آشنایى با جابر
ابوعبداللَّه جابربن یزید بن حارث جعفى، از دانشمندان بلندپایه جهان اسلام و از نزدیكترین یاران امام باقرعلیهالسلام است. به اعتراف تاریخنگاران، علم و اندیشههاى آن مرد بزرگ، نزد دانشمندان مسلمان قابل توجه بوده است. وى در كوفه شخصیتى مهم داشت و از منزلت اجتماعى ویژهاى برخوردار بود و به عنوان صاحبنظر در مسائل دینى، تاریخى، علم حدیث و حتى مسائل سیاسى شناخته مىشد. جابر جعفى علاوه بر استفاده علمى از ائمه اطهارعلیهمالسلام، از شخصیتهاى دانشمند دیگرى نیز بهرهها برده و ذخایر علمى اندوخته است كه از جمله آنها مىتوان از جابر بن عبداللَّه انصارى، ابىطفیل عامر بن واثله، عمار الدهنى، سوید بن غَفله و طاووس بن كیسان، نام برد.
همچنین او آموختههاى علمى خود را به مدد برخى محدثان و راویان دیگر، به تشنگان معارف اهل بیتعلیهمالسلام تقدیم كرده است كه برخى از آنان عبارتاند از: حسن بن صالح بن حى، شعبة بن حجّاج، سفیان ثورى، سفیان بن عُیینه، شریك، ابراهیم بن عمر یمانى، حسن بن سرى، هشام بن سالم، عمرو بن شمر، زكریا بن حر، محمد بن فرات، مرازم، مفضل بن عمر، العرزمى، عمر بن أبان و عبداللَّه بن غالب. (1)
جابر جعفى، احیاگر فرهنگ اهل بیتعلیهمالسلام و پاسدار ارزشهاى الهى در حدود سالهاى 127 و 128 ق درگذشت. (2)
آثار و تألیفات
جابر جعفى حاصل زحمات خود را در قالب كتابهاى مختلف به اهل دانش عرضه كرد. كتاب تفسیر، مقتل الحسینعلیهالسلام، كتاب الجمل، كتاب الصفین، كتاب النهروان، كتاب الفضائل، كتاب مقتل أمیرالمؤمنینعلیهالسلام، كتاب النوادر و رسالة أبى جعفرعلیهالسلام الى أهل البصره از آثار جابر است. (3)
كلام امام صادقعلیهالسلام
زیاد بن ابىحلال مىگوید كه مىخواستم درباره جابر و جایگاه احادیث وى، از محضر امام صادقعلیهالسلام بپرسم وقتى به حضورش رسیدم، بدون مقدمه به من فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ جابِرَ الْجُعْفى كانَ یصَدِّقُ عَلَینا لَعَنَ اللَّهُ الْمُغَیرَةَ بْنَ سَعیدٍ كانَ یكَذِّبُ عَلَینا؛ (4) خداوند جابر جعفى را رحمت كند، او ما را تصدیق مىكرد و خداوند مغیرة بن سعید را لعنت كند، او ما را تكذیب مىكرد.»
از منظر اهل نظر
ابن قولویه، شیخ مفید و ابن غضائرى، احادیث جابر جعفى را داراى اطمینان و قابل اعتماد دانستهاند. وكیع نیز گفته است: «در هر چیزى اگر شك بكنید، هرگز در صحت احادیث جابر تردید نكنید كه او قابل اعتماد است.» سفیان ثورى مىگوید: «كسى را پارساتر از جابر جعفى در نقل حدیث سراغ ندارم.» (5)
عبدالرحمان بن شریك گفته است: «نزد پدرم ده هزار مسئله از آموختههاى جابر جعفى موجود بود.» (6)
منشور جاویدان براى شیعیان
جابر جعفى از شخصیتهایى است كه هفتاد هزار حدیث از امام باقرعلیهالسلام آموخت. وى همواره، هنگام نقل حدیث، سخنش را با این جمله آغاز مىكرد: «وصىّ اوصیا و وارث علم انبیا محمد بن علىعلیهماالسلام براى من حدیث گفت»
او هیجده سال تمام، شاگرد فعّال و خصوصى حضرت باقر العلومعلیهالسلام بود و پس از آن، هنگام وداع به امام عرض كرد: «باز هم روح دانش طلب و تشنه مرا با حدیثى دیگر سیراب سازید.»
امام باقرعلیهالسلام فرمود: «اى جابر! بعد از هیجده سال هنوز به دنبال یادگیرى از معارف ما هستى؟!» جابر عرض كرد: «مولاى من! بله، من از دریاى علم و فضیلت شما هرگز سیراب نمىشوم؛ چرا كه شما اقیانوس بىپایان دانش هستید كه هیچ گاه به عمق آن نتوان دست یافت. وقتى امام عشق و علاقه وى را بعد از آن همه تحصیل مشاهده كرد، باز هم ره توشهاى ماندگار به وى عنایت كرد و این جملات زیبا را در سینه جابر براى شیعیان خود در آینده به یادگار نهاد:
«یا جَابرُ بَلِّغ شیعَتِى عَنِّى السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أنَّهُ لَا قَرابَةَ بَینَنَا وَ بَینَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لَا یتَقَرَّبُ اِلَیهِ إِلاَّ بِالطَّاعَةِ لَهُ یا جَابِرُ مَن أطَاعَ اللَّهَ وَ أحَبَّنا فَهُوَ وَلینا وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَم ینفَعْهُ حُبُّنا؛ (7)
اى جابر! از جانب من به شیعیانم سلام برسان و به آنان اعلام كن كه بین خانواده ما و خداوند، هیچ گونه خویشاوندى وجود ندارد و در پیشگاه خدا كسى مقرّب نمىشود مگر با اطاعت از دستورهاى الهى. اى جابر! هر كس از خدا اطاعت كند و ما را هم دوست بدارد، او دوست حقیقى ماست؛ اما هر كسى خدا را نافرمانى كند، دوستى و محبت ما هرگز براى او سودى نخواهد داشت.» (8)
«یا جابِر مَن هَذَا الَّذى سَألَ اللَّهَ فَلَم یعطِهِ أو تَوكّلَ عَلَیهِ فَلَم یكفِهِ أو وَثِقَ بِهِ فَلَم ینجِهِ؛ اى جابر! كیست كه از خداوند متعال درخواست كند و خداوند به او عنایت نكرده باشد یا به او توكل كند و خداوند او را كفایت نكند یا به او اعتماد كند و خداوند او را رستگار نكند.»
«یا جَابِر أَنْزِل الدُّنیا مِنكَ كَمَنزِلٍ نَزَلْتَهُ تُریدُ التَّحوُّلَ وَ هَلِ الدُّنیا ألّا دَابَّةٌ رَكِبْتَهَا فِى مَنامِكَ فاستَیقَظْتَ وَ أَنْتَ عَلَى فِرَاشِكَ غَیرَ رَاكِبٍ وَ لا أحَدٌ یعبَأُ بِهَا أو كَثَوبٍ لَبِسْتَهُ أو كَجَاریة وَطِئْتَهَا؛ اى جابر! دنیا را همانند خانهاى فرض كن كه [هر لحظه] مىخواهى جا به جا شوى. و آیا دنیا غیر از مركبى است كه در خواب سوار آن شدهاى و هنگام بیدارى در بستر خود از آن مركب، خبرى نیست و كسى به آن اعتنا نمىكند و یا همانند لباسى [در نظر بگیر] كه زمانى مىپوشى [و آن گاه در مىآورى] و یا همانند كنیزى كه با او [یك لحظه] آمیزش جنسى دارى [كه زودگذر است].» «یا جَابِرُ حُبُّنَا أهلَ البَیتِ نِظَامُ الدِّینِ وَجَعَلنَا اللَّهُ وَ اِیاكُم مِنَ «الَّذینَ یخشَونَ رَبَّهُم بِالْغَیبِ وَ هُم مِنَ السَّاعَةِ مُشفِقُون» (9) » (10) اى جابر! دوستى و محبت ما اهل بیت، دین و آیین را نظم مىبخشد (و بدون رهبرى ما، پیروان ادیان گمراه خواهند شد). خداوند ما و شما را از افرادى قرار دهد كه از پروردگارشان در نهان مىترسند و از قیامت بیم دارند.
در پناه امام باقرعلیهالسلام
این شخصیت فرزانه عالم اسلام، آن چنان مورد علاقه امام باقرعلیهالسلام قرار گرفته بود كه حضرتش از راههاى مختلف به او كمك مىكرد و در حفظ جانش مىكوشید. از روایتهاى متعدد بر مىآید كه امام توجه ویژهاى به شخصیت جابر داشت؛ چرا كه جابر جعفى از معدود یاران و شاگردان آن جناب است كه هزاران حدیث نورانى را در سینه خود جاى داد و نزد آن گرامى، مقامى والا داشته تا آنجا كه از اصحاب سرّ آن حضرت به شمار مىآمد. روایت ذیل در عین اینكه یكى از كرامتهاى مهم حضرت به شمار مىرود، از توجه ویژه و یارى رساندن به دوست نزدیكش، جابر جعفى نیز حكایت دارد:
نعمان بن بشیر در سفر به مدینه، جابر را همراهى مىكرد. او مىگوید كه وقتى به شهر رسیدیم، بى درنگ به زیارت امام باقرعلیهالسلام شرفیاب شدیم. موقع برگشت، وى با خوشحالى تمام از امام خداحافظى كرده، با هم به سوى عراق رهسپار شدیم. روز جمعه بود كه نزدیك چاه «اخیرجه» [در نیمه راه كوفه و مكه] رسیدیم. در آنجا نماز ظهر را خواندیم و پس از اندكى استراحت به راه افتادیم. در این هنگام، ناگاه مردى بلند قامت و گندمگون نزد جابر آمد و نامهاى به او داد. جابر آن را گرفت، بوسید و بر چشمانش نهاد. در آن نامه، نوشته شده بود: «از جانب محمدبن على به سوى جابر بن یزید.» مُهر آن نامه، تازه بود و به همین سبب جابر به آن مرد بلند قامت گفت: «چه ساعتى از محضر امام باقرعلیهالسلام حركت كردهاى؟»
شخص ناشناس (11) گفت: «همین لحظه!» جابر پرسید: «قبل از نماز یا بعد از نماز؟» آن شخص گفت: «بعد از نماز.» سپس جابر به خواندن نامه مشغول شد؛ اما با خواندن آن، هر لحظه، چهرهاش دگرگون و نشانههاى ناراحتى در رخسارش نمایان مىشد تا اینكه به آخر نامه رسید. او نامه را با خود داشت و ما همچنان به حركت خود ادامه دادیم. از وقتى جابر نامه را خوانده بود، دیگر او را شادمان ندیدم (12) تا اینكه شب به كوفه رسیدیم و من در منزل خود به استراحت پرداختم.
چون صبح شد، براى بزرگداشت جابر، نزدش رفتم. با شگفتى تمام دیدم از خانهاش بیرون آمده، به سوى من مىآید؛ اما مانند كودكان، تعدادى مهره استخوانى و قاب كه با آن بازى مىكنند، به گردن انداخته و بر یك چوب نى سوار شده است و دیوانه وار مىگوید: «اَجِدُ مَنصُورَ بنَ جُمهوُرٍ اَمیراً غَیرَ مَامُورٍ؛ منصور بن جمهور را فرماندهى مىبینم كه فرمانبر نیست.»
او اشعارى از این قبیل مىخواند. وى به من نگریست و من هم به او. جابر به من چیزى نگفت و من هم به او حرفى نزدم. وقتى این شاگرد بزرگ امام باقرعلیهالسلام و دانشمند برجسته را در چنین حالى دیدم، به حالش دلم سوخت و گریه كردم. كودكان و سایر مردم، اطراف ما جمع شدند. جابر، همراه كودكان جست و خیز مىكرد و به میدان بزرگ كوفه (رحبه) آمد. مردم به همدیگر مىگفتند: «جُنَّ جَابِر جُنَّ جَابِر؛ (13) جابر دیوانه شده است.»
به خدا سوگند چند روزى نگذشت كه نامهاى از جانب هشام بن عبدالملك به والى كوفه رسید. او دستور داده بود كه مردى به نام جابر بن یزید جعفى را یافته، گردنش را بزن و سرش را نزد ما بفرست. حاكم كوفه بعد از خواندن نامه به اهل مجلس گفت: «جابر بن یزید جعفى كیست؟» گفتند: «او مردى دانشمند، فاضل و محدث بود. بعد از انجام مراسم حج و برگشتن از خانه خدا دیوانه شد و هم اكنون روزها در میدان بزرگ شهر، بر نى سوار مىشود و با كودكان بازى مىكند.»
حاكم به اتفاق جمعى آمد و از بالاى بلندى، میدان را نگریست. او را دید كه بر نى سوار است و همراه بچهها بازى مىكند. گفت: «خدا را شكر كه مرا از كشتن او باز داشت.» نعمان بن بشیر در ادامه مىگوید: «از این ماجرا چندى نگذشته بود كه منصور بن جمهور وارد كوفه شد و گفتههاى جابر به حقیقت پیوست.» (14)
خاطرهاى شگفت
امام باقرعلیهالسلام در یكى از جلسات خود، به جابر از آمدن رهبر جنّیان به محضر علىعلیهالسلام خبر داد و فرمود كه روزى امیرمؤمنانعلیهالسلام [در مسجد كوفه] بر منبر بود كه اژدهایى از یكى از درهاى مسجد داخل شد. مردم، سراسیمه تلاش كردند تا او را بكشند؛ ولى با اشاره آن حضرت، دست نگه داشتند. در میان نگاههاى حیرت زده جمعیت حاضر، آن حیوان سینه خیز مىرفت تا پاى منبر رسید. آن گاه برخاست و روى دمش ایستاد و به امیرمؤمنانعلیهالسلام سلام كرد. حضرت اشاره فرمود كه بنشیند تا خطبهاش تمام شود. چون آن بزرگوار از خطبه فارغ شد، فرمود: «كیستى؟! گفت: «من عمرو بن عثمان، خلیفه شما بر طایفه جنّیان هستم. پدرم از دنیا رفت و به من سفارش كرد كه به محضر شما آمده، تحت فرمانتان باشم. اكنون نزد شما آمدم تا دستورها و اوامرتان را بشنوم و اطاعت كنم.»
آن حضرت فرمود: «أُوصِیكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَاَنْ تَنْصَرِفَ فَتَقُومَ مَقامَ اَبِیكَ فِى الْجِنِّ فَاِنَّكَ خَلِیفَتِى عَلَیهِمْ؛ (15) تو را به تقواى خدا سفارش مىكنم و اینكه بازگردى و در میان جنیان به جاى پدرت باشى، و تو خلیفه من بر جنیان هستى.»
عمرو با كمال ادب با امیرمؤمنان خداحافظى كرد و به میان قومش بازگشت. او اكنون، خلیفه آن حضرت بر جنیان است. جابر بعد از نقل این ماجرا از امام باقرعلیهالسلام پرسید: «قربانت شوم، آیا عمرو خدمت شما هم مىآید و آمدن بر او واجب است؟» امام باقرعلیهالسلام فرمود: «آرى.»
مشاهده عالم ملكوت
گاهى حضرت باقرعلیهالسلام مسائل عمیق اعتقادى و تفسیر آیات قرآنى را با رفتار و عمل خویش براى جابر جعفى معنا مىكرد. این شاگرد ممتاز مكتب اهل بیتعلیهمالسلام روزى از آن حضرت درباره ملكوت آسمان و زمین كه به حضرت ابراهیم خلیلعلیهالسلام از سوى خداوند عرضه شد پرسید و گفت: «اى پسر رسول خداصلىاللهعلیهوآله! خداوند در قرآن مىفرماید: «وَكَذلِكَ نُرِى اِبْراهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَلِتَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»؛ (16) و این چنین، ملكوت آسمانها و زمین (و حكومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم تا [به آن استدلال كند و] اهل یقین شود.»
امام براى تفسیر این آیه، بدون هیچ سخنى از طریق اعمال ولایت تكوینى به جابر پاسخ داد؛ زیرا او براى چنین جوابى اهلیت داشت. جابر در این باره مىگوید: در آن لحظه نورانى، امام، دست مبارك خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: «نگاه كن چه مىبینى؟» من نورى دیدم كه از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود؛ چنان كه چشمها خیره مىشد. آن گاه به من فرمود: «ابراهیم، ملكوت آسمان و زمین را چنین دید.»
سپس امام باقرعلیهالسلام دست مرا گرفت و به درون خانه برد. لباس خود را عوض كرد و فرمود: «چشم بر هم بگذار.» پس از لحظاتى گفت: «مىدانى در كجا هستیم؟» گفتم: «خیر.» فرمود: «در آن ظلماتى هستیم كه ذوالقرنین به آنجا گذر كرده بود.» گفتم: «اجازه مىدهید كه چشمهایم را باز كنم؟» فرمود: «باز كن؛ اما هیچ نخواهى دید.» وقتى چشم گشودم در چنان تاریكى بودم كه زیر پایم را نمىدیدم. اندكى رفتیم. باز هم فرمود: «جابر مىدانى در كجایى؟» گفتم: «خیر.» امام فرمود: «بر سر چشمهاى قرار دارى كه خضر از آن آب حیات خورده بود.» آن حضرت همچنان مرا از عالَمى به عالَم دیگر مىبرد تا به پنج عالَم رسیدیم. فرمود: «ابراهیمعلیهالسلام ملكوت آسمانها را این چنین مشاهده كرد كه تو ملكوت زمین را دیدى. او ملكوت آسمانها را دید كه دوازده عالم است و هر امامى از ما كه از دنیا برود، در یكى از این عالمها ساكن مىشود تا وقتى كه ظهور قائم آل محمدعلیهمالسلام فرا رسد.» امام باقرعلیهالسلام دوباره فرمود: «چشم بر هم بگذار» و پس از لحظاتى فرمود: «چشم بگشا.» وقتى چشم گشودم، خود را در خانه آن حضرت دیدم. آن بزرگوار، لباس قبلى خود را پوشید و به مجلس قبلى برگشتیم. من عرض كردم. «فدایت شوم، چقدر از روز گذشته است؟» فرمود: «سه ساعت.» (17)
آموزههاى جابر از امام باقرعلیهالسلام
1. نشانه خوبان
«اِذا اَرَدْتَ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّ فِیكَ خَیراً فَانْظُرْ اِلى قَلْبِكَ فَاِنْ كانَ یحِبُّ اَهْلَ طاعَةِ اللَّهِ وَیبْغِضُ اَهْلَ مَعْصِیتِهِ فَفِیكَ خَیرٌ وَاللَّهُ یحِبُّكَ وَاِنْ كانَ یبْغِضُ اَهْلَ طاعَةِ اللَّهِ وَیحِبُّ اَهْلَ مَعْصِیتِهِ فَلَیسَ فِیكَ خَیرٌ وَاللَّهٌ یبْغِضُكَ وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ؛؛ (18) اگر مىخواهى بدانى كه در وجود تو خیرى هست [و از خوبان هستى یا نه] به دلت توجه كن. اگر بندگان مطیع خدا را دوست دارى و از افراد گنه كار احساس تنفر مىكنى، پس در وجود تو خیر و نیكى هست و خداوند تو را دوست دارد؛ امّا اگر متوجه شدى كه از متدینان و اهل طاعت خوشت نمىآید و اهل معصیت را دوست دارى، پس بدان كه در وجود تو هیچ خیرى نیست و خداوند هم از تو خشمگین است؛ و انسان با آن فردى محشور مىشود كه او را دوست دارد.»
2. قرابت قرآن و اهل بیتعلیهالسلام
قال رسول اللَّهصلىاللهعلیهوآله: «مَنْ سَرَّهُ اَنْ یحْیا حَیاتِى وَیمُوتَ مِیتَتِى وَیدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّتِى وَعَدَنیها رَبِّى وَیتَمَسَّكَ بِقَضِیبٍ غَرَسَهُ رَبِّى بِیدِهِ فَلْیتَوَلَّ عَلِىَّ بْنَ اَبِى طلِبٍعلیهالسلام وَاَوْصِیاءَهُ مِنْ بَعْدِهِ فَاِنَّهُمْ لا یدْخِلُونَكُمْ فِى بابِ ضَلالٍ وَلا یخْرِجُونَكُمْ مِنْ بابِ هُدىً فَلا تُعَلِّمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اَعْلَمُ مِنْكُمْ وَاِنِّى سَاَلْتُ رَبِّى اَلَّا یفَرِّقَ بَینَهُمْ وَبَینَ الْكِتابِ حَتّى یرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ هَكَذا وَضَمَّ بَینَ اِصْبَعَیهِ؛ (19) هر كس دوست دارد كه زندگى و مرگش همانند من باشد و به بهشتى داخل شود كه پروردگارم به من وعده داده است و به شاخهاى كه پروردگارم خود كاشته، تمسك جوید، باید على بن ابى طالب و جانشینان بعد از او را دوست داشته باشد [و از فرامین آنان اطاعت كند]؛ زیرا آنها شما را هرگز در وادى ضلالت داخل نمىكنند و از كانون هدایت بیرون نمىبرند. به آنان چیزى نیاموزید؛ زیرا از شما داناترند و من از پروردگارم خواستهام كه میان آنها و قرآن جدایى نیندازد تا در كنار حوض بر من وارد شوند. آن گاه رسول خداصلىاللهعلیهوآله دو انگشت (سبابه) خود را به هم چسبانید و فرمود: این چنین!»
3. پیوستگى روح مؤمنان
جابر مىگوید: در محضر امام باقرعلیهالسلام بودم كه لحظهاى دلم گرفت. عرض كردم: فدایت شوم گاهى بدون اینكه مصیبتى به من برسد یا دچار مشكلى شوم، اندوهگین مىشوم تا آنجا كه خانواده و دوستانم، اثرش را در رخسارم مشاهده مىكنند. فرمود: «یا جابِرُ اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ طِینَةِ الْجَنانِ وَاَجْرَى فِیهِمْ مِنْ رِیحِ رُوحِهِ فَلِذلِكَ الْمُؤْمِنُ اَخُو الْمُؤْمِنِ لِاَبِیهِ وَاُمِّهِ فَاِذا اَصابَ رُوحاً مِنْ تِلْكَ الْاَرْواحِ فِى بَلَدٍ مِنَ الْبُلْدانِ حُزْنٌ حَزِنَتْ هذِهِ لِاَنَّها مِنْها؛ (20) آرى اى جابر! خداى عزوجل، مؤمنان را از طینت بهشتى آفرید و از نسیم روح خویش در آنها جارى ساخت؛ از اینرو است كه مؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است؛ (زیرا طینت به منزله پدر و نسیم به جاى مادر است و در حقیقت از این والدین، زاده شدهاند.) پس هر گاه به یكى از آن ارواح، در نقطهاى، اندوهى رسد، آن روح دیگر اندوهگین شود؛ زیرا از جنس اوست.»
4. زیارت كربلا
«مَنْ باتَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَینِعلیهالسلام لَیلَةَ عاشُوراءَ لَقِىَ اللَّهَ یوْمَ الْقِیامَةِ مُلَطَّخاً بِدَمِهِ كَاَنَّما قُتِلَ مَعَهُ فِى عَرْصَةِ كَرْبَلَاءَ؛ (21) هر كس در شب عاشورا نزد مرقد مطهر امام حسینعلیهالسلام شب زنده دار باشد، خداوند را در روز قیامت ملاقات مىكند در حالى كه به خون خود آغشته است مانند كسى كه در صحراى كربلا با امام حسینعلیهالسلام به شهادت رسیده است.»
5. معناى لا حول و لا قوه
روزى جابر از امام باقرعلیهالسلام از معناى لا حول و لا قوة الا باللَّه پرسید. امام فرمود: «مَعْناهُ لاَ حَوْلَ لَنَا عَنْ مَعْصِیةِ اللَّهِ اِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ لاَ قُوَّةَ لَنَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ اِلاَّ بِتَوْفیقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛؛ (22) یعنى ما توانایى نداریم از گناه و معصیت الهى [دست برداریم]؛ مگر با یارى و معاونت خداوند متعال و همچنین قدرت [انجام كارهاى نیك و] اطاعت خداوند نداریم؛ مگر با توفیق خداوند عزیز و جلیل.»
پینوشــــــــــتها:
1) موسوعه طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى، قم، موسسه امام صادقعلیهالسلام، 1418، ج1، ص 308.
2) موسوعه طبقات الفقهاء، ج1، ص309.
3) معجم رجال الحدیث، آیت اللَّه سیدابوالقاسم خوئى، پنجم، 1413، ج 4، ص 337 و موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 309.
4) الاختصاص، شیخ مفید، قم، نشر كنگره، 1413، ص 204 و معجم رجال الحدیث، ج4، ص 339.
5) معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 342.
6) الخلاف، شیخ طوسى، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1407 ق، ج 1، پاورقى ص 373 و موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 309.
7) بحار الانوار، علامه مجلسى، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 68، ص 179، باب 64 (الاجتهاد و الحث على العمل).
8) بشارة المصطفى، عماد الدین طبرى، نجف، نشر حیدریه، 1383 ش، ص 188.
9) انبیاء/ 49.
10) بشارة المصطفى، ص 188 و بحار الأنوار، ج 75، ص 183.
11) این شخص از طائفه اجنّه بود و به عنوان پیك امامعلیهالسلام عمل مىكرد.
12) بعداً مشخص شد كه امامعلیهالسلام در آن نامه به جابر اشاره كرده بود كه براى نجات جانش از خطر طاغوت، خود را به دیوانگى بزند.
13) بحار الأنوار، ج 27، ص 23، باب 11 (أن الجن خدامهم.)
14) اصول كافى، محمد بن یعقوب كلینى، تهران، نشر اسلامیه، 1365 ش، باب ان الجن یأتیهم، ح 7.
15) الكافى، ج 1، ص 396، باب أن الجن یأتیهم فیسألونهم.
16) انعام/ 75.
17) حدیقة الشیعه فى تفصیل النبى و الائمه، مولى احمد اردبیلى، تهران، نشر علمیه اسلامیه، ص 531 و اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، شیخ حر عاملى، تحقیق ابو طالب تجلیل، قم، درودیان، ج 3، ص 48.
18) الكافى، ج 2، ص 126، باب الحب فى اللَّه و البغض فى اللَّه.
19) همان، ج 1، ص 209.
20) همان، ج 2، ص 166.
21) وسائل الشیعه، ج 14، ص 477، باب تأكد استحباب زیارة الحسینعلیهالسلام.
22) بحار الانوار، ج 5، ص 203، باب الهدایة و الاضلال و التوفیق.