گفت وگو با آیت الله مصباح یزدی
اشاره
بحث از رابطه دین و آزادی یكی از بحثهای جدی در محافل علمی و فرهنگی در سالهای اخیر است. در شماره پیشین مجله مبلغان بخشی از سؤالات مطرح شده در این موضوع با پاسخهای آیت الله مصباح یزدی تقدیم گردید.
آنچه پیش رو دارید متن سخنرانی آیت الله مصباح یزدی است كه در نشست نهم كانون گفتمان دینی ایراد گردیده و پس از اندكی تلخیص تقدیم میگردد. در پایان پرسشهایی از سوی مخاطبان مطرح شده و توسط سخنران محترم پاسخ داده شده است.
مقدمه
مساله آزادی بحثهای فراوانی دارد و موضوعی نیست كه امروز و دیروز مطرح شده و یا فقط در كشور ما مورد بحث واقع شده باشد. بیش از چندین قرن است كه این موضوع به صورتهای مختلف در سطح جهانی مطرح شده است. در این باره كتابها و مقالات زیادی نوشته شده كه تهیه فهرستی از اینها خود كتاب بزرگی میشود.
آزادی مورد بحث
موضوع آزادی كه این روزها در جامعه ما مطرح است، آزادی به معنای فلسفی و عرفانی و حتی به معنای اخلاقی نیست. به عبارت دیگر در این مباحث صحبت نمیشود كه آیا اخلاقا خوب است انسان آزاد باشد و پای بند به هوسها و تقیدات بی جا نباشد یا نه. به هرحال این بحث چه جواب مثبت داشته باشد چه جواب منفی، از مباحث سیاسی و اجتماعی روز به شمار نمیرود. لیبرالترین افراد هم میگویند كه شما در زندگی شخصی خود هر برنامهای میخواهید داشته باشید، هر چه را میخواهید استفاده كنید و هر چه را میخواهید ترك كنید و هر تقیدی كه میخواهید داشته باشید. این كه یك كسی زاهدانه زندگی كند، فرض كنید گوشت نخورد، لباس نپوشد، كم بخوابد، انواع ریاضتها را بكشد به ما مربوط نیست و كسی نمیگوید خلا آزادی است؛ بلكه خودش یك مصداق برای آزادی است؛ زیرا او در زندگی فردیش هر جور خواسته رفتار كرده است و ارزش گذاری بر این رفتار كه خوب است یا بد باید در محافل اخلاقی مورد بررسی قرار گیرد.
در بحثهای سیاسی و اجتماعی، صحبت از این گونه آزادیها نیست؛ چه رسد به سایر اصطلاحات فلسفی و عرفانی كه جای خودش را دارد. آن چه در این جا مورد بحث است، آن نوع آزادی است كه دولت از آن حمایت میكند و اگر كسی متعرض این آزادی شد، دولت او را سر جای خود مینشاند و اگر تخلف كرد با او برخورد میشود.
چه آزادیهایی است كه دولت باید آنها را برای جامعه تامین كند؟ ومردم تا چه حد حق دارند در رفتار اجتماعی شان - تا آن جا كه به دیگران مربوط است - طوری آزادانه رفتار كنند كه دولت نتواند جلوی آنها را بگیرد؟! در این جا چنین چیزهایی مورد بحث واقع میشود. اگر كسی خواست در جامعه لباس مخصوصی بپوشد مثلا با لباس زیر در خیابان راه برود، آیا دولت حق دارد جلویش را بگیرد یا نه؟ یا اگر خانمی خواست سر برهنه در جامعه ظاهر شود یا بدنش را كاملا نپوشاند، این آزادی را دارد یا نه؟ اینها محل بحث است كه اگر تخلف شود، دولت جلوی آن را میگیرد.
آن كسی كه میگوید این آزادیها نیست باید جلوی این طور چیزها را بگیرد و آنهایی كه میگویند نه، آزادی است و هر كسی میخواهد از این آزادیها استفاده میكند و هیچ كس حق تعرضی به آنها ندارد و اگر كسی متعرض آنها شد دولت جلوی او را میگیرد، میگویند: «به تو چه؟ در آزادیهای مردم دخالت نكن.»
محدوده این بحث به مسائل سیاسی و حركتهای مختلفی كه در جامعه انجام میگیرد و به نحوی جنبه اجتماعی دارد میرسد. یعنی مسائلی كه مربوط به رفتار خود فرد نیست. اگر چیزی به نحوی مربوط به زندگی خود فرد باشد و از حیطه زندگی او تجاوز نكند محل این بحثها نیست.
انسانها در چهار دیواری خانه شان آن جا كه كسی نمیبیند، هر طوری رفتار كنند محل بحث این آزادیها نیست كه مثلا آیا آزاد هستند در زندگی شخصی شان - آن جا كه هیچ ارتباطی با دیگران ندارند - هر طوری كه بخواهند رفتار كنند؟
این محل بحث است كه هر فردی به هر حال باید به نحوی با زندگی اجتماعی مردم ارتباط داشته باشد كه دولت ضامن تامین و تنظیم آن زندگی است و قوانینی درمورد آن وضع میشود كه دولت باید آن را اجرا كند.
مرز آزادی
در هیچ نظامی - تا آن جایی كه اسم نظام میشود روی آن گذاشت - و در هیچ مكتب و ایدئولوژی، آزادی مطلق پذیرفته نشده است. یعنی این كه هر كسی در اجتماع هر كاری دلش میخواهد بكند ولو قتل نفس دیگران باشد، هیچ عاقلی چنین چیزی را نپذیرفته است. همه فی الجمله قبول دارند كه در زندگی اجتماعی افراد محدودیتهایی وجود دارد. كلام در تعیین مرز این آزادیها و محدودیت هاست و این كه انسانها چه اندازه آزادند؟
در پاسخ به این سؤال جوابهایی داده شده است:
الف) آزادی برای افراد هست تا آن جا كه قانون جلویش را بگیرد. این یكی از جوابهایی است كه از دیرباز در محافل علمی و حقوقی مطرح بوده است، اما با بحثهای عمیق تری به این بحث میرسیم كه شما خودتان هم حتی برای قانون گذار قانون وضع میكنید. آیا این به آن معنا نیست كه قانون گذار حق ندارد یك سری از قانونها را وضع كند؟ اگر برای هر قانون گذاری یك سلسله محدودیتهایی قائل شدند ما نیز میگوییم قانونمان قانون اسلام است و در اسلام یك چنین محدودیتهایی وجود دارد. اصلا كسی حق ندارد به ما چیزی بگوید. این خلاف آزادی نیست، برای این كه آزادی بود تا مرز قانون و قانون اسلام جلویش را میگیرد. اینها دیگر نمیتوانند به ما حرف بزنند كه چرا اسلام این آزادیها را به مردم نداده است.
آقا شما خودتان گفتید: آزادی تا مرز قانون؛ قانون ما این است و حتی اگر قانون ظالمانهای هم بود، براساس این منطق نمیشود جوابش را داد. الآن در بعضی جاها قوانین ظالمانهای را اجرا میكنند. ما میگوییم باید با این جور رفتارهای ظالمانه و قوانین ظالمانه مبارزه كرد، اما آن منطق نمیتواند برای این قوانین پاسخی داشته باشد. زیرا میگوید آزادی هست تا قانون آن را محدود كند. خوب میگویند؛ این قانون. پس یك جواب دیگری باید داد.
ب) آزادی هست تا آن جا كه به حقوق دیگران تجاوز نشود.
به نظر میرسد این جواب یك مقدار كارآمدتر از قبلی است. یعنی اگر انسانها حقوقی دارند اما در قانون نیامده، به اینها هم نباید تعرض شود. ولی باز این، كارساز نهایی نیست برای این كه سؤال میشود این حقوق كدام اند؟ آن حقوقی كه همه انسانها دارند و هیچ قانونی نباید آنها را محدود كند چند تا و چه حقوقی است؟ چه كسی آنها را تایید كرده است؟ به چه دلیل اینها حقوق مطلقی است كه هیچ تغییری بر نمیدارد؟! این حقوق معروف است مثل حق حیات، حق مساوات در مقابل قانون و چیزهایی از این قبیل. ادعاهای دیگری هم شده كه خیلی بیشتر از این هاست و در اعلامیه حقوق بشر هم ذكر شده است.
ما باید حقوق تعریف شدهای داشته باشیم و بدانیم كه این حقوق برای همه افراد ثابت هست و هیچ قانونی هم حق ندارد این حقوق را نادیده بگیرد. بر همین اساس است كه اعلامیه حقوق بشر تنظیم شده و یك سلسله حقوق فوق قانون خاص مشخص كرده است تا بگوید: قوانینی كه این حقوق را رعایت نمیكنند معتبر نیستند. ولی اشكالهای جدی در اعلامیه حقوق بشر وجود دارد كه این جا محل بحث ما نیست و نمیتوانیم به آن بپردازیم. این اعلامیه هم از تناقض درونی رنج میبرد یعنی موادش در عمل تعارض پیدا میكند و هم از پشتوانه منطقی برخوردار نیست.
صرف این كه شما میگویید مجازاتهای خشونت آمیز باید مطلقا ترك شود به چه دلیل است؟ یعنی دست دزد نباید بریده شود، تازیانه نباید به كسی زده شود، قصاص نباید انجام بگیرد، مجازات در حد جریمه مالی و زندان شود، و امثال اینها فقط ادعاهایی است.
این كه هیچ نوع مجازات به اصطلاح خشونت آمیزی جایز نیست، چه پشتوانه منطقی دارد؟ در بسیاری از نظامهای حقوقی دنیا الآن مجازات اعدام لغو شده و طرفداران حقوق بشر در صدد هستند كه سایر كشورها را وادار به حذف مجازات اعدام از قوانین خود كنند. بر فرض كه در اعلامیه حقوق بشر هم تصریح شود كه مجازات اعدام مطلقا باید ممنوع شود و همه دولتها هم امضا كنند، چه پشتوانه منطقی دارد؟
در این زمینه، هم از طرف كشورهای اسلامی و هم از طرف كشورهای شرقی و فرهنگهای دیگر، بحثها و كنفرانسها و كنگرههای جهانی برقرار شده و درباره اینها بحثها كرده اند. از جمله چندی پیش در مصر درباره اعلامیه حقوق بشر از دیدگاه اسلام بحث شد، نمایندگانی هم از ایران به آن جا رفتند، و حقوق دانان مسلمان اعلامیهای براساس اسلام تنظیم كردند كه با آن اعلامیه جهانی حقوق بشر معروف تفاوت دارد.
به هر حال این سؤال مطرح است كه شما به چه دلیل میگویید اینها یك حقوقی است فوق همه قانون ها؟ فرض كنید اینها را قبول كردیم از كجا معلوم یك حق دیگری نباشد؟ وقتی معیار ثابتی نیست، چه كسی گفته است مثلا حقوقی كه همه بشر باید داشته باشند پنج تاست یا شش تا، شاید هفت تا باشد یا شاید چهار تا باشد. این چه معیاری است برای تعین اش؟ پس این هم جواب منطقی صحیحی نیست كه ما بگوییم آزادی هست تا مادامی كه به حقوق دیگران تجاوز نشود.
این جواب منطقی نیست؛ زیرا ما باید معیاری داشته باشیم كه او بگوید چه چیزی حق هست و چه چیزی حق نیست و شما چنین معیاری ارایه ندادید و این معیار در اعلامیه حقوق بشر وجود ندارد. این جواب عملا كارساز نیست؛ برای این كه هر جا بگوید این خلاف حقوق هست یك نفر میگوید نه به نظر ما خلاف حقوق نیست. از دیدگاه اسلامی چنین چیزی نیست. مثلا آن جایی كه ارث زن با مرد تفاوت دارد، آقایان میگویند براساس برابری در مقابل قانون كه یكی از اساسیترین حقوق انسان است، این قانون غلط است كه ارث زن و مرد تفاوت داشته باشد. ولی مسلمانها میگویند: براساس معارفی كه ما داریم اصلا حق زن همین است و بیش از این نیست. و یا در آن جایی كه زن بر مرد حقی دارد، حق مرد همین است و باید در مقابل قانون تعظیم كند.
پس باید یك معیاری داشته باشیم كه حق را تعیین و مشخص كند كه چگونه باید حقوق اشخاص تعیین شود؟ صرف این كه همه باید برابر باشند، این دلیل نمیشود.
اگر كسی بگوید یك طفل هفت ساله با یك مرد هفتاد ساله كه عمری را در یك راهی زحمت كشیده، از نظر قانون، حقوق مساوی داشته باشند، و یا كسی كه در یك رشتهای فوق تخصص دارد باید با یك كارگر ساده حقوقش یكی باشد به صرف این كه همه باید برابر باشند، این دلیل نمیشود.
ج) سخن لیبرالها در تعیین مرز آزادی این است كه مرز آزادی هر فردی تا آن جاست كه به آزادی دیگران لطمه نزند. این یك اصل كلی است. هر جا دیدیم آزاد بودن كسی با آزادی دیگران اصطكاك پیدا كرد، آن جا باید جلوی او را بگیریم؛ ولی تا به آزادی دیگران لطمه نزده آزادی، حق افراد است و باید محفوظ باشد.
گاهی تعبیرات عجیب و غریبی در این جا به كار میبرند مانند: «آزادی فوق همه چیز است؛ فوق دین، فوق قانون و فوق مبانی اخلاقی است.» و چیزهایی از این قبیل.
این سخن كه مرز آزادی، مزاحم آزادی دیگران شدن است، در محافل لیبرال دنیا جواب پسندیدهای به حساب میآید و این گونه دایره آزادی خیلی توسعه داده میشود؛ ولی در این جاها هم سؤالهای اساسی وجود دارد مثل اینكه: آیا شما كه طرفدار این تز هستید، اگر دیدید یك كسی میخواهد وسط خیابان خودش را آتش بزند یا از یك ساختمان چند طبقه خودش را پرت كرده و خودكشی كند، این كه به دیگران لطمه نمیزند - فرض كنیم اصلا همسر و فرزندی هم ندارد كه حالا بگوییم كشتن این به آنها ضرر میزند و شاید گاهی به نفع آنها هم باشد، چون بیمه پول خون او را میدهد و آنها هم به یك نان و نوایی میرسند - آیا واقعا مردم و دولت حق دارند دستش را بگیرند و نگذارند خودكشی كند یا نه؟ این غیر از این است كه واجب است یا نه و سر وجوبش چیست. میگوییم آیا كسی حق دارد جلوی این را بگیرد و نگذارد خودكشی كند یا نه؟ اگر میخواهد خودش را به دریا پرت كند نگذاریم و اگر كسی جلوی او را گرفت شما مجازاتش میكنید و میگویید شما چه حقی داشتید مزاحم آزادی دیگران بشوید؟ میگوید: او كار بدی میكرد. میگویید: خوب اگر بد است برای خودش هست به دیگران كه ضرر نمیزد. مزاحمتی با آزادی دیگران نداشت. تو چه حقی داشتی جلویش را بگیری؟
آیا این جواب برای عقلای عالم قابل قبول است؟ اگر كسی بخواهد از روی نادانی یا فشار زندگی به هر حال خودكشی كند، ما برویم نجاتش بدهیم، گناه كردیم یا خدمت؟ یك كار اخلاقی ارزشمندی انجام دادیم یا نه؟ شما گفتید: مرز آزادی این است كه متعرض آزادی دیگران نشود، پس دیگران حق ندارند جلوی آزادیش را بگیرند. اگر میخواهد خودكشی كند باید بگذارند.
ممكن است این حرف را بپذیرند و بگویند كسی حق ندارد جلویش را بگیرد. میخواهد خودكشی كند بگذارید خودكشی كند. سؤال دوم این است كه میگویید ضرر به آزادی دیگران میزند. سؤال اینجاست كه آیا باید مستقیما ضرر بزند یا اگر با واسطه به آزادی دیگران لطمه بزند، آن هم باید جلویش را گرفت؟ یعنی یك وقت كسی میآید دست كس دیگری را میگیرد و نمیگذارد كار كند؛ میگوید مزاحم آزادیاش شدی، یا آن را در بند میكند و نمیگذارد آزادانه كار كند، این مزاحم آزادی دیگران شده، ولی ممكن است كسی هوای یك جایی را آلوده و مسموم كند؛ امروز این قوانین را در بسیاری از كشورهای پیش رفته وضع كردند كه استعمال دخانیات در زیر سقفها ممنوع است، خوب این مزاحم آزادی دیگران است. دلش میخواهد زیر سقف سیگار بكشد، میگویند: نه، تو اگر میخواهی سیگار بكشی، باید در هوای آزاد بكشی، چرا؟ چون مزاحم آزادی دیگران هستی، میگوید من چه كار به دیگران دارم؟ آنها جلوی دهانشان را بگیرند یا بروند بیرون. میگویند نه این هم مزاحمت است؛ یعنی مع الواسطه شما هوا را آلوده میكنی. آنها را ناراحت میكنی. مریض میشوند. حالا شاید او خودش هم سیگاری باشد، خودش هم خوشش بیاید، ولی قانونا شما حق ندارید این كار را بكنید.
خوب حالا این قانون در دنیا قابل قبول است یا نه، این خلاف آزادی است؟ در بعضی از كشورها تبلیغ دخانیات ممنوع است. چرا؟ میگویند این تبلیغ كه میكنید كسانی تشویق میشوند و سیگاری میشوند، مریض میشوند. این موجب ناراحتی آنها میشود. آزادی دیگران را سلب میكنی. پس این قانون باید وجود داشته باشد كه این گونه تبلیغات نباید باشد. میگویید چرا نباید آزاد باشد؟ این كه مستقیما ضرری به كسی نزده؟ میگویند چون غیر مستقیم منجر به ضرر میشود.
بسیار خوب پس این را هم باید در نظر گرفت. این كه میگوییم در مزاحم آزادی دیگران شدن، مزاحمت مستقیم تنها ملاك نیست؛ مع الواسطه هم اگر باشد، آن هم باید جلویش گرفته شود، خوب اگر رفتارهایی در جامعه موجب این شد كه مع الواسطه افرادی را به امراضی، به گرفتاری هایی، به مشكلاتی، به هرجهایی مبتلا كند، امروز دیگر همه میدانند كه با این رسانههای كذایی چه بلایی بر سر جوانها و نوجوانها میآورند؛ این مسائل سكسی را عرض میكنم. در سایه این آزادی و تبلیغات سكسی فیلمها، نمایش نامهها، سینماها و چیزهای دیگر، درست است كه مستقیما نمیآیند برنند، بكشند و متعرض آزادی كسی بشوند ولی این جوان را از آرامش روحی، فعال بودن و این كه بتواند درسش را درست بخواند، كارش را درست انجام دهد، میاندازد. این دیگر آرامش نخواهد داشت. آیا اینها حساب نیست؟ اینها اخلال به آزادی دیگران نیست؟ اینها ضرر زدن به جامعه نیست؟
اگر كسی به یك مرض مسری مبتلا باشد، شما میگویید دست دادن با او و هم نفس شدن با او موجب شیوع مرض خطرناك میشود. شما اینها را منع میكنید و اگر بتوانید با قانون جلویش را میگیرید. آیا این مخالف آزادی است؟ مخالف حق انسان هاست یا خدمت به انسان هاست؟ اگر كسانی شناخته شده باشند كه حامل ویروس ایدز هستند و نزدیكی و مقاربت با اینها باعث مبتلا شدن و مرگ انسانهای دیگر میشود، چه میكنید؟ قطعا اگر چنین كسانی شناخته بشوند شما میگویید باید قرنطینه شوند و نباید با اینها معاشرت شود، ولی هیچ كس نمیگوید این خلاف آزادی است. و جوابش این است كه دولت موظف است سلامتی مردمش را تامین كند. خوب اگر این طور هست، آیا نباید جلوی آن ضررهایی را كه هم به جسم انسانها و هم به روحشان ضربه میزند و به عقل و انسانیتشان ضرر میزند، به صرف این كه خلاف آزادی است گرفت؟
در خیابان گاهی، زنان آرایش كرده و به صورتی كه موجب تحریك جوانهایی میشود مخصوصا آنهایی كه امكان ازدواج برایشان میسر نیست، ظاهر میشوند. آیا این جز این كه موجب ضرر برای جامعه میشود و بزرگترین سرمایههای جامعه كه جوانان هستند را از ما میگیرد؛ مریض میشوند و قدرت كار و فكرشان و قدرت تعلیم و تربیتشان گرفته میشود، نتیجه دیگری دارد؟ اگر قرآن میفرماید: «ولا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی.» (1) این بر همین اصل است كه موجب ضرر برای دیگران میشود.
آن كسانی كه این اقدامات را كردند، خدا هدایتشان كند و اگر قابل هدایت نیستند خدا ریشه آنها را بكند.
پرسشها و پاسخها
- فلسفه محدود ساختن آزادی توسط دین چیست؟ چرا دین قائل به محدودیت آزادی است؟
o همان گونه كه اشاره كردم، این بحث یك بحث كلیدی است. با همین مقدمهای كه عرض كردم آقایان با فراست خودشان میتوانند به این سؤال جواب بدهند. دین بخشهای مختلفی دارد، یك سلسله مسائلی هست كه یك فرد در زندگی شخصی خودش در رخت خواب هم كه خوابیده باید رعایت كند ولو هیچ كس هیچ اطلاعی پیدا نمیكند، حتی در دلش هم باید رعایت كند. دین میگوید در دلت هم نسبت به دیگران سوء ظن نداشته باش. یك مساله شخصی است و هیچ ظهوری هم ندارد، اما دین در آن جاها هم دخالت میكند. اینها محل بحث نیست، كلام در این چیزهایی است كه دولت اسلامی بخواهد آنها را تامین كند یا برخورد كند.
البته با آن بینش عمیقی كه اولیای دین داشتند، واسطهها را هم در نظر گرفته است؛ مثلا اگر كسی وسط خیابان شرب خمر كند، این یك كار اجتماعی حساب نمیشود و در عرف عموم مردم میگویند خودش یك غلطی كرده است، ولی دین میبیند كه اگر این كار در مقابل مردم تكرار شود كم كم قبحش از بین میرود. كسانی هم هوس میكنند و میگویند: حالا ما هم یك بار انجام دهیم ببینیم چه طور میشود. یك بار كه انجام دادند اگر یك لذت آنی داشت، گاهی هوس میكنند یك بار دیگر هم تكرار كنند و كم كم معتاد میشوند. چون دین میبیند این تظاهر و تجاهر به فسق، چه آثار سوئی برای جامعه دارد، این را از نظر اجتماعی ممنوع كرده و مجازات هم برایش تعیین میكند. این را یك جرم كیفری به حساب آورده و میگوید كسی كه یك چنین فسقی را مرتكب شد، ولو شاكی خصوصی هم نداشته باشد، باید مجازاتش كرد.
دین میگوید این مساله اجتماعی است. وقتی در حضور دیگران انجام میگیرد از آن اطلاع پیدا میكنند و این بر دیگران تاثیر میگذارد. برای این كه این اثر نگذارد و كم كم به دیگران سرایت نكند، باید آب را از سرچشمه بست، نباید این طور شود.
یا فرض كنید در مورد تماس مرد و زن بیگانه در زندگی غربی شایع و گاهی حتی به عنوان یك ادب هم هست كه مثلا اگر یك خانم در مجلسی سخنرانی كرد و یا كار هنری زیبایی نشان داد، حق این خانم هست كه افراد برجسته به عنوان احترام او را ببوسند.
اما اسلام میگوید اگر دست دادن شروع بشود، كار به جاهای دیگر میرسد. از همین جا باید جلویش را گرفت. تماس بدنی مرد با زن نامحرم ممنوع، تا آن همه مفاسد بر آن مترتب نشود. به چه دلیل میگوید به جامعه ضرر میزند؟ به همان دلیلی كه شما میگویید، منتها شما ضرر را در این میبینید كه در گوش یك كسی بزنند یا مثلا به او توهین كنند یا تجاوز به عنف بكنند، اما اسلام میبیند این رفتار ولو به عنوان احترام هم باشد برای جامعه ضررهایی دارد. سلامتی فكری، روانی، فرهنگی جامعه را به خطر میاندازد. به همین دلیل از اول میگوید تماس هم ممنوع، اصلا دست هم ندهید.
مصداق دیگر، امر به معروف و نهی از منكر است كه امروز در نوشتههای دگراندیشان، لیبرالها، آزاداندیشان صریحا مینویسند كه مهمترین تضاد دین با آزادی، امر به معروف و نهی از منكر است. دین این امر به معروف و نهی از منكر را یكی از واجبات میداند، در صورتی كه از نظر تفكر غربی و از نظر تفكر لیبرالی این یك فضولی در كار دیگران و جلوگیری از كار آنان و تضییع حق دیگران است.
پس جواب این كه چرا دین در همه مسائل اجتماعی دخالت میكند این است كه فساد به جامعه سرایت نكند و جلو فساد گرفته شود.
- آن كسانی كه مساله آزادی را مطرح كردند شاید منظورشان آن بخش از آزادی باشد كه مخالف دین نباشد، مثل آزادی انتخاب، آزادی گفت و گو و آزادی عقیده كه با توجه به این، میتوان تا حدودی آزادی بیان و اندیشه را هم پذیرفت.
o ما یك بحث كبروی داریم و یك بحث صغروی. در این جا یك بحث این است كه آن چه با دین منافات ندارد ممنوع نیست. من گمان نمیكنم هیچ دین شناسی در این تردید داشته باشد. اگر یك كسی میگوید فلان كار ممنوع است، به خاطر این است كه دین منع كرده است و الا به عنوان دین و به عنوان نظام اسلامی یا به عنوان روحانیتی كه حامی دین است بی جهت به كسی نمیگویند این كار را نكن. با این كه دین اجازه داده است چه حقی دارد؟!
همان طور كه بدعت گذاری در دین حرام است، یعنی حلال كردن حرامها گناه است، همان گونه تحریم حلالها هم گناه است. هیچ انسان مسلمانی حق ندارد به عنوان دین بگوید چیزی را كه دین حلال كرده نكنید. این عینا مثل استحلال محرمات است و خداوند در مورد آن خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: «یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لك» ؛ (2) «ای پیامبر، چرا آنچه خدا برای تو حلال گردانیده حرام میكنی؟» همان طور كه خدا دوست دارد احكام الزامیاش در جامعه اجرا شود، دوست دارد مردم از احكامی هم كه رخصت داده شده اند برای انجام آن استفاده كنند. بنابراین در كبری هیچ كسی بحثی ندارد كه اگر چیزی را دین حلال كرده، هیچ كسی حق ندارد آن را تحریم كند مگر این كه باز برگردد به عنوان ثانوی و دینی یعنی حكم ثانوی دینی باشد. بنابراین در این كبری جای بحثی نیست و این كه آیا دین چنین چیزهایی را اجازه داده یا نداده است؟ و تا چه اندازه اجازه داده است؟ بحثهای صغروی است كه باید بنشینیم و بحث كنیم.
ما اگر براساس مبانی اسلامی این را پذیرفتیم كه منابع اسلامی كتاب و سنت است و آن چه كتاب و سنت گفت باید بپذیریم نه این كه بگوییم آن چه را هم كه قرآن گفت قابل نقد است و باید به تجربه بگذاریم؛ ببینیم عمل كردن به آن از نظر تجربه در جامعه مفید است یا مفید نیست. كسانی هستند كه این حرفها را میزنند. میگویند: قرآن را هم باید نقد كرد، راه تشخیص صحت و سقم آن هم تجربه است. شما یك قانون قرآن را باید تجربه كنید ببینید نتیجه میدهد و عكسش را هم یك مدتی تجربه كنید ببینید كدامش بهتر است! اینها را روشن فكران دینی میگویند، خوب اگر این جور باشد راه بحث چیز دیگری است، اما اگر قبول دارند كه راه شناخت احكام دین قرآن و سنت است، همان روشی كه ما در فقه داریم باید اجرا شود. باید ببینیم در چه مواردی دین تجویز كرده است و چه كار نباید كرد.
احیانا ممكن است مواردی اختلافی باشد. ما در فقه هم یك سری اختلاف نظرهایی داریم، ممكن است اینها هم یك اختلاف نظرهایی باشد. صاحب نظران و مجتهدینی كه به تصدیق اهل فن اجتهاد دارند و روش فقه و فقاهت را رعایت میكنند میتوانند فتوا هم بدهند و مقلدینشان هم به فتوایشان عمل كنند.
كلام در این است كه اگر چیزهایی را دین منع كرد و از امور قطعی بود، آیا میتوان مخالفت كرد یا آن را مخالف آزادی شمرد؟ در دین قطعیاتی است كه این چیزها حرام است و نباید اجرا شود، نص قرآن است و احادیث قطعی داریم. صرف این كه گفته باشد در اعلامیه حقوق بشر آمده یا اینها جزء حقوق انسان هاست این جواب گو نیست. همان اشكالات هست كه چرا بیشتر نیست و چرا كمتر نیست؛ آیا در مقابل خدا هم میشود تخطئه كرده و بگوییم: خدا بی جهت گفته (العیاذ بالله) و عقل ما بیشتر از خدا میفهمد؟ اگر بحثهایی هست سر این چیزهاست و الا در مواردی كه خدا اجازه داده جای بحث نیست، ما هم با این اصل موافقیم.
- آیا ولایت مطلقه فقیه با آزادی مشروعه مردم قابل جمع است؟
o معنای ولایت مطلقه فقیه این است كه در مواردی كه عناوین ثانویه شرعی امری را اقتضا میكند ولی عموم مردم توجه ندارند و حتی ممكن است فقها هم توجه نداشته باشند، ولی فقیه حكم ولایتی صادر میكند.
عناوین ثانویه یك چیزی است كه یك خبرویت خاصی در مسائل اجتماعی میطلبد. ولی فقیه به عنوان كسی كه هم دین شناستر از دیگران است و هم تقوایش بیشتر است و هم مصالح جامعه اسلامی را بهتر از دیگران درك میكند، در چنین مواردی حكم ثانویه الهی را كشف میكند و چون دیگران نمیتوانند حكم دهند، حكم ولایتی صادر میكند.
اگر حكم میدهد كه باید این كار بشود، یعنی خدا این كار را میخواهد نه این كه من هوس دارم. اگر ولی فقیهی بداند كه چیزی قطعا خلاف خواست خداست و حكم كند، با همان حكم كردن از ولایت ساقط میشود؛ زیرا این بزرگترین گناهان كبیره است؛ پس ولایت مطلقه هوس نیست. ولی فقیه در چنین مواردی حكم قانون گذار را دارد. در این موارد خاص، شبیه حقوقی است كه در هر نظامی برای یك شخصیتی قائل شدند. شما میبینید حتی در نظام آمریكا با این كه امری را كنگره و مجلس نمایندگان تصویب میكند، ولی برای رییس جمهور حق وتو قائل شده اند. او حق دارد در یك مدتی یك قانون را وتو كند و عمل نكند. در نظام ما هم به مقام معظم رهبری یك حقی داده شده است كه در موارد بسیار استثنایی كه قانون كارآیی ندارد و مسائل لازم الاستیفایی است كه نمیشود آنها را از مسیر عادی استیفا كرد، آن جا حكم ولایتی صادر كند تا آن مصلحت لازم الاستیفا رعایت شود.
این خود، یك قانون است و حقی است كه قانون گذار برای یك كسی در یك مواردی قائل شده است. حقی را كه سایر منابع قانون گذاری دارند او باید داشته باشد و هر اشكالی به این وارد است به سایر قانون گذاران هم وارد است.
میگویند كه شما چه حقی دارید چنین قانونی را وضع كنید كه كسی بتواند چنین حكم ولایتی صادر كند؟ میگوییم كه اگر قانون گذار حق دارد به خاطر مصالح خاصی قوانینی را وضع كند، مقرراتی را وضع كند، مالیات تعیین كند، كم یا زیاد كند، خوب این هم یك منبع قانون گذاری است. هر اشكالی شما به این كنید به هر مرجع قانون گذاری دیگر وارد است.
اما این كه چرا چنین شخصی باید باشد، جوابش این است كه در همه دنیا نظیر دارد. شخصیتهایی هستند كه یك حقوق خاصی دارند حالا یا به عنوان رییس جمهور یا به عنوان پست دیگری مثل نخست وزیر یا آن جایی كه حكومتهای سلطنتی هست برای سلطان - هنوز در بعضی از كشورهای دنیا نظامهای سلطنتی زیادی داریم از همان كشورهای آزادی خواه و لیبرال كه برای سلطان یك اختصاصاتی قائلند - این اشكال نمیشود كه لازمه ولایت فقیه تفویت حقوق دیگران است! «ولی فقیه» هم یك منبع قانونگذار است كه در موارد بسیار استثنایی از اختیارات خود استفاده میكند و الا غالبا قوانین از همان مسیر عادیاش مانند مجلس شورای اسلامی و سایر شوراها اعمال میشود. خود آنها هم عملا و به معنای واقعی از مشاورین هستند، بازوهای مشورتی هستند كه قانونی را فراهم میكنند. البته اعتبار قوانین به عقیده ما به همان امضای رهبر است ولو با سكوت ایشان باشد. بنابراین ما هیچ اشكال خاصی بر نظام ولایت فقیه نمیبینیم.
- با توجه به مفهوم آزادی، با چه معیار منطقی و عقلی برده داری در اسلام به طور قطع حرام و ممنوع نگردیده است؟
o در اسلام یك مورد برای برده گرفتن داریم و آن این است كه مسلمانها در جنگ با كفار حربی پیروز بشوند و در شرایط خاصی از دشمن اسیر بگیرند. از نظر منطقی، صرف نظر از ادله تعبدی، وقتی با این اسیران مواجه شدند چند جور میشود با آنها رفتار كرد:
الف) رها میشوند؛ دراین صورت اینها برمی گردند تا همان توطئهای را كه قبلا كرده بودند دوباره تكرار كنند، دوباره تجهیز قوا كنند و خودشان را آماده كرده و یك جنگ دیگری راه بیندازند. خوب این كار عاقلانهای نیست كه دشمن مغلوب شده را رها كنید تا برود و جنگ دیگری راه بیندازد.
ب) اینها كه در جنگ اسیر شده اند را بكشند و بگویند چه طور تا یك ساعت پیش؛ قبل از این كه اعلام پیروزی ما شود و دشمن تسلیم شود، حق داشتیم اینها را بكشیم، حالا هم كه تسلیم شده اند همان طور كه یك ساعت پیش ما حق كشتن را داشتیم، حالا هم بكشیم. اگر راه صحیح تری وجود نداشته باشد كه هم جلو خطر دشمن گرفته شود و هم امكان این كه اینها افراد صالح و بی ضرری بشوند باشد لااقل این اولویت دارد كه از هر دو گزینه بگذریم یعنی نه آزاد شوند كه بتوانند هر ضرری میخواهند به جامعه اسلامی بزنند و نه كشته شوند تا به كلی از زندگی محروم شوند و فرصت انتخاب دیگر نداشته باشند. خوب ممكن ست بسیاری از آنها پشیمان شده باشند و برگردند و افراد صالحی شوند. اسلام راه سوم را انتخاب كرده است كه در مورد «ج» بیان میشود.
ج) در شرایط خاص، اسیرهایی را كه گرفتید در جامعه اسلامی بین مسلمانها پخش كنید تا آنها را تربیت كنند، و این عملا دیده شده است. اسیرانی كه به كشورهای اسلامی میآوردند بسیار كم اتفاق میافتاد كه مسلمان نشوند. كم كم تحت تربیت اسلامی، معارف اسلامی را فرا میگرفتند و با دیدن اخلاق اسلامی، مهربانی و رافتهای مسلمانان، كم كم اینها مسلمان شده و جزء افراد خدمت گذار میشدند. گاهی با همان مسلمان شدنشان آزاد میشدند و گاهی اگر چه مسلمان یا آزاد هم نمیشدند بعد به مسائل دیگری از قبیل استیلای مكاتبه و راههای دیگری آزاد میشدند و اگر از هیچ كدام از این راهها آزاد نشدند كفاراتی تعیین شده است و مادامی كه برده در دنیا وجود دارد كفارات بسیاری از گناهان، آزاد كردن برده است و نه تنها آزاد میشوند بلكه بسیاری از اینها دارای موقعیتهای مهمی در كشورهای اسلامی شده اند.
میدانید مادر چند تا از امامان ما از همین كنیزها هستند؟ امام او را خریدند و یا به مناسبتی به ایشان واگذار شده است و بعد صاحب فرزند شدند. فرزند این كنیز امام معصوم و رهبر جامعه شده است. چه موقعیتی برای یك كنیز، برای یك اسیر، برای یك برده در یك جامعهای بالاتر از این میشود فرض كرد؟!
پس این راهی كه اسلام برای برده گیری تجویز كرده تنها همین راه است و این بزرگترین خدمت به كفاری است كه در جنگ شكست خوردند. حتی اگر رهایشان میكردند یا آزادشان میگذاشتند كه به كفر خودشان باقی بمانند، به آنها خدمت نكرده بودند. چون اینها میآیند هدایت میشوند و هم زندگی دنیایی آنها تامین میشود و هم آخرتشان. در همین دنیا ممكن است به مقامهای عالی برسند. پس این بهترین خدمتی است كه اسلام در این شرایط ممكن است برای یك لشكر شكست خورده انجام دهد.
اما سایر ابزارهای بردگی كه مربوط به نژاد وقومیتها و این حرف هاست به طور كلی در اسلام ممنوع است. آن چه كه قبلا واقع شده بوده با تدبیرهایی كه اسلام اندیشیده است به كلی آنها را از بین برده و دیگر نمونهاش هم در دنیا یافت نمیشود، مگر در امریكا یافت شود!
- تا وقتی كه خوارج دست به شمشیر نبرده بودند، حضرت امیر به آنها آزادی بیان و عقیده داده بود؛ پس چرا در جامعه ما با این كه بعضی شمشیر به دست نیستند، نمیتوانند آزادی بیان و عقیده داشته باشند؟
o باز این جا یك بحث كبروی مطرح است و یك بحث صغروی. بحث كبروی این است كه اگر كسانی از فضای رحمتی كه در جامعه اسلامی وجود دارد سوء استفاده كنند و به اغوای دیگران و اقدام علیه نظام اسلامی پرداخته و سعی كنند دیگران را بی دین كنند و نظام اسلامی را از بین ببرند، عمل آنها قابل پذیرفتن نیست، نه هیچ پیغمبر و نه هیچ امامی این را تحمل نكرده و عاقلانه هم نیست.
اگر خدا، پیغمبر و امام فرستاده، برای هدایت انسانها است و اگر نظام اسلامی برقرار میشود برای این است كه ارزشهای اسلامی رواج پیدا كند و مردم به خدا نزدیك شوند و طبعا باید از عوامل گمراه كننده جلوگیری كرد.
همان طور كه جلو امراض مسری گرفته میشود باید جلوی چیزهایی را كه موجب فساد عقیده و عذاب ابدی برای انسانها میشود گرفت.
این كبرای كلی است اما در مواردی دیده شده است كه در جامعه اسلامی كسانی ابراز كفر یا اظهار عقاید فاسد یا حتی مخالفت با ولی امر مسلمین میكردند و به اینها كمابیش آزادیهایی داده شده است؛ اینها موارد خاصی بوده و دلیل خاص داشته است و یا كسانی بودند كه حجت برایشان تمام نشده و بر اثر ابهامهایی كه داشتند حرفهایی میزدند ولی سوء نیتی نداشتند. به عنوان این كه ما این شبههها را داریم حرفشان را میزدند و دیگران هم در مقام بحث و جدل با آنها برمی آمدند و جواب شبهه آنها را میدادند. به هر حال این موارد جنبهای داشته اند كه برای فرهنگ و دین جامعه ضرری نداشتند. اگر مطرح میكردند، انگیزه براندازی نظام و گمراه كردن مردم را نداشتند. در چنین مواردی اسلام تجویز كرده بود كه حرفشان را بزنند و در مقابلش هم بزرگانی مثل امیرالمؤمنین علیه السلام، ابن عباس و سایر ائمه اطهار علیهم السلام و نیز افرادی مثل هشام بن حكم، هشام بن سالم و زراره و دیگران، اصحاب تربیت شدهای بودند كه جواب و پاسخ شبهه هایشان را میدادند.
پس سؤال طرح كردن و ابراز یك عقیدهای به عنوان این كه میخواهد حقیقت را كشف كند در هیچ نظام اسلامی ممنوع نیست، مشروط به این كه شرایطی باشد كه كسانی باشند و بتوانند پاسخ آنها را بدهند و مطلب به نحوی مطرح شود كه شنوندگان دچار اشتباه نشوند.
اگر او در مسجد میآید یك حرفی میزند، در كنارش هم یك نفر هست كه توانایی پاسخ گفتن به او را دارد. شما این فرمایش مقام معظم رهبری را به دانشجویان و به دیگران بارها شنیدید كه فرمودند: شما شرایط نشر معارف اسلامی و پاسخ گویی به شبهات را فراهم كنید، دیگران هم بیایند و حرفشان را بزنند. اما اگر آزادی به معنای بستن سنگ و رها كردن سگ باشد، چنین آزادی خلاف عقل و خلاف اهداف اسلام است و نه امیرالمؤمنین علیه السلام و نه هیچ كس دیگر آن را تجویز نمیكند.
امروز به آن كسانی كه هم صلاحیت شرعی و هم صلاحیت قانونی برای بیان حقایق اسلامی دارند مجال داده نمیشود كه پاسخ گوی این شبهات باشند. اخیرا شنیدهام ورود روحانی را در مدارس ممنوع كردند، روحانی حق ندارد برود در مدرسه نماز جماعتی بخواند، مسالهای بگوید، اما كسانی كه در كنفرانس برلین شركت كرده اند چرا آنها آزادند؟! اگر آزادی است چه طور برای یك طرف است، اگر بیان عقاید در دانشگاهها آزاد است چه طور فقط برای یك دفتر آزاد است؟ چه طور همه بودجههایی كه برای فعالیتهای فرهنگی در جامعه داده میشود در حلقوم یك گروه ریخته میشود؟ به فرمایش مقام معظم رهبری دانشگاهها میشود باشگاه بعضی از احزاب، آیا این آزادی است؟
به بعضی از گروهها اجازه داده شده است كه در بعضی از دانشگاهها نوار ویدئویی مبتذل تكثیر كنند و روی آن هم مهر آن گروه را میزنند و به عنوان یك كار مجاز كه متعلق به این گروه است، در بازار به فروش میرسد. اما برای یك گروه مسلمانی كه میخواهد كاری انجام دهد، هزار جور اشكال تراشی میكنند، اجازه نمیدهند حرف بزنند، اجازه نمیدهند كسی را برای سخنرانی دعوت كنند، امكانات برایشان فراهم نمیكنند. از پول این ملت میلیاردها به روزنامههای منحرف آن چنانی داده میشود اما پول كاغذ را كه طبق قانون به هر نشریه باید داده شود به یك روزنامه دینی نمیدهند. برای آنها تا درخواست میشود فورا امتیاز صادر میشود، اما یك روحانی، یك استاد حوزه شش ماه باید كتابش بماند، آن قدر این طرف و آن طرف بزند و در روزنامههای دیگر فریاد بزند كه آیا اجازه بدهند كتابش منتشر بشود یا نه، این آزادی است؟!
اگر آزادی به معنای این باشد كه كسانی مشكلاتشان را مطرح كنند تا پاسخ بشنوند، بزرگترین آزادی را اسلام داده است كه در هیچ مكتبی به این میزان آزادی وجود ندارد.
قرآن كریم میفرماید: «و ان احد من المشركین استجارك فاجره حتی یسمع كلام الله ثم ابلغه مامنه» ؛ (3) «و اگر یكی از مشركان از تو پناه خواست، پناهش ده تا كلام خدا را بشنود، پس او را به پناهگاهش برسان.»
طرف در صف كفار است، میگوید من سؤال دارم، مشكل دارم، میخواهم سؤال كنم. سؤالش را مطرح میكند، حرفش را میزند، جوابش را بدهیم یانه؟ اسلام میفرماید این شخص را رهایش نكنید كه مسلمانها از روی تعصب به او تعرضی بكنند، بلكه او را به پناهگاهش برسانید (ابلغه مامنه) . این آزادی اسلامی است اما باید جایی باشد كه وقتی حرفش را زد، كسی بیاید جوابش را بدهد نه این كه زمینه برای اغوای دیگران باز باشد؛ اما برای كسانی كه میخواهند پاسخ بگویند امكانات فراهم نشود، نه اجازه چاپ كتابشان را بدهند و نه بگذارند حضور پیدا كنند و بحث بكنند. اسمش هم آزادی باشد. اسلام از این چیزها جلوگیری میكند.
به عبارت دیگر اسلام میگوید در یك صحنه كشتی باید دو نفری كه هم وزن هستند آزادانه كشتی بگیرند، اما اگر شما خواستید بگویید كه یك نوجوان 12 ساله با یك مرد 40 ساله - با تمرینات چند ساله - بیاید كشتی بگیرد، هیچ وقت اسلام اجازه نمیدهد. هیچ جای دنیا اجازه نمیدهند. اگر این شرایط متساوی فراهم شد كه بیاید حرفش را بزند و طرف مقابل هم باشد كه جوابش را بدهد، حالا آن جواب را ممكن است بپذیرد و ممكن است نپذیرد. آن جا هم كه فرمود: «ثم ابلغه مامنه» نگفت: اگر مسلمان شد؛ ممكن است حرف شما را قبول نكند و به كفرش هم باقی بماند؛ اما سؤال كرد و جوابش را دادید، او را به جای امن بفرستید تا كسی متعرضش نشود.
برای پاسخ دادن به سؤال هیچ مرزی وجود ندارد، اما عقل و شرف انسانی و اهداف اسلامی اجازه نمیدهد كه كسانی از اموال مسلمین و فضای اسلامی سوء استفاده كنند و مردم را بی دین كنند یا علیه نظام توطئه كنند. كسانی كه چنین خوابهایی میبینند خوابهای پریشانی است و انشاءالله هیچ وقت این خوابها تعبیر نخواهد شد.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) احزاب / 33.
2) تحریم / 1.
3) توبه / 6.