دلایل امامت امام باقر‌ علیه‌ السلام

طلیعه

از اساسی‌ترین مسائل عرصة تبلیغِ فرهنگ اهل‏بیت‌علیهم‌السلام اثبات امامت آن بزرگواران با دلائل متقن از منابع دینی و مدارك قابل قبول است. خوشبختانه مطالب مهمی در این رابطه از بزرگان دینی برایمان به یادگار مانده است. قبل از آغاز سخن در رابطه با موضوع، چند نكتة مهم را به مخاطبان گرامی تقدیم می‌كنیم:

معنایامامدركلاموحی

از منظر قرآن، امام به معنای «پیشوا» است؛ یعنی كسی كه پیشرو می‌باشد و عده‌ای تابع و پیرو او هستند، اعم از آنكه آن پیشوا عادل و یا باطل باشد. خود واژة امام به‌طور مستقل مفهوم مقدّسی ندارد و در قرآن هم امام، به هر دو پیشوای حق و باطل اطلاق شده است؛ مثلاً در سورۀ انبیا می‌فرماید: «وَ جَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّةً یهْدُونَ بِاَمْرِنَا»؛ (1) «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما [مردم را] هدایت می‌كردند.»

و در سورة سجده آمده است: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ اَئِمَّةً یهْدُونَ بِاَمْرِنَا»؛ (2) «و از آنان امامان [و پیشوایانی] قرار دادیم كه به فرمان ما [مردم را] هدایت می‌كردند.»

همچنین در آیة دیگری می‌خوانیم: «وَ نُرِیدُ اَنْ نَّمُنَّ عَلَی الَّذِِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»؛ (3) «ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.»

و در مورد امام به معنای پیشوای اهل باطل، می‌فرماید: «وَ جَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّةً یدْعُونَ اِلَی النَّارِ»؛ (4) «و آنان (فرعونیان) را پیشوایانی قرار دادیم كه به آتش دوزخ دعوت می‌كنند.»

و در سورة توبه هم امام به معنای پیشوای باطل را این‌گونه به تصویر كشیده است: «فَقَاتِلُوا اَئِمَّةَ الْكُفْرِ اِنَّهُمْ لَا اَیمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ینْتَهُونَ»؛ (5) «با پیشوایان كفر پیكار كنید؛ چرا كه آنها پیمانی ندارند، شاید [با شدّت عمل] دست بردارند.»

ارتباطامامتونبوت

در فرهنگ دینی ما بین امامت و نبوت، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. همان‌طوری كه پیغمبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در زمان خودشان به حكم قرآن و به حكم سیره، خودشان دارای شؤون متعددی بودند؛ یعنی در آنِ واحد، چند پست را اداره می‌كردند، امام هم این شؤونات را دارا است، که برخی از آنها عبارتند از:

الف. ابلاغ احكام

اولین رسالتی كه پیغمبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله از طرف خداوند داشت، این بود كه احكام و دستورات الهی را بیان می‌كرد. آیه قرآن می‌گوید: «وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»؛ (6) «آنچه را رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله برای شما آورده، بگیرید [و اجرا كنید] و از آنچه نهی كرده، خودداری نمایید و از [مخالفت] خدا بپرهیزید كه کیفر خداوند، شدید است.» یعنی آنچه پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله از احكام و دستورها به شما می‌گوید، از جانب خدا می‌گوید. پیغمبر از این نظر فقط بیان‌كننده آن چیزی است كه به او وحی شده.

ب. منصب قضاوت

منصب دیگری كه پیغمبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله متصدی آن بود، منصب قضاوت بود؛ چون از نظر اسلام، یك شخص عادل نمی‌تواند بین دو نفر كه با هم اختلاف پیدا كرده‌اند، قضاوت كند. قضاوت از نظر اسلام یك شأن الهی است؛ زیرا حكم به عدل است و قاضی، آن كسی است كه در مخاصمات و اختلافات می‌خواهد به عدل حكم كند. این منصب هم به نصّ قرآن به پیغمبر تفویض شده و رسول اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله از جانب خدا مأموریت داشت كه در اختلافات میان مردم قضاوت كند: «فَلَا وَ رَبِّكَ لَا یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لَا یجِدُوا فِی اَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلِیماً»؛ (7) «به پروردگارت سوگند! كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینكه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نكنند و كاملاً تسلیم باشند.» این نیز یك منصب الهی است نه یك منصب عادی.

ج. رهبری و حكومت بر مردم

منصب سومی كه پیغمبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله رسماً داشت، ریاست و رهبری اجتماع مسلمین بود. گفته‌اند آیة: «یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ؛ (8) «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید! خدا را اطاعت كنید، و پیامبر خدا و صاحب امرتان را اطاعت كنید.»

ناظر به این جهت است كه پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله رئیس و رهبر اجتماع شما است؛ هر فرمانی كه به شما می‌دهد، بپذیرید.

ابعادسه‌گانةامامت

الف. رهبری اجتماع

اساساً پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله كه از دنیا می‌رود، یكی از شؤون او كه رهبری اجتماع است، بلاتكلیف می‌ماند و باید كسی رهبری جامعه را به عهده بگیرد. این مسئله را، هم شیعه قبول دارد و هم سنّی؛ در هیمن‌جا است كه مسئله خلافت به آن شكل مطرح است.

شیعه می‌گوید: پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، رهبر و زعیم بعد از خودش را تعیین كرد و گفت: بعد از من، زمام امور مسلمین باید به دست علی‌علیه‌السلام باشد؛ و اهل تسنّن قبول ندارند و می‌گویند: در این جهت پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله شخص معینی را تعیین نكرد و وظیفۀ خود مسلمین بوده است كه رهبر را بعد از پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله انتخاب كنند. پس آنها هم، اصل امامت و پیشوایی را ـ كه مسلمین باید پیشوا داشته باشند ـ قبول دارند، منتها آنها می‌گویند: پیشوا را خود مسلمین انتخاب می‏کنند، و شیعه می‌گوید: پیشوا را خود پیغمبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به وحی الهی تعیین كرد.

البته مسئلۀ امامت در همین حد نیست كه فقط امام، رهبر سیاسی مسلمین بعد از پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله باشد، بلكه دو مسئله دیگر هم در موضوع امامت، از باورهای شیعه هست كه اصلاً اهل تسنّن به این دو مسئله در مورد احدی قائل نیستند: یكی مسئله امامت به معنی مرجعیت دینی و دیگری ولایت معنوی است.

ب. مرجعیت دینی

از منظر شیعه، پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله مرجعیت دینی را به اوصیای خود سپرد و فرمود: «مردم! بعد از من در مسائل دینی، هرچه می‌خواهید سؤال كنید و از وصی من و اوصیای من بپرسید؟» در واقع در اینجا، امامت، نوعی كارشناسی اسلام می‌شود، اما یك كارشناسی خیلی بالاتر از حد یك مجتهد؛ كارشناسانی كه علوم اسلامی را از پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله گرفته‌اند؛ از پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله رسیده به علی‌علیه‌السلام و از علی‌علیه‌السلام به امامان بعد و در تمام ادوارِ ائمه‌علیهم‌السلام، پرچم اسلام از هر امامی به امامان بعد منتقل گشته است.

اهل تسنّن، برای هیچ‌كس چنین مقامی قائل نیستند؛ نه اینكه قائل به امامت هستند و می‌گویند علی‌علیه‌السلام امام نیست و ابوبكر امام است. شیعه امامان خودش را معصوم از خطا می‌داند، ولی اهل تسنن نه! (9)

ج. ولایت معنوی

امامت، درجه و مرتبه سومی دارد كه اوج مفهوم امامت است و آن را ولایت معنوی می‌گوییم. مسئله ولایت در دیدگاه شیعه، معمولاً به معنی حجّت زمان است؛ یعنی هیچ زمانی خالی از حجت نیست: «وَلَوْلاَ الْحُجَّةُ لَسَاخَتِ الأَرْضُ بِأَهْلِهَا»؛ (10)

یعنی هیچ وقت نبوده و نخواهد بود كه زمین، از یك انسان كامل خالی باشد. ما در زیارتهایی كه می‌خوانیم، به چنین ولایت و امامتی اقرار و اعتراف می‌كنیم؛ یعنی معتقدیم كه امام، دارای روح كلی است و به تمام عالم اشراف دارد؛ یعنی از نظر ما مرده و زندۀ امام فرقی ندارد؛ چنان‌كه در زیارت می‌گوییم: «أشْهَدُ أنَّكَ تَشْهَدُ مَقَامِی وَتَسْمَعُ كَلاَمِی وَتَرُدُّ سَلاَمِی؛ (11) من گواهی می‌دهم كه تو، هم‌اكنون وجود مرا در اینجا حس و ادراك می‌كنی؛ من اعتراف می‌كنم كه تو سخنی را كه من الآن می‌گویم، می‌شنوی؛ من اعتراف می‌كنم و شهادت می‌دهم كه سلامی را كه من به تو می‌كنم، جواب می‌دهی.»

اهل تسنن [غیر از وهّابیها] فقط برای پیغمبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله چنین مقامی قائل هستند و غیر پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله برای احدی در دنیا، چنین علوّ و احاطه روحی قائل نیستند؛ ولی این مطلب جزء اصول مذهب ما شیعیان است و همیشه هم آن را می‌گوییم؛ بنابراین مسئله امامت، سه درجه پیدا می‌كند. (12)

با توجه به مقدمة اشاره شده، در این فرصت، به بررسی ادلّة امامت امام باقر‌علیه‌السلام می‌پردازیم:

نصّصریحبرامامت

در روایات متعددی به امامت آن گرامی تصریح شده است كه برخی از آنان عبارت‌اند از:

الف. نامهدوازدهمُهر

شیخ مفید، با نقل روایتی می‌نویسد: «خدای عزّ و جلّ، نامة مهر شده كه دوازده مهر داشت، برای پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرستاد و به او دستور داد آن را به امیر المؤمنین‌علیه‌السلام بسپارد و به او دستور دهد: مهر نخستین آن را بشكند و به آنچه در آن نوشته شده رفتار كند و چون هنگام شهادتش فرا رسید، به پسرش حسن‌علیه‌السلام بسپارد و به او دستور دهد: مهر دوم را بشكند و آنچه در آن نوشته شده بدان رفتار كند، و هنگام شهادت، آن را به برادرش حسین‌علیه‌السلام بدهد و به او دستور دهد: مهر سوم را بشكند و آنچه در آن است انجام دهد و حسین‌علیه‌السلام هنگام شهادت آن را به فرزندش علی بن الحسین‌علیه‌السلام بدهد و همان دستور را به او سفارش كند و علی بن الحسین‌علیه‌السلام آن را به پسرش محمد بن علی‌علیه‌السلام بسپارد و همان دستور را بدهد و محمد‌علیه‌السلام نیز به فرزندش بسپارد و همچنین تا برسد به آخرین امامان‌علیهم‌السلام. (13)

ب. روایتجابرانصاری

امام باقر‌علیه‌السلام فرمود: «بر جابر بن عبد الله انصاری‌رضی‌الله‌عنه وارد شدم، پس بر او سلام كردم و او جواب سلام مرا داده، سپس به من گفت: «تو كیستی؟» ـ و این جریان پس از آن بود كه جابر نابینا شده بود. ـ من گفتم:

«محمد بن علی بن الحسین می‏باشم.»

جابر گفت: پسر جان! پیش بیا.»

پس من به نزدیك او رفتم و او دست مرا بوسید؛ آن‌گاه خم شد پای مرا ببوسد؛ من به كناری رفتم تا نگذارم این كار را بكند؛ سپس به من گفت: «همانا رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله تو را سلام رسانده!»

من گفتم: «درود خدا و رحمت و بركاتش بر رسول خدا باد!‌ای جابر! چگونه رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به من سلام رساند؟»

گفت: روزی خدمت آن حضرت‌صلی‌الله‌علیه‌وآله شرفیاب شدم، به من فرمود: «یا جَابِرُ لَعَلَّكَ أنْ تَبْقَی حَتَّی تَلْقَی رَجُلاً مِنْ وُلْدِی یقَالُ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ یهَبُ اللهُ لَهُ النُّورَ وَ الْحِكْمَةَ فَأقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَام؛ (14) ای جابر! شاید تو زنده بمانی تا مردی از فرزندان مرا دیدار كنی كه نامش محمد بن علی بن الحسین است، كه خدا نور و حكمت به او می‌بخشد؛ پس‌ای جابر! سلام مرا به او برسان.»

ج. صندوقودایع

اسماعیل بن محمد می‌گوید: «امام باقر‌علیه‌السلام فرمود: «پیش از آنكه وفات علی بن الحسین‌علیهماالسلام فرا رسد، صندوقی را كه نزد او بود، بیرون آورد و به من فرمود: «ای محمد! این صندوق را ببر.» راوی می‏گوید: پس آن را در میان چهار تن ـ كه چهار طرفش را گرفته بودند ـ بردند. چون آن حضرت وفات كرد، برادران امام باقر‌علیه‌السلام آمدند و ادعا كردند كه از آنچه در میان صندوق بود، بهره ما را بده! فرمود: «وَ اللهِ مَا لَكُمْ فِیهِ شَیءٌ وَ لَوْ كَانَ لَكُمْ فِیهِ شَیءٌ مَا دَفَعَهُ اِلَیَّ؛ (15) به خدا! كه از بهره شما چیزی در آن نبود؛ اگر از بهره شما چیزی در آن می‌بود، پدرم آن را به من نمی‌داد؛ در آن صندوق سلاح و كتب رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بود [كه از علائم و مختصات امام‌علیه‌السلام است].»

د. وصیتامامسجاد‌علیه‌السلام

عیسی بن عبد الله، از جدش نقل می‌كند كه علی بن الحسین‌علیهماالسلام در حال احتضار ـ كه تمام اولادش حضور داشتند ـ به آنها متوجه شد؛ آن‌گاه به محمد بن علی‌علیهماالسلام رو كرد و فرمود: «ای محمد! این صندوق را به خانه خود ببر.» سپس می‌گوید: «ولی در آن صندوق، درهم و دینار نبود، بلكه پر از علم و دانش بود.» (16)

دلایلدیگربرامامت

1. احاطهكاملبهعلوم

أمین الاسلام، فضل بن حسن طبرسی، در كتاب ارزشمند إعلام الوری، دلائل امامت را این‌گونه بیان می‌كند: (17)

از دلائل روشن درباره امامت ائمه اطهار‌علیهم‌السلام كه شایستگی آنان را در احراز این مقام ثابت می‌كند، كثرت علوم و اطلاعات فوق العاده آن بزرگواران می‌باشد. كلیه علوم و دانشهای مختلف كه در میان اقوام و ملل پراكنده است و هر گروهی در فنی از آن، تخصّص و تبحّر دارند، تمام آن علوم و فنون در آل محمّد‌علیهم‌السلام جمع شده است.

آگاهی كامل آن گرامیان به تمام علوم در رشته‌های مختلف، همانند: توحید، كلام، علوم دین، احكام شریعت، تفسیر، علم نحو، اعراب، طب، علم نجوم و سایر دانشهای مورد نیاز بشری و زبانهای اقوام و ملل مختلف و آثار تاریخی و غیره، همة دانشمندان عالم را تحت‌الشعاع قرار داده است.

تمامِ فرق مسلمین، از عترت و فرزندان امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام انواع مطالب را در علوم مختلفه روایت كرده‌اند و در فضل و دانش و حكمت و فضیلت آنان و علوّ شأن و مقام آن بزرگواران، اتفاق نظر دارند؛ از حضرت باقر و صادق‌علیهماالسلام ـ چون در زمان تقیه نبودند ـ بیش‌تر از دیگر ائمه مطالب علمی، نقل شده و بسیاری از مسائل مورد نیاز مردم در ابواب علوم و مسائل حلال و حرام و احكام و قضایا منتشر گردیده و فرق مسلمین از خرمن فضائل آنان بهره‌مند شده‌اند. (18)

مورخین، موضوعات مختلفی از علم كلام، تفسیر قرآن، قصص انبیاء، مغازی، سیر، اخبار عرب و تاریخ سایر ملوك جهان را نقل كرده‌اند، تا جایی كه حضرت باقر‌علیه‌السلام از این جهت به شكافنده علوم نامیده شده است.

بی‌تردید ائمه اطهار‌علیهم‌السلام این علوم و فضائل را از حضرت رسول‌صلی‌الله‌علیه‌وآله دریافت کرده‏اند و دیگران، از این اختصاص و فضیلت محروم می‌باشند. (19) حضرت رسول‌صلی‌الله‌علیه‌وآله این علوم را به آنان تعلیم فرمود تا بفهماند كه آنان پس از وی، امام مردم خواهند بود و مسلمانان باید از آنان پیروی و تبعیت كند و نیازهای خود را از آنها طلب نمایند و در هنگام سختی و فشار به آنان پناهنده گردند و احكام دین خود را از آنها اخذ كنند و ائمه اطهار‌علیهم‌السلام در اینجا مانند پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند كه خداوند او را به احوال اُمَم سالفه و مردمان گذشته مطلع كرد، بدون اینكه كتاب بخواند و یا از كسی تعلیم بگیرد.

از نظر عقلی هم اَعلم و اَفضل، به امامت شایسته‌تر است تا از غیر اعلم و افضل، و خداوند متعال هم در قرآن فرموده: «أَ فَمَنْ یهْدِی اِلَی الْحَقِّ أحَقُّ اَنْ یتَّبَعَ اَمَّنْ لَا یهِدِّی اِلَّا اَنْ یهْدَی»؛ (20) «آیا كسی كه مردم را به طرف حق دعوت می‌كند، سزاوارتر به متابعت است یا كسی كه هدایت نشده و خود شایسته است كه هدایت شود؟»

و نیز فرمود: «هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یعْلَمُون»؛ (21) «آیا كسانی كه می‌دانند، با كسانی كه نمی‌دانند، مساوی هستند؟»

همچنین خداوند متعال در داستان طالوت می‌فرماید: «وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»؛ (22) در این آیة شریفه تصریح شده است كه: علم و شجاعت دلیل تقدّم بوده و این دو صفت موجب ریاست است و چون ائمه‌علیهم‌السلام به دلائل ثابته لازمه و مطالب مشروحه فوق، اعلم امت می‌باشند، بنابر این امامت آن بزرگواران بر امت اسلام ثابت و روشن است و طبق عقل و نقل، حضرات معصومین‌علیهم‌السلام شایسته مقام خلافت و امامت هستند. (23)

نمونه‌ای از علم امام باقر‌علیه‌السلام

ابوبصیر می‌گوید: «امام باقر‌علیه‌السلام با شخصی از اهل خراسان برخورد كرده و از او پرسید: «حال پدرت چگونه است؟»

گفت: «خوب است.» حضرت فرمود: «قَدْ مَاتَ اَبُوكَ بَعْدَ مَا خَرَجْتَ حَیثُ سِرْتَ اِلَی جُرْجَانَ؛ بعد از اینكه تو به گرگان رفتی، پدرت فوت كرد.»

بعد امام‌علیه‌السلام پرسید: «حال برادرت چگونه است؟»

گفت: «وقتی او را ترك كردم، سالم و خوب بود.»

فرمود: «قَدْ قَتَلَهُ جَارٌ لَهُ یقَالُ صَالِحٌ یوْمَ كَذَا فِی سَاعَةٍ كَذَا؛ همسایه‌اش كه صالح نام دارد، او را در روز فلان و ساعت فلان به قتل رسانده است.»

آن مرد گریست و گفت: «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ رَاجِعُونَ»؛ پناه بر خدا از مصیبتی كه مبتلا شدم.»

حضرت فرمود: «اسْكُنْ فَقَدْ صَارُوا اِلَی الْجَنَّةِ وَ الْجَنَّةُ خَیرٌ لَهُمْ مِمَّا كَانُوا فِیهِ؛ آرام باش! هر دو رهسپار بهشت شدند. بهشت بهتر است برای آنها از زندگی كه داشتند.»

مرد خراسانی گفت: «آقا! پسر جوانی داشتم كه سخت مریض بود، از او نپرسیدید؟»

حضرت فرمود: «خوب شد و با دختر عمویش ازدواج كرد. وقتی كه تو به او برسی، او صاحب پسری خواهد شد كه نامش علی و شیعة ما است، ولی پسرت شیعۀ ما نیست، بلكه دشمن ما است.»

آن مرد گفت: «آیا راه نجاتی هست؟ چاره چیست؟»

حضرت فرمود: «او بالاخره دشمن ما است.» آن مرد، در حالی كه از غم و اندوه، سنگین و افتاده بود، آرام از نزد آن حضرت رفت.»

ابوبصیر می‌گوید: «پرسیدم: «آقا! این مرد كیست؟»

فرمود: «او از شیعیانِ مؤمن و خراسانی ما است.» (24)

2. اجماعامتبهطهارتوعدالت

بی‌تردید اجماع امت اسلام، به طهارت و عدالت اهل‏بیت‌علیهم‌السلام به‌ویژه امام باقر‌علیه‌السلام از دیگر دلائل امامت و رهبری آن گرامیان بر جامعة اسلامی می‌باشد.

اگر ائمه اطهار‌علیهم‌السلام مورد عنایت خاصه پروردگار نبودند و از طرف خداوند تأیید نمی‌شدند و خداوند سبحان، مطالب فاسده دشمنانشان را باطل نمی‌كرد و گفتار زور و بهتان مخالفین را از بین نمی‌برد، اكنون از آن بزرگواران، اثری در بین نبود و دشمنان آثار و روایات آنها را از بین می‌بردند، مخصوصاً كه ائمه‌علیهم‌السلام همواره مورد توجه بودند و مردم پیرامون آنان را می‌گرفتند و این خود موجب ناراحتی و حسد مخالفین و عمال خلفای جور می‌شد.

خداوند متعال در قرآن كریم، به پاكی آنان شهادت داده است و اهل‏بیت اطهار‌علیهم‌السلام را از هر عیب و نقص، پاك گردانید.

ابن حجر هیتمی، از دانشمندان اهل سنت، با اشاره به عظمت امام باقر‌علیه‌السلام می‌گوید: «محمد باقر، به اندازه‌ای گنجهای پنهان معارف و دانشها را آشكار ساخته و حقایق احكام و حكمتها و لطایف دانشها را بیان نموده كه جز بر عناصر بی‌بصیرت یا بدسیرت پوشیده نیست و از همین‌جا است كه وی را شكافنده و جامع علوم و برافرازندة پرچم دانش خوانده‌اند.» (25)

3. اعترافدوستودشمن

از جمله دلایل بر امامت ائمه اطهار‌علیهم‌السلام این است كه: آن گرامیان پس از حضرت رسول‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بهترین مردم هستند و دوست و دشمن، از آنان تعظیم و تكریم و تجلیل می‌كنند و پروردگار متعال، دلهای مردم را متوجه آنها نموده است.

اعترافات معاویة بن ابی سفیان و پسرش یزید ـ با آن همه عداوتی كه نسبت به اهل‏بیت‌علیهم‌السلام داشتند ـ بر فضائل علی‌علیه‌السلام، حضرت مجتبی‌علیه‌السلام، امام حسین‌علیه‌السلام و امام سجاد‌علیه‌السلام در تاریخ مشهور است.

همچنین هشام بن عبد الملك، دشمن درجه یك امام باقر‌علیه‌السلام بارها به فضائل و مناقب آن گرامی، اقرار و اعتراف كرده است.

عبد الرحمن بن عبد الزهری می‌گوید: «زمانی كه هشام بن عبد الملك به سفر حجّ رفته بود، داخل مسجد الحرام شد. در آنجا امام باقر‌علیه‌السلام نشسته بود. غلامش گفت: «ای أمیر مؤمنان! این فرد، محمد بن علی بن الحسین است.»

هشام گفت: «همان كه اهل عراق، عاشق شخصیت اویند؟» گفت: «آری.» بعد هشام مسائلی را از حضرت پرسیده و از عظمت علمی آن بزرگوار متعجب گشت.» (26)

اقرار منصور دوانیقی به عظمت حضرت صادق‌علیه‌السلام و هارون الرشید، به مقام معنوی و علمی حضرت موسی بن جعفر‌علیهماالسلام و اقرار سایر دشمنان اهل‏بیت‌علیهم‌السلام به عظمت و مناقب آن گرامیان، همه دلیل شایستگی ائمه اطهار به مقام بلند امامت می‌باشد. (27)

4. عظمتمشاهدمشرّفةاهلبیت‌علیهم‌السلام

یكی از مطالبی كه موضوعات مورد بحث را تأیید می‌كند این است كه: طوایف مختلف مسلمین، به قبور آل محمد‌علیه‌السلام متوجه می‌شوند و از مشاهد مشرفه آنان، تكریم و تعظیم می‌نمایند. اینان از راه‌های دور، قصد زیارت آنها را می‌كنند و متوسّل به آن بزرگواران می‌گردند و چه بسا دیده می‌شود كه با حاجتهای برآورده شده از آنجا خارج می‌شوند. حتی مسلمانان غیرشیعه در روضه‌های مطهره ائمه معصومین‌علیهم‌السلام از خداوند طلب رزق می‌كنند و حل مشكلات خود را می‌خواهند، در حالی كه آنان حوائج خود را از پیشوایان خود كه در احكام دینی از آنها متابعت كرده‌اند نمی‌خواهند. بنی امیه و بنی عباس كه عدد آنها خیلی بیش‌تر از شیعیان بوده است و اموال و ثروت و قدرت دنیا را قبضه كرده بودند و در شرق و غرب عالم در بالای منابر به نام آنان خطبه خوانده می‌شد، اینك چرا كسی به قبرهای آنان متوسل نمی‌شود؟

اما قبور ائمه ما ـ و حتی قبور فرزندان با واسطة آنان ـ در هر شهری كه هستند، چون نگینی می‌درخشند و نیازمندان عالم را به خود جذب می‌كنند و هرگز دشمنان ـ با تمام تلاشهایی كه كرده‌اند ـ نتوانسته‌اند این مراقد مطهره را از بین ببرند.

خداوند تبارك و تعالی، بر حضرات معصومین‌علیهم‌السلام لطف فرموده و حقوق آنان را برای مردم روشن كرده و مقام و منزلت آنها را به مردم نشان داده و این توجه مردم به ائمه برای امور دنیا نبوده است؛ زیرا اگر مقصود از توجه به ائمه‌علیهم‌السلام دعاوی دنیایی بود، می‌بایست مردم، به مخالفین و خلفای جور كه تمام اموال دنیا و ثروت بیكران در اختیار آنها بود روی بیاورند و هم‌چنین، معلوم است كه این توجه، از روی تقیه هم نبوده است؛ زیرا كه تقیه از خلفاء دارای قدرت ظاهری لازم بود، نه از ائمه اطهار‌علیهم‌السلام.

پس این توجه، صرفاً از نظر معنوی و ولایت الهی بوده و این امر عجیب هم، جز با قدرت پروردگار قابل تفسیر نیست.

اعترافات شگفت‌انگیز خلیفه عباسی

نقل قطعه‌ای از تاریخ كه نشانگر عظمت امامان شیعه‌علیهم‌السلام در طول تاریخ می‌باشد، مكمل این سخن خواهد بود: المستنصر بالله، سی و ششمین خلیفه عباسی (متوفی 623 ق) روزی به همراه وزراء و رجال کشوری از بغداد، (مركز خلافت خویش،) برای دیداری رسمی به شهر سامراء وارد شد.

او برای دیدن حرم مطهر امام عسكری‌علیه‌السلام و دیدار با مردم به آنجا رفت. حرمی دید بسیار مجلّل و آبرومند. زائرینِ عاشق، فوج فوج با كمال خضوع وارد می‌شدند و در نهایت ادب در برابر قبر امام‌علیه‌السلام ایستاده، زیارت كرده و عرض ادب می‌نمودند و با چشمهای پر از اشك و دلهای مملو از عشق و محبّت، آنجا را ترك می‌كردند.

المستنصر پس از انجام مراسم احترام و زیارت امام عسكری‌علیه‌السلام از حرم بیرون رفته و به سمت آرامگاه خاندان و پدرانش كه در نزدیكی حرم مطهر واقع شده بود، روان گردید. او از مشاهده قبرهای ویران اجدادش كه در اثر حوادث و تابش آفتاب و وزش باد و باران به مخروبه‌ای بدل گشته و محل زندگی حیوانات شده بود، ناراحت شده و متأثّر گردید.

او با چشم خود می‌دید كه حتی یك نفر هم به زیارت آنان نمی‌رود. در این حال، یكی از وزرای متملِّق به او گفت: «ای خلیفه مسلمین! تا كی به این ننگ و عار صبر می‌كنید؟ اینها قبور پدران تو است كه در دوران زندگی خود، نسل اندر نسل، زمامداران و حاكمان مطلق ممالك اسلامی بودند، خزینه‌های پر از ثروت داشتند و حكومت در اختیار شما و اجداد شما بوده است. اینك قبور آنها است كه ویران شده و مورد توجه مردم نیست. آرامگاه آنان فرشی ندارد، گرد و خاك و كثافات حیوانات، روی قبرها را پوشانده، فردی به زیارت آنان نمی‌رود و كسی یاد آنان نمی‌كند؛ اما قبور فرزندان علی‌علیه‌السلام چنان‌كه دیدید با پرده‌های زینتی، قندیلهای طلایی، فرشهای عالی و انواع زینتها آرایش یافته است و مردم دسته دسته به زیارت آنان می‌شتابند. این در حالی است كه آنان نه حكومتی داشتند و نه ثروت و خزینه‌ای. در دوران زندگی یا در تبعید بوده‌اند یا در زندان، و همیشه رقبایی خطرناك برای خلافت شما به شمار می‌آمده‌اند.‌ای خلیفه مسلمین! بر این وضع دلخراش تا كی صبر خواهید كرد؟»

المستنصر پس از شنیدن سخنان وزیر، سر به زیر افكند. در فكر عمیقی فرو رفت و بعد از لحظاتی رمز این معما را با صدایی نیمه‌لرزان چنین بیان كرد: «هَذَا اَمْرٌ سَمَاوِی لاَ یحْصَلُ بِاِجْتِهادنا، وَلَوْ حَمَلْنَا النَّاسَ عَلَی ذَلِكَ مَا قَبِلُوهُ؛ این (تعظیم قبور اهل‏بیت‌علیهم‌السلام) یك امر آسمانی است و با تلاش ما، تغییری حاصل نمی‌شود و اگر مردم را [به اجبار] بر آن وادار كنیم، از ما نمی‌پذیرند.»

او سپس ادامه داد: «ما آنچه توانسته‌ایم نسبت به قبور پدرانمان انجام داده‌ایم، اما دلهای مردم، تحت تسلّط ما نیست. ما هرچه تلاش كردیم تا مردم به زیارت قبور فرزندان علی‌علیه‌السلام نروند و به زیارت اینجا بیایند، تأثیری نكرد و آنان با عشقی وصف‌ناپذیر به مزار امامان خویش می‌شتابند و به تهدید و ارعاب و تطمیع ما هیچ‌گونه توجهی ندارند. (28)

سخندانشمندان

این سخن را با گفتۀ دو تن از بزرگان علم و دانش به پایان می‌بریم:

شیخمفید

شیخ مفید می‌فرماید: «حضرت باقر محمد بن علی بن الحسین‌علیهماالسلام از میان برادران خویش، جانشین پدرش علی بن الحسین‌علیهماالسلام و وصی و امام پس از او بود و در فضیلت و دانش و زهد و بزرگواری، بر همگان برتری جست و از همه آنان در میان شیعه و سنّی، نامش بلندتر و در قدر و مرتبه بزرگ‌تر بود و از هیچ‌یك از فرزندان حسن و حسین‌علیهماالسلام آن اندازه از علم دین و آثار و روایات و علوم قرآن و فنون مختلف، آشكار نشد كه از آن جناب به ظهور پیوست و بازماندگان از صحابه رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و بزرگان از تابعین و رؤسای از فقهاء مسلمین، همگی معالم و احكام دین را از آن بزرگوار روایت كرده‌اند و در فضل و دانش، سر آمد دانشمندان و ضرب‌المثل همگان بود و در وصف علم و دانشش شعرا و نویسندگان، اشعاری سروده و قلم فرسایی‌ها كرده‌اند.» (29)

قرظی (یكی از شعرای نامور) درباره آن حضرت می‌گوید:

یا بَاقِرَ الْعِلْمِ لِاَهْلِ التُّقَی                                             وَ خَیرَ مَنْ لَبَّی عَلَی الْاَجْبُلِْ

ای شكافنده علم برای پرهیزكاران! و‌ای بهترین كسی كه بر كوه‌های حجاز لبیك گفتی!

مَالِك بن اعین جُهَنی (یكی دیگر از شعرای عرب) در مدح او می‌گوید:

إِذَا طَلَبَ النَّاسُ عِلْمَ الْقُرْآنِ                                        كَانَتْ قُرَیشٌ عَلَیهِ عِیالاً

هرگاه مردم، علم قرآن را جستجو كنند، همه قریش جیره‌خوار اویند.

وَ إِنْ قِیلَ أینَ ابْنُ بِنْتِ النَّبِی                                       نِلْتَ بِذَاكَ فُرُوعاً طِوَالاً

و اگر گفته شود: پسرِ دخترِ پیغمبر كجا است؟ بدان وسیله به شاخه‌های بلندی [از علم و فضیلت] دسترسی پیدا كرده‌ای.

نُجُومٌ تَهَلَّلُ لِلْمُدْلِجِینَ                                               جِبَالٌ تُوَرِّثُ عِلْماً جِبَالاً (30)

ستارگانی هستند درخشان، برای آنان كه در شب راه روند و كوههایی هستند كه دانش بسیاری به جای نهند.

فتّالنیشابوری

محمد بن علی فتّال نیشابوری، معروف به ابن فتال، از شاگردان شیخ طوسی و سید مرتضی علم الهدی، از علمای قرن پنجم هجری و استاد ابن شهر آشوب مازندرانی، می‌نویسد: «پس از امام علی بن حسین‌علیهماالسلام ابو جعفر محمد بن علی باقر، امام است كه پدرش به امامت او نص و تصریح فرموده است و شرایط عقلی هم آن را ثابت كرده است. ایشان از لحاظ برتری علمی و پارسایی میان عامه و خاصه، بر همه فرزندان امام سجاد‌علیه‌السلام مقدم است. بازماندگان از اصحاب پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و سرشناسان از طبقه تابعین و فقهای بزرگ مسلمان، از آن حضرت، معالم دین را روایت كرده‌اند و در وصیت امیر المؤمنین علی‌علیه‌السلام به فرزندانش، نام محمد بن علی و امامت ایشان آمده است و پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله ایشان را به لقب باقر معرفی و ملقب فرموده‌اند.» (31)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). انبیاء/ 73.

(2). سجده/ 24.

(3). قصص/ 5.

(4). قصص/ 41.

(5). توبه/ 12.

(6). حشر/ 7.

(7). نساء/ 65.

(8). نساء/ 59.

(9). از منظر آنها، امام وخلیفه، نه تنها لازم نیست معصوم باشد، بلكه گاهی خلیفه دچار خطا و اشتباههای فاحش می‌شود؛ به عنوان مثال، آنها نقل می‌كنند كه: وقتی كه ابوبكر مُرد، خاندان او و از جمله عایشه ـ كه دختر ابوبكر و همسر پیغمبر بود ـ گریه و شیون می‌كردند. صدای شیون كه از خانه ابوبكر بلند شد، عمر، پیغام داد كه به این زنها بگویید ساكت شوند. ساكت نشدند. دو مرتبه پیغام داد بگویید ساكت شوند، اگرنه با تازیانه ادبشان می‌كنم. به عایشه گفتند عمر تهدید می‌كند و می‌گوید گریه نكنید.

گفت: «پسر خطّاب را بگویید بیاید تا ببینم چه می‌گوید.» عمر به احترام عایشه آمد. عایشه گفت: «چه می‌گویی كه پشت سر هم پیغام می‌دهی؟» گفت: «من از پیغمبر شنیدم كه اگر كسی بمیرد و كسانش برایش بگریند، هرچه اینها بگریند او معذَّب می‌شود. گریه‌های اینها عذاب است برای او. «عایشه گفت: «تو نفهمیده‌ای، واقعیت این است که یك وقت مرد یهودی خبیثی مرده بود و كسانش داشتند برای او گریه می‌كردند. پیغمبر فرمود: در حالی كه اینها می‌گریند او دارد عذاب می‏شود. نگفت گریه اینها سبب عذاب است، بلكه گفت اینها دارند برایش می‌گریند، ولی نمی‌دانند كه او دارد عذاب می‌شود. این چه ربطی دارد به این مسئله؟! به علاوه، اگر گریه كردن بر میت حرام باشد، ما گناه می‌كنیم، چرا خدا یك بی‌گناه را عذاب كند؟! او چه گناهی دارد كه ما گریه كنیم و خدا او را عذاب كند؟!» عمر گفت: «عجب این‌طور بوده مطلب؟! «عایشه گفت: «بله، این‌طور بوده.» عمر گفت: «اگر زنها نبودند، عمر هلاك شده بود.»

خود اهل تسنن می‌گویند، عمر در هفتاد مورد (یعنی در موارد زیاد، و واقعاً هم موارد خیلی زیاد است) گفت: «لَوْلاَ عَلِی لَهَلَكَ عُمَرُ»، امیر المؤمنین اشتباهاتش را تصحیح می‌كرد، او هم به خطایش اقرار می‌نمود؛ (برگرفته از مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 4، ص 722 و 723، با تلخیص.)

(10). بحار الانوار، علامه مجلسی، انتشارات اسلامیه، تهران، ج 57، ص 213.

(11). عدة الداعی ونجاح الساعی، ابن فهد حلّی، دارالکتب اسلامی، قم، چاپ اول، 1407 ق، ص64 و بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 97، ص295.

(12). برگرفته از آثار استاد شهید مطهری، ج 4، ص722 و 723، با تلخیص.

(13). الارشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد، شیخ مفید، انتشارات کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق، ج 2، ص 160، فصل فی تاریخ ولادة الامام الباقر‌علیه‌السلام و وفاته والنص علی امامته ـ اَنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَی اَنْزَلَ اِلَی نَبِیهِ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله كِتَاباً مَخْتُوماً بِاثْنَی عَشَرَ خَاتَماً وَ اَمَرَهُ اَنْ یدْفَعَهُ اِلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ اَبِی طَالِبٍ' وَ یأمُرَهُ اَنْ یفُضَّ اَوَّلَ خَاتَمٍ فِیهِ وَ یعْمَلَ بِمَا تَحْتَهُ ثُمَّ یدْفَعَهُ عِنْدَ وَفَاتِهِ اِلَی ابْنِهِ الْحَسَنِ‌علیه‌السلام وَ یأمُرَهُ اَنْ یفُضَّ الْخَاتَمَ الثَّانِی وَ یعْمَلَ بِمَا تَحْتَهُ ثُمَّ یدْفَعَهُ عِنْدَ حُضُورِ وَفَاتِهِ اِلَی اَخِیهِ الْحُسَینِ وَ یأمُرَهُ اَنْ یفُضَّ الْخَاتَمَ الثَّالِثَ وَ یعْمَلَ بِمَا تَحْتَهُ ثُمَّ یدْفَعَهُ الْحُسَینُ عِنْدَ وَفَاتِهِ اِلَی ابْنِهِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ' وَ یأمُرَهُ بِمِثْلِ ذَلِكَ وَ یدْفَعَهُ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ عِنَدَ وَفَاتِهِ اِلَی ابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الْاَكْبَرِ‌علیه‌السلام وَ یأْمُرَهُ بِمِثْلِ ذَلِكَ ثُمَّ یدْفَعَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی اِلَی وَلَدِهِ حَتَّی ینْتَهِی اِلَی آخِرِ الْأئِمَّةِ علیهم‌السلام اَجْمَعِینَ.

(14). همان.

(15). الكافی، شیخ کلینی، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1362 ش، ج 1، ص 305، باب الاشارة، و النص علی ابی جعفر‌علیه‌السلام.

(16). همان، ص 306.

(17). الفصل الثالث من القسم الأول فی ذكر جمل من الدلائل علی إمامة أئمتنا‌علیهم‌السلام سوی ما ذكرنا فیما تقدم من الكتاب. احد الدلائل علی إمامتهم ما ظهر منهم من العلوم التی تفرقت فی فرق العالم...، (إعلام الوری بأعلام الهدی، شیخ طبرسی، نشر اسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1390 ق، ص 410).

(18). إعلام الوری بأعلام الهدی، شیخ طبرسی، ص412.

(19). همان.

(20). یونس/35.

(21). زمر/9.

(22). بقره/247.

(23). اعلام الوری بأعلام الهدی، شیخ طبرسی، ص412.

(24). الخرائج والجرائح، قطب راوندی، انتشارات مدرسه امام مهدی‌علیه‌السلام، قم، 1409 ق، ج 2، ص595.

(25). سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق‌علیه‌السلام، قم، ص 308، به نقل از الصوائق المحرقه، ص 201.

(26). الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص 32.

(27). إعلام الوری، شیخ طبرسی، ص 415.

(28). كشف الغمۀ فی معرفۀ الأئمۀ، محدث اربلی، نشر بنی هاشمی، تبریز، 1381 ق، ج 2، ص519.

(29). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج2، ص 158؛ وَ كَانَ الْبَاقِرُ اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ' مِنْ بَینَ اِخْوَتِهِ خَلِیفَةَ اَبِیهِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ وَ وَصِیهُ وَ الْقَائِمَ بِالْاِمَامَةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ بَرَزَ عَلَی جَمَاعَتِهِمْ بِالْفَضْلِ فِی الْعَالَمِ وَ الزُّهْدِ وَ السُّؤْدُدِ وَ كَانَ اَنْبَهَهُمْ ذِكْراً وَ اَجَلَّهُمْ فِی الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ اَعْظَمَهُمْ قَدإراً وَ لَمْ یظْهَرْ عَنْ اَحَدٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَنِ وَ الْحُسَینِ' مِنْ عِلْمِ الدِّینِ وَ الْآثَارِ وَ السُّنَّةِ وَ عِلْمِ الْقُرْآنِ وَ السِّیرَةِ وَ فُنُونِ الْآدَابِ مَا ظَهَرَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ‌علیه‌السلام وَ رَوَی عَنْهُ مَعَالِمَ الدِّینِ بَقَایا الصَّحَابَةِ وَ وُجُوهُ التَّابِعِینَ وَ رُؤَسَاءُ فُقَهَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ صَارَ بِالْفَضْلِ بِهِ عَلَماً لِاَهْلِهِ تُضْرَبُ بِهِ الْاَمْثَالُ وَ تَسِیرُ بِوَصْفِهِ الْآثَارُ وَ الْاَشْعَارُ.

(30). همان.

(31). روضة الواعظین، فتّال نیشابوری، انتشارات رضی، قم، ص 333.

389 دفعه
(0 رای‌ها)