ترجمان غیر بودن چرا؟

اشاره

آنچه پیش رو دارید نقدی است بر ترجمه قرآن كریم توسط آقای خرمشاهی كه طی نامه‌ای خطاب به ایشان توسط یكی از افراد فعال در زمینه قرآن كریم بیان شده است. نظر به اهمیت دقت و ظرافت در ترجمه قرآن و جهت اطلاع مبلغان ارجمند، متن این نوشته تقدیم می‌گردد.

برادر گرامی جناب آقای خرمشاهی؛

شما به عنوان یك نویسنده شیعی در ترجمه قرآن كریم خود و شرح بعضی آیات مطالبی آورده اید كه به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود:

ص 292 - روایت دوم از حسن بصری است و گوید ابوبكر نخستین كسی بود كه صدق و صحت معراج را تایید كرد، لذا حضرت به او لقب صدیق داد.

ص 308 - در تاریخ اسلام صدیق لقب ابوبكر است كه طبق مشهور، پیامبرصلی الله علیه وآله به او داده است.

ص 470 - از حضرت صادق نقل شده است كه فرمود: ابوبكر از مؤمن آل فرعون بهتر بود زیرا... (فخررازی)

ص 244 - (نقل نسبت سرقت به حضرت یوسف علیه السلام) كه او تخم مرغ و سایر غذاها را می‌دزدید و به بینوایان می‌داد.

ص 560 - پیامبر عایشه را گفت كه با تو سری دارم خواهم گفت، بنگر تا با كسی نگویی و این امانت است مرا به نزدیك تو. عایشه گفت آن چیست؟ فرمود: پدر تو ابوبكر و پدر حفصه (عمر) پس از من امامت خواهند كرد و پس از ایشان عثمان.

ص 88 - (پیامبر لقب فاروق را به عمر داد) پیامبر ماجرا را شنیدند و به عمر گفتند: تو فاروقی و جبرئیل نازل شد و گفت عمر بین حق و باطل به نیكی فرق نهاد و لذا فاروق نامیده شد.

ص 45 - «مثل الذین ینفقون اموالهم‌» (1) در شان عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف نازل شده است.

شما در موارد زیادی در مسائلی كه اختلاف مبنایی میان شیعه و برادران اهل سنت است، از مآخذ اهل سنت نقل كرده و آن را با نظر شیعه داوری و مقایسه ننموده اید و خواننده كه به نظر خود یك ترجمه و شرح قرآنی شیعه را مطالعه می‌كند تصور خواهد كرد كه این همان نظر مفسران شیعه می‌باشد. در نتیجه خواهید دید كه به صورت خزنده و آرام آرام حق حضرت علی علیه السلام و امامانمان كه از مسلمات اسلام است از بین می‌رود.

برادر ارجمند! یك نویسنده شیعی وقتی به مسائل مهم عقیدتی و اختلافی می‌رسد باید اول نظر علمای شیعه گفته شود و سپس با نظر دیگران مقایسه گردد، در حالی كه شما متاسفانه در همین موارد غالبا از مصادری مانند طبری و كشاف و فخر رازی استفاده كرده و یا نظریه‌های ضعیفی را نقل می‌كنید و به همان بسنده می‌نمایید! البته بنده هم در تفسیر خود از آن‌ها نقل قول می‌كنم، اما در موارد اختلاف میان نظرات خود و آن‌ها، قضاوت علمای فن را می‌آورم و یا اصلا مساله را مسكوت می‌گذارم. اینك با عذرخواهی به چند مورد از آنچه فرموده اید اشاره می‌كنم:

1 - ص 45 - «مثل الذین ینفقون اموالهم (2) - مفسران اهل سنت گفته اند: آیه در شان عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف نازل شده است.‌»

در حالی كه در تفسیر صافی آمده است، عیاشی از امام باقرعلیه السلام نقل كرده است كه این آیه درباره حضرت علی علیه السلام نازل شده است.

2 - ص 19 - «واذابتلی ابرهیم ربه بكلمات فاتمهن (3) - مفسران این كلمات را ده سنت دانسته اند:

1 - آب در دهان كردن «مضمضه‌»

2 - آب در بینی كردن

3 - مسواك كردن

4 - كوتاه كردن سبیل

5 - موی سر به دو بخش كردن یعنی فرق بازكردن

6 - ختنه كردن

7 - ناخن گرفتن

8 - تراشیدن موی زیر بغل

9 - تراشیدن موی زهار

10 - به آب استنجا كردن یعنی طهارت گرفتن.‌»

شما كه این نظریه را به عنوان نظریه اكثر مفسرین آورده اید آیا راستی این امور می‌تواند برای ابراهیم علیه السلام امتیازی در تاریخ بشریت محسوب شود؟ آیا همین امور جزئی بهداشتی او را به مقام والای امامت رسانده است؟ در این صورت امامت یك امر پیش پاافتاده‌ای خواهد بود. امتحان ابراهیم علیه السلام عمل به پیمان‌های سنگین الهی بود كه غالبا از قدرت هر كسی بر نمی‌آمد و حتی در میان اولیای الهی كمتر كسانی پیدا می‌شوند كه چون ابراهیم از عهده چنین امتحانی برآیند؛ مانند: شكستن بت‌ها - كه كار بسیار خطرناكی بود - كه سرانجام او را به آتش افكندند، ذبح اسماعیل تنها فرزندی كه در سن پیری همه آرزوی یك انسان است و آدمی از تصور چنین عملی دچار وحشت و ناباوری می‌گردد كه چگونه یك انسان از عهده چنین امتحانی بر می‌آید، گذاشتن زن و فرزند نوزادش به امر خدا در سرزمین خشك، مهاجرت از سرزمین بت پرستی و پشت پا زدن به آسایش و زندگی خود. به خاطر این امر بود كه وی با داشتن مقام والای نبوت، به مقام امامت نیز نایل شد.

چقدر دور از تدبر است كه گفته شود امتحانی كه ابراهیم را به عالی‌ترین مقام معنوی رسانده، ناخن گرفتن و زیادی موی سبیل را زدن و یا موی سر را فرق دادن بوده است!! راستی جای بسی تاسف و نگرانی است كه این گونه در آیات قرآن اظهار نظر كنیم یا هر نظریه‌ای را نقل كنیم. لازم است كه آن گونه نظر دهندگان، چه سنی و چه شیعه از ساحت مقدس حضرت ابراهیم علیه السلام عذر خواهی كنند.

3 - ص 560 - «و اذ اسر النبی الی بعض ازواجه حدیثا (4) - مفسران حدیثی را نقل كرده اند كه پیامبرصلی الله علیه وآله سخنی درباره خلافت بعدی ابوبكر و عمر به میان آورده بود. و سر آن بود كه رسول یك روز عایشه را گفت: من با تو سری دارم، خواهم گفت، بنگر تا با كسی نگویی و این امانت است مرا به نزد تو.

عایشه گفت آن چیست؟ فرمود: پدر تو ابوبكر و پدر حفصه (عمر) پس از من امامت خواهند كردن و پس از ایشان عثمان.‌»

در شان پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله نیست كه مساله بزرگ اجتماعی و تاریخ ساز تعیین امام بعد از رحلت خود را به همسر خود آن هم به صورت سری بیان كند. در حالی كه امامت علی علیه السلام را كرارا در مناسبت‌های مختلف به طور رسمی در اول بعثت، در غدیر خم، در دوران مرض موت، در جریان جیش اسامه و قلم و كاغذ مطرح كرده است. بلكه آن سر یك موضوع خانوادگی و شخصی بوده است. عایشه از رفتن پیامبرصلی الله علیه وآله نزد زینب بنت جحش همسر خود و یا ارتباط او با ماریه كنیز پیامبر، بسیار ناخرسند بود. با حفصه قرار گذاشت كه هر وقت پیامبر نزد هر یك از ما آمد به او بگوئیم تو «مغافیر» خورده‌ای كه بوی نامطبوعی دارد، (و پیامبر مقید بود هرگز از او بوی بدی استشمام نشود) لذا حفصه این سخن را به او گفت. پیامبر فرمود: من مغایر نخورده‌ام و عسل خورده‌ام و سوگند می‌خورم كه عسل نخورم زیرا شاید زنبوران از آن علف بد بو استفاده كرده اند. و به حفصه سفارش كرد این موضوع را به كسی مگو (مبادا مردم بگویند چرا پیامبر غذای حلالی را حرام كرده و یا اینكه زینب دل شكسته شود) ولی او این راز را فاش كرد و بعد هم معلوم شد اصل قضیه توطئه‌ای علیه پیامبر بوده كه سخت ناراحت شد و آیات فوق نازل گردید و آن دو را سخت مذمت و امر به توبه نمود (5).

4 - ص 244 - «قالوا ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل - (6) مفسران درباره «سرقت سابق‌» یوسف چند وجه یاد كرده اند: از جمله این كه مرغ یا تخم مرغ و سایر غذاها را می‌دزدید و به بینوایان می‌داد، یا عمه‌ای داشت كه یوسف نزد او به سر می‌برده و چون بزرگ می‌شود پدرش او را از عمه می‌خواهد و عمه به خاطر سرقت كمربند یادگاری اسحاق، یوسف را طبق سنتی كه بود، نزد خود نگه می‌دارد.‌»

نسبت دزدی مستقیما به حضرت یوسف علیه السلام كه معصوم است تعبیر ناپسندی است و موضوع این است كه عمه یوسف از شدت علاقه‌ای كه داشت نمی‌خواست او را به پدر بازگرداند و كمربند یادگاری اسحاق را بر كمر یوسف بست و ادعا كرد كه یوسف می‌خواسته آن را تصاحب كند و طبق سنت قوم باید یوسف را در مقابل كمربند نزد خود نگهدارد.

این یك خلاف روشن است كه كسی مال دزدی را احسان كند. امام صادق علیه السلام به كسی كه نان دزدی را انفاق می‌كرد، فرمود: «انما یتقبل الله من المتقین‌» و این كار از ساحت یوسف صدیق به دور است (7).

آن چه در اینجا لازم به ذكر است، نوع استفاده شما از تعابیر می‌باشد. شما غالبا در این موارد گفته اید: «مفسران‌» گفته اند. در صفحه 560 آورده اید: مفسران گفته اند كه پیامبر گفت ابوبكر و عمر به امامت می‌رسند. وقتی گفته می‌شود «مفسران‌» گفته اند یعنی اعم از شیعه و سنی و به ذهن مخاطب چنین تبادر می‌كند كه این موضوع مورد اتفاق همه فرقه‌های اسلامی است. و این گونه برخورد كردن مایه سوء استفاده و اشتباه دیگران می‌شود.

5 - ص 480 - «ان الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا - (8) زمخشری در شرح این كه مراد از استقامت چیست چهارقول به ترتیب از خلفای راشدین نقل كرده است به شرح ذیل:

1 - ابوبكر صدیق، یعنی در عمل استقامت ورزیدند چنانكه در قول هم مقاومت و مداومت داشتند.

2 - عمر بن خطاب، بر طریقت حق مقاومت كردند و فریب مكاری در نیاوردند.

3 - عثمان بن عفان عمل خود را خالص داشتند.

4 - علی بن ابی طالب علیه السلام فرایض را بجا آوردند.

در حالی كه می‌توانستید آنچه المیزان و مجمع البیان از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل كرده است بیاورید و یا آنچه امام رضاعلیه السلام فرمودند، آن را بیان كنید. كسی از امام رضاعلیه السلام از تفسیر «استقامت‌» سؤال كرد، او فرمود: استقامت همان ولایتی است كه شما بر آن هستید؛ یعنی امامت ضامن بقا و ادامه دین است. (9)

توجه كنید باز هم تكرار می‌كنم بنده بحث شیعه و سنی نمی‌كنم، بلكه می‌گویم نباید به عنوان شیعه عقاید دیگران را بیان كنیم.

6 - ص 560 - «و جبرئیل و صالح المؤمنین‌» (10) مراد از آن نیكان مسلمین است، یا ابوبكر و عمر، مراد امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. همه این وجوه را نقل كرده اند (طبری، میبدی، طوسی، ابوالفتوح)

در حالی كه شما می‌توانستید بگوئید امام باقرعلیه السلام فرمود: رسول الله دوبار علی علیه السلام را با صراحت به اصحابش معرفی كرد. یكبار آنجا كه فرمود: من كنت مولاه فهذا علی مولاه (غدیر خم) و بار دوم هنگامی بود كه آیه فوق نازل شد كه رسول خدا دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود:‌ای مردم! این صالح المومنین است. این معنا را عده‌ای از اهل سنت نیز نقل كرده اند. (11)

یادآوری

1 - ما در ترجمه یا تفسیر قرآن باید به مآخذ معتبر تفسیری استناد كنیم و در مواردی كه به حوزه تاریخ و نقل و حدیث مربوط می‌شود باید به مدارك قابل قبول تاریخی و روائی تكیه كنیم. در این گونه موارد، مترجم یا مفسر یا باید خود شخصا علم رجال و حدیث بداند یا از مآخذی كه دانندگان علم رجال و حدیث جمع آوری كرده اند استفاده كند. موضوعات تاریخی و حدیثی اجتهادی و فلسفی نیست بلكه صرفا به نقل معتبر بستگی دارد. رواست كه مترجم و مفسر مشخص كند كه پیرو چه فرقه‌ای است. ما وقتی تفسیر فخر رازی را نگاه می‌كنیم می‌بینیم او موضع مذهبی خود را اعلام كرده است.

اگر یك شیعه كه به تسنن گرایش دارد علنا بگوید من تفسیر فلان آیه را این گونه می‌دانم، این یك برخورد علمی خواهد بود. همچنین اگر یك سنی بگوید من گرایش به تشیع دارم و تفسیر آیه را چنین می‌دانم حركتی آزاد مردانه كرده است. اما اگر كسی به عنوان شیعه چیزی بر خلاف عقیده مسلم آن بنویسد هر چند سوء قصدی نداشته باشد، بداند كه عملا اثر سوء خواهد گذاشت.

2 - جناب آقای خرمشاهی اگر جوانانی كه برای اولین بار می‌خواهند كتاب خدای متعال را با شور و اشتیاقی كه دارند بخوانند و جان تشنه شان را با كتاب حق سیراب نمایند، به شرح‌های شما بر آیات مراجعه كنند و مسائل خلاف واقع را كه به عنوان معانی حقیقی و شان نزول آیات ذكر نموده اید، بخوانند و جزء معتقداتشان شود و از جریان خونبار و غمبار جانشینی پیامبر و منزوی شدن علی علیه السلام و امامان شیعه غافل بمانند، فردای قیامت در برابر پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان چه پاسخی خواهید داد؟

بنده حقیر شما دوست فاضلم را متذكر می‌شوم كه بهشت زیبای رضایت حق و اولیای او را با تجدید نظر اساسی در مكتوبات خود بازخرید كنید كه راه بسی دشوار و عقبه بسی تند و محاسبات بسیار دقیق است.

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) بقره /256.

2) همان.

3) بقره /124.

4) تحریم/3.

5) تفسیر نمونه، ج 24، ص 271.

6) یوسف / 77.

7) تفسیر نمونه، ج 10، ص 44.

8) فصلت/ 30.

9) مجمع البیان، ج 9، ص 12.

10) تحریم/ 4.

11) مجمع البیان، ج 10، ص 316؛ صافی، ج 5، ص 195؛ المیزان، ذیل آیه مذكور.

1423 دفعه
(0 رای‌ها)