35. شركت در درس شاگرد
شیخ مفید، استاد سید مرتضى، گاه در مجلس درس سید حاضر مىشد و با اینكه سید مىخواست استادش را به جاى خود بنشاند، ولى استاد نمىپذیرفت و از سید مىخواست كه درسش را ادامه دهد تا از سخنانش لذّت برد و براى اینكه از مقام علمى سید تجلیل كند - با اینكه خود رهبر شیعیان بود - همچون شاگردى در محضرش مىنشست. (1)
36. پرهیز از عنوان «استاد»
یكى از شاگردان علامه طباطبایىرحمه الله مىگوید: گاهى كه ایشان به عنوان «استاد» مخاطب قرار مىگرفت، مىفرمود: «این تعبیر را دوست ندارم، ما اینجا گرد آمدهایم تا با تعاون و همفكرى، حقایق و معارف اسلامى را دریابیم.» (2)
37. احترام به اشكالات شاگردان
آیت الله استاد محمد تقى جعفرى مىفرماید: «از جمله ویژگیهاى خوبى كه در روش تدریس مرحوم آقاى شیخ كاظم شیرازى رحمه الله دیده مىشد، این بود كه به طلبه میدان مىداد تا بحث كند و دامنه بحث را باز گذاشته بود و اجازه نقد و انتقاد و اشكال را مىداد و هیچ گاه كسى را نمىكوبید. فراموش نمىكنم روزى در درس ایشان، یكى از طلّابى كه تازه آمده بود، اشكال كرد. اشكال وارد نبود. یكى از طلّاب با سابقه به او گفت: آقا! بى ربط صحبت نكن! آقا شیخ كاظم شیرازىرحمه الله ناراحت شد و گفت: مگر شما از وقتى كه شروع به صحبت و اشكال مىكردید، همه با ربط بود؟ صبر كن این طلبه هم تدریجاً به «باربطش» مىرسد.» (3)
38. توجه به شاگرد
یكى از شاگردان حضرت آیت الله العظمى بروجردىرحمه الله مىگوید: «ایشان نسبت به شاگردان خود احترام بسیار داشتند. به عنوان نمونه: آقا موسى صدر به درس ایشان مىآمدند و جوان نورسى بودند. به مجرّد اینكه ایشان اشكال مىكردند، مرحوم آیت الله بروجردى به دیگران مىفرمودند: «سكوت كنید تا ببینم آقا چه مىگویند. (4) »
39. شهامت در گفتنِ «نمىدانم»
شیخ انصارىرحمه الله آن مرجع تقلید بزرگ شیعه هنگامى كه در درس، از او سؤالى مىكردند و پاسخ آن را نمىدانستند، با زبان محلى خود و با صداى بلند سه بار مىفرمودند: «نَدونُم، نَدونُم، نَدونُم.»
40. سى سال «من» نگفتن
یكى از شاگردان علامه طباطبایىرحمه الله مىگوید: در طول سى سال كه افتخار درك محضر ایشان را داشتم، هرگز كلمه «من» را از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارت «نمىدانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیدهام. (5)
41. تشكر از شاگرد
یكى از شاگردان حضرت آیت الله العظمى بروجردىرحمه الله مىگوید: در بحث قبله مطرح شد كه ستاره جُدَى در برخى از سرزمینها نشانه قبله به شمار مىرود. ایشان نام این ستاره را به ضمّ جیم (جُدَى) تلفظ كرد. مرحوم شیخ على اكبر ادیب اهرى یاد آور شد كه تلفظ صحیح آن به فتح جیم است (جَدَى). ایشان فوق العاده از اوتشكر كرد. (6)
42. توجه به مشكلات شاگرد
آخوند ملا محمد كاظم خراسانى به حضور در مجلس درس شیخ مرتضى انصارى بسیار علاقمند بود. روزى، تنها پیراهن خود را شست و منتظر بود تا خشك شود. هنگام درس فرا رسید، ولى پیراهن او هنوز خشك نشده بود. براى اینكه از درس استاد خود محروم نشود، قباى خود را پوشید و مچهاى آستین را بست و در حالى كه عبایش را به دور خود پیچیده بود، وارد مجلس درس شیخ شد و در گوشهاى نشست و به سخنان استاد گوش فرا داد و پس از پایان درس، به سرعت به سوى محل سكونت خود رفت؛ زیرا نمىخواست كسى متوجه وضع او شود. ظهر آن روز كسى در حجره را كوبید، وقتى محمد كاظم در را باز كرد، شیخ مرتضى انصارى را جلوى در دید. استاد به شاگرد خود سلام كرد و بقچهاى از زیر عباى خود بیرون آورد و آن را به دست او داد و با قیافه و لحنى كه سرشار از محبت بود، گفت: «از اینكه در این وقت مزاحم شدهام، معذرت مىخواهم، من مىتوانستم پیراهن نُویى براى شما تهیه كنم؛ اما دلم مىخواهد پیراهن خود را به شما بدهم و امیدوارم با قبول آن مرا خوشحال كنید.» شیخ آن گاه به سرعت از حجره شاگرد خود دورشد؛ به طورى كه محمد كاظم نتوانست از لطف استاد بزرگوار خود سپاسگذارى كند.
وقتى بقچه را گشود دید كه شیخ مرتضى انصارى دو دست از پیراهنهاى خود را براى او آورده است. (7)
43. استاد خستگى ناپذیر
آیت الله العظمى خویىرحمه الله با اینكه تنگى نفس داشت و عمرش از نود گذشته بود، درس و بحث را ترك نكرد. بر دو نفر تكیه مىكرد و به محل درس مىآمد و منبر مىرفت و درس مىگفت، بدون آنكه خستگى و رنجورى بر او غالب آید. (8)
44. شروع درس بدون تأخیر
یكى از شاگردان آیت الله درچهاىرحمه الله مىگوید: «در مدت یازده سالى كه خدمت ایشان بودم، حتى یك جلسه درس را غیبت نكردند و در تمام مدت، درس در ساعت معمول خود برگزار مىشد و به گونهاى منظّم ادامه داشت. (9) »
45. مرد اندیشه و ابتكار
یكى از شاگردان علامه طباطبایىرحمه الله مىگوید: «ایشان تابع نظریه ««صرفیین» چنین كردند، ما هم چنین مىكنیم» نبود؛ بلكه مرد اندیشه و ابتكار و سازندگى بود. (10) »
46. تدریس فقط براى یك نفر
یكى از شاگردان آیت الله شعرانىرحمه الله مىگوید: «ایشان یك درس را فقط براى من تدریس مىكردند. یك وقت خدمت ایشان عرض كردم: آقا! براى شما خسته كننده نیست كه براى یك نفر درس مىگویید؟ خیلى آرام فرمود: آنچه ما داریم، امانتى است كه از اسلاف پیش است و باید این امانت را به اخلاف تحویل بدهیم. این وظیفه ما است. اگر تحویل گیرندگان كم هستند، تقصیر ما چیست؟ (11) »
47. نیازشناسى در آموزش
یكى از شاگردان علامه طباطبایىرحمه الله مىگوید: «ایشان در آغاز، درس خارج فقه و اصول نیز شروع كرد؛ اما بعداً آنها را تعطیل كرد. درباره علت تعطیل كردن درس فقه و اصول فرمود: در حوزه علمیه قم بحمدالله افرادى هستند كه فقه و اصول را تدریس مىنمایند؛ ولى استاد فلسفه و تفسیر به مقدار كافى نیست و در این زمان حوزه علمیه قم و جامعه اسلامى نیاز شدیدى به تفسیر و فلسفه دارد. اشتغال من به این علوم براى اسلام نافعتر است.» (12)
48. اختلاف سلیقه مهم نیست
آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، گرچه با برخى از شاگردان خود در تفكرات سیاسى اختلافاتى داشت، لكن هنگامى كه آنان نزد استاد مىآمدند و از وى یارى مىخواستند، آن مرد بزرگ با نهایت گشاده رویى نیاز آنان را بر مىآورد. و بیشتر از آنچه تقاضا داشتند انجام مىداد؛ به طورى كه شاگردان از نیكیهاى استاد خود شرمسار مىشدند. (13)
49. نظر شما درست است
حضرت آیت اللّه حسنزاده آملى مىگوید: «یك روز در درس اسفارِ مرحوم شعرانى، ایشان حرف «آخوند» را كه «مثالى» بود، تقریر كردند. من گوش دادم. عرض كردم: برداشت من این است كه مراد از مثال چیز دیگرى است.
فرمودند: نه! اینطور نیست و توضیح دادند و من دیگر دنبال نكردم. فردا كه آمدم، ایشان فرمودند: برداشت دیروزتان از عبارت اسفار درست است و حق با شماست.» (14)
50. آموزش طبق وظیفه
یكى از شاگردان علامه طباطبایىرحمه الله مىگوید: «یك مرتبه مرحوم آیت اللّه بروجردىرحمه الله براثر اصرار زیادِ عناصر ناآگاه، از علاّمه خواستند كه درس فلسفه خود را محدود نمایند. استاد در پاسخ نوشتند: این درس را به عنوان «وظیفه شرعى» مىدانم و براى تأمین نیازمندى ضرورى جامعه اسلامى مىگویم؛ ولى مخالفت با شما را به عنوان زعیم حوزه و رهبر جامعه شیعه جایز نمىدانم؛ از اینرو، اگر حكم به تعطیل بفرمایید، اطاعت مىكنم و حكم شما براى تركِ وظیفهاى كه تشخیص دادهام، عذرى در پیشگاه الهى خواهد بود؛ ولى اگر حكم نمىفرمایید، به وظیفه خودم ادامه مىدهم. مرحوم آیت اللّه بروجردىرحمه الله توسط پیشكار خود پیغام دادند كه هرطور وظیفه خودتان مىدانید، عمل كنید.» (15)
51. حلّ مشكل با كمك شاگرد
یكى از روحانیان حوزه علمیه مىگوید: «غیر از جامعیت علمى، سه ویژگى دیگر در بیشتر استادان ما چشمگیر بود: 1. مرتبه عالى از تقوا؛ 2. حُسن كامل اخلاق؛ 3. تواضع و فروتنى. معمولاً استادان ما دقت كامل داشتند كه حتى مكروهات را انجام ندهند و در برخورد با شاگردان خود چنان تواضعى داشتند كه ما به راستى خجالت مىكشیدیم. یادم نمىرود گاهى كه خدمت استاد بزرگ مرحوم «ارباب» مىرسیدم، ایشان مىفرمودند: فلانى بیا تا این مطلب را با هم حل كنیم. این نبود مگر از نهایت تواضع ایشان.» (16)
52. حق با جناب آخوند بود
روزى آخوند خراسانى در مجلس استاد خود، میرزاى شیرازى كه در شهر سامرا تشكیل مىشد، شركت كرد تا از سخنان ایشان كسب فیض كند. استاد بالاى منبر نشسته بود و براى اثبات نظر خود كه مربوط به یكى از فروع درس بود، اقامه دلیل مىكرد. آخوند بر نظر استاد ایرادى گرفت و از خود نظرى دیگر بیان كرد. استاد در مقام جوابگویى برآمد و نظریات شاگرد خود را رد كرد و باز براى اثبات نظر خود دلیلهاى دیگر آورد. این ردّ و ابطال دو - سه بار تكرار شد تا اینكه آخوند خراسانى به عنوان احترام، نظر استاد را قبول و سكوت اختیار كرد؛ اما فردا هنگامى كه میرزا بر منبر نشست، پیش از آنكه درس خود را شروع كند، رو به شاگردان كرد و گفت: در مورد مسئله دیروز حق با جناب آخوند بود و نظر ایشان درست است. (17)
53. گوش دادن به سخن شاگردان
یكى از شاگردان علامه طباطبایىرحمه الله مىگوید: «استاد بزرگوار بسیار مؤدب بود. به سخنان دیگران خوب گوش مىداد. سخن كسى را قطع نمىكرد و اگر سخن حقى را مىشنید، تصدیق مىكرد.» (18)
54. از اوّل تا آخر مطالعه كردم
یكى از شاگردان حضرت آیت اللّه العظمى بروجردىرحمه الله مىگوید: «براى اولین بار در نوجوانى كتابى به نام «جلوه حق» نوشته بودم. كتاب را خدمت آیت اللّه بروجردى فرستادم. یك روز ایشان دنبال من فرستادند. خدمتشان رفتم و فرمودند: فلانى! كتاب تو را از اوّل تا آخر مطالعه كردم. به دنبال آن، جمله تشویقآموزى فرمودند؛ ولى بیش از آنچه آن سخن تشویقآمیز در من اثر گذاشت، جمله «تمام كتاب را از اوّل تا آخر مطالعه كردم» اعجاب مرا برانگیخت كه یك مرد بزرگ، در آن سن و سال، با آن همه مشغله، چگونه حوصله دارد كتابى را كه اولین قلم یك طلبه نوجوان است، از آغاز تا پایان مطالعه كند.» (19)
55. تدریس حتى با فوت همسر
یكى از شاگردان حضرت آیت اللّه ستوده مىگوید: «یك روز ایشان به كلاس تشریف آورد و فرمود: دوستان من! همسر بنده فوت كرده است و جنازهاش در منزل است و من چون قول تدریس با شما داشتم و منتظر بودید، آمدم تا درسم را بگویم و آنگاه به تشییع جنازه همسرم اقدام كنم.» (20)
56. آموزش در قالبهاى مختلف
یكى از شاگردان علامه طباطبایىرحمه الله مىگوید: «ایشان غالب حقایق و معارف دقیق را در قالب الفاظ و كنایات و حتى داستان و شعر در اختیار افراد قرار مىداد.» (21)
57. تا لحظه آخر عمر درس مىگویم
آیت اللّه زاده شیرازى مىگوید: «یكى از شبها به هنگام بازگشت از نماز مغرب و عشا، ضعف زیادى عارض آقا (آیت اللّه شیرازى) شده بود و وضع پاهایشان به حدّى رسید كه دیگر توانایى راه رفتن را نداشتند. تا آنجا كه با كمك چند نفر ایشان را از در اتومبیل تا اتاقشان رسانیدیم. این وضع موجب نگرانى كلیه افراد داخل بیت گردید. بعد از ورود، با تهیه بعضى داروهاى گیاهى و استفاده از مقدارى عسل، سعى بر آن شد كه تا مقدار ممكن ضعف آقا برطرف یا كم گردد. من كه وضع و حال آقا را اینچنین مشاهده كردم، مطمئن شدم كه آن شب درس نخواهد بود؛ از اینرو، گفتم به آقایان طلاب اعلام نمایند كه امشب درس تعطیل است. لحظاتى بعد كه وارد اتاق شدم، دیدم ایشان طبق معمول آماده وضو گرفتن براى درس هستند. با تعجب زیاد سؤال كردم: آقا! براى چه وضو مىگیرد؟ فرمودند: براى درس. عرض كردم: آقا مگر با این حالِ نگرانكننده و ضعف شدیدتان مىتوانید و مىخواهید درس بگویید؟ شما الآن وضع مزاجیتان نگران كننده است. چطور مىتوانید درس بفرمایید؟ ما الآن به آقایان طلاب اعلام كردیم امشب درس نیست. خود آنان هم كه وقت ورودتان به منزل، وضعتان را دیدند، نگران و شدیداً متأثّر شدند. آقا با كمال تأثّر و تندى فرمودند: شما بىخود كردید كه گفتید درس تعطیل است. پاى من از كار افتاده، زبان من كه از كار نیفتاده، فكر من كه از كار نیفتاده است! من تا لحظه آخر عمرم درس را مىگویم ولو به یك كلمه. این وظیفه من است كه آنچه را یاد گرفتهام، به دیگران بیاموزم. (22)
58. شما هم شریك هستید!
یكى از شاگردان حضرت آیت اللّه العظمى بروجردىرحمه الله مىگوید: «ایشان بسیار قدرشناس و مشوّق بودند. در یكى از روزها كه پاكنویس و تنظیم مطالب را خدمتشان ارائه كردم، وقتى نوشتهها را دیدند، بسیار خوشحال شدند و بنده را دعا كردند و افزودند: شما هم در ثواب این نوشتهها شریك هستید! سپس براى تشویق بنده و قدردانى از زحمات، دستور دادند قباى برك را كه مال خودشان بود، به من بدهند. خادم مقدارى دیر كرد. آقا صدا زد: مگر نگفتم قبا را بیاورید؟ قبا را آوردند و تحویل من دادند. پسر بزرگ ایشان به من گفت: فردا كه آمدید این قبا را بپوشید. آقا قبا را بر تن شما ببیند، خوشحال مىشود. فرداى آن روز قبا را پوشیدم. هنگامى كه وارد اتاق شدم، آیت اللّه بروجردى قبا را بر تن من دیدند و لبخند زدند.» (23)
59. فیض بیشتر از شاگرد
در حالات شهید اوّلرحمه الله آوردهاند كه استادش، فخر المحققینرحمه الله، درباره ایشان فرمودند: «من بیشتر از او بهره [علمى] بردم تا او از من.» (24)
60. توجه به آراستگى ظاهر
بعضى از اصحاب حضرت آیت اللّه العظمى بروجردىرحمه الله نقل مىكنند: «قبل از اینكه پرفسور موریس [دكتر معالج ایشان] از پاریس به خدمتشان بیاید، با اینكه به شدّت از ناراحتى قلب رنج مىبردند، فرمودند: شانهاى بیاورید تا من محاسن خودم را مرتب كنم؛ زیرا پیشواى مسلمین نباید نامنظم باشد.» (25)
61. اگر بگویم «نمىدانم»...
روزى شخصى از علامه طباطبایىرحمه الله سؤالى كردند. علامه پاسخ آن را نمىدانستند. علامه در پاسخ و با لحنى آرام فرمودند: اگر بگویم «نمىدانم»، اشكالى ندارد؟ (26)
62. استفاده از مثال
مرحوم محمدتقى فلسفى مىگوید: روزى براى خواندن صیغه عقد ازدواج به مجلسى دعوت شدم. صیغه عقد را هم به زبان فارسى و هم به زبان عربى خواندم. یكى از دعوتشدگان كه سرلشكر ارتش بود، از من پرسید: چرا براى خواندن صیغه عقد، به همان زبان فارسى اكتفا نكردید؟ ما مسلمانیم و فارسىزبان؛ پس باید نماز و صیغه عقد ما هم فارسى باشد. براى او مثالى زدم و گفتم: در مملكت ما علاوه بر فارسى زبان، عربزبان، تركزبان، كردزبان، لرزبان و بلوچزبان هم وجود دارد؛ پس چرا سرود ملى كشور فقط به زبان فارسى خوانده مىشود و به همه زبانهاى سرود ملى نساختهاید و نمىخوانید؟ پاسخ داد: زبان فارسى، زبان رسمى مملكت است و باید سرود ملى به زبان فارسى خوانده شود. به او گفتم: شما به چهل میلیون مردم ایران حق مىدهید كه داراى زبان رسمى باشند و مىگویید سرود ملى را باید به زبان فارسى خواند؛ اما به یك میلیارد مسلمان جهان كه داراى زبانهاى مختلف هستند، حق نمىدهید كه در امر دین، زبان رسمى داشته باشند و نماز و صیغه عقدشان را به زبان عربى بخوانند؟ این مثال در او اثر گذاشت و گفت: متوجه شدم، معذرت مىخواهم. (27)
63. تنوّع بیانى
گاهى نیاز مىشود كه استاد مطالب درس را به چند گونه بیان كند تا كاملاً در ذهن همه شاگردان جا بیفتد. یكى از استادان مىگوید: «مرحوم آقا ضیاء عراقىرحمه الله بیان فوق العادهاى داشت. یك مطلب را به چند بیان مىگفت.» (28)
64. دستهبندى مطالب
یكى از شاگردان علامه طباطبایىرحمه الله مىگوید: «طرز تدریس و تألیف استاد این بود كه به منظور صیانتِ نظم ریاضى، هرگز مسئلهاى را كه مربوط به بخش دوم است، در ضمن بخش اوّل طرح نمىكرد. همچنان كه سعى بر آن داشت كه هیچ مسئلهاى از مسائل بخش اوّل را در ردیف مسائل بخش دوم قرار ندهد.» (29)
65. تدریس حتى با فوت برادر
یكى از شاگردان حضرت آیت العظمى بروجردىرحمه الله مىگوید: «تلگرافى براى ایشان از بروجرد آمد كه برادر شما به رحمت خدا رفته است. دستور دادند پیش از ظهر در مسجد بالاسر، مجلس ختمى برگزار كردند. بعد از ظهر همان روز، طبق معمول جلسه درس برگزار شد، بدون اینكه حتى یك روز درس را تعطیل كنند.» (30)
66. مشورت با شاگرد
صاحب اعیان الشیعة مىنویسد: «میرزاى شیرازىرحمه الله با طلاّب و دانشپژوهان معاشرت نیك داشت. با آنان مشورت مىكرد و از آراى آنان سود مىجست.» (31)
67. توسل براى حلّ مشكلات علمى
یكى از استادان مىگوید: «گاهى مىشد كه در حلّ مطلبى در مىماندم و سعى و تلاشم به جایى نمىرسید؛ لذا به ائمه اطهارعلیهمالسلام یا به حضرت ابوالفضلعلیهالسلام توسل مىجستم و از آنان كمك و راهنمایى مىخواستم و آن بزرگواران هم مرا كمك مىكردند و مطلب علمى كه در حلّش گرفتار بودم به آسانى برایم حل مىشد. نحوه توسّل من چند صلوات بود كه ذكر مىكردم.» (32)
68. اندیشیدن براى روش تدریس
یكى از عالمان مىگفت: «شبها نه تنها براى درسِ روز بعد مطالعه مىكنم، بلكه درباره روش ارائه و تدریس آن نیز تفكّر و مطالعه مىنمایم.» (33)
69. سفارش استاد
در دوران تحصیل یاد دارم كه روزى به دیدن یكى از طلاب رفسنجان كه در مدرسه مرحوم آیتاللّه حجت كوهكمرهاىرحمه الله حجرهاى داشت رفتم و در خلال این دید و بازدید، مرحوم آیت اللّه علامه طباطبایىرحمه الله تشریف آوردند. پس از گذشت زمانى، میزبان كه طلبه فاضل و باذوقى بود، دفترچهاى را خدمت استاد علامه داده، از ایشان تقاضا كردند به عنوان یادبود در این دفترچه، مطلبى را بنگارند. استاد در آن دفترچه چنین نوشت:
«در ره منزل لیلى كه خطرهاست در آن شرط اوّل قدم آن است كه مجنون باشى» (34)
پینوشــــــــــتها:
1) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 5، سال دوم، بهمن 1365، ص 37، نقل شده از مجله پاسدار اسلام، اردیبهشت 61، ص 59.
2) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 124.
3) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 5، سال 7، بهمن 1370.
4) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 286.
5) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 37.
6) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 175.
7) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 7، فروردین 1365، ص 34.
8) مجله حوزه، شماره 58، ص 144، نقل شده از النور، شماره 27، ص 53.
9) همان، شماره 33، ص 35.
10) یادنامه مفسّر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 140.
11) همان، شماره 50 و 51، ص 32.
12) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 126.
13) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 7، سال هفتم، فروردین 1371، ص 53.
14) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 6، سال هفتم، اسفند 1370، ص 57؛ نقل شده از مجله حوزه، شماره 21، ص 22 - 28.
15) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 142.
16) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 5، سال 7، بهمن 1370، ص 58.
17) همان، شماره 8، سال دوم، اردیبهشت 1366، ص 36؛ نقل شده از مرگى در نور، ص 71.
18) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 128.
19) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 263.
20) با اقتباس از مجله تربیت، شماره 6، سال هفتم، اسفند 1370، ص 57.
21) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 125.
22) با اقتباس از مجله تربیت، ش 3، سال 3، آذر 66، ص 18؛ نقل شده از: چهرهاى پرفروغ، ص 277 و 278.
23) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 243.
24) همان، شماره 62، ص 103 و 104.
25) همان، شماره 43 و 44، ص 268.
26) به نقل از حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى.
27) با اقتباس از سخن و سخنورى، محمد تقى فلسفى، ص 297 - 299.
28) مجله حوزه، شماره 52، ص 30.
29) یادنامه مفسر كبیر استاد علامه طباطبایى، ص 165.
30) مجله حوزه، شماره 53، ص 56.
31) همان، شماره 50 و 51، ص 309.
32) همان، شماره 31، ص 51 و 52.
33) با اقتباس از ویژگیهاى معلم خوب، آیت اللّه حسین مظاهرى، ص 148.
34) با اقتباس از معلم نمونه، مجید رشیدپور، ص 103.