رازهای موفقیت در نویسندگی (3)

بخش سوم

کشف استعداد و مطالعة هدفمند برای نویسنده شدن

استعداد واقعی خود را کشف کنید و برای پرورش و شکوفاسازی آن تلاش نمایید تا به موفقیتِ چشمگیر در آن زمینه برسید؛ البته مطالعه در هر رشته را تا آنجا که ممکن است، با مشورت صاحب نظران در آن زمینه انجام دهید تا بعدها دچار احساس زیان‏دیدگی و غبن نشوید! (1)

هر کس در هر زمینه‏ای چیزی می‏گوید یا می‏نویسد، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، تاحدودی متأثر از دیگران و یافته‏های آنان است که در زوایای پنهان ضمیرِ ناخودآگاهش ذخیره شده و و او با یادآوری و احضار آنها به ساحتِ ذهنِ خود، به گفتن و نوشتنِ آنها می‏پردازد؛ البته هر کس با اندیشه و قدرتِ خلاقیتِ خود نیز می‏تواند مطالبِ جدیدی تولید و عرضه کند.

به نظر یکی از نویسندگان «کتابِ یتیم کم داریم» «ولتر» می‏نویسد: «کتابها از کتابها به وجود می‏آیند.» این حرف درستی است؛ چون نویسندگان پس از مطالعة کتابها، مقاله یا کتاب جدیدی می‏نویسند؛ زیرا وقتی فکر زاینده می‏شود که با فکر دیگران اصطکاک حاصل کند؛ ولی نوع مطالعات فرق می‏کند؛ گروهی فقط به گردآوریِ مطالب می‏پردازند و در پیرامونِ آنچه خوانده‏اند، نمی‏اندیشند. عدة معدودی نیز هم مطالعه می‏کنند و هم فکر. نویسندگان از گروه دوم هستند که آثار بزرگی را پدید می‏آورند.» (2)

در واقع مطالعه کردن قدم زدنِ ذهنی در مسیر ِنویسندگیِ دیگران و مرورِِ تجربة قلمی‏شان است که ما را برای نوشتنِ همسان با آنان آماده می‏کند؛ لذا «سارک» می‏گوید: «خواندن به نوعی تمرین برای نوشتن می‏باشد؛ همان طور که در حال خواندن هستیم، مجذوب صداها، تصاویر و جزئیات می‏شویم و بعدها آنها را بکار می‏بندیم. خواندن بیش از همه منبع لذّت و شادمانی است که جوهرِ قلم و سلّولهای وجود ما را فرامی‏گیرد و انگیزة تخیّلاتمان می‏شود. من هر روز می‏خوانم. من هر روز می‏نویسم.» (3) چنین خواندن و نوشتنِ پیوسته‏ای رؤیای نویسنده شدن را به واقعیتی رؤیایی تبدیل می‏کند و معجزه‏آسا است.

در مورد «آندرسن» نویسنده و داستان‏سرای دانمارکی نوشته‏اند: «از همان کودکی کتابهای زیادی مطالعه می‏کرد و می‏خواست داستان‏نویس باشد و پس از چندی یکی از مشهورترین نویسندگان عصر خویش شد و آثار مهمی خلق کرد که «سوزن»، «سرباز دلیرسربی»، «پری دریایی»، «دخترک کبریت فروش»، «لباس تازة امپراتور» و «جوجه اردک زشت» ازجملة آثار اوست.» (4)

مطالعاتِ «آندرسن» با هدفِ داستان‏نویس شدن انجام می‏گرفت؛ یعنی برای خودش روشن کرده بود که به کجا می‏خواهد برود و برسد، بنابراین می‏دانست چه باید بکند؛ اما اگر کسی بی‏هدف مطالعه کند و هر کتابی که به دستش می‏رسد، بخواند، بی آنکه بداند برای چه آن را می‏خواند، به جایی نخواهد رسید و حاصل مطالعاتش ذهنی انبارگونه خواهد شد که هیچ نظم و ترتیبی ندارد و برای یادآوری مطالبی که خوانده است، با مشکل زیادو بهره‏وریِ کم مواجه خواهد شد.

«ژید» نویسندة فرانسوی، به شعر علاقة وافری داشت و می‏دانست که در این زمینه چه می‏خواهد و چون تشنة مطالعه بود، آثار تمام شاعران را می‏خواند و بالأخره موفق شد دیپلم ادبی را بگیرد.» (5)

«فرانتس کافکا» نویسندة بزرگ چک و اسلواکی، پس از اتمام تحصیلات دانشگاه پراک، درجة دکترای حقوق گرفت. او از همان زمانِ دانشجویی، مطالعة آثار ادبیِ نویسندگان بزرگ را آغازنمود و بعد با آثاری که نوشت، به شهرت جهانی دست یافت. آثار مهم او عبارتند از: «قصر»، «دیوار چین»، «گروه محکومین»، «مسخ»، «طبیب دهکده» و «آشکار». (6)

«جک لندن» نویسندة بزرگ آمریکایی، در 19 سالگی به کتابخانه‏ای رفت و شروع به مطالعة کتاب «رابینسون کروزئه» کرد. این کتاب به قدری او را به مطالعه علاقه‏مند ساخت که از آن پس روزی10 تا 15 ساعت از وقتش را در کتابخانه می‏گذراند و همین موضوع او را تشویق کرد که به دبیرستان برود. دورة 4 سالة دبیرستان را فقط در مدّت 3 ماه به پایان رساند و سپس به دانشکده رفت؛ اما نتوانست به تحصیل ادامه دهد.

وی در مدّت 18 سال نویسندگی 51 کتاب بزرگ و 125داستان کوتاه نوشت که بعضی از کتابهای او به فارسی برگردانده شده‏اند، مانند: «آتشپارة زرین»، پاشنة آهنین»، «سپید دندان»، «سرگذشتها»، «سگ سیرک»، «از خود گذشتگی»، «در تلاش آتش»، «خاموشی سپید»، «کشتی شکسته‏ها»، «آوای وحش»، «اعتراف»، «تب طلا»، «جای پای خورشید»، «جزیرة وحشت»، «حماسة شمال»، «داستانهای دریای جنوب» و «مارتین ایدن». (7)

زندگی او سراسر عبرت‏آموز است؛ زیرا با پیدا کردنِ راهِ خود توانست از موقعیتِ نازلِ خود در وادیِ نویسندگی به مراتب بالای آن برسد و آثار بسیاری از خود بر جای بگذارد و از نظر مالی دارای درآمدی دو برابرِ حقوق رئیس جمهور آمریکا در آن زمان شود و به استقلال مالی برسد.

هر کسی باید با کاوشی هوشمندانه در زوایایِ وجودِ خود، مأموریتِ منحصر به فرد خود را - که به خاطرش به دنیا آمده است- کشف کند و آنگاه بدون دغدغة دیگری به انجام مأموریتش همت گمارد و اگر واقعاً بخواهد، می‏تواند. باید بدانیم: «هر آنچه که واقعاً می‏خواهیم به انجام برسانیم، همانی است که محض خاطرِ آن به این جهان آمده‏ایم، و هنگامی که به آن بپردازیم، پول نیز به سراغمان می‏آید، درها گشوده می‏شود، احساس می‏کنیم سودمندیم و کاری که انجام می‏دهیم به نظرمان همچون بازی می‏آید.» (8)؛ زیرا درمی‏یابیم که آن کار بر ما تحمیل نشده است؛ بلکه ما خود آن را بر دوش کشیده و با شور و شوقی فزاینده انجامش می‏دهیم.

پس آفتِ هر کاری، دل ندادن و علاقه نداشتن به آن است؛ اما هر کاری که با علاقة عمیق انجام شود، به موفقیت منجر می‏شود. «تامس سولیوان» می‏گوید: «من اوّلش می‏نوشتم تا ثروتمند شوم، که نشدم. بعدش می‏نوشتم تا مشهور شوم، که باز نشدم؛ ولی بعد فقط به این خاطر که به نویسندگی علاقه داشتم، می‏نوشتم و در واقع پس از این بود که کم کم پولی به دست آوردم و توجّه دیگران را به خود جلب کردم.» (9) چنین علاقه‏ای معمولاً در راستایِ شکوفاسازیِ استعدادهای واقعیِ آدمی بروز می‏کند و شاهکارها زادة آن هستند.

گاهی شکوفاسازی استعداد در نظر برخی افراد آنقدر ارج می‏یابد که محرومیتها در برابرِ آن رنگ می‏بازد و به چشم نمی‏آید و ظرفیتِ رنج‏پذیریِ عجیبی در شخص پدید می‏آید. مثلاً علاقه به مطالعه در بعضی افراد به تحملِ سختیهای خاصّی می‏انجامد که معمولاً در حالتِ عادی قابل تحمل نیستند. نوشته‏اند: «کارل مارکس، نویسندة آلمانی، در طول عمر گرفتار قرض بود و هرگز پی کسب و کار نرفت و قسمت اعظم اوقات خود را صرف مطالعه می‏کرد.» (10) رنجهایی که آدمی در مسیرِ شکوفاسازیِ استعدادهایش به جان می‏خرد، در متن و بطنِ خود لذتهایی نهفته دارد که تلخیها را به کامِ او شیرین می‏کند و آنگاه رنجها لذت است.

وسعت اندیشه و دانش

گسترة دانش و اطلاعات عمومی و اختصاصیِ یک نویسنده در زمینه‏هایی که قلم می‏زند، بسیار مهم، کار ساز و ارزنده است. «نورالدین عبدالرحمن جامی» به خاطر اطلاعات زیادی که در زمینة علوم گوناگون داشت، آثار بسیاری دارد و به کثرت تألیفات شهرت یافته است. آثار او را 54 رساله و کتاب ذکر نموده‏اند. از مهم‏ترین آثار مشهور جامی: «بهارستان»، «نفحات الأنس»، «نقد النصوص»، «لوایح»، «شواهد النبوّة» و «اشعة اللمعات» است. (11)

وسعتِ اندیشه و دانش، موجبِ تنوعِ نوشته‏ها می‏شود، و تنوّع فکریِ اثر در جهانی شدنِ آن نقش مهمی دارد. وسعت اندیشه و اطلاعاتِ حافظ شیرازی به حدی بوده که می‏توان گفت: «اندیشة او شهرت جهانی یافته است؛ زیرا در دیوان او همه نوع اندیشه [های متنوّع] یافت می‏شود.» (12)

عمرِ آدمی کم است و نیاز ِاو به دانستن، بسیار زیاد و دانشها نیز بسیار گوناگون و متنوّع؛ پس باید با تعیینِ هدفی واضح، مهم‏ترین نوشته‏های مرتبط با هدفمان را با دقت و مشورت انتخاب کنیم و با کسبِ مهارتِ تندخوانی و درکِ سریع، به مطالعة آن نوشته‏ها بپردازیم تا زودتر بتوانیم به هدف خود برسیم. «جف گرین فیلد» می‏گوید: «چون من به فراست این نکته را دریافته‏ام که چقدر زیاد باید بدانم، و چقدر کم می‏توانم بدانم، هر مطلبی که به دستم بیاید و احساس کنم که باید راجع به آن چیزی بدانم، می‏خوانم. قدرت سریع‏خوانی و درک مقدار زیادی از مطالبی که می‏خوانم، به من خیلی کمک کرده است.» (13)

برای همین است که معمولاً نویسنده‏ها کنجکاو و پرتکاپو هستند تا از هر چیزی سر درآورند و به رمز و رازِ امور مختلف پی‏برند و معمّاهای ناگشودة بشری را بگشایند. همین کششِ درونی‏شان موجب می‏شود که اندیشه‏های مختلف را به سوی خود جذب و در خود هضم نمایند و زنبورِ عسل‏وار اندیشه‏های متنوّع و دلپذیری تولید نمایند که دلربا و راهگشا باشد.

رازِ موفقیتِ نویسندگانِ بزرگ - که آثارشان سرمشق و الگوی کار برای نویسندگانِ نوپاست- عبارت است از: «روشنی و وسعت اندیشه، تخیلِ قوی، لطافتِ ذوق، دقت و باریک‏بینی، ابتکار عمل و نوآوری، اطلاعات سرشار، آشنایی با ادبیات ملی، تسلط بر واژگان و اصطلاحات رایج، شناخت موقعیت و محیط، حقیقت‏گرایی، واقع‏بینی، شهامت ادبی، سادگی، روانی و صراحت در زبان، تنوّع و تناسبِ طبیعیِ بیان، نظم فکری، قدرت در استدلال، مساوات در لفظ و معنا یا نداشتنِ اطنابِ مملّ و ایجاز مخلّ و...» (14) که اینها همگی سرمایه‏های فطری و اکتسابی نویسندگان بزرگ است.

احساسمندیِ شورانگیز و هدفمندانه

آدمی با هر انگیزه‏ای به سراغ مطالعة کتاب و نوشته‏ای برود، مایل است که باخواندنِ آن به وجد آید و شورِ زندگی و امید در او دمیده شود و احساسِ بهتری پیدا کند و به آگاهیِ جدید و روح‏بخشی برسد، از این رو هر نوشته‏ای که در عینِ آگاهی بخشی، شورانگیزتر و احساس‏مندتر باشد، برای او خواندنی‏تر، به یاد ماندنی‏تر، شعف انگیزتر و دلپذیرتر است و در لایه‏های تو در تویِ روح و روان او نفوذ می‏کند و عبور از دشواریهای سنگلاخ زندگی را با جاریِ لطافتِ رودوارَش آسان‏تر و روان‏تر می‏سازد و با نوشته‏هایِ زمختِ سنگواره فرسنگها فاصله دارد.

سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا) می‏گوید: «نوشتة خوب باید خواننده را به جنبش و تکاپو وادارد و چشمة شور و هیجان را در جانش جاری سازد. هرگاه خواننده پس از مطالعة یک متن، هیچ انگیزة نوین یا گرمی وحرارتی را در خود احساس نکند، معمولاً باید عیب را در نوشته جست؛ البته برانگیختنِ عواطف کافی نیست؛ بلکه باید هدفی مقدّس را پی‏گرفت و قلم را در قلمرو ایمان و تعهد به سماعی عبادت‏وار درآورد، به این گونه، هم عقلها شکوفاتر می‏شوند و هم دلها متحوّل می‏گردند.» (15)

دربارة «داسایوفسکی»، نویسنده و داستان‏سرای نامدار روس، نوشته‏اند: «او خالق آثار عمیقی است که در تمام آنها تمایل شدید به رقّت و ترحّم و یک دید روانیِ قوی به چشم می‏خورد. نفوذ وی در نویسندگان و فلاسفة بعدی حیرت‏انگیز است. نیچه می‏گوید: من روان‏شناسی را از داسایوفسکی آموختم. «تسوایک» او را اعجوبة ضدّ رئالیسم نامیده است. ظاهر داسایوفسکی آرام و باطنش آکنده از احساسات آتشین بود.» (16)

وقتی این موجِ احساساتِ آتشین که در آتشفشانِ باطنش نهفته بود، به اوج خود می‏رسید، از قلمش بر صفحة سفیدِ کاغذ فوران و گدازه‏های آن به دلِ خوانندگانِ آثارش رسوب می‏کرد و قلبشان را به جوش و خروش می‏افکند.

در مورد «جورج گوردن بایرون»، شاعر معروف انگلیسی نوشته‏اند: «اشعارش بیشتر جنبة ملودراماتیک (بد شروع و خوش فرجام) دارد؛ اما در تمام آنها شور و احساس موج می‏زند... در آثار بایرون یک روح جاودانی و یک روحیة شاعرانة بسیار قوی به چشم می‏خورد. چون بایرون شاعری آزادی‏خواه بود، برای پاره کردن زنجیرهای اسارتِ دولتِ عثمانی از کشور یونان، به کمک آن کشور شتافت و در حین جنگ کشته شد.» (17)

«علامه علی اکبر دهخدا»، نویسنده و شاعر بزرگ معاصر ایران نیز در شعرآثاری برجسته دارد که هر کدام می‏تواند نمونة کاملی از احساس متعالی و لطیفِ یک انسان و شاعر باشد. (18)

«ابوالنّجم احمد بن قوص بن احمد منوچهری دامغانی»، از شعرای معروف ایرانی، دارای اشعار شورانگیزی است که حاصل طبعِ لطیف و ذوقِ سرشارِ خدادادی اوست و در توصیفِ طبیعت و وصفِ مناظر، نقاشی است که به خوبی جزئیات زیبای جهان هستی را به تصویر می‏کشد و جلوی چشمان ما مجسم می‏سازد. (19)

پیشبینی ناپذیری

گاهی ابهامِ هدف‏مند و «پیش‏بینی ناپذیری»، به نوشته زیبایی، لطافت و ظرافتِ خاصّی می‏بخشد که در وضوح و پیش‏بینی پذیری نیست، بنابراین از زیباییهای یک نوشته این است که آدمی در بیانِ مطالب و مفاهیمِ گوناگون به زوایای فراموش شده یا کمتر مورد توجه، بپردازدو آن زوایا و جوانبِ جذّاب و نامحتمل را برجسته‏سازی کند، به گونه‏ای که خواننده احساس کند با مطالعة این نوشته، جنبة جدیدی از علم، معرفت و هنر را کشف کرده است. آفرینشِ این احساسِ شگفت، همچون شوکی لذّت‏بخش خواننده را به وجد می‏آورد و از تکرارهای ملال‏آور رها می‏سازد؛ چراکه حس می‏کند با مسائلی نو آشنا شده است که پیش‏تر به آنها نیاندیشیده بود یا در مورد آنها به گونه‏ای دیگر فکر می‏کرده و اکنون به نکاتی نو و غیرقابل پیش‏بینی برخورده که برایش تازگی دارد؛ لذا به ادامة مطالعه ترغیب می‏شود.

«ویلیام سیدنی پورتر»، نویسندة آمریکایی، با نام مستعارِ «اوهنری» بیش از 600 داستان نوشته است. داستانهای عجیب او عموماً نافذ، مهیِّج و دل‏انگیز است. از ویژگیهای داستانهای او این است که غالباً برخلاف تصوّر و پیش‏بینی خواننده پایان می‏پذیرند. از جمله آثار او به: «پز عالی»، «داروی محبت»، «کلمها و شاهان»، «چهار میلیون چراغ»، «قلب مغرب»، «آواز شهر»، «جاده‏های سرنوشت»، «اختیارات دوکها»، «کار سخت»، «ششها و هفتها»، «سنگهای غلطان»، «ولگردان» و «آوارگان» می‏توان اشاره نمود. (20)

«ارنست همینگ وی» می‏گوید: «من به دنبالِ چیزهایی بودم که با وجودِ اینکه کسی به آنها توجه نداشت، احساسِ خاصّی ایجاد می‏کرد. اگر نویسنده چیزی در چنته داشته باشد، توصیف نمی‏کند؛ بلکه ابداع و خلق می‏کند یا چیزی را با اطلاعات شخصی و غیرشخصی‏اش می‏سازد.» (21)

این چنین خلاقیتی از استعداد ذاتی و قریحة نویسندگی سرچشمه می‏گیرد و «اساسی‏ترین قریحة نویسندة خوب همان موج‏یابِ گرانبها، ذاتی و ضدّ ضربة اوست، و این در واقع حکم رادارِ نویسنده را دارد و تمام نویسندگان بزرگ آن را داشته‏اند.» (22) که توانسته و می‏توانند بر جنبه‏های نو، نامحتمل و حدس نازدنیِ زندگی تمرکز کنند و تازه‏ها را پدید آورند.

معمولاً برای ما داستان یا فیلمی که قابل پیش‏بینی باشد، جذّابیتِ لازم را ندارد؛ لذا کسی که قبلاً آن فیلم را دیده است بخواهد برای ما بازگو کند، مانع می‏شویم تا بتوانیم از دیدنِ خود فیلم لذّت ببریم؛ اما با شنیدنِ روندِ حوادثِ آن فیلم، و دانستن آخر فیلم، دیگر فیلم برای ما نتیجة لذت‏بخشی نخواهد داشت.

تقلید از سبک نویسندگان دلخواه

تقلید از سبک نویسندگیِ نویسندگان بزرگ و مورد علاقه - به خلاف آنچه که در ابتدا به نظر می‏رسد- کارِ آسانی نیست. تقلید به این معنا نیست که نویسندة تازه کار از روی آثار یک نویسندة بزرگ رونویسی کند؛ بلکه باید مدّتی به مطالعة هوش‏مندانه، روش‏مندانه، دقیق و عمیقِ نوشته‏های او بپردازد و با آنها مأنوس شود، به گونه‏ای که ذهنش بتواند در آفرینش واژه‏ها، بیانِ مفاهیم، ترسیم اندیشه‏ها و توصیفِ احساسات، به افقِ توانایی مهارتِ آن نویسنده نزدیک و تقریباً مثل او شود و الگوی ذهنی‏اش مشابه الگوی ذهنیِ آن نویسنده گردد. آنگاه ممکن است بتواند در تقلید از آن نویسنده موفّق شود.

در مورد «بالزاک»، داستان‏نویس مشهور فرانسوی، نوشته‏اند: «موفقیت او در نویسندگی با نوشتن کتابی به سبک و شیوة «والتر اسکات» شروع شد. از شاهکارهای ارزندة بالزاک: «اوژنی گرانده»، «آرزوهای گمشده»و «بابا گوریو» را می‏توان نام برد.» (23)

در مورد «نور الدّین عبدالرّحمن جامی» از علما و عرفای بزرگ ایران که در ایران، هندوستان، افغانستان و آسیای صغیر مشهور است نیز نوشته‏اند: «کتاب «بهارستان»اش را به تقلید از «گلستان» سعدی نوشته است.» (24)

«میرزا عباس فروغیِ بسطامی» نیز «در غزل سرایی از سعدی و حافظ تقلید می‏کرده و دارای ذوق عرفان نیز بوده است.» (25)

«میرزا حبیب شیرازی» متخلص به «قاآنی»، شاعر بزرگ ایرانی قرن سیزدهم نیز کتابی به نثر دارد که به تقلید از «گلستان» سعدی نوشته و عنوانش «پریشان» است. (26)

«سید احمد هاتف اصفهانی»، از شعرای بزرگ دوران زندیه و افشاریه، در غزل از سعدی و حافظ پیروی می‏نموده است. (27)

تقلید از سبکِ نویسندگیِ نویسندگان بزرگ، برای نویسندة تازه کار، نه تنها اشکالی ندارد؛ بلکه مطلوب وگاه لازم است و پس از مدّتی- که در آفرینش آثار هنری و نویسندگی توانا شد- سبک ویژة خودش را پیدا می‏کند یا باید پیدا کند و آنگاه دیگر تقلید از آثار دیگران برای او نه لازم است و نه مطلوب. خلّاقیت در نویسندگی اقتضا می‏کند که او دیگر راهِ خود را پیدا کند و خودش باشد، و نه تکرار دیگران. «در هر حال، هنرمند نباید در این مرحله باقی بماند، و باید هرچه زودتر این دوره را پشت سربگذارد و به تولید خلّاق برسد.» (28) تجربة نویسندگان مختلف ثابت کرده است که این شدنی است، آنچنان که در مورد «رابیندرانات تاگور» شاعر و فیلسوف برجستة هندی (1861-1941) گفته‏اند:

«تاگور، نخست از کار شعرای بزرگِ هند تقلید می‏کرد. او در 18 سالگی «ترانه‏های آفتاب» و «ترانه‏های شامگاه: را سرود. در این اشعار، رمانتیزم نوینی را خلق کرد. وی حتی نمایش‏نامه‏های خوبی نوشته است. بهترین آثار او: «باغبان» و «سگهای گرسنه» است. او از بیشتر کشورهای جهان از جمله ایران دیدن کرد تا اینکه در سال 1913. م به جایزة ادبی نوبل دست یافت. مقالات و نمایش‏نامه‏های تاگور در تمام دنیا خواننده دارد. کتابهای شعر تاگور بیشتر به زبان انگلیسی ترجمه شده و مشهورترینِ آنها: «میوه جمع کن»، «ناسیونالیسم»، «باغبان»، «تالار سیاه» و «شخصیت» است.» (29)

تاگور در سال 1899م کتابی به نام «کَنِکا» منتشر کرد که در 1916م وقتی به ژاپن می‏رفت، بخشی از آن را به انگلیسی ترجمه کرد و شعرهای دیگری نیز به آن افزود و با نام «stray birds» یا «مرغان آواره» منتشر کرد. تأثیر ترانه‏های کوتاه ژاپنی، به خصوص هایکو (haiku) - که تاگور آن را شعر تصویری (picture-poem) می‏نامد- در آن به چشم می‏خورد. به عنوان نمونه می‏گوید:

نویسندگانِ نوقلم بیشتر و زودتر از دیگران تحتِ تأثیرِ نویسندگانِ دیگر قرار می‏گیرند و این تأثیرپذیری، گذرگاهی خوب برای عبور است، نه ایستگاهی برای ایستادن. «گور دیمر» می‏گوید: «نویسنده عمدتاً موقعی تحت تأثیر آثار دیگران قرار می‏گیرد که اولاً تازه‏کار و ثانیاً جوان باشد؛ ولی پس از این مرحله چیزهایی را که لازم ندارد، کنار می‏گذارد و با رنج و زحمتِ زیاد، سبکِ خاص خودش را به وجود می‏آورد.» (30) و به تقلید و اقتباس بسنده نمی‏کند؛ «زیرا یک اثر اقتباسی، حتی در قوی‏ترین شکل ممکن از نظر «هنری» و «متعالی‏ترین محتوا» در هر حال یک کار صد در صد خلاقه نیست و در نقد، به صاحب آن نمرة خلاقیت چندانی نمی‏توان داد.» (31) لذا «جف گرین فیلد» می‏گوید: «صدای خاص خودت را پیدا کن. سعی نکن همینگوی، اسکار وایلد، یا ویرجینیا ولف باشی.» (32)

از محقق تا مقلّد فرقهاست                                        کاین چو داود است و آن دیگر صداست

استاد «احمد شهدادی» می‏نویسد: «اساس آفرینش ادبی برگریز از تقلید استوار است. آفرینشها همواره از قالبِ سبکهای موجود می‏گریزند و سبکی تازه و یکّه پدید می‏آورند.» (33)

تجربة قالبها

هر هنرمندی آزاد است که قالبهای مختلف را تجربه کند. ممکن است کسی در نوشتنِ قالبِ خاصّی از قالبهای ادبی استعداد و موفقیتِ ویژه‏ای به دست نیاورد، امّا او نباید ناامید شود، بلکه می‏تواند نوشتن در قالبهای دیگرِ ادبی را به محکِ تجربه بکشاند و بیازماید؛ آن گاه خواهد توانست تواناییهای خود را محک بزند و راه خود را پیدا کند. اگر کسی در داستان نویسی خود را موفق نمی‏یابد، می‏تواند به مقاله نویسی، شعر، نثر ادبی و... بپردازد. یا اگر کسی در نوشتنِ رمان موفقیتی ندارد، می‏تواند به نوشتنِ داستان کوتاه یا داستانِ کوتاهِ کوتاه و... روی آورد و قالبهای مختلف را بیازماید تا به قالب نوشتاری و ادبیِ موفقیت‏آمیز ویژة خود برسد و استعدادهای نهفتة خود را در آن زمینه شکوفا سازد تا بتواند ثمربخش باشد.

«نخستین کار ادبیِ «ویلیام فاکنریک» مجموعة شعر به نام (Themerbel fauk) بود که در سال 1924. م منتشر شد. این مجموعه چندان مورد استقبال قرار نگرفت و خودِ فاکنر بیشتر از همه دریافت که زمینة خلاقیتِ او شعر نیست و باید دست به تجربه در زمینه‏های دیگر بزند. در همین ایّام بود که با شرووداندرسن، نویسندة مشهور، آشنا شد و این آشنایی برای او نخستین رمانش به نام «سربازان» را در سال 1925. م به ارمغان آورد.» (34)

«فاکنر» می‏گوید: «خودِ من شاعری شکست خورده هستم. شاید هم همة رمان نویسها، اولش می‏خواسته‏اند شعر بگویند؛ اما وقتی نتوانسته‏اند، شانس‏شان را با داستان کوتاه - که پس از شعر طرفدارانِ زیادی دارد - امتحان کرده‏اند و وقتی از نوشتنِ آن نیز عاجز شده‏اند، به نوشتنِ رمان رو آورده‏اند.» (35)

«برنارد شاو» ادیب و نویسنده‏ای بود که پس از نوشتن چهار کتاب، هیچ کس حاضرنشد آنها را چاپ کند؛ چون از طریق کتاب نتوانست موفّق شود، شروع به نوشتن مقالات گوناگون در مجلّات و نشریات انگلیسی نمود و به تدریج مشهور شد و طولی نکشید که ناشران شروع به چاپ آثار او نمودند. او آثار زیادی دارد که مشهورترینِ آنها: «مرد و ابر مرد» و «کلئو پاترا و مای فرلیدی» است.» (36)

«برنارد شاو» نوشتن در قالبِ کتاب را برای مدّتی رها کرد و به نوشتن در قالبِ مقاله‏روی آورد و همین تغییر قالب موجبِ موفقیت و شهرتِ جالب توجّه او شد و ناشران به چاپ آثار او روی آوردند؛ بنابراین خودداریِ ناشران از چاپ یک کتاب، همیشه به خاطر ِغیر قابلِ چاپ بودنِ آن نیست؛ بلکه ممکن است به خاطر نامشهور بودنِ نویسنده‏اش باشد و سودآور بودنِ چاپِ آن کتاب از منظرِ ناشران حتمی نباشد؛ لذا اگر ناشران به خاطر مشهور نبودنتان حاضر به ریسکِ سرمایه‏گذاری برای چاپ کتابتان نشدند، مأیوس نشوید و سعی کنید با تغییر قالب و گاهی ارتقای مهارت نویسندگی‏تان، به هدفتان برسید.

«رابرت فیلیپس» می‏گوید: «مأیوس نشو! یک بار یکی از ناشران کتاب مرا رد کرده بود. چندی بعد همان کتاب را - بدون اینکه تغییری در آن داده باشم- به همان ناشر دادم و چاپش کرد.» (37) شاید این ناشر در مرتبة نخست، در وضعیتِ مناسبِ روحی یا مالیِ مطلوبی نبوده یا نوشته را به دقت نخوانده بوده یا درکِ درستی از محتوای کتاب پیدا نکرده، یا علل و دلایل دیگری در کار بوده است؛ اما بار دوم، آن موانع منتفی شده. پس رد شدنِ یک کتاب یا مقاله یا نوشته‏، به معنای پایانِ حرفة نویسندگی نیست و هزاران راهِ دیگر پیشِ رو وجود دارد که آثارت به چاپ برسد؛ البته گاهی تغییرِ ناشر هم بی‏فایده نیست.» «هاینریش هاینه» می‏گوید: «هیچ نویسنده‏ای از نظر ناشرش نابغه نیست.»

«رولان گولارت» می‏گوید: «خودت را متقاعد کن که وقتی اثرت را رد می‏کنند، معنایش این نیست که خودت را هم رد کرده‏اند (اگر چه برخی از سردبیرها از من و نوشته هایم، هردو بیزارند)... اگر پیشنهاد نوشتن کتابی را به من برگردانند، طرح دیگری به آنها می‏دهم؛ چون من همیشه طرحهای زیادی در دست دارم.» (38)

«ایزابل زیگلر» می‏نویسد: «نویسنده باید یاد بگیرد که از نامه‏هایی که در زمینة قبول نشدن نوشته‏هایش برای چاپ به دست او می‏رسد، برای چرک‏نویسی استفاده کند، نه آنکه آنها را به عنوانِ سند پایان یافتن جهان تلقی کند و مأیوس شود. با شناخت صحیح و بررسی درست بازار کار می‏توان از بسیاری از این مسائل جلوگیری کرد.» (39)

«ایلن هوک برگ» می‏گوید: «رمز موفقیت من ثبات قدم بود. اولین کتابم را همة ناشران مهم رد کردند. آن موقع هنوز نویسنده نشده بودم. همه از فکر کتابم خوششان آمده بود؛ اما یا فکر می‏کردند هزینة انتشار آن زیاد است، یا به نویسندة بی‏تجربه و گمنامی مثل من اعتماد نداشتند؛ ولی من بالأخره یکی از ناشران خرده پا و گمنام را قانع کردم که کتابم را چاپ کند و به این ترتیب به آنها ثابت کردم که اشتباه می‏کنند. آنها می‏گفتند که کتابم بیشتر از 10000 نسخه به فروش نمی‏رود - که رقم مناسبی برای کتاب اوّل یک نویسنده است -؛ ولی فقط در یک جا 120000 نسخه از کتابم فروش رفت؛ بنابراین، هیچ گاه اعتماد به نفس و استعدادت را دست کم نگیر؛ زیرا کتابهای خوب و پرفروش اغلب رد می‏شوند. باید آنقدر توانایی داشته باشی که اگر کتابت را رد کردند، بدون اعتنا به آن، دوباره کار نویسندگی را از سر بگیری». (40)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). الفبای قصه‏نویسی، ج1، ص56.

(2). فن نویسندگی، مهرین مهرداد، ص16.

(3). قلمهای پرآب، کاغذهای تشنه، صص43و44.

(4). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص8 (با اندکی تغییر).

(5). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 43.

(6). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین،ص 59.

(7). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، صص 62و63 (با تلخیص وتصرف).

(8). راه هنرمند، ص 151.

(9). فن داستان‏نویسی، ص 25.

(10). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 64.

(11). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 27 (باتلخیص).

(12). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 29.

(13). فن داستان‏نویسی، ص 35.

(14). رسالت قلم، ص 127 (به نقل از: روش نویسندگان بزرگ معاصر، حسین رزمجو، دانشگاه مشهد، چاپ دوم، 1351ش، ص24).

(15). بر ساحل سخن، ص 172 (با اندکی تغییر).

(16). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 34.

(17). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص21 (با تلخیص).

(18). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 38 (با تلخیص).

(19). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 69.

(20). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، صص17 و 18 (با تلخیص و تغییر).

(21). از روی دست رمان‏نویس، صص 126 و 127.

(22). از روی دست رمان‏نویس، ص130.

(23). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، صص 19 و 20 (با اندکی تغییر و تلخیص).

(24). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 27.

(25). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 57.

(26). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 58.

(27). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 80.

(28). الفبای قصه‏نویسی، ج 1، ص 87.

(29). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، صص 23 و 24 (با تلخیص).

(30). فن داستان‏نویسی، ص 192.

(31). الفبای قصه‏نویسی، ج1، ص98.

(32). فن داستان‏نویسی، ص 27.

(33). فصلنامة پژوهشی حوزه، ویژه ادبیات و نویسندگی درحوزه، سال ششم، پاییز و زمستان 1384، شمارة سوم و چهارم، ص 71.

(34). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، ص 51.

(35). ازروی دست رمان‏نویس، ص 50.

(36). زندگینامه معروف‏ترین نویسندگان و شعرای جهان، مهرداد مهرین، صص 21 و 22 (با تلخیص).

(37). فن داستان‏نویسی، ص 28.

(38). فن داستان‏نویسی، ص 29 و 30.

(39). هنر نویسندگی خلاق، ص 14 (با اندکی تصرف).

(40). فن داستان‏نویسی، صص23 و 24 (با کمی تغییر).

285 دفعه
(0 رای‌ها)