زندگانی علمی و پارلمانی آیت الله شهید سید حسن مدرس

چشمه‌ای كه در كویر جوشید

طایفه «حاجی میرعابدین‌» شاخه‌ای از سادات طباطبایی می‌باشند كه نسب آنان به سید بهاء الدین حیدر می‌رسد. همان سید وارسته‌ای كه در مقابل هجوم مغولان به شهر زواره مقاومت نمود و در خانه خویش به شهادت رسید (1).

سید اسماعیل طباطبایی از معاریف این خاندان در منطقه زواره و اردستان به شمار می‌رفت و با خدیجه طباطبایی كه دختری از طایفه سید سالار زواره بود، ازدواج كرد. ثمره این پیوند پاك كودكی بود كه در سال 1287 ه. ق. (1249 ه. ش) دیده به جهان گشود و اهل خانه را در نشاط و وجد فرو برد. این طفل دوران صباوت را در خانواده‌ای سپری كرد كه چشمه فضیلت را در كویر جاری ساخته بودند (2). پدر به جنبه‌های روحی و پرورشی این كودك همت گماشت و كوشید تا او را كه سید حسن نام داشت به صورت انسانی صالح و رها از وابستگی‌های دنیایی و امور فناناپذیر پرورش دهد.

گوئی این طفل از همان دوران كودكی به صورت نابغه‌ای شگفت پرورش می‌یافت و استعدادش را چنان به كار می‌گرفت كه از هر موقعیت و لحظه‌ای نكته‌ها می‌آموخت و اندوخته‌های خویش را با نگرش‌های توام با دقت و عبرت غنی می‌ساخت، چنانكه خود در خاطره‌ای می‌گوید: «روزهای كودكی من ساعات و دقایق پر بار و آموزنده‌ای بود بخصوص سفر از كچو [مجاور روستای سرابه كه محل نشو و نمای مدرس بود] ، گذشتن از اردستان، زواره و آبادی‌های اصفهان و مشاهده فقر، محرومیت و ذكاوت مردم این نواحی، شوق زندگی را در كالبدم بیدار می‌كرد، پدر و جدم زندگی زاهدانه و محترمانه‌ای داشتند. آنان قناعت را به حد كمال، ركن زندگی خود قرار داده بودند (3).‌»

استعداد خارق العاده، اشتیاق و آموزه‌های پدر موجب گردید تا سید حسن حتی در دوران طفولیت از هر منظره‌ای نتیجه‌ای عالی بگیرد. او درباره آفتابگردان كه در محیط روستا و مزارع موطن خود دیده بود، چنین برداشتی دارد:

«باید مانند آفتابگردان در تاریكی، دیده را در انتظار طلوع خورشید به افق دوخت و با حركت نور آن حركت كرد. من عاشقی بهتر و پایدارتر از گل آفتابگردان سراغ ندارم. باید همچون این درخت تك ساله چشم به گرمی و حرارت نور دوخت تا پخته و مایه حیات گردید. (4) ‌»

گل وجود مدرس كه رایحه فضیلت را در بر داشت و در پیمانه قرآنی و روایی شكل گرفت و دو باغبان وارسته و اهل بصیرت و معرفت یعنی پدرش و جدش (میر سید عبدالباقی) برتربیتش نظارت داشتند، شكوفا گردید و عطر روح نوازش مشام جان مشتاقان معرفت را نوازش داد (5).

سید حسن كه همراه پدرش در شش سالگی به قمشه مهاجرت كرده بود، تا سن چهارده سالگی معلومات عربی و فارسی را در این شهر نزد استادانی كه در منطقه اشتهار داشتند، فرا گرفت و با دستی تهی از امكانات دنیوی، اما قلبی مشحون از امید و ایمان و نبوغی شگفت و روانی آراسته به اخلاص و اعتماد به نفس برای اقامت در اصفهان و پیگیری تحصیلات راهی این شهر گردید. وی در بهار زندگی و به مدت سیزده سال تمام در این دیار با مجاهدت شبانه روزی به یادگیری معارف دینی و علوم علوی علوی مشغول بود و در این مدت به قول خودش حضور بیش از سی استاد را در علوم گوناگون درك نمود. (6) آیات گرامی آخوند ملا محمد كاشی و جهانگیرخان قشقایی از مربیان وی در عرصه حكمت، فلسفه و عرفان بودند (7). او در محضر آیات عظام سید محمد باقر درچه‌ای، شیخ مرتضی ریزی و برخی دیگر از معاریف اصفهان در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و بویژه در اصول چنان مهارتی بدست آورد كه تقریرات استاد خود را در این رشته و در سنین جوانی در ده هزار سطر نگاشت (8).

هنگامی كه نهضت تنباكو (سال‌های 1309- 1308 ه. ق) صورت گرفت، شهید آیت الله مدرس در سنین بیست یا بیست و دو سالگی به سر می‌برد و اگر چه سخت مشغول تحصیل و فراگیری انواع علوم دینی بود، اما اندیشه‌اش فراتر از قیل و قال مدرسه را نظاره‌گر بود و فضای اجتماعی - سیاسی را بخوبی می‌شناخت و به قول خودش با انعقاد قرار داد استعماری «رژی‌» بین دولت انگلستان و شاه ایران، برای نخستین بار بود كه سیاست را با دسیسه‌ها و فریب‌هایش می‌دید و تجربه می‌كرد، جالب آن است كه مدرس برای امرار معاش و تامین هزینه تحصیلات خویش به مزارع اصفهان می‌رفت و همراه با مردمان محروم و رنج دیده به كار و تلاش روی زمین‌های زراعتی می‌پرداخت. خودش چنین گفته است:

«در بحبوحه واقعه تنباكو من پنج یا شش سال بود كه در اصفهان به سر می‌بردم و طلبه‌ای در سطح خارج و غالبا روزهای تعطیل برای تهیه معونه، یك هفته به كار عملگی (كارگری) می‌رفتم... روزهایی كه به كار كلوخ كوبی می‌رفتم، با كشاورزان صحبت می‌كردم؛ اغلب از قرارداد راضی بودند. می‌گفتند: شركت تنباكو به ما قرض می‌دهد كه بدهكاری‌های ارباب‌ها را بدهیم و بعد محصول ما را یكجا می‌خرد و پول نقد می‌دهد؟! وقتی برایشان می‌گفتم: همه چیز را نمی‌توان به خاطر پول نقد به فرنگیان داد، به فكر می‌افتادند... از همان ایام به مطالعه جدی تاریخ اقوام و ملل پرداختم و متوجه شدم كه این بحث در دروس ما چه جای خالی دیرینی دارد و مردمی كه قرارداد، معاهده، پیمان نامه واین دست آویزهای سیاسی را نفهمند چه روزگار سخت مطبخی خواهند داشت. (9) ‌»

مدرس درباره قیام تنباكو می‌گوید: «واقعه دخانیه، توپی بود كه سحرگاه، مردم تیزهوش خفته را بیدار كرد و به طور طبیعی از زلزله شدیدی كه متعاقب آن بایستی به وقوع بپیوندد، با خبرشان نمود. عامه مردم خطر را احساس نمودند و چون به علمای مذهبشان اعتقاد داشتند، همراه آنان به حركت درآمدند. اگر محرك و متحرك با تكیه به هم و عقیده به هم، عالمانه به نفع جامعه، فعالیتی را شروع كنند، خداوند حمایت از آنان را تقبل نموده است. (10) ‌»

مدرس پس از به پایان رسانیدن تحصیلات در اصفهان، به عتبات عالیات عراق رفت و نخست در سامرا به محضر میرزای شیرازی - رهبر قیام تنباكو - رسید و از خرمن معارف او خوشه‌هایی زرین برچید. میرزای شیرازی كه متوجه خلاقیت و توان فوق العاده فكری و درك عالی مدرس گردید، درباره این شاگردش گفت: «این اولاد رسول الله صلی الله علیه و آله، پاكدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست و آگاهی، من را به شگفتی وا می‌دارد. (11) ‌»

مدرس پس از یك سال اقامت در سامرا به نجف رفت و در مدرسه منسوب به صدر این شهر سكونت اختیار كرد و با عارف مشهور، حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، معروف به «نخودكی‌» هم حجره گردید. و از حوزه درسی آیات عظام آخوند خراسانی، سید محمد كاظم یزدی، سید محمد فشاركی طباطبایی، شریعت اصفهانی، حاج میرزا حسین خلیلی بهره‌ها برد و مدت اقامتش در عراق، هفت سال به طول كشید. ایام مزبور با نهضت مشروطه و مبارزه مردم ایران با استبداد مقارن بود كه شهید مدرس این حوادث را در نظر داشت و با دقت و نگرشی ژرف، وقایع این قیام مردمی را كه به رهبری عالمان شیعه صورت گرفت مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

مدرس در نجف از چهره‌های معروف علمی حوزه این دیار به شمار می‌رفت و با وجود آنكه مجتهدی جامع الشرایط، صاحب فتوا و لایق مرجعیت تقلید بود، حاضر نگردید رساله عملیه جهت استفاده عموم انتشار دهد. از سوی علمای عراق مرجعیت وی مورد تایید قرار گرفت و مرجعیت و رهبری شیعیان هند به وی پیشنهاد گردید كه نپذیرفت و با سری پرشور عازم ایران گردید، این زمان كه سال 1318 ه. ق. بود مدرس سی و یك سال داشت (12).

مدرس در نجف نیز غنای قناعت را پی گرفت و برای تامین احتیاجات زندگی و هزینه تحصیل كار می‌كرد. خودش گفته است: «در نجف روزهای جمعه كار می‌كردم و در آمد آن را نان می‌خریدم و تكه‌های نان خشك را روی صفحه كتابم می‌گذاشتم و ضمن مطالعه می‌خوردم. تهیه غذا آسان بود و گستردن و جمع كردن سفره و مخلفات آن را نداشت. خود را از همه بستگی‌ها آزاد كردم. (13) ‌»

در بدو ورود مدرس به وطن، نخست به دیدار اقوام و بستگان در قمشه رفت و پس از آن در اصفهان سكونت اختیار نمود و صبح‌ها در مدرسه «جده كوچك‌» (شهید مدرس كنونی) درس اصول فقه و فقه و عصرها در مدرسه «جده بزرگ‌» درس منطق و شرح منظومه می‌گفت. روزهای پنج شنبه نیز با استناد به نهج البلاغه، اخلاق تدریس می‌كرد. مهارت و تسلط آن شهید در طرح مباحث به هنگام تدریس، در حدی بود كه به «مدرس‌» مشهور گشت (14).

آذرخشی در ظلمت استبداد و استعمار

به موجب فصل دوم از متمم قانون اساسی، رسما مقرر شده بود كه برای نظارت بر عدم مغایرت قوانین مصوبه مجلس با موازین شرع، پنج مجتهد عادل و آگاه به مقتضیات عصر به عنوان وكیل در مجلس حضور یابند. علمای ایران و نجف تصمیم می‌گیرند از میان مجتهدان معروف پنج نفر را برای این منظور گزینش نمایند كه یكی از آنان شهید مدرس بود. بدین گونه، اسباب مهاجرت مدرس به تهران فراهم گشت و گرچه آن فقیه والامقام تا قبل از آمدن به مركز حكومت، موقعیت اجتماعی سیاسی بالایی داشت، اما مهمترین حادثه دوران حیاتش، حضور او به عنوان مجتهد طراز اول در مجلس شورای ملی است. افتتاح مجلس دوم مشروطه در حقیقت، گشایش میدان مبارزه پارلمانی و سیاسی مدرس به شمار می‌رفت. این شخصیت دانشور وقتی قدم به ساحت مجلس نهاد همه تصور كردند، فردی معمولی است و برایشان باور نكردنی بود كه سیدی لاغر اندام با این عصای چوبی و لباس كرباس بزودی تمام عوامل را در اختیار گرفته و عظمت و توانایی‌های فكری و علمی خود را در راه صیانت از ارزش‌های دینی، آرمان‌های انسانی و آزادی راستین بروز خواهد داد (15).

گرچه اولین جلسه رسمی دوره دوم مجلس، روز سه شنبه، دوم ذیقعده سال 1328 ه. ق. با حضور 62 نفر از نمایندگان تشكیل شد، اما شهید مدرس پس از 194 جلسه، در تاریخ 28 ذیحجة الحرام سال 1328 ه. ق. در مجلس حضور یافت و نخستین بار كه به ایراد نطق پرداخت، روز شنبه، 19 محرم الحرام سال 1329 ه. ق. در جلسه دویستم مجلس بود كه با این جمله آغاز شد: «عاقل تا بصیرت پیدا نكند، سخن نمی‌گوید. (16) ‌»

تا چند ماه مدرس با نظری دقیق به مطالعه وضع عمومی و سكوت گذرانید و برخی نمایندگان كه نقشه‌های منفی را طراحی می‌كردند، فكر كردند این مجتهد كم حرف و آرام برایشان خطری ندارد، اما مدرس پس از چند ماه سكوت را شكست و موضع خود را در مقابل مسایل سیاسی - اجتماعی نشان داد و چون در استدلال و بحث كسی حریف او نمی‌شد، در مدت كوتاهی اقتدار معنوی و سیاسی خود را به دست آورد و شخصیت بارز خود را با شجاعت ذاتی به ظهور رسانید.

مورگان شوستر برای نظم بخشیدن به امور مالی ایران با تصویت مجلس در ایران مشغول كار شد، وی كارنامه خوبی از خود نشان داد و حتی در پی ضبط اموال برادر شاه مخلوع یعنی شعاع السلطنه بر آمد، روس‌ها با این بهانه مخالفت خود را با حضور وی اعلام كردند و از ایرانی‌ها خواستند نامبرده را از این سرزمین بیرون كنند و چون روسیه در این باب جوابی نشنید، اولتیماتومی چهل و هشت ساعته به ایران داد. دولت وقت از مجلس برای عملی ساختن تقاضای روس‌ها، درخواست اختیار نمود كه با مخالفت و مقاومت شهید مدرس و شهید خیابانی مواجه شدند (17). فریاد این دو روحانی به مجلس جان داد و تمامی نمایندگان جز یازده نفر با اولتیماتوم روس‌ها مخالفت كردند و قرار شد كمیسیونی منتخب از نمایندگان تشكیل شود كه متاسفانه آنان به گونه‌ای برگزیده شدند كه اكثرشان حامی روس و انگلیس بودند. ناصر الملك وقتی این وضع را مشاهده كرد، در روز سوم دی ماه سال 1290 ه. ش. (سوم محرم سال 1330 ه. ق). دستور انحلال مجلس را صادر نموده و اولتیماتوم را پذیرفت و شوستر ایران را ترك نمود (18).

در ایام تعطیلی مجلس، تمام وقت مدرس با تدریس در مدرسه سپهسالار سپری شد. در شعبان سال 1329 ه. ق. اصول تشكیلات عدلیه و محاضر شرعیه و صلحیه را كه توسط مقامات قضایی تهیه شده بود، پس از ملاحظه و تطبیق با شرع، تایید كرد و این برنامه از كارنامه درخشان شهید مدرس در مجلس دوم حكایت دارد (19). در همین دوره دوم عضو كمیسیون برنامه و بودجه شد و دقت زیادی روی مسایل مالی داشت. او عقیده‌اش بر این بود كه استقراض از خارجی، كار درستی نیست و كشور باید خود را بدون دست دراز كردن به سوی اجانب، تامین كند. هر گونه انعقاد قرارداد با خارجی‌ها را بدون بررسی و تصویب مجلس، غیرقانونی می‌دانست. به نمایندگان توصیه می‌نمود، عایدات و درآمدها را زیاد كنید و از بالا رفتن هزینه‌ها احتراز نمائید (20). او در این دوره به عنوان مجتهد طراز اول در فرصت‌های مقتضی، جامعه و نمایندگان را به پرهیز از تفرقه و دسته بندی‌های جناحی و باندبازی فراخواند و نخبگان و خواص را به سوی یك وحدت اصولی دعوت كرد (21).

شجاعت معنوی

در زمان ریاست وزرائی علاء السلطنه كه ایران مجلس شورای ملی نداشت، دولت تصمیم گرفت كه انتخابات مجلس سوم را برای مدت سه ماه به تعویق بیاندازد. برای رسیدن به این منظور از میان برخی نمایندگان دوره اول و دوم و عده‌ای از رجال مورد تایید خود «مجلس مشاوره عالی‌» تشكیل داد و بدین گونه اجازه تعویق انتخابات را بدست آورد. در این جلسه مدرس با این برنامه ولت به مخالفت برخاست و گفت: مجلس شورای ملی تعطیل نمی‌شود و این مجلس مشاوره عالی هم نمی‌تواند تصمیم دولت را جایز بشمارد. باید هرچه زودتر انتخابات شروع گردد و زمام امور كشور به دست مجلس سوم سپرده شود. بدین ترتیب مجلس مشاوره عالی بدون اخذ نتیجه‌ای به هم خورد ولی دولت، مستبدانه انتخابات را تا صفر سال 1331 ه. ق. به تعویق انداخت. با این وجود، شجاعت مدرس در مقابل برنامه‌های غلط دولت، زبان به زبان گشت و همه بر استواری او در دفاع از حقوق انسان‌ها آفرین گفتند و چنان نامش بر سر زبان‌ها افتاد كه مردم تهران تصمیم گرفتند وی را برای نمایندگی دوره سوم انتخاب كنند (22).

در زمان تشكیل مجلس سوم جنگ جهانی اول آغاز گردید و آتش آن به سوی ایران شعله كشید، با وجود آن كه دولت وقت بی طرفی ایران را اعلام كرد، متفقین در سال 1334 ه. ق. آن را نادیده انگاشته و این كشور را مورد تهدید قرار دادند و هر لحظه بیم آن می‌رفت كه با تسخیر مركز حكومت، استقلال ایران از بین برود. رای شهید مدرس بر این بود كه چون فاتح این نبرد جهانی مشخص نمی‌باشد، باید با تدبیری دقیق وضع ایران را در صورت پیروزی یكی از طرفین متخاصم روشن نمود و در عمل راه را بر پیشروی قوای بیگانه در خاك ایران بست. برنامه مدرس و یارانش آن بود كه دو دولت تشكیل شود: یكی مركزی كه بر حسب ظاهر هر یك از طرفین كه خود را حامی آن می‌داند روی كار می‌آید و دیگری دولت مهاجرت. این رای، صواب به نظر آمد و نخست جمعی متشكل از بیست و هفت نفر از وكلای مجلس و تعدادی از علما و رجال سیاسی، همراه با گروهی از مردم تهران به سوی قم عزیمت كردند و در این شهر برای مقابله با تجاوز روس‌ها كمیته دفاع ملی تشكیل دادند، قوای روس در رباط كریم شهریار با نیروهای مسلح مهاجرین درگیر شدند كه در این نبرد روس‌ها پیروز شدند و قم به اشغال آنان درآمد. اعضای كمیته از قم راهی غرب كشور شدند و چون این ناحیه نیز مورد یورش روس‌ها قرار گرفت، مدرس و همراهان به قلمرو دولت عثمانی واقع در تركیه كنونی وارد شدند. مدرس از آغاز ورود به استانبول (بندری در تركیه) و مشاهده استقبال خوب سربازان ترك از رجال ایرانی، فهمید كه دولت عثمانی در پی آن است كه در این جنگ از توانایی‌های ایران به نفع خود استفاده كند (23). به همین دلیل مدرس در ملاقات با پادشاه عثمانی خاطر نشان ساخت: «اصولا ما روحانیون در زمان حكومت استبداد ایران، آزاد بودیم و من نیز پس از استبداد در حكومت مشروطه هم به دلیل آن كه نماینده مجلس بودم، در تمام مراحل آزاد صحبت می‌كردم؛ از این رو، در اینجا هم آزادانه اظهار نظر می‌كنم. مقصود از مهاجرت ما ایرانیان به این كشور آن است كه اولا دولت عثمانی صحبت الحاق بخشی از خاك آذربایجان را به قلمرو خودش متوقف نماید. ثانیا در موضوع صمیمیت بین برادران مسلمان ایرانی و ترك مذاكراتی به عمل آوریم. (24) ‌»

در ملاقات رسمی كه مدرس با پرنس سعید حلیم پاشا، صدر اعظم وقت، و طلعت پاشا، وزیر كشور عثمانی و دیگر وزرا داشت، با آنكه جایگاه مذاكره مبلمان بود، مدرس بر روی زمین نشست كه تمام وزرا به احترام وی صندلی‌ها را ترك گفتند و بر روی زمین نشستند. بعد از انجام تعارفات معمولی، صدر اعظم دستور داد تا چای عجمی برای میهمان بیاورند؛ چون این عبارت بوی تحقیر نسبت به ایرانیان را می‌داد، مدرس با شهامت و اعتماد به نفس شگفتی گفت: «بگویید به جای كلمه عجم لفظ ایرانی استعمال نمایند؛ زیرا، ماده لغوی كلمه عجم از عجمه می‌باشد و اشتقاق آن به كلمات مختلفه، حاكی از تحقیرنژاد غیر عرب حتی ملت ترك و ایرانی است و ما ایرانیان كه دارای نوابغ و مشاهیری بوده ایم كه به زبان و تمدن عرب و اسلام خدمت‌های شایان كرده اند، سزاوار نیست كه تحقیر شویم. (25) ‌»

اعضای كابینه موقت از راه دیار بكر و سلیمانیه به سنندج آمدند و پس از چند روز توقف در این شهر به تهران بازگشتند. مدرس در حالی كه لباس رزم پوشیده، تفنگ و قطار فشنگی بر دوش داشت، به در خانه رسید، در این هنگام همسر و یكی از فرزندانش دار فانی را وداع گفته بودند و دیگر فرزندانش با سختی‌های زیادی روبرو بودند.

در این ایام، كابینه صمصام السلطنه با ضعف تمام روی كار بود، در حالی كه مردم از ستم، قحطی و گرسنگی رنج می‌بردند. شهید مدرس كه نمی‌توانست این آشفتگی‌های سیاسی - اجتماعی ناشی از ناتوانی دولت مزبور را تحمل كند، به همراه گروهی از علما در شوال سال 1336 ه. ق. علیه كابینه صمصام به مخالفت برخاست. این عده برای عملی نمودن خواسته بر حق خود، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی تحصن اختیار نمودند. احمد شاه با مشاهده این وضع صمصام السلطنه را بر كنار نمود و برای انتقال علما به تهران كالسكه سلطنتی را به حرم حضرت عبدالعظیم فرستاد و آن‌ها را با احترام و عزت فراوان به تهران مراجعت داد. در 29 شوال سال 1336 ه. ق. كابینه وثوق الدوله روی كار آمد.

استواری در برابر سلطه اجانب

با توجه به این كه رقیب انگلیس، یعنی روسیه دچار آشوب و جنگ داخلی شد و برای مدتی هرچند موقت نتوانست در امور سیاسی ایران مداخلاتی داشته باشد، راه برای استعمارگری افزون‌تر انگلیس‌ها هموار گردید. آن‌ها در صدد برآمدند تا با استفاده از موقعیت پیش آمده، نفوذ خود را در ایران محكم نموده و این كشور را به صورت منطقه‌ای نیمه مستعمره درآورند. بدین منظور در 12 ذیقعده سال 1337 ه. ق. (نهم اوت 1919 م). سر پرسی كاكس انگلیسی (وزیر مختار دولت بریتانیا) با وثوق الدوله (نخست وزیر وقت ایران) قراردادی منعقد ساخت. قرارداد مذكور در هفت ماده و یك ضمیمه تنظیم گردید.

شهید مدرس كه به دقت و با هوشیاری و ظرافت تمام، مراقب اوضاع بود، این قرارداد ننگین را به منزله تحكیم مواضع ابرقدرت‌ها و مضاعف گشتن رنج و محرومیت ملت ایران تلقی نمود. از این جهت به محض انتشار خبر انعقاد قرارداد، شهید مدرس مانند كسی كه سال‌ها نیروی خود را ذخیره نموده و انتظار مقابله با دشمن را داشته باشد، با شور و هیجان وافری از سنگر مجلس، در میدان ستیز با استعمار پای نهاد و چنان تحركی در مردم ایجاد كرد كه لغو قرارداد و سقوط كابینه وثوق الدوله را به دنبال داشت.

مدرس در جلسه پنجم، یكشنبه 25 ذیقعده سال 1339 ه. ق. در این باره گفته است: «13 ذیقعده سال 1337 ه. ق. یك روز نحسی از برای ایران بود و یك قرارداد منحوسی بدون اطلاع احدی منتشر شد. مردم كمال غفلت را داشتند كه این قرارداد منحوس چیست، الا افراد نادری كه از جمله بنده بودم كه در همان ساعت كه قرارداد انتشار یافت با آن مخالف شدم تا امروز، بالاخره توفیق به ملت ایران داد، قرارداد منحوس یك سیاست مضر به دیانت اسلام می‌باشد. كابینه وثوق الدوله، خواست ایران را رنگ بدهد، اظهار تمایل به دولت انگلیس كرد. ملت برضد او قیام نمود. هر كس تمایل به سیاست (بیگانه) نماید ما با او موافقت نخواهیم نمود. (26) ‌»

از تلگراف «كاكس‌» به «لرد كرزن‌» بر می‌آید كه از عوامل مهم مخالف این قرارداد شهید مدرس بود (27). سرانجام قرارداد وثوق الدوله كه ایران را در تمامی ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تحت سلطه مستشاران انگلیس قرار می‌داد با مقاومت وحانیت شیعه و در راس آن‌ها شهید مدرس، شكست خورد. حیله گران انگلیسی كه قدرت مبارزه و میزان نفوذ روحانیت متعهد و آگاه را در عرصه‌های سیاسی - اجتماعی به طور عینی مشاهده كردند، این طبقه مقاوم و مبارز را سد راه منافع خویش تلقی كردند و از این جهت تصمیم گرفتند نظامی را سامان دهند كه برای مبارزه با ارزش‌های دینی و اسوه‌های مقاومت به كار گرفته شود و منافع بیگانگان را حفظ نماید؛ از این رو، به فكر افتادند كه روح قرارداد وثوق الدوله را در كالبد دیگری بدمند و با زمینه سازی برای سقوط كابینه مشیرالدوله و استعفای كابینه سپهدار، سید ضیاء الدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد، كه به انگلستان تمایل داشت، از سوی بریتانیا برای كودتای ننگین سوم اسفند 1299 ه. ش. انتخاب شد.

در همین زمان نابغه وارسته و عالم عامل، شهید مدرس، دریافت كه نقشه مزبور ساخته و پرداخته انگلستان است و پس از چهل سال كه اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار یافت، نظر مدرس به اثبات رسید.

با فرار هیات دولت و پناهندگی سپهدار به سفارت انگلیس عوامل كودتا كه در میان آن‌ها رضاخان، نقش مهمی را برای اجرای این برنامه عهده دار بود، حكومت نظامی اعلام كردند و سیدضیاء پس از سه روز با فشار دولت انگلیس فرمان نخست وزیری را از احمد شاه قاجار دریافت كرد. سید ضیاء پس از گرفتن حكم مزبور كابینه سیاه را تشكیل داد و در پی آن وضعی را برای ایران پدید آورد كه اهداف انگلستان را تامین می‌كرد و نفوذ این كشور را در ایران مستحكم می‌نمود. او گروهی از افراد سرشناس و از جمله شهید مدرس را دستگیر نمود و روانه زندان ساخت. مدرس در سخنانی بطور قطع اعلام كرد كه این كابینه عمر كوتاهی دارد، پیش بینی او به حقیقت پیوست و سیدضیاء تنها توانست 93 روز دوام بیاورد و مدرس و سایر زندانیان آزاد شدند (28).

در بهار سال 1300 ه. ش. برای انگلستان مسلم گردید كه یكی از دو عامل كودتا (رضاخان و سیدضیاء) باید كنار بروند و رضاخان را بر دیگری ترجیح دادند. سرانجام قدرت در دست رضاخان قرار گرفت و فرمان شاه در عزل سید ضیاء صادر شد. گروهی قزاق به خانه‌اش رفتند، او را مسلحانه بدرقه كرده و از ایران تبعید نمودند (29).

دوران آشفتگی

سرانجام، پس از شش سال فترت، مجلس چهارم، در 15 شوال 1339 ه. ق. با حضور 65 نفر نماینده با نطق احمد شاه قاجار افتتاح گردید. شهید مدرس در این دوره با 48 رای به نیابت اول مجلس انتخاب شد و در همین جلسه به دلیل نبودن رئیس (مؤتمن الملك) ریاست مجلس را شهید مدرس عهده دار گردید (30). یك روز قبل از افتتاح مجلس چهارم بیانیه‌ای تحت عنوان «بیان حقیقت‌» با امضای مدرس و گروه دیگری از نمایندگان در مخالفت با وقایع دوران كابینه سیاه سیدضیاء و اعلام الغای قرارداد 1919 م. انتشار یافت (31). در آغاز این دوره مدرس با تصویب اعتبارنامه وكلای موافق قرارداد وثوق الدوله مخالفت كرد و با توانایی و نفوذی كه داشت، اجازه نداد اعتبارنامه اكثر آنان به تصویب برسد. همچنین در این دوره دولت قوام السلطنه از مجلس رای اعتماد گرفت كه در عرض هشت ماه سه بار تغییر كرد (32).

از حوادث اسف بار این دوره، طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ بود. از آنجا كه این فرد خودخواه و قدرت طلب با حمایت برخی از روزنامه نگاران، از جمله علی دشتی در صدد بر آمد تا با ظاهری دلسوز و به عنوان افسری شجاع [؟!] راه را برای نفوذ استعمار هموار كند و به سوی مقاصدی باطل و بر هم زننده امنیت ایران گام بردارد، از دوره چهارم مجلس، مبارزات پارلمانی شهید مدرس شكل دیگری به خود گرفت و بدون این كه از تشكیلات نظامی و تهدیدهای رضاخان بیمی به دل راه دهد، با قدرت معنوی و استقامت فوق العاده، ستیز با این چهره منفور را در صدر برنامه‌های خود قرار داد و در جلسه 148، پنج شنبه 12 مهر 1301 ه. ش. (13 صفر 1341 ه. ق). نطقی علیه رضاخان ایراد نمود كه در بخشی از آن آمده بود: «امنیت... به دست كسی است كه اغلب ماها از او خوشوقت نیستیم... ما كه از رضاخان ترسی نداریم. باید بدون ترس و بی پرده سخن گفت. ما كه قدرت داریم سلطنت را تغییر بدهیم، قدرت داریم رئیس الوزرا را عزل كنیم، رضاخان را هم تغییر می‌دهیم. كاری ندارد... (33) ‌»

مجلس دوره چهارم، در دریای كشمكش‌های لفظی غرق و از لحاظ اتخاذ یك مشی روشن در خصوص مسایل سیاسی - اقتصادی ناتوان ماند. تلاش‌های شهید مدرس و عده‌ای از همفكران او هم نتوانست بین افكار نمایندگان تجانس و اتحاد ایجاد كند. از عوارض منفی این تفرق و تحزب كه بر جو مجلس حاكم بود، رشد سرطانی سردار سپه می‌باشد. نزاع بین نمایندگان، آن چنان قدرت خطرناكی به رضاخان داد كه مجلس پنجم هم نتوانست از نقشه‌های مخرب وی جلوگیری كند و احمد شاه بر خلاف میل درونی منصب ریاست وزرایی را به او واگذار كرد (34).

جنجال جمهوری

انتخابات دوره پنجم مجلس شورا در جوی آشفته و اوضاعی ناگوار آغاز گردید. در چنین اوضاعی، عده‌ای از وكلای تهران و برخی شهرها انتخاب شدند و چون رضاخان مشاهده كرد اوضاع به نفع او پیش نمی‌رود، كوشید در شهرستان‌ها به مداخله و اعمال نفوذ در امر انتخابات بپردازد تا در مجلس طرفدارانی برای خود تدارك ببیند. با این همه، گروهی انسان متعهد و دلسوز كه مدرس در میان آنان چون مشعلی می‌درخشید به این دوره راه یافتند و دوره پنجم مجلس، در روز 22 بهمن 1301 ه. ش. با نطق محمد حسن میرزا - ولیعهد - رسما افتتاح شد.

مشیر الدوله كه ریاست كابینه را عهده دار بود، به دلیل تهدیدهای رضاخان با وجود اصرار مدرس استعفا كرد و این مقام حساس را در برابر جاه طلبی چون سردار سپه خالی گذاشت. سرانجام با وجود مخالفت شدید شهید مدرس و تردید شاه، فرمان ریاست وزرا در سوم آبان 1302 ه. ش. به نام سردار سپه صادر گشت.

رضاخان در این شرایط جدید به آزار مخالفان پرداخت و وابستگان و حامیان خویش را در راس امور قرار داد و در صدد آن برآمد كه به تقلید از «مصطفی كمال آتاتورك‌» نظام جمهوری دروغینی را بر ایران حاكم كند. شهید مدرس و متفكرانی چون ملك الشعرای بهار، حائری زاده و سید حسن زعیم در مقابل سردار سپه و افكار باطلش به مقاومت برخاستند. مدرس و یارانش كوشیدند تا از تصویب اعتبارنامه‌های عده‌ای نماینده كه به دستور رضاخان انتخاب شده یا با او تبانی داشتند، ممانعت به عمل آورند تا شاید بتوانند از این رهگذر عده‌ای از عناصر ناپاك را از مجلس خارج كنند.

از آنجا كه مساله جمهوریت بنا به تصمیم انگلستان برای تمركز قدرت در ایران طراحی شده بود، در جلسه هفتم دوره پنجم، این موضوع با عجله عنوان گردید. شتابزدگی اصحاب جمهوری چنان بود كه اجازه ندادند اعتبارنامه‌های تمامی نمایندگان به تصویب برسد. در این حال فراكسیون اقلیت مجلس به رهبری مدرس با ریاست جمهوری رضاخان مخالفت كرد.

سید محمد تدین كه از حامیان جدی رضاخان بود، كوشید تا نمایندگان طرفدار خود را هنگام سخنرانی مدرس از جلسه خارج كند ولی بیانات پر جاذبه، باصلابت و منطقی مدرس همه را تحت تاثیر قرار می‌داد، این وضع تدین را چنان عصبانی كرد كه در پی درگیری لفظی با مدرس همراه با عده‌ای از فراكسیون تجدد (كه رهبری آنان را او عهده دار بود) جلسه را ترك كردند. در خارج جلسه بحث و جدال لفظی ادامه یافت و مدرس در اتاق تنفس بیانات خود را پی گرفت. در این میان دكتر حسین بهرامی معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجره‌ای لفظی به تحریك سید محمد تدین بر گونه سید حسن مدرس سیلی نواخت. این حركت توام با اهانت همچون كبریتی كه به انبار باروت برسد در افكار و احساسات مردم، انفجاری عظیم پدید آورد. بازارها بسته شد و طبقات گوناگون ساكنین تهران به همراه علما و روحانیان در مساجد و سایر اجتماعات به تظاهرات اعتراض آمیزی روی آوردند، سرانجام در شكل یك راهپیمایی بزرگ به سوی مجلس شورای ملی راه افتادند. دولت كوشید از این حركت جلوگیری كند تا آن كه مؤتمن الملك - ریاست مجلس - جلسه آشتی ترتیب داد و نمایندگان بازار تهران و اصناف به مجلس دعوت شدند. به رغم این برنامه، هر روز بر مخالفین جمهوری افزوده می‌شد و در روز دوم فروردین 1303 ه. ش. مردم تهران از محلات گوناگون به سوی مجلس حركت كردند و با فریادهای «مرده باد جمهوری، زنده باد مدرس. ما دین نبی می‌خواهیم، جمهوری نمی‌خواهیم‌» وارد حیاط مجلس شدند.

رضاخان و یارانش نیز به مجلس آمدند، ولی مردم نفرت و انزجار از او را علنی ساختند و مانع ورود او به داخل مجلس شدند، او و سربازانش افراد خشمگین را مورد ضرب و شتم قرار دادند. چون شرایط به ضرر رضاخان پیش رفت و این وضع بر نفرت مردم می‌افزود، طرفداران رضاخان با درماندگی وی را از مجلس بیرون بردند. مدرس با آرامش كامل به میان مردم آمد و از آگاهی و هوشیاری مردم تهران تشكر نمود.

بدین گونه، جمهوری رضاخانی با شكست مواجه گردید (35). البته افراد مبارز همچنان در توقیف و تبعید بودند و فشارهای زیادی به یاران مدرس وارد آمد و از هر طرف عرصه بر آن شهید و حامیانش تنگ‌تر می‌گردید، تا جایی كه حتی در مجلس هم به او اجازه نمی‌دادند حقایق را بگوید و از جنایات رضاخان و نقشه‌های اجانب پرده بردارد. به همین دلیل، در روز هفتم مرداد 1303 ه. ش. مدرس پشت تریبون مجلس قرار گرفت و با مقدمه‌ای ماهرانه استیضاح رضاخان را مطرح كرد، اما شرایط به گونه‌ای شد كه مقرر گردید، تكلیف استیضاح به وقت دیگری موكول شود. به رغم مخالفت مدرس، عده‌ای از نمایندگان رضاخان را به حكومت رسانیدند و طولی نكشید كه مجلس مؤسسان كه با اعمال نفوذ و سرنیزه وی انتخاب شده بودند او را به عنوان اعلیحضرت رضاشاه كبیر بر سرنوشت امت مسلمان ایران حاكم نمودند و یك ساعت و نیم بعد از ظهر روز نهم آبان 1304 ه. ش. سقوط قاجاریه با شلیك چندین توپ اعلام شد و در 25 آذر 1304 ه. ش. رضاخان به مجلس آمد و در خطابه‌ای خود را رسما شاه ایران خواند و در روز چهارم اردیبهشت سال 1305 ه. ش. در كاخ گلستان رسما تاجگذاری كرد (36).

از ترور نافرجام تا شهد شهادت

دوران انتخابات دوره ششم مجلس شورای ملی فرا رسید. رضاخان كه مقام سلطنت را به دست آورده بود، می‌كوشید تا از تمام نقاط كشور حامیان خود را برای مجلس آینده، تعیین كند. مردم تهران به رغم تبلیغات مسموم و فشارهای عوامل رضاشاه موفق شدند، افرادی چون شهید مدرس و ملك الشعرای بهار و برخی از افراد صالح دیگر را برای این دوره برگزینند. در جلسه اول دوره ششم مجلس كه روز نوزدهم تیرماه 1305 ه. ش. تشكیل شد، مدرس ریاست سنی مجلس را بر عهده داشت. او پس از شروع كار مجلس به اعتراض نسبت به دخالت رضاخان و هوادارانش در انتخابات پرداخت و با اعتبارنامه وكیل‌های سفارشی مخالفت كرد و گفت: «در این انتخابات هم حكومت، نظامی بوده و هم انتخاب كننده نظامی بوده است‌» وقتی عوامل حكومتی مشاهده كردند، فریاد حق طلبی مدرس خاموش شدنی نیست، تصمیم گرفتند فریاد آن وارسته مرد را با ترور، در حلقوم پاكش خاموش سازند. از این جهت، در روز هفتم آبان 1305 ه. ش. هنگامی كه آن شهید، طبق معمول به سوی مدرسه سپهسالار برای تدریس می‌رفت، وی را هدف گلوله قرار دادند. تیرها بدن مدرس را از ناحیه كتف و بازو به شدت مجروح نمود، اما او از خطر مرگ رهایی یافت و برای معالجه مدت 64 روز در بیمارستان بستری بود (37).

با به پایان رسیدن دوره ششم در 22 مرداد 1307 ه. ش. ، انتخابات دوران هفتم مجلس فرا رسید. رضاخان تصمیم گرفت به هر طریق ممكن از راه یافتن مدرس و همفكرانش به مجلس جلوگیری كند. این انتخابات كاملا فرمایشی بود و همزمان با برگزاری آن اغلب یاران مدرس در زندان‌ها و تبعیدگاه‌های خوفناك به سر می‌بردند. در تهران به رغم فعالیت مردم این دیار برای انتخاب شهید مدرس، عوامل رضاخان وقاحت را به حدی رسانیدند كه اجازه ندادند حتی یك رای به نام مدرس از صندوق‌ها بیرون بیاید. مدرس علاوه بر محروم شدن از راه یافتن به مجلس، گرفتار سخت‌ترین شرایط زندگی گشت، تا آنكه در روز دوشنبه 16 مهر 1307 ه. ش. توسط عوامل شهربانی تهران، منزلش محاصره گردید و آن شهید دستگیر و به قلعه خواف در خراسان تبعید گشت كه به مدت نه سال در این قلعه مخوف زندانی بود. سرانجام غروب 27 رمضان سال 1356 ه. ق. مطابق با دهم آذر 1316 ه. ش. سه جانی خبیث به نام‌های جهان سوزی، خلج و مستوفیان، آیت الله سید حسن مدرس را كه از خواف به كاشمر انتقال یافته بود، در این شهر به شهادت رسانیدند كه اكنون آرامگاهش زیارتگاه مردمان مشتاق حق و حقیقت می‌باشد (38).

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) نك: مقاله خواجه نصیر و مردم زواره، محیط طباطبایی، مجله یغما، سال 1335 ه. ش.

2) طفولیت مدرس، سید محمد محیط طباطبایی، مجله محیط، شماره دوم، سال اول.

3) فصلنامه یاد، سال پنجم، شماره 20، پاییز 1369، ص 21.

4) مشك مشام معنی، قسمت اول، مجله پیام زن، سال هفتم، شماره 81، ص 36.

5) نك: اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 5، ص 21.

6) همان.

7) مدرس مجاهدی شكست ناپذیر، عبدالعلی باقی، ص 161- 160.

8) مجله مجلس و پژوهش، شماره 7، ص 193.

9) سده تحریم تنباكو، به اهتمام موسی نجفی، رسول جعفریان، مقاله دكتر علی مدرسی، ص 135.

10) همان، ص 139.

11) دیدار با ابرار، ج 67 (شهید مدرس، ماه مجلس) ، از نگارنده، ص 201.

12) مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج دوم، ص 309؛ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر، ص 26.

13) مجله مجلس و پژوهش، همان، ص 195.

14) شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص 37- 36.

15) مرد روزگاران، دكتر علی مدرسی، ص 62.

16) همان، ص 63.

17) تاریخ هیجده ساله آذربایجان، كسروی، ص 488.

18) دو مبارز مشروطه، رحیم رئیس نیا - عبدالحسین ناهید، ص 207- 206.

19) آراء و اندیشه‌ها و فلسفه سیاسی مدرس، محمد تركمان، ص 19.

20) مدرس تاریخ و سیاست، گروهی از نویسندگان، ص 25- 24.

21) نك: مدرس در پنج دوره تقنینیه، محمد تركمان، ج اول، ص 10- 8.

22) شهید مدرس ماه مجلس، ص 102.

23) مرد روزگاران، ص 69- 68.

24) مدرس قهرمان آزادی، حسین مكی، ج اول، ص 141- 140.

25) همان، ص 142.

26) مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج اول، ص 195- 194.

27) مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج اول، مقدمه.

28) سالنامه دینا، سال 1324 ه. ش. ، ص 110؛ مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج اول، ص 198.

29) تاریخ سیاسی معاصر ایران، دكتر سید جلال الدین مدنی، ج اول، ص 100.

30) گزیده‌ای از مجموعه اسناد عبدالحسین میرزافرمانفرما، به كوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، ج سوم، ص 187.

31) همان، ص 885- 884.

32) از سید ضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، ص 36.

33) مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج اول، ص 328- 327.

34) شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص 142- 141.

35) مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، بخش خاطرات، ص 224.

36) مدرس قهرمان آزادی، حسین مكی، ج دوم، ص 520- 539.

37) بازیگران عصر طلایی، ابراهیم خواجه نوری، ص 160.

38) نك: مرد روزگاران، ص 335- 334.

1665 دفعه
(0 رای‌ها)