(ارزش نویسنده)
اشاره
در شمارۀ گذشته (شعبان 142) موضوع «رازهای موفقیت در نویسندگی» آغاز گردید و در بخش اول آن عناوینی همچون «نویسنده کیست؟»، «نویسندگی چیست؟»، «شکوه نویسندگی» و... مورد بررسی قرار گرفت؛ اکنون بخش دوم از این موضوع را تقدیم مبلّغان گرامی میداریم:
بخش دوم
ارزش نویسنده
فرهنگ و تمدن بشری، مانایی، پایایی و پویایی خود را مدیون و مرهون نویسندگان متعهّد، كوشا و بشردوست بوده است. راهیابی كشورهای مختلف به قلّههای پیشرفت و ترقّی، با پیشتازی نویسندگان آن كشورها میسر شده است؛ از اینرو «همه كشورهای مترقّی، با نویسندگانشان، رفتاری احترامآمیز دارند.» (1)
امیل زولا، رماننویس فرانسوی و رهبر مكتب ناتورالیسم، میگوید: «نویسندگان توانا و متعهّد گذشته، به منزله شهریاران مقتدری هستند كه همچنان از میان مقابر خویش، بر ما سلطنت و حكمروایی دارند؛ زیرا قدرت قلمِ متكی بر حق و عدالت، از هر اسلحهای قویتر و برندهتر است.» (2)
اما كشورهای عقبمانده، نه قدر نویسندگانشان را میدانند و نه آنها را بر صدر مینشانند و پیشتازان عرصه چنین كشورهایی، زر و زورمدارانه كه همه چیز را با معیار مال و مقام میسنجند و علم و دانش را هم، در امتداد و در خدمت این دو میپسندند و پی میگیرند.
تفاوت نویسنده با آدم عادی
الف. هوشمندی و حسّاسیت
هوشمندی و حسّاس بودن به رویدادهای زندگی و دقت و تفكّر در آنها و عبرتآموزی از مسائل مختلف زندگی، از ویژگیهای ممتاز یك نویسنده خلّاق است. «پیشزمینه ورود به عالم هنر، وجود هوش و حساسیت است. یك مطالعه سطحی، در زندگی هنرمندان اصیل و مشهور جهان، نشان میدهد كه آنها از این دو ویژگی اساسی برخوردار بودهاند. منظور از حساسیت، قویتر، تیزتر و فعالتر بودن آنتنها یا شاخكهای حسی هنرمندان، نسبت به افراد عادی است.
هنرمندان به هر دلیل، كسانی هستند كه علاوه بر داشتن آن ویژگی اول (هوش)، دارای حساسیت حسی و عاطفی فوق معمولی هستند. آنها به نسبت افراد معمولی، حتی عالمان و دانشمندان، در قبال مسائل انسانی و اتفاقهایی كه در پیرامون آنها و جهان، برای خودشان یا دیگر افراد رخ میدهد، عكس العملهایی به مراتب عمیقتر و گستردهتر نشان میدهند.» (3)
«فرد عادی، میچشد، میبوید، میشنود، لمس و احساس و درك و استنباط میكند، اما تنها برای خودش؛ برای آنكه لذتی برده باشد، بهرهای گرفته باشد و بتواند جریان طبیعی حیات خود را دنبال كند؛ اما هنرمند، علاوه بر این بهره ـ كه وجه مشترك او با همه انسانها است ـ میبایست در این اعمال و احساسها و ادراكهای خود، چندان عمیق شده باشد كه بتواند آنها را با همان عمق و غنا و پیچیدگی و وسعت، به دیگران نیز انتقال دهد و همینجا است كه تفاوت نوع زندگی و شخصیت یك هنرمند با غیر هنرمندان مشخص میشود.» (4)
بنابراین، یك نویسنده، دنیای درونی متفاوتی با دیگران دارد و در نتیجه، واكنش او به دنیای بیرون و آدم و عالم نیز متفاوت است. نویسنده در حال تعامل دائمی متقابل با محیط زندگی خودش است. یكی از نویسندگان میگوید: «نویسنده بیقرار است. قدرت ارتباط بیشتری با محیط خودش دارد و توان او برای زندگی، در شرایط بد، بیشتر از دیگران است. او میتواند رنج و درد و شادمانی را با صبوری و تحمّلی كه دارد، به بازی بگیرد و از آنها، به عنوان ابزارهای كار خودش استفاده كند.» (5)
نه هر درخت تحمل كند جفای خزان غلام همت سروم كه این قدم دارد
ب. حسّ آگاهیبخشی
جالب است كه برخی از نویسندگان، برای پیدا كردن حسّ و حال ویژهای، خود را در شرایط متفاوت و گاه سختی قرار میدهند تا با لمس و درك شخصی، تجربیات و یافتههای مستقیم خود را از آن شرایط، به دیگران منتقل كنند؛ در حالی كه كمتر پیش میآید كه دیگران چنین ریسكی بكنند. توانش و تمایل (و پتانسیلی) كه در درون نویسندگان، برای آگاهیبخشی به دیگران است، از ویژگیهای منحصر به فرد این نویسندگان است و دیگران كمتر چنین حسی دارند یا اصلاً ندارند. این هم نوعی ریسك است كه آدمی با ارائه افكارش، خودش را در معرض داوری و نقد دیگران قرار میدهد. «شما باید ریسك كنید تا تجربه بیاموزید، یاد بگیرید، بفهمید، درك كنید، بخشنده باشید و بالأخره با چشم دل، دنیا را از زاویه زیبای آن رؤیت كنید.» (6) ریسك نكردن، ریسك بزرگتر و محرومیتزاتری است.
ج. بیاعتنایی به موانع نویسندگی
نویسندگی مانند هر كار دیگری، به طور طبیعی سختیها و موانع ویژۀ خود را دارد و راز موفّقیت كسانی كه نویسنده شدهاند، این بوده كه در رویارویی با آن موانع، خم به ابرو نیاوردهاند و با تدبیر خاص خود و بیاعتنا به آن موانع، راهِ خود را برای نویسنده شدن ادامه داده و تسلیم نشدهاند تا به رشد مورد نظرشان برسند.
استاد مطهری میگوید: «انسانهای آزاد، انسانهایی هستند كه با موانعی كه در جلوی رشد و تكاملشان هست، مبارزه میكنند؛ انسانهایی هستند كه تن به وجود مانع نمیدهند.» (7)
از اینرو برخی از نویسندگان، «نوشتن» را «زندگی» میدانند و موانع نویسندگی را به هیچ میگیرند و راه خود را میروند. نویسندهای میگوید: «برایم نوشتن به مثابه زندگی كردن است. بیست سال است كه مینویسم و كارهایم چاپ نمیشود و باز هم با سماجت و ایمانی عظیمتر از دوران جوانیام مینویسم و به عنوان یك كارگر ذهنی میكوشم در خدمت ملّتم و ادبیات معاصر باشم.» (8)
هیچ چیز مانع نویسندگی نویسندگان بزرگ نمیشود. فاكنر میگوید: «اگر كسی نویسنده درجه یك باشد، هیچ چیز به كار نویسندگیاش لطمه نمیزند، ولی اگر نویسنده ممتازی نباشد، هیچ چیز نمیتواند زیاد به او كمك كند.» (9) چون هیچ كس نمیتواند به جای او فكر كند.
نویسندگان موفّق، مانعیت هیچ مانعی را به رسمیت نمیشناسند؛ از این رو موانعی كه دیگران را به عقبنشینی وامیدارند، برای اینان زمینهای میشوند تا اراده درونیشان بیدارتر شود و گامهای پرصلابتتری بردارند و با یافتن بهترین راه حلها، برترین گامها را بردارند. اینان هیچ بهانهای را دلیل ایستایی خود نمیسازند.
ایزابل زیگلر مینویسد: «نهایتاً نویسنده باید اعتراف كند كه هیچ بهانه و عذری، موجّه نیست و اگر او مشغول نوشتن نیست، صرفاً به خاطر آن است كه نمیخواهد بنویسد. مردم بسیاری هستند كه در شرایط بسیار متفاوت و با وجود كمبودها و مشكلات فراوان و متعدد، همواره به كار نویسندگی میپردازند.» (10) لذا سارك میگوید: «بنویسید و حتی سعی كنید بیشتر بنویسید. هیچ بهانهای نیاورید... شما باید بتوانید در هر جایی بنویسید.» (11) و هیچ چیز نباید در عزم آهنین شما رخنه كند و شما میتوانید موانع كوهآسا را نیز هموار كنید. شك نكنید!
به زندگانی اگر عزم آهنین داری به زیر پا شودت كوه چون زمین هموار
نویسندگی، فنی آموختنی و ورزیدنی است. گامهایی در این زمینه بردارید و شاهد موفّقیتهای كوچك اولیه خود باشید. آنگاه باور میكنید كه میتوانید. این باور حاصل از موفّقیتهای اولیه، موفّقیت شما را تسریع و تضمین میكند. آن كه به قله رسیده، گام به گام رفته تا رسیده؛ در عرصه نویسندگی، هیچ آسانسوری برای رسیدن به قلهها نیست؛ باید خودتان، گام به گام پیش بروید تا عضلات نویسندگیتان به تدریج قوی شود و تبدیل به نویسندهای قوی و ماهر شوید. یك دونده دوِ استقامت یا وزنهبردار، چه میكند؟
اعتماد به نفس و احساس نویسندگی
اعتماد به نفس، قدم اوّل برای احساس نویسندگی و نویسنده شدن است. تجربه نویسنده شدن برخی از نویسندگان، شاهدی صادق بر این مطلب است. محمدرضا سرشار (رهگذر) در مورد چگونگی نویسنده شدن خودش میگوید: «یكی از اوّلین و متداولترین پرسشهایی كه مردم در برخورد با نویسندگان مطرح میكنند، این است كه چهطور شد نویسنده شدید؟ و اغلب منظورشان این است كه چه شد احساس كردید نوشتههایتان به سطحی رسیده كه قابل عرضه به اجتماع است؟ یا چه شد كه مصمّم به چاپ اوّلین اثرتان شدید؟
در مورد من، به مصداق «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» مطالعه یك كتاب بسیار ضعیف و ابتدایی باعث این امر شد.
ماجرا از این قرار بود كه در سال 1354 یا 1355، یكی دو تن از دوستان دانشجو در دانشگاه علم و صنعت،یك كتاب كودكانه حدوداً 24 صفحهای، با تصاویر سیاه و سفید را ـ كه تازه منتشر شده بود ـ به من دادند و توصیه كردند كه بخوانم. این كتاب «تیم فوتبال هدف» نام داشت و انتشارات الهام آن را چاپ و منتشر كرده بود.
علت توصیه آن دوستان، جنبه سیاسی و به اصطلاح، انقلابی داستان مذكور بود.
من با آنكه در آن زمان، آشنایی علمی با نقد ادبی و تخصّصی در این كار نداشتم، این اثر كوچك را بسیار ضعیف، شعاری و سطحی یافتم. اضافه آنكه، نثرش چنان بد و مملوّ از اشكال بود كه یقین كردم نویسنده آن، آشنایی لازم را با زبان فارسی ندارد و چه بسا اصلاً فارسی زبان نیست. از آن دوستان پرسیدم كه: این آقای نویسنده كیست؟ گفتند: یك دانشجوی ایرانی در آمریكا است.
تا آن زمان چند طرح و داستان از من در مطبوعات منتشر شده بود، امّا هرگز احساس نویسندگی نكرده بودم كه آثارم ارزش چاپ به صورت كتاب را دارند؛ امّا با خواندن آن كتابَك، با خودم گفتم: اگر نویسندگی این است، من كه از این آقا خیلی نویسندهترم!
این بود كه جرأت و اعتماد به نفس پیدا كردم و كمی بعد، وقتی دوستان دانشجویم، پیشنهاد چاپ یكی از نوشتههایم به صورت كتاب را كردند، تردید را كنار گذاشتم و داستان خرگوشها را به آنها دادم.
از قضا این داستان، توسط ناشر همان كتاب، به چاپ رسید و با استقبال خوب مواجه شد و به چاپهای متعدد رسید. در حالی كه تا آنجا كه به یاد دارم، تیم فوتبال هدف، دیگر تجدید چاپ نشد و بعد از آن نیز، از نویسنده آن، شاهدِ اثری تازه نبودم.» (12)
از گفته آقای سرشار، برمیآید كه قبل از دیدن آن كتاب هم، توانایی خاص خود را داشته است، اما تردیدش در این توانایی، مانع از احساس نویسندگیاش بوده و دیدن ضعفهای آن كتاب، باعث شده كه تواناییهای خودش در ذهنش برجسته شود و به خودش اعتماد بیشتری نماید و به چاپ آثارش اقدام كند.
آیا وقت آن نرسیده كه از هماكنون، تردیدها در تواناییهایمان را كنار بگذاریم و تواناییهای نهفته وجودمان را فرا بخوانیم و به خود اعتماد كنیم و منتظر گذشت زمان نمانیم تا رویدادی ما را به تواناییهایمان رهنمون سازد؟ آیا مطالعه همین داستان آقای سرشار و این توضیحات تكمیلی، نمیتواند همان «رویداد برجستهساز تواناییهایت» باشد كه برخیزی و به تواناییهای خدادادیات در عرصه نویسندگی، اعتماد كنی و شاهكار نویسندگیات را خلق كنی؟ جرأت و جسارتش را داری؟
حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای محسن قرائتی، میگوید: «در نویسندگی هم، مثل جبهه، باید خطشكنی كرد و جرأت و جسارت از خود نشان داد.» (13)
باید جرأت به خرج دهیم و اقدام كنیم. «نوشتن، دشوار نیست.» (14) نویسندگی آنقدر سخت نیست كه نتوانیم. سنكا (seneka) میگوید: «علّت جرأت نداشتن ما، دشواری امور نیست. چون جرأت نداریم، امور دشوار مینمایند.» (15)
«آنكه از دشواری نوشتن سخن میگوید، آیا تا چه اندازه در راه آموزش آن كوشیده و سختی به خود هموار كرده است؟» (16)
از هماكنون میتوانی تصمیم بگیری و تكلیف را با خودت روشن كنی كه میخواهی نویسنده شوی یا نه؟ و میخواهی در این راه چه كنی؟ جو دیوید بلامی میگوید: «من تصمیم گرفته بودم نویسنده شوم و به مردم گفته بودم كه چه موفّق بشوم و چه شكست بخورم، باز هم سعی میكنم نویسنده شوم؛ یعنی تصمیم گرفته بودم حتی اگر نویسندهای ناكام یا درجه دو ـ كه معمولاً در پاورقی كتابهای تاریخ ادبیات از ایشان یاد میشود ـ هم شَوَم، آرزویم را برآورده كنم.» (17) همانطور كه له براون میگوید: «خود را به سوی ماه افكنید. حتی اگر به خطا روید، بین ستارگان خواهید نشست.» (18) چرا كه موفّقیت در نویسندگی، امیر نسبی است و هر كس به میزان تلاش خود، نویسندهای موفّق تلقّی میشود و میتواند برای موفّقیت بیشتر، گامهای بیشتر و استوارتری بردارد.
البته هر كسی بتواند در زمینهای كه توانایی و استعداد بیشتری دارد، به نویسندگی بپردازد، زودتر به مطلوب خود میرسد. جوزف هلر میگوید: «چون نویسندهای سختكوش هستم، فكر و ذكرم را روی چیزی كه مطمئنم از عهدهاش برمیآیم، متمركز میكنم. من بیش از حد، مطمئنم كه نویسندهام.» (19) این اطمینان آنقدر ارزش دارد كه قابل گفتن نیست.
آدمی اگر از باورهای خودشكنانه در مورد خود دست بردارد، میتواند شاهد استعدادهای شگفت وجود خود باشد؛ لذا تامس ف. مونتلئون میگوید: «باید واقعاً معتقد باشی كه میتوانی بنویسی و آنقدر خوب، كه هر چه مینویسی قابل چاپ است. به نظرم افراد خلّاق باید صاحب ارادهای قوی باشند، به خصوص در ابتدای كارشان كه دائم، آثارشان را رد میكنند. من مطمئن بودم كه توانایی لازم را دارم. با اینكه بیش از 200 تا از داستانهای كوتاهم را رد كردند، حتی یك لحظه هم تردید نداشتم كه سرانجام آثارم را چاپ خواهم كرد. مطمئن بودم و بدون این اطمینان، هرگز موفّق نمیشدم.» (20)
نباید چاپ شدن یا نشدن نوشتههایمان را معیار قضاوت در مورد نویسندگیمان قرار دهیم كه اگر نوشتهمان چاپ شد، احساس نویسندگی كنیم و اگر چاپ نشد، احساس كنیم توان نویسندگیمان ضعیف است، بلكه باید چنین فكر كنیم كه چاپكنندگان، سلیقه و نوع دركشان از نوشتهها، به گونهای است كه گاهی، نوشتهای را برای چاپ انتخاب میكنند و گاهی نه و چه بسا همین نوشته ما كه در نظر كسانی غیر قابل چاپ است،از نظر كسانی دیگر، بسیار چاپ كردنی و پسندیده باشد. پس نظر دیگران را نباید مطلق بینگاریم و سرنوشت نویسندگیمان را به قضاوت آنان پیوند زنیم. حتی نباید چاپ نوشتهمان را خط پایان نویسندگیمان تلّقی كنیم و از تقویت نویسندگیمان باز ایستیم و بالاخره به تشویقهای دیگران هم ـ گرچه خوب و مفید است ـ نباید دل ببندیم، بكله باید متّكی به خدا و تواناییهای خدادادیمان باشیم و با بال و پر خویش پرواز كنیم و نهراسیم.
كن وهم و هراس را برون از دل خویش یاور چه كنی تو خویش شو یاور خویش
مرغان كه به شاخهها نلغزند از باد ز آن است كه تكیهشان بُود بر پر خویش
پس جای هیچ ترس و واهمه نیست؛ چرا كه «نویسندگی، دارای چنان قواعد ثابت و جدّی نیست كه طالبان این فن، گمان برند تمام عمر خود را باید صرف فراگرفتن آن اصول خشك و دلآزار كنند و به سبب بیم از درازی راه و دشواری شرایط، جرأت پیش رفتن را از دست دهند و ناامید و پشیمان شوند. قواعد و اصول، حاصل تجربه نویسندگان بزرگ است و نویسندگان جوان را هدایت میكند [نه محدود].» (21)
بنابراین «كسب مهارت در درست نوشتن و نیك نوشتن، برای همه كس امكانپذیر است، مشروط به آنكه اراده كنند و هرگز از كار و كوشش باز نایستند.» (22) یادت باشد: «هرگز واقعاً نمیبازی، مگر اینكه از تلاش دست برداری.» (23)
ناگفته نماند كه تشویق هم، نقش زیادی در شكوفایی اعتماد به نفس دارد و موجب دلگرمی و استمرار نویسندگی میشود. آیت الله مكارم شیرازی مینویسد: «بعد از گذشت چند سال از طلبگی، احساس كردم، موهبت قلم به من داده شد و اولین اثری كه از من منتشر شد، «جلوه حق» بود... بحمد الله، این كتاب مورد عنایت بسیاری از بزرگان، از جمله آیت الله العظمی بروجردی قرار گرفت و مرا بسیار تشویق نمودند.» (24)
ایشان بعد از این كتاب، كتابهای زیاد دیگری هم نوشتهاند كه تشویقهای آن بزرگان، نقش مهمی در استمرار فعالیتهای نویسندگیشان داشته است.
ادامه دارد... .
پینوشـــــــــــــتها:
(1). هر اتاقی مرکز جهان است، ص 178.
(2). رسالت قلم، ص 119 (به نقل از افكار جاوید، غلامرضا اوحدی، ص 197، تهران، چاپ دوم، 1336).
(3). الفبای قصهنویسی، محمدرضا سرشار (رهگذر)، ج 1، ص 14، با تلخیص.
(4). همان، ص 45.
(5). هر اتاقی مركز جهان است، ص 172.
(6). با گلواژههای جاودانی، حمیده فیضآبادی، ـ مریم چگینی، ج 3، ص 825.
(7). گنجینه سخن، ص 93.
(8). هر اتاقی مركز جهان است، ص 405.
(9). از روی دست رماننویس، ص 52.
(10). هنر نویسندگی خلاق، ایزابل زیگلر، ترجمه خداداد موقر، ص 13.
(11). قلمهای پرآب، كاغذهای تشنه، ص 118 و 119.
(12). به نقل از سایت: لوح فرهنگ و ادب فارسی، www.louh.com.
(13). رسالت قلم، ص 102.
(14). خردنامه همشهری، شماره 53، مرداد 1389، ویژهنامه داستان، ص 180.
(15). راه هنرمند، ص 117.
(16). بر سمند سخن، ص 10.
(17). فن داستاننویسی، ص 24.
(18). را هنرمند، ص 168.
(19). درسهایی درباره داستاننویسی، لئونارد بیشاپ، ترجمه محسن سلیمانی، ص 514.
(20). فن داستاننویسی، ص 24.
(21). بر سمند سخن، ص 11.
(22). همان، ص 13.
(23). لطفاً گوسفند نباشید، محمود نامنی، ص 457.
(24). رمز موفقیت، ص 81 و 82.