّ محلّه رو میبینه كه كنار كوچه، نزدیكیای باشگاه سپیده، جمع شدن.
پس از سلام و احوال پرسی، اسكندر سیگاری رو تعارف میكنه.
فرامرز: نه خیلی ممنون....
اسكندر: چی شده؟ بازم تیتیش مامانیت گُل كرده؟! تو كه بزرگ شده بودی...
فرامرز: آخه من....
اسكندر:... این تَن بمیره، ما رو پیش رفیقامون ضایع نكن...
فرامرز: آخه....
اسكندر: نترس بابا... با یه گل بهار نمیشه...
خلاصه... فرامرز تو رودربایستی گیر میكنه و سیگار رو میگیره و میكشه... و از اون روز به بعد، هر روز یه سیگار هدیهای بود از اسكندر به فرامرز، تا اینكه پس از یك هفته سردرد، سرگیجه، بد خوابی و بد اخلاقی.... تمام زندگیش رو به هم میریزه.
آروم آروم، توی درساش ضعیف میشه، بعضی دوستان خوبِش رو از دست میده، پدر مادرش با حساسیت با او رفتار میكنن، دیگه كسی به او اطمینان نمیكنه، احترامِش نمیكنن، آروم آروم عصبی تر، بداخلاقتر میشه تا اینكه ترك تحصیل میكنه؛ به همین خاطر نتُونست با كسی كه میخواد، ازدواج كنه؛ یعنی تو ازدواج هم ناموفّق میشه.
خلاصه... ترك تحصیل، بی محبّتی از دیگران به خاطر اخلاق بدش، همراهی و رفاقت با دوستان ناباب و بزهكار و از همه مهمتر نا رضایتی پدر و مادرش باعث میشه كه به اعتیاد رو بیاره و در اوج جوانی ضعیف ترین، كم هوشترین و زشتترین جوان محلّه بشه.
بچهها به نظر شما چی شد كه فرامرز به این روز دراُومد؟
تو روایات ما، در مورد بعضی گناهان اومده كه گناه آروم آروم ایمان رو از بین میبره؛ مثل آتشی كه چوب رو آروم آروم میسوزونه تا اینكه تموم چوب سوخته میشه.
از طرف دیگه امام رضاعلیه السلام میفرماید:
«اَلصَّغَائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ إِلَی الْكَبَائِرِ وَ مَنْ لَمْ یخَفِ اللّهَ فِی الْقَلِیلِ لَمْ تَخَفْهُ فِی الْكَثِیرِ؛ (12) گناهان كوچك راهی است به گناهان كبیره؛ كسی كه از خداوند به خاطر [گناه] كوچكش از او نترسد در مورد گناهان بزرگ هم نمیترسد.»
بدبختی فرامرز هم از یه سیگار كه همینجوری كشیده بود، شروع شد.
یه علت مهم دیگه كه این واقعه تلخ رو میسازه، وجود دوستان نابابه كه زیاد در مورد اُون شنیدید.
امام علی علیه السلام بدی دوست ناباب رو این چنین توصیف میفرماید:
«اِحْذَرْ مُجَالَسَةَ قَرِینِ السَّوْءِ فَإِنَّهُ یهْلِكُ مُقَارِنَهُ وَ یرْدِی مُصَاحِبَهُ؛ (13) از نشست و برخاست كردن با همنشین بد بپرهیز؛ زیرا او همدم [و دوستش] را به هلاكت و همراهش را به پستی میكشاند.»
در جای دیگه امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید:
«فَسَادُ الْأَخْلاقِ بِمُعَاشَرَةِ السُّفَهَاءِ...؛ (14) فساد اخلاق به خاطر همنشینی با انسانهای كم عقل است.»
به نظر شما علتِ این بدبختی چیه؟ علت اصلی اینكه همنشینی و رفت و اومد با آدمای منفی، اخلاق و رفتارمونُ از بین میبره، چیه؟
امام علی علیه السلام در این باره میفرماید:
«إِعْلَمُوا... مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَی مَنْسَاةٌ لِلْإِیمَانِ وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّیطَانِ؛ (15) بدانید كه ارتباط با اهل هوا و هوس، باعث فراموشی ایمان و حضور شیطان میگردد.»
علتِش اینه كه ایمان از بین میره و وقتی ایمان از بین رفت، یعنی هیچ مرزی برای آدم نیست و هیچ محدودیتی نداره و قطعاً در این حالت هوای نفس بر ما مسلط میشه و وقتی شیطون مسلط شد، یعنی آدم گرفتار بدبختی دنیا و آخرت میشه؛ مثل فرامرز.
دوست آدم خیلی در شخصیت انسان أثر میذاره طوری كه سلیمانِ پیامبرعلیه السلام فرموده:
«لَا تَحْكُمُوا عَلَی رَجُلٍ بِشَی ءٍ حَتَّی تَنْظُرُوا إِلَی مَنْ یصَاحِبُ فَإِنَّمَا یعْرَفُ الرَّجُلُ بِأَشْكَالِهِ وَ أَقْرَانِهِ وَ ینْسَبُ إِلَی أَصْحَابِهِ وَ أَخْدَانِهِ؛ (16) در مورد شخصی حكم نكنید تا اینكه بفهمید با چه كسی رفت و آمد میكند؛ زیرا انسان تنها با هم رفتاران و همراهانش شناخته میشود و به اطرافیان و دوستانش منتسب است.»
یا پیامبر ما، محمد بن عبدالله،صلی الله علیه وآله میفرماید:
«اخْتَبِرُوا النَّاسَ بِأَخْدَانِهِمْ؛ (17) مردمان را با دوستانشان امتحان كنید.»
خب، به نظر شما حالا باید چه كنیم؟ آیا با كسی دوست نشیم؟ یا....
امام علی علیه السلام میفرماید:
«صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ بِمُنَافَسَةِ الْعُقَلَاءِ؛ (18) اخلاق خوب با هم صحبتی و هم نفسی با انسانهای عاقل صورت میپذیرد.»
پس با دوستی با آدمای عاقل، با ایمان، سخاوتمند، راستگو و... كه تو روایات بیان شده، میتونیم خودمونُ بهتر رشد بدیم تا تو دنیا و آخرت به خوشی و لذت برسیم. ان شاء الله.»
4. یافتههای علمی
برخی تحقیقات علمی دانشمندان كه با قرآن، روایات و احكام فقهی مطابقت دارد را جذّاب توضیح دهید؛ سپس آیه، روایت یا حكم فقهی را بگویید.
نمونه اوّل
به مخاطبان خود بگویید: «از نظر علمی، خاكِ زمین دارای ذرات ذره بینی مخصوصی است كه آلودگیها را متلاشی میكند و ما میبینیم كه چطور در طبیعت حیواناتی مانند گربه، روی مدفوع خود خاك میریزند و بعضی دیگر منقار یا پوزه خود را به خاك میمالند.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله میفرماید:
«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلْتُ لَكَ وَ لِأُمَّتِكَ الْأَرْضَ كُلَّهَا مَسْجِداً وَ تُرَابَهَا طَهُوراً؛ (19) خداوند متعال فرمود: تمام زمین را برای تو و اُمّتت محل سجده و خاكش را پاك كننده قرار دادم.»
در فقه اسلامی برای تطهیر ظروفی كه سگ با آن تماس گرفته است، خاك مالی ظرف را نیز در نظر گرفته اند.
از نظر حفاظت محیط زیست، یكی از راههای مهم مبارزه با آلودگیها و پاكسازی محیط زیست از زبالهها، استفاده از زمین و خاك است. اگر زبالهها را در گودالها بریزند و با خاك بپوشانند، این زبالهها پس از مدتی به كود تبدیل میشود.» (20)
نمونه دوم
«از نظر علمی، آفتاب غیر از اشعه نورانی و اشعه حرارتی مادون قرمز، دارای اشعه دیگری به نام اشعه فوق بنفش است كه قدرت میكروب كشی فوق العادهای دارد و در مدت كوتاهی میكروبها را نابود میكند و مانند تیرهای تیزی است كه با سرعتِ برق بر تن میكروبهای موذی رفته، آنها را هر جا كه باشند از پا در میآورد. (21)
در اسلام، یكی از مطهرات، آفتاب است كه موارد ذیل را پاك میكند:
1. زمین؛
2. ساختمانها و اشیایی كه در ساختمان به كار رفته است؛ مثل درها، چوبها، میخها و...؛
3. درختان، گیاهان، میوههای بر درخت و علفها؛ هر چند وقت چیدنشان رسیده باشد؛
4. ظرفهای ثابت در زمین؛
5. كشتی؛
6. حصیر و بوریا.
شرط پاك شدن اشیاء فوق با آفتاب چند چیز است:
عین نجاست برطرف شده باشد.
محل مورد نظر خیس باشد.
تنها با نور مستقیم خورشید، بدون گذر از شیشه و امثال آن خشك شود.» (22)
نمونه سوم
«از نظر بهداشتی، گوشت خوك دارای پلیدیهایی است كه چند نمونه از آن این گونه است:
1. كِرم تنیاسلیوم كه در معده از «كیست» بیرون میآید و تولید بیماری میكند. این بیماری در كشورهای غیر اسلامی كه گوشت خوك مصرف میكنند، بسیار شایع است.
2. كِرم تریشین كه دارای زاد و ولد بسیار است و گلبولهای سرخ را از بین میبرد و شخص را دچار كم خونی و التهابات عضلانی میكند و به سوی مرگ میكشاند.
3..... (23)
خداوند در سوره بقره میفرماید:
«إِنَّما حَرَّمَ عَلَیكُمُ الْمَیتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ"؛ (24) «مسلماً خداوند مردار، خون و گوشت خوك را بر شما حرام گردانید.»
امام رضاعلیه السلام در نامهای كه مسائل شرعی را پاسخ میدهند، در مورد خوك مینویسند:
«حَرَّمَ الْخِنْزِیرَ لِأَنَّهُ مُشَوَّهٌ... لِأَنَّ غِذَاءَهُ أَقْذَرُ الْأَقْذَارِ مَعَ عِلَلٍ كَثِیرَةٍ؛ (25) خداوند [گوشت] خوك را حرام گردانید؛ به دلیل اینكه خوك زشت خلقت است...؛ زیرا خوراكش، كثیفترین كثافات به همراه بیماریهای زیادی است.»
نمونه چهارم
«در مجله «كوسموس» آلمانی، دكتر «جرالد فنتسر» در مقالهای تحت عنوان «اعلام خطر به سگ داران» چنین مینویسد:
«سگ امراض بسیاری را به انسان منتقل میكند؛ از جمله بیماریهای هاری، سل و كِرم سگ كه زندگی انسان را به خطر میافكند؛ چنانكه طبق آمار در اسكاندیناوی از هر 43 نفر یك نفر، در استرالیا از هر 39 نفر یك نفر، در هلند از هر 100 نفر 12 نفر بیماری كِرم سگ را از سگ میگیرند.»
سپس اضافه میكند:
«از جمله چیزهایی كه باید نسبت به سگ مراعات كرد، بازی نكردن با سگان و دور نگاهداشتن كودكان و محل استراحت و بازی آنها از سگان و غذا ندادن در ظروفی است كه اختصاص به مصرف انسانها دارد و به طور كلی سگها از آنچه به محل خوردنیها و نوشیدنیهای انسان مربوط میشود، دور نگاه داشته شوند.» (26)
در فقه اسلامی همه اجزاء سگ و خوك، حتی مو و ناخن آنها نجس است. (27)
فضلِ ابن العباس از امام صادق علیه السلام در مورد سگ سؤال میكند. ایشان میفرماید:
«رِجْسٌ نَجِسٌ؛ (28) كثیف و نجس است.»
فواید این روش
این روش چند فایده دارد:
1. مخاطب با یافتههای علمی روز آشنا میشود و این امر برای مخاطب، خصوصاً نوجوانان، جذّاب است.
2. مخاطب با احكام و علوم دینی آشنا میشود.
3. این مطلب به مخاطب القا میشود كه مطالب اسلام با زندگی روزمرّه و همچنین با علوم تخصّصی روز آمیخته است.
4. به مرور، این مطلب در ذهن و جان مخاطب نهادینه میشود كه سخن قرآن و ائمه اطهار بی حكمت نیست و هر كدام علّت حكیمانهای دارد كه ممكن است دانشمندان پس از سالیان دراز با تحقیق و آزمایش به آن دست یابند.
5. با تكرار چنین روشی مخاطب سعی میكند پس از شنیدن نكته علمی به دنبال گزاره دینی آن نیز باشد، یا وقتی حكم الهی را شنید به فكر و تأمّل پیرامون حكمت و علّت آن بپردازد.
6. شخصیت مبلّغ و مربّی دین این چنین در اذهان شكل میگیرد كه انسانهای مؤمن نیز باهوش، دانا، و آشنا به زمان هستند و از لحاظ شخصیت اجتماعی چیزی كم ندارند.
سعی كنید همواره فواید ذكر شده را به مخاطب به صورت غیر مستقیم القا كنید؛ نه اینكه با صراحت بیان نمایید؛ مثلاً اگر گفته شود: «ببینید قرآن سخنش از روی حكمت است» یا «دانشمندان پس از 14 قرن تازه به این نتیجه رسیدند كه....» یا «غزیران، شما باید با شنیدن هر مطلب علمی خوب به دنبال مطلب دینی آن نیز باشید و...»، میزان اثرگذاری را بسیار كاهش داده اید؛ زیرا بیشترین یادگیریهایی كه در عمل انسان اثر میگذارد، مطالبی است كه غیر مستقیم به او داده میشود.
این در حالی است كه اگر همین روشِ صحیح را چندین بار انجام دهید؛ این القائات به طور غیر مستقیم در مخاطب نهادینه میشود.
5. بیان مضرّات یا فواید یك كار
با توجه به موضوعی كه انتخاب كرده اید میتوانید، مضرّات یا فواید آن را بیان كنید؛ سپس آیه یا روایتی را به عنوان تكمله یا نتیجه بحث ذكر كنید؛ به گونهای كه مخاطب درباره آن موضوع، مهمترین و اصلیترین مطلب را، همان آیه یا روایت تلقی كند.
نمونه
به مخاطبان خود میگویید: «روانشناسان، حسی رو در انسان بسیار ارزشمند و مفید میدونن. اُونا بر این حس فواید زیادی مترتب میكنن و میگن كه با این حس آدم خیلی موفق میشه. وقتی روحیات اكثر انسانهای بزرگ تاریخ یا زمان خودشون رو مطالعه كردن، دیدن كه خیلی از اونا این حس رو دارن و بدون شك چون اون حس را داشتن به پیروزی و موفقیت رسیدن. حتی بسیاری از دانشمندان، سیاستمداران، ورزشكاران و تاجران با این حس در حرفه خودشون پیروز شدن. گاهی وقتی تیمی میبازه میگن بازیشون بد نبوده؛ بلكه چون اون حس را نداشتن، باختن. همیشه قبل از كنكور، امتحانات، مسابقات یا انجام كارهای بزرگ، عدهای روانشناس با تكنیكهاشون سعی میكنن این حس رو در وجود آدم تقویت كنن تا درصد پیروزی زیاد بشه.
چون اهمیت زیادی داره برای به دست آوُردن این حس، دانشمندان بسیاری، عمر خود را برای شناخت و تقویت اون صرف كردن و راههای زیادی پیشنهاد كردن و به این نتیجه رسیدن كه باید شبانه روزی تمرین كرد تا این حس در رشته خاصی به دست بیاد و موفقیت آدم تضمین بشه.
اون حس، حس «اعتماد به نفسه» كه هر كی داشته باشه، درصد موفقیتش بسیار بیشتر میشه.
ما در اسلام چیزی به نام اعتماد به نفس نداریم؛ چون از دیدگاه اسلام، انسان تنها وقتی موفق میشه كه به خدا اعتماد كنه نه به خودِش و همیشه تو اسلام، تلاش و سعی به همراه توكل و اعتماد به خدا پیشنهاد شده.
درسته كه در اسلام اعتماد به نفس نیست؛ اما دینمون حسی رو برامون داره كه اثرش بسیار بیشتر از اعتماد به نفسی كه روانشناسان میگن. مثلاً وقتی مأموران ساواك به خونه امام خمینی رحمه الله ریختند و میخواستند ایشونُ دستگیر كنن، مأمورها بسیار ترسیده بودند، اما امام خمینی خیلی عادی و بدون اضطراب به مأموری كه از ترس میلرزید، میگه: چرا میترسی؟
بعدها امام در یك سخنرانی میفرماد به والله آن شبی كه به خانه من هجوم آوردن و دستگیرم كردن، نترسیدم.
خلاصه دانشمندان هنوز هم تو یه سری حسها و اخلاقیاتی مثل اخلاق امام خمینی موندن و نمیدونن كه بالاخره این چه حسی كه شخص پیدا میكنه كه این قدر شجاع، این قدر آروم و این قدر با اعتماد به نفس میشه.
یه نَمِه از این حس رو هم رزمندهها داشتند كه جونشون رو به راحتی فدا كردند؛ یعنی این حس اسلامی كه دین تشیع داره، یه جوری آدم رو شجاع و بی باك میكنه كه جونشُ به راحتی فدا میكنه.
تو قرآن و روایات، به این حس «اطمینان قلب» میگن. این حسِ بسیار لذت بخش رو خدا به انسانهای صالح عنایت میكنه و یكی از بهترین نعمتهای خداوندِ.
«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ"؛ (29) «اوست كه آرامش و سكون را در قلبهای مؤمنین قرار داد تا ایمانشان را بیشتر كنند.»
این قدر این حس دینی مهمه و اثرگذاریش زیاده كه حتی در جسم انسان نیز اثر میذاره. امام باقرعلیه السلام میفرماد:
«اُطْلُبْ رَاحَةَ الْبَدَنِ بِإِجْمَامِ الْقَلْبِ؛ (30) راحتی بدن را با آرامش قلب به دست بیآور.»
به نظر شما آدم چه طوری میتونه این حس رو داشته باشه؟ طبیعتاً خود اسلام برای رسیدن به این حسِ لذت بخش، راههایی رو داره. مهمترین راهش رو قرآن این جوری میگه:
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ"؛ (31) «كسانی كه ایمان آورده اند و قلبهایشان با نام خدا اطمینان پیدا كرده است، آگاه باشید كه با یاد خدا دلها آرام میگیرد.»
ایمان به خدا باعث میشه انسان آرامشی پیدا كنه كه از هیچ كس و هیچ چیز غیر از خدا واهمه نداشته باشه و در اوج سختیها، مشكلات، اضطرابها و مصیبتها، با یاد خدا یك نوع آرامشِ قلبی پیدا كنه كه تا حالا همه روانشناسان رو مدهوش خود كرده.
امام باقرعلیه السلام میفرماید:
«السَّكِینَةُ الْإِیمَانُ؛ (32) آرامش [حقیقی] ، ایمان است.»
یعنی ایمانه كه به آدم آرامش میده.
ببینیم علی علیه السلام یكی دیگه از راههای اطمینان قلب رو چی میفرماید:
«أَصْلُ قُوَّةِ الْقَلْبِ التَّوَكُّلُ عَلَی اللّهِ؛ (33) اساس قدرت قلب از توكل به خداست.»
تنها با عمل و توكل به خدا میتونیم این آرامش و قدرت قلب رو درك كنیم. پس كسی كه تا به حال به خدا توكل نداشته، نمیتونه بفهمه كه چطوری میشه با توكل به خدا به آرامش رسید.
امام صادق علیه السلام راه جالبی رو برای آرامش قلب میفرماید:
«إِنَّ الْقَلْبَ لَیتَجَلْجَلُ فِی الْجَوْفِ یطْلُبُ الْحَقَّ فَإِذَا أَصَابَهُ اطْمَأَنَّ وَ قَرَّ؛ (34) قلب در درون، متحرك [و مضطرب] است و حق را میطلبد، هنگامی كه حق را به دست آورد، اطمینان پیدا میكند و قرار میگیرد.»
انسان فطرتاً حق پذیره؛ خصوصاً اگه نوجوون یا جوون باشه. و همیشه دوست داره حق را بفهمه و وقتی به حقیقت برسه آرامشی تمومِ وجودش رو میگیره.
امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام میفرماید: «وَ قَوِّهِ بِالْیقِینِ؛ (35) قلبت را با یقین محكم [و استوار] كن.»
رسیدن به حقیقت یكی از چیزهایی كه یقین آوره. برای همین هم باید منطقی فكر كرد تا به حقیقت رسید. اگه حرف یا عملت رو منطقی بدونی، اطمینان و اعتماد خاصی پیدا میكنی كه به تو نیرو میده و خیلی در ایجاد آرامش روحی تو مؤثره؛ به همین دلیلِ كه امیرالمؤمنین، علی علیه السلام یكی دیگه از راههای اطمینان قلب رو تعلیل ذكر میكنن:
«اَلْقَلْبُ بِالتَّعَلُّلِ رَهِینٌ؛ (36) قلب در بندِ علت است.»
وقتی آدم برای كارهاش علت منطقی داشته باشه، قلبش آروم میشه و اشتباهاتش هم كم میشه و خود این اطمینان قلب رو افزایش میده؛ اما وقتی خطایی رو مرتكب میشه یا دچار غفلت و اشتباه میشه، هم اعتماد به نفسش پایین میآد و هم این حس اطمینان قلب كه از اعتماد به نفس اثرش بیشتره، با خطا كردن دچار تزلزل میشه؛ پس هر چه خطاها كم تر، اطمینان قلب بیشتر.
امام باقرعلیه السلام میفرماید: «تَخَلَّصْ إِلَی إِجْمَامِ الْقَلْبِ بِقِلَّةِ الْخَطَإِ؛ (37) با كمی خطا و اشتباه، خود را به آرامش قلب برسان.»
راههای دیگهای هم در قرآن و روایات هست كه باعث ایجاد و تقویت اطمینان قلب میشه. بعضی از اُونا رو ذكر میكنم:
ü عاقبت اندیشی
ü تفكر منطقی
ü زهد در دنیا
ü حلم و بردباری
وقتی این حس رو داشته باشید، هم ثواب بردید و هم در دنیا از یك نوع اعتماد به نفس بسیار قوی بهره برده اید.»
راهكارهای دیگر
با فكر، مشورت و تجربه میتوانید راهكارهای بسیاری را به دست آورید و قبل از طرح كلام الهی و سخن معصومین علیهم السلام، زمینه پذیرش و قبولِ ذهنی و روحی مخاطب را آماده كنید تا با عنایت الهی، بهتر و عمیقتر در مخاطب خود اثر بگذارید.
ادامه دارد... .
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) اسراء/ 23.
2) وسائل الشیعه، ج 21، ص 488.
3) الكافی، ج 2، ص 349. العقوق: أصل العق الشق و إلیه یرجع عقوق الوالدین و هو قطعهما، لأن الشق و القطع واحد (العین) عُقُوقاً و مَعَقَّةً: شقَّ عصا طاعتَه و عَقَّ والدیه: قطعهما و لم یصِلْ رَحِمَه منهما... و هو ضد البِرّ (لسان) .
4) الكافی، ج 2، ص 349.
5) مستدرك الوسائل، ج 15، ص 188.
6) همان، ص 195.
7) وسائل الشیعه، ج 5، ص 44، باب 23.
8) الكافی، ج 1، ص 428.
9) وسائل الشیعه، ج 16، ص 155.
10) مستدرك الوسائل، ج 9، ص 152.
11) الكافی، ج 5، ص 554.
12) عیون أخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 180، باب 44.
13) غرر الحكم، ص 431، حدیث 9816، ردی: الرَّدی: الهلاكُ. رَدِی، یرْدی رَدی: هَلَكَ، (لسان) .
14) كشف الغمه، ج 2، ص 349، السَّفاهة: خِفَّةُ الحِلْم، و قیل: نقیض الحِلْم، و أَصله الخفة و الحركة، و قیل: الجهل (لسان) .
15) نهج البلاغه، ص 116.
16) مستدرك الوسائل، ج 8، ص 327، باب 10، شكل: الشَّكْلُ، بالفتح: الشِّبْه و المِثْل و فلان شَكْلُ فلانای مِثْلُه فی حالاته (لسان) ؛ خدن: الخِدْنُ و الخَدِین: الصدیقُ (لسان) .
17) مستدرك الوسائل، ج 8، ص 327، باب 10.
18) كشف الغمة، ج 2، ص 349.
19) مستدرك الوسائل ج 2، ص 529، باب 5. الطهور: هو الطاهر فی نفسه المطهر لغیره (مجمع) .
20) عبدالكریم بی آزار شیرازی، رساله نوین فقهی پزشكی، بهداشت، صص 135 - 137 با اندكی تغییر.
21) همان، ص 139 با اندكی تغییر، به نقل از Marboutin Z. 5؛ P. 22..
22) تحریر الوسیله، چاپ اسماعیلیان، ج 1، ص 130.
23) عبدالكریم بی آزار شیرازی، رساله نوین فقهی پزشكی، بهداشت، ص 126 با اندكی تغییر.
24) بقره/ 173.
25) وسائل الشیعه، ج 24، ص 102. المُشَوَّهُ: كل شی ء من الخلق لا یوافق بعضه بعضا فهو مشوه. (العین) ؛ الشوه: قبح الخلقة (مجمع) ؛ الغذاء: الطعام و الشراب و اللبن (العین) ؛ الغِذاءُ: ما یتَغَذّی به (لسان) ؛ القَذَرُ: ضدّ النظافة (لسان) ؛ العلة: و قد اعْتَلَّ العَلِیلُ عِلَّةً صعبة، و العِلَّة المَرَضُ (لسان) .
26) عبدالكریم بی آزار شیرازی، رساله نوین فقهی پزشكی، بهداشت، ص 125 با اندكی تغییر، به نقل از عفیف عبد الفتاح طبّاره، روح الدین الاسلامی، ص 430 و 431.
27) تحریر الوسیله، ج 1، ص 118.
28) وسائل الشیعه، ج 3، ص 415، باب 12. رجس: الرِّجْسُ: القَذَرُ، و قیل: الشی ء القَذِرُ (لسان) .
29) فتح/ 4. السَّكِینة: الرحمة، الطمأْنینة، النصر، الوَقار و ما یسْكُن به الإِنسان. ، (لسان) .
30) تحف العقول، ص 284. الجَمام بالفتح: الراحة. تُجِمُّ الفُؤادَای تُریحه (لسان) .
31) رعد/ 28.
32) الكافی، ج 2، ص 15.
33) غررالحكم، ص 197، حدیث 3879.
34) الكافی، ج 2، ص 421. التَّجَلْجُل: السُّؤُوخ فی الأَرض أَو الحركة و الجوَلان، و جُلْجُلان القلب: حَبَّته و مُنَّته. ، (لسان) .
35) مستدرك الوسائل، ج 2، ص 102، باب 17.
36) بحارالأنوار، ج 75، ص 11، تتمة باب 15 و تَعَلَّلَ بالأَمر و اعْتَلَّ: تَشاغَل (لسان) ؛ رهین: محبوس (مجمع) .
37) تحف العقول، ص 284.