سؤال: با توجه به اینكه مردم میدانستند پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را برای جانشینی خود انتخاب كرده، چرا حضرت علی علیه السلام را رها كردند و یار و یاور دیگر خلفاء شدند؟
پاسخ
1. وجود هوای نفس
صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمیتواند مردم را از خلفاء دور كند؛ زیرا خیلی وقتها انسان میداند كه تكلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تكلیفش عمل نمیكند یا اینكه میداند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با دهها حیله و تزویر و... حق او را غصب میكند؛ چنان كه خود خلفاء میدانستند كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر حضرت علی علیه السلام را برای جانشینی خود معرفی كرده است و تبریكات عمر را در قالب واژه«بخّ بخّ لك یا علی...» [1] ضبط كردهاند یا اینكه عمر در بارة بیعت با ابابكر میگوید: «بیعت با ابابكر كاری بیرویه و اتفاقی و بدون تدبیر بود... پس هر كس این اشتباه را بكند، او را بكشید!» [2] ولی با این حال منصب و مقام خلافت را از او گرفتند.
بنابراین، به همان دلیلی كه خلفاء حق علی علیه السلام را غصب كردند، با آنكه میدانستند خلافت حق علی علیه السلام است، بعضی از مردم هم با اینكه میدانستند خلفاء غاصب حق علی علیه السلام میباشند، در زیر بیرق غاصبان رفتند.
ابو حامد محمد بن محمد غزالی از علماء بزرگ اهل سنت مینویسد: «همه اجماع و اتفاق بر متن حدیث دارند كه در خطبة روز غدیرخم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر كس من مولا و آقای او هستم، بعد از من علی مولی و آقای اوست. عمر فوری مبادرت به تظاهر كرد و تبریكات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لك یا علی تقدیم كرد. پس نفس اماره بر آنان غلبه كرد و حب ریاست و جاهطلبی عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب كرد و در سقیفه به خلیفه تراشی پرداختند و جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احكام و سنت پیامبر را ملعبة خود كردند.»
بعد اشاره میكند به جریان مخالفت كردن عمر از آوردن قلم و كاغذ برای پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه نشان میدهد آنهایی كه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله با فرمایش آن حضرت مخالفت كردند، كار تازهای نكردند.
در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم مخالفتها كرده بودند، مثل: مخالفت از حضور در لشكر اسامه و... سپس غزالی مینویسد: «دین را به دنیا فروختند و چه زشت معاملهای كردند... .» [3]
2. عدالت خواهی علی علیه السلام
بسیاری از مردم تحمل عدالت و عدالت خواهی علی علیه السلام را نداشتند؛ چرا كه عدة زیادی از آنها رشد یافته در جامعه تبعیضی بودند و میدانستند با حاكمیت علی علیه السلام راه منافع نامشروع آنها بسته خواهد شد.
در احتجاج طبرسی آمده است: «... امام علی علیه السلام فرمود: حالا كه اقرار كردید و گفتار پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله برای شما آشكار شد، از خدای یكتا بپرهیزید!... حق را به اهل آن رد كنید و پیرو سنت پیامبر شوید!... پس خلافت را به كسی كه شایسته آن است بسپارید كه حق اوست... .
به وسیلة چشم و ابرو با یكدیگر رمزهایی رد و بدل كردند و به مشورت پرداختند و بالاخره گفتند: ما مقام و موقعیت او را منكر نیستیم. او از همه شایستهتر به خلافت است، ولی مردی است كه هیچ كس را بر دیگری برتری نمیدهد. اگر او به خلافت برسد، شما و دیگران را به یك چشم نگاه میكند و برای او مساوی و برابرید؛ اما اگر عثمان به خلافت برسد، خواستة شما بر آورده است. او آنچه كه شما تمایل دارید، انجام میدهد و خلافت را به عثمان واگذار كردند.» [4]
شهید مطهری رحمه الله تحت عنوان «آغاز كنارهگیریها و بهانهگیریها» مینویسد:
«روز دیگر آنها كه میدانستند مشمول حكم علی علیه السلام [یعنی باز پسگیری بیت المال و عدل گستری او] خواهند شد، آمدند و به كناری نشستند و مدتی با هم مشورت كردند. نمایندهای از طرف خود فرستادند... آمد و اظهار داشت یا اباالحسن! خودت میدانی كه همه ما كه اینجا نشستهایم، به واسطه سوابقی كه با تو در جنگهای اسلام داریم، دل خوشی از تو نداریم و غالباً هر كدام از ما یك نفر داریم كه در آن وقتها به دست تو كشته شده، ولی ما از این جهت صرف نظر میكنیم و با دو شرط حاضریم با تو بیعت كنیم: یكی اینكه عطف بما سبق نكنی و به گذشته هر چه شده كاری نداشته باشی. بعد از این هر طور میخواهی، عمل كن. دوم آنكه قاتلان عثمان را كه الان آزاد هستند، به ما تسلیم كن كه قصاص كنیم و اگر هیچ كدام را قبول نمیكنی، ما ناچاریم برویم شام و به معاویه ملحق شویم.
فرمود: اما موضوع خونهایی كه در سابق ریخته شده، خونی نبوده كه به واسطة كینة شخصی ریخته شده باشد، اختلاف عقیده و مسلك بود؛ ما برای حق میجنگیدیم و شما برای باطل... . اگر اعتراض دارید و خونبهایی میخواهید، بروید از حق بگیرید كه چرا باطل را در هم شكست و نابود ساخت. اما موضوع اینكه من به گذشته كاری نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم، در اختیار من نیست. وظیفهای است كه خدا به عهده من گذاشته. اما موضوع قاتلین عثمان، اگر من وظیفه خود میدانستم كه آنها را قصاص كنم، خودم همان دیروز قصاص میكردم... .
آنها هم حركت كردند و رفتند و تصمیم خود را بر مخالفت و دشمنی، یك طرفی و علنی كردند.» [5]
3. حسادت و كینه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام
ابن ابی الحدید پس از اشاره به این نكته که مردم در صفین، منتظر بودند تا حضور عمار را در یك جبهه، معیار حقانیت آن جبهه بدانند، مینویسد:
«تعجب از این مردم است كه عمار را به عنوان ملاك حق و باطل میپذیرند، اما خود علی را كه پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث ولایت را در بارهاش فرمود و نیز فرمود: «لَا یحِبُّكَ اِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یبْغِضُكَ اِلَّا مُنَافِقٌ» معیار قرار نمیدهند. دلیل این مطلب آن است كه تمامی قریش از همان آغاز در پوشاندن فضائل او، فراموش كردن یاد او، محو خصائص او و حذف مرتبت والای او از سینههای مردم كوشیدند.» [6]
این عالم اهل سنت تحلیل جالبی نیز از علل بغض قریش نسبت به امام علی علیه السلام به دست میدهد و مینویسد:
«یك بار كسی از امام علی علیه السلام میپرسد: به اعتقاد شما اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرزند پسری میداشت كه بالغ و رشید بود، آیا عرب حكومت خود را به او میسپرد؟ امام پاسخ میدهد: اگر جز آنچه من میكردم، انجام میداد، او را میكشتند. عرب از كار محمد صلی الله علیه و آله متنفر بود و نسبت به آنچه خداوند به او عنایت كرده بود، حسادت میورزید... آنها از همان دوران پیامبر صلی الله علیه و آله كوشیدند تا كار را پس از رحلت آن حضرت از دست اهل بیت خارج كنند. اگر نبود كه قریش نام او را وسیلهای برای سلطة خویش قرار داده و نردبان ترقی خود میدید، حتی یك روز پس از رحلت آن حضرت خدا را نمیپرستیدند و به ارتداد میگراییدند... در این شرائط فرزند پسر چه میتوانست بكند! میدانید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به خاطر خویشی به خود نزدیك نمیكرد، بلكه برای جهاد و نصیحت چنین میكرد.» [7]
ابن ابی الحدید مینویسد: «من از ابو جعفر نقیب [یحیی بن ابی زید] پرسیدم: شگفتی من از علی است كه چگونه در این مدت طولانی بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده ماند و با وجود آن همه كینههای قریش جان سالم به در برد؟ ابو جعفر به من گفت: اگر او خود را تا به آن اندازه كوچك نكرده و كنج انزوا نخزیده بود، كشته شده بود؛ اما او خود را از یادها برد و به عبادت و نماز و قرآن مشغول كرد و از آن ذ ی اول خود خارج شد و شمشیر را به فراموشی سپرد؛ گویی چون كسی كه توبه كرده، به سیر در زمین پرداخته و یا راهب در كوهها شده بود... .» [8]
4. جهالت و نفهمی
در رأس این گروه، خوارج بودند. شهید مطهری رحمه الله مینویسد:
«خوارج از فرق اسلامی هستند. گو اینكه طبق عقیده ما آنها كافرند، امّا آنها خود را مسلمان میدانستند، بلكه فقط خودشان را مسلمان میدانستند... هیچ كس ادعا نكرده كه خوارج به اسلام عقیده نداشتهاند، بلكه همه اعتراف دارند كه آنها شدیداً و با تعصب زیادی به اسلام معتقد بودند. خصلت بارز اینها دوریشان از فكر و تعقّل است. خود علی علیه السلام كه از آنها نام میبرد، آنها را مردمی معتقد، ولی جاهل و قشری معرفی میكند. مردمی بودند متعبد، شب زندهدار و قاری قرآن، اما جاهل و سبك مغز و كم تعقل و بلكه مخالف فكر و تعقل در كار دین... در مورد خلافت معتقد بودند لزومی ندارد یك نفر خلیفه باشد، قرآن هست، مردم به قرآن عمل كنند.
ابن ابی الحدید میگوید: بعد كه دیدند نمیتوانند بدون زعیم و رئیس باشند، از این عقیده عدول كردند و با عبدالله بن وهب راسبی كه از خودشان بود، بیعت كردند. همان طوری كه مقتضای كم عقلی و سبك مغزی است، بسیار در عقائد خودشان تنگ نظر بودند. اكثر خوارج همه فرق مسلمین را كافر میدانستند، با آنها نماز نمیخواندند... به آنها زن نمیدادند و از آنها زن نمیگرفتند... .» [9]
بالاخره كج فهمی این گروه به جایی رسید كه حضرت علی علیه السلام را به شهادت رساندند. شهید مطهری رحمه الله مینویسد:».. عبدالرحمن بن ملجم خارجی مذهب بود. همان طوری كه خود امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود، هیچ گونه كدورت شخصی و نارضایتی بین او و امیر المؤمنین علیه السلام نبود. امیرالمؤمنین علیه السلام احسانها به او كرده بود، ولی این مرد بیباك، طبق عقیده خارجی خود معتقد شده بود كه علی علیه السلام كافر شده.» [10]
«... ابن ابی الحدید میگوید: بیا و تعجب كن از تعصب در عقیده كه اگر توأم با جهالت شود، چه میكند! میگوید: اینها این شب را انتخاب كردند؛ چون شب عزیز و مباركی بود و شب عبادت بود. خواستند این جنایت را كه از نظر آنها عبادت بود، در شب عزیز و مباركی انجام دهند... با اینكه اینها رسماً علی را تكفیر میكردند، ولی او به همین جهت كه اینها جاهلاند، سهمیة آنها را از بیت المال قطع نكرد... اینها در اثر شدت عملی كه به خرج میدادند، وحشت عجیبی ایجاد كرده بودند. جملة «لا حكم الا لله» دلها را پر از وحشت میكرد.» [11]
عمر بن عبدالعزیز در باره نفهمی مردم عصر امام علی علیه السلام میگوید: اگر این مردم نفهم از آنچه ما در بارة علی علیه السلام میدانستیم، آگاه بودند، دو نفرشان از ما متابعت نمیكردند.» [12]
- پاورقــــــــــــــــــــی
[1]. به به بر توای فرزند ابوطالب كه از این پس در هر صبح و شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی.
[2]. زندگانی امیر المؤمنین، سید هاشم محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ص 76.
[3]. سر العالمین و كشف ما فی الدارین، ابو حامد الغزالی، مكتبة الثقافة الدینیة فی النجف الاشرف، ج 4، ص 2.
[4]. احتجاج طبرسی، ج 1، ص 210؛ مناظرات امامت و رهبری، موسی خسروی، چ اول، مطبوعاتی اسلامی، ج 3، ص 118.
[5]. بیست گفتار، شهید مطهری رحمه الله، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ص 17.
[6]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الكتب العربیه، 1387 ق، ج 8، ص 18؛ حیات فكری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، صص 55 ـ 56.
[7]. شرح نهج البلاغه، ج 13، صص 299 ـ 300.
[8]. همان، ج17، ص62.
[9]. بیست گفتار، شهید مطهری، ص 40.
[10]. همان، ص 46.
[11]. همان، ص 47.
[12]. ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ابوالقاسم محمود بن عمر الزمخشری، قم، افست رضی، 1369 ق، ج 1، ص 499.