خاطراتی درس ‏آموز از زندگی مقام معظم رهبری (3)

انتقاد پذیری

دختر 17 ساله‌ای از تهران، بنام زینب - ن، نامه‌ای به مقام معظم رهبری می‌نویسد و در آن می‌آورد: «روز قدس، مردی - در میان خطبه‌های شما - بلند شد، مثل اینكه نامه‌ای داشت، ولی شما چقدر تلخ او را در انظار هزاران نفر شكستید. مقام معظم رهبری برای روشن شدن ذهن آن نوجوان، چنین می‌نویسد: «دختر عزیزم! از تذكر شما خرسند و متشكرم و امیدوارم خداوند همه ما را ببخشد و از خطاهای كوچك و بزرگ ما - كه كم هم نیستند - در گذرد. من در باب آنچه شما یادآوری كرده اید، هیچ دفاعی نمی‌كنم. گاهی گوینده از تلخی لحن خود به قدر شنونده آگاه نمی‌شود، در این موارد همه باید از خداوند متعال بخواهند كه گوینده را متوجه و اصلاح كند و اگر ممكن شود به او تذكر دهند. توفیق شما را از خداوند متعال مسئلت می‌نمایم.‌»

مهندس مقدم (از اعضای بیت - تهران)

اهتمام به ورزش

من در ایام كودكی و نوجوانی در كوچه با بچه‌ها والیبال بازی می‌كردم، خیلی هم والیبال را دوست داشتم.

الان هم اگر بخواهیم ورزش گروهی بكنیم - البته با بچه‌های خودم - به والیبال رو می‌آوریم، كه ورزش خیلی خوبی است.

رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه‌ای

ای بهتر از هزار یقین اشتباه من

ماه مبارك رمضان سال 1380 از سوی مركز بنیاد ملاصدرا برای جلسه افطار دعوت شده بودم. خیال می‌كردم این جلسه در محضر مقام معظم رهبری برقرار می‌شود، لذا به بیت رهبری رفتم. ولی دیدم دوستان آنجا نیستند. از وضعیت جلسه سؤال كردم، اعضای بیت اظهار بی اطلاعی كردند. وقت اذان مغرب شد، متوجه شدم كه خانواده‌های شهدا افطار را مهمان آقا هستند. گریه‌ام گرفت و با خود گفتم خدا را شكر، توفیقی شد در حضور خانواده‌های شهدا در خدمت آقا باشم. در آنجا دو مادر شهید را دیدم كه سر سفره از آغاز تا پایان به چهره مقام معظم رهبری نگاه می‌كردند و گریه می‌كردند.

مقام عظیم الشان ولایت با دیدن بنده فرمودند: آقای احمدی چه عجب! داستان را خدمت ایشان عرض كردم. ایشان فی البداهه این مصرع را خواندند: «ای بهتر از هزار یقین اشتباه من، ولی ایشان دیگر مصرع اول این بیت را نخواند كه می‌گوید: «شد منحرف زكعبه به میخانه راه ما»؛ زیرا این مصرع كمی ذعارت دارد. من از حسن سلیقه آقا بسیار لذت بردم.

حجة الاسلام والمسلمین دكتر احمدی (تهران)

برازندگی لباس نظامی

روزی در محضر مقام معظم رهبری بودم كه فرمودند: من در زمان جنگ، همیشه با لباس نظامی در جبهه‌ها حاضر می‌شدم. اما تردید داشتم كه آیا مصلحت همین است كه من لباس پیغمبر صلی الله علیه و آله را كنار بگذارم و این لباس نظامی را بپوشم یا با همان لباس روحانی در جبهه‌ها حضور پیدا كنم؟!

یك روز پنجشنبه كه از جبهه به منظور شركت در نماز جمعه به تهران آمدم، برای دادن گزارش مستقیما از فرودگاه به جماران رفتم، امام رحمه الله در پشت پنجره ایستاده بودند. من مشغول باز كردن بند پوتینها شدم و این كار مدتی طول كشید. حضرت امام رحمه الله همچنان ایستاده بودند و با لبخندی، به دقت مرا نگاه می‌كردند. چون وارد اتاق شدم و دست امام را بوسیدم، ایشان دستی به شانه من زدند و فرمودند: زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود، ولی الان می‌بینیم برازنده شماست!

با این كلام دلربای امام، تردید از دلم بیرون رفت و همیشه از پوشیدن لباس نظامی لذت می‌بردم!

حجة الاسلام ذوالنوری (فرمانده تیپ مستقل 83 امام صادق علیه السلام)

برای تمركز در نماز

گاهی حضرت آیت الله خامنه‌ای را زودتر از وقت اذان به مسجد برای اقامه نماز جماعت می‌آوردم، آقا می‌فرمود: برای من كمی نان و پنیر بیاور. روزی از روی كنجكاوی به مرحوم كرامت (بانی مسجد كرامت) گفتم: آقا مگر برای نهار به منزل بازنمی گردند كه از من خوراكی طلب می‌كنند؟ مرحوم كرامت گفت: معده آقا در زندان بر اثر شكنجه آسیب دیده است و در طول روز گاهی معده ایشان درد می‌گیرد، لذا كمی خوراكی می‌خواهند تا برای مدت كوتاهی درد معده تسكین پیدا كند و بتوانند با تمركز نماز ماعت بخوانند.

آقای فتحعلیان (عضو هیئت امنای مسجد كرامت - مشهد)

بَشَّرَنی السَّیدُ القائدُ بِالاسلام

آقای جرج جرداق مسیحی اهل لبنان و صاحب كتاب «الامام علی علیه السلام صوت العدالة الانسانیة‌» كه نمی‌تواند سوار هواپیما شود، برای دیدن مقام معظم رهبری، مرز به مرز آمده بود تا به ایران رسیده بود. معظم له از او خیلی تجلیل و تمجید كرده، فرمودند: راجع به كتابی كه در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام نوشتید، من به عنوان فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام از شما تشكر می‌كنم، چرا كه شما این كتاب را درباره پدر و مولای ما نوشتید. از آنجا كه حضرت امیر علیه السلام هر كس را كه به ایشان خدمتی بكند، بی جواب نمی‌گذارد، یك پیشنهاد دارم. جرج جرداق گفت: بفرمایید. ایشان فرمودند: كار شما ناقص است، پیشنهادم این است برای اینكه صله حضرت علی علیه السلام به شما برسد، الاحسان بالاتمام، كارتان را تمام كنید و اتمام كار شما به این است كه درباره عمه سادات حضرت زینب علیها السلام كتابی بنویسید. اگر این كار را كردید من به شما قول می‌دهم كه حضرت علی علیه السلام شما را بی جواب نخواهد گذاشت. او هم قبول كرد و گفت این كار را خواهم كرد. سپس بلند شد تا برود، من برای بدرقه ایشان آمدم، ایشان به من گفت: «بشرنی السید القائد بالاسلام؛ رهبر انقلاب مرا بشارت داد به اینكه مسلمان خواهم شد» «وان خدمة سیدتنا علیها السلام نتیجته هو الاسلام، صلته هو الاسلام؛ اینكه آقا فرمودند: بدون صله نخواهد گذاشت، این مژده را ایشان به من دادند كه در آینده مسلمان خواهم شد.‌»

حجة الاسلام والمسلمین موسوی كاشانی (از اعضای بیت)

پایبندی به قانون

هنگامی كه می‌خواهند مرقد مطهر حضرت امام رضا علیه السلام را غبارروبی كنند، خدام حرم دستمالهای سفیدی را، برای انجام عمل غبارروبی به افراد و شخصیتهای دعوت شده می‌دهند. این دستمالها با گلاب ناب آغشته شده اند. مقام معظم رهبری این دستمالها را می‌گیرند و پس از غبار روبی، به سر و صورت خود می‌كشند. در یكی از غبار روبیها به آقای طبسی فرمودند: آیا من می‌توانم این دستمال متبرك را برای خودم بردارم؟

با اینكه تولیت آستان قدس رضوی زیر نظر مقام عظیم الشان ولایت است، ولی از آنجا كه آقای طبسی را تولیت آستان مقدس رضوی می‌دانند، خواستند با هماهنگی ایشان و پایبندی به قانون این كار را انجام دهند.

حجة الاسلام محمد علی حقانی (از اعضای بیت - تهران)

پزشك خصوصی یا...

روزی در حسینیه جماران منبر رفتم و خاطراتی از زندگی مقام معظم رهبری بیان كردم. بعد از سخنرانی، شخصی كه خود را پزشك معرفی می‌كرد به من مراجعه كرد و گفت: اجازه بدهید من هم یك خاطره برای شما بگویم: روزی در مطب بیمارستان نشسته بودم، بیماران را ویزیت می‌كردم كه خانم بسیار محجبه‌ای به همراه فرزندش به عنون بیمار به من مراجعه كردند. پس از معاینه، قیافه فرزند مرا به فكر فرو برد، چون به مقام معظم رهبری شباهت فراوانی داشت. از مادر آن نوجوان سؤال كردم كه آیا شما با آیت الله خامنه‌ای نسبتی دارید؟ گفت: بله، من همسر ایشان هستم. تعجب وجودم را فرا گرفت، به خانم مقام معظم رهبری عرض كردم: مگر شما پزشك خصوصی ندارید؟ ایشان گفتند: «خیر، آقا چنین كاری را اجازه نمی‌دهند و می‌گویند شما باید مانند سایر مردم، به بیمارستان مراجعه كنید.‌»

زمانی كه رفتند، من دیگر نتوانستم به كارم ادامه بدهم. سرم را روی میز گذاشتم و بسیار گریه كردم. من این خاطره را از زبان آن پزشك شنیدم. تمام مشخصات وی را به یاد دارم، اما با این حال از عالم بزرگواری هم پرسیدم، ایشان نیز موضوع را تایید فرمودند.

حجة الاسلام والمسلمین آقای احدی (یكی از اساتید حوزه علمیه قم)

پشتیبانی ناهی از منكر

سال 1372، برادر اینجانب در یكی از میادین شهر یزد، منكری را مشاهده می‌كند و مرتكبین خلاف را نهی از منكر می‌كند. جوانان خلافكار به شدت او راكتك می‌زنند. ایشان راهی بیمارستان می‌شود و ضاربین هم فرار می‌كنند. مسئولین شهر نیز هیچگونه واكنشی نشان نمی‌دهند، شاید دو روز از این قضیه می‌گذشت كه یك دفعه عده‌ای از مسئولین برای ملاقات به بیمارستان آمدند و همه همت خود را صرف پیدا كردن ضاربین كردند. بعدها متوجه شدیم، جریان كتك خوردن برادرم در روزنامه جمهوری اسلامی درج شده بود و مقام معظم رهبری هنگام مطالعه روزنامه‌ها به این خبر كه می‌رسند، دور آن را خط می‌كشند و از مسئولین می‌خواهند كه سریع پیگیری شود. در نتیجه ضاربین دستگیر می‌شوند و این اقدام زمینه ساز یك راهپیمایی در حمایت از ارزشهای اسلامی در شهر یزد می‌شود.

حجة الاسلام والمسلمین آقای علی ابوترابی (عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله)

تاثیر شخصیت مادر در فرزند

مادر مقام معظم رهبری كه بانوی خوش اخلاق، مهربان و در عین حال شجاعی بودند، در زمان ریاست جمهوری فرزندشان گاهی با بعضی از مقامات استانی و كشوری تماس می‌گرفتند و از وضعیت موجود ابراز نگرانی و به نحوه عملكرد بعضی از مسئولین اعتراض می‌كردند و می‌گفتند: چرا به گرفتاریهای مردم رسیدگی نمی‌كنید؟

این بانوی بزرگوار بعد از رحلت پدر مقام معظم رهبری تنها بودند، و حتی مستخدم هم نداشتند. در اواخر عمرشان با اینكه مریض بودند، هیچ گونه امتیازی بر دیگران نداشتند.

حاج سید حسین میردامادی (دایی مقام معظم رهبری - مشهد)

تاثیرگذاری معنوی بر سیاستمداران

خانم بی نظیر بوتو كه خدمت مقام عظیم الشان ولایت آمده بود، ما نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفتیم و حتی چادری برایشان پیدا كردیم و ایشان چادر به سر خدمت آقا رسید. آقا از همان اول در مقام نصیحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی.

همین طور آقا ادامه دادند و كاری كردند كه خانم بی نظیر بوتو شروع به گریه و زاری كرد و در حالی كه گریه می‌كرد، می‌گفت: یك خواهش دارم و آن اینكه روز قیامت مرا شفاعت كنید. آقا بلافاصله فرمودند: «شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است. بهترین شفاعت در این دنیا این است كه شما مشی و مرامتان را با اهل بیت علیهم السلام هماهنگ كنید. از زی خودتان كه مسلمانید، دست برندارید و از لباس دین خارج نشوید.

حجة الاسلام والمسلمین موسوی كاشانی (از اعضای بیت - تهران)

441 دفعه
(0 رای‌ها)