نكات تدریسى و تبلیغى (2)

35. شركت در درس شاگرد

شیخ مفید، استاد سید مرتضى، گاه در مجلس درس سید حاضر مى‏شد و با اینكه سید مى‏خواست استادش را به جاى خود بنشاند، ولى استاد نمى‏پذیرفت و از سید مى‏خواست كه درسش را ادامه دهد تا از سخنانش لذّت برد و براى اینكه از مقام علمى سید تجلیل كند - با اینكه خود رهبر شیعیان بود - همچون شاگردى در محضرش مى‏نشست. (1)

36. پرهیز از عنوان «استاد»

یكى از شاگردان علامه طباطبایى‏رحمه الله مى‏گوید: گاهى كه ایشان به عنوان «استاد» مخاطب قرار مى‏گرفت، مى‏فرمود: «این تعبیر را دوست ندارم، ما اینجا گرد آمده‏ایم تا با تعاون و همفكرى، حقایق و معارف اسلامى را دریابیم.‌» (2)

37. احترام به اشكالات شاگردان‏

آیت الله استاد محمد تقى جعفرى مى‏فرماید: «از جمله ویژگیهاى خوبى كه در روش تدریس مرحوم آقاى شیخ كاظم شیرازى رحمه الله دیده مى‏شد، این بود كه به طلبه میدان مى‏داد تا بحث كند و دامنه بحث را باز گذاشته بود و اجازه نقد و انتقاد و اشكال را مى‏داد و هیچ گاه كسى را نمى‏كوبید. فراموش نمى‏كنم روزى در درس ایشان، یكى از طلّابى كه تازه آمده بود، اشكال كرد. اشكال وارد نبود. یكى از طلّاب با سابقه به او گفت: آقا! بى ربط صحبت نكن! آقا شیخ كاظم شیرازى‏رحمه الله ناراحت شد و گفت: مگر شما از وقتى كه شروع به صحبت و اشكال مى‏كردید، همه با ربط بود؟ صبر كن این طلبه هم تدریجاً به «باربطش» مى‏رسد.‌» (3)

38. توجه به شاگرد

یكى از شاگردان حضرت آیت الله العظمى بروجردى‏رحمه الله مى‏گوید: «ایشان نسبت به شاگردان خود احترام بسیار داشتند. به عنوان نمونه: آقا موسى صدر به درس ایشان مى‏آمدند و جوان نورسى بودند. به مجرّد اینكه ایشان اشكال مى‏كردند، مرحوم آیت الله بروجردى به دیگران مى‏فرمودند: «سكوت كنید تا ببینم آقا چه مى‏گویند. (4) »

39. شهامت در گفتنِ «نمى‏دانم»

شیخ انصارى‏رحمه الله آن مرجع تقلید بزرگ شیعه هنگامى كه در درس، از او سؤالى مى‏كردند و پاسخ آن را نمى‏دانستند، با زبان محلى خود و با صداى بلند سه بار مى‏فرمودند: «نَدونُم، نَدونُم، نَدونُم.‌»

40. سى سال «من» نگفتن‏

یكى از شاگردان علامه طباطبایى‏رحمه الله مى‏گوید: در طول سى سال كه افتخار درك محضر ایشان را داشتم، هرگز كلمه «من» را از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارت «نمى‏دانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیده‏ام. (5)

41. تشكر از شاگرد

یكى از شاگردان حضرت آیت الله العظمى بروجردى‏رحمه الله مى‏گوید: در بحث قبله مطرح شد كه ستاره جُدَى در برخى از سرزمینها نشانه قبله به شمار مى‏رود. ایشان نام این ستاره را به ضمّ جیم (جُدَى) تلفظ كرد. مرحوم شیخ على اكبر ادیب اهرى یاد آور شد كه تلفظ صحیح آن به فتح جیم است (جَدَى). ایشان فوق العاده از اوتشكر كرد. (6)

42. توجه به مشكلات شاگرد

آخوند ملا محمد كاظم خراسانى به حضور در مجلس درس شیخ مرتضى انصارى بسیار علاقمند بود. روزى، تنها پیراهن خود را شست و منتظر بود تا خشك شود. هنگام درس فرا رسید، ولى پیراهن او هنوز خشك نشده بود. براى اینكه از درس استاد خود محروم نشود، قباى خود را پوشید و مچهاى آستین را بست و در حالى كه عبایش را به دور خود پیچیده بود، وارد مجلس درس شیخ شد و در گوشه‏اى نشست و به سخنان استاد گوش فرا داد و پس از پایان درس، به سرعت به سوى محل سكونت خود رفت؛ زیرا نمى‏خواست كسى متوجه وضع او شود. ظهر آن روز كسى در حجره را كوبید، وقتى محمد كاظم در را باز كرد، شیخ مرتضى انصارى را جلوى در دید. استاد به شاگرد خود سلام كرد و بقچه‏اى از زیر عباى خود بیرون آورد و آن را به دست او داد و با قیافه و لحنى كه سرشار از محبت بود، گفت: «از اینكه در این وقت مزاحم شده‏ام، معذرت مى‏خواهم، من مى‏توانستم پیراهن نُویى براى شما تهیه كنم؛ اما دلم مى‏خواهد پیراهن خود را به شما بدهم و امیدوارم با قبول آن مرا خوشحال كنید.‌» شیخ آن گاه به سرعت از حجره شاگرد خود دورشد؛ به طورى كه محمد كاظم نتوانست از لطف استاد بزرگوار خود سپاسگذارى كند.

وقتى بقچه را گشود دید كه شیخ مرتضى انصارى دو دست از پیراهنهاى خود را براى او آورده است. (7)

43. استاد خستگى ناپذیر

آیت الله العظمى خویى‏رحمه الله با اینكه تنگى نفس داشت و عمرش از نود گذشته بود، درس و بحث را ترك نكرد. بر دو نفر تكیه مى‏كرد و به محل درس مى‏آمد و منبر مى‏رفت و درس مى‏گفت، بدون آنكه خستگى و رنجورى بر او غالب آید. (8)

44. شروع درس بدون تأخیر

یكى از شاگردان آیت الله درچه‏اى‏رحمه الله مى‏گوید: «در مدت یازده سالى كه خدمت ایشان بودم، حتى یك جلسه درس را غیبت نكردند و در تمام مدت، درس در ساعت معمول خود برگزار مى‏شد و به گونه‏اى منظّم ادامه داشت. (9) »

45. مرد اندیشه و ابتكار

یكى از شاگردان علامه طباطبایى‏رحمه الله مى‏گوید: «ایشان تابع نظریه ««صرفیین» چنین كردند، ما هم چنین مى‏كنیم» نبود؛ بلكه مرد اندیشه و ابتكار و سازندگى بود. (10) »

46. تدریس فقط براى یك نفر

یكى از شاگردان آیت الله شعرانى‏رحمه الله مى‏گوید: «ایشان یك درس را فقط براى من تدریس مى‏كردند. یك وقت خدمت ایشان عرض كردم: آقا! براى شما خسته كننده نیست كه براى یك نفر درس مى‏گویید؟ خیلى آرام فرمود: آنچه ما داریم، امانتى است كه از اسلاف پیش است و باید این امانت را به اخلاف تحویل بدهیم. این وظیفه ما است. اگر تحویل گیرندگان كم هستند، تقصیر ما چیست؟ (11) »

47. نیازشناسى در آموزش‏

یكى از شاگردان علامه طباطبایى‏رحمه الله مى‏گوید: «ایشان در آغاز، درس خارج فقه و اصول نیز شروع كرد؛ اما بعداً آنها را تعطیل كرد. درباره علت تعطیل كردن درس فقه و اصول فرمود: در حوزه علمیه قم بحمدالله افرادى هستند كه فقه و اصول را تدریس مى‏نمایند؛ ولى استاد فلسفه و تفسیر به مقدار كافى نیست و در این زمان حوزه علمیه قم و جامعه اسلامى نیاز شدیدى به تفسیر و فلسفه دارد. اشتغال من به این علوم براى اسلام نافع‏تر است.‌» (12)

48. اختلاف سلیقه مهم نیست‏

آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، گرچه با برخى از شاگردان خود در تفكرات سیاسى اختلافاتى داشت، لكن هنگامى كه آنان نزد استاد مى‏آمدند و از وى یارى مى‏خواستند، آن مرد بزرگ با نهایت گشاده رویى نیاز آنان را بر مى‏آورد. و بیش‏تر از آنچه تقاضا داشتند انجام مى‏داد؛ به طورى كه شاگردان از نیكیهاى استاد خود شرمسار مى‏شدند. (13)

49. نظر شما درست است

حضرت آیت اللّه حسن‏زاده آملى مى‏گوید: «یك روز در درس اسفارِ مرحوم شعرانى، ایشان حرف «آخوند» را كه «مثالى» بود، تقریر كردند. من گوش دادم. عرض كردم: برداشت من این است كه مراد از مثال چیز دیگرى است.

فرمودند: نه! این‏طور نیست و توضیح دادند و من دیگر دنبال نكردم. فردا كه آمدم، ایشان فرمودند: برداشت دیروزتان از عبارت اسفار درست است و حق با شماست.‌» (14)

50. آموزش طبق وظیفه

یكى از شاگردان علامه طباطبایى‏رحمه الله مى‏گوید: «یك مرتبه مرحوم آیت اللّه بروجردى‏رحمه الله براثر اصرار زیادِ عناصر ناآگاه، از علاّمه خواستند كه درس فلسفه خود را محدود نمایند. استاد در پاسخ نوشتند: این درس را به عنوان «وظیفه شرعى» مى‏دانم و براى تأمین نیازمندى ضرورى جامعه اسلامى مى‏گویم؛ ولى مخالفت با شما را به عنوان زعیم حوزه و رهبر جامعه شیعه جایز نمى‏دانم؛ از اینرو، اگر حكم به تعطیل بفرمایید، اطاعت مى‏كنم و حكم شما براى تركِ وظیفه‏اى كه تشخیص داده‏ام، عذرى در پیشگاه الهى خواهد بود؛ ولى اگر حكم نمى‏فرمایید، به وظیفه خودم ادامه مى‏دهم. مرحوم آیت اللّه بروجردى‏رحمه الله توسط پیشكار خود پیغام دادند كه هرطور وظیفه خودتان مى‏دانید، عمل كنید.‌» (15)

51. حلّ مشكل با كمك شاگرد

یكى از روحانیان حوزه علمیه مى‏گوید: «غیر از جامعیت علمى، سه ویژگى دیگر در بیش‏تر استادان ما چشمگیر بود: 1. مرتبه عالى از تقوا؛ 2. حُسن كامل اخلاق؛ 3. تواضع و فروتنى. معمولاً استادان ما دقت كامل داشتند كه حتى مكروهات را انجام ندهند و در برخورد با شاگردان خود چنان تواضعى داشتند كه ما به راستى خجالت مى‏كشیدیم. یادم نمى‏رود گاهى كه خدمت استاد بزرگ مرحوم «ارباب» مى‏رسیدم، ایشان مى‏فرمودند: فلانى بیا تا این مطلب را با هم حل كنیم. این نبود مگر از نهایت تواضع ایشان.‌» (16)

52. حق با جناب آخوند بود

روزى آخوند خراسانى در مجلس استاد خود، میرزاى شیرازى كه در شهر سامرا تشكیل مى‏شد، شركت كرد تا از سخنان ایشان كسب فیض كند. استاد بالاى منبر نشسته بود و براى اثبات نظر خود كه مربوط به یكى از فروع درس بود، اقامه دلیل مى‏كرد. آخوند بر نظر استاد ایرادى گرفت و از خود نظرى دیگر بیان كرد. استاد در مقام جواب‏گویى برآمد و نظریات شاگرد خود را رد كرد و باز براى اثبات نظر خود دلیلهاى دیگر آورد. این ردّ و ابطال دو - سه بار تكرار شد تا اینكه آخوند خراسانى به عنوان احترام، نظر استاد را قبول و سكوت اختیار كرد؛ اما فردا هنگامى كه میرزا بر منبر نشست، پیش از آنكه درس خود را شروع كند، رو به شاگردان كرد و گفت: در مورد مسئله دیروز حق با جناب آخوند بود و نظر ایشان درست است. (17)

53. گوش دادن به سخن شاگردان‏

یكى از شاگردان علامه طباطبایى‏رحمه الله مى‏گوید: «استاد بزرگوار بسیار مؤدب بود. به سخنان دیگران خوب گوش مى‏داد. سخن كسى را قطع نمى‏كرد و اگر سخن حقى را مى‏شنید، تصدیق مى‏كرد.‌» (18)

54. از اوّل تا آخر مطالعه كردم‏

یكى از شاگردان حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى‏رحمه الله مى‏گوید: «براى اولین بار در نوجوانى كتابى به نام «جلوه حق» نوشته بودم. كتاب را خدمت آیت اللّه بروجردى فرستادم. یك روز ایشان دنبال من فرستادند. خدمتشان رفتم و فرمودند: فلانى! كتاب تو را از اوّل تا آخر مطالعه كردم. به دنبال آن، جمله تشویق‏آموزى فرمودند؛ ولى بیش از آنچه آن سخن تشویق‏آمیز در من اثر گذاشت، جمله «تمام كتاب را از اوّل تا آخر مطالعه كردم» اعجاب مرا برانگیخت كه یك مرد بزرگ، در آن سن و سال، با آن همه مشغله، چگونه حوصله دارد كتابى را كه اولین قلم یك طلبه نوجوان است، از آغاز تا پایان مطالعه كند.‌» (19)

55. تدریس حتى با فوت همسر

یكى از شاگردان حضرت آیت اللّه ستوده مى‏گوید: «یك روز ایشان به كلاس تشریف آورد و فرمود: دوستان من! همسر بنده فوت كرده است و جنازه‏اش در منزل است و من چون قول تدریس با شما داشتم و منتظر بودید، آمدم تا درسم را بگویم و آن‏گاه به تشییع جنازه همسرم اقدام كنم.‌» (20)

56. آموزش در قالبهاى مختلف‏

یكى از شاگردان علامه طباطبایى‏رحمه الله مى‏گوید: «ایشان غالب حقایق و معارف دقیق را در قالب الفاظ و كنایات و حتى داستان و شعر در اختیار افراد قرار مى‏داد.‌» (21)

57. تا لحظه آخر عمر درس مى‏گویم‏

آیت اللّه زاده شیرازى مى‏گوید: «یكى از شبها به هنگام بازگشت از نماز مغرب و عشا، ضعف زیادى عارض آقا (آیت اللّه شیرازى) شده بود و وضع پاهایشان به حدّى رسید كه دیگر توانایى راه رفتن را نداشتند. تا آنجا كه با كمك چند نفر ایشان را از در اتومبیل تا اتاقشان رسانیدیم. این وضع موجب نگرانى كلیه افراد داخل بیت گردید. بعد از ورود، با تهیه بعضى داروهاى گیاهى و استفاده از مقدارى عسل، سعى بر آن شد كه تا مقدار ممكن ضعف آقا برطرف یا كم گردد. من كه وضع و حال آقا را این‏چنین مشاهده كردم، مطمئن شدم كه آن شب درس نخواهد بود؛ از این‏رو، گفتم به آقایان طلاب اعلام نمایند كه امشب درس تعطیل است. لحظاتى بعد كه وارد اتاق شدم، دیدم ایشان طبق معمول آماده وضو گرفتن براى درس هستند. با تعجب زیاد سؤال كردم: آقا! براى چه وضو مى‏گیرد؟ فرمودند: براى درس. عرض كردم: آقا مگر با این حالِ نگران‏كننده و ضعف شدیدتان مى‏توانید و مى‏خواهید درس بگویید؟ شما الآن وضع مزاجیتان نگران كننده است. چطور مى‏توانید درس بفرمایید؟ ما الآن به آقایان طلاب اعلام كردیم امشب درس نیست. خود آنان هم كه وقت ورودتان به منزل، وضعتان را دیدند، نگران و شدیداً متأثّر شدند. آقا با كمال تأثّر و تندى فرمودند: شما بى‏خود كردید كه گفتید درس تعطیل است. پاى من از كار افتاده، زبان من كه از كار نیفتاده، فكر من كه از كار نیفتاده است! من تا لحظه آخر عمرم درس را مى‏گویم ولو به یك كلمه. این وظیفه من است كه آنچه را یاد گرفته‏ام، به دیگران بیاموزم. (22)

58. شما هم شریك هستید!

یكى از شاگردان حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى‏رحمه الله مى‏گوید: «ایشان بسیار قدرشناس و مشوّق بودند. در یكى از روزها كه پاكنویس و تنظیم مطالب را خدمتشان ارائه كردم، وقتى نوشته‏ها را دیدند، بسیار خوشحال شدند و بنده را دعا كردند و افزودند: شما هم در ثواب این نوشته‏ها شریك هستید! سپس براى تشویق بنده و قدردانى از زحمات، دستور دادند قباى برك را كه مال خودشان بود، به من بدهند. خادم مقدارى دیر كرد. آقا صدا زد: مگر نگفتم قبا را بیاورید؟ قبا را آوردند و تحویل من دادند. پسر بزرگ ایشان به من گفت: فردا كه آمدید این قبا را بپوشید. آقا قبا را بر تن شما ببیند، خوشحال مى‏شود. فرداى آن روز قبا را پوشیدم. هنگامى كه وارد اتاق شدم، آیت اللّه بروجردى قبا را بر تن من دیدند و لبخند زدند.‌» (23)

59. فیض بیش‏تر از شاگرد

در حالات شهید اوّل‏رحمه الله آورده‏اند كه استادش، فخر المحققین‏رحمه الله، درباره ایشان فرمودند: «من بیش‏تر از او بهره [علمى‏] بردم تا او از من.‌» (24)

60. توجه به آراستگى ظاهر

بعضى از اصحاب حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى‏رحمه الله نقل مى‏كنند: «قبل از اینكه پرفسور موریس [دكتر معالج ایشان‏] از پاریس به خدمتشان بیاید، با اینكه به شدّت از ناراحتى قلب رنج مى‏بردند، فرمودند: شانه‏اى بیاورید تا من محاسن خودم را مرتب كنم؛ زیرا پیشواى مسلمین نباید نامنظم باشد.‌» (25)

61. اگر بگویم «نمى‏دانم»...

روزى شخصى از علامه طباطبایى‏رحمه الله سؤالى كردند. علامه پاسخ آن را نمى‏دانستند. علامه در پاسخ و با لحنى آرام فرمودند: اگر بگویم «نمى‏دانم»، اشكالى ندارد؟ (26)

62. استفاده از مثال‏

مرحوم محمدتقى فلسفى مى‏گوید: روزى براى خواندن صیغه عقد ازدواج به مجلسى دعوت شدم. صیغه عقد را هم به زبان فارسى و هم به زبان عربى خواندم. یكى از دعوت‏شدگان كه سرلشكر ارتش بود، از من پرسید: چرا براى خواندن صیغه عقد، به همان زبان فارسى اكتفا نكردید؟ ما مسلمانیم و فارسى‏زبان؛ پس باید نماز و صیغه عقد ما هم فارسى باشد. براى او مثالى زدم و گفتم: در مملكت ما علاوه بر فارسى زبان، عرب‏زبان، ترك‏زبان، كردزبان، لرزبان و بلوچ‏زبان هم وجود دارد؛ پس چرا سرود ملى كشور فقط به زبان فارسى خوانده مى‏شود و به همه زبانهاى سرود ملى نساخته‏اید و نمى‏خوانید؟ پاسخ داد: زبان فارسى، زبان رسمى مملكت است و باید سرود ملى به زبان فارسى خوانده شود. به او گفتم: شما به چهل میلیون مردم ایران حق مى‏دهید كه داراى زبان رسمى باشند و مى‏گویید سرود ملى را باید به زبان فارسى خواند؛ اما به یك میلیارد مسلمان جهان كه داراى زبانهاى مختلف هستند، حق نمى‏دهید كه در امر دین، زبان رسمى داشته باشند و نماز و صیغه عقدشان را به زبان عربى بخوانند؟ این مثال در او اثر گذاشت و گفت: متوجه شدم، معذرت مى‏خواهم. (27)

63. تنوّع بیانى‏

گاهى نیاز مى‏شود كه استاد مطالب درس را به چند گونه بیان كند تا كاملاً در ذهن همه شاگردان جا بیفتد. یكى از استادان مى‏گوید: «مرحوم آقا ضیاء عراقى‏رحمه الله بیان فوق العاده‏اى داشت. یك مطلب را به چند بیان مى‏گفت.‌» (28)

64. دسته‏بندى مطالب‏

یكى از شاگردان علامه طباطبایى‏رحمه الله مى‏گوید: «طرز تدریس و تألیف استاد این بود كه به منظور صیانتِ نظم ریاضى، هرگز مسئله‏اى را كه مربوط به بخش دوم است، در ضمن بخش اوّل طرح نمى‏كرد. هم‏چنان كه سعى بر آن داشت كه هیچ مسئله‏اى از مسائل بخش اوّل را در ردیف مسائل بخش دوم قرار ندهد.‌» (29)

65. تدریس حتى با فوت برادر

یكى از شاگردان حضرت آیت العظمى بروجردى‏رحمه الله مى‏گوید: «تلگرافى براى ایشان از بروجرد آمد كه برادر شما به رحمت خدا رفته است. دستور دادند پیش از ظهر در مسجد بالاسر، مجلس ختمى برگزار كردند. بعد از ظهر همان روز، طبق معمول جلسه درس برگزار شد، بدون اینكه حتى یك روز درس را تعطیل كنند.‌» (30)

66. مشورت با شاگرد

صاحب اعیان الشیعة مى‏نویسد: «میرزاى شیرازى‏رحمه الله با طلاّب و دانش‏پژوهان معاشرت نیك داشت. با آنان مشورت مى‏كرد و از آراى آنان سود مى‏جست.‌» (31)

67. توسل براى حلّ مشكلات علمى‏

یكى از استادان مى‏گوید: «گاهى مى‏شد كه در حلّ مطلبى در مى‏ماندم و سعى و تلاشم به جایى نمى‏رسید؛ لذا به ائمه اطهارعلیهم‏السلام یا به حضرت ابوالفضل‏علیه‏السلام توسل مى‏جستم و از آنان كمك و راهنمایى مى‏خواستم و آن بزرگواران هم مرا كمك مى‏كردند و مطلب علمى كه در حلّش گرفتار بودم به آسانى برایم حل مى‏شد. نحوه توسّل من چند صلوات بود كه ذكر مى‏كردم.‌» (32)

68. اندیشیدن براى روش تدریس‏

یكى از عالمان مى‏گفت: «شبها نه تنها براى درسِ روز بعد مطالعه مى‏كنم، بلكه درباره روش ارائه و تدریس آن نیز تفكّر و مطالعه مى‏نمایم.‌» (33)

69. سفارش استاد

در دوران تحصیل یاد دارم كه روزى به دیدن یكى از طلاب رفسنجان كه در مدرسه مرحوم آیت‏اللّه حجت كوه‏كمره‏اى‏رحمه الله حجره‏اى داشت رفتم و در خلال این دید و بازدید، مرحوم آیت اللّه علامه طباطبایى‏رحمه الله تشریف آوردند. پس از گذشت زمانى، میزبان كه طلبه فاضل و باذوقى بود، دفترچه‏اى را خدمت استاد علامه داده، از ایشان تقاضا كردند به عنوان یادبود در این دفترچه، مطلبى را بنگارند. استاد در آن دفترچه چنین نوشت:

«در ره منزل لیلى كه خطرهاست در آن‏               شرط اوّل قدم آن است كه مجنون باشى» (34)

 

پی‌نوشــــــــــت‌ها:

 

1) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 5، سال دوم، بهمن 1365، ص 37، نقل شده از مجله پاسدار اسلام، اردیبهشت 61، ص 59.

2) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 124.

3) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 5، سال 7، بهمن 1370.

4) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 286.

5) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 37.

6) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 175.

7) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 7، فروردین 1365، ص 34.

8) مجله حوزه، شماره 58، ص 144، نقل شده از النور، شماره 27، ص 53.

9) همان، شماره 33، ص 35.

10) یادنامه مفسّر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 140.

11) همان، شماره 50 و 51، ص 32.

12) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 126.

13) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 7، سال هفتم، فروردین 1371، ص 53.

14) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 6، سال هفتم، اسفند 1370، ص 57؛ نقل شده از مجله حوزه، شماره 21، ص 22 - 28.

15) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 142.

16) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 5، سال 7، بهمن 1370، ص 58.

17) همان، شماره 8، سال دوم، اردیبهشت 1366، ص 36؛ نقل شده از مرگى در نور، ص 71.

18) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 128.

19) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 263.

20) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 6، سال هفتم، اسفند 1370، ص 57.

21) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 125.

22) با اقتباس از مجله تربیت، ش 3، سال 3، آذر 66، ص 18؛ نقل شده از: چهره‏اى پرفروغ، ص 277 و 278.

23) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 243.

24) همان، شماره 62، ص 103 و 104.

25) همان، شماره 43 و 44، ص 268.

26) به نقل از حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى.

27) با اقتباس از سخن و سخنورى، محمد تقى فلسفى، ص 297 - 299.

28) مجله حوزه، شماره 52، ص 30.

29) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 165.

30) مجله حوزه، شماره 53، ص 56.

31) همان، شماره 50 و 51، ص 309.

32) همان، شماره 31، ص 51 و 52.

33) با اقتباس از ویژگیهاى معلم خوب، آیت اللّه حسین مظاهرى، ص 148.

34) با اقتباس از معلم نمونه، مجید رشیدپور، ص 103.

381 دفعه
(0 رای‌ها)