در مسلخ عشق جز نكو را نكشند روبه صفتان زشتخو را نكشند
گر عاشق صادقی ز مردن مهراس مردار بـود هر آنـكه او را نكشنـد
در عرف عام جهانی و جامعة خاص مسلمين برخی كلمات و واژهها از نوعه عظمت و احياناً قداست برخوردارند. يكی از واژههايی كه از قداست خاصی برخوردار است و هالهای از نور، اين كلمه را فرا گرفته است، كلمه «شهيد» و يا «شهادت» است. اين كلمه در تمام جوامع با قداست و عظمت توأم است، ولی از نظر اسلام هر كس به مقام و درجه «شهادت» نائل آيد و اسلام با معيارهای خاص خودش او را شهيد بشناسد ـ يعنی واقعاً در راه هدفهای عالی اسلام، به انگيزه برقراری ارزشهای واقعی بشری كشته بشود ـ به يكی از عاليترين و راقيترين درجات و مراتبی كه يك انسان ممكن است در سير صعودی به آن برسد، نائل ميگردد.(1)
اين ارزش و كمال را از تعبيراتی كه در آيات و روايات، مخصوصاً كلمات اميرمؤمنان علی عليه السلام آمده است، به خوبی ميتوان شناخت. علی عليه السلام گاه از ياران شهيد، با حسرت ياد كرده، راه رسيدن به ثواب شهادت را مطرح ميكند و گاه برترين آرزوی خويش را شهادت دانسته و مرگ سرخ شهادت را برترين و زيباترين مرگ معرفی ميكند.
علی عليه السلام 37 سال در انتظار شهادت زندگی كرد و در اين مدت تنها مسئلهای كه او را دلشاد ميكرد، شهادت در راه خدا بود و سرانجام وقتی به آرزوی خود رسيد، شهادت را برترين رستگاری خويش و ديرينهترين گمشده خود معرفی كرد.
بيان ارزش اجمالی شهادت
پيش از بيان سخنان اميرمؤمنان علی عليه السلام در باره شهيد و شهادت، در منابع دين، يعنی قرآن و روايات و دعاها، درباره شهيد و شهادت به سير اجمالی ميپردازيم و نمونههايی از منابع فوق را بيان ميداريم:
الف: قرآن
1. نگوييد شهيدان مردهاند: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يقْتَلُ فی سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونََ»؛(2) «و به آنها كه در راه خدا كشته ميشوند، مرده نگوييد؛ بلكه آنان زندهاند، ولی شما نميفهميد.»
2. خيال مرگ شهيدان را نيز در سر نپرورانيد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فی سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يرْزَقُونَ»؛(3) «[ای پيامبر!] هرگز گمان مبر كسانی كه در راه خدا كشته شدند، مردگاناند، بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده ميشوند.»
3. شهيدان رفقای انبياء و صلحاء هستند؛ چه اينكه قرآن كريم شهيدان را برخوردار از نعمت الهی ميداند و ميفرمايد: «وَ مَنْ يطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِمْ مِنَ النَّبِيينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً »؛(4) «و كسی كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، [در روز قيامت] همنشين كسانی خواهد بود كه خدا به آنها نعمت داده است، از پيامبران و صدّيقان و شهداء و صالحان و آنها رفيقهای خوبی هستند.»
ب. روايات
روايات بيشماری در فضيلت و ارزش شهادت وارد شده است كه فقط به نمونههايی اشاره ميشود:
1. برترين نيكي: پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «فَوْقَ كُلِّ بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَيسَ فَوْقَهُ بِرٌّ؛(5) بالا دست هر نيكي، نيكی] ديگري] وجود دارد تا زمانی كه انسان در راه خدا كشته شود. پس وقتی در راه خدا به شهادت رسيد، بالاتر از آن نيكی وجود ندارد.»
2. برترين مرگ: پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: « أَشْرَفُ الْمَوْتِ قَتْلُ الشَّهَادَةِ؛(6) «شريفترين مرگ مرگ شهادت است.»
3. خون شهيد برترين قطره: امام باقر عليه السلام از پدران خود از پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نقل كرده كه آن حضرت فرمود: « مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِی سَبِيلِ اللَّهِ؛(7) هيچ قطرهای محبوبتر از قطره خونی كه در راه خدا ريخته ميشود، در نزد خداوند نيست.»
و در حديث طولانی ديگری فرمود: «برای شهيد هفت خصلت و ويژگی از طرف خداوند عطا ميشود:
1. با اوّلين قطرة خونش تمام گناهانش بخشيده ميشود؛ 2. سر شهيد در دامن دو همسر از حوريههای بهشتی قرار ميگيرد؛ 3. لباس بهشتی بر او پوشانده ميشود؛ 4. با بهترين بوهای بهشتی از او استقبال ميشود؛ 5. جايگاه خويش را در بهشت ميبيند؛ 6. به روح او گفته ميشود: هر جا در بهشت ميتواني، آرام گير؛ 7. به وجه الله نظر ميكند كه باعث راحتی هر نبی و شهيد است.»(8)
ج. دعاها
ماه مبارك رمضان، ماه استجابت دعاهاست. معصومان عليهم السلام برای راهنمايی بيشتر، يكی از مهمترين حاجتهايی كه به مؤمنان القاء ميكنند، شهادت طلبی است. به عنوان نمونه، در دعای شب ماه مبارك رمضان از زبان پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله ميخوانيم: «وَ أََسْئَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِی قَتْلًا فِی سَبِيلِكَ تَحْتَ رَايةِ نَبِيكَ مَعَ أَوْلِيائِكَ؛(9) و از تو ميخواهم كه وفات مرا شهادت در راه خودت، زير پرچم پيغمبرت، با دوستانت قرار بدهي.»
آنچه بيان شد گوشههايی از فضيلت شهادت در منابع دينی بود.
علی عليه السلام و فرهنگ شهادت
در اين بخش، به كلمات امير بيان علی عليه السلام در باره فرهنگ شهادت ميپردازيم.
راه رسيدن به ثواب شهادت
در اسلام برای زنده ماندن فرهنگ شهادت هرگاه ميخواهند مقام كسی يا كاری را بالا ببرند، ميگويند: مقام فلان شخص يا انجام فلان كار برابر با ثواب شههد و يا مقام شهادت است. به عنوان نمونه، دربارة كسی كه مظلومانه برای دفاع از مالش كشته شود، كسی كه عاشق شود و عشق خويش را كتمان كند و عفت پيشه سازد، كسی كه با محبّت اهل بيت عليهم السلام از دنيا رود، فردی كه در زمان غيبت، محبّت اهل بيت عليهم السلام را حفظ كند، كسی كه برای عائلهاش كار و تلاش و تحمّل زحمت ميكند و مجروحين جنگ و... وعدة ثواب شههد و مقام او داده شده است.(10)
علی عليه السلام نيز برای زنده ماندن اين فرهنگ و راه رسيدن به ثواب شهادت ميفرمايد: سربازان! بر جای خود محكم بايستيد! در برابر بلاها و مشكلات استقامت كنيد! شمشيرها و دستها را در هوای زبان خويش به كار نبريد و آنچه كه خداوند شتاب در آن را لازم ندانسته، شتاب نكنيد؛ زيرا «مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّيةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَيفِهِ؛(11) هر كس از شما كه در بستر خويش با شناخت حق خدا و پيامبر و اهل بيت او عليهم السلام بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيكويی كه قصد انجام آن را داشته، خواهد برد و نيت او جای شمشير كشيدن [و ثواب آن] را دارد.»
زنده نگه داشتن یاد شهداء
ارزش شهادت و شهادت طلبی امری است كه حتّی دشمنان ما نيز بدان اعتراف دارند. پرفسور بيل آمريكايی در كويت گفت: «يكی از عوامل ادامة انقلاب اسلامی در ايران، شهادت طلبی است.»(12) به اين جهت، در فرهنگ اسلامی يكی از تلاشها اين است كه ياد شهداء هميشه و در همه جا در اذهان زنده نگه داشته شود. علی عليه السلام در موارد متعددی در «نهج البلاغه» از شهداء گذشته ياد كرده و ياد ياران را گرامی ميدارد، از جمله:
1. شهداء جنگهای صدر اسلام: اميرالمؤمنين علی عليه السلام ميفرمايد: «وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صله الله علهه و آله إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيوفِ وَ الْأَسِنَّةِ فَقُتِلَ عُبَيدَةُ بْنُ الْحَارِثِ يوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ يوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يوْمَ مُوتَةَ وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَكَرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِی أَرَادُوا مِنَ الشَّهَادَةِ وَ لَكِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِيتَهُ أُجِّلَت؛(13) رسولالله صلی الله عليه و آله هميشه اينگونه بود كه هرگاه آتش جنگ زبانه ميكشيد و مردم هجوم ميآوردند، اهل بيت خويش را مقدّم ميفرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزهها حفظ فرمايد؛ چنان كه عبيدة بن حارث [پسر عموی پيامبر] در جنگ بدر، حمزه در أحُد و جعفر در موته شهيد شدند و كسانی كه اگر ميخواستم، نامشان را ميآوردم، آنان دوست داشتند چون شهيدان اسلام شهيد گردند، امّا مقرّر چنين بود كه زنده بمانند و مرگشان به تأخير افتد.»
2. امهر المؤمنهن علهه السلام در بخشه از نامة خود در جواب نامة معاويه پس از جنگ جمل كه در سال 36 هجری نوشته شده، ميفرمايد: «اَلاتَری... أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِی سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه و آله بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيهِ؛(14) آيا نميبينی... كه جمعی از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسيدند و هر كدام دارای فضيلتی بودند؟ تا آن وقت كه شهيد ما (حمزه) به شهادت رسيد، سيدالشهداء خوانده شد و پيامبر خدا در نماز بر پيكر او [به جای پنج تكبير] هفتاد تكبير به او اختصاص داد.»
و در ادامه ميفرمايد: « أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيدِيهِمْ فِی سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِيلَ الطَّيارُ فِی الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَنَاحَينِِ؛(15) آيا نميبينی گروهی كه دستشان در جهاد قطع شد و هر كدام فضيلتی داشتند، امّا چون بر يكی از ما (جعفر بن ابی طالب) چيزی انجام شد كه به يكی از آنها انجام شده بود، (ضربتی وارد شد و دستش قطع گرديد) گفته شد كه طيار در بهشت است و دارای دو بال ميباشد؟»
3. يادی از شهداء صفين با اشك سوزان: « مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِكَتْ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ بِصِفِّينَ أَلَّا يكُونُوا الْيوْمَ أَحْياءً يسِيغُونَ الْغُصَصَ وَ يشْرَبُونَ الرَّنْقَ قَدْ وَ اللَّهِ لَقُوا اللَّهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ الْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ أَينَ إِخْوَانِی الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَينَ عَمَّارٌ وَ أَينَ ابْنُ التَّيهَانِ وَ أَينَ ذُو الشَّهَادَتَينِ وَ أَينَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجْرَةِ...؛(16) آن دسته از برادران ما كه در جنگ صفين خونشان ريخت، هيچ زيانی نكردند؛ چرا كه امروز نيستند تا خوراكشان غم و غصه و نوشيدنی آنها خونابه دل باشد. به خدا سوگند! آنها خدا را ملاقات كردند كه پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس، آنها را در سرای امن خود جايگزين فرمود. كجا هستند برادران من كه بر راه [حق] رفتند و با حق درگذشتند؟ كجاست عمار [ياسر] ؟ و كجاست پسر تيهان (مالك)؟ و كجاست ذوالشهادتين (خزيمة بن ثابت كه پيامبر شهادت او را دو شهادت دانست) و كجايند همانند آنان از برادرانشان كه پيمان جانبازی بستند و سرهايشان را برای ستمگران فرستادند.»
و سپس دست به ريش مبارك گرفت و زمانی طولانی گريست و فرمود: «دريغا! برادرانم كه قرآن را خواندند و بر اساس آن قضاوت كردند، در واجبات الهی انديشه كردند و آنها را بر پا داشتند، سنّتهای الهی را زنده و بدعتها را نابود كردند، دعوت جهاد را پذيرفته و به رهبر خود اطمينان داشته، از او پيروی كردند.»(17)
تمجيد از شهادت طلبان
امام علی عليه السلام در جواب تهديد معاويه نوشت: لشكريانی به سوی تو خواهم فرستاد كه «... مُتَسَرْبِلِينَ سَرَابِيلَ الْمَوْتِ أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَيهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ وَ قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيةٌ بَدْرِيةٌ وَ سُيوفٌ هَاشِمِيةٌ؛(18) لباس شهادت بر تن دارند و ملاقات دوست داشتنی آنان ملاقات پروردگار است و همراه آنان فرزندانی از دلاوران بدر و شمشيرهای هاشميان ميآيند.»
فرهنگ سازي
بهترين راه برای زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت انديشه دهی و فرهنگ سازی در درون جامعه است. اگر چنين مسئلهای اتفاق افتاد، خود به خود جامعه به دنبال شهادت و فرهنگ آن خواهد رفت. علی عليه السلام با بيانات مختلف، به انديشه دهی و فكر سازی پرداخته است:
1. بهترين مرگ: «إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لَا يفُوتُهُ الْمُقِيمُ وَ لَا يعْجِزُهُ الْهَارِبُ إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ؛(19) همانا مرگ به سرعت در جستجو [ی شما] ست. آنها كه نيروی مقاومت دارند و آنها كه فرار ميكنند، هيچ كدام را از چنگال مرگ رهايی نيست. به راستی گراميترين مرگها كشته شدن [در راه خدا] ست.»
2. تلقين شهادت طلبي: گاه در ضمن دعاهای خويش شهادت طلبی را در اذهان مردم تزريق ميكرد و ميفرمود: «نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُعَايشَةَ السُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِياءِ؛(20) از خدا درجات شهيدان و زندگی سعادتمندان و همنشينی پيامبران را درخواست ميكنيم.»
و در آستانه نبرد صفين در هفتم صفر سال 37 هجری فرمود: «اَللَّهُمَّ رَبِّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ... اِنْ اَظْهَرْ تَنَا عَلَی عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْی وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَ اِنْ اَظْهَرْتَهُمْ عَلَينَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ؛(21)ای خدای آسمان برافراشته!... اگر ما را بر دشمن پيروز ساختي، ما را از تجاوز بر كنار دار و بر راه حق استوار فرما! و چنانچه آنها را بر ما پيروز گرداندي، شهادت را نصيب ما فرما و ما را از فتنه و فساد نگهدار!»
3. شهادت يا مرگ: در جای ديگر برای ترويج فرهنگ شهادت فرمود: «إِنَّكُمْ إِنْ لَا تُقْتَلُوا تَمُوتُوا؛(22) به راسته اگر شما [به شهادت نرسيد و] در راه خدا كشته نشويد، با مرگ از دنيا ميرويد.»
عشق علی عليه السلام به شهادت
اميرمؤمنان علی عليه السلام كسی نيست كه ديگران را تشويق و ترغيب به شهادت كند و خود از آن فراره و گريزان باشد. آن حضرت سراپا عشق به شهادت و پيوستن به لقاء الله بود و عمری در آرزوی شهادت زندگی كرد. استاد مطهری در اين باره ميگويد: «يكی از خصوصياتی كه در تاريخ صدر اسلام مشهود است، روحيه خاصی است كه در بسياری از مسلمين صدر اول ديده ميشود. من نميدانم نام اين روحيه را چه بگذارم؟ فكر ميكنم رساترين تعبير «نشاط شهادت» است. در رأس همه اين افراد علی عليه السلام است... علی به اميد شهادت زنده بود. اگر اين اميد را از او ميگرفتند، خيری در زندگی نميديد، زندگی برايش بيمعنی و بيمفهوم بود....»(23)
علی عليه السلام اين نشاط و عشق را با زبانها و بيانهای مختلفی مطرح كرده است كه به اهم موارد آن اشاره ميشود.
1. نترسيدن از مرگ: «أَمَّا قَوْلُكُمْ اَكُلَّ ذَلِكَ كَراهِيةَ الْمَوْتِ فَوَ اللَّهِ مَا اُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَي؛(24) اما اينكه ميگوييد: خويشتن داری از ترس مرگ است، به خدا سوگند! باكی ندارم كه من به سوی مرگ روم يا مرگ به سوی من آيد.»
در جای ديگر فرمود: «مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ اَهْوَنُ عَلَی مِنْ مُعَالِجَةِ الْعِقَابِ؛(25) تن به جنگ دادن بر من آسانتر از تن به كيفر پروردگار دادن است.»
ابو الفرج اصفهانی از محمد بن الحسين نقل كرده است كه اشعث بن قيس بر علی عليه السلام وارد شد و بعد از رد و بدل شدن سخناني، بر علی درشتی كرد تا آنجا كه حضرت را به ترور و قتل تهديد كرد. حضرت برآشفت و فرمود: « أَ بِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِی أَوْ تُهَدِّدُنِی فَوَ اللَّهِ مَا أُبَالِی وَقَعْتُ عَلَى الْمَوْتِ أَوْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَي؛(26) آيا با مرگ مرا ميترسانی و تهديد ميكني؟ پس به خدا قسم! باكی ندارم كه من بر مرگ وارد شوم يا مرگ بر من وارد شود.»
2. آرزوی ملحق شدن به شهداء: «وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ اللَّهَ فَرَّقَ بَينِی وَ بَينَكُمْ وَ أَلْحَقَنِی بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بیمِنْكُمْ؛(27) دوست داشتم كه خدا ميان من و شما [با شهادت] جدايی اندازد و مرا به كسی كه نسبت به من سزاوارتر از شماست، ملحق فرمايد.»
3. علاقه به مرگ بيش از علاقه طفل به مادر: پس از وفات پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و ماجرای سقيفه، ابو سفيان پيشنهاد داد كه با امام بيعت كنند. حضرت فرمود: در شرائطی قرار دارم كه اگر سخن بگويم، ميگويند: بر حكومت حريص است و اگر خاموش باشم، ميگويند: از مرگ ترسيده! هرگز! من و ترس از مرگ، پس از آن همه جنگ و حوادث ناگوار! «وَ اللَّهِ لَاِبْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْی أُمِّهِ؛(28) سوگند به خدا! اُنس و علاقه فرزند ابی طالب به مرگ [در راه خدا] از علاقه طفل به پستان مادر بيشتر است.»
4. هزار ضربه در راه خدا: فرمود: «إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِی نَفْسُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ بِيدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيفِ أَهْوَنُ عَلَی مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِی غَيرِ طَاعَةِ اللَّهِ؛(29) و همانا گراميترين مرگها كشته شدن [در راه خدا] است. سوگند به آن كس كه جان پسر ابی طالب در دست اوست! هزار ضربت شمشير بر من آسانتر از مرگ در بستر [استراحت] در غير طاعت خداست.»
5. مشتاق ديدار حق: آن حضرت ميفرمود: «وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ؛(30) و همانا من برای ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش نيك او منتظر و اميدوارم.» و گاه ميفرمود: «وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لاقٍ إِلَی الْمَوْتُ؛(31) دوست داشتنيترين چيزی كه آرزو ميكنم، مرگ است.»
6. خوشحالی از خبر شهادت: امام علی عليه السلام ميفرمايد: آن گاه كه آيه 1 و 2 سوره عنكبوت نازل شد كه «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يتْرَكُوا أَنْ يقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يفْتَنُونَ»؛ «آيا مردم خيال ميكنند چون كه گفتند: ايمان آورديم، بدون آزمايش رها ميشوند؟» دانستم كه تا پيامبر صلی الله عليه و آله در ميان ماست، آزمايش و دچار فتنه نميشويم. پرسيدم:ای رسول خدا! اين فتنه كدام است كه خدا شما را بدان آگاهی داده است؟ فرمود:ای علي! پس از من امت اسلامی دچار فتنه ميگردند. گفتم:ای رسول خدا! مگر جز اين است كه در روز اُحد كه گروهی از مسلمانان به شهادت رسيدند و شهادت نصيب من نشد و سخت بر من گران آمد، تو به من فرمودي: «أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ؛ مژده باد تو را كه شهادت در پی تو خواهد آمد.» «فَقَالَ لِی إِنَّ ذَلِكَ لَكَذَلِكَ فَكَيفَ صَبْرُكَ فَقُلْتُ يا رَسُولَ اللَّهِ! لَيسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ؛(32) پس پيامبر به من فرمود: همانا اين بشارت تحقق ميپذيرد. پس صبر تو در اين هنگام چگونه خواهد بود؟ گفتم:ای رسول خدا! چنين موردی جای صبر و شكيبايی نيست، بلكه جای مژده شنيدن و شكرگزاری است.»
آری پيامبر صلی الله عليه و آله در موارد مختلف خبر از شهادت علی عليه السلام داده بود و علی از همان روز به عشق شهادت زنده بود و از ياد آن سرشار از نشاط و شادي. از جمله، در جنگ خندق نيز خبر شهادت آن حضرت را داد؛ آن گاه كه پيشانی علی عليه السلام توسط عمرو بن عبدود مجروح گشت: « فَجَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَشَدَّهُ وَ نَفَثَ فِيهِ فَبَرَأَ وَ قَالَ أَينَ أَكُونُ إِذَا خُضِبَتْ هَذِهِ مِنْ هَذِه؛(33) نزد رسول خدا آمد، حضرت پيشانی او را بست و بر آن دميد، سپس بهبودی يافت. آن گاه فرمود: كجا هستم آن زمانی كه اين (محاسن) به وسيله اين (خون سر) خضاب ميشود؟»
و همين طور در خطبه شعبانيه پيامبر صلی الله عليه و آله آمده كه وقتی علی عليه السلام پرسيد: بهترين عمل در ماه رمضان چيست؟ پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: پرهيزكاری از حرامهای خدا. سپس گريه كرد. علی عليه السلام ميگويد: عرض كردم چرا گريه ميكني؟ پس فرمود: «أَبْكِی لِمَا يسْتَحَلُّ مِنْكَ فِی هَذَا الشَّهْرِ كَأَنِّی بِكَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّكَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ شَقِيقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيتَكَ؛(34) گريه ميكنم برای آنچه كه در اين ماه (رمضان) بر تو روا ميدارند. گويا ميبينم كه در نماز برای پروردگارت هستی كه شقيترين انسان روزگار بر انگيخته ميشود، [بسان] پيكننده ناقه صالح، ضربتی بر سرت ميزند كه از [خون] آن محاسنت را خضاب ميكند.»
7. زندگی به عشق شهادت: اولين خبر شهادت را علی در جنگ احد سال سوم هجری در حالی كه 26 سال بيشتر نداشت، شنيد. اين خبر و امثال آن عشق و نشاط عجيبی در علی عليه السلام ايجاد كرده بود كه تا سال 40 هجری حدود سی و هفت سال با اين عشق به سر برد و بارها اين مسئله را ابراز كرد، از جمله:
1. در نامه به عبدالله بن عباس پس از شهادت محمد بن ابی بكر در مصر در سال 38 هجری نوشت: « فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا طَمَعِی عِنْدَ لِقَائِی عَدُوِّی فِی الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِينِی نَفْسِی عَلَى الْمَنِيةِ لَأَحْبَبْتُ اَ ّلَا أَلْْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ يوْماً وَاحِداً وَ لَا أَلْتَقِی بِهِمْ أَبَداً؛(35) به خدا سوگند! اگر در پيكار با دشمن، آرزوی من شهادت نبود و خود را برای مرگ آماده نكرده بودم، دوست ميداشتم حتی يك روز با اين مردم نباشم و هرگز آنان را ديدار نكنم.»
2. در بخشی از خطبهای كه پس از جنگ صفين و نهروان در سال 38 بيان فرمود، ميخوانيم: «... وَ اللَّهِ لَوْ لَا رَجَائِی الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِی الْعَدُوَّ…ُ لَقَرَّبْتُ رِكَابِی ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْكُمْ فَلَا أَطْلُبُكُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمَالٌ؛(36) به خدا سوگند! اگر اميدواری به شهادت [در راه خدا] هنگام برخورد با دشمن را نداشتم، پای در ركاب كرده، از ميان شما ميرفتم و شما را نميطلبيدم، چندان كه باد شمال و جنوب ميوزد.»
3. علی عليه السلام هر چه به پايان عمر نزديكتر ميشد، نشاط و عشق به شهادتش بيشتر اوج ميگرفت. آن حضرت در مسجد كوفه بالای منبر بود كه شخصی از او پرسيد: آيه «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ينْتَظِر»؛(37) [در ميان مؤمنان] مردانی هستند كه بر سر عهدی كه با خدا بستند، صادقانه ايستادهاند. بعضی پيمان خود را به آخر بردند [و شهيد شدند] و بعضی ديگر در انتظارند.» در باره چه كسانی نازل شده است؟ حضرت فرمود: «اين آيه در باره من و حمزه و پسر عمويم عبيده نازل شد؛ اما عبيده پس پيمان خود را با شهادت در جنگ بدر به آخر رساند و حمزه پيمان خود را در روز [جنگ] احد با شهادت به آخر رساند و اما من منتظر [و چشم به راه شهادت] كه شقيترين [انسانها] اين [محاسن] را از اين [خون پيشاني] خضاب كند (و با دستش به ريش و سر خويش اشاره كرد) [آری اين] عهدی است كه حبيبم ابوالقاسم (رسول خدا) با من بسته است.»(38)
رمضان آخر و اوج عشق به شهادت
علی عليه السلام در آخرين ماه رمضان عمر خويش حال عجيبی داشت، لحظه به لحظه از شهادت خويش خبر ميداد، اشتياق خود را به آن ابراز ميداشت و هر شب را برای افطاری در منزل يكی از فرزندان سپری ميكرد. ابن حجر عسقلانی ميگويد: « فَلَمَّا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّتِی قُتِلَ فِيهِ يفْطُرُ عَلِی لَيلَةً عِنْدَ الْحَسَنِ وَ لَيلَةً عِنْدَ الْحُسَينِ وَ لَيلَةً عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرْ وَ لَا يزِيدُ عَلَى ثَلَاثِ لُقَمٍ وَ يقُولُ اُحِبُّ اَنْ اَلْقَی اللَّهَ وَ اَنَا خِمْصٌِ؛(39) آن گاه كه رمضان [آخر عمر علي] فرا رسيد، همان رمضانی كه مولا در آن كشته شد، شبی در منزل حسن عليه السلام و شبی در منزل حسين عليه السلام و شبی نزد [دخترش زينب منزل] عبدالله جعفر و... افطار ميكرد و بيش از سه لقمه [غذا] ميل نميكرد و ميفرمود: دوست دارم خدايم را [با شكم] گرسنه ملاقات كنم.»
هر چه شب نوزدهم نزديكتر ميشد، عشق و اشتياق مولا به شهادت شعلهورتر ميگرديد. روز سيزدهم ماه مبارك رمضان در مسجد كوفه برفراز منبر به حسنش رو كرد و فرمود: «يا اَبَا مُحَمَّدٍ كَمْ مَضَی مِنْ شَهْرِنَا هَذَا قَالَ ثَلَاثَ عَشْرَةٍ يا اَمِيرَالْمُؤْمِنينَ ثُمَّ الْتَفَتَ اَلَی الْحُسَينِ عليه السلام فَقَالَ يا اَبَا عَبْدِاللَّهِ كَمْ بَقِی مِنْ شَهْرِنَا يعْنِی رَمَضَانُ الَّذِی هُمْ فيهِ فَقَالَ الُْحُسَينُ عليه السلام سَبْعَ عَشْرَةَ يا اَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ فَضَرَبَ بِيدِهِ اِلَی لِحْيتِهِ وَ هِی يوْمَئِذٍ بَيضَاءَ فَقَالَ اللَّهُ اكْبَرُ لَيخْضِبَنَّهَا بِدَمِهَا اِذِ انْبَعَثَ اشْقَاهَا؛(40)ای ابا محمد! چند روز از اين ماه گذشته؟ گفت: سيزده روزای اميرمؤمنان! آن گاه رو كرد به سوی حسين عليه السلام و فرمود:ای ابا عبدالله! چند روز از ماه رمضانی كه مردم در آن قرار دارند، باقی مانده است؟ پس حسين عليه السلام گفت: هفده روز ای اميرمؤمنان! سپس دستی به محاسنش كشيد، در حالی كه در آن روز سفيد شده بود. آن گاه فرمود: خدا بزرگتر است، [به زودي] محاسن را با خونش خضاب ميكند، آن گاه كه شقيترين آنها برانگيخته شود.»
پینوشتــــــــــــــــــــــــها:
. اقتباس از: قيام و انقلاب مهدی عليه السلام به ضميمه شهيد، مرتضی مطهري، قم، صدرا، ص 75.
2. بقره / 154.
3. آل عمران / 169.
4. نساء / 69.
5. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، تهران، مكتبة الاسلامية، ج 100، ص 10.
6. همان، ج 100، ص 8.
7. وسائل الشيعة، حر عاملي، دار الكتب الاسلامية، ج 11، ص 8.
8. همان، ج 11، ص 10.
9. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، قم، انتشارات مطبوعات ديني، ص 290، اعمال شب ماه رمضان.
10. ر. ك: منتخب ميزان الحکمه، محمدی ری شهري، قم، دارالحديث، چاپ دوّم، 1382، ص281، روايات 3383 ـ 3387.
11. نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتي، قم، انتشارات پارسايان، خطبه 190، ص374.
12. مجلّه پاسدار اسلام.
13. نهج البلاغه، نامه 9، ص488.
14. همان، نامه 28، ص512.
15. همان.
16. همان، خطبه 182، ص 350.
17. همان.
18. همان، نامه 28، ص 516.
19. همان، خطبه 123، ص 234.
20. همان، خطبه 23، ص 68.
21. همان، خطبه 171، ص 324.
22. منتخب ميزان الحكمه، محمدی ری شهري، ص 281، ح 3381؛ الارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 238.
23. قيام و انقلاب مهدی علهه السلام به ضميمه شهيد، مرتضی مطهري، صص 94 ـ 95.
24. نهج البلاغه، خطبه 55، ص 106.
25. همان، خطبه 54، ص 106.
26. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، بيروت، داراحياء التراث العربي، دوم، 1385، ج 6، ص 117.
27. نهج البلاغه، خطبه 116، ص 226.
28. همان، خطبه 5، ص 50.
29. همان، خطبه 123، ص 234؛ منتخب ميزان الحكمه، محمدی ری شهري، ص 281؛ غرر الحكم و درر الكلم، ص 250.
30. همان، نامه 62، ص 600.
31. همان، خطبه 180، ص 344.
32. همان، خطبه 156، ص 290.
33. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، دار احياء التراث، سوم، 1403 ق، ج 42، ص 195.
34. همان، ص 190، ح 1؛ عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 230؛ اربعين شيخ بهايي، ص 162.
35. نهج البلاغه، نامه 35، ص 540.
36. همان، خطبه 119، ص 228.
37. احزاب / 23.
38. صواعق المحرمة، ابن حجر عقلاني، ص 80؛ ر. ك: تفسير الصافي، فيض كاشاني، بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، دوم، 1402 ق، ج 4، صص 180 ـ 181.
39. صواعق المحرمة، ص 80؛ ر. ك: انوار البهية، شيخ عباس قمي، كتابفروشی اسلامية، ص 31.
40. زندگانی اميرمؤمنان عليه السلام، رسولی محلاتي، ج 2، ص 335؛ ر. ك: منتهی الآمال، شيخ عباس قمي، كتابفروشی اسلامية، ج 1، ص 125.