جایگاه زن در اسلام‏

آفریدگار جهان به تكامل و سعادت مرد و زن توجه دارد و رسول خاتم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله در كنار عطر و نماز، زن را نیز محبوب خویش قلمداد كرده است: «حُبِّبَ اِلَىّ مِنْ دُنْیاكُمْ ثَلاثٌ: الطِّیبُ وَالنِّساءُ وَقُرَّةُ عَینِى فِى الصَّلاةِ؛ (1) از دنیاى شما سه چیز محبوب من است: عطر، زن و نور چشم من در نماز است.‌»

او از آنان كه این جنس لطیف را خوار و زبون مى‏شمارند، به عنوان انسانهایى پست و فرومایه یاد مى‏كند و مى‏فرماید: «ما اَكْرَمَ النِّساءَ اِلَّا كَرِیمٌ وَلا اَهانَهُنَّ اِلَّا لَئِیمٌ؛ (2) زنان را جز كریمان گرامى نمى‏دارند و جز فرومایگان، خوار نمى‏دارند»

اگر زن، جایگاه واقعى خود را بشناسد و همان‏گونه كه آفرینش ظریف او اقتضا مى‏كند و براساس خواسته‏هاى پروردگارش، استعدادهاى خویش را شكوفا كند، سرچشمه دهها خیر و بركت خواهد شد؛ چنان‏كه بانو پروین اعتصامى این‏گونه بدانها اشاره كرده است:

زن ار به راه متاعب (3) نمى‏گداخت چو شمع‏                نمى‏شناخت كس این راه تیره را پایان‏

چو مِهر گر كه نمى‏تافت زن به كوه وجود                      نداشت گوهرى عشق، گوهر اندر كان‏

اگر فلاطن و سقراط بوده‏اند بزرگ‏                              بزرگ بوده پرستار خُردى ایشان‏

به گا هواره مادر به كودكى بس خفت‏                          سپس به مكتب حكمت، حكیم شد لقمان‏

چه پهلوان و چه سالك، چه زاهد و چه فقیه‏                   شدند یكسره شاگرد این دبیرستان‏

حدیث مِهر كجا خواند طفل بى‏مادر                             نظام و امن، كجا یافت مُلك بى‏سلطان‏

همیشه دختر امروز مادر فرداست‏                                زمادرست میسّر، بزرگى پسران‏

اگر رفوى زنان نكو نبود نداشت‏                                 بجز گسیختگى، جامه نكو مردان‏

براى گردن و دست زنِ نكو، «پروین»                           سزاست گوهر دانش نه گوهر الوان (4)

اسلام، آراستگى زن را با ویژگیهایى، چون: آزرم، عفت، پوشش مناسب، نجابت و پاكى، خواهان است، و وجود این ویژگیها را بر پیكره او برازنده‏تر مى‏داند تا مرد.

امتیاز بزرگ بانویى كه به چنان ویژگیهایى آراسته شده، آن است كه بین جمال ظاهرى و زیبایى معنوى، و بین ماده و معنا جمع كرده و در نتیجه، وجود خویش را در هاله‏اى از جذابیت و شگفتى فرو برده و از خود، انسانى شگرف مى‏سازد. همان‏گونه كه مولوى گفته است:

جمع صورت با چنین معنىّ ژرف‏                                نیست ممكن جز ز سلطان شگرف (5)

نوشتار ذیل، دورنمایى است كه اسلام براى زن تصویر كرده است.

كرامت‏بخشى به زن

براى آنكه بدانیم دین مقدس اسلام تا چه اندازه براى زن كرامت قائل شده و به او شخصیت والاى انسانى بخشیده است، مناسب است نخست به آیین یهود و مسیحیت و سپس به زمان جاهلیت عرب پیش از اسلام سرى بزنیم، و چگونگى نگرش و رفتار آنان با زنان را بررسى كنیم و آن‏گاه نگاه آسمانى اسلام به زن را جویا شویم.

در تورات به زن به چشم حقارت نگریسته شده است؛ براى نمونه: «پدر حق دارد دخترش را مانند برده بفروشد و دختر حق سرپیچى از كار پدر را ندارد.‌» (6)

«هرگاه زنى پسر بزاید، آن زن، شرعاً به مدت هفت روز نجس خواهد بود... هرگاه زنى دختر بزاید، آن زن تا دو هفته نجس خواهد بود؛ همان‏گونه كه هنگام عادت ماهیانه نجس است.‌» (7)

ویل دورانت مى‏نویسد: «اینكه آیا زن در حكم برده و اسباب خانه است، یا فقط آرایش و زینت اجتماع است، و یا جز لذت جنسى، چیزى نیست، پدیده‏اى بود كه بر مردم قرنهاى پیشین معلوم بود. عقیده «یهوه» نیز چنین بود. او در بند آخر از فرمانهاى ده‏گانه‏اش - كه به قول مشهور به موسى فرستاد - زنان را در ردیف چارپایان و اموال غیر منقول ذكر كرد. قوم یهود، زن را مایه مصیبت و بدبختى مى‏دانستند؛ وجود او فقط از آن رو قابل تحمّل بود كه یگانه منبع تولید سرباز بود.‌» (8)

در آیین مسیحیت با آنكه حضرت مسیح‏علیه‏السلام همه انسانها را به‏طور یكسان مورد لطف و عنایت خود قرار مى‏دهد، پیشوایان این دین، تعالیم مسیح را نادیده گرفتند و زن، نزد آنان همان مقامى را داشت كه كشیش اعظم، یوحناى زرین دهن، بدان معتقد بود: «زن شرّى ضرورى، وسوسه‏اى طبیعى، خطرى خانگى، جذبه‏اى مهلك و آسیبى رنگارنگ است. زن، همان «حوّاى مجسّم» در همه جا بود كه آدمى را از فردوس برین محروم ساخت و هنوز آلت مطلوبى در دست شیطان براى اغفال مردان و فرستادن آنان به دوزخ بود.

قانون كلیسا زن را موظف به اطاعت از شوهر كرد؛ زیرا این مرد بود كه شبیه خداوند آفریده شده بود، نه زن. واضعان احكام شریعت مى‏گفتند كه زنان باید كنیزكان شوهرانشان باشند.‌» (9)

زن در فرهنگهاى یونانى، یهودى و مسیحى، وسیله‏اى براى لذت مرد، و خدمت به او بوده است و حق مالكیت مستقل را نداشته؛ حتى اگر به صورت ارث باشد یا از دسترنج كار و تلاش او به دست آمده باشد، و همین امروز هم، با وجود تغییر شكل وعنوان ظاهرى، زن را همچنان براى اطفاى شهوت و لذت مردان و براى كار در ادارات و كارخانه‏ها مى‏خواهند.‌» (10)

زن در زمان جاهلیت نیز هیچ‏گونه بها و ارزشى نداشت و با او همانند یك كالا رفتار مى‏شد. ویل دورانت موقعیت زن در زمان جاهلیت را این‏گونه ترسیم مى‏كند: «هر پدرى اگر مى‏خواست مى‏توانست دختر خود را پس از تولد، زنده به‏گور كند، و اگر نمى‏كرد، دست كم از تولد وى غمگین مى‏شد و از شرمندگى، روى از كسان پنهان مى‏داشت؛ زیرا احساس مى‏كرد كه كوشش وى به هدر رفته است. جاذبه طفولیت او چند سالى بر پدر نفوذ داشت و همین كه به سن هفت یا هشت مى‏رسید، مى‏توانست به هر یك از جوانان قبیله كه مورد رضایت پدر بود و بهاى عروس را مى‏پرداخت شوهر كند....

با این حال، زن كالایى بیش نبود و جزو دارایى پدر یا شوهر یا پسرش به شمار مى‏رفت كه او را با چیزهاى دیگر به ارث مى‏برد. وظیفه زن، چیزى جز زادن و پروردن مردان جنگجو نبود.‌» (11)

با ظهور اسلام، غبار خوارى و تحقیر از چهره زن زدوده شد و كرامت انسانى‏اش به او برگشت. بدین‏گونه، زن احساس كرد كه انسانى است، داراى حق حیات و كرامت.

به گفته ویل دورانت: «رسم زنده به گور كردن دختران با فرمان قرآن از میان برداشته شد و زن و مرد از لحاظ تشریفات قضایى و استقلال مالى، برابر شدند؛ به زن اجازه داده شد تا به هر كار مجاز اشتغال ورزد، و مال و سود خود را تصاحب كند، ارث ببرد و به هر صورتى كه مایل است، در مال خویش تصرف كند. این انقلاب، فرهنگ جاهلى را كه در آن، زن چون اثاث منزل بود، باطل كرد.‌» (12)

سید قطب نیز در این‏باره سخن زیبایى دارد. وى مى‏گوید: «اگر بزرگداشت و تكریم شریعت الهى اسلام نبو د، امكان نداشت كه زن، هویت واقعى‏اش را احراز كند. اسلام با روشى شایسته و بایسته، كل بشریت را - اعم از زن و مرد - تكریم كرد و جایگاه رفیع بشر را كه حامل نفخه‏اى از روح الهى است، ترسیم نمود و این‏گونه بود كه زن، مقام و منزلت خویش را باز یافت. با این نگرش، انسان تولدى دوباره یافت؛ چرا كه ارزشهاى آسمانى و ملكوتى، جایگزین ارزشهاى مادى و زمینى شد، و ملاك ارزش، روح با كرامت انسانى شد كه با پروردگار خویش پیوند خورده است. در این جهت زن و مرد تفاوتى ندارند.‌» (13)

خداوند تبارك و تعالى در قرآن كریم، مردان و زنان مسلمان را در كسب فضائل و دریافت غفران و پاداش عظیم، مساوى معرفى مى‏فرماید. «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِینَ اللَّهَ كَثِیراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً»؛ (14) «به یقین مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خداو زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان صابر، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه‏دار و زنان روزه‏دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مردانى كه بسیار به یاد خدا هستند و زنانى كه بسیار یاد خدا مى‏كنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است.‌»

بارى، آموزه حرمت نهادن به زن از سوى اسلام و كرامت بخشیدن به او، تا آنجا در میان پیروانش به بار نشست كه «یهود بن موسى بن طیبون با استشهاد به كلام یكى از حكماى اسلامى گفته بود: «هیچ كس زنان را محترم نمى‏شمرد؛ مگر آنكه خود محترم باشد، و هیچ كس آنان را خوار نمى‏شمرد؛ مگر آنكه خود خوار باشد.‌» (15)

زن و جایگاه‏شناسى خود

شناخت جایگاه واقعى خویش، آدمى را از افراط و تفریط در كارها باز مى‏دارد و به شخصیت او تعادل مى‏بخشد. معمولاً افرادى كه از شناخت حدود و جایگاه خود ناآگاه‏اند، پا از مرز خویش فراتر مى‏نهند، و به كارهایى دست مى‏یازند كه با شأن آنها بى‏تناسب است. در نتیجه، این افراد، جسم و روح خویش را در معرض خطر و آسیب قرار مى‏دهند.

از این رهگذر، كمال و شخصیت وجودى زن، اقتضا مى‏كند كه زن باشد و حركات زنانه داشته باشد. و خود را از دست یازیدن به حركتهاى مردانه و كارهایى كه تنها، برازنده مرد است باز دارد، و بداند كه قانون آفرینش در كنار آسیب‏پذیرى جسمانى او - كه در ظرافت بدنى او ریشه دارد - تواناییهاى فراوانى در نهاد او ذخیره كرده و بدین‏گونه به شخصیت وى تعادل بخشیده است.

بى‏گمان آنچه از كارها، شغلها و رفتارها كه ظرافت احساس و لطافت طبع و جسم زن مى‏طلبد، با آنچه كه ویژگیهاى ساختارى مرد اقتضا مى‏كند، متفاوت است. بر این اساس، چه بسا كارها و رفتارهایى كه تنها زیبنده مرد است و اگر زن به آنها دست یازند، زیبایى و نیكویى منظر او را از بین مى‏برد و جسم و روح وى را آسیب‏پذیر مى‏كند. براى نمونه در ورزش بانوان، آیا هر شكل ورزش براى دختران مناسب است؟! باید گفت: آموزش و تربیت دختران و زنان باید این نكته را به آنها بیاموزد و ذهنشان را هدایت كند كه ورزشهاى سبك‏تر و غیر خشن را از بین ورزشها انتخاب كنند. (16) ورزشهایى براى بانوان مناسب است كه روح زنانه را از آنان نستاند، و به عواطف لطیف و احساسات ظریف آنان آسیب وارد نكند.

حضرت على‏علیه‏السلام در بیانى زیبا و دلنشین مى‏فرماید: «وَلا تُمَلِّكْ الْمَرْأَةَ مِنْ اَمْرِها ما جاوَزَ نَفْسَها فَاِنَّ الْمَرْأَةَ رَیحانَةٌ وَلَیسَتْ بِقَهْرَمانَةٍ؛ (17) و كارى كه برون از توانایى زن است به دستش مسپار، كه زن گلى بهارى، [لطیف و آسیب‏پذیر] است؛ نه پهلوان و قهرمان.‌»

ظرافت روحى و جسمى زن را - كه به غلط آن را ضعف زن معرفى مى‏كنند - یكى از ضرورتهاى زن براى نقش مهم و طبیعى اوست. ظرافت و ضعف نسبى زن در جسم و عضلات، یك حكمت و نیز هنر صنع الهى است؛ زیرا كه به زن چیزى بیش‏تر از آنكه براى انجام وظایف اصلى‏اش لازم است نداده، و از همین جاست كه مى‏توان به كاركرد و نقشى كه طبیعت به وى واگذار كرده پى برد، و از او بیش‏تر از آنچه توان اصلى اوست، مطالبه نكرد.

بنابراین، به لحاظ قوانین طبیعى، زن نبایستى جسمى بزرگ‏تر و قوى‏تر از آنچه بدان نیازمند است داشته باشد، و این نه به معناى نقص كه به معناى كمال اوست.‌» (18)

زن و پذیرش تفاوتها

یكى از حكمتهاى پروردگار در آفرینش انسانها، وجود تفاوت بین زن و مرد است. این تفاوتها، افزون بر آنكه به گوناگونى و رنگارنگى آفرینش انجامید و مجموعه‏اى دلپذیر از تنوّع در خلقت زن و مرد را فراهم آورد، نقش بسیار مهمى را در پاسخگویى به نیازهاى متقابل زن و مرد، نسبت به یكدیگر ایفا كرد، و بدین‏گونه به دایره آفرینش آدمیان، كمال بخشید.

«دنیاى مرد با دنیاى زن به كلى فرق مى‏كند. اگر زن نمى‏تواند مانند مرد فكر كند یا عمل كند، از این روست. زن و مرد جسمهاى متفاوتى دارند. علاوه بر این، احساس این دو موجود، هیچ وقت مثل هم نخواهد بود و هیچ گاه یك جور در مقابل حوادث واتفاقات، عكس العمل نشان نمى‏دهند.

زن و مرد به مقتضیات جنسى خود، به‏طور متفاوت عمل مى‏كنند و درست مثل دو ستاره، روى دو مدار مختلف حركت مى‏كنند. آنها مى‏توانند همدیگر را بفهمند و مكمل یكدیگر باشند، ولى هیچ گاه یكى نمى‏شوند و به همین دلیل است كه زن و مرد مى‏توانند عاشق یكدیگر بشوند، با هم زندگى كنند، و از هم خسته نشوند.‌» (19)

محمّد عبده معتقد است: «خداوند، زن و مرد را به اعمال ویژه و اختصاصى مكلف كرده و پاداشى هم مقرر فرموده است. هیچ كدام از زن و مرد نباید آرزو كند، اى كاش! در صنف دیگرى بود و از امتیازات آن صنف بهره‏مند مى‏شد؛ چون این تفاوتها براساس حكمت و با توجه به خصوصیات روحى و روانى هر یك از دو صنف مرد و زن پایه‏ریزى شده است.

البته امتیازات و برتریهایى كه اكتسابى است و در سایه تلاش و مجاهدت به دست مى‏آید، مى‏تواند مورد آرزوى هر یك از این دو صنف باشد و براى به دست آوردن آن كوشا باشند.‌» (20)

آگاهى از تفاوتهاى طبیعى جسمى و روحى بین زن و مرد، سبب مى‏شود كه هر كدام از آنها متناسب با این تفاوتها وظیفه خویش را تعیین كنند؛ به‏گونه‏اى كه حریم یكدیگر را نگاه دارند، و عرصه را براى همدیگر تنگ نكنند.

«برخلاف نظریات متعددى كه مى‏كوشند توزیع نقشها براساس جنسیت را انكار و بى‏اعتبار كنند، هنوز هم به خوبى مى‏توان از ضرورت توزیع نقشها براساس جنسیت دفاع كرد. علاوه بر آن، برخى از نقشها - با وجود تحولات فراوان - هیچ‏گاه تغییرپذیر نیستند؛ مانند نقش مادرى كه منشأ آن توانایى خاص زن در تولید مثل، توانایى عاطفى و نیاز شدید نوزاد به مراقبت دائم از سوى كسى است كه نسبت به محركهاى نوزاد از قدرت انفعال سریع برخوردار است.‌» (21)

مسئله حجاب

پوشش، موهبتى خدادادى است تا آنچه از بدن را كه دیدن آن از سوى دیگران، سبب شرم است بپوشاند، اندام را موزون‏تر كند و به آدمى سنگینى و وقار بخشد.

لباس پوشیدن، پدیده‏اى است كه تقریباً به اندازه طول تاریخ بشر سابقه و به قدر پهنه جغرافیاى امروزى زمین، گسترش دارد. لباس، دست‏كم پاسخگوى سه نیاز آدمى است: یكى آنكه او را از سرما، گرما، برف و باران حفظ مى‏كند. دیگر اینكه در جهت حفظ عفت و شرم به او كمك مى‏كند، و در نهایت آنكه به او آراستگى و زیبایى و وقار مى‏بخشد. (22)

خداوند حكیم در مقام بیان پوششى كه زیبنده زن و برازنده مقام اوست، مى‏فرماید: «یأَیهَا النَّبِىُّ قُل لِاَّزْوَ جِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَآءِ الْمُؤْمِنِینَ یدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ ذَ لِكَ أَدْنَى‏ أَن یعْرَفْنَ فَلَا یؤْذَینَ»؛ (23) «اى پیامبر! به زنان و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو كه پوششهاى خود را بر خویش فروتر گیرند، این كار براى اینكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، [به احتیاط] نزدیك‏تر است.‌»

علامه طباطبایى‏رحمه الله در معناى واژه «جلباب» در این آیه شریفه چنین مى‏فرماید: «جلابیب» جمع جلباب است و آن جامه‏اى است كه یا سرتاسرى است و همه بدن را مى‏پوشاند، و یا نوعى روسرى مخصوص است كه صورت و سر و همچنین زیر گلو و سینه‏هاى زن را در انظار مردم مى‏پوشاند.‌» (24)

سپس ایشان مى‏افزایند: «پوشاندن همه بدن زن به شناخته‏شدن به اینكه شخص اهل عفت و حجاب و صلاح است، نزدیك‏تر است. در نتیجه وقتى به این عنوان شناخته شدند، دیگر اذیت نمى‏شوند؛ یعنى اهل فسق و فجور، متعرض آنها نمى‏شوند.‌» (25)

در كتاب مقدس مسیحیان نیز چنین آمده است: «زنان باید در طرز لباس پوشیدن خود با وقار باشند؛ باید از نظر اخلاق خوب و نیكوكارى مورد توجه مردم قرار گیرند، نه براى آرایش مو یا داشتن جواهرات و لباسهاى پرزرق و برق.‌» (26)

در حقیقت، حجاب، نماد عفت، عزت و خویشتندارى زنان و از شاخصهاى مهم فرهنگ دینى و ملى ماست. «انسان در پناه محافظ، احساس آرامش مى‏كند. پوشش اسلامى نیز نگهبان زن است و به او امنیت و آرامش مى‏بخشد. پس هر چه این پوشش، كامل‏تر شود، درصد امنیت و حفاظت زنان بالاتر مى‏رود. زحمت حجاب، حق بیمه‏اى است كه زن براى تأمین سلامت خود مى‏پردازد؛ زیرا حجاب، مانع جریان یافتن هواى نفس و نگاههاى آلوده و فسادآمیز به حریم زنان پاك مى‏شود. همچنین پوشش، سدّى بزرگ در برابر تهاجم فرهنگ غرب است.‌» (27)

«حجاب و لباس زن، یكى از نظامات الهى و سنتهاى صحیح و عقلایى است كه براى آنكه به زن نه فقط با نظر جنسى بلكه با تمام آنچه كه هست و با تمام ارزشهایى كه داراى آن است، نگریسته شود.

كنترل كردن جلوه‏هاى جنسى زن، به‏ویژه ساختار جسمانى دلرباى او در سطح جامعه، یكى از قوانین حكیمانه و عقلایى بوده و هست كه براى حفظ نظم عمومى هر جامعه به كار مى‏آمده و مى‏آید؛ زیرا جلوه‏هاى شهوت‏انگیز زن، نه فقط به ضرر شخصیت زن است؛ بلكه سبب اختلال در امنیت و سلامت اجتماعى و باعث سستى و تزلزل پایگاه خانواده و نسب و كاهش سلامت روحى اولاد و حتى بالا رفتن آمار جرایم و جنایات مى‏شود.

بسیار اشتباه و تصورى كودكانه است كه بانوان تصور كنند خدا نسبت به آنها ستم روا داشته كه براى آنها محدودیتهایى به صورت حجاب و دیگر ممنوعیتها قرار داده است؛ همان‏گونه كه بسیار احمقانه است كه یك جواهر فروش، توصیه‏هاى امنیتى پلیس شهر را دشمنى با خود و یا صنف جواهرفروش بداند و آرزو كند كه كاش مى‏توانست، مانند دیگر دكانها شبها آزادانه، كالاى خود را بگذارد و برود.

با نگاه و تحلیل آمارهاى وحشتناك وقوع جرایم و جنایات در كشورهاى غربى به اصطلاح متمدن و پیشرفته، و سستى اساس خانواده و فزونى فرزندان نامشروع و عقده‏هاى ویرانگرى كه از این راه به نسلها وارد مى‏شود و پیامدهاى تلخى كه به بار مى‏آورد، مى‏توان به اثرات خطرناك و پلید آزادى جنسى و تن‏نمایى زنان تا حدودى آشنا شد.‌» (28)

سخن آخر در این‏باره آنكه اهمیت حجاب و پوشیدگى زن از نگاه برخى اندیشمندان غرب نیز پنهان نمانده است و آنان نیز بر این مسئله تأكید كرده‏اند. براى نمونه منتسكیو در كتاب معروف خویش به نام «روح القوانین» مى‏نویسد: «زنها باید محجوب و حیاپیشه باشند تا بتوانند خوددارى كنند. علتش این است كه قوانین طبیعت این‏طور حكم كرده و لازم دانسته‏اند كه زنها محجوب و پوشیده باشند و بر شهوات خود غلبه كنند. بنابراین نباید پنداشت كه افسارگسیختگى زنها طبق قوانین طبیعى است؛ بلكه افسارگسیختگى بر خلاف قوانین طبیعت و بر عكس پوشیدگى و حیا و خوددارى، مطابق قوانین طبیعت است.‌» (29)

گوهر عفاف

«عفّت، حاصل شدن حالتى براى نفس و جان آدمى است كه به وسیله آن از غلبه و تسلط شهوت جلوگیرى مى‏شود، و متعفّف، كسى است كه چنان حالتى از عفت را بر اثر تمرین و زحمت حاصل مى‏كند.‌» (30)

همچنین در معناى عفت آمده است: «عفت، حالت خویشتندارى زن در رویارویى و معاشرت با نامحرم، و حفظ آبرو و پاكدامنى را گویند.‌» (31)

بى‏گمان، عفاف، روح پوشش است كه بدون آن یا حجاب زن شكل نمى‏گیرد و یا حجابش ناخواسته و به همراه بى‏میلى خواهد بود. عفت به حیاى جنسى، جلوه‏هاى عملى مى‏بخشد و آدمى را در حیطه‏اى از تعاملات و رفتارهاى مثبت و به دور از آلودگى و گناه قرار مى‏دهد. عفت، نیرویى كنترل كننده است كه همواره هنگام ارتباط با جنس مخالف، فعال مى‏شود و از شخصیت و كرامت زن نگاهبانى مى‏كند.

از نگاه آموزه‏هاى دینى، زیبایى شخص در صورتى زلال و خالص مى‏شود كه همراه عفاف باشد؛ زیرا عفاف، زكات جمال است: «زَكاةُ الْجَمالِ الْعِفافُ؛ زكات جمال و زیبایى، عفاف است.‌» (32)

شهید مطهرى درباره ثمره‏هاى عفت‏ورزى زن مى‏نویسد: «زن در مرد تأثیر فراوان داشته است. مرد، بسیارى از هنرنماییها، شجاعتها، دلاوریها، نبوغها و شخصیتهاى خود را مدیون زن و خودداریهاى ظریفانه زن است. مدیون عفاف زن است. زن، همیشه مرد را مى‏ساخته و مرد اجتماع را. آن‏گاه كه عفاف و خوددارى زن از میان برود و زن بخواهد در نقش مرد، ظاهر شود، اوّل به زن مهر باطله مى‏خورد، و بعد، مرد مردانگى خود را از یاد مى‏برد. زن در طول تاریخ به وسیله عفت توانست شخصیت خود را حفظ كند.‌» (33) «عفاف و پوشش تدبیرى است كه زن با یك نوع الهام، براى گرانبهاكردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به كار برده است.‌» (34)

در ارزشمندى عفاف، همین بس كه شخص عفیف، همسنگ رزمنده شهید در راه خدا دانسته شده است؛ همان‏گونه كه حضرت على‏علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «ما الْمُجاهِدُ الشَّهِیدُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، تَكادَ الْعَفِیفُ اَنْ یكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلائِكَةِ؛ (35) پاداش جهادگر شهید در راه خدا از شخص عفیف و خویشتندارى كه توانا بر گناه است؛ ولى خویش را از آن باز مى‏دارد، بیش‏تر نیست و چنان است كه گویى انسان عفیف، فرشته‏اى است از فرشته‏ها.‌»

زیبایى براى زنان، ثروت است، و طبیعت هر ثروت و سرمایه آن است كه در عین سودمندى مى‏تواند فسادانگیز و دردسرآفرین نیز باشد. و تنها با حصار عفاف مى‏توان از این ثروت خدادادى صیانت كرد. در غیر این صورت، چه بسا چنان خواهد شد كه مولوى گفته است:

دشمن طاووس آمد پرّ او                                          اى بسا شَه را بكُشته فرّ او

گفت من آن آهُوَم كز ناف (36) من‏                                      ریخت این صیاد، خون صاف من‏

اى من آن روباه صحرا كز كمین‏                                 سر بریدندش براى پوستین‏

اى من آن پیلى كه زخم پیلبان‏                                    ریخت خونم از براى استخوان (37)

شیرینى نهفته در عفاف‏

عفت‏ورزى با دشواریهایى همراه است؛ ولى ثمره‏هاى شیرینى دارد. بسیارى از روزنه‏هاى ملكوت بر اثر سوز و گداز و سختى برآمده از عفاف، به روى آدمى گشوده مى‏شود. شكوفایى بسیارى از استعدادهاى معنوى و علمى در گرو عفاف است.

به تعبیر استاد شهید مطهرى «آیا استعداد عالى و طبیعى شخص در آنجا كه یك سلسله مقرّرات اخلاقى به نام عفت و تقوا بر روح مرد و زن حكومت مى‏كند، بهتر به فعلیت مى‏رسد یا آنجا كه احساس منعى به نام عفت و تقوا بر روح آنان حاكم نیست؟ طبیعى است كه صورت اوّل درست است. آن چیزى كه با فداكارى و از خودگذشتگى و سوز و گداز توأم است، هشیار كننده است، قواى نفسانى را در یك نقطه متمركز مى‏كند، قوه خیال را پر و بال مى‏دهد و خلاق و آفریننده نبوغها و هنرها و ابتكارها و افكار عالى است. حكومت عفاف و تقوا بر روح انسان، تحوّلات شگرفى در روح ایجاد مى‏كند و احیاناً نبوغ مى‏آفریند.‌» (38)

اختلاط با نامحرمان

اثر طبیعى حیا و عفت زن، احتیاط در اختلاط با نامحرمان است كه تأثیر بسیارى در پاكدامنى زن و حفظ سنگینى و وقار او دارد، و او را از بدگمانیهاى دیگران درباره وى باز مى‏دارد.

یكى از اندیشمندان مى‏نویسد: «جوانان مسلمان، نبایستى با احساس انفعال در برابر حمله‏هاى متجددان، روابط زن و مرد را بپذیرند؛ و نباید تصوّر كنند كه این حملات و انتقادات، حقایقى اثبات شده یا مبتنى بر موازین اثبات شده داورى است؛ بلكه بر عكس باید توجه داشت كه مدها و موازین داورى نشأت گرفته از غرب، هر چند دهه تغییر مى‏كند. در واقع باید به این انتقادها و حملات آنان به دیده نظریاتى نگریست كه از یك جهان‏نگرى كاملاً بیگانه با جهان‏نگرى اسلامى و از جامعه‏اى برآمده است كه خود در حال تغییرات سریع و در معرض از هم پاشیدگى است.‌» (39)

البته باید توجه داشت كه اسلام، آیینى معتدل است. آموزه‏هاى این مكتب به احتیاط در معاشرت زن با نامحرمان توصیه كرده است؛ نه به گوشه‏گیرى و حبس وى در خانه‏ها.

شهید مطهرى در این‏باره مى‏فرماید: «اسلام یك آیین معتدل و متعادل است و از هر افراط و تفریطى به دور است. و امتش را امت وسط مى‏خواند؛ زنان را تا حدودى كه منجر به فساد نشود، از شركت در اجتماع نهى نمى‏كند؛ حتى در بعضى موارد، شركت آنها را واجب مى‏كند؛ مانند حج كه بر زن و مرد به‏طور مساوى واجب است و حتى شوهر، حق ممانعت ندارد.

اسلام نه محبوبیت زن در خانه را مى‏گوید و نه آنچه را كه دنیاى جدید آن را پذیرفته و عواقب شوم آن را مى‏بیند؛ یعنى اختلاط زن و مرد در جوامع را اجازه نمى‏دهد. اسلام در عین اینكه نهایت مراقبت را براى پاكى روابط جنسى به عمل آورده است، هیچ‏گونه مانعى براى بروز استعدادهاى زن به وجود نیاورده است؛ بلكه كارى كرده است كه اگر این برنامه، دور از هر افراط و تفریطى اجرا شود، هم روحیه‏ها سالم مى‏ماند و هم روابط خانواده‏ها صمیمى‏تر و جدى‏تر مى‏شود و هم محیط اجتماع براى فعالیت صحیح مرد و زن آماده‏تر مى‏شود. اسلام مى‏گوید: نه حبس و نه اختلاط، بلكه حریم.

سنت جارى مسلمانان از زمان رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله همین بوده است كه زنان از شركت در مجالس و مجامع منع نمى‏شده‏اند؛ ولى همواره اصل «حریم» رعایت مى‏شده است. در حقیقت احتیاطها و توصیه‏هاى اسلام مبنى بر دور نگه داشتن زنان و مردان نامحرم از یكدیگر تا حدودى كه موجب حرج و فلج نشود، مبنى بر این اصل روانى است كه گاهى یك برخورد، یك تلاقى نگاه در ظرف یك لحظه، اساس خانواده‏اى را متلاشى كرده است.‌» (40)

بنابراین جاده احتیاط، مطمئن‏ترین راه براى پیمودن بانوان خویشتندار، هنگام ملاقات با نامحرمان است.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

1) محجة البیضاء، محسن فیض كاشانى، تصحیح و تعلیق على‏اكبر غفارى، قم، دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، دوم، ج 3، ص‏68.

2) نهج الفصاحه، مرتضى فرید تنكابنى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ششم، 1380، ص 356.

3) سختیها.

4) دیوان پروین اعتصامى، احمد دانشگر، تهران، حافظ نوین، اوّل، ص 455 و 456.

5) مثنوى و معنوى، تصحیح نیكلسون، تهران، پژوهش، پنجم، 1378، دفتر سوم، بیت 1394.

6) تورات، سفر خروج، آیه 7.

7) تورات، سفر لاویان، آیه 2 و 5.

8) لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، هجدهم، 1385، ص 148 و 149.

9) زن در تاریخ و اندیشه اسلامى، فتحیه فتاحى‏زاده، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، اوّل، 1386، ص 41، به نقل از: تاریخ تمدن، ویل دورانت، جمعى از مترجمان، ج 1، ص 1111 و 1112.

10) ر. ك: فلسفه زن بودن، سید محمّد خامنه‏اى، تهران، بنیاد حكمت اسلامى صدرا، اوّل، 1385، ص 21 و 22.

11) تاریخ تمدن، ویل دورانت، گروه مترجمان، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، اوّل، 1366، ج 4، ص 201 و 202.

12) همان، ص 23.

13) فى ظلال القرآن، سید قطب، بیروت، دار الشروق، هفتم، 1400 ق، ج 6، ص 3839 و 3840.

14) احزاب/ 35.

15) تاریخ تمدن، ج 4، ص 487.

16) مسائل دختران، دكتر محمّد منصورنژاد، تهران، جوان پویا، اوّل، 1384، ص 109 و 110.

17) نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، نامه 31.

18) فلسفه زن بودن، ص 40 و 41.

19) نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهرى، تهران، صدرا، بیست و دوم، 1375، ص 175.

20) زن در تاریخ و اندیشه اسلامى، ص 247، به نقل از: تفسیر المنار، محمّد رشید رضا، ج 5، ص 57.

21) مهارتهاى زندگى با رویكرد دینى، فریبا علاسوند، تهران، سروش هدایت، اوّل، 1386، ص 38.

22) فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، غلامعلى حداد عادل، تهران، سروش، پنجم، 1372، ص 5 و 6.

23) احزاب/59.

24) المیزان، علامه طباطبائى، ترجمه محمدباقر موسوى همدانى، تهران، بنیاد علمى و فرهنگى علامه طباطبایى، دوم، 1366، ج 16، ص 531 و 532.

25) همان.

26) كتاب مقدس، نامه اوّل پولس به تیموتائوس، بخش 2، ش 9 و 10.

27) مروارید عفاف، سید حسین اسحاقى، قم، مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، اوّل، 1386، ص 7.

28) فلسفه زن بودن، ص 60، 61 و 62.

29) روح القوانین، منتسكیو، ترجمه و نگارش: على‏اكبر مهتدى، تهران، امیر كبیر، هشتم، 1362، ص 442.

30) مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، ترجمه و تحقیق سید غلامرضا خسروى حسینى، تهران، دوم، 1374، ج 2، ص 68.

31) فرهنگ فشرده سخن، ج 2، ص 1561.

32) از حضرت على‏علیه‏السلام، غرر الحكم و درر الكلم، آمدى، شرح محمّد خوانسارى، انتشارات دانشگاه تهران، چهارم، 1373، ج 4، ص 105 (محقق خوانسارى در ذیل حدیث یاد شده در شرح آن مى‏گوید: مراد این است كه عفاف موجب پاكیزگى جمال و افزایش آن مى‏شود.)

33) نظام حقوق زن در اسلام، ص 234.

34) مسئله حجاب، ص 62.

35) نهج البلاغه، حكمت 447.

36) مقصود، نافه آهوست.

37) مثنوى معنوى، دفتر اوّل، بیتهاى 208 - 211.

38) اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، شهید مطهرى، تهران، صدرا، شانزدهم، 1381، ص 59 و 64.

39) جوان مسلمان و دنیاى متجدد، سید حسین نصر، تهران، طرح‏نو، ششم، 1384، ص 350.

40) مسئله حجاب، برگرفته از ص 194، 203، 214، 215، 219 و 220.

166 دفعه
(0 رای‌ها)