وقتی آیات سوره مباركه احزاب نازل شد كه: «النَّبِی أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ» (2)، مردم از رسول گرامی تفسیر این كریمه را سؤال كردند؛ كه النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم یعنی چه؟ فرمود: «السّمع و الطّاعه؛ شنیدن و اطاعت کردن.»
فرمود: من دو سمت دارم؛ یكی سمت «رسالت» دارم كه احكام الهی را نقل میكنم، خودم عمل میكنم؛ شما یاد میگیرید و عمل میكنید. سمت دیگر من «ولایت» و «امامت» و «رهبری» من است، كه من فرمانده كلّ قوایم، فرمانده جنگ و صلحم، فرمانده اخذ زكواتام؛ مسائل كشوری و لشكری به عهده من است، رهبری جامعه به عهده من است. من فرمانی كه میدهم، شما باید بشنوید و اطاعت كنید.
وقتی گفته شد: اولی بالمؤمنین؛ یعنی قلمرو ولایت، كلیه مؤمنیناند، بانفسهم و اموالهم و حقوقهم. و این اولی، أفعل تعیینی است، نه أفعل تفضیلی. همانطوری كه و اولوا الأرحام بعضهم اولی ببعض، أفعل تعیین است، نه أفعل تفضیل؛ اینجا هم كه فرمود: النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ أفعل تعیین است، نه تفضیل! یعنی وقتی رسول گرامی درباره امت اسلامی تصمیم گرفت، متعیناً تصمیم پیغمبر، مقدّم است.
درك واقعی حج در پرتو ادراك ولایت امام معصومعلیهالسلام
مردم با این دیدگاه به مكه رفتند، تا حج واقعی را ادراك كنند. در جریان حج مستحضرید كه گفتند: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ؛ (3) ملاقات کردن امام، تمام کننده حجّ است.» یكی از بركات حج این است كه حاجیها و زائران به طرف كعبه، مشرّف بشوند، و خانه خدا را زیارت كنند؛ بعد از زیارت به حضور امامشان مشرّف بشوند و عرض نصرت و ولایت كنند.
آنگاه در چنین شرائطی وجود مبارك رسول گرامیصلیاللهعلیهوآله سخنرانی مبسوط كرد؛ وضع خودش را شرح داد، نزول قرآن را بازگو كرد و بعد نظیر اخذ میثاق؛ همانطوری كه ذات أقدس اله فرمود: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» خلیفۀ الله، انسان كامل؛ یعنی اوّلین انسان و آخرین انسان که آثار خدایی در او جلوه كرده است به عنوان آیت كبرای حق، از مردم اقرار گرفت؛ فرمود: «أَیهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا بَلَى.» (4) این قالوا بلی را آنچنان گفتند كه در «إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»؛ (5) «هنگامی که پروردگارت، نسل آدم را از سلسله آنها پدید آورد و آنها را بر خودشان گواه گرفت، [گفت] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند بله هستی.» خلیفه خدا، كار خدایی میكند.
نیل به مقام «محبوبیت» خدای سبحان، در پرتو «قرب نوافل»
این حدیث نورانی از غُرَر روایات اسلام است؛ هیچ اختصاصی به ما شیعیان ندارد! علمای بزرگ اهل سنّت این را نقل كردهاند. هم به طریق صحیح نقل شده، هم به طریق موثّق نقل شده، هم به طریق حسن؛ هم علمای ما نقل كردهاند، هم علمای آنها. هم مرحوم كلینی نقل كرد، هم دیگر بزرگان محدّث اسلامی در جوامع روائی خود كه انسان كامل در پرتو قرب نوافل به جایی میرسد ومحبوب خدا میشود. «لاَ یزَالُ الْعَبْدَ یتَقَرَّبُ إِلَی بِالنَّوَافِلِ وَ الْعِبَادَاتِ حَتَّى أُحِبَّهُ؛ (6) همواره بنده مؤمن با نوافل به من تقرّب مییابد تا جایی که محبوبم میشود.» او قبلاً محبّ من است، بعد محبوب من میشود. او حبیب من بود، الآن من حبیب اویم؛ بعداً او حبیب من میشود.
وقتی من محب شدم و او محبوب شد، از آن به بعد هم مجاری ادراكی او را مجاری ادراكی من تعیین میكند، هم مجاری تحریكی او را مجاری تحریكی من به عهده میگیرد. وقتی به این بارگاه منیع بار یافت، (حَتَّى أُحِبَّهُ) «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا؛ (7) هنگامی که او را دوست بدارم، گوشش میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میشوم که با آن سخن میگوید و دست او میشوم که با آن انجام میدهد.» اگر كسی واقعاً خلیفۀ الله شد، به اذن خدا كار الهی انجام میدهد. آنچه در میثاق الهی گذشت؛ اشهاد بود، استشهاد بود، اقرار بود، و اعتراف؛ در غدیر خم هم،چنان صحنهای گذشت.
محوریت «ولایت» علیعلیهالسلام در خطبه غدیریه نبویصلیاللهعلیهوآله
در بعضی از نقلها آمده است: «مَنْ كُنْتُ وَلِیهُ فَعَلِی وَلِیهُ» (8). دیگر سخن از مولا نیست، تا كسی بگوید: مولا به معنای ناصر یا دوست و مانند آن است. و اگر كسی خواست از سیاق،استشهاد كندو منظور از آوردن این کلام همان ابتدا و صدرش است، نه ذیل قضیه. برخیها خواستند بگویند: منظور از این مولا، دوست و ناصر است؛ برای اینكه در ذیل قرینه آمده است: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» (9). غافل از اینكه كلام صدری دارد كه برای همان صدر کلام، این بیان و کلام آمده است. هدف اصلی و تابلوی حرف، در صدر قرار میگیرد. آن استشهاد و اشهاد عمومی، محور ولایت پیغمبر بود، نه دوستی پیغمبر!
فرمود: مردم! من برابر آیه سوره احزاب اولی هستم یا نه؟ قالوا: بلی. فرمود: اگر من اولایم؛ هر كه ولایت مرا قبول دارد، ولایت علی را هم باید قبول داشته باشد. همگان گفتند: بَخٍّ بَخٍّ. به علی عرض كردند: «أَصْبَحْتَ مَوْلَای وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ؛ (10) سلام بر تو که مولای من و مولای هر مؤمنی و مؤمنهای گردیدی.» حضرت فرمود: «هَنِّئُونِی، هَنِّئُونِی؛ (11) تهنیت بگوئید، تبریك بگوئید»، شادباش بگوئید. آن روز، روز تبریك بود.
اهمیت عید سعید غدیر خم
اهلبیت، روز أضحی را، روز عید فطر را در كنار [غدیر] قرار میدادند. الآن كه این مجلس روحانی تمام بشود، حتماً در پایان روز یا به قرآن، یا به دعا، یا به زیارت، یا به نماز سر گرم باشید؛ مبادا خدای ناكرده این روزی كه از 80 ماه بالاتر است، از دست بدهید! مبادا خدای ناكرده این روز را به عنوان یك روز تعطیل تلقّی كنید!! این روز، روز عید است؛ همتای عید قربان است، همتای عید فطر است، روزی نظیر روز جمعه است كه عید رسمی مسلمین است.
ثقل اکبر وثقلاصغردرکنارهم
پیامبرصلیاللهعلیهوآله مكرر در مكرر فرمود:«إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَینِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی؛ من در بین شما دو چیز گرانبها وا میگذارم؛ کتاب خدا و خاندانم.» بعد دو انگشت سبّابه دو تا دست را كنار هم گذاشت و فرمود: «إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ؛ این دو از هم جدا نمیشوند تا در کنار حوض نزد من آیند.» ایشان سبّابه با وسطی را كنار هم جمع نكرد! نفرمود: قرآن و عترت مثل سبّابه و وسطایند كه یكی بزرگ و دیگری كوچك باشد؛ بلكه دو سبّابه دو دست را كنار هم گذاشت؛ فرمود: «لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ» (12). در نشئه طبیعت یكی ثقل اكبر است، دیگری ثقل اصغر، و دیگری جسمش را فدای آن میكند، و در راه آن شهید میشود؛ ولی در بارگاه قرب،هیچ گاه مقام قرآن از مقام انسان كامل برتر نیست.
تكمیل دین در صحنه غدیر
شما وقتی در خدمت آیه كریمه سوره مباركه مائده قرار میگیرید، میبینید قبلش چند حكم فقهی است، بعدش چند حكم فقهی. فرمود: «الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ» (13) امروز از أیام الله است، روز كمال دین است، تمام نعمت است، اسلام خدا پسند، امروز ظهور كرد؛ مگردر این روزچه حادثهای رخ داد؟ در آیه دوّم و سوّم سوره مائده چیست؟ صدرش این است: «حُرِّمَتْ عَلَیكُمُ الْمَیتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ» (14)
این سه، چهار تا حكم فقهی كه در سوره مائده است؛ قبلش در سوره انعام (15) آمده بود، قبلش در سوره نحل (16) هم بود، قبلش در سوره مباركه بقره (17) بود. این حكمها كه تازه نازل نشده بود. این سه، چهار تا مسئله فقهی این است: مردار حرام است، خون ریخته شده، حرام است، گوشت خنزیر حرام است. این احكام را كه چندین بار خدا قبلاً گفته بود؛ در مكه گفته، در مدینه گفته، الآن هم اینجا فرموده. آیا با این احكام،دین كامل شد؟! یقیناً اینچنین نیست. قبل از این الیوم، این جملههاست. بعدش هم مستثنی است. «فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیرَ مُتَجانِفٍ»؛ (18) یعنی اگر كسی مضطر شد، أكل میته برای او حلال است.
آیا با این، دین كامل شد؟ با این، نعمت تمام شد؟! درحالی كه هم مستثنی، هم مستثنی منه در سوره انعام هست، در سوره نحل هست، در سوره بقره هست؛ همه مردم هم اینها را شنیده بودند. این دیگر، الیوم اكملت لازم نداشت! این از یك سو.
ناامیدی كافران و ترس آنها پس از حادثه غدیر
از سوی دیگر قبل از جمله: «اَلْیوْمُ اَكْمَلْتُ»، فرمود: «اَلْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»؛ (19) «امروز کفّار از دین شما ناامید شدند؛ پس از آنها نترسید و نسبت به من خوف و خشیت داشته باشید.» مردم! امروز كفّار از دین شما ترسیدند، دیگر از دین شما نا امید شدند. اگر توطئه براندازی نظام دینی داشتند، دیگر از این به بعد ناامیدند. چه حادثهای رخ داد كه كفّار ناامید شدند؟!
وقتی قرآن میگوید «كفّار»، منظور تنها كفّار حجاز نیست! اینها كه بعد از «اِذَا جَآءَ نَصْرُ اللهِ وَ الْفَتْحِ» سپر انداختند، «یدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً»؛ (20) شدند؛ اینها دیگر طمعی نداشتند! یا مسلم شدند، یا مستسلم؛ بالأخره نا امید شدند از براندازی نظام دینی. اینكه فرمود: اَلْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا، این «كفروا» فقط «كفروا»ی حجاز نیست! «كفروا»ی روم هست، «كفروا»ی ایران هست، «كفروا»ی غرب هست، «كفروا»ی شرق هست. فرمود: كفّار، امروز نا امید شدند. چه حادثهای امروز اتفاق افتاده است كه كافران را نا امید كرد؟ آیا آن 3 ـ 4تا حكم فقهی كه چندین بار قبلاً هم نازل شد، مایه نا امیدی كافران شده بود؟ یا نه؛ امروز خبر جدیدی است.
ناامیدی كافران با ظهور حافظ دین
الیوم؛ یعنی امروز از أیام الله است وامروز ولایت،ظهور كرده است، رهبری ظهور كرده است. قرآن، مبینی دارد، مفسّری دارد، معلّمی دارد، مدافعی دارد. مردم، مُهذِّبی دارند، مزكّی و معلّم و مربی دارند، مدافعی دارند. بیت المال،حافظی دارد. خون مردم حافظی دارد. مرز مردم،حافظی دارد. مال مردم حافظی دارد. امروز دین، صاحب پیدا كرده است. تنها سخن از آیاتی كه برروی پوست و كاغذ و چوب نوشته شده است، نیست؛ تا با آن بازی كنند. امروز ولی و والی آمد، امروز امام آمد، امروز خلیفه آمد. امروز كافر نا امید شد. فهمید دین، صاحبی دارد. دین متولّی دارد. دین مجری دارد. دین مبین دارد.
لزوم تبعیت از رهبری
بعد فرمود: «فَلَا تَخشَوهُم»؛ «دیگر از كفّار نترسید.» رهبری را كه دارید، والی دارید، از او فاصله نگیرید. او هم از دین فاصله نمیگیرد؛ او در مدار دین است. شما بارها در بحث ولایت فقیه شنیدهاید كه فقیه یك شخصیت حقوقی دارد كه از آن جهت بر دیگران امتیازی دارد و یك شخصیت حقیقی دارد كه مانند دیگران است.
مثلاً امام راحلرحمهالله از آن جهت كه روح الله الموسوی بود، فردی مثل ما بود؛ هیچ فرقی نداشت. البتّه استادمان بود، احترام میكردیم؛ سید بود، احترام میكردیم، تكریم میكردیم. این یك حكم است. امّا یك فقاهتی دارد، یك عدالتی دارد، یك مدیریتی دارد، یك مدبّریتی دارد، یك شجاعتی دارد، یك شهامتی دارد، یك ملكه برجسته انسانی دارد؛ این شخصیت حقوقی اوست، نه شخصیت حقیقی او. او از آن جهت، دیگر روح الله الموسوی نیست، او از این جهت «ولی الله» است، او از این جهت «نایب ولی الله» است، «نایب خلیفۀ الله» است، یك شخصیت حقوقی دارد. از آن جهت كه شخصیت حقیقی دارد با ما یكسان است؛ ولی یك شخصیت حقوقی كه دارد، فقاهتی دارد و عدالتی، مزایای فراوان برای آن شخصیت حقوقی هست كه این شخصیتهای حقیقی باید از او پیروی كنند.
یكسان بودن ولی فقیه و مرجع تقلید با مقلّداندربرابرفتاواواحكامولائی
مثلاً او اگر فتوا داد؛ وبه عنوان یك مرجع تقلید گفت: مثلاً فلان چیز واجب است، و فلان شیء حرام، عمل به آن واجب بر همه واجب است؛ حتّی بر خودش. عمل به آن حرام بر دیگران حرام است، بر او هم حرام است. او از آن جهت كه روح الله الموسوی است، باید به رساله خود عمل بكند، همانطوری كه دیگران به رساله او عمل میكردند. و اگر حكم ولائی صادر كرد، گفت: رابطه ایران و اسرائیل باید قطع بشود، حكم ولائی صادر كرده است؛ عمل به این حكم ولائی واجب است كه حكم انشائی است؛ نه اخباری و بر همه واجب است؛ حتّی بر خودش. نقض این حكم ولائی حرام است، حتّی بر خودش. مسئله ولایت فقیه هرگز بر اساس وكالت نیست؛ چون كسی قیم نیست، كسی صاحب اختیار نیست تا فقیه را وكیل كند!
پینوشـــــــــــــتها:
*. سخنرانی آیت الله جوادی آملی (دامت بركاته) به مناسبت عید سعید غدیر خم در دیدار با جمع كثیری از طلاب، فضلاء، دانشجویان و اقشار مختلف مردم قم؛ دفتر مقام معظّم رهبری، 6/2/1376.
(2). احزاب/6.
(3). الکافی، شیخ کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چ چهارم، 1365 هـ. ش، ج4، ص549.
(4). بحار الانوار، مؤسسۀ الوفاء بیروت، لبنان، 1404 هـ. ق، ج27، ص243.
(5). اعراف/172.
(6). عوالی اللآلی، ابن ابی جمهور احسائی، انتشارات سیدالشهداءعلیهالسلام، قم، چ اول، 1405 هـ. ق، ج4، ص103.
(7). الکافی، ج2، ص352.
(8). بحار الانوار، ج37، ص196 و 220.
(9). همان، ص141.
(10). همان.
(11). همان، ص167.
(12). وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، مؤسسه آل البیت، قم، جچ اول، 1409 هـ. ق، ج27، ص33.
(13). مائده/3.
(14). همان.
(15). اشاره به: انعام/145.
(16). اشاره به: نحل/115.
(17). اشاره به: بقره/173.
(18). مائده/3.
(19). همان.
(20). نصر/2.