این شماره: آیت الله العظمی مکارم شیرازی*
- میدانیم كه آیین اسلام جامعترین آیینی است كه از طرف خداوند برای بشر فرستاده شده است و لازمه این سخن، این است كه آیینهای پیشین، همگی نسبت به آیین اسلام «ناقص و نارسا» بوده باشند، در این صورت این سؤال پیش میآید كه چگونه خداوند در گذشته برای هدایت بشر آیین ناقص و نارسا فرستاده است، در صورتی كه مقام خداوند از ارسال آیین ناقص منزّه میباشد؟!
o دلایل جهانی و خاتم بودن آیین اسلام، به خوبی این مطلب را ثابت میكند كه پس از طلوع اسلام برای تكامل مادّی و معنوی بشر و آگاهی او از وظایف الهی، راهی جز پیروی از این دین نیست.
البتّه هر كدام از ادیان گذشته در زمان خود، راه صحیحی برای تكامل بشر و توجّه او به خدا بوده و بشر در پرتو این ادیان به سوی تكامل روحی و معنوی پیش رفته است؛ ولی پس از ابلاغ آیین اسلام ـ كه آیین جهانی و خاتم ادیان است ـ پیمودن راههای دیگر خطاست و غیر این آیین، نمیتواند انسان را به اهداف عالیتر و كاملتری كه مناسب «امّت تكاملیافته» است برساند. در عین حال هر كدام از این ادیان در زمان و عصر خود كاملتـرین دین بودند كه برای هدایت مردم از طرف خداوند آمده است.
برای توضیح میتوان گفت كه: مجموع ادیان آسمانی بسان كلاسهای مختلف دانشكدهای است كه دانشجویی در آن به تحصیل و تكمیل خود میپردازد. آنچه را كه دانشجو در سالهای نخست میآموزد در عین اینكه صحیح و پابرجاست، پایهای است برای كلاسهای بالاتر و مطلبی را كه در كلاسهای بالاتر تحصیل میكند، همگی مكمّل اصولی است كه در سالهای نخست آموخته است.
بنابراین، برنامه هر كلاسی نسبت به دانشجوی ویژه خود بهترین برنامه است و اگر وضع غیر این باشد (مثلاً برای دانشجویان سال اوّل، برنامه كلاسهای بالاتر پیاده شود) جز اتلاف وقت، نتیجهای نخواهد داشت.
همانطور كه اگر برای دانشجویان دوره عالی، برنامه دوره اوّل اجرا گردد، آنان به هدفی كه برای آن تربیت میشوند نخواهند رسید.
آیا در این صورت كسی به خود اجازه میدهد كه بگوید برنامه كلاسهای پایین ناقص است و مطالبی را كه دانشجویان در آن كلاسها میآموزند نارسا میباشد؟ با این كه باید گفت: برنامههای هر كلاسی نسبت به دانشجوی ویژه خود، بهترین برنامهای است كه تنظیم شده و آنچه را كه دانشجویی در آن كلاس میآموزد پایهای برای ارتقا به كلاسهای بالاتر است.
همانطور كه داوری ما نسبت به كلاسهای یك دانشكده چنین است و برنامه هر كلاس را نسبت به محصّل مخصوص به خود، ناقص و نارسا نمیدانیم، داوری ما نسبت به ادیان گذشته كه برای هدایت و تكمیل جامعه انسانی تنظیم و نازل گردیده است نیز چنین میباشد.
معنای ناسخ بودن آیین اسلام نسبت به آیینهای دیگر و كامل و جامع بودن آن در برابر آیینهای پیشین، این نیست كه آیینهای پیشین، از اصل و ریشه باطل و یا نادرست و یا ناقص و نارسا بودهاند؛ زیرا آیینی كه از طرف خداوند دانا برای هدایت گروهی از بشر فرو فرستاده میشود، هرگز نمیتواند ناقص و نادرست باشد؛ بلكه هر كدام از این آیینها در جای خود و عصر خویش كاملا صحیح و رسا بوده و برای رسانیدن بشر آن عصر به هدفی كه شایستگی آن را داشته است، كافی و رسا بودهاند.
ولی برای بشر تكاملیافته، بشری كه میتواند قلّههای بلندتری از كمالات مادّی و معنوی را تسخیر كند، باید فكر دیگری كرد و راه دیگری در اختیار او گذاشت كه بتواند با پیمودن این راه، به این قلّههای بلند دست یابد و از كسب كمالات بلندتری كه برای آنها شایستگی دارد باز نماند، به همین دلیل ادیان آسمانی یكی پس از دیگری برای تربیت انسان در مراحل مختلف نازل شده تا به آیین اسلام كه تكاملیافتهترین مذهب میباشد رسیده است.
- در قرآن مجید در آغاز سوره «اسراء» چنین میخوانیم: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»؛ «پاک و منّزه است خدایی كه بندهاش را در یك شب، از مسجد الحرام به مسجدالاقصی ـ كه گردا گردش را پربركت ساختهایم ـ برد تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ به درستی که او شنوا و بیناست.»
خواهشمندم بفرمایید چرا خداوند، پیغمبر برگزیدهاش را به معراج برد؟ اگر بگوییم خداوند میخواسته مكان خود را به او نشان دهد، اینكه صحیح نیست؛ زیرا خدا مكان و محلّی ندارد و همه جا هست و اگر منظور نشان دادن كرات و كهكشانها و سحابیهای بزرگ و مناظر برجسته عالم خلقت بوده است، باز محلّ ایراد است؛ زیرا به عقیده ما مسلمانها پیغمبر و امامانعلیهمالسلام از همه چیز و همه جا با اطّلاع هستند.
o اوّلاً باید توجّه داشت كه آیه اوّل سوره «اسراء» تنها حركت پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی میرساند و از سیر پیغمبرصلیاللهعلیهوآله به آسمانها ساكت است؛ ولی این مطلب را میتوان از آیات دیگری مانند آیات زیر استفاده كرد:
«عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى* ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى* وَهُوَ بِالأفُقِ الأعْلَى* ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى«. (1) ـ تا آنکه میفرماید: «عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى * إِذْ یغْشَى السِّدْرَةَ ما یغْشى * ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى * لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْكُبْرى». (2) این آیات بخوبی از سیر پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله به آسمانها حكایت میكند؛ ولی آیه اوّل سوره «اسراء» فقط حاكی از آغاز این سیر است كه بر روی زمین انجام گرفته است؛ امّا هدف از این سیر (همانطور كه در هر دو قسمت از آیات مزبور اشاره شده) همان «مشاهده آیات و نشانههای بزرگ خداوند در جهان آفرینش» بوده است.
بدیهی است این مشاهده، یك مشاهده حضوری بوده است. و مشاهدات حضوری برای موجودی كه جسم دارد جز به حاضر شدن او در نزد موجودی كه میخواهد آن را مشاهده كند ممكن نیست.
و این كه نوشتهاید پیغمبرصلیاللهعلیهوآله بدون سیر به آسمانها از وضع آنها باخبر است. این گونه علم و اطّلاع، با مشاهده از نزدیك فرق بسیار دارد. درست مثل این كه حادثهای در شهری واقع شده باشد و ما از وقوع آن مطّلع شده باشیم؛ ولی در محلّ وقوع حادثه نبودهایم و جریان را با چشم ندیدهایم، البتّه حضور در محل و مشاهده جریان حادثه تأثیر بسیار عمیقتری در وجود انسان خواهد داشت، در حالی كه اطّلاع غیابی، آن اثر را ندارد.
بنابراین، خداوند میخواسته پیغمبر گرامی اسلام از نزدیك آثار عظمت او را با چشم ببیند ودل آگاه او آگاهتر گردد و اگر كسی تصوّر كند پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله میتوانسته از روی زمین با همین چشم معمولی آثار عظمت خدا را در عوالم بالا ببیند، این تصوّر نادرستی است و با حقیقت وفق نمیدهد؛ چه آن حضرت از نظر جسم، دارای خواصّ جسمانیات و عالم مادّه بود و قدرت دید چشم یك بشر، حدّ معینی دارد.
- چرا زنان باید در حال نماز بدن خود را بپوشانند، در صورتی كه خداوند از آشكار و نهان هر موجودی آگاه است؟
o شكی نیست كه خداوند از همه چیز در همه حال باخبر است و پوشیده و پنهان برای او مفهومی ندارد، با بندگان خود نیز نامحرم نیست؛ ولی انسان در حال عبادت خود را درحضور خدا میبیند و با او سخن میگوید و به راز و نیاز با او برمیخیزد، در چنین حالی باید مناسبترین لباس را در حضور او بپوشد و روشن است كه مناسبترین لباس برای زن همان لباس كامل است؛ یعنی لباسی كه نشانه عفّت و پاكدامنی اوست و بهترین حالات او را منعكس میسازد. تنها چنین لباسی شایسته حال عبادت میباشد.
حتّی در مورد مردان نه تنها با بدن عریان نماز خواندن باطل و دور از روح خضوع و احترام به ساحت مقدّس پروردگار است، بلكه بهتر این است كه علاوه بر پوشش مقدار واجب، با لباسی نماز بخوانند كه نشانه نهایت احترام باشد، مثلا تنها با لباس زیر نماز خواندن خوب نیست و شایسته است علاوه بر لباس زیر، لباس رو را هم بپوشند.
- با توجّه به این كه دانشمندانی نظیر «ادیسون» مخترع برق و «گالیله» مخترع تلسكوپ و كاشف مسائل مهمّی در هیأت و «گوتنبرك» مخترع چاپ و افرادی از این قبیل، گامهای مؤثّری در راه آسایش و خدمت به بشر برداشتهاند، آیا آنان در روز رستاخیز درباره این نوع خدمات، اجر و پاداش خواهند داشت و یا اینكه تمام كارهای نیك آنان به حكم این كه مسلمان نبودهاند و آخرین شریعت آسمانی را نپذیرفتهاند، در چنین روزی بیثمر خواهد بود؟
o پیش از آن كه منطق اسلام را در این موضوع تشریح كنیم لازم است به برخی از نظرها كه در این موارد اظهار میشود، اشاره كنیم:
1. برخی تصوّر میكنند كه هر نوع عمل نیكی كه به نفع جامعه تمام گردد، در پیشگاه خداوند دارای ارزش خواهد بود و در این موضوع، میان موحّد و غیرموحّد، مسلمان و غیرمسلمان فرقی نیست و هرگز خداوند عادل و دادگر میان بندگان در این قسمت فرقی نمیگذارد.
آنان میگویند: اصولاً ایمان به خدا و اعتقاد به نبوّت آخرین پیامبر الهی، چه تأثیری در حال عمل دارد و یك عمل نیك همواره به حال جامعه مفید و سودمند خواهد بود؛ خواه عامل آن موحّد یا مشرك، مسلمان یا غیرمسلمان باشد.
2. در برابر این گروه، دسته دیگری هستند كه برای این نوع اعمال انسانی حتّی در صورتی كه با نیت پاك توأم باشد، كوچكترین ارزشی قائل نشده و همه را نادیده میگیرند و به حكم این كه از عقاید صحیح برخوردار نیستند كارهای خوب آنان بیارزش خواهد بود.
هر دو طرز تفكّر كه در نقطه مقابل یكدیگر قرار گرفتهاند، نادرست است و نظر سوّمی در اینجا هست كه منطقی به نظر میرسد.
هر كار خوبی كه انجام شود دو جنبه دارد:
1. جنبه شخصی و منافعی كه به خود انسان بازمیگردد؛ 2. جنبه اجتماعی كه فایده آن مربوط به عموم بشر بوده و همه افراد از آن بهرهمند میگردند.
هرگاه هدف مخترعان و مكتشفان از زحمات توانفرسایی كه در طریق كشف حقایق و اختراع صنایع تحمّل میكنند؛ این باشد كه در میان جامعه انسانی، نام و شهرتی پیدا كنند و یا از درآمدهای مادّی اختراعات و اكتشافات خود بهرهای ببرند، در این صورت آنان پاداش خود را دریافت داشتهاند و به هدف نهایی و مقصد خویش رسیدهاند. دیگر معنا ندارد كه در روز رستاخیز از خداوند پاداش بطلبند؛ زیرا فرض این است كه آنها در این خدمت، خدا و جامعه بشری را در نظر نداشته و هرگز به فكر آن نیز نبودهاند، بلكه محرّك و انگیزه آنان همان شهرت و نام و پول و درآمدهای مادّی بوده است و فرض این است كه به چنین اهداف مادّی خود رسیدهاند.
ولی هرگاه محرّك آنان در كاوشهای علمی و خدمات اجتماعی این بوده باشد كه در راه رفاه و آسایش بندگان خدا كاری انجام دهند، گرههای كور زندگی و مشكلات طبقات مختلف را بگشایند و باری از دوش جامعه انسانی بردارند، به طور مسلّم در پیشگاه خدا اجر و پاداش خواهند داشت و عدل الهی ایجاب میكند كه نتیجه این كار نیك خود را ببینند.
در احادیث اسلامی میخوانیم كه حاتم طایی با این كه مشرك و بتپرست بود و به هیچ یك از ادیان آسمانی ایمان نداشت؛ ولی چون پناهگاهی برای محرومان و بینوایان بود و همواره از همنوعان خود پذیرایی میكرد و گره از زندگی آنان میگشود، در روز رستاخیز پاداش مناسبی خواهد داشت. (3)
ضمناً برای آن كه از نیت مخترعان و مكتشفان به خوبی آگاه شویم و بدانیم كه آیا محرّك آنان برای این نوع كارها جنبه انسانی داشته و یا مادّی و شخصی بوده است راههای روشنی وجود دارد.
دانشمندانی هستند كه اگر به آنان مثلاً در كارخانههای بمبسازی و سلاحهای میكروبی و مخرّب، حقوقی بیشتر از حقوق داروسازی بدهند تا دانش خود را برای تهیه بمب به كار گیرند، فوراً كار قبلی خود را ترك گفته و در ردیف كارمندان كارخانه بمبسازی قرار میگیرند. چنین افرادی با این روحیه، هرگاه در مواقعی دست به اكتشافاتی علمی بزنند، چون جنبه الهی و انگیزه انسانی ندارند در پیشگاه خدا و از نظر منطق اسلام پاداشی نخواهند داشت؛ امّا آنها كه احیاناً از منافع مادّی خود به خاطر جنبههای انسانی چشم میپوشند، به طور مسلّم در خدمت اجتماعی و انسانی خود شایسته پاداش و در خور تقدیر خواهند بود.
- منظور از آیه شریفه «رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَینِ»؛ (4) «و پروردگار دو مشرق و دو مغرب است!» چیست؟
o در قرآن مجید مشرق و مغرب هم به صورت «تثنیه» «دو مشرق و دو مغرب» و هم به صورت «جمع» به كار برده شده است. مانند: « فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ»؛ (5) «سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها» و در جای دیگر میفرماید: « وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ كَانُوا یسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأرْضِ وَمَغَارِبَهَا»؛ (6) «و مشرقها و مغربهای [پربركت] زمین را به آن قوم به ضعف كشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم)، واگذار كردیم!»
بنابراین، مشرق و مغرب هم به صورت «جمع» كه حاكی از افراد متعدّد است و هم به صورت «تثنیه» كه از دو فرد حكایت میكند، استعمال شده است.
مفسّران در تفسیر این آیات دو معنا ذكر كردهاند: نخست این كه منظور از دو مشرق و دو مغرب، مشرق و مغرب دو نیمكره زمین است؛ یعنی، دو نیمكره شمالی و جنوبی یا دو نیمكره شرقی و غربی. حتّی بعضی این آیه را اشارهای به وجود نیمكره جدید یعنی «قارّه آمریكا» قبل از كشف آن دانستهاند كه فعلاً از موضوع بحث ما خارج است. و به همین ترتیب، منظور از مشارق و مغارب نقاط مختلف كره زمین است كه هر نقطهای نسبت به نقطهای مشرق و نسبت به نقطه دیگر مغرب است.
به عبارت دیگر: یكی از خواصّ «كره» این است كه هر نقطهای از آن نسبت به نقطهای كه در طرف غرب آن قرار گرفته مشرق محسوب میشود و نسبت به نقطه مقابل، مغرب است و لذا بعضی اینگونه آیات را اشاره به كرویت زمین میدانند.
دوّم این كه منظور از تعدّد مشرق و مغرب تعدّد نقطه طلوع و غروب حقیقی آفتاب است؛ زیرا هیچگاه آفتاب دو روز از یك نقطه طلوع و در یك نقطه غروب نمیكند و به واسطه «میل» خورشید به شمال و جنوب (كه نتیجه تمایل محور زمین نسبت به سطح مدار گردش آن به دور آفتاب است) هر روز آفتاب از نقطهای طلوع و در نقطه دیگر غروب میكند. بنابراین، هرگاه مجموعه این مشرقها و مغربها را در نظر بگیریم، باید تعبیر به «مشارق» و «مغارب» كنیم و هرگاه تنها آخرین نقطه میل اعظم شمالی آفتاب (اوّل تابستان) و آخرین نقطه میل اعظم جنوبی (اوّل زمستان) را در نظر بگیریم باید به «مشرقین» و «مغربین» تعبیر نماییم و این یكی از شاهكارهای قرآن است كه در عبارات كوتاهی مردم را متوجّه اسرار شگفتانگیز خلقت میكند؛ زیرا میدانیم تغییر طلوع و غروب آفتاب، تأثیر فراوانی در پرورش گیاهان و میوهها و به طور كلی در وضع عمومی موجودات زنده و زیباییهای جهان آفرینش دارد.
پینوشـــــــــــــتها:
*. سایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، بخش پرسش و پاسخ.
(1). نجم/ 5 ـ 8.
(2). نجم/14ـ 18.
(3). سفينةالبحار، ج اوّل، ص 607.
(4). الرحمن/17.
(5). معارج/40.
(6). اعراف/137.