چند نكته خواندنی

ای آتش! سرد و سلامت باش!

به مناسبت بزرگداشت روز كارگر مراسمی در استادیوم ورزشی بغداد در سال 1982 م. بر پا شد. ازدحام جمعیت به اندازه‌ای بود كه جایی برای نشستن وجود نداشت. از جمله مراسمی كه می‌بایست اجرا می‌شد و همه منتظر آن بودند، سوزاندن عكس مقوایی انور سادات و امام خمینی رحمه الله بود. ابتدا عكس سادات را جلو آورده، یك بطری بنزین رویش ریختند و آن را به آتش كشیدند. در پی آن استادیوم غرق در شادی و شور و هیجان شد.

سپس عكس امام را آوردند و یك بطری بنزین هم روی آن ریختند. مأمور آتش زدن عكس، كبریت را روشن كرد و زیر عكس گرفت، ولی عكس آتش نگرفت. دوباره كبریت دیگری را روشن كرد كه باز آتش نگرفت. بار سوم كبریت را روشن كرد كه فایده‌ای نداشت. چند نفر از بعثیها با عجله دویدند و هر كدام فندك خود را زیر عكس گرفتند، اما بی فایده بود و عكس آتش نگرفت.

استادیوم در سكوت عجیبی فرو رفته بود و هیچ كس از جایش تكان نمی‌خورد. بعثیها در وسط میدان با شتاب زیادی سعی داشتند به هر نحو ممكن عكس را به آتش بكشند، ولی موفق نمی‌شدند و بالاخره با غم و اندوه و مفتضحانه عكس سالم را از میدان خارج كردند. جالب اینكه این برنامه به طور مستقیم از تلویزیون بغداد پخش می‌شد و این لطف الهی را همه مردم دیدند. (1)

رزمنده فرانسوی در جبهه‌های ایران

كمال كور سل فرانسوی بعد از آنكه به دین اسلام مشرف می‌شود و تشیع را بر می‌گزیند، با ملاحظه دعای كمیل حضرت امیرعلیه السلام می‌گوید: «آنچه در ذهن من بود و دنبال آن می‌گشتم، این دعاست و آنچه من از تشیع انتظار داشتم، همین است.»

بعد از مدتی كه احساس نیاز بیشتری به آموزه‌های دین اسلام می‌كند، به قم می‌آید و طلبه می‌شود. سپس به او می‌گویند: اگر مصادیق دعای حضرت امیرعلیه السلام را می‌خواهی، باید به جبهه بیایی!

از قم به جبهه اعزام می‌شود و در عملیات مرصاد، همراه سایر نیروها توسط بالگردها به پشت نیروهای دشمن برده می‌شود. در موقع درگیری می‌بیند كه بی‌سیم‌چی خیلی سر و صدا می‌كند و به فرمانده اعتراض می‌كند كه بچه‌ها تشنه‌اند.

كمال وقتی از جریان تشنگی بچه‌ها با خبر می‌شود، برای رزمندگان سخنرانی كرده، می‌گوید: «من از ابتدا كه با امام حسین علیه السلام آشنا شدم، خیلی انتظار می‌كشیدم كه یك مرتبه آن وضعیت را لمس كنم و تشنگی را حس نمایم... .»

آن گاه كمال كورسل در همان جا بعد از لحظاتی به شهادت می‌رسد.

مقبره كمال در گلزار شهدای قم قطعه 18 ردیف دوم است. (2)

اسلام آوردن دانشجوی مسیحی

در باختران كنار تپه‌ای كه بچه‌های تیپ نبی اكرم صلی الله علیه وآله شهید شده بودند، دست نوشته‌ای پیدا شد كه نشان می‌داد بچه‌های تیپ قسم خورده و عهد كرده بودند كه ثابت قدم بمانند. آنها گفته بودند از راه اسلام و قرآن دست بر نخواهند داشت. سپس آن را با خون خود امضا كرده بودند.

وقتی یكی از راهیان نور كه دانشجویی مسیحی بود، این دست نوشته را دید، در پایین آن نوشت: «من یك دانشجوی مسیحی هستم؛ البته مسیحی بودم، ولی با دیدن این همه روح مسیحایی مسلمان شدم و مسلمان خواهم ماند.» (3)

تأثیر آوای قرآن در تحمل شكنجه

سید محمد جواد تندگویان، وزیر نفت كابینه شهید رجایی بود. وی چهل روز بعد از معرفی به مجلس به عنوان وزیر نفت، برای سومین بار عازم مأموریت به جنوب كشور - كه مورد تجاوز اهریمنان بعثی قرار گرفته بود - شد. به ایشان گفتند: وضعیت خطرناك است! پاسخ داد: «من باید به آبادان بروم و از وضعیت كاركنان صنعت نفت و پالایشگاه اطلاع یابم. من نمی‌توانم در دفتر كارم بنشینم و آنها زیر بمباران شدید دشمن باشند.»

آن سید بزرگوار در 5 كیلومتری آبادان با كمین عراقیها مواجه شد و به اسارت بعثیها درآمد. دشمن 100 تن از ایرانیها را در گودالی جمع كرده، قصد تیربارانشان را داشت. مهندس تندگویان برای حفظ جان آنها جلو رفت و گفت: «من، وزیر نفت ایران هستم.»

عراقیها چون احتمال دادند كه افراد مهم دیگری هم در جمع اسرا باشند، از كشتن آنها صرف نظر كردند.

دشمن بعثی، تندگویان را از آن جمع جدا كرد و از آن زمان شكنجه‌های آن سید بزرگوار آغاز گردید.

سید آزادگان مرحوم ابو ترابی درباره خاطرات ابتدای اسارتش می‌گوید: «در زندانِ وزارت دفاع عراق در سلول انفرادی بودم. یك روز صبح صداهای بلندی شنیدم، صدای تلاوت قرآن بود كه یكی از زندانیان با صدای بلند آن را تلاوت می‌كرد. برای من عجیب بود. هنگام شب باز صدای قرآن شنیدم. این صداها فكر مرا به خود مشغول كرد. چند روزی - به هنگام صبح و شب - آن صدا را شنیدم. یك روز كه مرا برای بازجویی می‌بردند، از فردی كه در سلول مجاور بود، پرسیدم: این صدای قرآن چیست كه هر روز صبح و شب می‌شنوم؟

گفت: این صدای تندگویان وزیر نفت است. وقتی شكنجه به اوج خود می‌رسد، به آیات قرآن پناه می‌برد و به ائمه علیهم السلام توسل می‌جوید و از آنها نیرو و روحیه می‌گیرد.»

سید ابو ترابی در ادامه می‌فرمایند: «آن طور كه من خبر دارم، تمام این سالها برای تندگویان به این شكل بوده، صبحها و شبها به طور پیاپی ایشان را شكنجه می‌كردند و تا بی هوش نمی‌شد، دست از او بر نمی‌داشتند. از ایشان یك تقاضا داشتند و آن اینكه در مقابل دوربین علیه امام خمینی رحمه الله و نظام مقدس جمهوری اسلامی مطالبی بگوید. آن گاه به هر كشوری كه بخواهد، او را می‌فرستند. اما این طوفانها سید جواد را جا به جا نمی‌كرد. آن طور كه من خبر دارم، دو بار وضعیت جسمانی شهید تندگویان به حدی رسید كه به اغمای كامل فرو رفت. برای همین او را به انگلستان اعزام كردند و بعد از معالجه دوباره او را به عراق باز گرداندند تا باز هم شكنجه‌اش كنند.»

محافظ شخصی صدام درباره تندگویان گفت: او یك تكه سنگ است؛ سنگ به تمام معنا. همیشه مشغول ورد خواندن است. آیه‌های قرآن را مرتباً زمزمه می‌كند. وعده‌ها و وعیدها و شكنجه‌های گوناگون در او اثر ندارد. از سقف آویزانش می‌كنیم، كابل می‌زنیم، اما او مقاومت می‌كند. تا حال استخوان چند جای بدنش شكسته، ولی سكوت او همه ما را دیوانه كرده است.

بالاخره این عارف وارسته را با سیم تلفن صحرایی شهید كردند. مأمور سفاك قتل وی با خشونتی فوق تصور سیم را به گردن او انداخته و به سختی كشیده بود؛ به حدی كه بر اثر فشار زیاد، دو سه دنده از كمر ایشان شكسته شده بود. (4)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) ر. ك: اسرار جنگ تحمیلی، به نقل از: با راویان نور، گروه تفحص سیره شهداء، نشر شهاب الدین، قم، 1375 ش، دفتر 3، صص 182 - 183.

2) راوی: سردار حاج حسین كاجی. ر. ك: با راویان نور، دفتر سوم، صص 153 - 154.

3) راوی: مرحوم حجة الاسلام و المسلمین ضابط. ر. ك: سفر عشق، دربانیان، نشر شاهد، تهران، چ اول، 1383 ش، صص 164 - 165.

4) راوی: حجة الاسلام موسی همرزم شهید. ر. ك: با راویان نور، دفتر 3، صص 169 - 173.

432 دفعه
(0 رای‌ها)