بررسی مسائل اساسی در گفتگوی تمدنها

طلیعه سخن

در اسلام هیچ گونه مانعِ شرعی یا عقلی وجود ندارد كه ما را به طور كلی از گفتگو با دیگران باز دارد. امروز چه ما بخواهیم یا نخواهیم، گفتگوی تمدنها در حال انجام شدن است. البته گفتگوی یك طرفه كه مجریان آن، گفتگو را با حربه‌های گوناگون به دستور و امریه تبدیل كرده اند و طرف دیگر، چاره‌ای جز پذیرفتن و اطاعت ندارد. برای مثال، دهها سال است كه بحثهای نظری در مجامع بین المللی در جریان است. حاصل آن نیز میثاقها و كنوانسیونهایی است كه نوعا همه كشورها آن را پذیرفته اند، بی آنكه در تكوین و تدوین چنین مجموعه‌های تعهدآوری، نقش اساسی داشته باشند.

گفتگوهای كنونی از سنخ گفتگوهای آرمانی كه طرفین از حقوق برابر در بیان عقاید خویش بهره مند باشند، نیست. این گونه گفتگوها به آنجا می‌انجامد كه به گفته «نلسون كال»، جانشین «مك لوهان» در دانشگاه تورنتو: «سرانجام قدرت اینترنت به این معناست كه باعث می‌شود جهان به طور كامل، مثل آمریكاییان فكر كند و بنویسد.‌» (1)

گفتگو به ما امكان می‌دهد كه در برابر موج شعارهای «جهانی شدن» یا ایجاد «دهكده جهانی» یا «نظم نوین جهانی»، تنها ناظر و بیننده نباشیم، بلكه با حفظ اصول كلی، نقش خود را ایفا كنیم.

نگاهی به تاریخِ اسلام نشان می‌دهد كه تمدن عظیم اسلامی، هیچ گاه با انزواطلبی و گوشه گیری نمی‌توانست پیام خود را به دیگران برساند. البته تمدنها دارای ابعاد گوناگون هستند؛ هم نمودهای عینی دارند و هم نمودهای معنوی. نمودهای عینی تمدنها راحت‌تر منتقل می‌شوند، ولی انتقال نمودهای معنوی پیچیده‌تر است؛ زیرا از نظر ماهیت با یكدیگر متفاوت اند.

پیشینه طرح گفتگو و برخورد تمدنها

پیشینه گفتگوی تمدنها، شاید به قدمت خود این تمدنها باشد. «توین بی» در سال 1947 میلادی به شكل بسیار صریح‌تر نظریه تقابل یا جنگ تمدنها را مطرح كرده بود. او در كتاب «تمدن در بوته آزمایش» در مقاله دهم با عنوان «اسلام، آینده و عرب» به طور مفصل به این موضوع پرداخته است، پس از گذشت نیم قرن، نظریه جنگ تمدنها با تحلیل دقیق‌تر و شناختی بیشتر و جزئی‌تر مطرح گشت. (2)

در باره پیشینه طرح گفتگوی تمدنها باید گفت كه تا كنون مراكز و سازمانهای گوناگونی برای برگزاری گفتگو بین ملتها، فرهنگها و ادیان، تلاش كرده اند. داریوش شایگان در سال 1356 خورشیدی با حمایت دربار شاه، مركزی را به نام «مركز ایرانی مطالعه فرهنگها» بنا نهاد. وی در همان سال، كنفرانسی را با عنوان «آیا تسلط تفكر مغربی، اركان گفتگو میان فرهنگها را میسر می‌سازد؟» در تهران برپاكرد. (3) وی در سال 1374 خورشیدی، كتاب «زیر آسمانهای جهان» را منتشر كرد كه در یك فصل آن به «گفتگوی تمدنها» می‌پردازد.

«رژه گارودی»، اندیشمند مسلمان فرانسوی نیز در اوان پیروزی انقلاب اسلامی ایران با انگشت گذاشتن بر روی بحران درونی تمدن غرب، مركزی، را به نام «مركز برخورد و گفتگوی تمدنها» در پاریس بنیان نهاد. (4) وی در كتاب «هشدار به زندگان»، به عنوان یكی از راه حلهای نجات غرب، پیشنهاد می‌كند كه: «غربیان، تمدن و فرهنگ غرب را تنها تمدن و فرهنگ پیشرفته و نمونه تحول و تكامل بشری ندانند و با كشف و شناخت دقیق تمدنهای دیگری كه فرهنگ آنها زاییده انقلاب صنعتی نیست، كمبودهای خود را دریابند و از دیگر تمدنها برای غنی‌تر ساختن و عمیق‌تر كردن فرهنگ خود استفاده كنند.‌» (5)

یكی دیگر از اندیشمندان ایرانی كه در زمینه گفتگوی تمدنها، نظریه‌های قابل تأملی دارد، دكتر جواد فلاطوری است. وی در سال 1365 خورشیدی، شعار «گفتگوی تمدنها و ادیان» را برای تبادل نظر بین تمدنها و فرهنگها مطرح ساخت كه چندان مورد توجه قرار نگرفت. (6)

باید دانست كه نخستین همایش بزرگ جهانی درباره این موضوع، در سال 1990 م. در لیسبون و دومین همایش با عنوان «برای همبستگی علیه تعصب و در راه گفتگوی تمدنها» در سال 1995 م. در پایتخت گرجستان برگزار گردید. (7)

نظریه‌های این اندیشمندان و حتی فعالیت مؤسسه «درگیری و گفتگوی تمدنها» نتوانست تأثیر خاصی در روابط بین المللی ایجاد كند تا اینكه این موضوع از سوی رئیس جمهور فعلی ایران در سازمان ملل متحد مطرح شد و مورد استقبال همگان قرار گرفت.

مفهوم گفتگوی تمدنها

«گفتگو» را می‌توان معادل «Conversation» به معنای مكالمه رو در روی فرد با فرد یا جامعه با جامعه دانست. اگر گفتگو را معادل «Discaurse» بدانیم، به معنای سخنرانی و گفتگوی علمی در سطحی بالاتر از مكالمه است كه به آن گفتمان می‌گویند. چنانچه گفتمان با واژه تمدن همراه شود، نشان از بالایی و والایی سطح گفتگو دارد.

اگر گفتگو را به معنای ارتباط (Communication) بگیریم، ارتباط طبیعی تمدنها را در طول سالیان و قرنهای متمادی به ذهن متبادر می‌كند كه یك جریان دائمی است. این مفهوم درست و انكارناپذیر است، اما با توجه به طرح گفتگوی تمدنها، مقصود را نمی‌رساند. البته نتیجه گفتگو می‌تواند زمینه ساز ارتباط بین تمدنها باشد.

«تمدن» از مدنیت و شهرنشینی گرفته شده است. تمدن، حاصل و عصاره مظاهر فرهنگی یك قوم، قبیله و ملت است كه نماد آن در قانونمندی آن جامعه تجلی می‌یابد. مظاهر فرهنگی جوامع با یكدیگر مرتبط می‌شوند، داد و ستد می‌كنند، تأثیر می‌گذارند و تأثیر می‌پذیرند.

«فرهنگ» معانی وسیع و متعددی دارد. از نظر لغوی، به علم، فضل، دانش، عقل و ادب، فرهنگ می‌گویند و معادل آن «Culture» است. فرهنگ انسانی عبارت است از: آداب، رسوم، سنتها و رفتارهای انسانی كه با مظاهر مادی آمیخته شده است و زبان، عقاید، باورها، ابزار، رمزها، مؤسسات، آثار هنری و مانند آن را دربر می‌گیرد.

منظور از گفتگوی تمدنها بررسی نتیجه تأثیر و تأثر طبیعی فرهنگها در طول اعصار و قرون نیست، گفتگوی تمدنها، پدیده خاصی است كه فرهیختگان و اندیشمندان دو یا چند جامعه و فرهنگ با هدف خاصی، قصد انشای آن را دارند. بنابراین، با مذاكره علمی و فرهنگی، از خود می‌گویند و از دیگران می‌شنوند. آنان با سعه صدر، از فضیلتها و كاستیها سخن می‌گویند و پاسخ منطقی، عرضه می‌كنند.

ممكن است بحثها از اشتراكات ظاهری آغاز شود، ولی هر چه به اعتقادات دینی و فلسفی نزدیك می‌گردد، هم بحث انگیزتر است و هم چنانچه تفاهمهایی صورت گیرد، ماندگارتر و پایدارتر خواهد بود. رعایت اخلاق انسانی و اسلامی، پیش زمینه اثربخشی گفتمان است. در مقابل، بی توجهی به شرائط زمان و مكان و شیوه و ابزار مناسب برای گفتگو نیز از عوامل بازدارنده است كه گاه آثار نامطلوبی برجای می‌گذارد.

رابطه فرهنگ و تمدن

به نظر مك ایور (Mac Iver) فرهنگ معادل است با بیان حالات زندگی (ایدئولوژی، دین و ادبیات) . تمدن نیز عبارت است از: تشكل جامعه و نظام و كنترل شرایط اجتماعی (تكنیكها و سازمانهای اجتماعی) . (8)

«كروبر» فرهنگ را به ارزشهای اجتماعی و تمدن را به واقعیتهای اجتماعی مربوط می‌داند. (9)

علامه محمد تقی جعفری رحمه الله نیز تمدن و فرهنگ را چنین تعریف می‌كند: «تمدن عبارت است از تشكل همآهنگ انسانها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراك همه افراد و گروههای جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسانها در همه ابعاد مثبت؛ [و] فرهنگ عبارت است از: شیوه انتخاب شده برای كیفیت زندگی كه با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعی و پدیده‌های روانی و رویدادهای نافذ در حیات یك جامعه به وجود می‌آید.‌» (10)

این تعریفها در صددند كه بین تمدن و فرهنگ، تمایز قائل شوند، ولی این تمایز تنها در تعریف است و در واقعیت جداسازی فرهنگ و تمدن از یكدیگر امكان پذیر نیست؛ زیرا انسان در جامعه زندگی می‌كند و تمدن نیز در بستر جامعه محقق می‌شود. از سوی دیگر، تمدن بدون مبنا و زمینه قبلی ایجاد نخواهد شد، بلكه همانا مبنای تمدن، فرهنگ است. برای مثال، معارف قرآن مجید، سنت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سیره عملی پیشوایان اسلام، عناصر فرهنگ اسلامی را تشكیل می‌دهند و این عناصر مثل روح در كالبد تمدن اسلامی حلول كرده‌اند. (11)

بنابراین، تمدن و فرهنگ در یكدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند و فرهنگ زیربنای تمدن به شمار می‌رود. در تأثیر متقابل این دو باید دانست اگر پیشرفت تكنولوژی را از مصادیق تمدن بدانیم، خواهیم دید كه با ورود این ابزار به دیگر كشورها، افزون بر بُعد مادی، خواه ناخواه در فرهنگ بومی این كشورها نیز اثر گذارده است. (12)

در این صورت، تمدن و فرهنگ، مكمل یكدیگرند. به نظر می‌رسد كه تمدن به معنای رفتارها و اعمالی باشد كه به محصول مادی فعالیتهای اجتماعی باز می‌گردد، مثل: هواپیما، اتومبیل و تكنولوژی؛ در مقابل، فرهنگ به آفرینش محصولات اخلاقی و عقلانی در مسیر حیات معنوی نیاز دارد. آفرینشهای دینی، هنری و فلسفی در كیفی‌ترین شكل ممكن، در آفرینشهای معنوی جلوه‌گر می‌شود. (13)

اندیشمند دیگری، تمدن را مجموعه‌ای می‌داند كه حاصل فعالیتهای ذهنی آدمی است و ابعاد گوناگون زندگی جمعی را تدبیر و تسهیل می‌كند. در نگاه او، تمدن، سازنده شخصیت و هویت افراد یك ملت یا جامعه در مقطع تاریخی و منطقه جغرافیایی است. اساسا هر تمدنی بر پایه پیشینه‌های تاریخی ـ اجتماعی، پیش گمانه‌های معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی، جامعه شناختی خاص و مشتمل بر فرهنگ و آداب و رسوم و هنر و ادبیات و نظام اجتماعی مخصوص به آن، استوار است. (14)

كوتاه سخن اینكه، فرهنگ روح تمدن است. فرهنگ را نمی‌توانیم از اندیشه دینی و دین جدا كنیم. دین هم روح فرهنگ است. دین را هم نمی‌توانیم از گوهر ایمان مذهبی جدا كنیم. روح دین، ایمان مذهبی است.

مقوله فرهنگ و تمدن به عنوان میراث مشترك بشریت، در برگیرنده ابعاد اجتماعی، تاریخی و سیاسی ملتهای گوناگون است. این دو مقوله، ارزشها، هنجارها، روشهای فكری و اصول پذیرفته شده و نهادمندی را دربر می‌گیرد كه نسلهای پی درپی هر جامعه، بیشترین احترام و اهمیت را برای آنها قائل‌اند.

جوامع گوناگون همواره تحت تأثیر فرآیندهای فرهنگی و تمدنی قرار داشته اند. فرهنگ و تمدن نیز در طول تاریخ از كاركردهای اجتماعی و تاریخی ملتها تأثیر پذیرفته است. بنابراین، هرگونه تغییر و تحرك اجتماعی كه دربر دارنده تبادل و تعامل فرهنگهاست، به وسیله فرآیند فرهنگی و تمدنی تحقق می‌یابد.

هر تمدن در جریان شكوفایی خود، به تدریج نهادها و زیرساختهای اصلی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و علمی متناسب با خود را ایجاد می‌كند.

پس فرهنگ و تمدن دو پدیده در هم تنیده اند كه به دلیل تحولات جدید و اختلاف در ضریب تحریك بین آنها، نوعی نابرابری نسبی در پویایی آنها پدید آمده و بین آنها فاصله افتاده است. بر این اساس، برای حل مسائل ناشی از تمدن جهانی، راهی جز بهره گیری از ارزشهای سازنده فرهنگهای متفاوت نیست. در نتیجه، وقتی مسئله گفتگوی تمدنها مطرح می‌شود، خودشناسی و خودسازی فرهنگی و اجتماعی، نخستین گام در مسیر تحقق این گفتگو خواهد بود.

كلیاتی از تمدن اسلام و غرب

تمدن اسلامی را می‌توان حاصل و برآیند اجتماعی اندیشه، عقیده و رفتار جامعه اسلامی (دولت و ملت) تعریف كرد. یك جامعه آن گاه دارای تمدن اسلامی است كه از در و دیوار آن نشانه اسلامیت نمودار باشد. در واقع، تمدن اسلامی یك كل ذو الاجزاء است كه در یك روند پیوسته قرار دارد؛ به گونه‌ای كه هر جزء آن جزء دیگر را مورد حمایت قرار می‌دهد. عمق این پیوستگی در اندیشه و تمدن اسلامی آن گونه است كه در همه اجزاء آن می‌توان از اجزاء دیگر سراغ گرفت. برای نمونه، تمدن اسلام، «خدا» گراست و بدون استثناء خدا را در همه اجزاء این تمدن می‌توان دید.

تمدن اسلامی با عقلانیت آمیختگی دارد؛ زیرا در بنای مكتبی آن، «عقل» به عنوان یكی از منابع و مصادر چهارگانه هم ردیف كتاب، سنت، و اجماع به رسمیت شناخته شده است. دین و عقل مندی دو پدیده متناقض نیستند. عقل در تمدن اسلامی با گذشت زمان، رنگ كهنگی به خود نمی‌گیرد. پدیده‌های اجتماعی دیگر به دلیل نداشتنِ صبغه الهی، «تاریخ مصرف» دارند، ولی دین، ایستایی و توقف ندارد. عقل سلیم و عقل الهی هیچ گاه به عقل حساب گر، مصلحت جو و عافیت طلب تبدیل نمی‌شود؛ زیرا اگر چنین شود، راهِ آن از دین جدا می‌گردد. عقل دینی در چیزهای دیگر حل نمی‌شود، بلكه خود حلال است.

با توجه به مسائل پیش گفته، تمدن به معنای مدنیت و شهری شدن، همه مراتب اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی یك قوم یا یك ملت را دربر می‌گیرد و نمود عینی آن در رفتار و كردار آنان ظاهر می‌شود. بنابراین، تمدن غربی به معنای مجموعه‌ای از فرهنگ، اقتصاد، روحیات و عملكرد غربیان، و تمدن اسلامی نیز برآیندی از روحیات و عملكرد مسلمانان است. بدین ترتیب، تمایز اساسی بین تمدن غرب و تمدن واقعی اسلام آن گاه مشخص می‌شود كه قوم و ملتی به احكام اسلام عمل كند.

اساس و ریشه صعود و نزول تمدن غرب و اسلام در تأمین كردن یا نكردن دو رشته نیازهای بشری است. انسان دو دسته نیاز دارد: نیاز مادی و نیاز معنوی. باید گفت: هر چند تمدن غرب دراقتصاد خلاصه نمی‌شود، ولی اقتصاد، موتور حركت و پیشتاز این فرهنگ است. آنان اعتقاد دارند كه با تسلط بر اقتصاد، تخصیص بهینه منابع، و حداكثر استفاده از طبیعت و رشد مادی، نیازهای معنوی و كیفی و روحی آنان نیز برآورده می‌شود. در مقابل، تمدن اسلامی كه بر پایه اخلاق، دین، و قانون الهی نهاده شده، در پی تعادل بخشیدن به همه نیازهای انسان است. و انسان برای رفع نیازهای خود، با خود، خدا، انسانهای دیگر و طبیعت، رابطه برقرار می‌كند.

عوامل درونی این تمدن انسان ساز عبارت اند از:

1. نفی غیر خدا و تأكید بر نقش خلیفة الهی انسان؛

2. تكیه بر انسان سازی؛

3. اصل قرار دادن آخرت و آباد كردن دنیا در مسیر آخرت؛

4. تكیه بر دانش آموزی و آزادی اندیشه؛

5. بهره گیری از پیشرفتهای اقتصادی، نظامی، سیاسی و....

معجزه بزرگ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله این بود كه از قومی متعصب و تمدنی نازل، انسانهایی ساخت كه در نیمه‌های قرن دوم هجری، حیاتی نوین در علم و فرهنگ پدید آوردند. این تمدن جدید در قرن چهارم به اوج خود رسید، اما به دلیل جایگزین شدن خلافت و سلطنت به جای ولایت و امامت، از مسیر واقعی خود خارج شد و از اوج گیری باز ماند.

وضعیت در غرب، دگرگونه بود. تمدن غربی قرون وسطایی در پی جنگهای صلیبی و رویارویی با تمدن مقتدر اسلام، رو به ضعف گذارد و از درون آن، تمدنی جدید با ویژگی مخالفت و ضدیت با تمدن غربی و توجه بسیار به محور افقی طبیعت و رابطه با انسانها شكل گرفت.

در تمدن غرب، توجه انسان به نیازهای مادی و جسمی معطوف می‌شود. علوم طبیعی نظیر فیزیك، شیمی، اقتصاد، مردم شناسی و جامعه شناسی، اهمیت می‌یابد و از ارزش فلسفه، الهیات، تهذیب نفس و اخلاق كاسته می‌شود.

برای تمدن غرب، بهشت تنها منحصر به زمین است و در بهره برداری و بهره كشی از آن، هرگونه بخواهد، می‌تواند اقدام كند تا به مصرف و رفاه بیشتر (بهشت) دست یابد. از این رو، با آسودگی به استثمار و بهره كشی انسان و استعمار و غارت اموال و دارایی كشورهای جهان می‌پردازد. در این میان، با وقوع جنگهای جهانی اوّل و دوم، میلیونها انسان، جان خود را از دست می‌دهند. قتل و غارت، نابسامانی، استعمار و استثمار، جزئی از تمدن جدید غرب شده است. تمدن غربی با اصالت دادن به سرمایه، نیازهای معنوی و كیفی را فرعی پنداشته است. از این رو، سبب گسترش افسردگی، سرگردانی، طغیان، عصیان و احساس پوچی در نسل جوان و نگرانی و ناامیدی اندیشمندان و پژوهشگران شده است.

شرائط لازم در گفتگوها

گفتگو همواره ثمربخش و اثرگذار نیست، بلكه شرائطی لازم است و باید تمهیداتی اندیشیده شود. حضرت موسی علیه السلام هنگام رویارویی با فرعون، به خداوند عرض می‌كند: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یسِّرْلی اَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یفْقَهُوا قَوْلی» (15) «پروردگارا! سینه‌ام را فراخ گردان و كار را بر من آسان كن و گره از زبان من بگشا! تا سخن مرا بفهمند.‌»

1. یكی از شرایط مهم گفتگو، آمادگی است تا با بهره گیری از لوازم درونی و بیرونی، نتیجه و هدف مناسب حاصل شود. به فرموده قرآن مجید:

«اِنَّ فی ذلِكَ لَذِكْری لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ اَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ» (16) ؛ «همانا در این تذكری است برای آن كس كه عقل دارد و گوش دل فرا می‌دهد، در حالی كه حاضر می‌باشد.‌»

گفتگو با كسانی كه نمی‌شنوند، فایده‌ای ندارد. آنان كه با شوق و انتظار به سخنان حق گوش فرا می‌دهند و خواهان حقیقت هستند، با كسانی كه بدون اندیشه به سخنان دیگران گوش می‌دهند، تفاوت دارند. قرآن مجید می‌فرماید: «وَ قالَ الَّذینَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْانِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ»؛ (17) «كسانی كه كافر شدند، گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید و آن را كنار بگذارید. شاید شما پیروز شوید.‌»

شناخت كامل مخاطب، تجزیه و تحلیل محیطی كه گفتگو در آن صورت می‌گیرد و توجه به محدودیتها، از عوامل مهم برای تأثیرگذاری در گفتگو است.

همچنین مسئله تقوا در گفتگو بسیار مهم و مؤثر است. گاهی انسان با خویشتن خویش سخن می‌گوید، می‌اندیشد، تدبر می‌كند و به نوعی به گفتگوی درونی می‌پردازد؛ زمانی نیز با خالق خود، طرح سخن می‌ریزد و با او ارتباط خودمانی و دوستانه برقرار می‌كند.

این دو، زمینه لازم را برای گفتگو با انسانهای دیگر فراهم می‌آورند.

2. در نسبت بین دو تمدن، گزینه‌های زیر مفروض است:

وجوه نسبت و مناسبات تمدنها

الف - تباین و عدم تماس

(تقابل و تنازع)

1. تباعد

2. تساقط یا تغلّب

ب - ترابط و تماس

(تمایل و تعامل)

1. تداوم و تکامل

2. تبدل و توالد

 

از بین این گزینه‌ها «تمایل و تعامل» پیش شرط لازم برای گفتگو به شمار می‌رود.

3. پیش از آغاز هرگونه گفتگو باید ماهیت، هدف، موضوع و منطق گفتگوی تمدنی و فرهنگی، تبیین شود. پس از آن، اگر پرداختن به همه ابعاد و جنبه‌های موضوع ممكن نباشد، باید بر قلمرو خاصی اتفاق كنند تا زودتر به نتیجه مقتضی دست یابند. متأسفانه هنوز این مقوله، به طور دقیق، تعریف نشده است.

4. شناخت دقیق ویژگیهای مشترك، تفاوتها و قوت و ضعف فرهنگهای طرف گفتگو، بسیار اهمیت دارد.

5. حضور افراد شایسته به نمایندگی از پایگاه فكری و فرهنگی كه بدان تعلق دارند، از پیش شرطهای محوری است. در سده‌های اخیر، خودباختگی فرهیختگان ملل جهان در برابر تمدن رقیب، بزرگ‌ترین آفتی است كه هستی تمدنهای كهن و اسلامی را تهدید می‌كند. ایمان به مواریث گران سنگ تمدن اسلامی باید نخستین شرط برای صلاحیت نمایندگان تمدن اسلامی قلمداد شود.

6. احراز صداقت طرفهای گفتگو مهم است. در این بین، حق پذیری به جای مصلحت پرستی و تطابق زبان قال و حال، از نقش ویژه‌ای برخوردار است.

7. دوری گزیدن از سیاسی كردن مقوله گفتگو، در تسهیل گفتگوهای سازنده، بسیار اهمیت دارد.

8. حركت بر پایه اصول و مبانی مورد اتفاق، مسئله دیگری است كه باید بدان توجه كرد. اگر مبانی مورد اتفاق و فرضیه‌های مسلم وجود نداشته باشد، گفتگوها هرگز به نتیجه نخواهد رسید.

9. گفتگو باید اثری عملی یا فكری بر جای گذارد. گفتگو درباره فرضهای غیر واقعی معنی ندارد. بنابراین، برای دست یابی به یك گفتگوی سالم، گذر از نتیجه فكری به حالت عملی و از باور مشترك به همكاری، بسیار ضروری است.

10. دوری گزیدن از ترساندن و ایجاد فضای هراس آلود، پیش شرط اساسی گفتگو و رسیدن به حقیقت است. در غیر این صورت، گفتگو، فضای مطلوب خود را از دست می‌دهد و دیگر، استدلال منطقی و خردمندانه مفهومی نخواهد داشت. برای نمونه، در فضایی كه مشركان، پیامبر صلی الله علیه و آله را به سحر و جنون متهم می‌كردند، هیچ گونه گفتگوی سالم و سازنده‌ای امكان پذیر نبود.

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1. رویارویی با جهان گرایان، آلن دولبوا، ترجمه محمد تقی قزلسفلی، فردا، شماره 124، ص 4.

2. همچنین اندیشمندان دیگری به نام «الوین و هایدی تافلر» رویارویی تمدنها را مطرح ساختند. به نظر تافلرها، برخورد تمدنها در آینده، قطعی و حتمی است؛ اما نه آن گونه كه هانتینگتون می‌گوید. آنها در گستره تاریخ بر واژه «اَبَر تمدن فراگیر» انگشت می‌گذارند. در این راستا:

1. اَبَر تمدن ده هزار ساله كشاورزی، نخستین موج را به راه انداخته است.

2. اَبَر تمدن صنعتی كه دومین موج دگرگونی را در اروپای غربی و امریكای شمالی برپا كرده است، همچنان در دیگر نقاط جهان، دامن می‌گستراند.

3. اَبَر تمدن دانش پایه، در شاخه‌های غربی ژاپنی ـ كنفسیوسی در حال سر برآوردن است.

آنان در كتاب «جنگ و ضد جنگ» خود مدعی هستند كه تمدن به عنوان یك شیوه زندگی، نظام ویژه‌ای برای تولید ثروت دارد و ایجاد تمدن جدید، یعنی درست شدن موجی كه همه چیز را دگرگون می‌كند. آنان می‌گویند: موج سوم با شتاب در حال گسترش است. این موج برای استیلا بر راههای تازه‌ای قیام می‌كند كه با آنها به آفریدن و بهره برداری از دانش می‌پردازد. تافلرها می‌گویند: نوعی درگیری عمیق و گسترده بین تمدن موج سوم كه حاصل اطلاعات و ارتباطات است با تمدنهای موج دوم كه حاصل تمدن صنعتی و موج اوّل كه نتیجه انقلاب كشاورزی است، در پیش روی بشریت جدید قرار دارد (ر. ك: نشریه اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره 75 ـ 76) .

3. روشنفكران ایران و غرب، مهرزاد بروجردی، برگردان: جمشید شیرازی، فرزان، تهران، 1377 ش، ص 229.

4. هشدار به زندگان، رژه گارودی، ص 62.

5. همان، صص 297 ـ 299.

6. مقاله «گفتگوی تمدنها را از كجا آغاز كنیم؟»، تقی رحمانی، روزنامه نشاط، 4/5/1378 ش.

7. تمدنها، درگیری یا گفتگو، مجدالدین معلمی، ص 37، به نقل از: ماهنامه دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ش 129.

8. زمینه فرهنگ شناسی، محمود روح الامینی، نشر پیام نور، تهران، 1347، ص 43.

9. همان.

10. تكاپوگر اندیشه‌ها، ص 373.

11. تأثیر فرهنگ اسلامی بر رشد و شكوفایی مغرب زمین، حسن رزمجو، كیهان فرهنگی، ش 136 (مهر 76) ، ص 43.

12. گفتگوی تمدنها، موانع، محدودیتها و لوازم، مجموعه مقالات، بهروز مرامی جدیدی، ص 462.

13. موتچر پولوس، رییس جامعه یونانی مطالعات فلسفه، به نقل از: قبسات، ش 14.

14. علی اكبر رشاد، رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از: قبسات، ش 14.

15. طه/25 ـ 28.

16. ق/37.

17. فصلت / 26.

430 دفعه
(0 رای‌ها)