بازخوانی فرازهایی از زندگی فاطمۀ زهرا علیهاالسلام به مناسبت میلاد آن بانوی نور
باز امشت قدسیان سرمست بوی مكّه اند شب نشینان فلك در گفتگوی مكّهاند
میرسد انسیۀ حورا كه حوران بهشت هر طرف دامن كشان مشتاق بوی مكّهاند
از گریبان سحر خورشید عصمت میدمد زین جهت ذرّات عالم رو به سوی مكّهاند
كهكشانها در طواف كعبهاند امشب زشوق تا سحر منظومهها تسبیح گوی مكّهاند
مهبط وحی و نبوت پر شد از عطر بهشت زین سبب گلواژهها در جستجوی مكّهاند
با وجود زهرۀ زهرا چه جای حیرت است مریم و حوّا اگر مهمان كوی مكّهاند
در شب میلاد كوثر از شعف كرّوبیان در نماز عشق و مستی رو به روی مكّهاند
یازده كوكب كه از دامان او برخاستند آبروی آفرینش آبروی مكّهاند (1)
* * *
تولد نور
امام صادق علیه السلام میفرمود: «وقتی خدیجه علیهاالسلام پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را به همسری برگزید، زنان مكّه به دلیل دشمنی با آن حضرت، از او دور شدند، آنان نه تنها به خدیجه علیهاالسلام سلام نمیكردند؛ حتّی از رفت و آمد زنان دیگر هم جلوگیری مینمودند. به این ترتیب وحشتی عجیب بر وجود خدیجه مستولی شد؛ البته او بیشتر از این میترسید كه به پیامبر صلی الله علیه و آله آسیبی برسانند.
وقتی خدیجه به فاطمه حامله شد، فاطمه در شكم مادر با او سخن میگفت و مونس مادر بود و او را به صبر توصیه میفرمود امّا خدیجه این حالت را از پیامبر مخفی میداشت تا آن كه روزی حضرت داخل شد و شنید كه خدیجه با كسی سخن میگوید. حضرت به اطراف نگریست؛ امّا كسی را ندید، پرسید: «ای خدیجه! با چه كسی سخن میگویی؟، خدیجه در پاسخ به كودكی كه در شكم داشت، اشاره كرد و پاسخ داد: «فرزندی كه در شكم دارم، با من سخن میگوید و مونس من است.» حضرت فرمود: «در همین لحظه جبرییل به من خبر داد كه این فرزند دختر است. او و نسل او طاهر، بابركت و خجسته است و خداوند نسل مرا از او به وجود خواهد آورد. از نسل او امامان دین متولّد میشوندو حق تعالی بعد از قطع وحی، آنها را جانشین خود در زمین قرار میدهد.»
خدیجه علیهاالسلام همواره در چنین حالتی بود تا آن كه موعد ولادت فرا رسید و درد زایمان را احساس كرد. شخصی را نزد زنان قریش و فرزندان هاشم فرستاد كه به سوی او بشتابند؛ امّا همان فرستاده بازگشت و چنین جواب آورد كه: «تو به حرف ما گوش ندادی و به همسری یتیم عبدالله درآمدی؛ مردی كه فقیر است و دارایی ندارد. حالا ما نیز به سخن تو گوش نمیدهیم و به خانه ات نمیآییم.» شنیدن این پیغام، خدیجه را به شدت اندوهگین كرد؛ امّا در همان لحظات غم و اندوه به یك باره چهار زن گندمگون بلند بالا را دید كه پیش رویش ایستاده اند. خدیجه از مشاهدۀ آنان ترسید؛ امّا یكی از آن بانوان گفت: «ای خدیجه! نترس ما فرستادۀ پروردگار و پشتیبان تو هستیم. من ساره همسر ابراهیم خلیل، دومی آسیه دختر مزاحم، رفیق تو و همسر شوهرت در بهشت، سومی مریم دختر عمران و چهارمی كلثوم خواهر موسی بن عمران هستیم. خداوند ما را فرستاد تا در وقت ولادت، نزد تو باشم و تو را كمك كنیم.» بعد از این گفت وگو بانوان اطراف حضرت خدیجه را گرفتند و فاطمه پاك و پاكیزه به دنیا آمد.
هنگامی كه فاطمه متولّد شد، نوری از او ساطع شد چنان كه خانههای مكّه را روشن كرد و در مشرق و مغرب جایی نماند كه از آن نور، روشن نشود. ده نفر از حورالعین به آن خانه وارد شدند، هر یك دو ظرف پر از آب كوثر به دست داشتند. بانویی كه پیش روی خدیجه بود، فاطمه را برداشت و با آب كوثر غسل داد. او لباس سفیدی را كه از شیر سفیدتر و از مشك و عنبر خوشبوتر بود، بیرون آورد، فاطمه را در یك پارچه پیچید و پارچه دیگر را مقنعۀ او كرد. آن گاه با او سخن گفت. فاطمه فرمود:
«اشهد ان لا اله الا الله و انَّ ابی رسول الله سید الانبیاء و ان بَعْلی سید الاوصیاء ووُلدی سادَةُ الأسباط؛ گواهی میدهم به یگانگی خدا و این كه پدرم رسول الله، بهترین پیامبران و همسرم بهترین جانشین پیامبران و فرزندانم بهترین فرزندزادههای پیغمبران هستند.» آن گاه به یكایك آن بانوان سلام كرد و هر یك را به اسم صدا زد. آن زنان نیز شادی كردند و حوریهای بهشتی خندان شدند و به یكدیگر بشارت دادند. اهل آسمانها نیز ولادت سیدۀ زنان عالمیان را به یكدیگر بشارت دادند. در آن لحظه، نور روشنی در آسمان پیدا شد كه تا آن روز چنان نوری دیده نشده بود. این بار بانوان رو به خدیجه كردند و گفتند: «این دختر را بگیر كه پاك كننده، پاك شده (طاهر و مطهر) و با بركت است. خداوند به او و نسل او بركت داده است.»
خدیجه آغوش گشود و چون كودك دلبندش در دامن او جای گرفت، خوشحالی از سیمایش نمودار شد و سینهاش را در دهان فرزندش جای داد. (2) و این چنین بود كه فاطمه علیهاالسلام دختر رسالت در سال پنجم بعثت، بیستم جمادی الثانی به دنیا آمد. (3)
پاكیزه نسب (پیوند آسمانی)
فاطمه علیهاالسلام در خانۀ پدری متولّد شد كه خود بهترین مربی و راهنمای بشریت و از حیث كمالات شخصیتی اشرف انسانها بود؛ اما مادرش خدیجه بانویی پاكدامن و دختر خُویلد بود. خدیجه علیهاالسلام از دوران طفولیت تجربیات گرانسنگی اندوخته بود، او با ترتیب دادن كاروانهای تجارتی به كسب درآمد میپرداخت و با مدیریت قوی و به دور از رباخواری كه رسم زمانه بود به تجارت مضاربهای روی آورده بود. برخی معتقدند قبل از روی آوردن به تجارت با عقیق بن خالد مخزومی و بعد از مرگ او با ابن هالة بن منذر اسدی ازدواج كرد و از وی صاحب فرزندی به نام هند شد. (4)
تاریخ نگاران بارها از وی با عناوینی چون «امرأة حازمة لبیبة» بانوی دوراندیش و خردمند و «امرأة عاقله» بانوی عاقل یاد كرده اند. كانت خدیجه امرأة عاقله شریفه مع ما اراد الله بها من الكرامة والخیر و هی یومئذٍ افضلهم نسبا و اعظمهم شرفا و اكثرهم مالاً. (5)
آری هرچند مدیریت قوی و درایت بی نظیر وی در تجارت خود مقولهای مهم است امّا تابناكترین صفحات زندگی او زمانی شكل میگیرد كه با وجود زیبایی ظاهر و برخورداری از تمام صفات عالی زنانه هرگز در جامعۀ فاسد آن روز خود را نباخت و به چنان درجهای از كمال رسید كه به وی لقب «طاهره» دادند. او از یاری فقرا روی بر نمیتافت و خانهاش مأمن و محل پناه بی سرپرستها و نیازمندان بود. كرم و سخاوت، دوراندیشی و درایت و عفت و پاكدامنی از وی بانویی پارسا ساخت و لقب «سیدة نساء قریش» كه در آن زمان به وی داده شد، از عمق نفوذ اجتماعی و نهایت احترام مردم به وی پرده برمی دارد.
كمالات روحی و عقلی و حسن ظاهر وی سبب شد گروه زیادی از مردان همچون عقبة بن ابی معیط، صلت بن شهاب، ابوجهل و ابوسفیان اندیشۀ همسریاش را در سر بپرورانند؛ اما خدیجه همۀ این درخواستها را رد كرد. او در بخشی از گفت وگوی خود با «ورقة بن نوفل اسد بن عبدالعزی» پسر عمویش، نیافتن شخص مورد نظر را دلیل عدم تمایل به ازدواج میدانست. خدیجه بر آیین حنیف ابراهیم باقی بود و از همین رو اوقاتی از روز را با علمای مذهبی به گفت وگو میگذراند و از سخنان و معارف آنان بهره میبرد. در این نشستها گاه صحبت از ظهور پیامبری از قریش به میان میآمد كه خدیجه را سخت به فكر فرو میبرد.
روزی همراه گروهی از زنان با یكی از علمای یهود گفت وگو میكرد كه رهگذری جوان و بلند قامت توجّهشان را جلب كرد. عالم یهودی از خدیجه خواست او را به مجلس خود دعوت كند و او نیز رهگذر را به منزل آورد. عالم یهودی از جوان خواست كه كتف خود را نشان دهد. رهگذر گونه پیراهنش را كنار زد. او به دقّت نگریست. درخشش نور نبوّت را كه در كتاب هایشان بشارت داده بودند. در كتف او دید و گفت: «این مُهر پیامبری است.» خدیجه بعد از سؤال از دلیل عالم یهودی و دریافت پاسخ، گفت: «اگر عموهایش این جا بودند، اجازه نمیدادند تو چنین كاری انجام دهی. زیرا به شدّت از وی مراقبت میكنند.» عالم یهودی سخنانش را پی گرفت و گفت: «این جوان با زنی از قریش كه بزرگ قبیلۀ خود است ازدواج میكند...» خدیجه یك بار نیز در خواب دید خورشید بالای مكه چرخید و در خانهاش فرود آمد. او این خواب را ب ا پسرعمویش «ورقة» كه مسیحی بود در میان گذاشت. وی كه با كتب آسمانی آشنایی داشت در پاسخ گفت: «با مردی بزرگ و صاحب شهرت جهانی ازدواج خواهی كرد.»
این شواهد خدیجه را به فكر انداخت و او نتیجه گرفت كه باید با شیوهای عاقلانه گمشده اتش را به سوی خود بكشاند. پس شخصی را نزد محمّد فرستاد و پیام داد كه با مقداری از اموال او به تجارت بپردازد. خدیجه شرح موفّقیت محمّد در تجارت را توسط غلام خود شنید و به این ترتیب جوانۀ مهر او را به دل نشاند. چنان كه خود تقاضای ازدواج كرد و گفت: «ای پسر عمو! من به خاطر خویشاوندی، شرافت نسب تو در میان مردم، امانت، خوش اخلاقی و راستگویی ات به تو تمایل پیدا كردهام.»
محمد صلی الله علیه و آله پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و عمویش ابوطالب را از آنچه رخ داده بود، آگاه كرد. ابوطالب نزد «عمر بن اسد» عموی خدیجه رفت و تقاضای ازدواج كرد و به این ترتیب خورشید مكّه كه بیست وپنج سال از عمرش میگذشت (15 سال قبل از بعثت) با خدیجه ازدواج كرد.
خدیجه بارها علاقهاش به محمّد امین را به اثبات رساند و البته در كنار این، تلخیهایی را نیز به جان خرید.
زنان آن روزگار عموما با مفاهیم چون خوش رفتاری، راستگویی و امانتداری بیگانه بودند، لذا فلسفه ازدواج خدیجه با یتیم عبدالله را نمیتوانستند درك كنند. از این رو لب به طعنه میگشودند و خواسته و ناخواسته سرور زنان را در اندوه فرو میبردند تا جایی كه روابط خود را با او قطع كردند. خدیجه علیهاالسلام در مقام تذكّر به زنان قریش، بزرگ بانوان را گردآورد و گفت: «از زنان عرب شنیدهام شوهران شما بر من خرده میگیرند كه چرا با محمّد وصلت كرده ام؟ اینك از شما میپرسم آیا مانند محمّد در جمال، خوش رفتاری، ویژگیهای پسندیده و فضل و شرف در اصل و نسب در مكّه و غیر آن سراغ دارید؟» و به این ترتیب ثبات خود را در مسیری كه برگزیده بود به طور مستدل به آنان اطلاع داد.
شكوفۀ خدیجه
روایات فراوان و گوناگونی در باب چگونگی حمل، دوران حمل و... از سوی معصومان علیهم السلام نقل شده است كه همه حكایت از اهمیت موضوع تولد كوثر رسول صلی الله علیه و آله دارند.
تنها به تعدادی از این روایات اشاره میكنیم.
پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع یارانی چون حضرت علی علیه السلام عمار، حمزه و... نشسته بود كه ناگهان فرشته وحی بر او نازل شد و پیام آورد كه چهل شبانه روز از خدیجه دوری كن. پیامبر صلی الله علیه و آله به این دستور عمل كرد و به غار حرا رفت.
حضرت در این دورۀ چهل روزه، روزها را به روزه و شبها را به نیایش گذراند. به خدیجه صلی الله علیه و آله نیز پیام فرستاد كه «نیامدن من نه از روی بی مهری كه به حكم وظیفه و تكلیف الهی است».
به تدریج آخرین شب میقات فرا رسید هنگام افطار غذایی بهشتی برایش نازل شد و حضرت با آن افطار كرد و دیگر بار برای عبادت برخاست.
امّا فرمان الهی چنین رسید كه:
«به سمت خانه برو و با خدیجه باش» و این چنین بود كه پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی خانه آمد و نور فاطمه در دامان خدیجه جای گرفت. (6) رسول خدا صلی الله علیه و آله خود در موقعیتهای مختلف از نحوۀ شكل گیری نور فاطمه علیهاالسلام سخن میگفت و از تمام آنها به یك حقیقت واحد؛ یعنی، آسمانی بودن فاطمه تأكید مینمود. (7)
نذر خدیجه
هنگامی كه خدیجه علیهاالسلام فاطمه علیهاالسلام را باردار بود، مانند «حنّه» مادر مریم علیهاالسلام چنین نذر كرد:
«خدایا من از مادر مریم بهترم و محمّد صلی الله علیه و آله، شوهرم، از عمران، شوهر مادر مریم، برتر است. این كودكی را كه در رحم دارم، برای تو «مُحَرَّر» كردم.» به این معنا كه: آزادش كردم پس از رشد تا آخر عمر در خدمت مسجد و دین بماند و از عبادت كنندگان مسجد شود. جبرییل از طرف خداوند بر پیامبر نازل شد و عرض كرد: «به خدیجه بگو. خداوند فرمود: ««لا اعتاقَ قَبْلَ المُلكِ. خَلّی بَینی و بین صَفِیتی فَاِنّی اَمْلكُها و هیام الائمةِ و عَتیقی من النارِ؛ آزاد كردن قبل از ملكیت روا نیست. این فرزندِ برگزیدهام را به من واگذار. او مملوكۀ من و مادر امامان است و من او را از آتش آزاد كردهام.»، (8) و البته این چنین مهر و علاقۀ مادری به واگذاری فرزندش جهت خدمت و بندگی خدا، خود گویای بعدی دیگر از فضایل بی كران خدیجۀ كبری است.
مونس مادر
همان گونه كه شكل گیری وجود فاطمه علیهاالسلام شگفت انگیز است، دوران حمل او نیز قضایای عجیبی را در پی داشت كه سخن گفتن او با مادر از جملۀ این شگفتی هاست. از جمله زمانی كه كفّار از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خواستند ماه را دو نیم كند، خدیجه از چنین درخواست عجیبی هراسان شده بود و در دل احساس ناراحتی میكرد. او با خود گفت: «زهی تأسف برای كسانی كه محمّد را تكذیب میكنند، با این كه او از طرف پروردگارم فرستاده شده است.»
در این لحظات كه خدیجه علیهاالسلام دلشوره عجیبی داشت به ناگاه فاطمه لب به سخن گشود ـ خدیجه با تمام وجود صدای او را شنید كه ـ میگفت:
«ای مادر! نترس و محزون نباش خدا با پدر من است.» (9)
نامگذاری
روایات فراوان حكایت از آن دارند كه نام آسمانی «فاطمه» از سوی خداوند متعال برای دختر رسول الله علیهاالسلام انتخاب شد و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بر این اساس نام او را فاطمه نهاد تا همه بدانند او از بدیها بركنار است، (10) شیعیان راستین او در پناهش از آتش جهنّم محفوظ میمانند، (11) به سبب او، طمع دشمنان اسلام از وراثت پیامبر صلی الله علیه و آله قطع میشود (12) و دانش همراه شیر به او ارزانی میگردد. (13)
یكی از روایاتی كه بر آسمانی بودن این نام تأكید دارد روایت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است كه فرمود: .».. جبریل آن سیب (خداوند نور فاطمه را به شكل سیب در آورده بود) را از بهشت برای من آورد... و گفت: «این سیبی است كه خداوند به عنوان هدیه از بهشت برای تو فرستاده است.» من سیب را گرفتم و به سینۀ خود چسباندم، جبرییل به من گفت:
«خداوند میفرماید این سیب را بخور.» وقتی سیب را پاره كردم، نوری از آن برخاست كه من ترسیدم.
جبرییل پرسید: «چرا نمیخوری؟ بخور و نترس. این نور كسی است كه نام او در آسمان منصوره است و در زمین فاطمه.» من از علّت آن پرسیدم، گفت:
«چون در زمین شیعیانش را از آتش جهنم و دشمنانش را از محبت خود قطع كرده و در آسمان دوستداران خود را یاری میكند. چنان كه خدا میفرماید: «یومئذٍ یفرح المؤمنون، بنصرالله ینصره من یشاء.» (14)
امام موسی بن جعفر علیهماالسلام دلیل این نام گذاری را چنین بیان میفرماید: «خداوند میدانست كه پیامبرش از قبایل زیادی دختر خواهد گرفت و هر یك نیز در جانشینی او طمع خواهند كرد؛ به همین جهت وقتی فاطمه به وجود آمد او را فاطمه نامید. زیرا كه خبر راد خلافت او در شوهر و فرزندان فاطمه خواهد بود. به این ترتیب با ولادتش از دیگران نسبت به خلافت قطع طمع شد.» (15)
همچنین طبق فرمودۀ امام باقر علیه السلام این نام از سوی خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله القاء شد.
او نام دخترش را فاطمه گذاشت. حضرت میفرماید: «وقتی حضرت «سیدة النساء» متولّد شد خداوند فرشتهای را فرستاد، او بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله جاری گردانید كه آن حضرت را فاطمه بنامد. پس به فاطمه خطاب كرد كه: تو را به علم بریدم از جهل و تو را بریدم از حائض شدن....» (16)
نامها و القاب فاطمه علیهاالسلام
نامها و القاب فاطمه علیهاالسلام هر یك بیان كنندۀ گوشهای از شخصیت نورانی او هستند، از این روی میتوان آشنایی با این نامها را سرفصل و منبعی مختصر و مطمئن برای شناخت همه جانبۀ او دانست. در این بخش برخی از نامها و القاب او را برمی شمریم.
سیدة (بانو)، انیسه حوراء (انسان بهشتی)، نوریه (موجودی از نور)، حانیه (دلسوز فرزندان)، عذراء (دوشیزه)، كریمه (بزرگوار)، رحیمه (با محبت)، شهیده (شهید شده ـ گواه)، عفیفه (پاكدامن)، قانعه (قانع ـ كم توقع)، رشیده (به حد رشد رسیده)، شریفه (شرافتمند)، حبیبه (دوست)، محرّمه (گرامی)، صابره (پایدار)، سلیمه (بی عیب)، مكرّمه (بزرگوار)، صفیه (برگزیده)، عالمه (دانشمند)، علیمه (دانا)، معصومه (بی گناه)، مغصوبه (حقش غصب شده)، مظلومه، میمونه (با بركت)، منصوره (یاری شده)، محتشمه (با احترام)، جمیله، جلیله، معظّمه، حاملة البلوی بغیر شكوی (بلاكش بی شكایت)، حلیفة العبادة و التقوی (قسم خورده پرستش و پرهیزكاری)، حبیبة الله، بنت الصفوة (دختر برگزیده)، ركن الهدی (پایه هدایت)، آیة النبوّة، شفیعة العصاة (شفاعت كنندۀ گناهكاران)،ام الخیره (مادر نیكوكاران)، تفّاحة الجنة (سیب بهشتی)، مطهره، سیدة النساء، بنت المصطفی، صفوة ربها (برگزیدۀ پروردگار)، موطن الهدی (جایگاه هدایت)، قرّة العین المصطفی (نور چشم پیامبر)، بضعة المصطفی (پارۀ تن پیامبر)، مهجة قلب المصطفی، بقیة المصطفی (بازمانده پیامبر)، حكیمه، فهمیه، محزونه، مكروبه (دل شكسته)، علیله (بیمار)، عابده، زاهده، قوامه (شب زنده دار)، باكیه (گریه كننده)، بقیة النبوة، صوّامه (بسیار روزه گیر)، عطوفه، رئوفه، حنّانه (غمخوار و با محبت)، برّه (نیكوكار)، شفیعه، انّانه (دردمند)، والدة السبطین (مادر دو نواده پیامبر)، دوحة النبی (شاخسار پیامبر)، نور سماوی (نور آسمانی)، زوجة الوصی (همسر جانشین پیامبر)، بدر تمام (ماه شب چهارده)، غرّة غرّاء (سپیدروی نورانی)، روح ابیه، درّة بیضا (گوهر تابناك)، واسطة قلادة الوجود (حلقه اتصال زنجیره هستی)، درّة بحر الشرف و الجود (درّ دریای شرف و سخاوت)، ولیة الله (دوست خدا)، سرّالله، امینة الوحی (امین وحی الهی)، عین الله (دیدۀ خدایی)، مكینة فی عالم السماء (دارندۀ جایگاه در عالم آسمان)، جمال الآباء (موجب زیبایی پدران)، شرف الابناء، درّة بحر العلم و الكمال، جوهرة العزّة و الجلال، قطب رحی المفاخر السّنیة (چرخ آسیای افتخارات والا)، مجموعة المآثر العلیة (گرد آورندۀ یادگارهای برین)، مشكوة نور الله (چراغدان نور خدا)، زجاجة (شیشه نور خدا)، كعبة امال اهل الحاجة، لیلة القدر، لیلة مباركة، ابنة من صلّت به الملائكه، قرار قلب امّها، عالیة المحل (بلند جایگاه)، سرّ العظمة، مكسورة الضلع (پهلو شكسته)، رفیض الصدر (سینه شكسته)، مغصوبة الحق، خفی القبر، مجهولة القدر، ممتحنه (آزمایش شده)، المظلوم زوجها، المقتول ولدها و كوثر. (17)
از چشمۀ نور
در این بخش به تعدادی از القابی كه براساس نزول آیات قرآن به حضرت فاطمه اعطا شده است میپردازیم.
1 ـ كوثر
«انّا اعطیناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر. انّ شانئك هوالابتر»
زمانی كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله دو تن از فرزندان پسر خود (عبدالله ـ قاسم) را از دست داد، دشمنان او لب به كنایه و شماتت گشودند. از جمله عاص بن وائل، (18) حضرت را «ابتر» (مقطوع النسل) خواند، چنین شماتتی برای پیامبر سخت آزار دهنده بود، لذا خداوند به وسیلۀ نزول سورۀ كوثر پیامبرش را خشنود كرد. برای «كوثر» بیست وپنج معنا ذكر كردهاند و علامۀ طباطبایی معتقد است با توجّه به معنای آخرین آیه كه دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله را ابتر معرفی میكند، فقط «كثرت نسل پیامبر صلی الله علیه و آله.» منظور خواهد بود. (19)
امام فخر رازی مفسّر بزرگ و متعصّب اهل سنّت نیز مینویسد: «مراد از كوثر، فرزندان پیامبر است، چون این سوره در رد كسی كه بر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله طعن زد و گفت او فرزند ندارد، نازل شد. پس معنای كوثر آن است كه خداوند نسلی به او عطا كرد كه در گذر زمان باقی میمانند...» (20)
2 ـ مطهره
«انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا» (21)
ام سلمه، همسر گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله میگوید: «روزی فاطمه در حالی كه ظرف سفالی در دست داشت و حسن و حسین در كنارش بودند، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد. حضرت فرمود: «پسر عمویت را نیز صدا كن.» علی هم آمد. پیامبر امام حسن را روی زانوی راست و امام حسین را روی زانوی چپ نشاند. علی و فاطمه هم یكی در پشت سر و دیگری در جلو نشستند. رسول خدا فرمود: «بار الها! اینها اهل بیت من هستند. تمام پلیدیها را از اینها برطرف كن و آنان را پاكیزه كن.» (22) در منابع اهل سنت نیز به طرق مختلف ازام سلمه (با تفاوتهایی در متن حدیث) روایت شده كه این آیه در خانۀ او نازل شد. (23) این مضمون در بیش از هفتاد روایت كه در میان آنها راویان اهل سنت بیش از شیعه هستند نقل شده است. فخر رازی نیز مینویسد: «در جریان مباهلۀ پیامبر با علمای نجران، رسول اكرم بعد از بازگشت از مباهله، آیۀ تطهیر را در حق علی، فاطمه، حسن، حسین، تلاوت فرمود.» (24)
3 ـ محبوبه
«قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شكور» (25)
ابن عباس میگوید: «چون اسلام پس از هجرت به مدینه استحكام یافت، انصار گفتند نزد پیامبر برویم وبگوییم در گرفتاریهایی كه پیش میآید، اموال ما در اختیار تو است و میتوانی استفاده كنی. آیۀ شریفه نازل شد كه: «بگو من جز مودت و دوستی خویشاوندانم اجر و پاداشی از شما نمیخواهم و هر كه كار نیكو كند ما بر نیكویی او میافزاییم كه خدا بسیار آمرزنده و پذیرندۀ شكر بندگان است»
محی الدین عربی در تفسیر آیه مینویسد: «معنای آیه به طور كلی نفی پاداش خواستن است. زیرا ثمرۀ دوستی و محبت اهل بیت نصیب دوستداران آنان است، روشن است كه محبت اقتضای تناسب روحانی بین محب و محبوب دارد و سبب حشر آنان با یكدیگر است... بنابراین دوستدار آنان جز كسی كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند نیست، چرا كه اگر محبوب خدا نبودند، رسول الله هم آنان را دوست نمیداشت. مراد از اهل بیت همان چهار نفری هستند كه در روایت ذكر شده اند.» (26) سپس روایت ابن عباس را ذكر میكند كه از رسول خدا پرسیدیم: «قربی» كه دوست داشتن شان بر ما واجب شده چه كسانی هستند؟ فرمود: «علی، فاطمه و دو فرزندش» (27)
علامۀ طبرسی نیز مینویسد رسول خدا فرمود: «خداوند پیامبران را از درختان مختلفی آفرید و من و علی از یك درخت آفریده شدیم. من ساقۀ درختم و علی شاخۀ آن، فاطمه شكوفه، حسن و حسین میوههای آن و پیروان ما برگهای آن، هركس به شاخهای از شاخههای آن دست گیرد نجات مییابد و آن كه انحراف یابد، سقوط خواهد كرد؛ حتی اگر بندهای هزار سال عبادت كند و هزار سال دیگر و هزار سال دیگر هم عبادت كند. چنان كه چون مشك كهنه شود ولی ما را دوست نداشته باشد، خداوند او را با سر در آتش میافكند سپس آیۀ مودّت را تلاوت فرمود.» (28)
4 ـ برّ (نیكوكار)
«ان الابرار یشربون من كأس، كان مزاجها كافورا، عینا یشرب بها عبادالله یفجّرونها تفجیرا. یوفون بالنذر و یخافون یوما كان شرّه مستطیرا و یطعمون الطعام علی حبه مسكینا و یتیما و اسیرا» (29)
ابن عباس میگوید: «حسن وحسین علیهماالسلام مریض شدند. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله همراه تعدادی از یاران به عیادت آنان آمد و خطاب به علی علیه السلام فرمود: «خوب بود برای شفای فرزندان خود نذر میكردی!،
علی، فاطمه (بنابر قولی حسن و حسین) و فضه نذر كردند كه اگر آن دو شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. چندی نگذشت كه آن دو شفا یافتند. خانواده نیز به نذر خود عمل كرد و چون در منزل چیزی نبود، علی علیه السلام سه مَن جو قرض كرد. فاطمه یك سوم آن را آسیاب كرد «به تعداد اعضای خانواده نان پخت؛ امّا لحظۀ افطار مسكینی آمد و تقاضای نان كرد. آنها نیز نان خود را به او دادند. روز دوم یتیم و روز سوم نیز اسیری آمد و آنان باز طعام خود را به آنها دادند و خود با آب افطار كردند. روز بعد علی علیه السلام دست فرزندانش را گرفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله مشاهده كرد كه آنان از شدت گرسنگی بر خود میلرزند. فرمود: چقدر ناراحت شدم كه شما را این گونه دیدم. آن گاه برخاست و به همراه آنان به خانۀ دخترش فاطمه آمد. فاطمه را دید كه از شدت گرسنگی شكمش به پشت چسبیده ولی با این حال در محراب عبادت است. در این لحظه جبرییل نازل شد و گفت: «بگیرای محمد! خداوند تو را دربارۀ خاندانت تبریك میگوید و آن گاه حضرت را به خواندن آیاتی از سوره دهر واداشت.» (30)
5 ـ بحر
«مرج البحرین یلتقیان * بینهما برزخ لایبغیان» (31)
علامۀ بحرانی مینویسد: «مراد از بحرین علی و فاطمه هستند كه هیچ گاه بر یكدیگر سركشی نمیكنند.» (32)
ابن عباس معتقد است برزخ میان آن دو مهر و محبتی است كه از بین رفتنی نیست. بعضی دیگر از روایات بحرین را دو دریای علم علی و حلم فاطمه دانسته اند. (33)
6 ـ مشكوة
«الله نور السموات والارض مثل نوره كمشكوة فیها مصباح* المصباح فی زجاجة* الزجاجة كانّها كوكب دری یوقد من شجرة مباركة زیتونة لاشرقیه ولاغربیة...» (34)
طبق روایت امام صادق علیه السلام (مشكوة) بر فاطمه علیهاالسلام تطبیق شده است و او را ستارۀ درخشان در آسمان زنان دنیا، زنان بهشت و زنان دو عالم و (كوكب دری بین نساء العالمین) شمرده اند. (35)
7 ـ ذریه
«والذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرّة اعین واجعلنا للمتّقین اماما» (36)
ابوسعید خدری به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله در معنای آیه مینویسد: «منظور از (ازواجنا) خدیجه، (ذریاتنا) فاطمه و (قرة اعین) حسنین و (امام) علی است.» (37)
8 ـ سیدة النساء
«فمن حاجّك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علی الكاذبین» (38)
شأن نزول این آیه چنین است كه:
مسیحیان نجران كه عیسی را فرزند خدا میدانستند و تولّد فرزند را بدون پدر باور نمیكردند، به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله دربارۀ تولّد حضرت عیسی ایراد میگرفتند. پس از لجاجت آنها دستور مباهله نازل شد.
و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «طرفین دست به سوی آسمان بلند كنیم و از خدا بخواهیم حق را پیروز و باطل را ریشه كن كند.
پس از قرار مباهله، اسقف نجران به نمایندگانش رو كرد و گفت: «اگر دیدید محمد تنها با فرزندان و اهل بیت خود آمد،، مباهله نكنید، همین طور هم شد و روز موعود همه پیامبر صلی الله علیه و آله را به همراه فاطمه، علی، حسن و حسین علیهم السلام دیدند. پیامبر فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی.
سپس به آنها گفت: «وقتی دعا كردم. آمین بگویید.» رئیس گروه نجرانیها وقتی آنها را شناخت به همراهانش گفت: «ای جماعت نصاری، صورتهایی را میبینم كه اگر از خدا بخواهند كوهی را از زمین بركند، به دعای آنان این كار را میكند. با اینان مباهله نكنید كه هلاك خواهید شد و تا روز قیامت دیگر هیچ نصرانی روی زمین نخواهد ماند.» (39)
مفسران شیعه و سنی در این كه مراد از انفسنا علی و ابناءنا حسن و حسین و نساءنا فقط فاطمه است اتفاق نظر دارند. (40)
نكته ظریف این است كه دعوت آیۀ شریفه شامل همۀ فرزندان، زنان و جانها میشود (41) و در عین حال پیامبر صلی الله علیه و آله فقط این چهار نفر را آورد و این دلیل برتری آنها بر همه فرزندان، زنان و جانهای دیگر است. و البته در مواردی دیگر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرموده بود:
«ابنتی فاطمه سیدة نساء العالمین؛
دخترم فاطمه بانوی زنان عالم است.» (42)
دوران زندگی
دوران كوتاه زندگی فاطمه زهرا علیهاالسلام را میتوان به ترتیب زیر ترسیم كرد (بر اساس سال بعثت)
واقعه/ سال /سن فاطمه
1 تولد فاطمه علیهاالسلام / 20 جمادی الثانی، پنجم بعثت / تولد
2 محاصرۀ شب /سال هفتم بعثت 2/ ساله
3 وفات ابوطالب وخدیجه / سال دهم بعثت / 5 ساله
4 هجرت به مدینه / سال سیزدهم بعثت /8 ساله
5 ازدواج حضرت زهرا علیهاالسلام / سال شانزدهم بعثت / 11 ساله
6 وفات پیامبر / سال بیست و سوم بعثت / 18 ساله
7 شهادت فاطمه / 75 روز بعد از رحلت پیامبر / 18 سال و...
دورۀ كودكی (قبل از هجرت)
این دوره همزمان با اوج دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و از طرف دیگر فشارهای مشركان مكه بود. زیرا حدود یك سال از دعوت علنی پیامبر صلی الله علیه و آله میگذشت و مشركان به دلیل رویكرد طبقۀ فقیر به پیامبر، بی اندازه به خشم آمده بودند. ما در صفحات تاریخ موارد زیادی از این آزار و اذیتها را مییابیم كه گاه در حضور فاطمۀ زهرا علیهاالسلام انجام میشده است كه یك نمونه ذكر میشود.
عبدالله بن مسعود میگوید: «هیچ وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله را ندیده بودم كه به قریش نفرین كند، مگر یك روز كه پیامبر صلی الله علیه و آله در حال نماز بود و یك عده از قریش نشسته بودند و نزدیك آنها بچه دان شتری افتاده بود. آنها با خود گفتند آیا كسی میتواند این بچه دان شتر را بردارد و بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله بگذارد. یكی از آن جمع برخاست و بچه دان را برداشت و بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله انداخت. در این لحظه پیامبر صلی الله علیه و آله در حال سجده بود. فاطمه علیهاالسلام خود را به پدر رساند و آن را از پشت پدر برداشت و سر و صورت او را تمیز كرد.
صحنۀ غمباری بود و پیامبر صلی الله علیه و آله چنان از این بی حرمتی غمگین شد كه بعد از نماز عرض كرد: «خدایا! خودت به حساب اینها برس» آن گاه یك به یك اهانت كنندگان را اسم برد و فرمود: «خدایا! بر توست جزای عتبه فرزند ربیعه، خدایا! بر توست جزای شیبه فرزند ربیعه، خدایا! خودت كار ابوجهل را تمام كن. خدایا! خودت به حساب عقبه فرزند ابی معیط برس. خدایا! خودت ابی بن خلف و امیة بن خلف را نابود فرما.»
ابن مسعود در ادامه میگفت: دعای پیامبر صلی الله علیه و آله به اجابت رسید و در جنگ بدر همۀ این افراد به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام كشته شدند. جنازههای آنها را بعد از قتل به چاه ریختند و ابی و امیه چون قوی هیكل بودند، ابتدا پیكرشان را قطعه قطعه كردند، سپس در چاه انداختند. (43)
در هر صورت فاطمه سالهای آغازین رشد و نمو خود را در محیطی خفقان آور و هراس انگیز و ناامن میگذراند.
او هنوز كودكی 2 ساله بود كه واقعۀ تلخ شُعب ابی طالب علیه السلام را نیز تجربه كرد. براساسای واقعه كه به ابتكار ابوسفیان در جلسۀ مشورتی دار الندوه اتخاذ شد، آنان تعهد نامهای در سال هفتم هجری نوشتند كه به موجب آن قرار شد؛ هیچ نوع مواد غذایی به محمّد و پیروانش نفروشند؛ هیچ چیز از آنها نخرند؛ هیچ نوع معاملهای ننمایند؛ با آنان معاشرت و رابطهای نداشته باشند؛ به آنها دختر ندهند؛ از آنان دختر نگیرند؛ و در هر حادثهای كه روی داد به طرفداری از مخالفان آنان برخیزند. جمعیت حاضر بعد از امضای تعهدنامه برخاستند و به سوی كعبه رفتند. ورقۀ تعهد را در داخل كعبه نهادند و در برابر بتها قسم یاد كردند كه به پیمان وفادار بمانند. این پیمان موجب شد حتّی به مسلمانان آذوقه هم نفروشند. و عرصه را چنان برایشان تنگ كردند كه آنان ناچار شدند، از مكّه خارج شوند و در درّهای به نام شعب ابوطالب پناه گیرند.
ابوطالب، خدیجه، فاطمه و... نیز در بین این جمع بودند.
دوستان ابوطالب و خدیجه برایشان به طور مخفیانه غذا میآوردند و پیامبر صلی الله علیه و آله این آذوقه را بین اصحاب تقسیم میكرد. این سكونت اجباری سه سال طول كشید و البته در تمام سختیها و گرفتاریها فاطمۀ كوچك نیز همراه پدر و شریك سختیهای او بود. (44)
وفات مادر
به فاصلهای اندك از پایان محاصرۀ شعب ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه همسر او وفات یافتند و به این ترتیب فاطمه در پنج سالگی مادر خود را از دست داد. آری آن شب دیگر چشمان مهربان خدیجه نمیتوانست چشم معصوم فاطمه را ببیند، به همین جهت بانوان حاضر او را بیرون بردند و سرانجام اولین بانوئی كه اسلام را پذیرفت درگذشت.
امام صادق علیه السلام میفرمود: «وقتی خدیجه از دنیا رفت، فاطمه نزد پدر آمد او كه مضطرب بود، پرسید: «مادرم كجاست؟، حضرت به او جواب نداد؛ اما فاطمه دست بردار نبود و پشت سرهم از مادر میپرسید. از اهل خانه نیز سراغ مادرش را میگرفت. در آن حال جبرییل از جانب خداوند نازل شد و به پیامبر گفت: «پروردگارت امر میكند به فاطمه سلام برسان و بگو مادر تو در خانهای از خانههای بهشت است كه از نی ساخته شده است و نیها را در طلا نصب كرده اند، ستونهای آن از یاقوت سرخ است و در میان قصر آسیه زن فرعون و مریم دختر عمران هستند.»
و این چنین بود كه قلب فاطمه آرام گرفت و گفت: «حق تعالی سالم از نقص و عیب است و سلامتیها از اوست و سلامها به او برمی گردد.» (45)،
از آنجا كه پیامبر صلی الله علیه و آله دو تن از استوارترین حامیان خود را از دست داده بود، فرصتی طلایی برای آزار و اذیت و حتی نابوی پیامبر صلی الله علیه و آله فراهم شده بود. در این شرائط فرزند خردسال رسول با انبوهی از حزن و غم و مظلومیت پدر رو به رو شد. این هشام یكی از این مصیبتها را این گونه نقل میكند:
«پس از رحلت ابوطالب روزی یكی از سفیهان جلوی پیامبر صلی الله علیه و آله را گرفت و مقداری خاك بر سرش ریخت.
رسول خدا هم چنان كه خاكها روی سرش بود به خانه آمد. در این وقت یكی از دختران ـ كه فاطمه بود ـ برخاست و خاكها را از سر و روی پدر پاك كرد و آن گاه گریست. رسول خدا او را دلداری داد و فرمود: «دختركم گریه نكن، خدا پدرت را محافظت خواهد كرد.» (46)
این فشارها همچنان ادامه داشت تا این كه در سال سیزدهم بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت كرد.
حضرت بعد از خروج خود از مكه به علی علیه السلام پیام فرستاد كه فاطمه علیهاالسلام و تعدادی از زنان را به مدینه بیاورد و مسلمانان را نیز به هجرت دعوت كند. وقتی پیام رسید، فاطمه علیهاالسلام همراه فاطمه بنت اسد وفاطمه بنت زبیر با كمك علی سوار بر اشتران عازم مدینه شدند.
البته در مسیر راه كفّار راه را بر كاروان بستند امّا علی با رشادت یكی از مهاجمان را به هلاكت رساند و به این ترتیب كاروان سلامت به منزل رسید. (47)
فاطمه بعد از هجرت
ازدواج با علی علیه السلام
در این دوره پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله باام سلمه ازدواج كرد و سرپرستی و تربیت فاطمه علیهاالسلام را به او سپرد ولی فاطمه نوری الهی بود كه خود به دیگران نور میبخشید،ام سلمه میگوید: «به خدا قسم من از او ادب میآموختم و او را نیازی به آموختن آداب از من نبود و همه چیز را بهتر از من و دیگران میدانست.» (48)
روایات فراوانی حاكی از عشق و علاقه و مهر پدری رسول خدا نسبت به فاطمه علیهاالسلام در این دوره نقل شده است. ابراز علاقهای كه گاه تا ایجاد حسادت برخی از همسران وی نیز میكشید (49) امّا مهمترین حادثه در این دوره را میتوان ازدواج فاطمه علیهاالسلام با علی علیه السلام دانست. شیخ مفید و ابن طاووس زمان ازدواج را شب پنج شنبه بیست و یكم ماه محرم سال سوم هجری دانسته اند. (50)
خواستگاران فاطمه علیهاالسلام
انس بن مالك میگوید:
«روزی عبدالرحمن بن عوف زهری و عثمان بن عفّان كه در بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله از همه مشهورتر بودند، نزد حضرت آمدند عبدالرحمن عرض كرد: «یا رسول الله! دخترت را به همسری من در آور، من مهریه او را صد ناقۀ سیاه كبود چشم كه همگی از شتران باردار مصری هستند، همراه با ده هزار دینار قرار میدهم.»
عثمان هم گفت:
«من نیز به همان اندازه مهریه قرار میدهم به علاوه من پیش از عبدالرحمن اسلام آوردهام.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله از سخنان آن دو ناراحت شد و... به عبدالرحمن فرمود:
«تو اموال خود را به رخ من میكشی.» (51) عمر و ابوبكر هم از خواستگاران فاطمه بودند كه پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ آنان فرموده بود: اختیار او در دست خداوند است. (52)
خواستگاری علی علیه السلام از فاطمه علیهاالسلام
ابوبكر و عمر و سعد بن معاذ در مسجد بودند كه سخن از ازدواج فاطمه علیهاالسلام به میان آمد. ابوبكر گفت:
«بزرگان قریش از او خواستگاری كردهاند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله جواب داده كه امر او با پروردگار است. اگر بخواهد او را تزویج خواهد كرد. ولی این علی پیرامون خواستگاری تا به حال چیزی نگفته است. كسی هم به علی پیشنهادی نكرده است. فكر میكنم چیزی جز تنگدستی مانع تقاضای او نیست و البته میدانم خدا و پیامبر هم فاطمه را فقط برای او نگاه داشته اند.» ابوبكر به عمر و سعد بن معاذ گفت: «برخیزید به نزد علی برویم و از او بخواهیم به خواستگاری برود و اگر تنگدستی را بهانه كرد، ما كمكش میكنیم.» سعد بن معاذ گفت: «بسیار درست گفتی.»
آن گاه برخاستند و به خانۀ علی علیه السلام رفتند امّا او را در خانهاش نیافتند. در آن موقع روز علی علیه السلام شتر خود را برای آب كشی به باغ مردی از انصار برده بود تا اجرتی بگیرد. آنها نیز به باغ رفتند و خدمت او رسیدند. ابوبكر گفت: «ای علی هیچ ویژگی وجود ندارد كه تو در آن از همه پیشی نگرفته باشی، رابطۀ تو با پیامبر صلی الله علیه و آله هم از جهت خویشاوندی، همنشینی دائمی، نصرت و یاری و روابط معنوی معلوم است. همۀ بزرگان فاطمه را خواستگاری كردهاند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ یك را نپذیرفت و فرمود امر او با پروردگار است. پس چه مانعی وجود دارد كه نمیتوانی خواستگاری كنی؟ من گمان دارم خدا و حضرت، او را برای تو نگاه داشته اند.»
امام با شنیدن این جملات متأثر شد و گفت: ... كیست كه فاطمه را نخواهد امّا به خاطر تنگدستی از اظهار تمایل خود شرم دارم. آن گروه به هر صورت بود او را راضی كردند. علی علیه السلام شتر خود را گشود و به خانه آورد.
آن گاه نعلین پوشید و راهی منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله شد. تا علی در زد،ام سلمه پرسید: كیستی؟ امّا قبل از آن كه علی جواب دهد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ایام سلمه! برخیز و در را باز كن. او مردی است كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.»
ام سلمه پرسید: «پدر و مادرم فدای تو باد! كیست كه تو در حق او چنین میگویی، با این كه او را هنوز ندیده ای.»
حضرت فرمود: «ساكت باش ایام سلمه! كه این مردی است كه سفاهت ندارد و زود از جا به در نمیرود.
این برادر و پسر عم من و محبوبترین خلق خدا به سوی من است.»
ام سلمه میگفت: «من برجستم تا زود در را باز كنم كه لباسم به پایم پیچید و چیزی نمانده بود كه به زمین بخورم. وقتی در را باز كردم علی علیه السلام را دیدم. از حیا و شرم سر به زیر افكنده بود.
بعد از درخواست پیامبر پیرامون حاجت خود گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد. میدانی یا رسول الله كه وقتی من كودك بودم مرا از عموی خودت ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتی. از غذای خود به من دادی و با آداب خود مرا تربیت كردی؛ نسبت به من از پدر و مادر مهربانتر بودی؛ حق تعالی مرا به بركت تو هدایت كرد و.... یا رسول الله به درستی كه تو ذخیرۀ من در دنیا و آخرت هستی. به آن كرامتها كه حق تعالی به بركت تو نسبت به من كرده میخواهم همسر و خانه داشته باشم و نزد شما برای خواستگاری آمدهام.»
ام سلمه گفت در این هنگام چهرۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله از شنیدن آن سخنان شكفته شد و با تبسّم به او گفت: «آیا خود چیزی داری كه او را به تو تزویج كنم؟، حضرت پاسخ داد: «پدر و مادرم فدایت، به خدا سوگند چیزی از دارایی من از شما پنهان نیست، شمشیری دارم و زرهی و شتری كه با آن آب میكشم و مالك چیز دیگری نیستم.» رسول خدا فرمود: «شمشیر تو برای جهاد و شتر برای آب كشی نخلستان و رفع نیاز اهل خود و سفر لازم است. تو را به زره تزویج كردم و به آن راضی هستم.ای علی! میخواهی بشارتی به تو بدهم. علی علیه السلام عرض كرد: «بلی یا رسول الله.» پیامبر فرمود: «بشارت باد بر تو به درستی كه خداوند فاطمه را به تو تزویج كرد در آسمان پیش از آن كه من او را به تو در زمین تزویج كنم.....» (53)
بعد از این امور، مراسم اعلام عمومی و تأیید پیامبر صلی الله علیه و آله و سپس ولیمه دادن انجام شد. و بعد از یك ماه علی علیه السلام حضرت زهرا علیهاالسلام را به خانه برد. (54)
فاطمه و زندگی مشترك
همان گونه كه ازدواج فاطمه و علی بر پایۀ ملاكهای انسانی و كمالات آسمانی شكل گرفت، ادامه و قوام زندگی آن دو نیز خود حكایت از ایثار و گذشت و فداكاری و خداجویی آن دو دارد. در این بخش به برخی از ارزشها در زندگی مشترك حضرت زهرا علیهاالسلام اشاره میكنیم:
1 ـ رضایت شوهر
امیرمؤمنان علیه السلام میفرمود: «تا فاطمه زنده بود كاری نكردم كه او را به خشم آورد و بر هیچ كاری او را مجبور نكردم. او نیز هیچ گاه مرا به خشم نیاورد و در هیچ كاری از من نافرمانی نكرد. به راستی هر وقت به او نظر میكردم، غم و اندوهم برطرف میشد.» (55)
2 ـ تقسیم كار
حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و تقاضا كردند كارهای خانه و زندگی را برای هریك معین كند. حضرت، كارهای داخلی منزل را برای فاطمه علیهاالسلام و بیرون از خانه را برای علی علیه السلام تعیین كرد. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: «فقط خدا میداند كه من چه قدر خوشحالم از این كه رسول خدا مرا مأمور به كارهایی نكرد كه فقط از عهده مردان بر میآید.» (56) در عمل نیز چنین شد. امام صادق میفرمود:
«رسم این بود كه علی آب و هیزم میآورد و فاطمه آرد آسیاب میكرد....» (57)
3 ـ ساده زیستی
سلمان از ملاحظۀ لباسهای ساده و كم قیمت و كهنۀ زهرا علیهاالسلام تعجب كرد.
حضرت زهرا علیهاالسلام به نزد رسول خدا رفت و فرمود:
«یا رسول الله! سلمان از لباس من تعجّب كرده است. سوگند به خدایی كه تو را به حق مبعوث كرد، من و علی پنج سال است كه چیزی نداریم به جز پوست قوچی كه روزها شترمان روی آن علف میخورد و شب آن را فرش خود میكنیم و نیز بالش ما چرمی است كه اطرافش از لیف خرما درست شده است.» (58)
و اما سلمان خود میگوید:
«روزی حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را دیدم كه چادری وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفت ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم به كرسیهای طلایی مینشینند و پارچههای زربفت به تن میكنند و این دختر رسول خداست كه نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهای زیبا. فاطمه در جوابم فرمود:
«ای سلمان! خدای بزرگ لباسهای زینتی و تختهای طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره كرده است.»، (59)
4 ـ تحمل سختی كار
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به خانه حضرت فاطمه آمد، او را دید كه لباسی از پشم شتر دارد و با دست آسیاب را میگرداند و در همان حال فرزند خود را شیر میدهد. پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن این وضع، متأثر شد و گریست و فرمود: «ای دخترگرامی امروز تلخیهای دنیا را برای شیرینیهای آخرت بچش.
فاطمه فرمود: «یا رسول الله! حمد میكنم خدا را بر نعمت هایش و شكر میكنم بر كرامت هایش. آن گاه این آیه نازل شد. «و لسوف یعطیك ربّك فترضی» حق تعالی در قیامت آن قدر به تو خواهد داد كه راضی شوی. (60) ـ (61)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1 ـ محمدجواد غفورزاده (شفق) .
2 ـ امالی شیخ صدوق، ص 475.
3 ـ اصول كافی، ج 1، ص 457، (به سال تولد به نقل از روایت امام باقر علیه السلام) و كشف الغمّه، ج 2، ص 76. شیخ طوسی و اكثر محقّقان بیستم جمادی الثانی دانستهاند و در روز جمعه سال دوم بعثت، سال پنجم، پنج سال پیش از بعثت و... نیز نقل كردهاند ولی نظریۀ قوی همان روایت امام باقر و صادق علیهماالسلام است.
4 ـ برخی معتقدند وی دوشیزه بود كه با پیامبر ازدواج كرد. بحارالانوار، ج 8، باب زنان پیامبر از احمد بلاذری، خدیجه، علی محمد علی دخیل، دكتر فیروز حریرچی، ص 11.
5 ـ تاریخ خمیس، ج 1، ص 263.
6 ـ بحارالانوار، ج 16، ص 78؛ عوالم، ج 16، ص 15. برای مطالعۀ بیشتر به زندگی حضرت خدیجه علیهاالسلام در ماهنامۀ فرهنگ كوثر، ش اول، نوشتۀ نگارنده مراجعه كنید.
7 ـ در طول سالهای حیات پیامبر، همچنین بعد از رحلت وی فاطمه علیهاالسلام بارها به این سخنان استشهاد میكرد ولی مخالفان هرگز پردۀ غفلت را از دیدۀ خود كنار نزدند.
8 ـ ریاحین الشریعة، ج 2، صص 255 و 256.
9 ـ روض الفائق. ص 214 نقل از 360 داستان از فضایل مصائب... عباس عزیزی، موضوع سخن گفتن حضرت زهرا را چند تن از محدّثان اهل سنّت نیز نقل كردهاند از جمله حسن بن مولوی در تجهیز الجیش، عبدالرحمن صغوری، علامه قندوزی و... برای اطلاع بیشتر به احقاق الحق رجوع شود.
10 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 10.
11 ـ همان، صص 12 و 14.
12 ـ همان، ص 13.
13 ـ همان، ص 13.
14 ـ سورۀ روم، آیات 4 و 5؛ معانی الاخبار، ص 396.
15 ـ علل الشرایع، ص 178.
16 ـ همان، ص 179.
17 ـ فاطمه زهرا. شادمانی دل پیامبر، صص 286 ـ 290.
18 ـ الدر المنثور، ج 6، ص 402.
19 ـ المیزان، ج 7، ص 370.
20 ـ تفسیر كبیر، فخر رازی، ج 32، ص 122.
21 ـ احزاب/ 33.
22 ـ بحار الانوار، ج 17، ص 359.
23 ـ البرهان ـ علامه سید هاشم حسینی بحرانی، ج 3، ص 38.
24 ـ تفسیر كبیر، ج 8، ص 85.
25 ـ شوری/ 23.
26 ـ تفسیر القرآن الكریم، ج 2، ص 433.
27 ـ كشاف، ج 4، ص 219.
28 ـ مجمع البیان، ج 5، ص 29.
29 ـ دهر/ 5 ـ 8.
30 ـ الغدیر، ج 3، ص 107 به بعد، علامه امینی نام 34 نفر از اهل سنت را كه با تفاوتهای اندك این شأن نزول را نقل كرده اند، مینویسد.
31 ـ الرحمن/19 و 20.
32 ـ تفسیر البرهان، ج 4، ص 265.
33 ـ همان.
34 ـ نور/35.
35 ـ تفسیر برهان، ج 3،ص 136.
36 ـ فرقان/ 74 و شواهد التنزیل، ج 1، ص 539.
37 ـ تأویل الآیات الظاهرة، ص 381.
38 ـ آل عمران/ 61.
39 ـ تفسیر كبیر، ج 8، ص 85.
40 ـ نور الثقلین، ج 1، ص 349، ح 163.
41 ـ كلمۀ جمع (ابناء، نساء، انفس) اگر اضافه شود (به ضمیر نا اضافه شده اند) شامل تمامی افراد میشود.
42 ـ بحار الانوار، ج 43، ص 22.
43 ـ ذخایر العقبی، ص 47 و صحیح مسلم، ج 3، ص 167؛ بحارالانوار، ج 18، ص 188.
44 ـ خرایج، ج 1، ص 80.
45 ـ خرایج، ج 2، ص 529؛ بحارالانوار، ج 43، ص 28.
46 ـ نقل از زندگانی حضرت فاطمه و دختران آن حضرت، سید هاشم رسولی محلاتی، ص 23؛ سیرۀ ابن هشام، ج 1، ص 416.
47 ـ بحار الانوار، ج 19، ص 115.
48 ـ بحار الانوار، ج 43، ص 10.
49 ـ علل الشرایع، ص 183.
50 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 92. برای آگاهی بیشتر به كشف الغمه، ج 1، ص 374 و امالی طوسی، ص 43 مراجعه كنید.
51 ـ دلایل الامامة، صص 12 و 13.
52 ـ انشراح نور، صص 5 و 6.
53 ـ كشف الغمه، ج 1، ص 363.
54 ـ امالی طوسی، ص 40، در روایتی دیگر هست كه وقتی پیامبر خواست حضرت زهرا را به علی تزویج كند، نظر فاطمه علیهاالسلام را جویا شد (تفسیر قمی، ج 2، ص 336.)
55 ـ بحار الانوار، ج 43، ص 134؛ قرب الاسناد، ص 52.
56 ـ ناسخ التواریخ، حالت فاطمه علیهاالسلام، ص 417.
57 ـ فضائل الزهرا، ص 77.
58 ـ عوالم المعارف، ج 11، ص 130.
59 ـ تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 594.
60 ـ ضح/5.
61 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 390.